-
خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام بچه های همدردی
یادتونه گفتم به همسرم شک کردم واسه اعتیاد می خوام غیر منتظره ببرمش تا همه چی معلوم شه
امشب اینکارو کردم باورم نمیشه دم ازمایشکاه بهش گفتم بعد بهم گفت نمیاد و بهش برخورده گفت خودش 2 ماه دیگه میره یه ازمایش میده منم گفتم اگه میخوای 2 ماه دیگه بری چرا الان نمیای ؟؟؟؟
فحشم دادو موتورش رو روشن کردو رفت
بعد چند دقیقه بهم اس ام اس زد بعد کلی بد و بیراه گفتن بهم گفت که حاضره بیاد
اما دیگه اون موقع واسه من چه ارزشی داشت معلومه که بره خونه واسه چپ در اومدن جواب ممکنه که هزار تا چیز بخوره همه می دونن ازمایش اعتیاد رو میشه دور زد
پیش هر مشاور اعتیادی که رفته بودم بهم گفته بود فقط غیر منتظره باید بیاریش
اگه مشکلی نداشته باشه و خیالش از خودش راحت باشه میاد و بعد از جواب می تونه زبونش رو پیشت دراز کنه واسه اینکه ثابت کنه فقط یه شک بیش نبوده
اما حالا همه چی معلوم شد اگه مشکلی نداشت میومد و با جوابش بهم ثابت می کرد نه اینکه بزاره بره و بگه بعدا ازمایش میده
خدایااااااااااااااااااااا ااا خیلی داغونم دارم همینطور گریه می کنم چون می خوام برم و تموم کنم دیگه همه چی معلوم شد خدایااااااااااااااااااااا اااا اصلا حالم خوب نیست
این همه سال با احساساتم بازی کردن خدایااااا
:302::302::302::302::302:
چرا چرا منکه دوستش داشتم چرااااااااااا
حالا باید تمومش کنم از این تابلو تر دیگه
همه چیو تحمل کردم دوباره بهش اعتماد کردم و گفتم که شاید فقط همون چند بار بوده و به قول خودش اشتباه کرده
باورم نمیشه اوووون ؟؟؟؟؟؟؟؟/ اصلا باورم نمیشه اصلا هیچ کس باور نخواهد کرد که اووون؟؟
چطور با این شکست برخورد کنم چطور جدایی و شکست عشقی و ... تحمل کنم
اصلا وضع خوبی ندارم
یکتا جونم دیدی چی شد؟؟؟ منم تموم شدم
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
کد PHP:
بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد ما چترمان خداست
اولا شاید یه حس اشتباه باشه ، حتی در صورتی هم که درست باشه ، پس تلاش برای اصلاح زندگی و خانواده چی می شه ؟
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
دوست عزیزقبل ازهرچیزی ارامش خودتوحفظ کن،حالاکه چیزی ثابت نشده بالفرض اگه هم ثابت بشه که اعتیادداره نبایدروحیتوببازی .اگه به این جمله (معتادمجرم نیست،بیماراست)دقت کنی وبه چشم یک بیمارنگاهش کنی احتمال اینکه بتونی کمکش کنی زیاده اماکمک کردن به این جوراشخاص یکم صبرمی خواد.درضمن چندموردازنشونه های اعتیادشوبگوتابتونیم کمکت کنیم.
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
دوست عزیز:72:
به نظر من اصلا نباید ناراحت باشی.
درست است این بی تابیها و ناراحتیها طبیعی است ولی به نظر من رفتار جرات مندانه ای از خود نشان دادی.
این آقا این مسیر رو انتخاب کرده نه سنش کم است و نه از رفتار های خود شرمنده و اگر این گونه بود وظیفه اخلاقی
شما بود که به او کمک کنی تا ترک کند.
ولی طفره رفتن از آزمایش- رفتارهای پرخاشگرانه او در دوران عقد- بی احترامیها و لجبازیهایش و.....
همه دلایلی بود که شما را از این رابطه خسته کرده بود.
به نظر من منطقی فکر کن شاید خواست خدا بود الان که در دوران عقد هستید دستش برای شما رو شود.
و خودت را محک بزنی که آیا توان ادامه رابطه با کسی را داری که منکر همه چیز است.
آیا توان آن را داری که با این فرد ادامه دهی و مرد زندگی و پدر فرزندت باشد در حالیکه هیچ تلاشی برای
بهبود رفتارهای خودسرانه خود نمی کند.
شاید خواست الهی باشد تا فرانک خودش را تواناییهایش را و مرد زندگیش را بشناسد.
امیدوارم در پناه الطاف الهی بهترین تصمیم را بگیری.:72:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
اگه می خواین شرح کامل این موضوع رو بدونید بهتره به تاپیک های قبلیم سر بزنید
http://www.hamdardi.net/thread-19196.html
خیلی کامله
سنجاب جان ازت ممنونم تو همیشه همراهم بودی
راستش خودم بخوام هم نمی تونم ادامایی که سمت این چیزا میرن رو تحمل کنم
-----------------------------------------------
یکتا جون منتظرتم که واقعا داغونم:72:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
با سلام
لطفا خونسرد باشید. تا بهتر بتوانید سکان کشتی زندگیتون را در این شرایط در دست بگیرید.
دریا گاهی آرام و گاهی طوفانی هست. ناخدای با تجربه و با مهارت در زمانهای طوفانی خودش را نشان می دهد.
اکنون وضعیت شوهرت از دو حال خارج نیست. یا معتاد هست یا نیست!
اگر معتاد نباشد روش شما یعنی تیر خلاص زدن به زندگی...
اما اگر معتاد باشد، راهش این پلیس بازی ها نیست....
در خانواده روشهای بهتری برای همدلی و ارتباط و حل مشکلات هست.
شما اگر خونسرد باشید. و ترس و نگرانی ها را کنار بگذارید، می توانید بهتر عمل کنید.
