مخالفت با پیشرفت زن

با سلام
یکم از خودم بگم : 3 ساله ازدواج کردم یه بچه 6 ماهه دارم. خانواده شوهرم با من بد هستند . یه جورایی نمیخوان پیشرفت منو ببینن . به خصوص که جاریم فامیل مادر شوهرمه و خونه داره و ... ولی من کارمندم و ... روی این اصل شوهرمو از مسیری که میره منحرف میکنن. شوهرم از شوهرای وابسته به خانوادشه و چند پست هم داشتم راجب به این موضوع.

جدیدا رو اعصابم راه میرن . دخالتاشون دیوونم کرده. شوهرم هم خیلی سادست .یعنی به حرفشونه.
مشکل من اینجاست که : قبلا خود شوهرم به خاطر شرایط زندگیمون گفت بیا بهت رانندگی یاد بدم که من که نیستم بری سر کار و بیای . خودش یه مدت بهم یاد داد و ماشین رو داد دستم. خودش راضی بود و خوشحال و ذوق و شوق داشت .خدا رو شکر هیچ مشکلی هم نداشتم تا اینکه باردار شدم و دکتر ممنوع کرد رانندگی رو. از اونجایی که مستقل شده بودم و نیازی به خانوادش نداشتم و همچنین حسودی مادر شوهرم که از قیافش داد میزد ، نمیدونم به شوهرم چی گفتن که بعد از اینکه بچم به دنیا اومد گفت ماشینو نمیدم دستت !!!!!!! (با توجه به اینکه نیازم با وجود بچه دو چندان شده ) 1 هفته هست دارم میام سر کار و ماشینو به من نمیده. میگه : تصادف زیاد شده ، خانوما نباید رانندگی کنن ، بچه باهاته خطرناکه. میگم مگه قبلا نمیدادی ؟ میگه من احمق بودم . حالا فهمیدم که نباید بدم !!!
اعصابم خورده. میدونم که تاثیر حرفای پدر مادرشه که نمی خوان من مستقل باشم.با همون لحن صحبت اونها هم بهونه گیری میکنه. جالبه حاضره پول کرایه بده اما ماشینو نه.(من نه تصادف کردم تو این مدت و نه هیچ مشکلی داشتم)
خواهشن راهنمایییم کنید که چیکار کنم که شوهرمو راضی کنم .آخه واسم مهمه . اگه ماشینو نده بهم خانوادش خوشحال میشن و بعدم واسم صفحه میذارن که با هم مشکل دارن که ماشینو ازش گرفته و ...
من به هیچ وجه نمیخوام آتو دست کسی بدم . بهم بر میخوره. میخوام وام بردارم ماشین بگیرم .آیا این کار درسته؟؟؟ (شوهرم مخالفه شدید)
ممنونم اگه راهنماییم کنید.

سلام دوست عزیز. بخاطر تولدت فرزندت بهت تبریک میگم.:72::72:

عزیزم فعلا زیاد اصرار نکن که حتما ماشن رو میخوای. درسته توی این دوران نیازت به ماشین خیلی بیشتر از قبل شده ولی اصرار تو شوهرت و خانوادشو جری تر میکنه. اینجوری هرچقدر دلشون بخواد بهانه گیری میکنند و هروز موضوع جدیدی واسه لحبازی پیدا میکنند. ولی اگه یه مدت موقتا بیخیال این موضوع بشی کم کم خودشون از سرشون میفته و پیش خودشون فکر میکنند این قضیه چندان اهمیتی واسه تو نداره. برعکس خودتو بیخیال نشون بده و جلوی شوهرت و خانوادت بگو حق با شوهرمه. با وجود بچه کوچیک رانندگی خطرناکه و اینکه با آژانس رفت و آمد کنم هم واسه من راحتتره هم به نفع بچمه و ......
از من میشنوی به هیچ عنوان با خانواده شوهرت خودتو درگیر نکن چون اینجور خانواده ها فقط بدنبال حساسیت عروسشون هستند تا بهانه واسه لجبازی پیدا کنند.

