:302:
بیش از 80 درصد بازنشستگان زیر خط فقر زندگی می کنند و مسئولان نیز از این امر آگاه هستند اما اقدامی برای رفع مشکلات معیشتی این قشر انجام نمی دهند.
نمایش نسخه قابل چاپ
:302:
بیش از 80 درصد بازنشستگان زیر خط فقر زندگی می کنند و مسئولان نیز از این امر آگاه هستند اما اقدامی برای رفع مشکلات معیشتی این قشر انجام نمی دهند.
بازنشستهها با داشتن فرزندان و عروس و داماد چگونه میتوانند با این حقوقهای کم، یک زندگی آبرومندانه داشته باشند!
معمولا در اکثر کشورهای دنیا دوران بازنشستگی دورانی است که بازنشستهها یا به عبارتی افراد پیر و سالخورده به راحتی قادرند پس از پشت سر گذاشتن یک عمر کار و تلاش به استراحت و تفریح بپردازند. درواقع فراهم بودن امکانات کافی و لازم برای گذراندن یک زندگی آبرومندانه و همچنین دریافت حقوق و مزایایی متناسب با تورم موجود در جامعه موجب میشود بازنشستهها دیگر دغدغهای برای امرار معاش خویش نداشته باشند. این در حالی است که متاسفانه در کشور ما اکثر بازنشستهها به دلیل شرایط نامطلوب زندگی خویش پس از بازنشسته شدن ناگزیرند تا بار دیگر در فکر دست و پا کردن شغلی باشند تا بتوانند حداقل گوشهای از مشکلاتشان را رفع کنند. شغلهایی چون مسافرکشی، نگهبانی در ادارات، کارهای خدماتی و... از جمله شغلهایی است که بازنشستگان چارهای جز پرداختن، آن را ندارند. هرچند تاکنون این طیف از جامعه بارها از طریق رسانهها اعتراض خود را به گوش مسئولان رساندهاند، اما آنها معتقدند مسئولان تنها قول رسیدگی به مشکلات را میدهند و معضلات آنها همچنان به قوت خود باقی است بدون آن که اقدامی جدی در جهت رفع آن صورت گیرد.
یکی از بازنشستهها در این زمینه میگوید: مهمترین مشکلی که ما داریم عدم تمکن مالی است که در حقیقت به خاطر حقوق اندکی است که دریافت میکنیم، به عبارت دیگر حقوقی که دولت به ما میدهد جوابگوی نیازهای ما نیست.
وی میافزاید: بازنشستهها با داشتن فرزندان و عروس و داماد چگونه میتوانند با این حقوقهای کم، یک زندگی آبرومندانه داشته باشند!
این بازنشسته با اشاره به این مطلب که اکثر بازنشستهها ناگزیرند پس از بازنشستگی دوباره در جست و جوی شغلی باشند، تصریح میکند: متاسفانه با داشتن 30 سال سابقه خدمت در دولت درست زمانی که باید استراحت کنیم بار دیگر باید در فکر یافتن شغل مناسبی باشیم، بلکه بتوانیم از عهده هزینههای سرسام آور زندگی برآییم.
یکی دیگر از بازنشستهها تاکید میکند: من بازنشستهای هستم که به دلیل حقوق کم تاکنون حتی موفق نشدهام مسکنی برای خانوادهام فراهم کنم.
وی افزود: امیدوارم مسئولان با انصاف قضاوت کنند و بگویند که یک پیرمرد بازنشسته با حقوق 150 هزار تومانی چگونه میتواند هم خرج یک خانواده را بدهد و هم این که اجاره مسکن پرداخت کند.
این بازنشسته خواهان توجه جدی مجلس و دولت در جهت رفع نیازهای اولیه بازنشستگان شد. بازنشسته دیگری نیز با انتقاد از عملکرد مسئولان در جهت رفع مشکلات بازنشستهها تصریح میکند: فراهمسازی تسهیلات لازم برای این قشر از جامعه ضروری است زیرا اکثر بازنشستهها از کار افتاده هستند، به طوری که دیگر توان انجام کاری را ندارند، بنابراین مسئولان باید در جهت رفع مشکلات بازنشستگان فکر اساسی کرده و اقدام جدی در این زمینه مبذول دارند.
