تصمیم درست در مورد کسی که با زندگیم بازی کرد چیه؟ (به بهار شادی کمک کنید)

سلام دوستان خوب و مهربانم


این روزها روزگار زشت ترین چهره خودشو نشونم داده....خیلی زشت!

عشق یک واژه مقدسه...لا اقل واسه من اینطوره!!!!

میراثی گرانبهاست از سمت خدای مهربون به ما آدم ها!

اما خیلی های لایق این واژه زیبا نیستن!


تاپیک "چجوری طاقت بیارم فقدان همچین عزیز رو؟ " یادتونه؟

یادتونه چقدر عاشق بودم؟ یادتونه چه بزرگوارانه از این عشق دست شستم؟

اما ببینید چطور جوابم رو دادن!


نزدیک 1 سال از بهم خوردن نامزدیم می گذره!

نامزدم تو سهام شرکت سهیم بود و الان داره از ایران میره و تا تکلیف اسمش که هنوز تو

اسناد شرکت هست رو معلوم نکنه نمیتونه بره!

امروز به دوستش که اینجا کار می کنه زنگ زد گفت باید چی کار کنم تا از سیستم خارج شم؟
(انقدر حقیره که حتی جرات حرف زدن با من رو نداره!)

منم به دوستش گفتم که من از این شرکتهای ثبتی می پرسم و هزینشو بهش می گم!

ناگفته نمونه که چندین ماه پیش به دلیل اینکه میدونست مقصره در جریان اسناد شرکت ،

خودش گفته بود هرچقدر

هزینه خروجم بشه میدم هزینشو!

حالا امروز که بهش گفته شد چقدر هزینش میشه برگشته به دوستش گفته من ازین پولهای

مفت ندارم! وقت پیگیری هم ندارم بگو خودشون پیگیری کنن! (اوج وقاحت)

بعد هم گفته که بگو سهمم رو حساب کنن بهم بدن در حالیکه من و شرکت رو در بدترین

شرایط مالی شرکت با 15 میلیون بدهی رها کرد و رفت و خدا میدونه با چه بدبختی ای

بدهی ها رو پرداخت کردم تو اون شرایط بد روحی!!!!


تصمیم درست الان چیه؟

من الان 2 تا راه جلوی پامه :

1- تمام حقش رو که کلا میشه حدود 2 میلیون بدم تا بره و شرش کم بشه

2- به عنوان یک سهامدار نه تنها هیچ حقی بهش ندم بلکه توی سود و زیان (طبق قوانین)

شراکتش بدم و بعد خارج بشه از سیستم؟


چون ایشون هیچ پولی نیاورد و با کارش می خواست سهام دار بشه! طبق قوانین ممکنه این

زحمت یا به سود بشینه و سود بده یا زیان بده که ما خیلی زیان دادیم تا سر به سر شدیم!

اما ایسون به عنوان مدیر عامل هرگز تو زیان ها مشارکت نکرد و فقط من بودم که مشارکت

داشتم!


حالا من به رسم انسانیت (چون ایشون خودشو الان طلبکار میدونه و من رو بدهکار در حالیکه

همه شرایط رو می دونسته!!!!!! ) باهاش تسویه حساب کنم تا بره یا پاشو بکشونم به دادگاه

و تو سود و زیان مشارکتش بدم؟


من حقیر تر از این می بینمش که بخوام تو سود و زیان شریکش کنم چون ایشون با این مدرک

بالای تحصیلی هنوز قوانین رو نمیدونه!


نظر شماها چیه؟

خیلی عاجز شدم!!!

نمی خوام جلوش ضعف نشون بدم یا احساسی برخورد کنم!

شما که بیرون قضیه هستید کمکم کنید!

بهار نازنینم!
خدا رو شاکرم که گل دخترمون بهارمون نصیب این پاییز خزون نشد!
خدا رو شاکرم که خدای مهربون بهار عزیز رو واسه لایق ترین بنده هاش نگه داشته تا وقتش برسه !
عزیزم به نظر من با ایشون قانونی برخورد کن.