پیشنهاد می دهم با یک مرکز مشاوره هماهنگ کنید و یک متخصص در زمینه اعتیاد پیدا کنید. و سپس به همسرتان بگویید که نگران سلامتی او و زندگیتان هستید و از او بخواهید همکاری کند تا در این زمینه زیر نظر یک متخصص گام به گام نگرانی های به وجود آمده را بر طرف سازید.
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
اول اینکه بعد از اینکه دید من فهمیدم چندبار استفاده کرده گفت که بهم ثابت میکنه که اون فقط یه اشتباه بوده و بس
منم به هر سختی که بود صبر کردم و سپردم دست زمان
اینکه هر وقتی من می خواستم برم پیشش نمی ذاشت فقط روزایی که خودش می خواست می تونستم برم و همین منو بیشتر نگران کرد
حتی یه روز بهش گفتم عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده می خوام ببینمت گفت نه من گفتم اخه دوست دارم پیشم باشی
فکر میکنید چیکار کرد؟؟؟ دادو بیداد که گفتم نه و نرو روی اعصابم و همینطور موندم ...
تازه توی اون مدت که می خواست بهم نشون بده که اشتباه میکنم خودش پیشنهاد ازمایش رو داد حالا چرا توی موقعیت بهش عمل نکرد؟
تازه یه چیز دیگه :
چرا دم ازمایشگاه بهم گفت خودم میرم 2 ماه دیگه ازمایش میدم جوابشو میندازم جلوت؟ منم گفتم تو که می خوای اینکارو کنی پس الان انجام بده که اینجوری دیگه حرفیم توش نیست از بابت تقلب
هیچ جوری نیومد
اگه می خواست بزنه توی دهن من با جواب منفی میومد و هم خیال خودشو راحت می کرد هم تو دهنی بود واسه من اینو هم بهش گفتم اما فایده ای نداشت ترجیح داد بره
و اینکه :
اگه از خودش مطمئن بود میومد
جالب اینجاست وقتی رفت خونه اس ام اس داد الان اگه می خوای میام تا بهت بفهمونم نمی ترسم (اگه این طوره چرا اون موقع نخواست بیاد؟ حتما باید می رفت خونه - خب معلومه که چیزی می خورن که نشون نده)
منم بهش همه اینا رو گفتم و
دیگه واسه منم اهمیتی نداره
مسئله اصلا برخوردن نبود مسئله ترس بود پس از خودش مطمئن نیست چون اگه برخوردن بود نمی گفت 2 ماه دیگه خودم میرم
خیلی ناراحتم
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک68
اول اینکه بعد از اینکه دید من فهمیدم چندبار استفاده کرده گفت که بهم ثابت میکنه که اون فقط یه اشتباه بوده و بس
منم به هر سختی که بود صبر کردم و سپردم دست زمان
اینکه هر وقتی من می خواستم برم پیشش نمی ذاشت فقط روزایی که خودش می خواست می تونستم برم و همین منو بیشتر نگران کرد
حتی یه روز بهش گفتم عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده می خوام ببینمت گفت نه من گفتم اخه دوست دارم پیشم باشی
فکر میکنید چیکار کرد؟؟؟ دادو بیداد که گفتم نه و نرو روی اعصابم و همینطور موندم ...
تازه توی اون مدت که می خواست بهم نشون بده که اشتباه میکنم خودش پیشنهاد ازمایش رو داد حالا چرا توی موقعیت بهش عمل نکرد؟
تازه یه چیز دیگه :
چرا دم ازمایشگاه بهم گفت خودم میرم 2 ماه دیگه ازمایش میدم جوابشو میندازم جلوت؟ منم گفتم تو که می خوای اینکارو کنی پس الان انجام بده که اینجوری دیگه حرفیم توش نیست از بابت تقلب
هیچ جوری نیومد
اگه می خواست بزنه توی دهن من با جواب منفی میومد و هم خیال خودشو راحت می کرد هم تو دهنی بود واسه من اینو هم بهش گفتم اما فایده ای نداشت ترجیح داد بره
و اینکه :
اگه از خودش مطمئن بود میومد
جالب اینجاست وقتی رفت خونه اس ام اس داد الان اگه می خوای میام تا بهت بفهمونم نمی ترسم (اگه این طوره چرا اون موقع نخواست بیاد؟ حتما باید می رفت خونه - خب معلومه که چیزی می خورن که نشون نده)
منم بهش همه اینا رو گفتم و
دیگه واسه منم اهمیتی نداره
مسئله اصلا برخوردن نبود مسئله ترس بود پس از خودش مطمئن نیست چون اگه برخوردن بود نمی گفت 2 ماه دیگه خودم میرم
خیلی ناراحتم
سلام
برای مسلط شدن بر اوضاع باید برای مدتی از این ادبیات فاصله بگیری.
این دوختن ها و شکافتن ها ، مثل دست و پا زدن در باتلاق بیشترشما را فرو می برد.
باید دستت را به یکجای محکمتری بگیرید.
برای اول کار صبور و خونسرد باشید.
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
درکت می کنم و می فهمم حالت بده ..................اما اشتباه کردی نازنین . این راهش نیست فرانکم . عزیزم .
این کارهایی که تو می کنی برای زندگی ساختن نیست بلکه برای خراب کردن است . آن مشاور هم اگر واقعا بهت این روش را پیشنهاد کرده باشه واقعا اشتباه کرده ..............مجرم که نگرفتی اگر همسرت معتاد هم باشه که دعا می کنیم نباشه .................مریض است . احتیاج به محبت و توجه داره و درک شدن بیمار بودنش داره ................نه شلوغکاری .
اگر بخواهی زندگی کنی این راهش نیست . مگر اینکه دنبال بهانه می گشتی تا مثلا بهت ثابت بشه معتاده و زندگی خودت را به هم بزنی .
اگر شوهرت معتاد باشه راهش ان ای است . راهش درمان و حمایت است . راهش قطع وابستگی است . راهش تغییر بازی تو و اوست . راهش...................
نه جنگ و نه دعوا و نه از بین بردن امنیت ها برای این بیماری جواب مثبت و سازنده نمی ده .
