به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
سلام دوستای خوبم
مدتی است خیلی دلم گرفته از همه چیز و جایی رو بهتر از اینجا واسه مطرح کردن مشکلم ندارم.ازتون می خوام بهم کمک کنین تا از این حالت بیرون بیام.شوهر من آدم اجتماعی نیست.از ابتدای ازدواجم این رو برادرایشون بهمون گفته بودن.همسرم من رو خیلی دوست داره.ناراحتی من به شدت ایشون رو تحت تاثیرقرارمی ده طوری که من اصلا دوست ندارم ناراحتی ام رو ببینه.مشکل من این هست که وقتی توی جمع هستن اصلا صحبت نمی کنن.اگه ازشون سوالی پرسیده بشه به زور جواب می دن.غرور هم دارن و همین باعث می شه دیگران از برخوردش خوششون نیاد.طوری که مادرم امروز به من گفت از این به بعد خودت تنها بیا خونه ی ما.دیگه شوهرت رو نیار که حوصله اش رو ندارم عین یه بت می شینه!!
من خیلی دلم گرفت ازاین حرف مادرم...
دوستای عزیزم می خوام بدونم وظیفه من الان چی هست؟
آیا باید سعی در تغییر رفتار شوهرم داشته باشم؟آیا باید سعی کنم ایشون عوض بشن ؟اگه پاسختون به این سوالم مثبت هست راهش رو هم بهم بگین.
یا اینکه مثل روندی که تا الان داشتم رفتار ایشون رو توجیه کنم و بگم خب ایشون آدم ساکتی هستند و دلیل سکوتشون بی اعتنایی نیست و ...
ناگفته نماند یه بار به شوهرم گفتم مادرم دوست داره بیشتر باهاش حرف بزنی و همین طور داداشم.ایشون گفت "کم گوی و گزیده گوی چون در ......
هر وقت جایی دعوتیم البته از فامیل های خودمون من تمام وجودم پر از ترس و اضطراب می شه.شوهرم می بینه من خیلی ناراحت می شم و خودش هم ناراحت می شه.اما با این حال تغییری توی رفتارش نشون نمی ده.البته فامیل های خودشون تا حدودی همین طورن و با رفتار ایشون مشکلی ندارن.
دوستای عزیزم ممنون می شم من رو راهنمایی کنین.
RE: دوستای خوب همدردی به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
دوستای عزیزم می خوام بدونم وظیفه من الان چی هست؟
پذیرش همسرت و دعوت سایرین به پذیرش ایشان و احترام به ایشان .
آیا باید سعی در تغییر رفتار شوهرم داشته باشم؟
ابدا
آیا باید سعی کنم ایشون عوض بشن ؟
اصلا
یا اینکه مثل روندی که تا الان داشتم رفتار ایشون رو توجیه کنم و بگم خب ایشون آدم ساکتی هستند و دلیل سکوتشون بی اعتنایی نیست و ...
بله و حساسیت را درخودت و سایرین کم کنی . ایشان همین است و از روز اول هم همه می دانستند .
ناگفته نماند یه بار به شوهرم گفتم مادرم دوست داره بیشتر باهاش حرف بزنی و همین طور داداشم.ایشون گفت "کم گوی و گزیده گوی چون در ......
ذائقه من می گوید : حرف ایشان واقعا درست است .
اگر ایشان پرحرفی کند مردم به نوعی دیگر بنا به ذائقه هایشان بهانه گیری می کنند .
دلیل ندارد آدم ها بنا به ذائقه دیگران خودشان را تغییر دهند . مگر این که خود فرد از رفتاری که داره احساس رضایت نکند که در مورد همسر شما بنا به این حرفی که خودشان زده اند ( کم کوی و گزیده گوی...... ) نشان از انتخاب دارد .
یعنی پشت این عمل منطقی و دلیلی هست که به واقع ستودنی و قابل تحسین ست
هر وقت جایی دعوتیم البته از فامیل های خودمون من تمام وجودم پر از ترس و اضطراب می شه.شوهرم می بینه من خیلی ناراحت می شم و خودش هم ناراحت می شه.اما با این حال تغییری توی رفتارش نشون نمی ده.
اینکه شما دچار ترس از قضاوت و ترس از حرف مردم و ............می شوید به همسرتان ربطی ندارد . همسرتان اگر ناراحت می شود به دلیل مهر و عشقی است که به شما دارد .
بعد چرا فکر میکنی که اگر ذائقه ها یک نفر را به نزول شخصیت دعوت کردند باید این تغییر اتفاق بیفتد ؟
دیگران اغلب یا مشغول خوب و بد کردن هستند یا بی تفاوت نسبت به رویدادهای اطراف و آدمهای دورو برخودشان .
حال اگر همسرت مرد پرحرفی بود .
شوخ طبع بود و یا ................
حتما دیگران انگشت اتهام می گرفتند و چند تایی هم برچسب به ایشان می زدند که چقدر مرد جلفی است . چقدر حرف می زند درست مثل خاله زنک ها و یا ابدا حد و حدود خودش را نمی داند و هر مزخرفی از دهانش در می آید به اسم شوخی بیرون می دهد و ............................
ابدا نترس به شخصیت همسرت احترام بگذار . و به دلیل ذائقه دیگران زندگی را بابت هیچ تلخ نکن و همسر نازنین خودت را هم اذیت نکن . مهم رابطه ی شما دو نفر است . همین که به دیگران احترام بگذارید کافی است .
ضمن احترامی که باید به خانواده ها گذاشت اما همسرت خانواده ی درجه یک توست .
RE: دوستای خوب همدردی به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
آنی عزیزم بسیار ممنونم از راهنماییت.در خصوص ارتباط با مادرم و خانواده ام آیا صلاح هست من تنها برم؟
خودم دوست ندارم تنهایی جایی برم.دوست دارم هر جا می رم با شوهرم باشم.اما با این حرف مادرم حس می کنم همسر بی ارزش می شه اگه باهام بیاد.
دوستان خوبم منتظر شنیدن نظراتتون هستم.
RE: دوستای خوب همدردی به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
سلام تسنیم الهی عزیز
همونطور که انی گفتن،شما نباید در صدد تغییر رفتار همسرت باشی.
و یا بخاطر ناراحتی خانوادت،شما هم ناراحت بشی و اینو به همسرت منتقل کنی،بنظرم اینجوری اعتماد بنفس همسرتون بشدت پایین میاد و از بودن در جمع های خانوادگی شما، احساس ِخوشایندی نخواهند داشت،شما
نه میتونی خانوادتو تغییر بدی و نه شاید همسرتو،بهتره رو خودت کار کنی و حساسیتو نسبت به کم حرف بودن همسرت و گوشه کنایه های فامیلت کمتر کنی،و از همسرت حمایت کافی رو داشته باشی.
ولی خب،شما میتونی تو جمع، همسرتو هم یجوری وارد بحث بکنی،نظرشو بپرسی،خودت تو جمع بیشتر
باهاش حرف بزنی،تا ایشون هم کم کم بحرف بیاد.
خلاصه که اگه بخواهیم با ساز مردم برقصیم تا خوششون بیاد باید هر روز خودمونو به یه شکلی دربیاریم و مسلما هیچ وقت ازین رفتار اجباری رضایت خاطر نخواهیم داشت،پس بهتره،خود ِ خودمون باشیم.
من بنظرم،درست نیست تنهایی بری،خودمو تصور میکنم که مثلا خونواده شوهرم به همسرم بگن تنهایی خودت پاشو بیا خونمون،اگه همسرم اینکارو بکنه،بشدت دلخور میشم ازش(البته من مجردم)،حالا نمیدونم نظرات کارشناسا و با تجربه ها چیه!
RE: دوستای خوب همدردی به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
شایانای عزیزم ممنونم از راهنمایی ات .خودم هم احساس بدی دارم از تنهایی رفتن.اما این خواسته مادرم هست.نمیدونم چکار کنم؟!
RE: دوستای خوب همدردی به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
tasnime_elahi عزیز
اگر زحمتی نیست به این سئوالها پاسخ بده :
1- آیا همسرت ، عبوس و گرفته هم هست ؟
2 - آیا از جمع گریزان و میل به تنهایی و در منزل بودن و مهمانی و ...... نرفتن دارد ؟
3 - چهره اش بیشتر گرفته است یا باز و گاهی هم بشاش هست ؟
4 - با تفریح و مسافرت چطور است ؟
5 - صحبت کردنش با خود شما چطور است ؟
6 - کجاها و در چه موضوعاتی بیشتر به حرف میاد ؟
7- با چه کسانی بیشتر مایل است دمخور شود ؟ فهمیده ای چرا ؟
8 - علائقش بیشتر در چه زمینه هایی است ؟
9 - ویژگیهای مثبتی که از همسرت می شناسی را برایمان لیست کن ؟
10 - چه ویژگیهای منفی ای در همسرت آزارت می دهد ؟
.
