-
دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
چند وقتی میشه که رفتار شوهرم باهام خوب شده و البته من هم فکر میکنم تونستم خودمو یه ذره تغییر بدم اما باز هم مشکلات جدیدی واسم پیش اومده که شاید واسه خیلیها عادی باشه اما متاسفانه من با همه فرق دارم.
اون اول که (احتمالا دیگه همه میدونن) مشکلات سردمزاجی من و اینکه تصور میکرم این قسمت از زندگی نه تنها مهم نیست بلکه جنبه حیوانی قضیس:163:، حالا هم مشکلات بچه دار شدن.
از هر موضوعی که پیش میاد شوهرم حرف بچه دار شدنمونو میکشه وسط، مثلا کافیه بگم تو فلان چیز خیلی بی استعدادم و احتمالا استادمون دیگه ازم شاکی میشه،مواظب باش که همین روزا میاد گلگی منو پیشت میکنه، سریع میگه :جای اینکه به فکر بچه دار شدن باشی همیشه ذهنت درس و کارته.
میگم میخوام فلان کاروانجام بدم میگه: نمیخواد یه بچه واسمون بیار که انقد بیکار نباشی!!، به فکراین کارها بیفتی.
انواع و اقسام آزمایشها و سونوگرافی و تست وترمیم دندون و....منو برده،دیگه چیزی نمونده که بهانش کنم.:302:
اما میترسم و از زیرش درمیرم،فرار میکنم از این موضوع.
به حدی که دیگه شوهرم شاکی شده، بس که گفتم حالا بزار واسه ماه بعد. میگه بس که رژیمی رو که دکتر گفته دارم رعایت میکنم خسته شدم.:160:
اما من میترسم،فکرش واسم یه کابوسه.چی کار کنم؟من اصلا حس مادر شدن ندارم! از بچه ها هم خوشم نمیاد.:302:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
ای بابا،شرایط به این خوبی داری،شغل داری،تحصیلات عالیه رو داری ادامه میدی.آقاتم که اخلاقش قبلا خوب نبوده،میگی الحمدلا... این مشکلم که حل شده.چرا آخه بچه دار نمیشی؟
فک میکنی محدودت میکنه؟
فک کن این همه سال اصلا واسه چی درس خوندی و شغلی دست و پا کردی،هدفت چیه؟میخوای فقط به قول معروف پول روی پول بذاری،گیریم که یه مقدارش هزینه خودتون شد،بقیش چی؟ببین خاله من شرایط تورو داشت البته پرستاره.یه بچه داره که 12 13 سالشه.با شوهرشم اختلاف داشت.هر دوشون از لحاظ تحصیلی و مالی مشکلی نداشتن.حالا یکی دو سال پیش که خالم به سن 30 35 سالگی رسیدش،هردوشون دیدن ای دل غافل چه اشتباهی کردن که یه بچه دیگه ندارن،و معتل نکردن و صاحب یه کوچولوی تپل مپل خوشکل دیگه شدن!
الانه هم خالم به کارش رسیده هم داره از زندگیش لذت میبره.هیچ مشکلیم با شوهرش نداره.
من ا.. توفیق
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام مینا ی عزیز.
خیلی خوشحالم که اتفاقات خوبی افتاده و زندگی مشترکتون بهتر شده. بهت تبریک میگم.
مینا جان، من یادم رفته شما چند سالته و همینطور همسرت. لطفاً اینجا بگو که بچه هایی که میان و این تاپیک رو میبینن بدونن.
اما در مورد مشکلی که گفتی، من نظر شخصیم رو میگم. امیدوارم ناراحت نشی یه وقت.
هر کسی وقتی ازدواج میکنه، میدونه که بالاخره یه روزی باید بچه دار بشه.
همسر شما هم طبیعیه که یه همچین درخواستی از شما داشته باشه.
حالا شما که میگی من از بچه خوشم نمیاد و دوس ندارم برای خودم محدودیت ایجاد کنم، من یه سوال دارم ازت.
این طرز فکر رو قبل از ازدواج هم داشتی؟
قبل از ازدواج و در طول آشنایی و خواستگاری، راجع به این طرز فکرت (و کلاً راجع به اینکه کی بچه دار بشید و ...) صحبتی داشتی با همسرت؟
اینا رو بگو تا بازم راجع بهش حرف بزنیم.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
مینا جان، من یادم رفته شما چند سالته و همینطور همسرت. لطفاً اینجا بگو که بچه هایی که میان و این تاپیک رو میبینن بدونن.
مرسی دختر مهربون عزیز که به تاپیکم سرزدی.درسته هیچ وقت شما رو ندیدم اما حس خییییییلی خییییییلی خوبی دارم نسبت به شما و خیلی دوستون دارم:46: من 27 سالمه و شوهرم30سالشه.
من یه سوال دارم ازت.
این طرز فکر رو قبل از ازدواج هم داشتی؟
قبل از ازدواج و در طول آشنایی و خواستگاری، راجع به این طرز فکرت (و کلاً راجع به اینکه کی بچه دار بشید و ...) صحبتی داشتی با همسرت؟
راستش قبل از ازدواج اصلا به این قضایا فکر نکرده بودم!.تو جلسات خواستگاری هم که یه بار شوهرم حرفشو زد یادمه گفتم به نظر من یه دونه بچه کافیه که شوهرمم گفت من همیشه دوست داشتم دوتا بچه داشته باشم یه دختر و یه پسر، در همین حد.اون زمان مشکلی نداشتم چون واقعا بهش فکر نمیکردم اما حالا در مرحله عمل خیلی فرق داره عزیزم.
دختر مهربون جون باورت میشه خودمم تعجب مبکنم،اون زمان(چهار سال پیش) اصلا به روابط زن و مرد و بچه دار شدن فکر نمیکردم،اصلا!!فقط فکر میکردم که شوهرم میتونه همراه و مشوق خوبی واسه ادامه تحصیل دادن من باشه چون خودشم دانشجویه و بیشتر از همه از این خوشحال بودم که شوهرم استعداد تحصیلی بسیار خوبی داره!:227:همین!
آره خودمم دارم شاخ درمیارم.چقدر معیارهای ادم فرق میکنه!
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
کاش آقای sci هم بیان اینجا.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
مرسی مینا:)
دو طرفه هست. منم دوستت میدارم:)
اما امیدوارم از حرفای امروزم ناراحت نشی.:72:
مینا جان، مگه میخواستی همکار یا هم کلاسی انتخاب کنی؟
متاسفانه من حس میکنم هنوزم نسبت به همسرت، بیشتر همین حس رو داری تا اینکه ایشون رو همسر خودت بدونی.
حالا اون اوایل که گذشته. هیچی. اما الان دیگه چرا این حس رو هنوز توی وجودت نگه داشتی و از این حس حمایت هم میکنی؟!
مینای عزیز، من نمیگم از اینکه این حس درونت وجود داره عذاب وجدان داشته باش. حداقل حمایتش نکن.
بهش پر وبال نده.
سعی کن چیزی که درسته رو به خودت بقبولونی.
شما قبول داری که همسرت خواسته ی معقولی ازت داره یا نه؟
اصلاً یه سوال دیگه. بچه دار شدن، توی هیچ قسمتی از برنامه هات جایی داره؟
(لطفاً جوابت این نباشه که "فعلاً نمیخوام."
میخوام بدونم واقعاً پیش خودت که فکر میکنی و برنامه ریزی میکنی برای آینده، چه زمانی رو برای بچه داری گذاشتی؟)
(به آقای sci پیام خصوصی دادم که بیان.)
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
مینای عزیز، من نمیگم از اینکه این حس درونت وجود داره عذاب وجدان داشته باش. حداقل حمایتش نکن.
بهش پر وبال نده.
باور کن خیلی ناراحتم.اصلا دوست ندارم این طوری باشم.دوست داشتم مثل همه دخترای دیگه آرزو داشتم مامان میشدم.
اتفاقا سعی میکنم وقتی بچه ای رو میبینم بهش ابراز احساسات داشته باشم(ادای شوهرمو درمیارم)اما ظاهریه،میدونی چی میگم؟
خیلی به ریشه مشکلم فکر کردم(هم سردمزاجی من و هم این موضوع)فکر کنم برمیگرده به محیط بزرگ شدنم.
من سه تا داداش دارم و بچه کوچیک خونمونم.تو یه محیط کاملا پسرونه بزرگ شدم والبته بسیار بسیار درس خون.
خونه ای که بزرگترین دغدغش درس بچه ها بوده.
کاش منم یه خواهر بزرگتر داشتم.
باورت میشه من همیشه دوس داشتم مثه پسرا لباس بپوشم. همیشه از پوشیدن دامن طفره میرفتم،حتی همین الانم هنوز یه کم همون طوریم.
حتی از به دوره بلوغ رسیدن و تغییرات ظاهریم همیشه پیش بابامینا خجالت میکشیدم،لباسای گشاد میپوشیدم و.........حتی همین الانشم خجالت میکشم یه ذره.
شما قبول داری که همسرت خواسته ی معقولی ازت داره یا نه؟
آره قبول دارم وگرنه قبول نمی کردم که این همه آزمایش و... برم.
اصلاً یه سوال دیگه. بچه دار شدن، توی هیچ قسمتی از برنامه هات جایی داره؟
(لطفاً جوابت این نباشه که "فعلاً نمیخوام."
میخوام بدونم واقعاً پیش خودت که فکر میکنی و برنامه ریزی میکنی برای آینده، چه زمانی رو برای بچه داری گذاشتی؟)
راستش با اصرارهای شوهرم بهمن و اسفند همین امسال!
اما تا به مرحله عمل میرسه میترسم.
از تغییر قیافه و جسم و اندامم،از اینکه کارمو از دست بدم،از ادامه تحصیلم که عاشقشم،از مسئولیتاش.
یه دلیل دیگشم فکر میکنم دوستان بدشانسی که در اطرافم هستند باشن،همشون با انواع واقسام مشکلات تو دوران بارداریشون مواجه شدن که حتی تصورشم خیلی سخته.