پس آرام باش . نفسهای عمیق بکش . خونسردی خودت را حفظ کن . انگار هیچ اتفاقی نیفتاده . باهاش بشین حرف بزن . از کوره هم در نرو . بهش بگو نگرانم . تو را دوست دارم . زندگی مان . داشته هایمان برایم مهم است . با هم کمک می کنیم تا به نتیجه برسیم . سعی نکن توپ را به زمین او بیندازی .
اعتیاد بیماری است . اولین چیزی که نیاز داری بعد از صبوری قبول اینکه بیماری است .
اگر دور از جونش الان می فهمیدی سرطان داره ...........چیکار می کردی ؟! باهاش دعوا می کردی که چرا سرطان داری ؟
اعتیاد ؛ جرم یا بیماری
http://www.hamdardi.net/thread-20236.html
علل و زمینه های گرایش به اعتیاد
http://www.hamdardi.net/thread-20238.html
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام
ممنون از شما مدیر همدردی
اما همسرم اصلا زیر بار نمی ره و مدعیه که من اشتباه میکنم اما فقط در حد حرف
اون موقع که پلیس بازی در نمیاوردم علائمش کاملا قابل رویت بود -می دیدم اون موقع هم انکار می کرد اما دیگه نتونست و خودشم اعتراف کرد چند بار بوده اون موقع بهش این فرصتی که گفتید و دادم و خودشم پذیرفت که دیگه سمتش نمیره
نزدیک چند ماهه میگذره
اما از اون موقع به بعد فقط روزایی رو میذاره پیشش باشم که خودش تعیین میکنه و اگه من بخوام مخالفت میکنه
امروز هم یکی از اون روزا بود دیگه تحملم تموم شده بود گفتم نکنه نمی خواد شاهد علائمی باشم که نمی ذاره برم پیشش اما خدارو شکر نزدیک خونشون بودم و رفتم پیشش و تنها چیزی که دیدم این بود که مردمک چشمش باز شده بود و اصلا راضی به موندن من هم اونجا نبود ابن شد که به بهانه ای خواستم ببرمش ازمایش بده
بهم دروغ گفته بود که می خواد بره جایی که من نرم پیشش و بدونه که حتما خونه میرم چون گفته که نیست
ایشون توی اون مدت زمان که بهش فرصت دادم منکر میشد که چیزی مصرف میکنه بخاطر همین هیجوره نمیومد پیش کلینیک اعتیاد من اینکارو کرده بودم به نوعی این فرصت واسه هردومون
بود وقتی بهش میگفتم نگران سلامتی و زندگیمون هستم دادو بیداد میکرد که چرا اینطوری باهاش حرف میزنم
منم خودم جرات اینو نداشتم که ببرمش ازمایشگاه اما از اینده ام ترسیدم
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
فرانک ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حرف نزن . توضیح نده . ساکت باش . درک می کنیم . تو اولین فرد نیستی آخری هم نخواهی بود .
پنجره را قدری باز کن تا هوای تاز ه به صورتت بخوره
نفس های عمیق بکش . آرام نفس بگیر ریه هات را پرو خالی کن ...........ارام ارام
نوک انگشتهای دستانت را به هم بمال ( تواما با نفس گیری و دم و بازدم )
درکت می کنیم . آرام باش .
بعد از اینکه احساس کردی حالت قدری بهتر شده و آرام شده ای . یکبار با دقت پستهای آقای سنگ تراشان و من را بخوان و بعد هم لینکهایی که بهت دادم را با دقت مطالعه کن .
خواهش می کنم در نهایت آرامش . من درکت می کنم . همه درکت می کنیم . اما باید با دقت عمل کنی . خودت و احساساتت را کنترل کن . الان وقت احساسی بودن و ...............نیست . الان باید عاقل باشی ....تا بهترین راه را انتخاب کنی تا بتوانی به خودت و همسرت و زندگی خودت کمک کنی .
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
انی عزیزم ممنون از راهنماییت
یه سوال داشتم اینکه شیشه ترکش واقعا سخته شاید نشدنی باشه
درسته که این یه بیماریه قبول دارم اما ایا کسی که سرطان داره خودش نمی خواد که خوب شه ؟؟ چرا خیلی دوست داره که خوب شه دست به هر درمانی هم میزنه
ترک اعتیاد زمانی میشه که شخص خودش قبول کنه که بیماره و بخواد درمان شه نه اینکه باورش یه تفریح باشه
نمی دونم چی بگم
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
عزیزکم
همسرت یک شبه معتاد نشده که تو یک شبه می خواهی برایش راه حل ترک پیدا کنی و ....................
پس آرام باش
و سعی کن اطلاعاتت را در مورد این بیماری بدون اینکه حرف بزنی زیاد کنی و بعد نوع تفکر خودت در رابطه با این بیماری تغییر دهی .
نه الزاما هر کس فهمید بیماری داره نمی ره دنبال درمانش .......خیلی در انکار بیماری به سر می برند . این طبیعی است . منطقه عادت فرد است . خروج از منطقه عادت درد و ترس داره . خواهش می کنم متوجه ی این مسائل باش عزیزم . نازنینم . دخترم .
دخترم فقط ناممکن در این دنیا ناممکن است . فکرت را به شایدها ی بد نده . توکلت با خدا . امروزه اعتیاد درمان میشه . نگران نباش . اما باید صبور باشی . خیلی خیلی صبور
آن دو مطلب را بخوان
فعلا
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک68
همسرم اصلا زیر بار نمی ره و مدعیه که من اشتباه میکنم ....
وقتی بهش میگفتم نگران سلامتی و زندگیمون هستم دادو بیداد میکرد که چرا اینطوری باهاش حرف میزنم
منم خودم جرات اینو نداشتم که ببرمش ازمایشگاه اما از اینده ام ترسیدم
با سلام
علت اینکه او مشکلش را نمی پذیره و اینکه داد و بیداد راه می اندازه اینه که شما تحمل و پذیرش اینگونه مشکلات را نداری همین طور که گفتی:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک68
راستش خودم بخوام هم نمی تونم ادامایی که سمت این چیزا میرن رو تحمل کنم
او هم چون دوستت دارد و می خواهت حفظت کنه ، دست به انکار می زنه....