.
RE: دوستای خوب همدردی به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
با مادرت حرف بزن و قانع اش كن كه اون شوهرت هست و اگه شما و زندگيتون را دوست دارند بايد شوهرتون را هم در كنار شما بپذيرند و به ايشون احترام بگذارند.
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
از نگاه من تنها برو
و ابدا هم احساس ناراحتی و احساسات بد را به خودت تحمیل نکن . شاد و شنگول باش و عادی .
چند بار که تنها بروی سراغ همسرت را از تو خواهند گرفت و زمانی که سراغش را گرفتند برایشان توضیح می دهی که چرا نیامده و اگر حضور او را می خواهند باید در پذیرش کم گویی و گزیده گویی اش باشند .
به همین راحتی .
مهم این است که ارتباط تو و همسرت ارتباط خوب و سالمی باشد . لازم نیست در به در تائید گرفتن از این و آن شوی حتی اگر آن فرد مادر و عزیز و احترامش واجب باشد .
به نظر من این توقعات خیلی ایرونی است و الزاما هم درست تیست
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
وقتي با شوهرت مشكل نداري چرا ميخواي ...........
اصلا به فكر تغيير شوهرت نباش چون يه كار نشدنيه و عواقبي جز دلخوري و دعوا نداره
خانوادت بايد شوهرت رو همون طور كه هست بپذيرن چون انتخاب خودشونه و الان هم همسر شما . احترامش واجب
فقط خواهش ميكنم به خاطر ديگران زندگيت رو به هم نريز
موفق باشي:72:
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
سلام تسنیم ( ؟) الهی عزیز
===تسنیم : چشمه آبی در بهشت / / تصنیم :تصویر کردن ===
خوبی خانوم:72:
چرا اکثرا به دنبال آن هستی که همه را از خودت راضی کنی؟
پس خودت چی؟ نیاز های خودت چی میشه؟ ناراحتی تو را چه کسی مرهم می گذارد؟!
وقتی دلت می گیره چه کسی دلت را نوازش خواهد کرد؟
اونقدر روان و زلال شده ای که نوشته ای
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
مدتی است خیلی دلم گرفته از همه چیز
یه نگاهی داشتم روی سیر تاپیک هایی که باز کردی
تقریبا ماهی یکی
و در همه اونها درصدد بودی به نحوی آرامش را به دیگران بازگردانی ، از ناراحتی شون کم کنی و همدرد و همدل شون باشی
از این هم حسی های خوبت کیف کردم .... عزیز دل لحظه ای درنگ کن ! شاید دل تو نیز رنجیده شود ، پس کمی مرهم برای خودت نیز نگه دار
یعنی چی؟
یعنی خواسته ات ، دلگیری ات را ... بگو
اجازه بده دیگران خود ، بار وظایفشان را به دوش بکشند
نترس
درنگ کردن تو و صبر کردن تو برای اینکه شخص خود وظیفه اش را انجام دهد مشکلی به وجود نمی آورد
اگر تو اجازه دهی تا دیگران نیز در کنار تو زیر بار را بگیرند اینقدر احساس نمی کنی که دلت از همه جا و همه چیز گرفته شده
-------------------
چه خوب که رابطه تو و همسرت عالی است (نهال عشق را آبیاری کنید ، هردو باهم ، اگر تو امروز آب دادی ، بگذار فردا همسرت اقدام کند .... گیاه عشق ساقه ای ترد و شکننده دارد اما باید انقدر تناور شود که در تندبادهای زندگی پابرجا بماند ، اونجایی که هم تو و هم همسرت هردو بتوانید دست خود را به آن بیاوزید)
و در خصوص رفتار همسرت در جمع
اگر تو با این قضیه مشکلی نداری ، پس اصلا جای نگرانی نیست
(فرض من بر آن هست که شما در این تاپیک به دنبال راهکار گرفتن در جهت اجتماعی تر شدن همسرت نیستی ، بلکه به دنبال رفتار درست در قبال سخن مادرت می باشی)
آنچه تو را آزرده ، نپذیرفتن شوهرت در جمع خانواده یتان به دلیل کم حرفی ایشون هست ، که از نظر شما دلیل قانع کننده که نیست بلکه حسنی هم برای همسرت میدونی
پس انرژی ات را بگذار تا شخصیت شوهرت را همان گونه هست در جمع خودتان جا بیندازی
و اما سخن مادرت
کاملا حق با تو هست
من هم وقتی مادرم ، شوهرم را نپذیرد ، ناراحت می شوم
اما بیان این ناراحتی باید بگونه ای باشد که مادرم بدون دلخوری متوجه شود
باید مادر را متوجه کرد که پذیرش شوهرت هرآنچه که هست ، یعنی پذیرش شما
پس در صدد هیچ توجیهی برنیا
سعی نکن کم حرفی شوهرت را در جمع به بهانه ای ربط دهی
اما به مادرت و خانواده خیلی محترمانه و با لبخند بگو : مامان شوهرم اگه زیاد حرف نمیزنه ، نه اینکه از چیزی ناراحت باشه ، نه اتفاقا خیلی هم شما و اینجا رو دوست داره ، اما ذاتا کم حرف هست ، به هرحال شوهرم در خانواده ی دیگر و با روحیات دیگری بزرگ شده ، طبیعی هست که زمان ببرد تا روحیات ما در او تاثیر بگذارد
راه کاری که به نظرم می رسد را در زیر می نویسم ، امیدوارم برایت مفید باشد
پیشنهاد می کنم کمی در رفتن به منزل پدر و مادرت تاخیر بندازی
و هنگامی که علت را جویا شدند ، بگویی اتفاقا دلت خیلی تنگ آنهاست ، و دوست داری با همسرت به پیش آنها بروی ، اما چون کم حرفی همسرت آنها را آزار میدهد و شما نمی خواهی آزار پدر و مادرت را ببینی ، سعی می کنی این دلتنگی را تحمل کنی و کمتر می روی ولی با شوهرت
اگر گفته شد شما خودت تنها بروی
بگو : هر موقع کاری هست و نیازم ضروری است سریع خودم را می رسونم ، اما مامان خوبم اجازه بده هر چقدر دیر به دیر اما با همسرم بیایم
بگو : من و همسرم عمری می خواهیم باهم زندگی کنیم ، و اگر من از این ابتدا بخواهم تنها بیام ، کم کم نقش شوهرم در کنار من در پیش شما کمرنگ میشه ، و من این رو نمی پسندم .
به هر حال عزیزم شما اکنون علاوه بر نقش فرزند، خواهر و ... نقش همسر و شریک یک زندگی را نیز داری و این شما هستی که باید این نقش را به خوبی ایفا کنی اون هم نه با از خودگذشتی بلکه با رفتاری محترمانه و قاطعانه
پس
1) کمی از همدری ات نسبت به دیگران کم کن (کمتر خودت را مسئول همه چیز بدون)
2)به دیگران فرصت بده تا وظایف خود را انجام دهند ، ولو با نقص و کاستی و همین حال مشوق آنها باش
3)همسرت را همین گونه که هست به دیگران نشان بده ( در صدد توجیه رفتارهایش برای دیگران نباش)
4)با مهربانی برای پدر و مادرت مشخص کن احترام به همسرت و پذیرش و محبت به او در حقیقت احترام ، پذیرش و محبت به شماست و از این بابت احساس خوبی به شما دست می دهد
5)با مهربانی سعی کن علایق شوهرت را بشناسی ، و کم کم آنها را به خانواده ی خودت در لفافه اعلام کنی
6)به شوهرت محبت و علاقه خانواده ات رو منتقل کن (احساس دوست داشتن آنها را در همسرت پرورش بده )
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
سلام عزیزم
شوهرت اگه کم حرف می زنه به نظرم کار خوبی می کنه ببین خانومی ما آدما هر کاری بکنیم توش بازم حرف هست الان که کم حرف می زنه می گن کم میگه و ده تا هم بد میگن ازش اگه زیاد حرف می زد می گفتند زیاد حرف می زنه و جلف بازی در میاره و هزارتا حرف های دیگه که شاید اون موقع بیشتر به زندگیت آسیب می رسید
پس در دروازه رو میشه بست ولی دهن مردم رو نه ....
به شوهرت هم سعی کن سخت نگیریو اذیتش نکنی و خودت رو هم بهش حساس نکن و هر کی حرفی زد خیلی با احترام وادب پشت شوهرت وایسا و حمایتش کن
اگه مادر من بهم بگه که تنها بیا ناراحت میشم و یه مدت نمی رم تا ازم بپرسه برای چی نمیای اونوقت بهش می گم که یکمی ناراحت شدم چون من و شوهرم باهمیم و هر جا بخواییم بریم باهم می ریم وقتی می گی اون نیاد من هم نمیام یعنی در واقع اونها باید حضور داماد شون رو توی خونشون چه کم حرف و چه پرحرف قبول کنند...