دست شما درد نکنه که به فکر سالمندان و بازنشسته ها بودید همینطور از عکسهای رنگی و جالبتون ممنون.
"یا راحم شیخ کبیر" یکی از نامهای خداست یعنی "ای رحم کننده به پیران و سالخوردگان" .
به جز سالمندان خيلي از خانواده ها هستند كه در فقر بسر مي برند
حقوق كم ..........
كراني .........
نداشتن مسكن .........
جواب اينهمه مشكلات مردم جامعه كه بيشتر أنها زير خط فقر هستند را جه كسي مي ده ؟؟؟؟؟؟؟
هيچ كس جواب نخواهد داد. خواهند گفت: ما كه مسئول شكم بچه ها و آبروي سالمندان و ضامن كمربند شلوار شما نيستيم.
در اين جور مواقع در وهله اول فقط مي توان به خدا پناه برد و از او كمك خواست. سپس فراموش نكنيم اين ما هستيم كه مي توانيم دست هم را بگيريم. درست است كه نمي توانيم حقوق بازنشسته ها را زياد كنيم اما به يتيمان و بي سرپرستان كه مي توانيم كمك مالي كنيم.
*به طور مثال من آدامس Orbit يا آدامس Relax خيلي دوست دارم. حساب كردم ديدم با هزينه آدامسهايي كه در يك سال مي خرم و دكتر هم گفته آدامس براي معده ام مضر است مي توانم به خرج تحصيل يه كودك كمك كنم. به نظرتان پول آدامس خيلي زياده؟
يا اينكه آدامس جويدن و بيهوده كار انجام دادن من مهمه يا تحصيل يك كودك؟؟
ما همه مي توانيم. هر عذر و بهانه اي هم به درگاه خدا وارد نيست. اينكه بگوئيم ما هم از قشر متوسطيم يا ماهم كه درآمدي آنچناني نداريم يا اينكه كمكهاي ما كه بدست آنها نمي رسد ويا هزاران جمله اي كه اين وظيفه را از سر ما باز كند صحيح نيست. هر كسي خودش بايد دست به كار شود.
حتي يك لحظه هم دير است.
زندگي را مجالي نيست.
اكثر بازنشستگان ، خودشان و عيال شان و بيماري ها از يك طرف ، تحصيل فزندان و بعد بيكاري آنها ، ازدواج فرزندان و هزار درد بي درمان ديگر .
فقط سري به دانشگاه آزاد بزنيد و استيصال مردم غيرت مند ما را ببينيد و يا نه سري به يك بيمارستان بزنيد و ببينيد چگونه براي درمان پول رو ميزي و زير ميزي دريافت مي شود .
حق،پدیده ای ارجمند که نایاب است در این وادی و بسیار از وادیها . . .حق در این زمانه متعلق به زورمندان و زراندوزان است و دیگران هیچ حقی ندارند . . .
دی شیخ ما با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
بسیار جسته ایم و یافت می نشد
آنچه یافت می نشود،آنم آرزوست
کاملآ حق با گرد آفرید عزیزه: تو این مملکت ظاهرآ مردم فقط وظیفه دارن(از انواع و اقسام شرعی و ملی و...) و حق معنی نداره و بدتر از همه اینکه ادعای پیروی از امام علی(ع) رو هم داریم. هم او که به هر ولایتی حاکم میفرستاد نامه ای نیز همراه او میفرستاد تا مردم اون ولایت رو از حقی که بر گردن اون حاکم دارن آگاه کنه. کار به جایی رسیده که تو نیازمندیها رسمآ آگهی میدن که برای آبدارچی و نگهبان و .. به بازنشسته (تازه با ضامن معتبر) نیازمندیم. اشتباه نشه کار عار نیست ولی باید سن و سال و جایگاه آدما رو هم در نظر گرفت. حق یه معلم یا کارمند بازنشسته بعد از 30 سال خدمت این نیست ولی کو گوش شنوا
یادگار سیلی سرد زمستان ...
http://i32.tinypic.com/iz99fl.jpg
ننه حشمت، مادری است در روستایی در حواشی دماوند. از میدان نوبنیاد در شمال تهران، کمتر از یک ساعت راه است. اهالی روستا او را عقل باخته مینامند، نمیدانم پس از شهید شدن یک پسرش و موجی شدن دیگر دردانه اش اینگونه شده یا... .