بهار شادی عزیز سلام

در زندگی همه ادما شاید شکست عشقی وجود داشته باشه بهترین کار در این جور مواقع پاک کردن هر نوع خاطره یا رد پای علاقه هست بهتر است بگذاری چیزی که تمام شده فراموش شود

به نظر من کلا از این اقا بگذر و خودت رو درگیر سود و زیان هم نکن و از زندگی خودت حذفش کن

سرت رو انقدر شلوغ کنی تا فرصت فکر کردن به خاطرات برات نمونه برنامه جدید برای خودت طرح کن

امیدوارم بعد از این بحران بهترین ها برات پیش بیاد عزیزم:46:

بهار جان به نظرم بیخیالش شو فکره سلامت روحیه خودت باش چون اگه به دادگاه و اینجاها کشیده بشه دوباره صحبت هایی بینتون پیش میاد و ممکنه تویه روحیت خیلی اثر بزاره بعدم اینجور به اون نشون میدی که مایل به هیچگونه برخورد با اون نیستی و این باعث میشه خودش یکم از کارش خجالت بکشه و بلند طبعی تو رو بفهمه:46::46:
فدای تو خانوم مهربون بشم:43:

دیگران ببخش نه برای اینکه آنان لایق ببخشش هستند بلکه به خاطر اینکه تو لایق آرامشی:72:

بهار شادی عزیزم...
این که شما در قبال این آقا چه تصمیمی میگیرید مهم نیست این که این تصمیم براتون آرامش بخش باشه و رضایت قلبی فراهم کنه اهمیت داره.
هر کسی با دید خودش میاد و نظر میده یکی ممکنه بگه حتما حقتو بگیر و قانونی برخورد کن یکی دیگه ممکنه بگه ببخش و رهاش کن اما شما این وسط بنشین و درست و روراست با خودت فکر کن...ببین اگه بخای پای حق و حقوقت وایسی(صرف نظر از ارزش مالیش) در آینده آرامش خواهی داشت و پیش وجدانت راحت تری یا اگر ببخشی؟
برای هر کسی معنای این رضایت قلبی متفاوته .ممکنه با گرفتن حق شرکتت بعدها خوشحال باشی که هرگز از حق مسلمت نگذشتی یا ممکنه در اثر بخشش خوشحال باشی که تونستی خودتو زود راحت کنی...
علی ایحال اون چیزی که اهمیت به سزایی داره آرامش و شادی بهار شادی عزیز ماست...پس درست فکر کن...به خودت...به رضایتت...تمرکز کن...جوانب رو بسنج.همه ی همه ی همه ی حوانب رو...و به شادی یا اندوهی که در پس هر کدوم از این تصمیماته دقیق شو...و هر کدوم رو که شادی بیشتری به دنبال داره(البته با قبول عواقب ناخوشایندی که مسلما ممکنه هر نصمیمگیری در پی داشته باشه) رو انتخاب کن...
موفق باشی:72:

ببخشید من می خوام یه مقدار رک با شما صحبت کنم،

آره ما یادمون هست چقدر عاشقش بودی! اشتباه می کردی این قدر عاشق بودی! اونم عاشق یه انسان! تو انتظارت خیلی زیاد بود، اونم از یه بشر!!

اگه اون موقعه که علاقه بین شما ایجاد شد، تو به اینم فکر می کردی که یه موجودی هست که هر لحظه امکان داره خطا کنه، این جوری ضربه نمی خوردی! فرشته نبود که خطا نکنه!

به هر حال، این اتفاق دیر یا زود باید می افتاد، چرا که اگه نمی افتاد، تا آخر عمرتون در توهمات به سر می بردین و من بعید می دونستم که می تونستید به کسی دیگه علاقمند بشید!

یک سال گذشته و شما هنوز فراموشش نکردین و هر روز اون عشق و توهمات رو آبیاری می کردین! از پست هایی که می زدین و اسم نامزد رو می آوردین کاملا مشخص بود!

راستش رو بخواین من برای شما نگران بودم و الآن خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاد!

این اتفاق نباید باعث بشه که شما نسبت به انسان ها و افراد دیگه بی اعتماد بشین، بلکه باید دوست داشتن یه انسان رو یاد بگیرید اونم در حد متعادل!

در مورد قضیه سهام و این چیزا که گفتین، به نظره من اصلا در نظر نگیرید که طرفتون این آقا هستن، فرض کنین که یه غریبه اس، آیا شما حقتون رو بهش می بخشید، یا ازش می گیرید؟
جواب هر چی بود، همون کار رو انجام دهید!

تازه، شما هم موظف نیستید کارهای یکی دیگه رو پی گیری کنید، خودش می یاد دنبال کارهاش!

موفق باشید دوست عزیز:72::72:

بهار عزیز :72:

به نظرمن رفتار و عمل این آقا را به فال نیک بگیر چون کمک کرد

1- او را بهتر بشناسی.

2- خودتت را بهتر بشناسی و به نقاط ضعفت در مورد شناخت افراد پی ببری.

3- عشق به او را کاملا در وجودتت از بین ببری و عاقلانه تر در آینده تصمیم بگیری.

خداوند انسانها را در مسیر هم قرار می دهد تا کامل شوند. و این آقا هم در مسیر شما قرار گرفت

تا بهار کامل تر و مستقل تری داشته باشیم.

در مورد سهم ایشان در شرکت هم با خودتت خلوت کن آنچه را که بدون کینه و نفرت در پایداری آرامش

روزها و سالهای آینده بیشتر به تو کمک خواهد کرد انجام بده.

موفق باشی.:72:

سلام بهار جونم.قربونت خوبی؟.به خدا از ناراحتیت دلم گرفت.چشام پره اشک شد.تو به من خیلی کمک کردی ولی نمی دونم من چه طور می تونم جبران کنم.خودتو بسپر به خدا.ازون کمک بخواه.
آرامش تو از هر چیزی مهمتره.گرفتن حق خودش آرامش می یاره ولی به شرطه اینکه تو واقعا از بند اون عشق رها شده باشی.اونوقت می تونی مقتدرانه بری دادگاه.ممکنه حرفائی هم بشنوی مثلا بگه تو داری از من انتقام می گیری و ازین قبیل حرفا اگه می تونی تحمل داشته باشی بسم الله.برو جلو و حقتو بگیر.اگه ماها بذاریم حقمون ضایع بشه در نتیجه کل جامعه دچار این بیماری می شه و حق ها ضایع می شه بدون اینکه کسی اعتراض کنه.چه تو حقت را بگیری چه نگیری به این روزگار گله داری که چرا اینقدر بی رحمی.
منم با حرف دوستمون موافقم تو هیچ اقدامی نکن البته اگر وظیفه نداری.
بهار تصمیمتو که گرفتی به خدا توکل کن و برو جلو ما همه دعا می کنیم ازین آزمون پیروز بیرون بیای:46:

بهارجان خداروشکرمیکنم،نه به خاطراین اتفاق بلکه به خاطراینکه خداخیلی دوست داشته.چون خواسته بهت نشون بده که این ادم ارزش فکرکردن نداشت که به خاطراون روزهای قشنگ جوونیتوخراب کنی.
عزیزم اززندگیت لذت ببروحتی یاداون روهم ازلیست دلت دورش کن چه برسه که گذاشته بودیش سردلت.درضمن تاجایی که می تونی حق وحقوقتم پایمال نکن .
باارزوهای بهترینهابرای تو:46::72::43:

ایوب عزیز

خانم گل من تقریبا 1 ماهه که شدم بهار شادی و کلا پرونده علاقه به ایشون رو واسه همیشه

بستم!

و درس های بزرگی هم از این ماجرا گرفتم مثلا یک نکته بزرگ این بود که وابستگی فقط برازنده

خود خداست و انسان نباید به هیچ کس و هیچ چیز جز خدا دل ببنده!

واقعا هم حسی که الان بهش دارم نه خشمه ، نه نفرت ، نه هیچ چیز دیگه!

سعی کردم برام علی السویه باشه و زندگی کنم!!!

خدا رو شکر انقدر کار دارم که حداقل 2ماهی بود که دیگه حتی تو ذهنمم نمیومد!

اما الان داستان عوض شده

اومده و با این تقاضاش آرامش من و شرکت و بچه ها رو ریخته بهم!

اتفاقا من انقدر روحیم خوب شده که به گزینه های بعد برای ازدواج حتما فکر می کنم!

اصلا هم دنبال معیارهایی که شبیه ایشون باشه نیستم چون بهار احساساتی گذشته دیگه

نمیخوام باشم!

دوست دارم تو زندگیم منطق حکم کنه دیگه!!!

برای همین خیلی منطقی به ایشون ایمیل زدم امروز وذره ای احساسی برخورد نکردم مثل

یک غریبه و خیلی منطقی گفتم به درخواست شما رسیدگی می کنم!


اما میدونم مادر بسیار بدی داره و انقدر هم آدمهای آتشی مزاجی هستند برخلاف ظاهر که

ممکنه برام آزرده خاطری ایجاد کنن!!!


برای همین تصمیمم اینه که مبالغ محاسبه بشه و بعد سخاوت مندانه از زیان بگذرم و به خدا

بسپارمش!


واسه آرامش خودم هم که شده می خوام جوری بشه که مثل 2 آدم منطقی (البته خودمو

می گم چون اون منطق نداره :311:) مسئله حل و فصل بشه و خدا شاهده که اگه جز این

بود ذره ای در گرفتن حقم شک نمی کردم اما بهای آرامشم خیلی بیشتر از ایناست!!


اصلا هم به آقایون بی اعتماد نیستم چون همه که مثل هم نیستن و میدونم حتما گزینه های

بهتری برای من هست :)


اصلا ببین خدا منو واسه کی تو آب نمک خوابونده :311: (خود شیفتگی زد بالا)

کلا از ذهنم و دلم و یاد و خاطرم ignore کردمش!


اما بازم میخوام بسنجم ببینم ببخشم بهتره یا حقوق مورد ادعاشو بهش بدم!

آفرین بهار جون واقعا به این روحیت غبطه می خورم.آرامشت از هر چیز مهمتره:104::104::104::104:
:104::104::104:
:104::104:
:104:

bahar.shadi گرامی، وقتی خودت از حقت می گذری، پس حتما راضی هستی که این کار رو می کنی، پس به خدا می سپارمش و اینا رو نباید بگی! موقعی به خدا می سپارن که خودشون نتونن حقشون رو بگیرن!

ببین، من هر چی گفتم، برداشتم از نوشته های خودت بوده!

از یه طرف عنوان رو نگاه کن:

تصمیم درست در مورد کسی که با زندگیم بازی کرد چیه؟

کی متوجه شدین با زندگیتون بازی کرده؟ الآن که این کار رو کرد؟

من تا به امروز هم جایی ندیدم که شما از نامزدتون بد بگین و همش از عشق و علاقتون می گفتید!
به من حق بدید که اشتباه برداشت کنم و فک کنم شما تا قبل از این که این حرفاها پیش بیاد، ازش یه فرشته تو ذهنتون ساخته بودید و عشقش رو پرورش می دادید.

به هر حال، به خاطر سوء تفاهم به وجود اومده معذرت می خوام،

موفق باشید.

بهار شادی عزیزم
عرض ادب:43:
من با حرفهای خانم یک زن امیدوار خیلی موافقم
ببین چی بیشتر بهت آرامش میده
من اگه جات بودم زیاد خودمو درگیر نمیکردم و وارد داستانهای بعدش نمیشدم...
درسته ازحقم میگذشتم اما به جاش وارد حاشیه های اون موضوع نمیشدم چون با روحیاتی که از خودم میشناسم واسه من این طوری بهتره
:46:حالا دوست خوبم تو هم به خودت رجوع کن وببین چه جوری راحت تری و آرامش بیشتری داری:305:
:72:

سلام بهار عزیزم
خیلی ناراحت شدم از اینکه اون روز انقدر دلگیر و عصبی بودی
ولی خدارو شکر انگار حالت خیلی بهتر شده.
خیلی خوشحالم که می بینم احساساتی نشدی و منطقی می خوای قضیه رو حل کنی.
بهار جون دوستان راهنمایی های خیلی خوبی بهت کردن ،فقط خواستم بهت بگم عزیزم درسته که مهم تر از همه چیز آرامش توست و باید ببینی که با چه چیزی به ارامش می رسی ببخشیدنش یا کشوندنش به پای میز محاکمه!
این درست
ولی اینم در نظر بگیر هرچه قدر هم که منطقی باشی و سعی کنی پیش زمینه های قبلی ذهنتو درگیر تصمیم گیریت نکنی نمی تونی!

شاید الان با بخشش اون به آرامش برسی ولی چند سال بعد تو دلت بمونه که چرا از حق طبیعی خودت گذشتی!
برای همین فکر می کنم خیلی بهتره که حتما با ی بزرگتر در این مورد مشورت کنی،با پدر و مادرت و یا شخصی از فامیل که کاملا قبولش داریو یک وکیل که مسائل قانونی رو برات باز کنه .
درسته تو خیلی فهمیده و با درک هستی ولی تجربت کمه بهاری .
بهار جونم اینم بگم بهت که
خیلی جالب بود برام با این سن کمت انقدر مستقلی و کارای بزرگ بزرگ می کنی ،باریکلا :46:

سلام بهار شادی عزیز
با خوندن خط به خط پست هایت ، احساس خوبی در من ایجاد شد ، چرا که شخصیت رشد یافته ی بهارشادی از تک تک خط ها خودش رو نشان می داد ، و من از این بابت خیلی خوشحالم

بهار عزیز من اگه چنین موقعیتی برای پیش می اومد ، و به اون درجه از کنترل احساساتم رسیده بودم که با اطمینان خاطر و منطق می توانستم قضیه رو مدیریت کنم
اجازه می دادم ، خود آن شخص برای رفع گرفتاری اش اقدام کنه ، چون دلیلی نداشتم که بخواهم مسئولیت کارها یش را به عهده بگیرم

:72:

سلام بهار عزیز

من الان تاپیکتو دیدم ، به نظر من که همین کاری که میخوای بکنی درست تره . آرامشت بیشتر از اینا ارزش داره .
اصلا با این قضیه احساساتی برخورد نکن ، من اگه بودم واسه اینکه آرامش خودمو دوباره بهم نزنم میگذشتم .

خدا رو شکر که این قضیه پیش اومد و باعث شد کامل بشناسیش ( یادمه چند روز پیش از رفتنش ناراحت بودی) ، و دیگه حتی یه لحظه هم ناراحتی به دلت راه ندی .

درضمن بازم واسه کمک هایی که بهم کردی ممنونم . ( سه شنبه که رفتم حرم واست دعا کردم و بهترینها رو از خدا خواستم ، جاتون خالی خیلی شلوغ بود . :323:) موفق باشی .

سلام دوستان گلم

بابت همدردی و هم حسی و راهنمایی های همگیتون سپاسگزارم دوستان نازنینم!!!

به برکت دعاهای شما دوستان آرامش عجیبی به همه وجودم حکمفرما شده و این مسئله رو

دارم به لطف خدا حلش می کنم!!!


این بار دارم منطقی میرم جلو و خیلی جالبه که دیگه عصبانی و ناراحت و خشمگین نیستم و دارم

با آرامش کامل میرم جلو و کاملا منطق و مشاوره بهم جواب داده و این سیستم داره خیلی بهتر

از سیستم احساسیم عمل می کنه!!! یک دست واسه خودم بزنم :104: :311: خود شیفته شدم

باز :D

نتیجه اولیه به شرح زیره :

با پدرم صحبت کردم و ایشون هم نظرش این بود که آرامش خودت از همه چیز مهمتره!!!

بهم گفت این آقا فقط یک خواستگار بود که باهاش به نفاهم نرسیدی و تموم شد و رفت!!

حالا به عنوان یک آدم معمولی بهش نگاه کن! و حقش رو ادا کن تا حقی به گردن ما نباشه!

گفت بگذار اگه حقی هم قراره باشه اون بدهکار ما باشه!!!


این شد که من آروم آروم شدم و یک ایمیل به ایشون زدم و ضمن تشکر از زحماتش براش توضیح

دادم که شرایط محاسبات مالی به چه شکله و زمان خواستم تا ایشون طی یک جلسه رسمی

با حضور تمام اعضای هیات مدیره بیان و همه چیز مشخص بشه و بره به سلامت دنبال زندگیش


من هم یک زندگی زیبا رو رهای رها به دور از هر گونه حب و بغض و کینه شروع کنم و هرگز به

گذشته های تلخ نقب نزنم مگر اینکه به قول آنی بخوام ازش درس بگیرم!

نتیجه جلسه رو حتما اعلام می کنم و بعد از اعلام نتیجه تاپیک رو می بندم!!!


بهار خیلی بزرگتر از گذشته شده روحش!!! :)

دیگه نه چیزی خیلی شادش می کنه نه چیزی خیلی غمگین!!

تغییرات رو با آغوش باز می پذیره و دنبال شناخت بیشتر خودشه!!!

دیگه حساس و زود رنج نیست و با اینکه خیلی با احساسه اما احساساتش رو سپرده به

منطقش!

دیگه زود و بر اساس ظاهر قضاوت نمی کنه!!

به هرکسی اعتماد نمی کنه و همیشه قبل هر کار فکر میکنه و مشورت و با برنامه میره جلو!!

میدونه وابسته شدن برای بنده تنها به خداوند برازندست و لا غیر!!!

سعی می کنه خشم و رفتار احساس محور نداشته باشه و وقتی آروم شد تصمیم بگیره!!!


اوه خدایا چقدر درس!!!!!!!!!!!!!!!

ممنونتم که داری من رو بزرگ می کنی!!!

کمکم کن که همه چیز به خوبی ختم به خیر بشه و بهترین ها برام رقم بخوره

دوستان گلم شما هم دعا کنید!!

از همگیتون بسیار سپاسگزارم!!!

همتون رو بسیار دوست دارم!!!


دوست دار شما

بهار شادی

خدا رو شکر...
:72::72:

راستی یک تشکر ویژه از :

داملای نازنین که با متن زیباش در پیام خصوصی من رو به معنی کلمه بیدار کرد!!!

جناب خارپشت به خاطر روحیه انتقاد پذیرنده خوبش!!

آقای کیوان به خاطر نکته ظریف و هوشمندانش که من رو خیلی متوجه کرد و ازش ممنونم!

یک زن امیدوار عزیز به دلیل راهنمایی هوشمندانش!

بالهای صداقت عزیز و نازنین 1 گل با روح بزرگ و توضیحات خوبشون!

رایحه عشق و دختر مهربون و آوِیژه و matin_alone و تسنیم الهی و ویدا و فاطمهه و چشمک

به خاطر هم حسی و دعاهای خوبشون!

ایوب ، شوکا ، sanjab و mahi91 به خاطر نکته سنجیشون!

جرجیس عزیز به دلیل دادن قوت قلب و اعتماد به نفس و احادیث خوبشون!

و همه کسانی که چه با پیام خصوصی و چه با تشکر به من لطف داشتن و دورادور به من لطف

کردن!

:72:

قربون خدشیفتگیت برم من

خاله بهار،هرچی‌ دلت میگه اون‌کار رو بکن.

اما اگه من جای شما بودم راه قانونی‌شو میرفتم،تا دفعهٔ دیگه نگه من از این پولا ندارم.



********************************


طرز فکر، تعبیر و تفسیر شماست که پدیده ها رو براتون مفهوم می کنه... هر کسی با یافته های درونی و سطح آگاهی خودش با این دنیا ارتباط می گیره ...

انگار دیر رسیدم :302: همه گفتنی ها رو گفتند:305: نتیجه گیری هم گرفته شده.:104: بهار جون موفق باشید:72::43:

سلام به همه

من بالاخره از فاز احساس خارج شدم و برای همیشه ایشون رو از ذهنم پاک کردم و فردا قراره که

جلسه هیات مدیره تشکیل بشه و ایشون واسه همیشه برن و حتی اسمشون تو شرکت نباشه دیگه!

نه خوشحالم و نه ناراحت!

کمی استرس دارم ولی خوشحالم که با این قضیه منطقی برخورد کردم!

برام دعا کنید!

ولی بطور کلی به خودم ، آرامشم و اعصابم تسلط دارم و تو زندگی آمادگی رویارویی با بدترین

حوادث رو دارم!

من خوشبختم...

برای خوشبخت بودن کافیه لحظه لحظه وجود خدا و حمایتش رو در زندگی حس کنیم!!!

نتیجه هر چی باشه مهم نیست!!!

مهم اینه که من خوشبختم و می تونم زندگی کنم!!!

ایوب عزیز دیگه هم از کلمه نامزدم استفاده نمی کنم و می گم خواستگار سابقم که خدا

رحمتش کنه :311:

بهار شادی الان شاد شاده و منتظر بهاری دیگر که به هممون نوید خوشبختی و آرامش و شادی

رو میده!

===========================

از مدیران عزیز میخوام این تاپیک رو ببندن!!!

خیلی به فکرت بودم آفرین بهار عزیزم خیلی خوشحالم برات
:46:
امیدوارم همیشه بهار شادی بمونی
:46:گفتم تا قبل اینکه تاپیکت قفل شه بهت بگم که تصمیم خیلی خوبی گرفتی و خیلی خوب شد که اسم این آقا هم برای همیشه از شرکت حذف شد.
:104::104::104::104:

با سلام،

این تاپیک به نتیجه رسید.

برای بهار شادی گرامی آرزوی موفقیت و خوشبختی می کنیم.

شاد باشید.