خودت رو ناراحت نکن عزیزم
موفق باشی
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
سلام تسنیم عزیزم
عزیزم ضمن تایید سخنان دوستان ، تو را به یاد چند ماه پیش میاندازم که می گفتی مادرت با همسرت سر
عروسی ساده گرفتن مشکل دارد.
اما یک چیز را خوب می دانم! .... تو دختری هستی که عاشق سادگی و همسرت هستی و همسرت هم
انتخاب توست!!!! گاهی پدر و مادرها با برخی حرف هایشان ما را می رنجانند اما این زندگی توست!
تو زندگی ات و همسرت را دوست داری!
یادت هست چند ماه پیش نوشتی :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
با سلام به همه دوستان
مدتی است عقد کردم.خانواده ی مادریم به خاطر انتخابم من رو طرد کردن و باهام قطع ارتباط کردن.دلیل اصلی اونها برای مخالفت شون این بود که خانواده شوهرم بی کلاس هستن.چون توی روستازندگی میکنن.من همسرم رو به خاطر صداقت و دل پاکی اش انتخاب کردم.ایشون فوق لیسانس دارن و سختی های زیادی توی زندگی شون متحمل شدن و به سختی درسشون رو ادامه دادن که همه اینها برای من ارزشمند هست. شب بله برون به خاطر قیافه ی ظاهری ایشون و خانواده ی ساده ای که دارن مورد تمسخر فامیل قرار گرفتم و همه من رو سرزنش می کردن به خاطر انتخابم.اما من به پشتوانه ی مادرم عقد کردم چون به انتخابم ایمان داشتم.شوهر من انسان کم حرفیه.یه کم خجالتیه و توی جمعی که نا آشنا باشن صحبت نمی کنه مگر اینکه سوالی ازش بپرسن.
خوب عزیز دلم همسر شما یک مرد پاک و ساده و صادق است...چرا می خواهی او را به خاطر ساده بودنش
و خوشایند حرف مردم عوض کنی؟
مگر ما برای مردم زندگی می کنیم؟؟؟
مگر مردم دردی از ما درمان می کنند که ما با آنها همراهی کنیم؟
عزیز دلم تو مومن هستی و مومن باید جاذبه و دافعه داشته باشد!
تو نمی توانی همه را راضی نگه داری!
وقتی انتخابت و زندگیت را دوست داری پای انتخابت بایست!
مردم هم همیشه حرف می زنند! بگذار بزنند!
در مورد مادرت هم هر جور خودت صلاح میدانی عمل کن! این زندگی توست اما یادت باشد هر گز نمی توانی
همه را با هم راضی نگه داری!
اگر دوست داری با همسرت جایی بروی انقدر دیر به دیر برو تا تو را با همسرت بپذیرند!
برای عاشق بودن هرگز به دنبال توجیه مردم نباش!
از نظر من همسر تو یک مرد درونگرا و ماخوذ به حیاست!
می توانی با پیشنهاد دادن برخی کتاب ها به اجتماعی تر شدنش کمک کنی اما نه برای خوشایند مردم!
اما سعی در تغییر او نداشته باش!
تسنیم برای خودت زندگی کن!
مهربان بودن بیش از حد خوب نیست! منفعل نباش! بلکه همیشه با اقتدار تصمیماتت را بگیر!
از کارگاه آقای baby استفاده کن و رفتار جرات مندادنه را یاد بگیر!
من ایمان دارم تو می توانی با همسرت زندگی زیبایی بسازی پس حرف مردم را رها کن و زندگی کن!
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش!
عزیزم برای خودت زندگی کن!
موفق باشی
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
مشکل من این هست که وقتی توی جمع هستن اصلا صحبت نمی کنن.اگه ازشون سوالی پرسیده بشه به زور جواب می دن.غرور هم دارن و همین باعث می شه دیگران از برخوردش خوششون نیاد.طوری که مادرم امروز به من گفت از این به بعد خودت تنها بیا خونه ی ما.دیگه شوهرت رو نیار که حوصله اش رو ندارم عین یه بت می شینه!!
تسنیم الهی
سلام
علاوه بر راهنمایی های خوبی که دوستان کردن خواستم اینم اضافه کنم
که با توجه به چیزایی که می گی همسر شما فقط کم گوی و گزیده گوی نیست
بلکه غیر اجتماعی و مغرور هم هست
درسته شما همسرت رو با این همین ویژگی ها پذیرفتی و هر کسی هم در کنار خوبی هایی که داری نکات منفی هم داره ،و همسر شما هم خوبی هاش انقدری هست که از غیر اجتماعی بودنش اذیتش نشی.....
ولی به مادرت هم حق بده از همسر شما دلخور شه ،بهتر از زاویه دید ایشون هم به قضیه نگاه کنی،فکر کن شما بری خونه مادرشوهرت و اونجا ساکت بشینی و غرور هم داشته باشی،اونها از این رفتار شما دلخور می شن.
به نظر من باید کاری کنی که حساسیت مادرت نسبت به این رفتار هسمرت از بین بره
براش توضیح بده که درک می کنی که دلخور می شن ولی اول به مادرت این اطمینان رو بده که تو از زندگی وهمسرت کاملا راضی هستی و خیلی دوستش داری و اونهم عاشقانه دوستت داره، بگو همسر من آدم غیر اجتماعی هست و دلیل سکوتش اینه
بگو تو خانواده خودش هم همین رفتار رو داره و خودش هم سعی داره این اخلاقش رو تغییر بده
شما هم کمکش کنید و ازش دلخور نباشید.
یعنی ی رفتاری نشون بده که تو در مقابل مادرت نگیری .
به نظرم برای اجتماعی تر شدن
با همسرت بیشتر مسافرت برید ،مثل مسافرت های دسته جمعی
اولش با خانواده خودش برید تا یکم به جمع عادت کنه و کم کم اجتماعی تر بشه :72:
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
سلام تسنیم الهی عزیز
مطمئنا شما دارای شخصیتی هستین که مورد توجه شوهرتون هست با توجه به این علاقه میتونی گام هایی رو برداری که تعادل ایجاد کنه
شما در کل نمیتونی نه مادرت و خانوادت رو تغییر بدی نه شوهرت
پس عزیز من همه تلاشت رو بزار رو ایجاد تعادل بین دو طرف
یعنی مقداری روی شوهرت کار کن و مقداری هم خانوادت
انشاالله این مشکل هم با درایت شما حل بشه
موفق باشی دوست عزیز:72:
RE: دوستای خوب همدردی به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
با تشکر از همه دوستای عزیز و مهربونم .خیلی دوستتون دارم!:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
tasnime_elahi عزیز
اگر زحمتی نیست به این سئوالها پاسخ بده :
1- آیا همسرت ، عبوس و گرفته هم هست ؟
چهره اش توی جمع اغلب این طور نشون می ده اما شخصیت ایشون این طور نیست.
2 - آیا از جمع گریزان و میل به تنهایی و در منزل بودن و مهمانی و ...... نرفتن دارد ؟
تا حدودی این طور هست که تمایل زیادی به رفت و آمد البته بیشتربا خانواده من نشون نمی ده ولی اگه من ازش بخوام میاد.توی منزل بودن رو بیشتر دوست داره اما این طور هم نیست که اصلا خوشش از مهمونی نیاد.دوست داره با آدمهایی که بهش علاقه دارن و بهش احترام می ذارن رفت و آمد داشته باشه.
3 - چهره اش بیشتر گرفته است یا باز و گاهی هم بشاش هست ؟
چهره اش بیشتر گرفته است خصوصا توی مهمونی هاالبته نه اینکه خودش ناراحت باشه اما اینطوری نشون می ده.
4 - با تفریح و مسافرت چطور است ؟
مسافرت های کوتاه مدت رو بیشتردوست داره.خوشش میاد فقط خودمون دو تا با هم بریم البته گاهی هم با مادرش.خودش می گه دوست دارم زمانی که حال و هوای مسافرت داشتم بریم
5 - صحبت کردنش با خود شما چطور است ؟
در حد معمول با هم صحبت می کنیم.ولی خب بیشتر من حرف می زنم.بیشتر باهام شوخی می کنه .اینطور نیست که باهام صحبت جدی داشته باشه.
6 - کجاها و در چه موضوعاتی بیشتر به حرف میاد ؟
زمانهایی که به شخصیت اش ارزش داده بشه.ازش درخواست بشه.مثلا راجع به ازدواج برادرم چون برادرم ایشون رو محرم دونستن و حرفهاشون رو باهاش مطرح کردن خیلی دوست داشت بهش کمک کنه.موضوع خاصی به ذهنم نمیاد.مثلا خونه برادرش هم که می ریم کلمه ای صحبت نمی کنه مگه ازش نظرخواهی کنن.ازش بپرسن.خودش شروع کننده صحبت نیست.
