در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
سلام دوستاي خوب همراهم
بعضي هاتون منو مي شناسيد و لطف داشتيد و تو مسئله قبلي كه در مورد زنديگيم مطرح كردم خيلي راهنمامم بودين
دوستاي عزيز ميدونيد شايد بگيد ديونه شدم . اما نميدونم واقعا چرا اين حالت برام پيش اومده نسبت به شوهرم دچار دوگانگي احساسي شدم .
وقتي ازش دورم حتي همون صبح تا عصر كه هردو سركار هستيم ......در مورد مشكلاتمون فكر ميكنم در مورد رفتارهايي كه اون انجام داده و من ناراحتم و غيره و پيش خودم مي بخشمش و گاهي بهش حق ميدم و دلايلش رو براي خودم قانع كننده مي بينم و دلم براش تنگ ميشه --- احساس ميكنم هنوز خيلي دوستش دارم .... دلم براي بغل كردنش و بوييدن و بوسيدنش تنگ ميشه..........
اما وقتي پيش هم هستيم اصلا تحملش رو ندارم ...... تحمل كاراش ..... خرابكارري هاش ... حرفاش ....... وقتي پيشش هستم شايد فقط يكي دو ساعت بتونم تحمل كنم و بعدش حتما كار به دعوا مي رسه ..... و نهايتنا اينكه دوست دارم بهش بگم لطفا پاشو برو بيرون نميخوام جلو چشمم باشي ...... واقعا وقتي پيشم هست احساس ميكنم ازش متنفرم .....حس ميكنم باعث بدبختيم شده........ اصلا دوست ندارم باشه .....
وقتي نيست توي خونه كاراي خودم و بچه ام و خونه ام رو همه رو درست و به موقع و خوب با اميد و زيبا انجام ميدم وقتي هست اصلا دست و دلم به هيچ كار نميره ......
قبلا هم گفتم شوهرم برخلاف همه ي مرداي ديگه كه معمولا خانوما بابتش ناراحتن تو ابراز احساسات اصلا كوتاهي نميكنه ......
اما باورتون ميشه من الان چقدر وقته اصلا بهش ابراز احساسات نكردم..... بهش نگفتم دوستت دارم....... بغلش نكردم ........ يعني نتونستم ..... درست شايد دو ساله از زماني كه فهميدم چقدر بهم دروغ گفته تو مسائل مالي و مخفي كاري كرده و من دارم تاوانهاي مالي چه چيزهايي رو ميدم كه اصلا روحمم ازشون خبرنداشت و چه دلسوزي هايي كردمدر حاليكه كه اصلا ماجرا چيز ديگه اي بوده و از من مخفي بوده ...... يعني وقتي يادم به بعضي كارهاش ميوفته و مي بينم تو اين چند سال انتظار من از يك رابطه چي بوده و چي دستگيرم شده خيلي مي ريزم بهم ...... اونوقت احساس ميكنم وقتي بهم دروغ ميگه و يا چيزي ازم مخفي كنه پس اين ابراز علاقه ي شديدش چيه ؟
اون اما نه اون هم مي بوستم هم بغلم ميكنه هم ابراز عشق و علاقه ميكنه .....
هم هر روز قول ميده ديگه دروغاي الكي و مسخره نگه ( كه البته فقط قول ميده عمل نه ) .....
ميدونم شايد خيلي هاتون بگيد ديونه شدي ....... اما خيلي خيلي خسته ام و داغون .......... جلو بچه ام كارمون هر روز شده جر و بحث و جنگ و جدل .......
نميدونم چرا اينطوري دچار دوگانگي شدم .
لطفا كمكم كنيد .
خيلي داغونم ........
خواهش ميكنم راهنماييم كنيد
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
يعني اينقدر مشكلم بي خوده كه هيچكس بهم كمك نمي كنه ؟؟؟؟؟؟؟
اما واقعا خودم خيلي داغونم ....