امیدوارم موفق باشی عزیزم:46:

سلام ساراجان
مهسا درست میگه
اصلا روی این موضوع حساسیتشون رو بیشتر نکن
خودتو بیخیال نشون بده و با آژانس رفت وآمد کن
بعد از یه مدت که گذشت مطمین باش خود شوهرت دوباره بهت اجازه میده از ماشین استفاده کنی
زیاد درگیرش نشو
موفق باشی:72:

سلام سارا عزیز
تجربه نشون میده با مردا اصلا نیباد سر لج افتاد.به نظرم زیادی داری به این موضوع گیر میدی.اگه ماشینو بهت نده خانوادش خوشحال میشن؟!خب بشن.ببخشید ولی به جهنم که میشن.مگه ما میخوایم کارایی رو انجام بدیم که خانواده همسرامون ناراحت بشن؟اگه اینجوری فکر کنی همش باید دنبال این بای که چیکار کنم که حال اینارو بگیرم.

به نظرم(اگه جای تو بودم اینکارو میکردم) که یه مدتی بیخیال شو.وام هم نگیر .چون اون مخالفه.فردا اگه یه اتفاق خیلی خیلی کوچیکم بیفتهدیگه میخوای جواب شوهرتو چی بدی؟!
کمی صبور باش

سلام سارا خانوم

من پست هاي قبلي شما رو نخوندم ، اما با همين پست متوجه شدم كه يه خورده روي حرف ديگران و مردم حساسيد ، اين فقط در مورد ماشين ممكنه نباشه و حتي اگر اين مسئله هم درست بشه ، با اين ذهنيت ممكنه مشكل ديگري براي شما پيش بياد ،

به هر صورت كسي كه قرار باشه با ماشين سوار شدن روي ديگران رو كم كنه ، داره براي ديگران زندگي ميكنه نه براي خودش و شوهرش ، و شايد همين حس كه درون شماست باعث شده تفكراتي منفي در مورد ديگران داشته باشيد و قطعي بگيد مادر و خانواده شوهر بهش گفتن ،

پيشنهاد من اينه كه : خواهرم ، تو زندگي سعي كنيد براي خودتون زندگي كنيد نه براي ديگران ، اين زندگي را شيرين مي كند ، شما هرگز و هرگز نميتونيد همه مردم و ... را راضي كنيد ، اما شوهر و بچه هاتون رو راحت ميتونيد از خودتون راضي نگه داريد و اين اصل است در زندگي ،

هرگز كاري به حرف ديگران نداشته باشيد ، اين ما هستيم كه با فكر و تعقل زندگي زيبا بسازيم و كافي است تعقل را كنار بزاريم و روي دنده لج بيافتيم به خاطر كساني كه در زندگي ما نيستنم و همين كافيه براي شروع نابودي زيبايي هاي زندگي ...

اگر هم احساس ميكنيد شوهرتون گوشيه و مشكل داره ، راه حلش لج و لجبازي و كم كردن روي ديگران و ... نيست ، هرچيزي در اين دنيا راه حلي داره ، از اون راه حل وارد شو ...

به هر صورت براي احترام به همسرتون ، و حفظ آرامش و روابط زندگي ، بهتره چند روزي صبر كني و حرفي هم از ماشين نزن ، ولي در عمل به شوهرت ثابت كن من ارزش اعتماد كردن و ... را دارم ، حتي به ظاهر بهش بگو : خيلي دوست داشتم خودم با ماشين برم سر كار رو بيام ، اما چون تو گفتي ، باشه ، هر جور كه تو صلاح بدوني ، به هر صورت تو مرد خونه اي . .....

از اينگونه جملات كه حس مديريتي شوهر خود را در زندگي تقويت كني ، تا كم كم با اينگونه روابط اون رو در تصميم گيري مستقل كني ،

به اميد داشتن زندگي شاد و زيبا براي شما خواهر گلم :72::72::72:

سلام دوستان گلم .
ممنونم از راهنماییهاتون
راستش شوهرم خیلی خودش خوبه اگه بذارنش. مثلا مادر شوهرم اگه یه روز نره پیشش فوری زنگ میزنه چرا نیومدی و .... هر جور شده به عناوین مختلف میکشدش خونش.
دارم اسباب کشی میکنم تو منطقه اونا و کلی نگرانم که نکنه باز روز و شب نذاره واسم و شوهرمو صبح تا شب اسیر کنه. الان دوری هستیم کمتر میره . چیکار کنم ؟؟؟ آخه شوهرم عشق خونه مامانشو داره و مادر شوهرم هم کلی قربون صدقش میره که نبینمت میمیرم و ...
با اینکه برادر شوهرم با خودشون زندگی میکنه میخواد ما هم بریم ور دلش که من مخالفت کردم. چون من غریبم و نازم خریدار نداره .جاریم خواهر زاده مادر شوهرمه و محرم اسرارش. اونو حلوا حلوا میکنن. راستش همش میخوان ببرنش بالا و منو بکوبن. اینو با تمام زوایا درک کردم. مخ شوهرمم زدن تا من مستقل نباشم. میخوان که وابسته به اونا باشم که من صد سال اجازه نمیدم این اتفاق بیافته . راستش چند بار به کمکشون نیاز داشتم ازشون خواستم دیدم به عناوین مختلف از زیرش در رفتن ولی همون کارار رو واسه جاریم انجام میدن.منم دلسرد شدم ازشون. راستش میخواستم باهاشون عین خانواده خودم رفتار کنم اما دیدم که اونا منو غریبه میدونن و مسائلشونو به من نمیگن اما جاریم از همه چی خبر داره . حامله بودم سختی ها کشیدم شوهرم نبود حالی ازم نمپرسیدن سراغی نمیگرفتن ازم که مرده ای یا زنده . بعد که با شوهرم خونشون میرفتم به چشم شوهرم حالمو میپرسن !!! دلمو شکستن و هر کار میکنم نمیتونم ببخشمشون. حالا هم که دارن تو زندگیمی دخالت میکنن. شوهرم هم متوجه نمیشه و به حرفشون گوش میده . و هر چی بین ما میگذره رو به اونا انتقال میده .گاه یمتوجه میشم ابتدایی ترین مسایل خونه کف دستشونه!!!! این رفتار همسرم منو اذیت میکنه و باعث سو استفاده و تسلط اونا به زندگی ما میشه . چیکار کنم که رفتار شوهرمو تغییر کنه و با کاراش اجازه دخالت به اونا رو نده ؟؟؟؟ رفتار شوهرم باعث شده که اونا اجازه بی احترامی و دخالت رو به خودشون بدن.

منم دقیقا مشکل سارا رو دارم. شوهر منم همه ی اتفاقات زندگیمون رو مو به مو کف دست همه میگذاره. یعنی چه به خانواده شوهرم ربطی داشته باشه یا نداشته باشه اونا باید در جریان همه چیز زندگی ما قرار داشته باشند.

واقعا چرا بعضی مردا نخود توی دهنشون نمیخیسه؟ :316:

سلام مهسا جان
خوشحالم که یه همدرد اینجاست.البته با تشکر از بقیه دوستان.
راستش به شوهرم هر چی هم سر بسته و سر باز میگم نگو مسائل تو خونه رو به خرجش نمیره . مادر شوهرم از زیر زبونش میکشه . انقد متوجه نیست که سر یه موضوعی من از خواهر شوهرم گله کردم که چرا فلان موضوع رو به من نگفتین مگه من غریبه هستم ؟ در جوابم گفت : مسائل توی خونه آدما به خودشون ربط داره ، سعی کن تو هم مسائل خونت رو نگی!!!!!!!! اعصابم به هم ریخت . علاج شوهرمو نمیکنم .نمیدونم چه کنم؟؟؟ جالب هم اینجاست که به خانوادش میگه که لوش ندن که موضوع رو بهشون گفته. اونا هم خیلی مراقبن . بعد ها که بحثی پیش میاد میفهمم که فلان موضوع رو هم میدونستن !!!!
شوهرم یه خصلت بد دیگه هم که داره خاله زنکه هست. یعنی وقتی میریم خونه باباش جای اینکه 2 کلمه با باباش صحبت مردونه کنه ، میشینه با مادرش و خواهراش حرفای خاله زنکه ای میزنه !!!! این رفتارشو دوس ندارم و عذابم میده. و اونا هم تا میتونن اطلاعات خونمونو کسب میکنن .
چیکار میشه کرد با این مردا.اگه تجربه ای دارین بگین لطفا.