7- با چه کسانی بیشتر مایل است دمخور شود ؟ فهمیده ای چرا ؟
دوست خیلی صمیمی نداره.مثلا برادرم رودوست داره و می گه چون برادرت آدم خونگرم و خوبی هست.کلاازکسایی که تحویلش بگیرن و باهاش گرم بگیرن خوشش میاد.بیشتر از کسانی که طبیعت گرم و تا حدودی شوخ هستند خوشش میاد.شاید چون خودش هم اهل شوخی هست البته نه توی جمع!خوشش از جمع های خانوادگی ما به خاطر باکلاس بودنش نمیاد.البته این ذهنیت من هست.
8 - علائقش بیشتر در چه زمینه هایی است ؟
آرامش رو خیلی دوست داره.تلویزیون زیاد نگاه می کنه.به موسیقی هم علاقه داره.
9 - ویژگیهای مثبتی که از همسرت می شناسی را برایمان لیست کن ؟
خانواده دوسته ،مادرش رو خیلی دوست داره و از هیچ کمکی بهش دریغ نمی کنه.انسان صبوریه من تا به حال عصبانیتش رو ندیدم.آدم دست و دل بازیه.منظم و منضبط هست.توی کارهای خونه بهم کمک می کنه و نمی ذاره احساس خستگی کنم.توی مسائل زندگی باهام مشورت می کنه و اهل پنهان کاری نیست.آدم باصداقتیه.خوش قول هست وامانت دار،هم هوای من رو داره هم مادرش با وجود علاقه زیاد مادرش به ایشون و علاقه زیاد خودش به مادرش حد تعادل رو رعایت می کنه.
10 - چه ویژگیهای منفی ای در همسرت آزارت می دهد ؟
گاهی از شوخی هاش(چون گاهی با تمسخر دیگران همراهه) ناراحت می شم اما اون میگه دوست دارم تو شاد باشی و بخندی.
البته وقتی بهش می گم از این جور شوخی ها باهام نکنه به حرفم گوش می ده و تا مدتی تکرار نمی کنه اما گاهی فراموشش می شه.
یکی هم توی جمع های خانوادگی ما که خودش هم می گه فقط به خاطر من میاد و تمایلی نداره بیاد.احساس آرامش ندارم توی اون جمع ها .شاید غرورش هم توی این جور مواقع کمک کننده باشه.
.
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
با مادرت حرف بزن و قانع اش كن كه اون شوهرت هست و اگه شما و زندگيتون را دوست دارند بايد شوهرتون را هم در كنار شما بپذيرند و به ايشون احترام بگذارند.
لیلا جان من با مادرم صحبت کردم اما بی فایده بود.تا مدتی خوب شده دوباره با یه برخورد بد شوهرم (همون سکوت بیش از حد )که از نظر مادرم به بی اعتنایی تعبیر می شه باعث شده مادرم دوباره برگرده سر حرف قبلیش!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
از نگاه من تنها برو
و ابدا هم احساس ناراحتی و احساسات بد را به خودت تحمیل نکن . شاد و شنگول باش و عادی .
چند بار که تنها بروی سراغ همسرت را از تو خواهند گرفت و زمانی که سراغش را گرفتند برایشان توضیح می دهی که چرا نیامده و اگر حضور او را می خواهند باید در پذیرش کم گویی و گزیده گویی اش باشند .
به همین راحتی .
مهم این است که ارتباط تو و همسرت ارتباط خوب و سالمی باشد . لازم نیست در به در تائید گرفتن از این و آن شوی حتی اگر آن فرد مادر و عزیز و احترامش واجب باشد .
به نظر من این توقعات خیلی ایرونی است و الزاما هم درست تیست
آنی عزیزم
می دانم که همسرم از تنها رفتن من ناراحت میشه.میدونم اصلا مخالفتی با تنها رفتم ندارد و خودش هم من را می رساند اما قلبا این کار من را نمی پسندد.یادم هست جایی ما را دعوت کردند و ایشان روی خوش نشان نداد من هم گفتم چون تو دوست نداری من هم نمی روم خدا می داند چقدر از این کار من خوشحال شد و با من همراه شد و آمد .هر چند اصلا به من خوش نگذشت چون می دانستم او به خاطر من دارد آن جمع را تحمل میکند!
آنی جان دوست دارم ریشه این رفتار همسرم را بیابم و با توجه به علاقه وافری که به من دارد اگه بتوانم تاثیرگذار باشم.هر چند اصلا قصد ندارم ایشان را یک دفعه تغییر دهم و نظرخودم را به ایشان تحمیل کنم.دوست دارم درست و کامل زندگی کنیم طوری که این احساس های بد از وجوم بروند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلنوش67
وقتي با شوهرت مشكل نداري چرا ميخواي ...........
اصلا به فكر تغيير شوهرت نباش چون يه كار نشدنيه و عواقبي جز دلخوري و دعوا نداره
خانوادت بايد شوهرت رو همون طور كه هست بپذيرن چون انتخاب خودشونه و الان هم همسر شما . احترامش واجب
فقط خواهش ميكنم به خاطر ديگران زندگيت رو به هم نريز
موفق باشي:72:
گلنوش عزیزم
ما از قبل می دونستیم ایشون آدم اجتماعی نیستن و برای من این مسئله قابل پذیرش بودو الان هم هست.هر چند دوست دارم به مرور ایشون تغییرات مثبتی رو به دلخواه خودشون داشته باشن تو این قضیه.اما متاسفانه خانواده ام با توجه به اینکه فکر می کنن قضیه اجتماعی نبودن ایشون به خاطر تجردشون بوده انتظار دارن بعد از گذشت چند ماه از ازدواج به یک باره تغییر کنن!!
عزیز دلم من تمام سعیم بر این هست به هیچ وجه ناراحتی هام رو بروز ندم و اصلا راجع به این مسائل با ایشون صحبتی نداشته باشم.هر چند گاهی از چهره ام متوجه می شن دلخورم.
بالهای صداقت نازنینم
خدا می داند هر وقت به مشکلی توی زندگی بر می خورم روحیه مقتدرانه شما توی حل مشکلات بهم نیرو می ده.خدا رو شاکرم به خاطر آشنایی با دوستان خوبی مثل شما و دیگر عزیزانم.دونه دونه جملاتت روکه قسمتی اش حرفهای دلم بود رو با تمام وجود خواندم.ممنونم از راهنمایی ات.راهکار شمارو به امید خدا انجام می دم.بالهای صداقت عزیز من دوست دارم به مرور همسرم را به حضور در جمع های خانوادگی مان و همچنین اظهار نظر نمودن در جمع ترغیب کنم.ممنونم می شم راهکارهایی هم در این زمینه به من ارائه بفرمایید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
سلام تسنیم ( ؟) الهی عزیز
===تسنیم : چشمه آبی در بهشت / / تصنیم :تصویر کردن ===
خوبی خانوم:72:
چرا اکثرا به دنبال آن هستی که همه را از خودت راضی کنی؟
پس خودت چی؟ نیاز های خودت چی میشه؟ ناراحتی تو را چه کسی مرهم می گذارد؟!