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
سلام مهتاب
تاحالا فکر کردی چرا همسرت دروغ میگه؟
شاید از گفتن واقعیت واهمه داره؟شاید درگذشته کاری کردی که می ترسه واقعیت روبگه!
شاید خیلی دوستت داره وبخاطر ازدست ندادنت به پنهان کاری رو آورده؟
تاحالا طعم گذشت رو چشیدی؟ اینکه ببخشی وبگذری؟
ازت می خوام یک روز وقتی درتنهاییت دلت برای بغل کردنش،بوسیدنش وبوییدنش تنگ شد وتودلت کلا بخشیدیش
هی به خودت تلقین نکنی که بعد از رویارویی همه چی عوض خواهدشد، نه ، سعی کن به این احساس درخودت
همینطور پر وبال بدی، ببین وقتی دیدیش چه حسی بهت دست میده؟
من حس می کنم چیزی تو زندگی شما نیست واینها همه نتیجه قضاوتهاوپیش بینی های ذهن خودته.
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
[size=medium]سلام مهتاب جون امیدوارم خوب باشی. من تازه عضو این سایت شدم. و نمی دونم مسئله قبلیت چی بوده. از طرفی سن و سالت و اینکه چندساله ازدواج کردی رو نمیدونم. ولی منم گاهی مشکل تو را پیدا میکنم و حتی باور کن دعا میکنم که خبر مرگ شوهرمو بشنوم و همه به من میگن نیمه خالی لیوان رو می بینم ، فکر کنم شما هم اینطوری شدی، این اصلا خوب نیست ، اینطوری بیشتر خود آدم عذاب میکشه تا همسر. بهتره به خودت کمک کنی البته منم هنوز نفهمیدم چطور. ولی خوبیهای شوهرتو جلوی چشمت بیار. ببین اگه به این روال ادامه بدی و نسبت به شوهرت سرد باشی و طرفش نری زندگیت به خطر می افته و انوقت شوهرت محبت رو جای دیگه جستجو میکنه. نمی دونم اگه نمی تونی خودتو تغییر بدی یه مشاوره برو. منم تاپیکتو دنبال میکنم شاید نظرات دوستان به درد منم بخوره.
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
ممنون دوستاي خوبم از اينكه كمكم ميكنيد
دامالاي عزيز
شايد باورت نشه اما از وقتي متوجه دروغ گفتن مداومش شدم تمام مدت پيش خودم به اين فكر ميكنم كه آخه چرا؟ چرا بهم دروغ ميگه؟ اما جواب هيچ......... يا من چكاري كردم كه اون مجبورميشه بهم دروغ بگه توي تاپيكي كه كلا در ارتباط با دروغگويي شوهرم باز كردم از راهنمايي هاي دوستان خيلي استفاده كردم و به كار بردم اما هرچي من بيشتر سعي ميكنم كمتر موفق ميشم. .....
گاهي كه دلم براي روزهاي عاشقانه امون تنگ ميشه و يا روزهايي كه اون بيشتر بهم ابراز عشق و علاقه ميكنه ..... بيشتر از دستش دلخور ميشم و اون حس نفرته بهم غلبه ميكنه / حس ميكنم رودست خوردم و يا اينكه اين چه ابراز عشقي هست كه پشتش داره يه سري چيزاي ديگه رو ازم مخفي ميكنه .......
sanazi_o جون ممنون از همدليت و راهنماييت اميدوارم هردومون زودتر به يك راه حل برسيم
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahtab1
گاهي كه دلم براي روزهاي عاشقانه امون تنگ ميشه
می بینی مهتاب؟ روزهای عاشقانه رو خودت با دستای خودت ازبین بردیشون!
اینهمه فکروخیالات منفی واسه چیه؟ یه کم به خودت بیا.