او اگر بفهمد که دوستش داری... و دنبال بهانه می گردی که با او زندگی کنی و درمانش کنی... با تو راحت می شود.
اما وقتی می داند که که شما نظرت اینه:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک68
راستش خودم بخوام هم نمی تونم ادامایی که سمت این چیزا میرن رو تحمل کنم
نگران از دست دادنت می شود.
لذا انکار را ضامن حفظ این زندگی می داند.
شما با تغییر در خودت و پذیرش بیشتر می توانی دلسوزانه وارد شوی. و او را مطمئن کنی که برای ادامه زندگی ارزش قائلی و کمک خواهی کرد که این بحران را پشت سر بگذارید.
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
ممنونم ازتون جناب همدردی
و همینطور آنی عزیزم
برای اینکه بهتر درک کنم یه سوال دیگه داشتم:
من الان توی دوران عقد به سر میبرم درسته که ایشون رو به سمت درمانی که همه ما میدانیم شاید مقطعی باشه ببرم ؟ و اینکه من توی زندگی خانواده خودم تا الان که 22 سالمه همیشه سختی کشیدم و فشار و تحمل کردم ام
ید داشتم که اینده خوشبخت میشم
اگه وارد این زندگی بشم تضمینی نیست که همه چیز درست شه ایا اگه صاحب فرزند بشم اونم مثل من دچار این کمبود ها نمیشه؟؟؟
درسته همسرم رو دوستش دارم اونم بهم وابسته است اما ایا توی فرازو نشیب های زندگی این عشق همینطور سوزناکه؟
واقعا بخاطر عشق این ریسک درمان رو انجام بدم ؟؟؟ الان احساسم میگه انجام بده اما عقلم باعث دودلیم شده
جدا شدن از همسرم بهم بیشتر ضربه میزنه؟ یا رفتن توی زندگی فقط با عشق؟
به خدا به دلم بود الان رویایی میشدم و می رفتم به سوی نجات دادنش
اما از اونجایی که زندگی های مختلفی رو دیدم که بخاطر اعتیاد از هم پاشیده می ترسم
من هیچ تکیه گاهی توی این زندگین ندارم می ترسن ازدواج کنم بعد چند سال همه چی بهم بریزه و نشه تحمل کرد من دیگه جای برگشت ندارم
تورو خدا باید چیکار کنم؟
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
با سلام
دوران عقدت را تمدید کن.
با او مهربانه صحبت کن و خطوط قرمز خودت را پررنگ برایش روشن کن.
بگو باید تکلیف این مسئله قبل از عروسی روشن شود.
همه انرژی و پذیرش خودتون را بگذارید و با کمک متخصص بازسازی را شروع کنید.
اگر نتیجه داد ادامه دهید...
=======
پاورقی:
به هر حال با هر مردی زندگی کنی، خالی از هزینه ها ورنجها نخواهد بود.
نفس زندگی پر رنج و درد است.
به جای عقب نشینی، باید همه سعی ات را در جهت مقاومت و پیروزی قرار دهی.
همانطور که هیچکس درمان و حل این مشکل شوهرت را نمی تواند ضمانت کند. همین طور هم هیچ کس نمی تواند ضمانت کند که جدایی شما از همسرت شرایط بهتری را برایت به ارمغان خواهد آورد.
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
چندتا سوال شد ببخشید ذهن پریشون منه دیگه
وقتیکه اروم تر شدم و خواستم باهاش صحبت کنم اگه هیج جوره زیر بار نرفت که بیاد واسه درمان چی بگم بهش؟
به زور که نمی تونم اگه همینطور به انکار هاش ادامه بده چی؟ چطور ببرمش کلینیک؟
بهتره اینطوری بگم: واسه اولین پله
چطور بهش بقبولونم که بیماره ؟ چون از نظر خودش که خیلی هم سالمه اخه اگه اینو نپذیره که پی درمان نمیاد
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
فرانک اینطور ادامه بدهی ذهنت مدام سئوال دیگری دارد ............الان سعی کن بخوابی .
یک موسیقی خوب و آرام بخش ترجیحا موسیقی طبیعت بگذار
لای پنجره را باز کن تا هوای تازه بیاد تو
حالا مثل دخترهای خوب برو زیر لحاف و چشمهات رو ببند .
فردا هم روز خداست . فعلا به ذهنت استراحت بده . جواب این سئوالت را بعدا که آرام گرفتی و خواب راحت کردی بهت می دم .
شبت بخیر عزیز
فردا روز دگری است . امید و توکلت به خدا باشه . اول از همه توکل و بعد هم صبوری
به مرور راهکار ها خودش میاد جلوی پات و تو انتخابشون می کنی و..............
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
در تکمیل صحبتهای دوستان :
خانمی با این روند و رفتار ، اگر شوهرت سالم بود ، به این سمت سوقش می دادی ، چه برسه به اینکه احتمال می دهی . این روند و رفتار شما ایشون را بیشتر غرق خواهد کرد . روند و رفتار شما باید به گونه ای باشه که او احساس آرامش کنه ، نترسه ، اعتماد کنه و .... بیاد به سمتت ، خودش باهات از دردش بگه ، ازت کمک بخواد . یعنی هنرت در رابطه ات با او باید به گونه ای باشد که این اثر را بگذارد .
پیشنهاد می کنم ، مدتی ذهنت را از اعتیاد ، همسرت ، و نگرانی ها برای آینده دو نگه دار ، تصور کن بالاتر از سیاهی رنگی نیست ، و بعد هم باور کن که بن بست وجود نداره ، و تا خدا هست ، راهی هست ، مهم اینه که به گونه ای رفتار کنی که او به پذیرش بیماریش برسه ، و بعد با اختیار برای حفظ خودش و زندگیش ( که جذابیتهای زیادی شما برایش در آن ایجاد کرده ای) داوطلبانه بخواد درمان بشه ، در این صورت کار راحت تره .