وقتی دلت می گیره چه کسی دلت را نوازش خواهد کرد؟
اونقدر روان و زلال شده ای که نوشته ای
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
مدتی است خیلی دلم گرفته از همه چیز
یه نگاهی داشتم روی سیر تاپیک هایی که باز کردی
تقریبا ماهی یکی
و در همه اونها درصدد بودی به نحوی آرامش را به دیگران بازگردانی ، از ناراحتی شون کم کنی و همدرد و همدل شون باشی
از این هم حسی های خوبت کیف کردم .... عزیز دل لحظه ای درنگ کن ! شاید دل تو نیز رنجیده شود ، پس کمی مرهم برای خودت نیز نگه دار
یعنی چی؟
یعنی خواسته ات ، دلگیری ات را ... بگو
اجازه بده دیگران خود ، بار وظایفشان را به دوش بکشند
نترس
درنگ کردن تو و صبر کردن تو برای اینکه شخص خود وظیفه اش را انجام دهد مشکلی به وجود نمی آورد
اگر تو اجازه دهی تا دیگران نیز در کنار تو زیر بار را بگیرند اینقدر احساس نمی کنی که دلت از همه جا و همه چیز گرفته شده
-------------------
چه خوب که رابطه تو و همسرت عالی است (نهال عشق را آبیاری کنید ، هردو باهم ، اگر تو امروز آب دادی ، بگذار فردا همسرت اقدام کند .... گیاه عشق ساقه ای ترد و شکننده دارد اما باید انقدر تناور شود که در تندبادهای زندگی پابرجا بماند ، اونجایی که هم تو و هم همسرت هردو بتوانید دست خود را به آن بیاوزید)
و در خصوص رفتار همسرت در جمع
اگر تو با این قضیه مشکلی نداری ، پس اصلا جای نگرانی نیست
(فرض من بر آن هست که شما در این تاپیک به دنبال راهکار گرفتن در جهت اجتماعی تر شدن همسرت نیستی ، بلکه به دنبال رفتار درست در قبال سخن مادرت می باشی)
آنچه تو را آزرده ، نپذیرفتن شوهرت در جمع خانواده یتان به دلیل کم حرفی ایشون هست ، که از نظر شما دلیل قانع کننده که نیست بلکه حسنی هم برای همسرت میدونی
پس انرژی ات را بگذار تا شخصیت شوهرت را همان گونه هست در جمع خودتان جا بیندازی
و اما سخن مادرت
کاملا حق با تو هست
من هم وقتی مادرم ، شوهرم را نپذیرد ، ناراحت می شوم
اما بیان این ناراحتی باید بگونه ای باشد که مادرم بدون دلخوری متوجه شود
باید مادر را متوجه کرد که پذیرش شوهرت هرآنچه که هست ، یعنی پذیرش شما
پس در صدد هیچ توجیهی برنیا
سعی نکن کم حرفی شوهرت را در جمع به بهانه ای ربط دهی
اما به مادرت و خانواده خیلی محترمانه و با لبخند بگو : مامان شوهرم اگه زیاد حرف نمیزنه ، نه اینکه از چیزی ناراحت باشه ، نه اتفاقا خیلی هم شما و اینجا رو دوست داره ، اما ذاتا کم حرف هست ، به هرحال شوهرم در خانواده ی دیگر و با روحیات دیگری بزرگ شده ، طبیعی هست که زمان ببرد تا روحیات ما در او تاثیر بگذارد
راه کاری که به نظرم می رسد را در زیر می نویسم ، امیدوارم برایت مفید باشد
پیشنهاد می کنم کمی در رفتن به منزل پدر و مادرت تاخیر بندازی
و هنگامی که علت را جویا شدند ، بگویی اتفاقا دلت خیلی تنگ آنهاست ، و دوست داری با همسرت به پیش آنها بروی ، اما چون کم حرفی همسرت آنها را آزار میدهد و شما نمی خواهی آزار پدر و مادرت را ببینی ، سعی می کنی این دلتنگی را تحمل کنی و کمتر می روی ولی با شوهرت
اگر گفته شد شما خودت تنها بروی
بگو : هر موقع کاری هست و نیازم ضروری است سریع خودم را می رسونم ، اما مامان خوبم اجازه بده هر چقدر دیر به دیر اما با همسرم بیایم
بگو : من و همسرم عمری می خواهیم باهم زندگی کنیم ، و اگر من از این ابتدا بخواهم تنها بیام ، کم کم نقش شوهرم در کنار من در پیش شما کمرنگ میشه ، و من این رو نمی پسندم .
به هر حال عزیزم شما اکنون علاوه بر نقش فرزند، خواهر و ... نقش همسر و شریک یک زندگی را نیز داری و این شما هستی که باید این نقش را به خوبی ایفا کنی اون هم نه با از خودگذشتی بلکه با رفتاری محترمانه و قاطعانه
پس
1) کمی از همدری ات نسبت به دیگران کم کن (کمتر خودت را مسئول همه چیز بدون)
2)به دیگران فرصت بده تا وظایف خود را انجام دهند ، ولو با نقص و کاستی و همین حال مشوق آنها باش
3)همسرت را همین گونه که هست به دیگران نشان بده ( در صدد توجیه رفتارهایش برای دیگران نباش)
4)با مهربانی برای پدر و مادرت مشخص کن احترام به همسرت و پذیرش و محبت به او در حقیقت احترام ، پذیرش و محبت به شماست و از این بابت احساس خوبی به شما دست می دهد
5)با مهربانی سعی کن علایق شوهرت را بشناسی ، و کم کم آنها را به خانواده ی خودت در لفافه اعلام کنی
6)به شوهرت محبت و علاقه خانواده ات رو منتقل کن (احساس دوست داشتن آنها را در همسرت پرورش بده )
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط 861010100
سلام عزیزم
شوهرت اگه کم حرف می زنه به نظرم کار خوبی می کنه ببین خانومی ما آدما هر کاری بکنیم توش بازم حرف هست الان که کم حرف می زنه می گن کم میگه و ده تا هم بد میگن ازش اگه زیاد حرف می زد می گفتند زیاد حرف می زنه و جلف بازی در میاره و هزارتا حرف های دیگه که شاید اون موقع بیشتر به زندگیت آسیب می رسید
پس در دروازه رو میشه بست ولی دهن مردم رو نه ....
به شوهرت هم سعی کن سخت نگیریو اذیتش نکنی و خودت رو هم بهش حساس نکن و هر کی حرفی زد خیلی با احترام وادب پشت شوهرت وایسا و حمایتش کن
اگه مادر من بهم بگه که تنها بیا ناراحت میشم و یه مدت نمی رم تا ازم بپرسه برای چی نمیای اونوقت بهش می گم که یکمی ناراحت شدم چون من و شوهرم باهمیم و هر جا بخواییم بریم باهم می ریم وقتی می گی اون نیاد من هم نمیام یعنی در واقع اونها باید حضور داماد شون رو توی خونشون چه کم حرف و چه پرحرف قبول کنند...
خودت رو ناراحت نکن عزیزم
موفق باشی
دوست نازنینم
صحبت شما درسته.در دورازه رو می شه بست و دهن مردم......
به شوهرم سخت نمی گیرم .فقط یک بار اون هم نه به طور مستقیم بهش گفتم که البته ایشون نظرخودشون رو بهم گفتن و منم دیگه چیزی نگفتم.از همدردی ات ممنونم مهربان.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
سلام تسنیم عزیزم
عزیزم ضمن تایید سخنان دوستان ، تو را به یاد چند ماه پیش میاندازم که می گفتی مادرت با همسرت سر
عروسی ساده گرفتن مشکل دارد.
اما یک چیز را خوب می دانم! .... تو دختری هستی که عاشق سادگی و همسرت هستی و همسرت هم
انتخاب توست!!!! گاهی پدر و مادرها با برخی حرف هایشان ما را می رنجانند اما این زندگی توست!
تو زندگی ات و همسرت را دوست داری!
یادت هست چند ماه پیش نوشتی :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
با سلام به همه دوستان
مدتی است عقد کردم.خانواده ی مادریم به خاطر انتخابم من رو طرد کردن و باهام قطع ارتباط کردن.دلیل اصلی اونها برای مخالفت شون این بود که خانواده شوهرم بی کلاس هستن.چون توی روستازندگی میکنن.من همسرم رو به خاطر صداقت و دل پاکی اش انتخاب کردم.ایشون فوق لیسانس دارن و سختی های زیادی توی زندگی شون متحمل شدن و به سختی درسشون رو ادامه دادن که همه اینها برای من ارزشمند هست. شب بله برون به خاطر قیافه ی ظاهری ایشون و خانواده ی ساده ای که دارن مورد تمسخر فامیل قرار گرفتم و همه من رو سرزنش می کردن به خاطر انتخابم.اما من به پشتوانه ی مادرم عقد کردم چون به انتخابم ایمان داشتم.شوهر من انسان کم حرفیه.یه کم خجالتیه و توی جمعی که نا آشنا باشن صحبت نمی کنه مگر اینکه سوالی ازش بپرسن.
خوب عزیز دلم همسر شما یک مرد پاک و ساده و صادق است...چرا می خواهی او را به خاطر ساده بودنش
و خوشایند حرف مردم عوض کنی؟
مگر ما برای مردم زندگی می کنیم؟؟؟
مگر مردم دردی از ما درمان می کنند که ما با آنها همراهی کنیم؟
عزیز دلم تو مومن هستی و مومن باید جاذبه و دافعه داشته باشد!
تو نمی توانی همه را راضی نگه داری!
وقتی انتخابت و زندگیت را دوست داری پای انتخابت بایست!
مردم هم همیشه حرف می زنند! بگذار بزنند!
در مورد مادرت هم هر جور خودت صلاح میدانی عمل کن! این زندگی توست اما یادت باشد هر گز نمی توانی
همه را با هم راضی نگه داری!
اگر دوست داری با همسرت جایی بروی انقدر دیر به دیر برو تا تو را با همسرت بپذیرند!
برای عاشق بودن هرگز به دنبال توجیه مردم نباش!
از نظر من همسر تو یک مرد درونگرا و ماخوذ به حیاست!
می توانی با پیشنهاد دادن برخی کتاب ها به اجتماعی تر شدنش کمک کنی اما نه برای خوشایند مردم!
اما سعی در تغییر او نداشته باش!
تسنیم برای خودت زندگی کن!
مهربان بودن بیش از حد خوب نیست! منفعل نباش! بلکه همیشه با اقتدار تصمیماتت را بگیر!
از کارگاه آقای baby استفاده کن و رفتار جرات مندادنه را یاد بگیر!
من ایمان دارم تو می توانی با همسرت زندگی زیبایی بسازی پس حرف مردم را رها کن و زندگی کن!
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش!
عزیزم برای خودت زندگی کن!
موفق باشی
بهارجان دوست عزیزم
می دونی من دوست دارم بتونم به همسرم ببالم.بهش افتخار کنم.می دونی عزیزم ایشون خصوصیات خوب زیاد دارن حیف است پشت یه چهره عبوس این همه خصوصیات خوب پنهان باشه.ایشون نیاز دارن به پذیرش تمام و کمالشون توی جمع های خانوادگی ما.به نظرم فقط یه روی خوش و خندون بتونه تمام این حرف و حدیث ها رو از بین ببره.حاضرم اگه سالها طول بکشه بهشون کمک کنم تا روی خوشو خندونش رو توی جمع های خانوادگی مون ببینم.اما راهش رو خوب بلد نیستم.از صحبتهای شما و سایردوستان استفاده کردم.من در صدد تغییر ایشون به یکباره نیستم .دوست دارم یه پروسه طولانیمدت اما هدفمند رو شروع کنم .نمی دونم آیا همچنین چیزی جواب می ده؟آیا فکر من درسته؟با توجه به تربیت خانوادگی ایشون و اینکه کلا خانوادگی کم حرف هستن و البته ایشون شاید به خاطر کدورتهای قبل یه کم بیشتر کم حرف شده این کار من درسته؟من با مادرم صحبت کردم و گفتم ایشون همین طوری هستن.بهشون گفتم چرا خصوصیات مثبت ایشون که این قدر بی ریا و ساده و کمک حال من هستن رو در نظر نمی گیرین و فقط گیر دادین به این مساله!ولی خب این حرف من تا یک ماه جواب داد بعد از یه مهمونی دیگه دوباره شروع شد!دوست دارم ریشه ای این مساله رو حل کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
مشکل من این هست که وقتی توی جمع هستن اصلا صحبت نمی کنن.اگه ازشون سوالی پرسیده بشه به زور جواب می دن.غرور هم دارن و همین باعث می شه دیگران از برخوردش خوششون نیاد.طوری که مادرم امروز به من گفت از این به بعد خودت تنها بیا خونه ی ما.دیگه شوهرت رو نیار که حوصله اش رو ندارم عین یه بت می شینه!!
تسنیم الهی
سلام
علاوه بر راهنمایی های خوبی که دوستان کردن خواستم اینم اضافه کنم
که با توجه به چیزایی که می گی همسر شما فقط کم گوی و گزیده گوی نیست
بلکه غیر اجتماعی و مغرور هم هست
درسته شما همسرت رو با این همین ویژگی ها پذیرفتی و هر کسی هم در کنار خوبی هایی که داری نکات منفی هم داره ،و همسر شما هم خوبی هاش انقدری هست که از غیر اجتماعی بودنش اذیتش نشی.....
ولی به مادرت هم حق بده از همسر شما دلخور شه ،بهتر از زاویه دید ایشون هم به قضیه نگاه کنی،فکر کن شما بری خونه مادرشوهرت و اونجا ساکت بشینی و غرور هم داشته باشی،اونها از این رفتار شما دلخور می شن.
به نظر من باید کاری کنی که حساسیت مادرت نسبت به این رفتار هسمرت از بین بره
براش توضیح بده که درک می کنی که دلخور می شن ولی اول به مادرت این اطمینان رو بده که تو از زندگی وهمسرت کاملا راضی هستی و خیلی دوستش داری و اونهم عاشقانه دوستت داره، بگو همسر من آدم غیر اجتماعی هست و دلیل سکوتش اینه
بگو تو خانواده خودش هم همین رفتار رو داره و خودش هم سعی داره این اخلاقش رو تغییر بده
شما هم کمکش کنید و ازش دلخور نباشید.
یعنی ی رفتاری نشون بده که تو در مقابل مادرت نگیری .
به نظرم برای اجتماعی تر شدن
با همسرت بیشتر مسافرت برید ،مثل مسافرت های دسته جمعی
اولش با خانواده خودش برید تا یکم به جمع عادت کنه و کم کم اجتماعی تر بشه :72:
نازنین جان ممنونم از راهنماییت.درسته ایشون غروردارن اما این غرورشون نسبت به خانواده من هست.علتش هم کدورتهای زمان عقد ما بوده.چون خانواده ام ما رو طرد کردن و گفتن ما هم سطح نیستیم و .....ایشون رو تحویل نمی گرفتن و ....
نسبت به خانواده خودشون این طور نیستن.غرور ندارن.از این جهت می گم که خیلی اوقات شده ازش دلخور شدم سر مسائل کوچیکی اما کسی که پیش قدم شد و از کارش عذرخواهی کرد ایشون بودن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویدا@
سلام تسنیم الهی عزیز
مطمئنا شما دارای شخصیتی هستین که مورد توجه شوهرتون هست با توجه به این علاقه میتونی گام هایی رو برداری که تعادل ایجاد کنه
شما در کل نمیتونی نه مادرت و خانوادت رو تغییر بدی نه شوهرت
پس عزیز من همه تلاشت رو بزار رو ایجاد تعادل بین دو طرف
یعنی مقداری روی شوهرت کار کن و مقداری هم خانوادت
انشاالله این مشکل هم با درایت شما حل بشه
موفق باشی دوست عزیز:72:
ویدای نازنینم ممنونم از راهنمایی ات
ایشون می گن به خاطر من حاضره هرکاری رو انجام بده و در عمل این رو ثابت کرده.فکر می کنم میتونم تاثیرگذار باشم .امیدوارم راهنمایی ام بکنین بیشتر تاثیر گذار باشم.
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
تسنیم الهی عزیز
خوشحالم از اینکه نوشته هام و روحیه ام باعث شده به تو در حل مشکلاتت نیرو بده ، هرچند که من نیر پاشنه آشیل دارم چرا که کامل مطلق خداست
نمیدونم چرا ، البته شاید برداشت من اشتباه باشه ، ولی موقع خوندن نوشته هات ذهنم میره به این سمت که شما زره سخت و نفوذ ناپذیری رو پوشیدی که قدرت زیادی داره اما در همین حال این زره برایت خیلی هم سنگین و ضمخت هست
=============
نوشتی
نقل قول:
من دوست دارم بتونم به همسرم ببالم.بهش افتخار کنم.
یعنی الان بهش افتخار نمی کنی؟
فکر نمی کنم برای افتخار کردن به همسرت دلیل کافی نداشته باشی!!!
شما با بررسی و سنجیدن یکسری شرایط همسرت رو انتخاب کردی
پس برای انتخاب خودت ارزش و اعتبار در نظر بگیر
اگر نتوانی به همسرت افتخار کنی یعنی در اصل نمی تونی به انتخابت افتخار کنی ، و در این صورت هست که نمی تونی به خودت افتخار کنی و باعث میشه از خودت ناراضی بشی
نوشتی
نقل قول:
ایشون نیاز دارن به پذیرش تمام و کمالشون توی جمع های خانوادگی ما.