"آنچه ارزش نوشتن دارد، چیزی است که در درونمان میگذرد و مردم میخواهند بخوانند." (ویکتور هوگو)
" دیگر افتخار نمیکنم که فرزند جانبازم. فقرو گرفتاری افتخار ندارد... کتک خوردن از جانباز اعصاب و روان، به آتش کشیدن لباس های خانه افتخار ندارد. در خانه ما جنگ تحمیلی هنوز تمام نشده، بنا به فرموده مقام معظم رهبری، خانواده های جانبازان هنوز درگیر مسائل جبهه و جنگ هستند."
" تا حالا روی چشممان نگه اش داشته ایم، از این به بعد هم نگه میداریم... روزی یک وعده غذا به بچه هایم میدهم..." همسر یک جانباز که صاحبخانه به خاطر دیرکرد اجاره خانه اثاثیه اش را به کوچه ریخته بود، گفت. شوهر او با دستگاه اکسیژن قرضی نفس میکشید. آنها سه فرزند دارند.
http://i32.tinypic.com/2duxjr5.jpg
قصد سیاه نمایی ندارم که بسیار شنیده ایم و حسرت خورده ایم، فقط حسرت خورده ایم. آنچه مرا برآن داشت یادداشتی در باب وضعیت جانبازان در این اوضاعی که بشر سراپا سالم اش کمر خم کرده بنویسم، مجموعه عکسی بود که در سرویس عکس برنا کار شد و انصافا هم زیبا و تاثیرگذاربود. راحت تر بود در باب نشانه های نوار در برخی فیلم های اخیر ایرانی و آنارشیسم و افسردگی در اغلب فیلمهای نامزد اسکار ۲۰۰۸، یا تحریف ساختار برشت در تئاترهای اخیر ایران و این قبیل بنویسم ولی به قول دوست ظریفی، ای آقا...! بماند.
ننه حشمت، مادری است در روستایی در حواشی دماوند. از میدان نوبنیاد در شمال تهران، کمتر از یک ساعت راه است. اهالی روستا او را عقل باخته مینامند، نمیدانم پس از شهید شدن یک پسرش و موجی شدن دیگر دردانه اش اینگونه شده یا... . چهره اش را که ببینید، شماتت روزگار که چون گرد سفید بر گیسوانش نشسته و زخمهای زمانه که چین و چروکی خیره کننده بر رخسارش به یادگار گذاشته، توجهتان را جلب میکند. خانه اش را که ببینید، بر داشته و نداشته تان شکر میگذارید. حاصل عمرش دو پسر بوده، یکی جوانمرگ شده و یکی شاید در آرزوی جوانمرگی. دریغ که از این تاکستان همه سود میبرند، جز باغبان ودستهای پینه بسته اش. من هم سود میبرم، چون سوژه ای دارم برای قلمی کردن و متاثر کردن نیز. این روزها همه سود میبریم، این قبیل موارد را به هم نشان میدهیم و نق میزنیم از وضعیت زمانه و عملکرد صاحبان قدرت و خلاص میکنیم خودمان را از زیر بار مسئولیت و اخلاق انسانی شاید. چه کنیم، به ما گفته اند کسی هنرمند است که درد دارد. پس بیماران و دیوانگان بزرگترین هنرمندان اند، احتمالا. به ما نگفته اند، هنرمند که چه عرض کنم، انسان، درد را میبیند و کاری میکند، خوب میخواستند بگویند.
آنچه مرا متحیر کرد، حالت چهره این پیرزن بود، عادت کرده ایم انسانها را در چنین اوضاعی خموده و افسرده و درمانده ببینیم. چرا این پیرزن داد نمیزند، چرا اینقدر آرام است؟ میگویند عقلش را از دست داده، گمان نکنم. عکسها را ببینید، قضاوت با شما.