یک روز به دور ازهرگونه احساسات دریک محل کاملا منطقی به گفتگو بنشینید، انگار بچه هم
دارید، پس لطفا بیشتر دقت کنید.حین گفتگو سعی کنید ازهرگونه احساسی جلوگیری کنید
مشکلتون رو عنوان کنید وخیلی جدی از علت دروغگویی هاش بپرسید.قول دادن برای عدم
تکرار مهم نیست ، مهم علتشه!شرطی برای حلش بگذارید.شرطی که بتونید اجراش
کنید نه اینکه غیرممکن باشه! یه شرطی که شاید اونو به خودش بیاره. یک راه دیگه هم
اینکه باهم به مشاوره برید، تا علل دروغگویی ایشون ریشه یابی بشه وبعد حلش کنید.
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
mahtab1
سلام
اتفاقا این احساسی که نسبت به همسرتون دارید کاملا قابل درک هست .
با توجه به مشکلی قبلی شما،یعنی دروغ گویی همسرتون و اینکه سر مسائل جزیی و مسائل مالی به شما دروغ می گه باعث شده شما از ایشون دلخور و ناراحت باشید
زمانیکه در کنارش هستید موقعیت هایی پیش می اد که ممکن هست تو اون موقعیت همسر شما باز دروغ جزیی بگه که شما متوجه این دروغ گوییش بشید
یا ممکن هست دروغی نگه ولی به خاطر ذهنیت منفی که نسبت به ایشون دارید ممکن هست حرف راست ایشون رو دروغ بپندارید
یا اگر هیچ کدوم از این مسائل نباشه ،وقتی شما در کنار همسرتون هستید با دیدن رفتارهاش و حرفاش ،موقعیت های قبلی که به شما دروغ گفته برای شما تداعی میشه و
این ها عامل هایی هستند که باعث میشه شما احساسات منفی نسبت به همسرتون پیدا کنید.
ولی وقتی از ایشون دور هستید ، این شرایط پیش نمی اد و بدون در نظر گرفتن مشکل دروغ گویی ایشون ،ایشون رو دوست دارید.
مهتاب جان اینکه همسر شما دروغ می گه یک مشکل یا بهتره بگم یک جور بیماری است.من تاپیک قبلی شما رو خوندم همسر شما به دروغ های مصلحتی و جزیی عادت کرده
برای اینکه بتونید به خودتون وایشون کمک کنید از نظر من بهتره اول ،این موضوع رو بپذیرید،بپذیرید که دروغ گویی یکی از ویژگی های منفی شخصیت همسر شما هست و بااین موضوع کنار بیاین .
کنار امدن نه به این معنا که ایشون رو همین جوری بپذیری.
کنار اومدن به این معنا که :درک می کنی این خصلت مدت هاست با ایشون همراه بوده
درک می کنی که علت دروغ گویی ایشون ،این نیست که بخواد شما رو گول بزنه و یا برای منفعت خودش دروغ بگه،دلیلش اینکه ذهن ایشون تنبل شده و طبق عادات در موقعیت های مختلف به خودش سختی نمی ده که قبل از جواب دادن لحظه ای تامل کنه ،سریع راحت ترین راه رو انتخاب می کنه راهی که اون رو از مخمصه نجات می ده...
اون دروغ می گه تا شما نگران نشید
تا شما ناراحت نشید
دروغ میگه تا خودش متهم نشه و وجه خوبی برای خودش بسازه.........
پس باید کمکش کنید ،بهش یاد بدید ،قدم قدم این عادت رو از بین ببره......
برای اینکه نحوه برخورد صحیح با ایشون رو یاد بگیرید ،بهتره حضورا با یک مشاور مشورت کنید و یا شاید بهتر باشه
خود ایشون رو پیش مشاور ببرید.
دروغ گویی ایشون رو به سایر رفتارهاشون ربط ندید می دونم سخته !ولی در مورد همسرتون این طوری فکر کنید
همسر من عاشق من و زندگیمه
فقط مشکل بزرگی داره یعنی همون دروغ گویی که باید با کمک هم حلش کنیم.