فی الحال روش و روند شما عکس این نتیجه می دهد . اگر می خواهی خرابتر شود به این روحیه و روند ادامه بده .
اگر نه که خودت را تغییر بده .
.
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
همین متن بالا و صبر کردن برای جواب گرفتن و.............تمرین صبوری است که به آن احتیاج داری .ذهنت را الان رها کن . توقف فکر .
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام فرانكم
الهي بميرم آروم باش
ببين چقدر همه دارن كمكت ميكنن... اگر هم چيزي باشه چون پاي علاقه وسطه ميشه حلش كرد
راستش نميدونم چي بگم..جاي تو بودن سخته اما ميدونم از پسش بر مياي...
توكل كن و آروم باش
اگه ميخواهيش و ميخواهي زندگيت رو فقط با اون داشته باشي پس به خاطرش تلاش كن
فقط.... (كسي دعوام نكنه تروخدا ) فقط ببين ارزشش رو داره؟!
ايشالله كه داره
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
ممنونم یکتا جان عزیزکم
امروز دارم استراحت میدم به ذهنم سر کار هم نرفتم
باید بیشتر فکر کنم انتخاب کنم هرچند خیلی سخته همین فکر کردن هم گیجم کرده
اما باید راهی رو پیدا کنم ارزش ها رو بسنجم
نمی دونم فعلا توی شوک هستم
آنی عزیزم دیشب خوابیدم امروز هم شروع شد....
ممنونم که به فکرمی:72:
------------------------------------------------
اقای sci خیلی دوست داشتم شما هم چیزی بگید :72:
آنی جان دارم تمرین تنفس میکنم اخه احساس میکنم خیلی اعصابم به هم ریخته
حتی توان یه راه خوب پیدا کردن رو هم ندارم
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام فرانک جان
عزیزم ما همه حالت رو درک میکنیم
اصلا عجولانه تصمیم نگیر
به نظر من هم بسنج تو بهتر اون رو میشناسی اگه واقعا ارزش این همه سختی رو داره باهاش بمون
سعی کن اعتماد نامزدت رو به دست بیاری
بهش نشون بده تو همه شرایط حتی بدترین هم تنهاش نمیزاره
نزار احساس کنه بعد از مشخص شدن موضوع همه چیز برای تو تموم شدس
این اوضاع رو بدتر میکنه
فعلا صبوری کن
کاری انجام نده که دیگه راهی برای بازگشت و پشیمونی باقی نمونه
بهش امید بده
ما همیشه همراهتیم
موفق باشی:46:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
می خوام پیش مشاور حضوری هم یه سر بزنم چون اون همسرم رو هم دیده
من باید ارزش های زندگی با ایشون رو بسنجم
ممنونم از همراهیتون همدلی و محبتی که داریید
هستی جان ممنونم ازت گلم :72:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام فرانک جون. امیدوارم حالت بهتر شده باشه عزیزم.:46:
خانومی اگه تصمیم گرفتی به شوهرت کمک کنی، چرا این موضوع رو با خانوادش درمیون نمیذاری؟
اگه خانواده دلسوز و مسئولی داشته باشه حتما خیر و صلاح پسرشون رو میخوان و به شما و پسرشون کمک میکنند.
چون فعلا شوهرت با خانواده خودش زندگی میکنه، بنظر من اونا هم باید در جریان باشند. چون تنهایی خیلی سختت میشه :72::72:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
این نظری که میخوام بدم چیزی هست که از زندگی خودم فهمیدم
نمیدونم چرا انقدر گیر میدید به شوهرتون برای اعتیاد ؟؟حالا اگه هم داشته باشه ایدز که نیست.
شاید چند سال دیگه ترک کنه ..روی زندگیت که تاثیر خیلی خاصی نداره...اگه میبینی شوهرت اعصابش خورده و
ناراحته و خوب باهات رفتار نمیکنه بخاطر گیر دادن های تو هست...
من پدرم الان 52 سالش هست به تریاک اعتیاد داره ..از 20 سالگیش داره میکشه...اما میتونم بگم هیچ چیز تو
زندگی برای منی که بچشم و برای مادرم کم نذاشته...جلوی ما حتی سیگار نمیکشه ..میره بیرون میکشه..
اخلاقش خیلی خوبه ..ولی وقتی در مورد اعتیاد صحبت میکنیم ناراحت میشه...البته این چیزی که من دارم میگم
شاید از نظر شما خیلی چیزه ناجوری باشه...ولی بنظر من چیزه خیلی بدی هم نیست.
سعی کن یه مدت کلا اعتیدش رو از یادت ببری .. و بعدا دوباره مطرح کنی...الان شوهرت مثل دیگه زودپزه
یکم زیرشو زیاد کنی میترکه
این نظر شخصی من بود
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
فرانک،
امیدوارم حال شما نسبت به شب گذشته بهتر شده باشه... پیغام شما رو دیدم و سکوت کردم تا کمی آرامش یابید
واقعیت اینه که باید واقع بین باشید و به هیچ وجه خودتون رو فراموش نکنید... باید بپذیرید هر چیزی رو که هست... اما چی داریم؟ بیاید ببینیم الان چی دارید و چه می تونید بکنید؟
1. ممانعت همسر شما از انجام آزمایش می تونه احتمال اینکه ایشون به مشکلی به نام اعتیاد دچار شده باشند رو به بیش از 50 درصد برسونه! یعنی اگر تا دیروز این احتمال 50 - 50 بود از دیشب می تونیم بگیم ایشون 60 - 70 درصد دچار مشکلی هستند...
2. اگر فرض رو بر این بگذاریم که ایشون مشکلی نداشته باشند پس به دلیل رفتارهایی که شما رو به این سمت هدایت می کنه/ پرخاشگری/ عدم اعتماد به نفس/ عزت نفس پایین و عدم اعتماد سازی، نیاز مبرم به روانشناس دارند که این هم کم از مشکل اولی نداره!