" ارزش انسان به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد." (دکتر علی شریعتی)
تازگی ها دهه اول محرم بود. در خانه ما غذا یافت میشود شکر خدا، ولی همیشه دهه اول محرم حرص میزنیم برای غذای نذری. خودمان به خودمان غذا میدهیم، قورمه سبزی و قیمه و فسنجون و کباب و... شاید درآینده پیتزا! معمولا برای تهیه یک نذری مختصر و مفید یک گوسفند قربانی میکنند. برنج و مخلفات هم که همیشه هست. با خرج آشپز و این قبیل، شاید صد هزار تومان، حداقل. اگر صد نفر نذری بدهند – که فقط در تهران بیش از ده برابر این تعداد است – میکند به عبارتی، ده میلیون تومان. فقط در دهه اول محرم میشود، صد میلیون تومان. ان شاء الله خدا قبول کند. ان شاء الله خدا به ننه حشمت هم برکت بدهد. راستی با صد میلیون تومان، چند تا بخاری گازسوز میشود خرید؟ چند تا کپسول اکسیژن؟ اگر یک روز نذری نخوریم، میمیریم؟
در میان عکسها عکسی بود از ننه حشمت که در خانه اش –شما بخوانید خرابه اش- نشسته بود و خودش را کنار آتش گرم میکرد. جالب اینجا بود که آتش را با هیزم و میان چند تکه سنگ، روی زمین برپا کرده بود، در خانه اش-همان خرابه اش-. با صد میلیون تومان چند تا بخاری گازسوز میتوان خرید؟ اصلا آیا آنجا لوله کشی گاز دارد. آنجا با میدان نوبنیاد تهران کمتر از یک ساعت فاصله دارد. سرخی آتش خانه ننه حشمت در عکس، به حدت خودنمایی میکند.
"فریبت میدهد، برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست، حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است."(اخوان ثالث)
عکسی است از پسر ننه حشمت، همانی که زنده است، فقط زنده است. راحت ترم که فکر کنم از اول همینطور بوده، دوست ندارم تصور کنم زمانی را که بوسه خداحافظی بر گونه مادر نشانده، راهی جبهه. نمیخواهم تخیل کنم تماشای هیبت پسر را از دید مادر و ... . پشت به دیوار دراز کشیده و میخندد. به که میخندد؟ به چه میخندد؟ چه طور خنده اش می آید؟ میگویند مجنون است. فکر کنم راست میگویند.
خانم ها آقایان، قهرمانان هشت سال دفاع مقدس، ولی نعمتان ما، ابر مردان عرصه ایثار، غیور مردان جان به کف...، شاید قرار بود از این چیزها بشنوند این مادر و پسر. یکی ساکت است و دیگری میخندد. هر دو مجنون اند انگار!
http://i26.tinypic.com/6xu74o.jpg
" وقتی تاریکی آمد، بجای اینکه ملامت کنی شمعی روشن کن!" (کنفوسیوس)
درست همان روزی که این پرونده عکس روی تلکس خبرگزاری برنا رفت، شخصی از آلمان با خبرگزاری تماس گرفت، شماره حسابی میخواست تا به ننه حشمت کمک کند، بچه ها هم دادند. خوشحال شدیم، خیلی!
دمت گرم و سرت خوش باد...
امثال ننه حشمت تا دلتون بخواد همین نزدیکیها پیدا میشه و این در حالیه که اونایی که باید ببینن و بشنون خودشونو به کوری و کری زدن و برای مردم از کارتن خوابها و وضعیت نابسامان اقتصاد امریکا و بدبختی مردم کشورهای دوست وبرادر ...میگن. تا کی ؟ خدا میدونه
سلام
Arash27 جان ؛ ممنونم از یادداشت زیبای شما .
=--------------------------------------------------=
واقعیت های اقتصادی، با کتمان، پنهان نمی شوند؛ صادقانه با مردم سخن بگوییم!
سلام
تو جوامع دیگه وقتی که به سن بازنشستگی میرسن انقدر خوشحالن که چطور این باقی مونده عمرشون رو برنامه ریزی کنن و خوش باشن
اما توایران برعکسه بنده خدا زمان بازنشستگیش غصه تموم دنیا رو سرشه که تازه اول کار کردنشه تو با یان حقوقا که نمیشه زندگی کرد و دنبال کاری دیگه میگرده و اگه هم کاری پیدا کنه در شان اون بیچاره نیست و هزار تا حرفهایی که بیشتر به خودشون میاد به این بنده خدا میگن و .....
اخه مگه تو این مشکلات هم میشه حرفی از بازنشستگی زد
فکر می کنین مسولین به جز خودشونو و نظامشون به کس دیگری فکر می کنن؟