آیا خودشون این را گفتند؟ آیا درخواستش چنین بود؟ و یا اینکه برداشت شما چنین هست؟
که اگر برداشت شما چنین هست کمی محطاط تر قدم بردار چون یکی از ویژگی ها برای داشتن زندگی سالم ، عدم ذهن خوانی و پیش داوری است
تاپیک زیر رو بخون
یافته های من ( کلیک کن )
نوشتی:
نقل قول:
دوست دارم یه پروسه طولانیمدت اما هدفمند رو شروع کنم .نمی دونم آیا همچنین چیزی جواب می ده؟آیا فکر من درسته؟
عزیزم هدفت را واضح و روشن بیان کن
انتظار داری چه جوابی بگیری ؟
نکنه اگر به اون جواب نرسی ، سرخورده بشی ها
ببین خانومی ، تلاش کردم تا درست رفتار کنم و هدفم ایجاد تغییر اساسی در زندگیم و تاثیرگذاری روی همسرم به سمت بهتر شدن روابطمون و زندگی آینده مون بود ، پوسته سختی به تن کردم و به جنگ مشکلات رفتم ،ولی یک جایی رسیدم دیدم ، اگرچه رفتارهای نادرست قبلی ام را انجام نمی دهم و بسیار درست و با مهارت عمل می کنم ، اما انتظارم برآورده نمیشه ... و این درحالی بود که انتظارم کاملا درست و حق من بود ، به همین خاطر آزرده شدم ، و ارائه راهکارهایی به جهت بیشتر کردن مهارت های زندگی و زناشویی ، نمک پاشیدن به زخمم شد
به همین خاطر متوجه شدم هدفگذاریم اشتباه بوده ، وقتی مجددا هدفگذاری کردم ، نتیجه مطلوب برایم حاصل شد
حال در مورد شما ، از خودت بپرس که هدفت چیست و با بهره گرفتن از مقاله ها و راهنمایی کارشناسان ، از درست بودن شیوه هدف گذاری ات مطمئن شو
-----------
نوشتی :
نقل قول:
البته ایشون شاید به خاطر کدورتهای قبل یه کم بیشتر کم حرف شده
اگر ذهن خوانی و پیش داوری نیست ، و پس از بررسی به این نتیجه رسیده ای ، می توانی به مرور زمان و با زکاوت خودت این کدورت ها از بین ببری ، شاید صد در صد نشود ولی به صد نزدیک می شود ( من که در تلاشم و ناامید نشده ام )
نوشتی:
نقل قول:
من با مادرم صحبت کردم
ولی خب این حرف من تا یک ماه جواب داد بعد از یه مهمونی دیگه دوباره شروع شد!
آفرین هم بر شما و هم صدآفرین بر مادرت
عزیزم ، من جای مادرت نیستم ، ولی به جای مادرت حسرت کشیدم و آزرده شدم ، چه طور تو قصد داری حتی شده برای مدت طولانی به شوهرت که چندی بیش نیست که با او آشنا شده ای تمام تلاشت رو بکار بگیری و کمکش کنی اما انعطاف مادرت را برای مدت یک ماه کم می بینی و زود خسته شدی و دست برمیداری؟!
تو تلاش کردی ... صحبت کردی ... زمان دادی ... و نتیجه گرفتی :104:
ببینم اگه قرار باشه همه ما با یکبار املا نوشتن علامه دهر شویم که اینقدر دانشگاه و مدرسه نمی خواهیم!!!
نوشتی :
نقل قول:
دوست دارم ریشه ای این مساله رو حل کنم.
عزیزم ، آنچه را در خصوص خودشناسی و رفتارهای خودمون آموخته بودم تا حدی برایت نوشتم ، امیدوارم مفید باشد ، و با ذهن باز شروع کنی
نوشتی :
نقل قول:
من دوست دارم به مرور همسرم را به حضور در جمع های خانوادگی مان و همچنین اظهار نظر نمودن در جمع ترغیب کنم.ممنونم می شم راهکارهایی هم در این زمینه به من ارائه بفرمایید.
حالا که به اینجا رسیدی ، پست فرشته که ازت سئوالات پرسیده ، در جهت همین راهکارهاست ، ازش بخواه که در ادامه بهت کمک برساند
سربلند باشی و پیروز :72:
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
تسنیم جان
همسر شما نیاز به تقویت اعتماد به نفس دارد . البته در کل هم به نظر می رسد ایشون فردی با گرایش درونگرایی است .
اما تقویت اعتماد به نفس و خودباوری در وی مؤثر است .
اول >>> هرگز هدف و برنامه ات را روی تغییر ایشان تنظیم نکن
دوم >>> پذیرش بی قید و شرط ایشان را داشته باش و با خودت کار کن که با باور و پذیرش همسرت چنان شوی که هیچ کنایه و طعنه ای از هیچ کس روی ذهن و روحیه شما در باره همسرت تأثیر گذارد
نکته : هرچقدر ایشون شما را در این جمع ها به خاطر نوع حضورش ناراحت ببیند اعتماد به نفسش و گریزانی از این جمع ها برایش بیشتر می شود ،لازم است عملاً به وی نشان دهی هرچه که باشد و هرجا که باشد همینطور که هست به وی افتخار می کنی و مهم اینه که شما دوستش داری و بهترین می دانیش و مهم نیست دیگران چه بگویند . مخصوصاً در همین جمع ها شما بیشتر به وی احترام گذاشته و وی را داشته باش بخصوص هرجا دیگری حرفی می زند شما با شوخ طبعی و مطایبه حرفهایی بزن که تایید همسرت و بی توجهی به حرف دیگران را برساند و ..... از همه چیز مهمتر این است که با اعتقاد این رفتار را داشته باشی نه مصنوعی ، یعنی این باور را داشته باشی ، در غیر اینصورت گویی یک کودک را حمایت می کنی نه آدم بالغ و رشد یافته را )
سوم >>> با هرگونه احساس شرم نسبت به همسرت و رفتار وروحیه اش مبارزه کن ( هرجا چنین حسی حتی در درون و پنهان داشته باشی موج آن به وی می رسد و این آفت اعتماد به نفس وی است )
چهارم >>> در انتقال قدرت مردانه به وی کوشا باش ( باز کردن این بند در پست بعدی و در اولین فرصت ان شاء الله )
شما روی خود و این رفتارهای درست در تعامل با همسرت متمرکز شو ، هرگز دنبال نتیجه ای با عنوان تاثیر گذاری و تغییر وی نباش ، شما فقط رفتار درست در تعامل با وی را جامع دریاب که چیست و به کار ببند و همین برایت مهم و ضروری باشد . ما اینجا نمونه هایی از این رفتارهای درست را بنا به اولویتهای ضروری می گوییم که کلید باشد ، بقیه همت شماست و مطالعه کسب مهارت و به کار بستن ها .
از این روندی که خودت در پیش می گیری لذت ببر ( لذت از فرآیند نه برآیند )
موفق باشی
تا بعد .............
.
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
تسنیم الهی عزیز
خوشحالم از اینکه نوشته هام و روحیه ام باعث شده به تو در حل مشکلاتت نیرو بده ، هرچند که من نیر پاشنه آشیل دارم چرا که کامل مطلق خداست
نمیدونم چرا ، البته شاید برداشت من اشتباه باشه ، ولی موقع خوندن نوشته هات ذهنم میره به این سمت که شما زره سخت و نفوذ ناپذیری رو پوشیدی که قدرت زیادی داره اما در همین حال این زره برایت خیلی هم سنگین و ضمخت هست
=============
نوشتی
نقل قول:
من دوست دارم بتونم به همسرم ببالم.بهش افتخار کنم.
یعنی الان بهش افتخار نمی کنی؟
فکر نمی کنم برای افتخار کردن به همسرت دلیل کافی نداشته باشی!!!
شما با بررسی و سنجیدن یکسری شرایط همسرت رو انتخاب کردی
پس برای انتخاب خودت ارزش و اعتبار در نظر بگیر
اگر نتوانی به همسرت افتخار کنی یعنی در اصل نمی تونی به انتخابت افتخار کنی ، و در این صورت هست که نمی تونی به خودت افتخار کنی و باعث میشه از خودت ناراضی بشی
بالهای صداقت عزیزم منظور من این بود که ایشون توی جمع های خانوادگی طوری برخورد کنه که من بهش ببالم.خوشروتر باشه و ...من به ایشون به خاطر خصوصیات اخلاقی خوبی که دارن افتخارمی کنم.
نوشتی
نقل قول:
ایشون نیاز دارن به پذیرش تمام و کمالشون توی جمع های خانوادگی ما.
آیا خودشون این را گفتند؟ آیا درخواستش چنین بود؟ و یا اینکه برداشت شما چنین هست؟
که اگر برداشت شما چنین هست کمی محطاط تر قدم بردار چون یکی از ویژگی ها برای داشتن زندگی سالم ، عدم ذهن خوانی و پیش داوری است
تاپیک زیر رو بخون
یافته های من ( کلیک کن )
بله شما درست می گی عزیزم.اینها ذهن خوانی من هست متاسفانه!
نوشتی:
نقل قول:
دوست دارم یه پروسه طولانیمدت اما هدفمند رو شروع کنم .نمی دونم آیا همچنین چیزی جواب می ده؟آیا فکر من درسته؟
عزیزم هدفت را واضح و روشن بیان کن
انتظار داری چه جوابی بگیری ؟
نکنه اگر به اون جواب نرسی ، سرخورده بشی ها
همسرم رو همین طوری قبول دارم .اما با توجه به اینکه هدف از ازدواج تکامل بیشتر هست دوست دارم در این راستا اقدام کنم.
انتظار دارم و آرزو دارم همسرم اجتماعی تر باشه.طوری که همه دوستش داشته باشن.
ببین خانومی ، تلاش کردم تا درست رفتار کنم و هدفم ایجاد تغییر اساسی در زندگیم و تاثیرگذاری روی همسرم به سمت بهتر شدن روابطمون و زندگی آینده مون بود ، پوسته سختی به تن کردم و به جنگ مشکلات رفتم ،ولی یک جایی رسیدم دیدم ، اگرچه رفتارهای نادرست قبلی ام را انجام نمی دهم و بسیار درست و با مهارت عمل می کنم ، اما انتظارم برآورده نمیشه ... و این درحالی بود که انتظارم کاملا درست و حق من بود ، به همین خاطر آزرده شدم ، و ارائه راهکارهایی به جهت بیشتر کردن مهارت های زندگی و زناشویی ، نمک پاشیدن به زخمم شد
به همین خاطر متوجه شدم هدفگذاریم اشتباه بوده ، وقتی مجددا هدفگذاری کردم ، نتیجه مطلوب برایم حاصل شد
حال در مورد شما ، از خودت بپرس که هدفت چیست و با بهره گرفتن از مقاله ها و راهنمایی کارشناسان ، از درست بودن شیوه هدف گذاری ات مطمئن شو
-----------
نوشتی :
نقل قول:
البته ایشون شاید به خاطر کدورتهای قبل یه کم بیشتر کم حرف شده
اگر ذهن خوانی و پیش داوری نیست ، و پس از بررسی به این نتیجه رسیده ای ، می توانی به مرور زمان و با زکاوت خودت این کدورت ها از بین ببری ، شاید صد در صد نشود ولی به صد نزدیک می شود ( من که در تلاشم و ناامید نشده ام )
نوشتی:
نقل قول:
من با مادرم صحبت کردم
ولی خب این حرف من تا یک ماه جواب داد بعد از یه مهمونی دیگه دوباره شروع شد!
آفرین هم بر شما و هم صدآفرین بر مادرت
عزیزم ، من جای مادرت نیستم ، ولی به جای مادرت حسرت کشیدم و آزرده شدم ، چه طور تو قصد داری حتی شده برای مدت طولانی به شوهرت که چندی بیش نیست که با او آشنا شده ای تمام تلاشت رو بکار بگیری و کمکش کنی اما انعطاف مادرت را برای مدت یک ماه کم می بینی و زود خسته شدی و دست برمیداری؟!
تو تلاش کردی ... صحبت کردی ... زمان دادی ... و نتیجه گرفتی :104:
ببینم اگه قرار باشه همه ما با یکبار املا نوشتن علامه دهر شویم که اینقدر دانشگاه و مدرسه نمی خواهیم!!!
نوشتی :
نقل قول:
دوست دارم ریشه ای این مساله رو حل کنم.
عزیزم ، آنچه را در خصوص خودشناسی و رفتارهای خودمون آموخته بودم تا حدی برایت نوشتم ، امیدوارم مفید باشد ، و با ذهن باز شروع کنی
نوشتی :
نقل قول:
من دوست دارم به مرور همسرم را به حضور در جمع های خانوادگی مان و همچنین اظهار نظر نمودن در جمع ترغیب کنم.ممنونم می شم راهکارهایی هم در این زمینه به من ارائه بفرمایید.
حالا که به اینجا رسیدی ، پست فرشته که ازت سئوالات پرسیده ، در جهت همین راهکارهاست ، ازش بخواه که در ادامه بهت کمک برساند
سربلند باشی و پیروز :72:
بالهای صداقت نازنینم ازت ممنونم.اشارات قشنگی داشتی که چشم من رو به روی مسائل زیادی باز کرد.خصوصا ذهن خوانی هام!از توجه ات ممنونم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
تسنیم جان
همسر شما نیاز به تقویت اعتماد به نفس دارد . البته در کل هم به نظر می رسد ایشون فردی با گرایش درونگرایی است .
اما تقویت اعتماد به نفس و خودباوری در وی مؤثر است .
اول >>> هرگز هدف و برنامه ات را روی تغییر ایشان تنظیم نکن
دوم >>> پذیرش بی قید و شرط ایشان را داشته باش و با خودت کار کن که با باور و پذیرش همسرت چنان شوی که هیچ کنایه و طعنه ای از هیچ کس روی ذهن و روحیه شما در باره همسرت تأثیر گذارد
نکته : هرچقدر ایشون شما را در این جمع ها به خاطر نوع حضورش ناراحت ببیند اعتماد به نفسش و گریزانی از این جمع ها برایش بیشتر می شود ،لازم است عملاً به وی نشان دهی هرچه که باشد و هرجا که باشد همینطور که هست به وی افتخار می کنی و مهم اینه که شما دوستش داری و بهترین می دانیش و مهم نیست دیگران چه بگویند . مخصوصاً در همین جمع ها شما بیشتر به وی احترام گذاشته و وی را داشته باش بخصوص هرجا دیگری حرفی می زند شما با شوخ طبعی و مطایبه حرفهایی بزن که تایید همسرت و بی توجهی به حرف دیگران را برساند و ..... از همه چیز مهمتر این است که با اعتقاد این رفتار را داشته باشی نه مصنوعی ، یعنی این باور را داشته باشی ، در غیر اینصورت گویی یک کودک را حمایت می کنی نه آدم بالغ و رشد یافته را )
سوم >>> با هرگونه احساس شرم نسبت به همسرت و رفتار وروحیه اش مبارزه کن ( هرجا چنین حسی حتی در درون و پنهان داشته باشی موج آن به وی می رسد و این آفت اعتماد به نفس وی است )
چهارم >>> در انتقال قدرت مردانه به وی کوشا باش ( باز کردن این بند در پست بعدی و در اولین فرصت ان شاء الله )
شما روی خود و این رفتارهای درست در تعامل با همسرت متمرکز شو ، هرگز دنبال نتیجه ای با عنوان تاثیر گذاری و تغییر وی نباش ، شما فقط رفتار درست در تعامل با وی را جامع دریاب که چیست و به کار ببند و همین برایت مهم و ضروری باشد . ما اینجا نمونه هایی از این رفتارهای درست را بنا به اولویتهای ضروری می گوییم که کلید باشد ، بقیه همت شماست و مطالعه کسب مهارت و به کار بستن ها .
از این روندی که خودت در پیش می گیری لذت ببر ( لذت از فرآیند نه برآیند )
موفق باشی
تا بعد .............
.
فرشته عزیزم ازت ممنونم
تفکر من چیز دیگه ای بود.فکر میکردم تغییر ایشون در دراز مدت رو بایستی دنبال کنم اما با صحبت های به جا و منطقی شما به نظرم بهترین گزینه همین هست که شما فرمودی"رفتار درست در تعامل با ایشان"
بی صبرانه منتظر شنیدن نمونه هایی از رفتارهای درست وهمچنین راهکارهای شما در خصوص انتقال قدرت مردانه به ایشان هستم.
باز هم از شما ممنونم :43:
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
تسنیم جان ، در پست هایت کمال گرایی ات مشهود بود.عین خودم.
و اما تجربه من از این کمال گرایی. همسرم دارای خصوصیات بسیار خوبی بود اما عدم پذیرش همسرم با اون امتیازات و میل به بهترین کردن همسرم، باعث شد که همون خصوصیات خوبش را هم ازش بگیرم.
عزیزم مهم ترین مساله الان پذیرش همسرت هست با همین خصوصیات فعلی . این فکر را که به مرور زمان من با رفتار درستم این خصوصیت همسرم را اصلاح می کنم از سرت بیرون بیار.
می دونی ممکن هست شما مدت طولانی درست برخورد کنی ولی تغییری توی رفتار همسرت نبینی و به مرور زمان این خواسته برات به وجود بیاد که شما محق یه بازخورد بودید و همسرتون بازخورد مثبت نداشته وشروع به بازخواست ایشون کنید.
به جاش این جور فکر کن که با همسری که چنین مشکلی داره بهترین برخورد چی می تونه باشه که بتونه اون حس رضایت را بهتون بده.
RE: به کمک شما نیاز دارم(اختلاف با خانواده ام به خاطر شوهرم)
تسنیم جان حس می کنم همسرامون تو یه چیزائی شبیه هم هستند والبته مادرامون.مادره منم ازم می خواد عوضش کنم.من اکثرا هم از همسرم دفاع می کنم.تو دلم به مادرم حق می دم ولی در ظاهر دفاع می کنم البته وقتی خودم کامل پذیرفتمش حسابه.
چه شما چه من باید اونو همونطور که هست بپذیریم.منم پیش خودم می گم این همه خوبی داره اما این ویژگیش اونو پوشونده.البته گاهی پیش مادرمم می گم که چقدر خوبه همسره من.راستش من زیاد حرفای دیگران راجع بش برام مهم نیست جز مادرم.حس بدی پیدا می کنم وقتی از همسرم انتقاد می کنه.
می دونم دوستان الان با خودتون می گید رایحه چقدر ضد و نقیض حرف می زنه.