دو نفرشونم کارشونو دیگه کنار گذاشتن و الان خیلی پشمونن.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
من راهنمایی کاربردی ای ندارم بهت بدم.
کارشناسای عزیز میان و راهنماییت میکنن.
فقط یه چیزایی بگم که فکر نکنی فقط خودت اینجوری هستی.
نقل قول:
من سه تا داداش دارم و بچه کوچیک خونمونم.تو یه محیط کاملا پسرونه بزرگ شدم والبته بسیار بسیار درس خون.
مثل خودمی، منم سه تا برادر دارم، بچه ی آخرم، همه هم درس خونن. (البته من زیاد خودمو توی قید درس نگه نداشتم. فکر کنم تنها فرقمون همینه).
مینا جان، منم تا یه دوره ای اینطوری بودم. اینه که تا حدی درکت میکنم. (البته من هنوز مجردم. این موضوعاتی که توی شخصیتت هست درک میکنم.)
از یه زمانی به بعد، (وقتی رفتم دانشگاه)، یه جورایی فهمیدم شخصیتم توی این زمینه مشکل داره. قبول کردم مشکل داره و سعی کردم درستش کنم. دختر مهربون سال اول دانشگاه با دختر مهربون الان خیلی فرق داره.
مینا، خیلی از دخترا توی شرایط شما بزرگ میشن.
خانواده هم خیلی میتونه این موضوع رو تشدید کنه.
(من یادمه عبارت "مثل دخترا میمونه" توی خونه ی ما به یه ناسزا تبدیل شده بود:)
هر کار دخترونه ای که میکردم، برادرام چپ میرفتن، راست میومدن میگفتن "اه اه عین دخترا!"
انقدر میگفتن که منم باورم شده بود یه ایراده که رفتارا و عاداتم مثل دخترا باشه. اینا رو میگم که بدونی درک میکنم شرایط خونتون رو.)
اثر این چیزا رو انکار نمیکنم و قبول دارم.
اما
درست نیست که تقصیر رو گردن اونا بندازی و شونه خالی کنی.
خوبه که مشکلت رو ریشه یابی کردی. اما خوب نیست حالا که ریشه ی مشکل مربوط به گذشته هست، دست روی دست بذاری.
فرضاً که تقصیر محیط خانواده و پدر و مادر و برادرا بوده. حالا چیکار کنیم؟
الان هیچ کس بهت نمیتونه کمک کنه.
اشتباه های پدر مادر و خانواده رو فراموش کن. الان شما یه انسان کاملی که باید از پس مشکلاتت بر بیای.
ببخشید پر حرفی کردم.
:72:
یه چیز دیگه.
مینا جان، قرار نیست شما کارت رو از دست بدی.
خیلی از خانما مرخصی زایمان میگیرن و بعدشم به کارشون ادامه میدن.
فقط اون دو تا دوستت رو نبین.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
مینا جان
راستش برای بخش های دیگه مشکلت راه حل خاصی ندارم
ولی برای بخش اخر مشکلت و نگرانی هات باید بگم خیلی طبیعیه و شاید هم حتی درست باشه ولی گذراست
اینکه فقط دوستاتون دیدی . منم دقیقا" مثل شما بودم و هرکیو دیدم بعد باردار شدن یا استراحت مطلقی شد و ...
واسه همینم خیلی خیلی از این 4 مان مساله میترسیدم ولی الان 4 ماهم هست و خداروشکر هیچ مشکلیم نداشتم تا الان حتی با اینکه قبل بارداری تو استرس تنگی نفس میگرفتم و تپش قلب و .. ولی اتفاقا" الان خیلی خوب و نرمالم مثل هیچ کدوم از دوستام یا فامیل هم نیستم از صبحم میام سرکار ( البته خوب توان جسمی و روحیم پایین تر اومده و یه سری نگرانی هم دارم ) که خوب طبیعت این دوره هست و میگذره و مطمینم خدا خودش حمایت و کمک لازم میکنه
و البته اینم بگم منم برنامه باردار شدنم برای 7 8 ماه دیگه بود ولی خوب زودتر شد ولی با همه مسایل و نگرانی هام عاشق نینیمم و برای دیدنش با علم به اینکه چقدر برای یه مدتی از پیشرفت شخصیم عقب میمونم ولی لحظه شماری میکنم
شما هم بهت قول میدم این حس توت ایجاد میشه البته یکم امادگی روحی واسه پذیرش باردار شدن و مسولیت های بعدش لازم ولی نگرانیت اگه 100 سالتم بشه بازم میمونه و برات هست که طبیعیه
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام بانو!
اول كه فعلا بچه دار نشويد...
اما شوهر شما حقوق معقولي دارند كه شما نبايد بي اهميت باشيد بنابراين حتما زمان مشخصي رو به ايشون بدهيد كه براي بارداري اقدام كنيد. ضمنا فكر نكنيد همين كه برنامه ريزي كنيد بايد بريد بچه رو تحويل بگيريد! زمان لازم داره... وقت مي بره!
پس از رد جرات مندانه استفاده كنيد و بگيد به دلائلي كه در همين پست به اونها اشاره مي كنم الان آمادگي ندارم و طي اين مدت، آمادگي رو در خودم ايجاد مي كنم و اقدام مي كنيم!
با اين حال چند سوال، بياييد يك ارزيابي داشته باشيم كه اصلا چقدر آمادگي داريد مادر بشويد: (با دقت بخونيد و فكر كنيد، بعد جوابش رو بنويسيد)
1. نوشته بوديد از بچه ها خوشتون نمي آد! خب از چه گروه سني از بچه ها خوشتون مي آد؟ چرا بله؟ چرا نه؟
در چه سني از كودكان لذت مي بريد؟
(گاهي شما به واسطه خاطرات ناخوداگاه و ناخوشايند در ضمير پنهانتان، از سني خاص از كودكي ناراحت و آشفته هستيد... خب اين براي شما بوده و الزاما براي كودك شما نخواهد بود! اما بايد پيداش كنيم و حلش كنيم!
2. آيا همه چيز متعادل و خوبه؟ رابطه شما ثبات داره؟
مي دونيد اول به شما گفتم فعلا بچه دار نشويد... چون استرس داريد! چون بايد يه خورده كار كنيد تا محيط خانه و روحيات شما و روابط شما با همسرتون پايدار و با ثبات بشه و بازسازي ها جواب مثبت بده... رفتارهاي شما اصلاح بشه و اون وقت با آرامش به سمت بچه دار شدن بريد... من حدود 6 ماه آينده رو براي شما توصيه مي كنم!
3. به نظر شما مادر بودن يك حسه؟ يا يك مسئوليت؟ نظرتون در رابطه با مسئوليت والدين در برابر فرزندشون چيه؟
4. چي براي شما كابوسه؟ از چي مي ترسيد و اگر اتفاق افتد شما بسيار نگران و آزرده خواهيد شد؟
5. در كودكي رفتار كداميك، پدر يا مادرتون رو دوست داشتيد؟ چرا؟
6. وقتي كودك بوديد، از چه چيزايي لذت مي برديد؟
7. به نظر شما كودك رو چگونه بايد تربيت كرد؟ چقدر بايد وقت گذاشت؟ شما چقدر مسئوليت داريد؟
8. آيا از حمايت كافي همسرتون يا مادر و پدرتون برخورداريد؟
9. فكر مي كنيد بچه چه تغييراتي در زندگي شما ايجاد مي كند؟
10. چرا شوهرتون بچه دار شدن رو دوست داره؟
ببينيد خواهرم، قرار نيست بهانه جويي كنيد و بهانه بياوريد كه به اين دليل و اون دليل بچه دار نمي شوم... اگر درست به قضيه نگاه كنيد نه آزادي شما از دست مي ره و نه كار شما... كما اينكه ديگران بچه دار شده اند و هيچ چيزي رو از دست نداده اند! اما مهم اينه كه بتوانيد اين استرسها رو حل كنيد تا مشكلات بعدي در هنگامه بارداري گريبان شما رو نگيره و بتوانيد ساده تر با اون مسائل برخورد كنيد
مسلما حضور يك فرزند، ماحصل عشق شما و شوهرتون، مي تونه تاثيرات مثبت و فراواني در زندگي شما داشته و فصل جديدي رو در زندگي شخص شما، رقم بزنه... مسلما شما اين حس رو اون زمان، دوست خواهيد داشت!
پيشنهاد مي كنم به 10 سوال بالا فكر كنيد... وقتي هيجان زده نبوديد، جواب بديد!
سوالي بود بپرسيد... كمك مي كنيم تا نتيجه بگيريد!
مشروط بر اينكه گارد رو باز كنيد... و بگذاريد روندي كه پيش مي گيريم به نتيجه برسه! نه اينكه بگيد جواب من، نه هست... حالا بشينيم مذاكره و مشاوره كنيم!
___________
از دوست گرامي، دختر مهربون، براي پيام خصوصي و معرفي تاپيك شما سپاسگزارم
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام
با اجازه مینای عزیز
چون نمی خوام یه تایپیک جدید بازکنم با اجازه همگی سوالم رو همین جا از آقای sci می پرسم.
من ازبچه وبچه دارشدن بیزارم.ازمادرشدن هم همچنین.
همسرم وقتی این شرایط منو می بینه تابه حال چیزی نگفته ، اما می دونم که عاشق بچه است.
درضمن حرف وحدیثها هم خیلی زیاده وهمیشه خودش پاسخگوبوده که ما هنوز آمادگیشو نداریم.(یه نوع فداکاری)
اما من برنامه ای هم ندارم ، یعنی اگه دست خودم باشه میگم هرگز!
نظرتون درمورد من چیه؟ اگه امکانش بود پاسخ بدید لطفا.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
داملا؛
شما هم به سوالاتي كه براي مينا نوشتم در پست 10 پاسخ بديد...