3. پس در هر دو حالت می بینیم متاسفانه با اتفاق خوبی روبرو نیستیم! ایشون به هر دلیل باید به روانشناس مراجعه کنند و مشکل رو بصورت ریشه ای حل کنند. با توجه به مواردی که شما توضیح داده اید ایشون در وضعیت خوبی از نظر روانی نیستند/ چه اعتیاد داشته باشند و چه افسردگی!
4. طرف دیگه ای که داریم شما هستید که بسیار آزرده هستید/ باید تصمیم قطعی بگیرید/ در دوارن عقد هستید/
5.
چه کار کنید بهتر است:
- اول تصمیم بگیرید! این مهمترین گام برای شماست! آیا می خواهید با این مرد زندگی کنید؟
شما می توانید تصمیم بگیرید و در دوران عقد اقدام به جدایی کنید چون شما حق دارید خوشحال باشید! و متاسفانه باید عرض کنم ادامه این داستان به شکل کنونی، شما رو با مشکلات جدی مواجه می کنه! پس تصمیم بگیرید و بدونید که این تصمیم برای اصلاح با دشواریهایی همراهه!
- دوم این که ایشون باید بخواهند که اصلاح شوند! یعنی ابتدا باید واقف باشند که مشکلاتی وجود داره/ تصمیم بگیرند که اصلاح کنند مشکلات رو/ اون وقت شما خواهید توانست مسائل رو حل کنید!
- بسیار محکم، جرات مندانه و بدون جنگ و خونریزی! همونطور که مدیر همدردی هم به شما توصیه کرده اند با کلامی متین، آرام و قاطع، با ایشون صحبت کنید و نظرتون رو بدون اینکه بترسید ایشون داد و بیداد می کنند/ عصبانی می شوند و یا هر موضوع دیگه... با ایشون در میون بگذارید و به ایشون وقت بدید مثلا یک هفته که نتیجه رو به شما بگویند!
صداقت شرط زندگی با ایشون و یا با هر کسی دیگر است..
مسلما باید اعتماد شما رو جلب کنند و تا این اعتماد از دست رفته جلب نشه هیچ کاری توصیه نمی شه!
در طول هفته ای که به ایشون وقت می دهید به هیچ وجه با ایشون با هر وسیله ای ارتباط بر قرار نکنید!
ضمانت تصمیم ایشون مسلما همراهی در مراحل آزمایش و ... است.
شما هم از هیچ چیزی نترسید.. در طول صحبت با ایشون آرامش خودتون رو از دست ندید و اگر احساس کردید که امکان داره این آرامش از دست بره، حتما یک لیوان آب کنار خودتو بگذارید. این گفتگو کاملا محرمانه از هر دو خانواده فعلا انجام بشه و به ایشون این اطمینان رو بدید!
به هیچ وجه گفتگوی شما تهدید آمیز نباشه و عواقب تصمیم ایشون رو اصلا لازم نیست باز کنید... مثلا نگید اگر تصمیمت این باشه که اعتماد من جلب نشه من ازت جدا می شم! بلکه بگید : بعد از این یک هفته با هم قراری می گذاریم و هم رو می بینیم نتایج تصمیمت رو می شنوم و تصمیم می گیرم! اگر پرسید چه تصمیمی؟ بگید هنوز نتیجه تصمیمت رو نشنیدم!
اگر احساس کردید عصبانی می شوید یک آرامبخش گیاهی بصورت دم کرده توصیه می کنم قبل از صحبت مصرف کنید.
نترسید... چیزی رو از دست نمی دید!
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
عزیزم به نظر من که البته اصلا تخصصی در این زمینه ندارم فرض رو بر این بذار که همسرت معتاده. حالا ببین چطور می تونی زندگیت رو که می گی دوستش داری درست کنی. همین حالا که تو عقدی اگر این فرض رو بکنی و اگر بتونی درست عمل کنی دیگه برای بعد از عروسیت هم نگران نخواهی بود. چون توان خودت رو الان سنجیدی. از الان برو و مطالعاتت رو در مورد شرایط روحی و نحوه برخورد با این مریضی کامل کن.
باز هم به نظر من الان دنبال این نباش که به همسرت ثابت کنی که فهمیدی اون معتاده. چون با اینکارت اونو به سمت انکار میبری و دست خودت رو برای درست کردن زندگیت کوتاه می کنی. راحت باش. در این دوران عقد و فقط در این دوران فرض رو بر این بگیر که می خواهی به دوستت که معتاده نزدیک بشی و کمکش کنی بدون اینکه هدفت این باشه که این دوستی رو پایان بدی.
از خدا می خوام که تو این امتحان سر بلند بیرون بیای.
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
فرانک،
امیدوارم حال شما نسبت به شب گذشته بهتر شده باشه... پیغام شما رو دیدم و سکوت کردم تا کمی آرامش یابید
واقعیت اینه که باید واقع بین باشید و به هیچ وجه خودتون رو فراموش نکنید... باید بپذیرید هر چیزی رو که هست... اما چی داریم؟ بیاید ببینیم الان چی دارید و چه می تونید بکنید؟
1. ممانعت همسر شما از انجام آزمایش می تونه احتمال اینکه ایشون به مشکلی به نام اعتیاد دچار شده باشند رو به بیش از 50 درصد برسونه! یعنی اگر تا دیروز این احتمال 50 - 50 بود از دیشب می تونیم بگیم ایشون 60 - 70 درصد دچار مشکلی هستند...
2. اگر فرض رو بر این بگذاریم که ایشون مشکلی نداشته باشند پس به دلیل رفتارهایی که شما رو به این سمت هدایت می کنه/ پرخاشگری/ عدم اعتماد به نفس/ عزت نفس پایین و عدم اعتماد سازی، نیاز مبرم به روانشناس دارند که این هم کم از مشکل اولی نداره!