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
مهتاب جان در ادامه حرفهای نازنین عزیز خواستم بگم
ذهن انسان مثل نرم افزار sql server می مونه
ببین نرم افزار sql هنگام جستجوهاش برای پاسخگویی به درخواست هاش اول میره سراغ پاسخ هایی که قبلا داده بعد میره همه اطلاعات رو می گرده
ذهن هم دقیقا همین طوره و در رابطه با پیشامدهای یکسان اول میره سراغ پاسخ هایی که قبلا به اون در خواست داده و اونو انجام میده یعنی بگفته ساده تر تنبله و نمیره بگرده
حالا شما باید کاری کنی که اون به جای اینکه از راه حل ساده پنهون کاری و یا نگفتن واقعیت استفاده کنه(نگفتم دروغ چون دروغ زمانی میشه گفت که فرد با دروغش قصد ضربه زدن به طرف مقابلش رو داشته باشه) بره راه حل های دیگه رو پیدا کنه و ارائه بده و از سرش این قضیه بی افته
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
[align=justify]وقتی فهمیدید همسرتون به شما دروغ گفته عکس العمل شما چطور بود؟
*یکم فضای آروم و بدون تنش ایجاد کنید و سعی کنید همدیگه و خودتونو تحریک نکنید.
توی این فضای آروم بشینید و دقیقا فکرکنید که دیدگاه کلی شما نسبت به همسرتون چیه. یه قدم عقب تر برگردین و بیاد بیارین که چقدر این شخص را دوست دارید. همینطور روی نیازهای خودتون تمرکز کنید و مدتی رو برای آرامش و التیام بخشیدن به خودتون صرف کنید.
*سعی کنید آهسته آهسته آرامشتونو بدست بیارید.
به آرومی به همسرتون نزدیک بشید و باهاش صحبت کنید. سعی کنید ساده بگیرید و یه گفت و گوی ملایم را به جریان بندازین. رفتارهای ساده مثل یه لبخند، گرفتن دست همسرتون میتونه شروع مناسبی باشه.
*خانوما نیاز به صحبت کردن دارن.
خانومها اغلب نیاز دارن صحبت کاملی درباره مشکل بوجود اومده بکنن تا بتونن اونو پشت سر بزارن. اما وقتی خانومی میخواد با صحبت کردن به مشکلی غلبه کنه، آقایون اشتباهی تصور میکنن که مورد سرزنش یا حمله قرار گرفتن. خوبه که به همسرتون اطمینان خاطر بدین که با گوش دادن به حرفاتون چقدر میتونه شمارو حمایت کنه.
*شکایت هاتونو به درخواست تبدیل کنید.
معمولا ما عادت داریم برای بهبود رفتار دیگران، ناراحتی ها، دلخوریها و انتظاراتمونو با گله و شکایت، کنایه، سرزنش، تحقیر و ... بیان کنیم. برای داشتن یه گفتگوی سازنده و موثر بجای برچسب زدن و بکار بردن الگوهای مخرب، دلخوری و بطور کلی احساسات، توقعات، انتظارات، خواسته و نیازهای خودتونو بیان کنید. در اینصورت هم انتظارتونو از همسرتون بیان کردید و هم اینکه همسرتون چون بهش توهینی نشده لزومی نمیبینه که شروع به دفاع از "خوب بودن" خودش کنه. حتی اگر با همسرتون اختلاف نظری هم دارین نگید : "من با نظر تو مخالفم، تو سخت در اشتباهی، یا اصلا درک نمیکنی و ..." بجاش بگید: "تو درست میگی و یا نظرت قابل احترامه اما بنظر من ..."
همه آدمها کامل نیستن ولازمه رفتارها و شخصیت آدمهارو از هم جدا کنیم و به شخصیت طرف مقابلمون حمله نکنیم.
یکی از دلایل عصبانیت اینه که تصور میکنیم همه انسانها بویژه همسر باید کامل و ایده آل باشه و اغلب سعی نمیکنیم آدمهارو همونطور که هستن با نقطه ضعف ها، بدیها و خوبیهاشون بپذیریم. بهتره بجای سرزنش و تحقیر همسرتون با انتقاد سازنده برمبنای خوبیهاش بهش کمک کنید تا نقاط ضعف خودشو برطرف کنه.