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
1. نوشته بوديد از بچه ها خوشتون نمي آد! خب از چه گروه سني از بچه ها خوشتون مي آد؟ چرا بله؟ چرا نه؟
در چه سني از كودكان لذت مي بريد؟
زیادبرام مهم نیست چه سنی باشه ولی بعضی اوقات از بچه های زیر5 سال خوشم میاد.چوت بانمکند معمولا
2- آيا همه چيز متعادل و خوبه؟ رابطه شما ثبات داره؟
بله خوبه.تقریبا هم میشه گفت ثبات داره.
3. به نظر شما مادر بودن يك حسه؟ يا يك مسئوليت؟ نظرتون در رابطه با مسئوليت والدين در برابر فرزندشون چيه؟
نه فقط مسولیته! خیلی سخت ودرواقع یه نوع اسارت.
4. چي براي شما كابوسه؟ از چي مي ترسيد و اگر اتفاق افتد شما بسيار نگران و آزرده خواهيد شد؟
از ازدست دادن کارم،ازخانه نشینی،از نداشتن آزادی و...
5. در كودكي رفتار كداميك، پدر يا مادرتون رو دوست داشتيد؟ چرا؟
...
6. وقتي كودك بوديد، از چه چيزايي لذت مي برديد؟
ازاینکه بیشتر ادای بزرگترهارو درمیاوردم ودلم میخواست زودتر بزرگ شم.
7. به نظر شما كودك رو چگونه بايد تربيت كرد؟ چقدر بايد وقت گذاشت؟ شما چقدر مسئوليت داريد؟
به نظرمن وقتی به دنیا اومد دیگه باید تمام وقت وانرژیت برای اون باشه.
8. آيا از حمايت كافي همسرتون يا مادر و پدرتون برخورداريد؟
بله
9. فكر مي كنيد بچه چه تغييراتي در زندگي شما ايجاد مي كند؟
180 درجه ززندگیم تغییرمیکنه! من عاشق کارم هستم، وبا ورود بچه نمی تونم به کارام برسم
چون ممکن نیست(به دلایل خیلی زیاد)من کسی نیستم که بتونم تو خونه بند بشم با ورودش
باید حبس خونه شم چون دلم نمیخواد بچه رو پیش یکی دیگه بذارم حتی مامانم! من وهمسرم
زندگی عاشقانه ای داریم باورودش خیلی چیزها عوض میشه!
10. چرا شوهرتون بچه دار شدن رو دوست داره؟
خب اونم مثل همه دلش میخواد بابا بشه!
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
1. نوشته بوديد از بچه ها خوشتون نمي آد! خب از چه گروه سني از بچه ها خوشتون مي آد؟ چرا بله؟ چرا نه؟
چرا بچه های تمیز و مودب رو دوست دارم اما آخه بچه خود آدم فرق داره.دوسشون دارم اما نه واسه خودم.آخه اگه مال خودم باشن مسئولیتشونم با خودمه و این کار سختیه.
از بهانه گیریهاشون اصلا خوشم نمیاد و متاسفانه صبر و طاقتشو هم ندارم،خیلی زود از کوره در میرم
در چه سني از كودكان لذت مي بريد؟ زیاد با یچه ها نبودم اما فکر میکنم شیرین زبونیاشون بامزس،مثلا وقتی تازه دارن حرف زدنو یاد میگیرن.
2. آيا همه چيز متعادل و خوبه؟ رابطه شما ثبات داره؟ آره خدارو شکر همه چی آرومه.
مي دونيد اول به شما گفتم فعلا بچه دار نشويد... چون استرس داريد! چون بايد يه خورده كار كنيد تا محيط خانه و روحيات شما و روابط شما با همسرتون پايدار و با ثبات بشه و بازسازي ها جواب مثبت بده... رفتارهاي شما اصلاح بشه و اون وقت با آرامش به سمت بچه دار شدن بريد... من حدود 6 ماه آينده رو براي شما توصيه مي كنم!
مرسی،واقعا ازتون ممنونم:72:
3. به نظر شما مادر بودن يك حسه؟ يا يك مسئوليت؟ نظرتون در رابطه با مسئوليت والدين در برابر فرزندشون چيه؟
به نظر من هردو.مامانم همیشه میگن تا خودت مادر نشی نمیدونی من چه حسی نسبت بهت دارم،اصلا قابل وصف نیست. اما مسئولیت پدر و مادر هم خیلی زیاده.تربیت همه جانبه یه انسان رو خدا سپرده بهشون.خیلی مهمه،از نظر روحی ، جسمی،تحصیلی،روابط اجتماعی،از همه مهمتر تربیت یه بنده خوب واسه خدا ،فکر میکنم کار خیلی سختی باشه.
4. چي براي شما كابوسه؟ از چي مي ترسيد و اگر اتفاق افتد شما بسيار نگران و آزرده خواهيد شد؟
اینکه بچم سالم نباشه بزرگترین کابوسمه.
اما اینکه استراحت مطلق شم،
کارمو از دست بدم(شغلمو خیلی دوست دارم.مزایامون خیلی عالیه اما قراردادی هستیم و خیلی راحت میشه از دستش داد)
از نظر جسمی خیلی به هم بریزم، کابوسای بعدی من هستن.
حالا درسم زیاد مهم نیست شاید به تعویق بیفته اما کنسل نمیشه.
5. در كودكي رفتار كداميك، پدر يا مادرتون رو دوست داشتيد؟ چرا؟
هردو رو.چون خیلی باهام مهربون بودند. نه اینکه تک دختر هم بودم:46:
6. وقتي كودك بوديد، از چه چيزايي لذت مي برديد؟از دوچرخه سواری ، خرید کردن البته با سلیقه خودم
7. به نظر شما كودك رو چگونه بايد تربيت كرد؟ چقدر بايد وقت گذاشت؟شما چقدر مسئوليت داريد؟ به نظر من بیشتر وقت مفیدمون ازمون گرفته میشه،رفتار خود پدر و مادر هم خیلی مهمه چون ذهن بچه دقیقا مثله یه مموری داره رفتار اطرافیانش رو ذخیره میکنه،سعی میکنم هرجاشو بلد نبودم از کتابهای روانشناسی کودک یا از مشاوره کمک بگیرم.درسته مسئولیت عمده فرزند با پدر و مادر اما سهم مادر خییییییلی بیشتره.
8. آيا از حمايت كافي همسرتون يا مادر و پدرتون برخورداريد؟ بببببله
9. فكر مي كنيد بچه چه تغييراتي در زندگي شما ايجاد مي كند؟ تقریبا همه وقتمونو میگیره، باید مواظب رفتار و گفتارمون باشیم و دیگه اولویت اول زندگیمون خودمون نیستیم ایشونن.از هرجهت وقت خیلی کمتری دارم.در یک جمله همیشه یه نفر آویزونمه
10. چرا شوهرتون بچه دار شدن رو دوست داره؟ نمیدونم شاید فکر میکنه این طوری یه خونواده کامل داره و زندگیمون از روند تکراری خارج میشه،از همه مهمتر من سرگرم میشم و انقدر موضوعات مورد علاقمو پیگیری نمیکنم(بدجنسی)
كمك مي كنيم تا نتيجه بگيريد!
مرسی شما خیلی لطف دارید.
___________
از دوست گرامي، دختر مهربون، براي پيام خصوصي و معرفي تاپيك شما سپاسگزارم
منم خیلی ممنونم دختر مهربون:46:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
مينا،
جواب سوالات شما رو خوندم
بگذاريد كمي واقعي به موضوع نگاه كنيم، نه آنقدر رمانتيك و نه آنقدر ترسناك! به قول شما كابوس!!!
+ ابتدا به شما بگويم اصلا اجباري در كار نيست! شما بچه دار بشويد و نشويد هيچ اتفاقي رخ نمي دهد! نسل انسان سر جاش مي مونه.. رشد جمعيت منفي نمي شه! نسل شوهرتون منقرض نمي شه! هر روز اونقدر بچه به دنيا مي اد كه اگر ازدياد جمعيت روي كره زمين نداشته باشيم، با كمبودش هم مواجه نيستيم! پس ابتدا اين تفكر كه حتما بايد بچه دار بشيد رو مي گذاريم كنار و اين اجبار رو بصورت يك تصميم نگاه مي كنيم! در واقع بچه دار شدن براي شما، يك تصميمه براي آرزوهاي شما در زندگي كه مي تونه تغييرات بسيار مهمي رو در زندگي شما ايجاد كنه!
+ دوم: كودك، بهمراه خودش يك مسئوليت مي آورد... شما بار اولي نيست كه مسئوليت قبول مي كنيد! پس اين واقعا ترس ندارد... شما قبلا براي شوهرتون هم مسئوليت قبول كرده ايد... و در برابر دوستانتان! و در برابر خودتان! اما براي اينكه واقعي تر ببينيم و كلي نگيم جوابهاي شما رو بررسي مي كنيم:
1 - شما مي ترسيد و نگرانيد:
ببينيد شما قادر نيستيد نگرانيهاي خود رو يكباره مطرح كنيد و همه اونها رو حل كنيد و سپس بچه دار بشيد! اين يك واقعيته! اما وقتي به جاي ترس، به جاي عدم طرح مسائل، اونها رو بررسي كنيد مي تونيد به سادگي يا اونها رو حل كنيد و يا اونها رو بپذيريد
- عدم سلامت فيزيكي بچه
اين ترس طبيعي است... اما قطعا مثبت نگري، همراه با رعايت كليه مواردي كه پزشك شما توصيه مي كند، زمان بارداري، استرسهاي شما و ... مي تونه روي سلامت فيزيكي و رواني كودك شما موثر باشه... مشاوره هاي حضوري قبل از بارداري، مشاوره هاي پزشكي و مشاوره هاي ژنتيكي مي تونه بارداري لذت بخش و توام با زيبايي رو براي شما بهمراه داشته باشه...
ضمن اينكه در حال حاضر بسياري از بيماريها سريعا تشخيص داده مي شوند و احتمال بيماريها در جمعيت آماري بسيار كم است.. پس اينگونه نگراني ها رو براي خودتون اغراق نكنيد و خودتون رو آزار ندهيد!
- مسئوليت بچه داري
مسئوليت بچه داري، وظيفه سنگيني است كه اگر تا ديروز بر دوش مادر بود امروز بر دوش پدر و مادر مي باشد.
اما به نظرم بايد به گونه اي ديگه با موضوع برخورد كنيد.. ببينيد بچه عضوي از اعضاي خانواده شماست كه به دليل عدم تواناييهايي در بدو تولد و سالهاي اوليه به مراقبت بيشتري نياز داره... پس شما غير از در آغوش گرفتن و لذت بردن از بازيهاي كودكانه اش و حتي كلام زيبا و شيرين زبانيهايش، بايد مسئوليتهاي سخت رو هم در نظر بگيريد كه بي شك زمان بيشتر و سختي هاي خاص خود رو مي طلبد اما... در ادامه مي گويم!
- استراحت مطلق حين بارداري :
ببينيد اين هم از قضاوت شماست درباره نگرانيها! ديگران رو نگاه نكنيد.. تا به حال دو زن رو سراغ نداريم كه بارداري مشابه داشته باشند! فيزيك شما، وضعيت فيزيولوژيك شما و آماده شدن شما براي بارداري و البته با توجه به سن شما، نيازي به استراحت مطلق نداره... پس اين احتمال براي شما كمه! اما اگر بعدها تصميم بگيريد... شايد اين احتمال وجود داشته باشه!
- كارتون رو از دست بديد؟؟؟ فكر كنيد اگر اينطور بود كه الان كل مادران جهان بيكار بودند! اصلا اينطور نيست! سخت نگيريد.. هيچ دليلي وجود نداره كه شما كارتون رو از دست بديد!
- از نظر جسمي دليل مشخصي نداره كه به هم بريزيد! اما واقعيت اينه كه شما به محض بارداري به دليل تغييرات هورموني، فيزيكي و فيزيولوژيكي تغييراتي در جسم و روان خودتون احساس مي كنيد كه طي نه ماه هر روز تغيير مي كنند... گروهي كه آگاهي ندارند از اين تغييرات آشفته مي شوند! ناراحت مي شوند... اما اگر با اگاهي و بررسي و البته آمادگي كامل پيش برويد، دوران بارداري شما، لذت بخش هم خواهد بود!
2. هرگز قرار نيست وقف بشيد! اين همون " اما " است كه در بالا اشاره كردم.. اما قرار نيست شما وقف بچه و مسئوليتش بشيد! هيچ كس اين قرار رو نگذاشته و اگر اين كار رو در هر موردي بكنيد بازنده خواهيد بود! يعني شما نه تنها بايد براي شوهرتون زني جرات مند باشيد، بلكه براي كودكتون هم بايد مادري جرات مند باشيد! نه مادري منفعل!
مادران منفعل موجب خواهد شد كه خودشون و كودكشون بسيار آسيب پذير باشند... پس شما برنامه هاي خودتون رو خواهيد داشت! زندگي خودتون رو داريد! كار خودتون رو داريد! اما مادر هم هستيد و مسئوليتي علاوه بر همسر، به شما واگذار شده است...
3. شما تنها مسئول نيستيد! مادر به دليل روابط عاطفي با كودك، در سالهاي اوليه ارتباط بيشتري با او دارد و به همين دليل مسئوليت بيشتري احساس مي كند اما تنها مسئوليت بر عهده او نيست و اينكه از حمايت مادرتون و شوهرتون هم برخورداريد بسيار عالي است!
4. شوهر شما، هميشه بايد اولويت اول زندگي شما باشه! هميشه! هميشه! و برعكس! هيچ وقت كودك شما اولويت اول نبايد باشه.... اين رو هرگز فراموش نكنيد! پس هرگز خودتون رو فراموش نكنيد... شما همسر يك مرد و اولويت اول او هستيد و ايشون هم اولويت اول شماست!
5. مسلما به دليل اينكه بچه احتياج به زمان بيشتري داره، خيلي از زمانها رو از شما خواهد گرفت و اگر مثبت نگر باشيد و دوستش داشته باشيد، اين زمانها لذت بخش خواهد بود!
شما به دليل اينكه تك دختر بوده ايد و احتمالا مركز توجه و زندگي والدين شما وقف زندگي شما و توجه به شما شده تصور مي كنيد كه بايد از همين الگو براي فرزند خودتون استفاده كنيد براي همين هم متوجه مي شويد كه واقعا شدني نيست! و شما از كار و زندگي مي افتيد! حق هم داريد... پس الگو رو اصلاح كنيد! شما قرار نيست زندگي خودتون رو وقف كنيد چون مادر شديد!
6. شوهر شما نيازهاي عاطفي زيادي داره، و تصور مي كنه كه با ورود يك فرزند به خانواده شما، قسمتي از اين نيازهاي عاطفي و كمبودها برطرف مي شه... پيشنهاد مي كنم قبل از بارداري حتما به اتفاق به مشاوره حضوري بريد و روي شخصيت خودتون دو نفر كار كنيد نه روي زندگي خودتون!
7. فراموش نكنيد كه ورود يك نوزاد،مي تواند بسياري از نيازهاي عاطفي شما و همسرتان رو ارضا كند و تامين نمايد، مراقبت از او مي تواند بسيار مفرح باشد، هر چند حمايتهاي مالي و عاطفي و رواني او هم كار دشواري است...شايد ديگر نتوانيد ساده سر هم داد بزنيد! فرياد بكشيد! گريه كنيد... اما من پيشنهاد مي كنم قضاوت نكنيد! به موقعش خيلي هم حوصله داريد و خيلي هم آرام خواهيد بود... شك نكنيد كه خدا فكر همه چيز رو براي شما كرده!
تصميم براي بارداري تصميم مهمي است! بايد آمادگي داشته باشيد و به نظرم آمادگي داريد! شما اگر تصميم بگيريد كه باردار بشويد آمادگي آنرا داريد... اما:
تصميم گيري رو موكول به يك برنامه زماني به همراه شوهرتون كنيد:
1. يك هفته رو با تصميم اينكه هرگز نمي خواهيد بچه دار شويد سپري كنيد. روي يك كاغذ تمام احساسات مثبت و منفي خودتون رو بنويسيد... روي يك كاغذ A4، يك طرف افكار و احساسات مثبت، و پشت صفحه افكار و احساسات منفي! كلا فكر كنيد كه هرگز بچه دار نخواهيد شد!
2. هفته بعد رو با اين تصور كه بچه دار بشويد بگذرانيد... و همان كار رو انجام دهيد! اما اينبار روي يك طرف كاغذ لذتها رو بنويسيد و روي طرف ديگر كاغذ سختيها رو يادداشت كنيد
در نهايت چيزهايي رو كشف مي كنيد كه مطمئنم قبلا نمي دونستيد! جواب هر دو رو اينجا بنويسيد
فعاليتهاي بالا رو شوهر شما هم مي تونند انجام دهند
- تصميم بگيريد
- اگر تصميم هر دو شما مبني بر اضافه كردن اين عضو جديد بود، برنامه رو با مشاوره روانشناسي ادامه بديد!
- در طول مشاوره روانشناسي بايد از نظر فيزيكي و فيزيولوژيكي مورد آزمايش قرار بگيريد
- سپس مشاورهاي پزشكي و ژنتيكي
- اقدام براي بارداري
من فكر مي كنم طي شش ماه آينده با توجه به اينكه ثبات زندگي و آرامش اوليه رو تجربه مي كنيد مي توانيد اين كار رو انجام بديد..
در هر حال شما آمادگي بچه دار شدن رو داريد فقط بايد تصميم بگيريد!
در نهايت مي خواستم چيزي به شما توصيه كنم
اگر بچه دار شديد، به عنوان يك همدم،دوست، يار، نه يك موجود آويزون! بهش نگاه كنيد و از با او بودن لذت ببريد... با او مسافرت رفتن، با او شام خوردن، از حضور در كنار دوست كوچولوتون لذت ببريد و بهترين دوستتون باشه! يك مسافرت به خارج از كشور داشتم، مردي هلندي با پسرش آب بازي مي كرد... اون مرد سنش حدود 40 سال بود... پسرش طي 50 تا 60 بار سطلي رو پر از آب كرد و توي صورت مرد پاشيد! من يك بار هم نديدم مرد بعد از هر بار پاشيدن آب،نخندد... گويي براي او هر بار اين موضوع تازگي داشت! و هر بار با صداي بلند مي خنديد و لذت مي برد!
واقعا اونها با هم دوست بودند....
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
آقای sciبینهایت ازتون ممنونم.حرفاتون خیلی آرومم میکنه.:72:
دیروز که با شوهرم صحبت میکردم،بهش گفتم میترسم پشتیبانی تو رو به اندازه کافی نداشته باشم،میگفت نه تو همین الان هم میبینی من نسبت به تو احساس مسئولیت خوبی دارم (بیشتر منظورش از این نظر بود که از لحاظ پزشکی خیلی پیگیر کارهای من هست) خیلی باهم صحبت کردیم اما در طی این صحبتها ،نگرانیم در مورد دوتا موضوع که از همه بیشتر واسم مهم شده بودند نه تنها کمتر شد بیشتر هم شد!
بهشون گفتم دوست دارم شما منو درک کنی،من هم شاغلم،بعد ازمدتی(احتمالا 6 ماه و شاید هم کمتر) باید پرستار بگیریم(مثل کاری که دوستای خودش انجام دادن) و یا اینکه مثلا صبح زود ببریش پیش مامانم،از اینکه با من همراهی نکنی و من مدام مجبور شم مرخصی بگیرم و ...میترسم. میگه من در حد وظیفم همکاری میکنم ولی به نظر من بهتره تو بعد از اومدن بچه این کارتو کنار بذاری چون خیلی کار طولانیه و بعد از اینکه بچمون دو سه سالش شد یه کار خیلی خوب پیدا میکنیم واست،چیزی که زیاده کار واسه توئه. در حالی که من همین کارمو حاضر نیستم با دنیا عوض کنم بس که دوسش دارم.
میگه من مجبورت نمیکنم اما نمیدونم حس مادری خودت کجا رفته که میخوای بچتو ول کنی بری سرکار!من به خودت میسپارم اما میدونم انقدر با احساسی که خودت دلت نمیاد تنهاش بذاری!
و موضوع دوم اینکه ،شوهرم انصافا بعضی اوقات واسه من فداکاری میکنه،مرخصی میگیره،کلاساشو کنسل میکنه و مثلا واسه دندونای من چندین جلسه منو دکتر میبره،یا مثلا واسه یه خرید من کلی واسم وقت میذاره،تو کارخونه کمکم میکنه،انقدر با من خوبه که احساس میکنم خییییییلی خوشبختم، اما گاهی اوقات(شاید چون فکر میکنه در حق من خیلی لطف کرده)، مثله طلبکارها باهام برخورد میکنه و هنوز هم آقای sci ، مثل قبلا لباساشو میپوشه و میذاره میره،(این رفتار دخترونشو هیچ وقت کنار نمیذاره)البته وقتی اروم میشه برمیگرده اما چون قبلا دوبار این کارو کرده و رفته و دیگه هم تا مدتی برنگشته!!(یه بار دوماه طولش داد،به خصوص اگه پای خونوادش وسط بیاد) خییییییییییلی میترسم و مثله احمقا التماسش میکنم نره:163:،میترسم باز تا مشکلی پیش اومد بزاره و بره و من با یه بچه تنها بمونم(دقیقا میدونه چون من زیر بار حرف زور نمیرم مگر در همین صورت،از این رفتارم سوءاستفاده میکنه).
خاطرات تلخ زندگی پر از کشمکش گذشتمون،مثل یه فیلم سنمایی میمونه که همیشه در حال پخشه و این خیلی واسم زجرآوره.
ازتون خیلی ممنونم که حرفامو میخونید و بهم راهنمائی میدین.:72:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام.میتونم یه سوال دیگه هم بپرسم که با اون دوتا سوالای قبلیم راهنماییم کنید؟
شوهرم میگه اگه دوست داری بیا قبلش یه مسافرت چند روزه بریم،البته چون نزدیک عید و میخوام هم ماشینو عوض کنم و هم یه کم به خونه برسم خیلی از نظر مادی وضعم توپ نیست (خودش مایل نیست به خاطر من داره میگه)به نظرتون تو این شرایط مسافرت تاثیری داره؟ یا یه خرج بی مورد محسوب میشه؟بزاریم واسه بعدا. :162:
آخه من فکر میکنم دیگه همینکه یه کم بگذره،من دیگه به جز سر کارم که اجباریه ،دیگه هیچ جایی نرم و خودمو تو خونه حبس کنم:302:.به خصوص خونه مامانم ،بینهایت از بابام و داداشام خجالت میکشم،اصلا دوست ندارم تو اون مدت منو ببینن.
صحراجون تو خوبی؟از اوضاعت راضی هستی؟بیرون میری؟
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام افتاب جان
اره خداروشکر همه چی مرتب . بیرون که سرکار هرروز میام تا 5 6 بعدم اگه خسته نباشم میرم یه سر خونه مامانم
یا ... . البته الان دنبال کلاس یوگام که متاسفانه همش صبح برگذار میشه
میناجان خیلی داری اوضاع واسه خودت پیچیده میکنی بخدا اصلا" اینجوری که تصور میکنی نیست فکر نکنم هیچ کسی به اندازه من تودنیا ترسو و کلی باشه تا جایی که باردار شدنم اگه اگاهانه بود صدبار سکته میکردم ولی الان با تمام مسایل خاص دوران بارداری که البته میدونم هرروزم یه شرایط جدید تجربه خواهم کرد ولی واقعا" لذت بخش خصوصا" وقتی همسرت مثل همسرمن اینقدر بچه دوست داره . منم مثل شما خواهر ندارم و 2 تا برادر دارم ولی اصلا" خجالت نداره تازه ازین که از الان میبینم هی از نینی سوال میکنن لذتم میبرم :72:
اگر امادگی روحی واسه پذیرش مسولیت این مساله تا یه حد معقولی داری بابت هیچ چیز دیگه ای نترس . خدا همواره کنار ماست :46:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
مرسی صحراجون، آره منم خیلی ترسویم،باورت میشه دیشب خواب میدیدم وقتی داشتن عملم میکردن،مردم.حتی مراسمم گرفتن:311:اما شوهرم با بچش حسابی خوشحال بود!
من قدم 1.65 اما وزنم 55کیلیوئه،واسه همین فکر کنم خیلی تابلو شم.راستی الان که هنوز تغییری نکردی،نه؟ایشا.. بتونی تا آخرین لحظه خوب و خوشحال باشی عزیزم.:46:خوشحالم که خوبی.
اینم میدونم که خانومای نرمال خجالت نمیکشن،اما فکرکنم من زیادی نرمال نیستم!حتی اون خانوما رو تو بیرون میبینم،جای اونا هم خجالت میکشم!نمیدونم باید به وضع خودم :311: یا:302:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
خواهرم،
ابتدا بايد عرض كنم كه پست قبلي كه براي شما گذاشته بودم شامل يكسري تمرين بود. حتما تمرينها رو انجام بديد... و اميدوارم شروع كرده باشيد.
مي خوام شما رو با تكنيكهاي منتقد دروني و ذهن سطحي شما ياكه دائم در حال صحبت با شماست آشنا كنم، خوب دقت كنيد:
** يكي از مسائل مهمي كه در زندگي وجود داره اينه كه ما فكر مي كنيم برداشتمون از همه مسائلي كه اطرافمون هست،صد در صد صحيحه و لذا اظهار نظر مي كنيم، قضاوت مي كنيم بدون اينكه شك داشته باشيم كه شايد همه چيز آنطور كه من فكر مي كنم نباشه... پس به برداشتهاي ذهني نمي شه اعتماد كرد! بخصوص ذهن سطحي!
**يكي ديگه از مشكلات كه من بهش مي گم تجمع فرضيات، زماني بوجود مي آد كه مثلا يك فرضي رو مي گذاريم! دقت كنيد... واقعيتي در كار نيست... بر اساس اين فرض، فرض ديگري روي درگير ماجرا مي كنيم! مثلا مي گيم اگر من بچه دار بشم، (فرض اول) و اون قهر كنه و بذاره بره ( فرض دوم) معمولا اتفاق از اينجا شروع مي شه! چون براي ذهن سطحي ما دو فرض منفي براي آغاز رشته كافيه! از اون به بعد اونقدر ذهن ما تكرار مي كنه موضوع رو كه تبديل به واقعيتي مي شه كه شايد هرگز نتونيم تغييرش بديم!
** يكي ديگه از تكنيكهاي ايشون، تكرار يك واقعيت است بر اساس تجربه اي كه قبلا اتفاق افتاده، اما منجر به نتيجه اي اشتباهه! اين نتيجه معمولا ناشي از فيلتر هاست! مثالي مي زنم: من قبلا رفتم پارك، همسرم حالش خوب نبوده و نيمه راه، گفته برگرديم من حالم خوب نيست! حالا ذهن من شروع به تكرار مي كنه و در نهايت من رو به اين نتيجه مي رسونه كه همسرم من رو دوست نداره!!!!
** پيش بيني مي كنه! چنان پيش بيني مي كنه و اينده رو براي شما ترسيم مي كنه... روشن! بدون عيب!!! هر كسي ندونه فكر مي كنه واقعا ايشون پيشگويي هستند و يا از آينده خبر دارند! اما به اينجا ختم نمي شه! چون اگر به اينجا ختم مي شد مي شد بهش گفت خب آينده نگري مي كنه! اما بر اساس اين پيشگويي كه معمولا فيلتر شده و منفي بينانه هم هست، شروع به قضاوت، بررسي فرضيات و صدور حكم مي كنه!
** خيال پردازي و توقف در خيال!: واي امان از دست خيال پردازي ذهن ما! گاهي بسيار خوب و عالي!!!گاهي هم افتضاح!!! نكنيد... هرگز خيالپردازي نكنيد مگر براي استفاده از تكنيك توقف فكر كه اين خيالپردازي يا تصور مثبت بيشتر از 1 دقيقه طول نمي كشه!
** اغراق، چيزي رو مي بينيد، شروع به تكرار اغراق آميز در ذهن شما مي كنه! مثال: ديدي چطوري برخورد كرد؟ اصلا ديدي؟ اون اينجوريه ديگه! آره بايد بپذيريش! خيلي كارش بد بود! افتضاح بود! به نظرت ببخشمش؟؟ نه نمي تونم! چقدر كارش بد بود! كي اين كار رو با همسرش مي كنه؟ من كه دوستش نيستم! چقدر كار بدي كرد!!!
** سرزنش مي كنه! و تعميم به كل مي ده! شروع به سرزنش مي كنه تا تمام انرژي شما رو بگيره! مثال: مي گه بهت سر كار نرو! تو هم نشستي گوش مي كني! هميني ديگه! هميشه همين بودي! نمي توني جلوش بايستي نه!؟ خب نادوني! تا كي؟؟؟ تقصير خودته!!! هر چي سرت مي آد مقصرش خودتي!! همه باهات اينجورين! دوستات مگه نيستن!! اونا هم اينجورين! حالا هي برو مشاوره بگير! تو اصلاح نمي شي! حقت رو مي خوره يه آبم روش! اين كه تو كوتاه بياي و حامله شي شد راهكار؟؟؟ دلت خوشه ها! عمرا تو بتوني حقت رو بگيري! آخرش هم خونه نشينت مي كنه! مي گي نه!؟ اين خط اين نشون!
بايد بدونيد كه اين ذهن سطحي شما، در هر شرايطي شما رو سرزنش مي كنه! مثلا فرض كنيد نمي پذيريد كه باردار بشيد،اون وقته كه شروع مي شه: خب حالا كه چي؟ مخالفت مي كني كه چي بشه؟ بچه دار نشي چي؟ زدي داغونش كردي؟ بازم خراب كردي... تازه داشت رابطه تون درست مي شد! چرا به راهكار مشاورهات گوش نمي دي؟ اصلا تو هميشه خودراي بودي! بعدا چي مي شه! چه افتضاحي شد! حالا چي كار مي كنه؟!؟! بد بخت اگر بره بهت خيانت كنه چي؟؟ اينو ولش كن! اصلا نمي خواي بچه دار بشي؟ چرا يه چيزي مي گي توش مي موني؟
** گارد مي گيره! يك نه پرخاشگرانه در ذهن شما تكرار مي شه! يعني شما دوست داريد قبول كنيد! اما جواب نه هست... چون ذهن سطحي شما در حال تكرار "نه"هست... با سرعت 1000 نه در ثانيه!
البته تكنيكهاي ذهن سطحي ما بسيار زياده... اون از هر طريقي وارد مي شه تا شما رو درگير خودش كنه! ولي اون واقعيت نيست! يك تكرار بي نهايته!
قبل از اينكه بچه دار بشيد! قبل از اينكه زندگي كنيد! قبل از اينكه تصميم بگيريد بايد به شما بگم كه منتقد درونيتون رو بايد ساكت كنيد! با قدرت!
- تمرينات تنفسي كنيد همونطور كه قبلا هم گفتم و بگذاريد آروم بشيد...
- از تكنيكهاي توقف فكر استفاده كنيد
- مديتيشن كنيد
- موسيقي گوش كنيد
- در مورد آينده پيش گويي نكنيد!
ضمنا تمرينات پست قبلي رو هم انجام بديد... همون كاغذ A4 كه گفتم...
من به شما گفتم فعلا هنوز براي بارداري شما زوده و شش ماه ديگه... الان بايد تمرين كنيد!
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
آقای sciعزیز همین دیشب یه کاغذ واسه خودم و یکی هم واسه شوهرم گذاشتم و قرار شد که توش بنویسیم.
تمریناتونو هم حتما کامل انجام میدم.
بازم ازتون ممنونم.:72:
اگه وقت داشتید لطفا در مورد پست 17 هم نظرتونو بگید،خییییییییلی ممنونم
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
صحراجان حالت تهوع نداری که سر کارت اذیتت کنه؟
از چند وقت دیگه کاملا مشخص میشه؟از غذا و ....بدت نمیاد؟همه چی میتونی بخوری؟
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
آقای sciعزیز همین دیشب یه کاغذ واسه خودم و یکی هم واسه شوهرم گذاشتم و قرار شد که توش بنویسیم.
تمریناتونو هم حتما کامل انجام میدم.
بازم ازتون ممنونم.:72:
اگه وقت داشتید لطفا در مورد پست 17 هم نظرتونو بگید،خییییییییلی ممنونم
ممنون که شروع کردید...
موضوع ذهن رو جدی بگیرید.
ضمنا در مورد پست 17، سفر با همسر، هیچ وقت بد نیست... پیشنهادیه که نمی تونی رد کنی! با کمال میل بپذیر... هر چند می شه آدم با تعدیل تقاضاها و توقعات و صرفه جویی های مالی، ولخرجی های احساسی، عاطفی، عشقی و بویژه اعتباری از سفرش لذت ببره...
خوش بگذره
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
صحراجان قبلش هم رفتی پیش متخصص؟دارو یا قرص خاصی باید مصرف کرد؟
من به جز 1/4 قرصی که واسه کم کاری تیروئید میخورم فقط یه دونه سولفات روی و یه دونه قرص ویتامین e هم بهم داد.
و گفت از هیچ مولتی ویتامین و مکمل دیگه ای استفاده نکن.نمیدونم حالا درسته یا نه؟!
یک ایراد کارم همینه ،دچار وسواسی زیادی شدم!نمیدونم باید چی کار کنم.احساس میکنم گیج شدم.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
واییییییییییییی یک عالمه تایپ کردم پرید
سلام
دختر چقدر نگرانی . پس اون خانم روستایی که بدون پزشک باردارمیشه یا سر زا میره یا بچش کج و کوله میشه نه ؟؟؟:316:
ببین راجع به مسایل پزشکی هرکسی یه روندی طی میکنه
من رفتم مشاوره قبل بارداری یه سری ازمایش کامل خون بهم داد بعد قد و وزنم گرفت که یه وقت اگه اضافه دارم کم کنم که بارداریم اذیت نشم یه معاینه داخی انجام داد جهت عفونت و ... بعدم یه سونگرافی کرد برای اندازه رحم و .. . چون من تپش قلبم داشتم به یه دکتر قلب ارجام داد
قرص اسید فولیکم گفت شروع کن
بعد 1 هفته فهمیدم ای دل غافل بنده باردار بودم رفتم پیش دکتر :311: با کلی استرس خندید گفت بهتر که باردار شدی هیچی دیگم بهم نداد
چند هفته بعد رفتم پیشش یه سونگرافی کرد واسه شنیدن صدای قلب نینی و دیدن موقعیت نینی
هفته 15 بارداری یه ازمایش غربالگری دادم واسه اطمینان از سلامت مغزی نینی
ماهی یکبار هم اگه مشکل خاصی نداشته باشم باید برم دکترم واسه چک نینی و ...
و اما شرایط غیر پزشکی
دکتر بهم گفت اگه خودت و خسته نکنی و خوابت کافی باشه اتفاقا" سر کار حتما" برو خیلی هم برات خوبه (البته شرایط من این اجازرو میداد ) رانندگی هم اجازه داد بکنم
منم مشکلی ندارم غیر اینکه توان جسمیم پایین اومده و خسته میشم یا زودتر عصبی میشم ولی درکل خوبه که مشغولم
حالت تهو خداروشکر شدید نبود مثل کسی که مریض میشه بی اشتها میشه اینجوری بودم یعنی فقط غذاهای خاصی رو می خوردم یا اصلا" غذا نمیخوردم یه مقدارم به بوها حساس بودم که البته برای چند هفته این حالت ها هست
راجه به دلمم که فکر کنم نینی داره تپل میشه لپاش و باد میکنه دلم زده بیرون البته هنوز خیلی تابلو نیست هی لباس های ازاد میپوشم ولی فکر کنم کل کارخونه میدونن هیچکی بروش نمیاره
( حالا مثلا" هم که بدونن مگه چیه خوب همه از دل مامانشون بدنیا اومدن دیگه تازه خیلی هم بامزس من که شرمنده نمیشم تازه خوشحالم هستم نینی خوشگلم تو دل من واسه خودم :46::163:)
در کل ببین افتاب جان تو هرسن و موقعیتی که بخوای باردار شی یا باردار باشی نگرانی هایی داری فقط نوع نگرانیت فرق میکنه ولی از نظر پزشکی اصلا" نگران نباش اگه به دکترت اعتماد داری و میدونی خدا خودش حافظ ماست پس جای نگرانی نیست (البته خودمم نگرانم ولی به خودم ارامش میدم ) . از نظر روانی اگر اوضاع ارومه و تا حدی امادگی داری دیگه بلاخره چندسال اینور اونور نینی میاد دیگه پس عذاب گشیدن نداره ( منم این مساله نگرانم میکرد ولی الان میگم خوب حالا فرضا" دوسال دیگه میومدم خوب اونموقع هم یه شرایط کاری یا اموزشی دیگرو از دست میدادم واسه یه مدت . انسان که متوقف نمیشه پس هر زمان نینیت بیاد بهرحال جلوی یکسری ازادی هات تا یه مدتی گرفته میشه البته فکر کنم با همه اینا خیلی خوشمزه باشه . ما که نمی خوایم با بقیه مسابقه بدیم حالا امسال نمیتونم بخاطر نینی فلان پیشرفت کنم سال بعد انجامش میدم با این تفاوت که که نینیم از یه مادر جونتر و سرحال تر بیش تر لذت میره تا یه مادر سن بالا با بالاترین مدارج علمی (البته دروغ نگم بهت همسرم چون مرتب این اطمینان بهم میده که باهام همکاری میکنه که بتونم به هدف هام برسم و نینی مانع نمیشه خیلی ارامش پیدا کردم وگرنه الان خیلی هم راحت به داستان نگاه نمی کردم ) و من هم میتونم تو این فاصله مطالعه بیشتری کنم واسه پیشرفت بچم و تربیتش. از نظر جسمی هم اگر اینقدر وسواس داریو نگرانی بدون سنت هرچی کمتر باش بارداری امن تری رو میگذرونی و شرایطت بهتره سن بالاتر مشکلات خاص خودشم بهمراه داره و شاید یه علت اینکه من خیلی از لحاظ جسمانی اذیت نشدم تا اینجا بخاطر این بوده که سنم به نسبت کمتر بوده . راجه به شرایط ظاهریتم نترس میشی مثل یه مورچه ای که هسته گوجه سبز و قورت داده خیلی بانمک و بامزس تازه بعدشم اگه ورزشهارو مرتب انجام بدی اندامت کاملا" به زیبایی قبل میشه ) درکل نینی داشتن جذاب و امیدوارم برام بهمین جذابیم بمونه
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
ممنونم صحراجون :46: که واسم کامل توضیح دادی،اتفاقا تو همین باشگاهی هم که من میرم خیلی از خانوما میان واسه وزن کم کردن،همشون هی میگن خوش به حالت چقدر تو خوش تیپی و....منم که بی جنبه:311:، اعتماد به نفسم بالا رفته،دوست دارم همین طوری بمونم. آره بعد از چند وقت واقعا خوب میشن، چند وقتیه خیلی دارم دقت میکنم. بازم مرسی.ایشا... شما هم همیشه باروحیه بمونی و یه نینی خوشگل و سالم داشته باشی.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
منمممممممممممممممم دلمممممممممممممممم نینی خواسسسسسسسسسسستتتتت:43::43:
به نظر من که یکی از بهترین دورانه برای هر زنی
با یه عالمه احساساته خوب و جدیددد
تا حالا ندیدم کسی از بچه دار شدنش پشیمون بشهههههههه
مینا جان اینقدر خودتو آزار نده
مطمئن باش لذت مادر بودن همه ناراحتی ها و دلهره هاشو از بین میبره
راستی صحرا جان خوشحالم که تا حدودی تونستی آرامشتو به دست بیاری برای خودت و گل قشنگت آرزوی سلامتی می کنم:72:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
بچه ها قبل از هرچیز از همتون ممنونم.:46:
دیشب دوباره باهاش حرف زدم،تمام نگرانیهامو گفتم،و ازش خواستم که از هرجهت ساپرتم کنه و..................
در مورد سر کار رفتنمم (نمیدونم حرفام درست بوده یا نه اما سعی کردم قاطع و بی رودواسی باشم) گفتم،خوب قطعا تا جایی که امکانش باشه مرخصی میگیرم،لازم باشه خودم کارمو کنسل میکنم! اما اگه شما بخوای مجبورم کنی با اینکه شرایطشو داریم ، بگی نمیخواد بری سر کار، متاسفم من کارمو انتخاب میکنم، چون خیلی ازش راضیم و دوسش دارم. و خلاصه بهم قول داد که نهایت همکاری رو باهام داشته باشه و این حرفو نزنه.:162:
آقای sci عزیز تمام پیشناهاداتونو بهشون گفتم،خیلی استقبال کرد و خوشش اومد. فقط با شش ماهش مخالف بود!
درمورد لیستی که گفتین هم بلافاصله شروع به نوشتن کرد!
معایب: مسئولیت سنگین(تربیتی و اقتصادی) همین!!!!
مزایا: دیگه تنها نیستیم،هدف مشترک داریم،کمتر وقت داریم به هم گیر بدیم،رابطمون محکم تر میشه،میزان تحملمون در برابر همه مشکلات بیشتر میشه ،تجربه یه عشق تازه که تا حالا تجربش نکردیم.
معایب:یکی از بزرگترین اهداف مشترکمونو از دست دادیم،احساس کمیود میکنیم، باید حس ترحم بقیه رو تحمل کنیم و
مزایا: -----
نتیجه: من یه بچه تپل میخوام!!!!!!
اما من خودم، معایب: مسئولیت سنگین،محدودیت زمانی،واییییی شب بیداری،مرخصی گرفتن واحتمال از دست دادن کار،چاق شدن،استرس زیاد ،از عمل و اتاق عمل و...شدیدا میترسم و .........
مزایا:خودم هیچی به ذهنم نرسید !،بعد که کاغذ شوهرمو خوندم دیدم راست میگه ،تقلب کردم!:163:
معایب:بازم تقلب،همونایی که ایشون نوشتند!:163:
مزایا (یه not میزاریم قبل از معایبی که گفتم:163:) با خیال راحت ادامه تحصیل میدیم،نگرانی ها و استرسام خیییییلی کم میشن،هرجا دوست دارم میتونم برم و وقتم آزاده تفریح ،ورزش.از نظر مادی مخارجمون کمتر میشه.شب راحت میخوابم وای چه کیفی داره خوابیدن ،مسئولیتم خیلی کمتره و......
نتیجه:درسته که من این درخواستو حق شوهرم میدونم اما متاسفانه هنوز آمادگیشو ندارم و ترسم خیلی زیاده،این روزا صدبار آرزو کردم کاش پسر میبودم:163:
البته حرفا و حسای قشنگ بعضی از دوستامو که میشنوم و میخونم(مثل اقلیما جون) خیلی امیدوار میشم که خودمم تغییر کنم:203:
از همتون ممنونم.مرسی آقای sci.
راستی قرصهای تقویتی(مثلا اونایی که واسه تقویت مو استفاده میشن) واسه مصرف کردن مشکلی ندارن ؟
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
اگر شنا بلدی گاهی بهتره یهو بپری تو اب خیلی کیف میده!!
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
دقیقا چه قرصهایی؟ به چه منظور استفاده کنید؟
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
احتمالن ویتامین مو منظورشه.hair-vit
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نقل قول:
اون اول که (احتمالا دیگه همه میدونن) مشکلات سردمزاجی من و اینکه تصور میکرم این قسمت از زندگی نه تنها مهم نیست بلکه جنبه حیوانی قضیس163، حالا هم مشکلات بچه دار شدن.
سلام مینای عزیز
به نظر می رسد که همچنان هم در ته دل به اینکه " این قسمت از زندگی نه تنها مهم نیست بلکه جنبه حیوانی قضیس" ایمان دارید
همچنین از صحبت های کلی شما اینطور بر می آید که به خاطر خواسته همسرتان و اینکه بچه دار شدن را حق ایشان می دانید در حال تلاش برای راضی کردن خود برای بچه دار شدن هستید
ببینید اینکه همه یک کاری را انجام می دهند دلیل نمی شود که شما هم همان کار را انجام دهید.طبیعتا چند سال قبل شما که اصلا به میل جنسی اهمیت نمی دادید و به بچه دار شدن فکر نمی کردید به خاطر عاشق پیشگی و علاقه ازدواج نکرده اید.بلکه صرفا جهت اینکه هر دختری در این سن ازدواج می کند و یا دختر بالاخره یک روزی باید ازدواج کند ازدواج کرده اید.در حال حاضر هم با وجود دارا بودن ساپورت کامل همسرتان از نوشته هایتان بر می آید که چندان به ایشان دلبسته و عاشق نیستید
خب طبیعتا شما که نه میل جنسی داشتید و نه میل به داشتن فرزند نباید ازدواج می کردید (اگر نیاز به دوست ، همدم و همراه بود این نیاز با دوستانتان برطرف می شد و نیازی به همسر که نقشی خیلی فراتر از دوست دارد ، وجود نداشت). احتمالا اگر الان به گذشته برگردید هیچ وقت با این آقا ازدواج نمی کردید
قضیه ی بچه دار شدن هم همین طور است.شما نباید یک اشتباه را دو بار تکرار کنید.اینکه همسرتان حق دارد از شما بچه بخواهد ، همه توی زندگیشان بچه دار می شوند پس شما هم باید بشوید ، بچه موجب تحکیم روابط زوجین می شود ، از تنهایی در می آیید ، از آن به بعد با همسرتان هدف مشترک پیدا می کنید و ... همه بدون داشتن عشق و علاقه به داشتن فرزند کوچکترین ارزشی ندارند و بعدا باز هم از این کرده تان پشیمان خواهید شد . بدون شک داشتن فرزند به مشکلات زوجین می افزاید لذا اینکه تصور کنید با داشتن فرزند مشکلات حال شما و همسرتان حل می شود صد در صد اشتباه است ( با بچه دار شدن یک مشکل از مشکلات شما کم و صد مشکل به آن ها افزوده می شود) . به علاوه هیچ زوج فهیمی برای حل کردن مشکلاتشان بچه دار نمی شوند بلکه برای این بچه دار می شوند که به داشتن بچه عشق و علاقه دارند و از اینکه یک انسان جدید را با نهایت سعی و تلاششان در کنار یکدیگر بپرورانند لذت می برند .
دقت کنید که داشتن فرزند هم مثل ازدواج کردن چیزی نیست که بعد از انجامش بتوانید ازش پشیمان شوید و این تصمیم تا آخر باقی مانده عمرتان را تحت تاثیر مستقیم قرار خواهد داد.
پس به نظر من بهتر است که تا هنگامی که این حس درونتان ایجاد شود صبر کنید . خواه یک روز طول بکشد و خواه سال ها
پی نوشت :
طبیعی است که همسرتان حق درخواست فرزند را از شما دارد. ولی زندگی زناشویی و تصمیم به داشتن فرزند مساله ای نیست که بنشینید و برایش برنامه ی زمانبندی تهیه کنید. اگر الان به همسرتان بگویید که به فرض یکسال به شما وقت دهند تا شما خود را برای اینکار آماده کنید اشتباه است. هیچ معیار و ترازی وجود ندارد که بتواند تعیین کند شما یکسال بعد آماده ی داشتن فرزند هستید. با تعیین deadline شما صرفا خود را در مضیقه می گذارید و انتظارات نابجا برای همسرتان ایجاد می کنید.چه بسا بعد از گذشتن یکسال نه تنها برای داشتن فرزند آماده نشده باشید بلکه به یقیین رسیده باشید که اصلا نباید بچه دارد شوید
امیدوارم توانسته باشم کمکی بکنم
شاد باشید
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
دقیقا چه قرصهایی؟ به چه منظور استفاده کنید؟
سلام آقای sci.خیلی ممنون که باز هم به تاپیکم سرزدید :72:
قرص اکوفن برای جلوگیری از ریزش مو. زینک اکسید(میگن مدل خارجی)و لوسیونهای مو.
بعد از اینکه واسه کم کاری تیروئیدم دارو مصرف کردم البته فقط روزی 1/4 باز هم احساس میکردم ریزش موهام متوقف نشده چون قبلا خیلی موهای پرپشت و خوبی داشتم اما الان کم کم دارن میریزن.
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
در پاسخ به پست 33 شما،
به نظرم هیپوتیروئیدی شما مهمتر از این قرصهای مکملی است که گفتید و باید دقت زیادی در رابطه با کم کاری غذه تیروئیدتون داشته باشید بویژه به منظور آمادگی برای بارداری و توصیه می شه تا زمانی که این وضعیت پابرجاست زیر نظر پزشک متخصص باشید و مشورت بگیرید
هیپوتیروئید یا کم کاری غده تیروئید موجبات مسائلی رو در بدن شما بوجود می آره که کاهش میل جنسی، خستگی، خشکی پوست، گرفتگی صدا و ریزش مو از جمله اونهاست... البته فقر آهن هم بی تاثیر نیست!
قرصی که نام بردید البته دارو نیست و مکمل محسوب می شه، لوسیونهای مو و سرمهای مو البته تاثیرات جدی خاصی ندارند و در شرایطی بسیار کم و موضعی موثر خواهند بود که مشکلات فیزیولوژیک بدن شما کاملا حل شده باشد... البته نه در ریزش مو و نه در نگهداشتن مو... بلکه بسیاری از این سرمها و لوسیونها از طریق تحریک پوست سر موجب افزایش گردش خون به طور مقطعی در سر می شوند که ضرری نداره، اما کمک چندانی به حساب نمی آد (در برابر مشلات فیزیولوژیک) و تنها موجب احساس خوبی در زمان استفاده خواهد شد!
در مجموع مکملهایی خوراکی مثل قرص اکوفن که شامل روی (زینک) هم هست، و سرمهای مو به نظرم اشکالی نداره اما شاید نتونه به تنهایی موجب کاهش ریزش موی شما بشه.. بنابراین حتما برای ریزش مو به پزشک متخصص جهت مشاهدات بالینی مراجعه کنید. به نظرم فقر آهن، کم کاری تیروئید، اضطراب و تاحدی نابسامانی هورمونهای جنسی شما، همه با هم موجب ریزش موی شما شده اند. اما مشاهدات بالینی نتایج رو تایید می کنند
از اینکه موفقید، خوشحالم!
چون به روی (زینک) اشاره کردید باید بگم که به محض بارداری، با سپری شدن هفته های حاملگی، سطح روی در خون شما کاهش می یابد که باید زیر نظر پزشک متخصص تامین شود، البته معمولا با رژیم غذایی تامین می گردد... کمبود "روی" بر مادر و جنین عوارضی خواهد داشت...
سوالی بود بپرسید
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام،ممنون.
این داروهایی رو که گفتم،پزشک متخصص پوست و مو بهم دادن اما متاسفانه خجالت کشیدم که بگم شاید بخوام ....
البته کمبود آهن و کم خونی نداشتم.کم کاری تیروئیدمم بعد از دو ماه مصرف قرص،روزی یک چهارم،دوباره آزمایش خون دادم اومده بود تو رنج. لازمه کار دیگه ای انجام بدم؟ پس اکوفن و زینک رو از الان مصرف کنم؟
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
اکوفن و زینک رو می تونید مصرف کنید به نظرم مشکلی نیست هر چند باید برای بار دوم با توجه به تصمیم جدیدی که دارید
به متخصص زنان مراجعه کنید و در رابطه با مو، حتما با متخصص پوست و مو و حتما هم بگید می خواهید باردار بشید
خجالت برای چی؟؟؟؟
زینک بعنوان مکمل در درمان ریزش مو موثره اما دلیل ریزش موی شما با توجه به عدم سابقه، می تونه یکی از همون مواردی باشه که گفتم که باید توسط معاینه حضوری مشخص بشه
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
صحراجون خوبی عزیزم؟بهتری؟
نمیدونی معمولا چقدر طول میکشه؟ (همین پروسه بچه )
نمیدونم چی شده که داداشم دیشب اومد باهام در این رابطه صحبت کرد!!!!! احتمالا زیر سر شوهرم باشه البته مطمئن نیستم.منم همش سعی میکردم موضوعو عوض کنم چون داشتم از خجالت آب میشدم ،در مورد کم کاری تیروئیدمو ریزش مو و...بهش گفتم، واسم دوباره آزمایش کامل نوشت امیدوارم مشکل خاصی نباشه. اما هنوزم فکرشو میکنم از خجالت داغون میشم!!!!
سبکتکین عزیزم خوبی؟ اگه اومدی اینجا سرزدی،یه کم واسمون مینویسی؟،خیلی دلم واست تنگ شده:46:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
افتاب عزیزم سلام
خدارو شکر خوبه خوبم (البته به قول اقای sci هر زمان یاد خاطرات بد میافتم دیگه سعی نمی کنم بزور از ذهنم بیرونش کنم مثل عوض کردن کانال تلویزیون فقط کانال عوض میکنم به همین سادگی . البته این وسط همسرمم داره سعی میکنه تنشی پیش نیاد منم بخاطر داشتن یه نینی با روح سالم دارم سعی میکنم افکارم مثبت باشه ) حال جسمیمم که خدارو شکر خوبم و یواش یواش داره دلم قلمبه میشه :163:
راجع به پروسه بچه متوجه سوالت نشدم عزیزم ؟ اگه باردار شدن منظورت باشه خوب با توجه به شرایط جسمی هر شخصی و نحوه جلوگیری از بارداریش یه زمانی طول میکشه ولی دکتر گفت از 1 ماه تا 1 سال کاملا" طبیعیه.
ولی چون شما دارید دارو مصرف میکنید فکر کنم لازمه حتما" طبق زمان بندی و تحت نظر پزشک اقدام به بارداری کنید چون حتی بعد از قطع دارو اثر دارو تا مدتی برای جنین خطر داره
من حس همسرت و اشتیاقش و درک میکنم چون دقیقا" مثل همسر من هست دیگه این اواخر هرجا میرفتیم میگفت من عاشق بچم ولی صحرا نمیخواد هر بار به مامانم میگفت و ازون میخواست راضیم کنه
فکر کنم این امادگی تا حدودی درت ایجاد شده مطمین باش و اولین زن و اخرین زن باردار هم نخواهی بود با بارداریتم دنیا کن فیکون نمیشه هزاران زن که از ما موقعیت تحصیلی و کاریشون و اندامی شون عالی تر هست باردار شدن لطمه ای هم به زندگیشون نخورده تازه انگیزشون بیشترم شده
من تا قبل بارداری و حتی اوایلش همین احساس داشتم حتی ازین که سمتم بشه مامان بدم میومد حس میکردم یهو خیلی بزرگ میشم (واسه ازدواجم همین حال داشتم) ولی الان با اینکه بازم گاهی این حس دارم ولی شاید باور نکنی فکر اینکه همین الان یهو یه اتفاقی بی افته و نینی و از دست بدم تنم به لرزه می اندازه واقعا" عاشقشم نمیتونم این حس بهت منتقل کنم چون قبلا" خودمم اصلا" درک نمیکردم خیلی حس خاصی و فقط تجربش مال خودت ولی فقط میگم اگاهانه نترس :43:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
مرسی عزیزم که به سوالام جواب میدی.آره منظورم همون باردارشدن بود،منظور شما از یک ماه یعنی حتی با یک بار هم میتونه این اتفاق بیفته؟چون مثل اینکه در طول هر ماه فقط دو سه روزش و حتی شاید یه روزش مهم باشه.
بعد از چند وقتش فهمیدی بارداری؟چطوری؟حالت تغییر کرده بود؟
الان مگه چند وقتته؟
واسه داروهای تقویتی هم که واسه موهام داده بودن پرسیدم گفتن اشکالی نداره خوبم هست! حالا این آزمایشی که واسم نوشته کامله،حتما میرم فکر نکنم مشکلی باشه،خدا رو شکر حالم خوبه.
صحرا جون یه سرچی حتما بزن، چیزایی بخور که هوش و زیبایی نی نی کوچولومون عالی شه ایشا...:46:
-
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
:311:افتاب عزیزم
دقیقا" باردار شدن ربطی به تعدد نزدیکی رسیدن به ارگاسم و ... نداره تنها ربطش به زمان تخمک گذاری خانوم هست
برای کسانی که سیکل 28 روزه دارن دقیقا" 14 روز از تاریخ اخرین قاعدگی میشه روز تخمک گذاری و کسانی که سیکل 30 روزه یا بیشتر دارن روز تخمک گذاریشون با یه فرمول دیگه محاسبه میشه که یادم نیست الان بخاطر همین میگن تا 2 3 روز قبل بعد تخمک گذاری اگر قصد بارداری ندارید احتیاط کنید چون از روز تخمک گذاری تخمک انگار تا 72 ساعت و اسپرم نهایتا" 24 تا 48 ساعت زنده میمونه پس تعدد نزدیکی فقط برای اطمینان بیشتر هست وگرنه زود حمام کردن و ... هیچ ربطی به باردار نشدن نداره
من تقریبا" 5 هفته بعد از بارداری فهمیدم یعنی 1 هفته پس از تاخیر در پ... . هیچ حال خاصی نداشتم کاملا" عادی بودم ولی محض اطمینان یه تست خانگی دادم که مثبت شد بعد رفتم ازمایشگاه تست خون دادم که دیدم به به نینی اومده
من الان 4 ماه نیمم هست البته مثل کسایی که میان مطب هنوز اینقدر قلمبه نیستم ولی اروم اروم دلم در حال قلمبه شدن خیلی کیف میده بامزس خوشم میاد
راجع به دارو فکر کنم خیلی بهتره اگه واسه تیروییدت دارو میخوری حتما" پیگیری کنی از دکتر زناننت چون میدونم تو اون مدت نباید باردار شی
اگه میخوای ازمایش کامل بدی حتما" برو پیش دکتر زنانت و ازش بخواه ازمایش های قبل بارداریو حتما" برات بنویس با یه تیر دو نشون بزن خوب
(والا نینی اگه به مامانش بره که میشه انیشتن :311: اگه به باباشم بره که خوشگل میشه :311: ) این که شوخی بود ولی بیشتر از زیبایی و هوش دعا میکنم سالم باشه و صالح یه بچه اروم با روحیه عالی تو این زمینه یه کتاب هست بنام ریحانه بهشتی که از قبل بارداری توضیح داده تا بعد زایمان هم دعا ها و قران های هر زمان گفته هم خوراکی های خوردنیشو هم ... خیلی کتاب خوب و جامعی هست اگر الان بگیری که خیلی عالی تر میشه که قبل بارداری بتونی یه بارداری خیلی اصولی و خوبی رو داشته باشی
در نهایت امیدوارم پاسخ هام بتونه برات مفید باشه و یکم واقعیت این دوران و بهتر بدونی البته نمیتونم مثل کارشناسا کمکت کنم