3. پس در هر دو حالت می بینیم متاسفانه با اتفاق خوبی روبرو نیستیم! ایشون به هر دلیل باید به روانشناس مراجعه کنند و مشکل رو بصورت ریشه ای حل کنند. با توجه به مواردی که شما توضیح داده اید ایشون در وضعیت خوبی از نظر روانی نیستند/ چه اعتیاد داشته باشند و چه افسردگی!
4. طرف دیگه ای که داریم شما هستید که بسیار آزرده هستید/ باید تصمیم قطعی بگیرید/ در دوارن عقد هستید/
5.
چه کار کنید بهتر است:
- اول تصمیم بگیرید! این مهمترین گام برای شماست! آیا می خواهید با این مرد زندگی کنید؟
شما می توانید تصمیم بگیرید و در دوران عقد اقدام به جدایی کنید چون شما حق دارید خوشحال باشید! و متاسفانه باید عرض کنم ادامه این داستان به شکل کنونی، شما رو با مشکلات جدی مواجه می کنه! پس تصمیم بگیرید و بدونید که این تصمیم برای اصلاح با دشواریهایی همراهه!
- دوم این که ایشون باید بخواهند که اصلاح شوند! یعنی ابتدا باید واقف باشند که مشکلاتی وجود داره/ تصمیم بگیرند که اصلاح کنند مشکلات رو/ اون وقت شما خواهید توانست مسائل رو حل کنید!
- بسیار محکم، جرات مندانه و بدون جنگ و خونریزی! همونطور که مدیر همدردی هم به شما توصیه کرده اند با کلامی متین، آرام و قاطع، با ایشون صحبت کنید و نظرتون رو بدون اینکه بترسید ایشون داد و بیداد می کنند/ عصبانی می شوند و یا هر موضوع دیگه... با ایشون در میون بگذارید و به ایشون وقت بدید مثلا یک هفته که نتیجه رو به شما بگویند!
صداقت شرط زندگی با ایشون و یا با هر کسی دیگر است..
مسلما باید اعتماد شما رو جلب کنند و تا این اعتماد از دست رفته جلب نشه هیچ کاری توصیه نمی شه!
در طول هفته ای که به ایشون وقت می دهید به هیچ وجه با ایشون با هر وسیله ای ارتباط بر قرار نکنید!
ضمانت تصمیم ایشون مسلما همراهی در مراحل آزمایش و ... است.
شما هم از هیچ چیزی نترسید.. در طول صحبت با ایشون آرامش خودتون رو از دست ندید و اگر احساس کردید که امکان داره این آرامش از دست بره، حتما یک لیوان آب کنار خودتو بگذارید. این گفتگو کاملا محرمانه از هر دو خانواده فعلا انجام بشه و به ایشون این اطمینان رو بدید!
به هیچ وجه گفتگوی شما تهدید آمیز نباشه و عواقب تصمیم ایشون رو اصلا لازم نیست باز کنید... مثلا نگید اگر تصمیمت این باشه که اعتماد من جلب نشه من ازت جدا می شم! بلکه بگید : بعد از این یک هفته با هم قراری می گذاریم و هم رو می بینیم نتایج تصمیمت رو می شنوم و تصمیم می گیرم! اگر پرسید چه تصمیمی؟ بگید هنوز نتیجه تصمیمت رو نشنیدم!
اگر احساس کردید عصبانی می شوید یک آرامبخش گیاهی بصورت دم کرده توصیه می کنم قبل از صحبت مصرف کنید.
نترسید... چیزی رو از دست نمی دید!
:104::104::104:
فرانک عزیز:72:
آقای sci خیلی زیبا و شفاف مسئله رو باز کردند.
شما نباید خیلی خوشبینانه به این موضوع نگاه کنی و نه خیلی بدبینانه.
بعبارتی واقع بین باش.
تواناییها و ملاکها و معیارهای خودت را دوباره ارزیابی کن.
با همسرت صحبت کن و میزان همراهی و علاقه او برای ادامه رابطه و زندگی مشترک را بسنج.
میزان همراهی و توانایی او برای گذشتن از بسیاری از رفتارها و عادتهای غیر قبول از نظر شما و بلعکس.
بدون تهدید و در کمال آرامش با او صحبت کن و صحبتهایش را بشنو.
بعد از آن در مورد صحبتهای او و تواناییها و ملاکهای خودت خوب فکر کن.
قرار نیست شما زندگی را برخورد تحمیل کنی.
این فرصتی است هم برای او که اعتماد شما را بخود جلب کند و هم برای شما که خوب خودتت را بشناسی
و محک بزنی و هیچگاه از تصمیمی که با فکر و منطق خواهی گرفت پشیمان نشوی.
موقف باشی.:72:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام دوستان خوبم
از همتون واقعا تشکر میکنم
آقای sci واقعا ممنونم از شما و حرف های بسیار آرام بخش و زیباتون:72:
سنجاب جان ممنونم که انقدر دلسوزانه تاپیکم رو دنبال میکنی و همراهی همه شما عزیزان منو ارومتر میکنه.
-----------------------
راستش ایشون اومد که باهام صحبت کنه منم به حرفاش گوش دادم همونطور که گفتید اروم و با محبت برخورد کردم بدون تهدید.