*آقایون هم نیاز به بخشیده شدن دارن.
بعد از یه ناراحتی بزرگ آقایون نیاز دارن به اونها گفته بشه که بخشیده شدن. و این بهشون کمک میکنه تا به آزردگی و عصبانیت خودشون غلبه کنن. پس عکس العمل شما در برخورد با دروغ همسرتون خیلی مهمه. شاید اون برای حفظ شخصیتش و برای اینکه ضعفی را از شما پنهون کنه دروغ گفته در این حالت میتونید وقتی متوجه دروغش شدید بهش بگید : "این تقصیر تو نبوده" . آقایون از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرن و یا همسرشون تاییدشون نکنه لحساس خوبی ندارن.
*هردوی شما لازمه که مسئولیت رفتارتونو به عهده بگیرید.
هم شما و هم همسرتون باید مسئولیت نقطه ضعف هاتونو بپذیرید. همسرتون باید انعطاف پذیر نبودن یا حق به جانب بودن را کنار بزاره و شما هم مهارتهایی کسب کنید تا ایشونو مطمئن کنید که هر اتفاقی افتاد درکش میکنید و بدون اینکه متهمش کنید کمکش میکنید مشکل بوجود اومده را حل کنید.[/align]
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
از همتون واقعا ممنون و سپاسگذارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
mahtab1
پس باید کمکش کنید ،بهش یاد بدید ،قدم قدم این عادت رو از بین ببره......
برای اینکه نحوه برخورد صحیح با ایشون رو یاد بگیرید ،بهتره حضورا با یک مشاور مشورت کنید و یا شاید بهتر باشه
خود ایشون رو پیش مشاور ببرید.
دروغ گویی ایشون رو به سایر رفتارهاشون ربط ندید می دونم سخته !ولی در مورد همسرتون این طوری فکر کنید
همسر من عاشق من و زندگیمه
فقط مشکل بزرگی داره یعنی همون دروغ گویی که باید با کمک هم حلش کنیم.
ميشه خواهش كنم در خصوص اين قسمت از صحبتهاي نازنين خوبم و همينطور اقليماي عزيز بيشتر راهنماييم كنيد كه چطور قدم به قدم كمكش كنم.....و چطور بهش ثابت كنم كه با دروغ گفتنش پيش من نه تنها عزت پيدا نميكنه كه بدتر هم ميشه ......
... در خصوص عشق و علاقه اش به خودم و زندگيمون مطمئنم . اگر غير از اين بود با رفتارهاي اخير من كه مي دونه ديگه نميتونم خيلي تو خونه تحملش كنم تا حالا كار به طلاق كشيده بود........ اما حاضر نيست پيش مشاور بريم .......
نمي دونم آخرين پست من در تاپيكي كه براي دروغ گويي شوهرم باز كردم رو ديدين يا نه اما خواهش ميكنم راهنماييم كنيد در مقابل اينگونه رفتارهاش چه واكنشي نشون بدم كه هم كمكش كرده باشم هم كار بدتر نشه هم من دچار اين حس لعنتي دوگانگي نشم ؟
باز هم از لطف همتون بي نهايت ممنونم
pk1365 عزيز واقعا از راهنمايي و كمكتون ممنونم من واقعا در شرايطي هستم كه خيلي احتياج به راهنمايي و كمك هاي فكري شما دوستان عزيز دارم
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
مهتاب عزیز
به توصیه یکی از دوستان خوبتون اینجا هستم.
خدا همه دوستان خوبمون رو برامون نگه داره.
ببینید در خصوص دروغگوئی همسرتون
تنها دلیل دروغگوئی ، ترسه . او از چیزی می ترسه ، شاید می ترسه محبت شما رو از دست بده ، می ترسه اگه راستش رو بگه شما دوستش نداشته باشی و ....
بنابراین :
1- نباید دروغهاش رو به روش بیاری ،
2- برا دروغ هاش سرزنشش نكن ،
3 - تو گفتگو هاتون ( مشاجراتتون) ، بحث رو به جائی نبر که لازم باشه بهتون قول بده که دیگه دروغ نمیگه.
البته اینا خیلی سخته!!
یه نکته دیگه : هیچوقت جلو فرزندتون با هم مشاجره نداشته باشید.
اما :1
1- هزینه زندگی (کرایه خونه ، هزینه جاری زندگی ، خورد و خوراک ، پوشاک شما و فرزندتون و...) به عهده شوهرتون هست
2- شما خودت رو از مسئولیت مالی زندگی آرام آرام کنار بکش.
3- بهش بها بده ، قدرت بده تا مسئولیت هاش رو بهتر انجام بده.
4- یادت باشد که هر زن و شوهری دارای دو فرهنگ متفاوت هستند ، درک فرهنگ خانواده آنها اهمیت بالائی داره.
5- وقتی نبایدهای بالا رو انجام دادی ، بستری فراهم کرده ای که او با تو راحت باشد و مسائلش را (فراتر از مسائل مالی) با تو درمیان بگذارد (ایده آل همینه) - فاصله گرفتن از دروغ
6- اعتماد ، اعتماد می آورد . سعی کن بهش اعتماد کنی ، تکیه کنی ... او هم به شما اعتماد می کند. (با گذر زمان)
اما در خصوص افکار دوگانه ،
خاصیت عشق همینه ،
اما وقتی دوری خیلی می خوایش ( چون فقط خوبی و خوبی در ذهنت می سازی)
وقتی نزدیکی ، بدیهاش رو می بینی ، لذا متنفر میشی ازش.
راه حل: واقع بین باش ، همسر شما هم مثل خیلی از انسانهای دیگه (حتی خود شما) مجموعه ایست از خصائل مثبت و منفی.
به افکار منفی اجازه جولان در ذهنت نده ، تعمیم نده ، و سعی کن به همسرت نزدیک تر بشی. و...
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
واقعا از لطف و محبتتون به خاطر وقتي كه براي كمك به ديگران ميگذاريد ممنون و متشكرم
از دوست خوبي هم كه باعث شدن كارشناس سايت هم به كمكم بيان با اينكه نميدونم كي هستن باز هم يه دنيا ممنونم
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
من اگه بفهمم همه ی زنها مثل شما هستن سر به بیابون میذارم
اینکه شما از دروغ های 2 سال پیش شوهرت ناراحت هستی هیچ عجیب نیست، عجیب اینه که بعد از 2 سال هنوز به خودش نگفتی از چی ناراحتی
بهش بفهمون. بهش یه فرصت بده که معذرت خواهی و جبران کنه. البته با بیان درست. نه یه جوری که بیاد همراه من بریم بیابون!
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
:311: خیلی جملاتت جالب بود. ولی نمیدونم شما خانم هستی یا آقا. یعنی یک مرد نمی فهمه که خانمش از چی ناراحته ؟ پس حقشه سر به بیابون بزاره.
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بستنی
من اگه بفهمم همه ی زنها مثل شما هستن سر به بیابون میذارم
اینکه شما از دروغ های 2 سال پیش شوهرت ناراحت هستی هیچ عجیب نیست، عجیب اینه که بعد از 2 سال هنوز به خودش نگفتی از چی ناراحتی
بهش بفهمون. بهش یه فرصت بده که معذرت خواهی و جبران کنه. البته با بیان درست. نه یه جوری که بیاد همراه من بریم بیابون!
دوست عزيزم
فكر كنم شما پست هاي قبليم رو نخوندين ........ اتفاقا من گفتم و شوهرم دقيقا ميدونه من از چي ناراحتم و مخصوصا مدام در حال عذر خواهي كردن و قول دادن هست كه ديگه تكرار نميكنه اين دروغ گفتن-- رو چيزي كه هست و من در تاپيكي حدا از دوستان در موردش كمك خواسته بودم عادت به دروغ گفتن ايشون هست گاهي اوقات وقتي بهش ميگم چرا فلاني ازت اين سوال رو پرسيد خوب دروغ گفتي چه دليلي داشت راستش رو نگفتي ...... ميگه نميدونم همينطوري اومد رو زبونم گفتم .......... در مورد منم همينطوره وقتي متوجه ميشم دروغ گفته و ازش مي خوام چرا؟ فقط اظهار شرمندگي هست و عذرخواهي ......
مشكل من اين هست كه شوهرم خيلي سعي نمي كنه اين عادت رو كه به قول خودش دست خودش نيست رو كنار بزاره........... به قول يكي از دوستان در مقابل هرچيز سريع ترين پاسخي كه به ذهنش مي رسه ميگه كه ميشه دروغ.........
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
اولا در جواب ساناز:
حقیقت اینه که خانوم ها معمولا مسائل شون رو با دوست و آشتا در میون میذارن تا با شوهر که مثلا شریک زندگیه
در جواب مهتاب هم:
خب اگه دست خودش نیست میتونید هر وقت ازش سوالی میپرسید اونم یه جواب مشکوک میده با یه چیزی مثل:
"واقعا؟ تو که میدونی لازم نیست به من دروغ بگی حقیقت هرچی باشه من درک میکنم. وقتی باهات ازدواج کردم با مشکلاتت هم ازدواج کردم. حالا مطمئنی چیزی نیست که بخوای بهم بگی؟"
اینجوری طرف دچار عذاب وجدان میشه و احتمال دروغ گفتنش کمتره.
توجه: شما هیچوقت نمیتونید 100% مطمئن بشید شوهرتون راست میگه یا دروغ. سین جین کردن ایشون هم فقط علاقه رو بین شماها از بین میبره. شما باید به شوهرتون یه درصدی اعتماد داشته باشید، اگه اعتماد از بین رفته که مشکل یه چیز دیگه س.
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
دوست عزيز (بستني ) ممنون از اينكه راهنماييم ميكني و همراهي
اماشايد باور نكني من حتي زمانيكه بدترين دروغ از نظر خودم رو كه بهم گفته بود رو متوجه شدم....... خوب طبيعي بود كه شوكه شدم و بعدش گريه ااام گرفت گريه ام گرفت و گريه كردم نه از دروغ ايشون ...... دلم به حال خودم سوخت ........ از اعتمادي كه بهش داشتم و خودش مي دونست .... از صداقتي كه تو زندگيم باهاش دارم ..... از اينكه دارم صاف صاف بي هيچ دروغ و كلك و پنهون كاري دارم باهاش زندگي ميكنم و همه جوره براش مايه ميزارم از مالي و فكري و جسمي و روحي و به قول معروف تو زندگيمون همه جوره دارم باهاش مي سازم و براش آبروداري ميكنم ....... دلم براي خودم سوخت و بهش گفتم....
ازش توضيح خواستم فقط سرش رو زير انداخت.......
هر وقت ازش توضيح ميخوام در مورد دروغ يا مخفي كاريش فقط سرش رو زير ميندازه و بعدش ميگه ببخشيد خودمم حالم از خودم بد ميشه كه بهت دروغ گفتم باور كن ديگه تكرار نميشه اما ........
من خيلي سعي مي كنم كه بهش اعتماد كنم اما خودش نميزاره ....... گاهي اصلا به روش نميارم كه متوجه شدم بهم دروغ گفتي و يا اصلا مطلبي رو نگفتي اما اونم اصلا به روي خودش نمياره ........ و ميزاره رو نفهميدن موضوع از سمت من
اينه كه دچار همون حس دوگانگي ميشم در موردش كه خودمم سردرگم ميشم
RE: در ارتباط با همسرم دچار دو گانگي شدم...
نمیدونم با ادم دروغگو روبرو شدم ولی با آدمی که دروغ گفتنش دست خودش نیست روبرو نشدم. حتما از عواقب راست گفتن میترسه یا عذاب وجدان داره یا.... همینطوری بی دلیل که نمیشه.
به جای ناامیدی از وضعیت، سعی کنید اونو به روشی به راست گفتن ترغیب کنید.