يك مدت نذار شوهرت هم زياد اطلاعاتي براي انتقال به اون ها داشته باشه تا كم كم از سرشون بيفته. خودت هم بايد تو اين مدت حسابي با شوهرت صميمي بشي و اون را به سمت خودت بكشي.

به محل مادر شوهرت نقل مكان نكن. بري اونجا اوضاع بدتر مي شه.

سلام دوستای عزیزم.

آخه شوهر من تاکید داره که چون من شوهرتم باید حتی وقتی میخوای آب هم بخوری من در جریان همه جزییاتش باشم. این موضوع به حدی رسیده که خانوادش مجبورش کردند حتی با اینکه هنوز عقدیم، واسه ازدواج خواهر کوچیکتر من هم خودش رو همه کاره میدونه و بگه چرا بعنوان دامادتون من رو در جریان خواستگارای خواهر زنم قرار نمیدید تا خودش و خانوادش بهانه رو واسه دخالت و دو بهم زنی پیدا کنند.

خوانواده منم طبیعتا زیر بار دخالت های شوهرم نمیروند و بمن غر میزنند که وظیفه ما صرفا یه احترام متقابله. چرا جلوی دخالت های شوهرتو توی زندگی ما نمیتونی بگیری؟ :302::302:

من چطور میتونم چیزی رو از خانواده شوهرم مخفی کنم وقتی شوهرم بهم میگه حتی واسه کوچیکترین کارهام هم باید ازش اجازه بگیرم؟ :325:

از سارای عزیزم معذرت میخوام که داخل پستش مطلب خودمو ارسال کردم. ببخشید واقعا :43:

مهسا خانوم اگه قرار بود همه همه چيز را بدونند خانه ها ديوار نداشتند. هر خونه اي حد و مرزي و حريمي داره كه نبايد بهش تجاوز بشه اين موضوع را هم خودت ياد بگير و هم با رفتار درستت به شوهرت كمك كن كه ياد بگيره.:305:

سلام لیلا جان
نمیشه .آخه به خاطر مامانم دارم میرم اونجا .راستش انقد روم فشاره که نمیدونم چیکار کنم. 1.5 ماه پیش برادرم تصادف کرد و ما رو تنها گذاشت. و از همه بدتر مامانم تنها شد. آخه به داداشم وابسته بود. نزدیک مامانم هستم اما به اونها هم نزدیک میشم . چاره ای ندارم. فقط نیاز به کمک شما دوستان دارم تا زندگیمو طوری مدیریت کنم که شوهرم بی رویه نره خونه باباش. بچه رو قراره هر چند روز یکبار نوبتی پیش مامانم و مامانش بذاریم. میگم با توجه به این موضوع شوهرم راحتر میره اونجا و بی قد میشه دیگه:302:
چیکار کنم .سر در گمم :316:
مادرش هم توقع داره از 2 روزی که شوهرم خونست(کارش شیفتیه) 2 روزشو پیشش باشیم :180:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

خواهش میکنم عزیزم
اما به نظرم نباید انقد اجازه بدی که شوهرت تو رو کنترل کنه . به هر حال انسان یه حریم خصوصی داره و همیشه باید رعایت بشه . این حریم شامل ارتباطات ، تفکرات و علایق و ... هست و حتی شوهر آدم هم باید اون رو رعایت کنه.
به نظرم شما تا حدی که شوهرت ناراحت نشه مستقل باش.قرارا نیست همه مسائل خانوادتو بهش بگی . این حق رو داری که نگی. اونم همینطور. به قول مامانت احترام متقابلش واجبه ولی دخالتش نه.

س.هیچکی نمیخواد جواب منو بده.

سلام سارا جون. بخاطر برادرت واقعا متاسف شدم. خدا بیامرزتشون و به شما و مادرتون صبر بده.

عزیزم میتونی بصورت موقتی بری اونجا زندگی کنی و وقتی حال مادرت خوب شد برگردی؟

حالا که بخاطر مادرت داری میری بنظر من همه ی توحهت رو روی بهبود حال مادرت بگذار و یه مدتی اهمیتی به دخالت های خانواده شوهرت نده. چون اگه بخوای بری پیش مادرت باشی ولی دائما ذهنت درگیر اونا و کاراشون باشه و بخوای حرص بخوری، نمیتونی به مادرت کمک کنی عزیزم. :43:

هیچ مادری راضی به این کار نیست خانومی، البته هرجور خودت صلاح میدونی گلم :72::72:

سلام.
شرایطم طوریکه باید برم. اما چطوری رفتار کنم که این خانواده پر رو نشن ؟؟ چیکار کنم جلو دخالتاشونو بگیرم ؟؟؟
شوهرم توقع داره 24 ساعت بچمو ببره پیش مادرش من که سر کارم. این منو اذیت میکنه. شوهرم کارش شیفتیه 24 ساعت میره سر کار 48 ساعت خونه هست .منم که صبح ها سر کارم .این وسط گفتیم روزایی که شوهرم نیست یه شیفت بچه رو ببریم خونه مادرش یه شیفت خونه مامان من و 2 روزی هم که خودش خونست بچه رو خودش نگه داره .اما داره زیر قولش میزنه . شیفت ها که مرتب عوض میشه اما توقع داره 2 روزی هم که خودش قراره نگه داره بازم ببیره خونه مامانش. اعصابمو به هم ریخته. نمیخوام بچم بهشون وابسته بشه و مثل اونا بار بیاد. نمیدونم چیکار کنم. پرستار هم سخت پیدا میشه .:325:

به خانواده شوهرت احترام بگذار ولی دلیل کارهای شوهرتو بپرس که چرا ناگهان در مورد هر چیز تغییر عقیده میده درسته که خودت میدونی خانوادش روی اون تاثیر میگذارن ولی ببین خودش چی میگه آیا دلیل قانع کننده ای داره یا اینکه فقط بخاطر خانوادش این کارها رو میکنه .
زیاد روی ماشین حساسیت بخرج نده . خانواده شوهرت اینطوری که شما تعریف میکنید با هر عملی منتظر عکس العمل شما هستند . مدتی بی خیال همه چیز شو . بعضی وقتها لازمه که آدمه روی بعضی از خواستهاش پا بگذاره اینطوری زندگی را به خودتون تلخ میکنید .
زندگی جنگ کردن با هم نیست بلکه با هم زیستنه و با هم کامل شدن .پس هر کاری که شوهر یا خانواده ایشون میکنن شما مقابله به مثل نکنید . با دلیل و منطق جلو بروید.

موفق باشید:46:

سلام عزیزم .من هم کاملا مشکلات تو و حتی شدیدتر از تو رو دارم یه شوهر کاملا مطیع در مقابل خونواده که هرروز باید بهشون سربزنه و میخواد که منم برم ولی من نمیرم.شوهر من هم ریزترین مسائلمون رو به اونا میگه و اونا واسه زندگی ما تصمیم میگیرن.شوهرم حق رانندگی رو از اول ازدواج از من گرفت و خیلی جاها پیاده یا با تاکسی میرم.سرکار هم نذاشت بره با اینکه مهندسی خوندم برای همین تامین مالی هم نمشیم.پس خداروشکر کن همین که میذاره بری سرکار و کرایه آژانستو میده حداقل برای خودت مستقلی .باهاش لج نکن که همه اختیاراتو ازت بگیبره

سلام به همه دوستان.
راستش وقتی دلیل مخالفتهاشو میپرسم جوابهای بی سرو ته میده و یا اصلا جواب نمیده. در مورد خانواده شوهرم و رفتن شوهرم بی خیال شدم اما اوضاع بدتر شد و عادت شده واسش. موندم با این شوهر چه کنم ؟؟؟

سارا جان اگر بخوای همش سوال پیچش کنی بدتر میشه ها.یکدفعه قاطی میکنه و مگیه دیگه سرکارم نمیخواد بری.
فقط باید با سیاست جلو بری نه اینکه اون خسته کوفته از سرکار میاد تازه تو بشینی جلوشو شروع کنی به سوال جواب کردن

حواستو جمع کن.مردا ظرفیتشون خیلی کمه