اول صحبتهای ایشون رو گوش دادم:
اولش که مدام در حال انکار بود اما اواسط صحبت هاش خیلی خیلی غیر مستقیم منکر هم نمیشد مثلا میگفت فکر کردی من 7 خطم؟ :72:من از اعتیاد بدم میاد و این چیزا سودی نداره و..... و همینطور میگفت که اگه خواستی هر تصمیمی بگیری اگه تصمیمت جدایی بود اون وقت بهت نشون میدم که چی بوده ؟ خیلی سریع هم از این موضوع رد شد
هم ناراحت بود و بغض کرده بود هم اینکه می گفت اگه به عقب برگردم باز هم نمیومدم اونشب ازمایش بدم
تصمیمش رو گفت : گفت من می دونم که خیلی روزا نمی ذاشتم بیای پیشم و می فهمیدم تو ناراحت میشی و چیزی نمی گی اما حالا می خوام دیگه همیشه پیشم باشی و منم همینطور میگفت اینجوری بهت ثابت میشه(قابل ذکره چند ماه پیش که متوجه شدم بهم تقریبا همینو گفت اما بعد از 3 ماه خسته شد و تا الانم همیشه میگفت به خاطر تو خودمو زندونی کرده بودم توی خونه که بهت ثابت شه اما نشد) اخه توی خونه موندن که چیزیو ثابت نمیکنه تازه منم که سرکار بودم هرروز اما به هر حال چیزی نگفتم
و فقط همین راهو پیش پام گذاشت که همیشه پیشم باشه که خب با عقل جور در نمیاد اخه سرکار میره منم کار دارم نمیشه که به هم وصل یاشیم (درست میگم ؟ یا اشتباه میکنم؟) درسته که بهتر از اون موقعه اما از نظر من یه جورایی نمیشه به این راه تکیه کرد
و منم یجورایی باهاش حرف زدم که ازم نترسه و راحت باشه حتی بهش گفتم اگه صادقانه بری جلو منم کمکت میکنم تا اگه چیزی هست درمان شی چون نگران تو و سلامتیتم
خیلی خوشش اومد اما اصلا راضی نمیشه که بیاد کلینیک میگه اولا این حرفت درست نیست چون منکه اونطوری نیستم و ناراحت میشم اینجور جاها بیام و از تو توقع ندارم این حرف و بزنی و... میگه اگه بیام یعنی قبول کردم که یه چیزی هست
یجورایی حرفاش با هم تناقض داشت خودم که حسابی گیج شدم خودم احتمال خیلی زیادی میدم اما راه رو گم کردم
منم بهش گفتم رو کمک من فکر کن و اگه فکر دیگه ای به ذهنت رسید بهم خبر بده منم روش فکر کنم
-----------------------------------------------------
و اما فکرای خودم::325:
راستش من از یه طرف دارم میبینم که توی این 1 ساله خیلی اذیت شدم فکر کنم به اندازه زیر یه سقف بودن
هر بار یه چیز جدید منم خیلی اشتباهات کردما اما رفتارهای همسرم درست ستون های زندگیمون رو میلرزونه
تنها چیزی که بینمون میبینم عشقه
راستی اقای sci عزیز اون مدتی که ازم خبری نبود همسرم رو پیش روانشناس بردم که اخلاق و رفتار های بدش رو اصلاح کنه راستش از صمیم قلب دوست داره که خوب باشه ولی دست خودش نیست چند باری اومد و بعدش گفت به هیچ وجه نمی خواد بیاد گفت هزینه اش واسم زور داره چون توی تو هم تغییری نمیبینم!!!!!!!!!!!
گفت خودم متوجه شدم ایرادام کجاست و خودم حلش میکنم نیازی به روانشناس دیگه نیست.
همسرم ذات خوبی داره مهربونه و دلسوز اما متاسفانه این خصوصیات همیشه در نوسانه
یه روز خوب خوب یه روز بد و خشن
راستش فعلا که فکر عروسیو از ذهنم کاملا به دور کردم
فقط سوالی که دارم حالا چیکار باید بکنم؟ با توجه به حرفایی که زدیم و... الان نمیدونم باید چیکار کنم؟
زمان بدم ؟در خصوص اعتیاد که میشه برای دومین بار باید چیکار کنم؟
وقتی یاد خیلی چیزا میوفتم به خودم میگم الان اینطوریه بعد از ازدواج بدتر هم میشه الان که هیچ مسئولیتی نداره انقدر سر هیچ و پوچ دعواست بعدا سر مسائل مالیو و مشکلات کوچیک و بزرگی که منم ازشون خبر ندارم چی میشه/؟ اگه بخوام جدا شم ایا توانش رو دارم؟؟ یا باید منتظر ایجاد شدن تنفر توی خودم باشم؟و بعد اینکارو کنم؟
اینم خیلی ذهنم رو مشغول کرده
ممنون میشم راهنماییهاتون رو بشنوم.:72:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
خانم فرانك،
فكر كنم براي شما در پست 27 بسياري از مسائل رو روشن كردم
خب با روشهايي كه ايشون گفته اند تقريبا هيچ چيزي اثبات نمي شه و شك و ترديد شما هم بر طرف نخواهد شد!
اينكه اگر بيام يعني قبول كردم... قابل قبول نيست!
بدون اينكه احساساتي بشيد.../ فيلتر كنيد و يا خيال پردازي كنيد همون كاري رو كنيد كه در پست 27 به شما گفتم
يك هفته فرصت بديد بدون ديدار، اصرار به ديدار و يا هر گونه تماس و از ايشون بخواهيد كه تصميم قطعي بگيرند
بعد از يك هفته نتيجه رو به شما بگويند..
پست 27 رو بخونيد
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
سلام فرانک جان.
همونطور که آقای sci فرمودند نهایتا این همسر شماست که باید تصمیم بگیره میخواد زندگیشو نجات بده یا نه؟
حتی اگه فعلا همسرتون بخاطر شما یا هر دلیلی مجبور به ترک بشه ، همیشه احتمالش هست که با کمترین بهانه خدایی ناکرده دوباره برگرده.
توی این مرحله زیاد بهش فشار نیار عزیزم. به خدا توکل کن. فقط یه کم غیرت و اراده میخواد .............:72:
-
RE: خیلی داغونم - امشب بردمش واسه تست اعتیاد
بله متوجه شدم
من دوباره پست 27 رو خوندم ممنونم
درسته منم نظرم همین بود که با این شرایط چیزی تغییر نمیکنه
اتفاقا این دوری لازمه چون می خوام احساسات رو کنترل کنم توکل به خدا.
سعی میکنم فعلا پستی نزنم و اگر سوالی پیش اومد روی صحبتهاتون بیشتر فکر میکنم
بازم ممنونم:72: