مشکل پیدا کردن با خانواده
سلام به همگی
راستش هر دفعه که اینجا می یام می مونم که اسم موضوعم رو چی بذارم . اخه بدبختی یکی دو تا که نیستن . اما خب سعی می کنم همش رو اینجا بگنجونم .
البته مشکلات من خیلی مشکلم نیست . شاید به خاطر این فکر می کنم مشکله که مشکله بزرگی تو زندگیم ندارم ! گفتم که لازم نباشه این موضوع رو بم یاداوری کنید .
اولین مشکلی که برام پیش اومده سر اینترنت پر سرعت هست . تا قبل از این ما از دایل اپ استفاده می کردیم تا حدود هفته پیش که بابام رو راضی کردم که adsl بگیره . اونم همین کار رو کرد . البته با سرعت 4 برابر چیزی که من می خواستم . نمی دونم به چه بهونه ای مخابرات با اون سرعت بش اینترنت دادند . اولش خیلی خوشحال شدم که با اون سرعت اینترنت گرفته . اما وقتی که مادرم متوجه شد که با استفاده از اون سرعت من و داداشم می تونیم با وصل شدن به اینترنت تو اتاقمون همه شبکه های ماهواره ای رو با کیفیت hd ببینیم خیلی ناراحت شد و انقدر رو مخ بابام کار کرد که الان بابام به من و داداشم گفته که که هر شب فقط ساعت 8 تا 11 و اونم جایی که در دید اون باشیم می تونیم به اینترنت وصل بشیم .
واقعا بد جوری قاطی کردم . اصلا نمی تونم این حرف رو بپذیرم . دیدن فیلم شبکه های ماهواره ای بازی های انلاین کلیپ های یوتیوب و.... رو دارم از دست میدم. از طرفی هم تو این مدت به اون ها وابسته شدم و هم این چیزی هست که الان دیگه همه دارند . به بابام می گم خب بره adsl با سرعت کم تر بگیره که مامانم خیالش راحت بشه . اما اونهم می خواد خودش وقتی خونست با سرعت خوب بره تو اینترنت و هم مامانم بش کاری نداشته باشه . اخه من 23 سالمه . این چه پدر مادری هست که من دارم ؟
یه مشکل دیگم هم داداشم هست . خسته شدم از دست داداشم با دوست دختراش . هر هفته با یک دختری دوست می شه . حالا این جاش مهم نیست و به من هم ربطی نداره . بعدش منو با دوست دختراش اشنا می کنه . شماره های اون ها رو به من می ده . به اون ها می گه به من زنگ بزنند . به من می گه مثلا فلان کار رو برای وبلاگ وست دخترش انجام بدم یا با id خودم عکسای دوست دخترش رو از اون بگیرم . یا وقتی که با اون با ماشین بیرون رفتیم ایشون با دوست دخترش قرار بذاره . یا وقتی با دوست دختراش دعوا می کنه من اشتی شون میدم . یا به من می گه به فلان دختر چی گفته و اون جوابش رو چی داده.
صد با بش گفتم که حرف دوست دختراش رو جلوی من نزنه .ولی فایده نداره . از طرفی وقتی هم اصرار می کنه که یه کارایی رو برای خودش یا اون ها انجام بدم دو سه با که بگه دیگه دلم براش می سوزه و انجام میدم. دیگه موندم باش چه کار کنم . وقتی هم که بش حرفی بزنم می گه خودت یه موقعی استاد ما بودی و بم می گه من که خودم موقعی بدتز از اون بودم حق ندارم نصیحش کنم. حقم داره !
فکر نکنم که هیچکی تو فامیلمون باورش بشه که من دوس دختر ندارم . هر دفعه که میریم مهمونی یا بچه های محل رو ببینم می گن چه خبر از در و داف ؟ بعدشم که بشون می گم یه طوری جوابم رو مدن که بم گفته باشن خودتی . به جاش تو دانشگاه همه فکر می کنند من بچه مثبتم . خب خدا رو شکر حداقل رفقای دانشگام منو قبول دارند .
اخرین مشکلم هم اینه که خیلی مواقع میرم تو فکر این که خدا چرا ما رو افریده و از این قبیل مسائل که خدا کجاست چه کار می کنه و ....
قبله این که مسلمون بشم این مشکلات رو نداشتم . اما بعد از این که مسلمون شدم و دوباره بی دین شدم خیلی این چیزا ذهنم رو مشغول می کنه . اخه هم تو این مدت با بچه مسلمون ها زیاد گشتم و هم بی خدا ها. و کمی هم با اون ها بحث کردم . مخصوصا تو مواقعی که می خواهم استراحت بکنم به جای این که بتونم به ارامش برسم به این چیزا فکر می کنه . اولش گفتم که طبیعیه . ولی انگار داره خیلی طولانی می شه . و اخرش هم به هیچ چیز نمی رسم .
این نکته هم بد نیست اشاره کنم که فردا صبح یک امتحان سنگین دارم و یک فصلش رو هم هنوز نخواندم . چه کنم که احساس نیاز می کردم که این حرف ها رو بزنم ! تا الان انقدر مطلب اینجا ننوشته بودم .
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
انگار کسی قصد نظر دادن نداره . با پدر ماردم هم دعوا کردم سرم حسابی درد می کنه نمی تونم درس بخونم . درسم هم خیلی مفهمومیه .
یه چیز دیگم تو دلم مونده بتون می گم . اما شاید از این که دوباره این بحث رو مطرح می کنم ناراحت بشید .
گفته بودم که دوسال پیش با یه دختری دوست شده بودم . یعنی اون بام دوست شده بود .
اینجا به طور کامل موضوعش رو گفتم .
http://www.hamdardi.net/thread-17924.html
راستش خیلی دوسش داشتم و دارم . همه دوست دخترام رو فراموش کردم به جز اون. دلیل اصلی که من این کارا رو کنار گذاشتم این بود که اون موقع که با اون رفیق بودم یه خواستگار سه پیچی داشت به نام محمد هادی(این اسمش نبود اما یک اسم عربی دو تایی مثله همین )
گفتم که بعد از این که با این تموم کردم با یک دختری دوست شدم که هم خیلی خوشگل بود و هم خونوادش یه ما می خورد . یک روزی اون به من گفت که یک پسری به نام م. ه. تو محلشون به اون پیشنهاد داده و از من پرسید که چطور جوابش رو بدم . من خیلی یکه خوردم مگه ما چند تا م. ه. داریم ! یکی هم نبودند اخه یکی شون شمال شهره اون یکی پایین شهر . گفتم این کار خداست . مطمئن شدم همون طور که دوست دختر اولم باش به هم زدم با این که خیلی دوسم داشت . این یکی هم حتما یه روزی ولم می کنه . پس خودم باید پیش دستی کنم و باش به هم بزنم . باورتون می شه با همچین استدلالی با دختری که خیلی خیلی دوسش داشتم به هم زدم .
دوست دختر اولیم شاید به اندازه اون خیلی خوشگل نبود . اما خیلی مرد بود (ببخشید برای یه دختر از همچین واژه ای استفاده می کنم . ) واقعا منو دوست داشت خیلی باهوش بود و شاگرد زرنگی بود و مثله من خیلی اجتماعی بود و مسئولیت پذیر و خیلی صبور و مقاوم . مذهبی هم نبود . من با این که خانوادش به ما نمی خورند مشکلی ندارم . فقط می ترسم که خانوادم قبول نکنند. (مطمئنم قبول نمی کنند. ) هیج نشونه ای هم ازش ندارم . فقط خونه یکی از دخترایی که باش دوست بود رو دارم . خیلی از رفیقاش رو با داداشم اشنا کرده بود . اما داداشم الان با هیچ کدوم از اون ها رفیق نیست . اون دختری هم که خونش رو بلدم بعد این که با دوست دختر اولیم به هم زدم یه مدتی باش رفیق بودم . 5 یا 6 ماهه پیش هم که به اون دختری که خونش رو بلدم زنگ زدم تا ازش امار اون رو بگیرم به من گفت که اون رو مثله اشغال دور انداختم و فکر نکنم از طریق اون به جایی برسم .
شما می گید چه کار کنم . به خدا از سر هوس اون رو نمی خوام .
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
سلام
مشکلات شما خیلی مشکل است هر چند شاید دوس نداشته باشی من نظر بدم:311:
میدونی اما اینا مشکلاتی نیس که تو زندگیت باشه مشکلاتیه که تو با خودت داری
در ضمن نظرات من اصلا کارشناسانه نیست و فقط همدردیه
...
و راهکار سووم که خیلی از دوتای قبلی بهتره اینه ... من از 15 سالگی پای اینترنت بودم ! اون موقع حدود 7 سال پیش نه فیلترینگ بود به این شدت و هم اینکه سرعت اینترنت فوقالعاده خوب بود با اینکه ای دی اس الم تازه سه ساله دارم و قبلش دایال آپ بود اما به راحتی میتونسم فیلم ببینم و حتی دانلود کنم و همه چیز در اختیارم بود بت توصیه اکید میکنم که دنبال شیطنت ها و کنجکاوی های جوانانه تو اینترنت نباشی هر چند شاید خیلی هم جوون آکبندی نباشی از نظر ذهنی اما از اینترنت فقط برای کارهای مفید استفاده کن به نفع خودته هم اعتماد خانوادت جلب میشه و هم آثار مخرب ذهنی نداره برات. یعنی در واقع بازی آنلاین و کلیپ یوتیوب دیگه از سنت گذشته در حد گه گداری خوبه اونم کوتاه نه همیشه .
مشکل دومت که با برادرته
...
راهکار سومم اینه که بری و کارگاه پاسخ جراتمندانه رو بخونی و خیلی درست کامل و روراست با برادرت صحبت کنی و بش بگی که خسته شدی از اینجور روابط و حتی نمیخوای در جریان این کارا باشی و روحیتو آزارده میکنه مطمئنن به راحتی قبول میکنه
مشکل سوم راهکارامو یک دو سه میزنم
1. بیخیال خدا زندگیتو کن! خیلی آسونه اما خطرناکه تجربه کردم واقعا مخرب و دردناکه
2. با یه مشاور مذهبی حرف بزن کسی که بش اعتماد داری و براننامه های به سمت خدا رو ببین
3.(عالی کاملا جواب میده. هر روز یه کار به خاطر خدا انجام بده و مثلا چند وقت بعدش کن دو تا کار اما یادت باشه نیتت کاملا خالصانه باشه و فقط برای خدا . مثلا یه رو نمازتو سر وقت بخون یه صفحه قران بخون به یه پرنده غذا بده ظرفها رو برای مامانت بشور برای بابات چایی ببر اما با نیت الهی!!! بعد از خدا بخواه حالا که تو یه قدم براش برداشتی اونم کمکت کنه. و مطمئن باش تو کمتر از یک ماه نتیجشو به عینه میبینی اما یادت باشه کارات خالصانه باشه
فراموش نکن ما یک قدم بریم خدا 10 قدم میاد حدیث قدسیه!
امیدورام موفق باشی
راجع به رابطه با دخترم یه مدت همشونو بزار کنار و اصلا بشون فکر نکن
به خودت برس صبح پاشو صبحونه بخور برو باشگاه ورزش کن رو تردمیل بدو برای خودت غذا درست کن خرید کن
سعی کن با خودت خوش باشی و از بودن با خودت لذت ببری . یعنی تنهاییتو دوس داشته باش یکمم توکل به خدا رو چاشنیش کن به راحتی یکی همون جوری که میخوای شاید نه اما کسی کاملا مناسبت و خیلی خیلی بهتر از تفکراتت سر راحت قرار میگیره!!!
:82:
امیدوارم امتحانو موفق باشی
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
سلام دوست عزیز
فکرکنم متن طولانی که نوشتی دلیل بی جواب بودن سوالاتت شده امادلسردنشوهمیشه یه اد باحوصله هست .نمیدونم به عنوان یه عضوجدیداجازه جواب دادن دارم یانه? تجربه من توی دوستی اونقدرنیست که بتونم بهت کمکی کنم امادرموردجلب اعتمادخانوادت بهتره بهشون ثابت کنی حتی باداشتن امکاناتم بازکسی هستی که بهش اعتماددارن اگه اعتمادشونوجلب کردی سواستفاده نکن چون جلب مجدداعتمادشون سختترازباراوله چه اشکالداره یه چندروززیرنظربودنتون ازطرف پدرتون باعث ارامش خاطراوناوکم کردن تنش توی خونه میشه .درباره داداشتون شایدبهترباشه احساستورک بگی به عنوان یه دوست
شایدسریعترجواب بگیری.
درباره مسیله خدایادمه معلم کلاس پنجم دبستانم بسکه من درباره خداازش پرسیدم بهم گفت دختریه روزدیوونه میشی ازاین سوالامیپر
سی
:311:فکرکنم هرکدوم ازمایه سوال بی پاسخ درباره خداداریم بهتره ازکتاب یامقالاتی استفاده کنی که بتونه جواب درستی بهت بده اما فقط اینوبدون به عدالت خداشک نکن. این واسه من به اثبات رسیده امیدوارم شماهم بتونیدبه باوربرسید.من. کارشناس نیستم
امیدوارم تونسته باشم کمکی کنم نظرات من شخصی بود
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
نه دیگه این چیزا دیگه فایده ای برای من نداره . من به به دلیل این که پدر مادرم مسلمونند از adsl محروم هستم . چون نمی خواهند دسترسی نا محدود به شبکه های ماهواره ای داشته باشم .
واقعا و از صمیم قلب از این نوع اسلام که اون ها دارند متنفرم . یک ساله که دختر بازی رو کنار گذاشتم . فقط دو تا کیف سی دی فیلم های مستهجن رو دور انداختم . اما اخرش چی . به من حتی اعتماد ندارند که حتی بتونم بدون نظارتشون برم تو اینترنت . نه دیگه از این وضع خسته شدم .
اگه خدا بخواد امتحانام که تموم بشه میرم دنباله دختر بازی . فکر کنم یه رفیق خیلی کم باشه اما سه تا هم خیلی زیاده . دو تا به نظرم مناسبه . باید امتحاناتم که تموم شد برم سراغ اون خط اعتباری ام که شکونده بودم .یا دوست دخترام خودشون بم زنگ می زنند به من یا من به اون ها . ازدواجم میرم میذارم برای 34 یا 35 سالگی . یعنی در خانواده ما سن میانگین ازدواج حدود 30 هست . تا اون موقع هم از زندگی لذت میبرم .
بهترین کار در مورد خدا هم این هست که بی خیالش بشم . اصلا ازش دل خوشی هم ندارم . چه هست چه نیست ! چی این وسط به من می رسه ؟
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
در ضمن من هیچ وقت به خودم اجازه توهین نمیدم گفتم ...
گردن خدا هم ننندازوبه هر حال من فقط راهنمایی کردم این تویی که برای زندگیت تصمیم میگیری و یادت باشه پای همه چیشم باید وایستی
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
هر چیزی اندازه ای داره پس پیمونه رو زیاد پرش نکن که سر بره
برای جلب اعتماد : دوست خوب این همه بی حوصله نباش یه مدت خیلی چیزها رو رعایت نکردی حالا می خواهی به این راحتی اعتماد رو بدست بیاری؟....
بهتره که هیچ وقت خدا رو فراموشش نکنی تا رحمتش بیشتر شامل حالت باشه
:310:
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
با سلام،
از دوستان تقاضا می شود از توهین به یکدیگر پرهیز کنند.
3 تا از پست ها ویرایش شدند.
در صورت تکرار مجبور به دادن اخطار می شویم.
با تشکر.
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
نقل قول:
گردن خدا هم ننندازوبه هر حال من فقط راهنمایی کردم این تویی که برای زندگیت تصمیم میگیری و یادت باشه پای همه چیشم باید وایستی
بله من برای زندگیم تصمیم می گیرم. پای همه چی شم وایمیسم . امروز صبح رفتم سیم کارت اعتباری ام رو گرفتم . اما میدونم راهی که دارم میرم درست نیست . اما درست تر از راهی است که اکنون درام می روم . انتخاب من بین بد و بدتر است . شاید دیدن فیلم هایی که یک صحنه هایی هم داره بد نباشه و همین طور یک دوست دختر داشتن و یکی رو هم برای وقت ضرورت نگه داشتن ایده خوبی باشه . دیروز اعصابم خیلی خورد بود . فکر می کنم در مورد ازدواج حتی حرفشم زدن برام خیلی زوده . وقتی که یه خونه و ماشین برای خودم داشتم و کار با دارمد بالا اون وقت اگه دیدم از دختری خیلی خیلی خوشم اومده باید بش پیشنهاد ازدواج بدم . یا 5 ساله دیگه یا 10 ساله دیگه . شاید اصلا این کارای یدر مادرم این خوبی رو برای من داره که که خودم رو ییدا کنم . بفهمم که هستم و از زندگی چی می خوام . من باید طرز نگاهم به زندگی و همین طور اصول اخلاقی که بش بایبندم با یک فرد مذهبی فرق کنه . شاید بعدا به خاطر همین کارشون ازشون تشکر کنم. اما این سعی رو می کنم با هر دختری که رفیق شدم بش کم دروغ بگم و یک حدی رو هم در ارتباطم باش نگه دورم . همین !
نقل قول:
برای جلب اعتماد : دوست خوب این همه بی حوصله نباش یه مدت خیلی چیزها رو رعایت نکردی حالا می خواهی به این راحتی اعتماد رو بدست بیاری؟....
بهتره که هیچ وقت خدا رو فراموشش نکنی تا رحمتش بیشتر شامل حالت باشه
اصلا دیگه نمی خوام بم اعتماد داشته باشن . اصلا باید انقد قوی بشم که بقیه بخوان اعتماد من رو به دست بیارن نه من اعتماد اون ها رو.
خدا شاید خودش هم بدش نیاد من دوست دختر داشته باشم یا فیلم هاو شو های ... رو ببینم . من و خدا بهتره با هم هیچ کاری نداشته باشیم . اون راه خودش رو بره و من هم راه خودم رو . ضمنا من یک خدا انگارم و نه خدا پرست یس انقدر برام از رحمت خدا و ذکر و یادش و .... حرف نزنید . کمی تعریف ما از خدا فرق می کنه و اینجا هم جای صحبت در موردش نیست .
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
سلام دوست خوبم
اول بگم قصدم توهین نیست فقط راهنمایی یه کم غیرتی بازی عاشقانه نسبت به عشق اول ام خدا هر چند انقدر بزرگه که منو نمی خواد خودش با همه بزرگیش با همه خوبی اش داره بهمون نشون میده که هر چه داریم از اوست
دوم کسی مگه گفته که تو برا زندگیت تصمیم نمیگیری یا بزار ما برا زندگیت تصمیم بگیریم !نه! چرا داری با خودتم لجبازی میکنی عقلانی تصمیم بگیر نه احساسی:305:
یه سوال دارم برای انتخاب و تصمیمت احترام قائل میشم ولی مراحل زیرو در این تصمیمگیری طی کردی
مراحل یک تصمیم گیری صحیح
۱- تصمیمی که باید اتخاذ شود دقیقا تعریف کنید .
۲- موقعیتی که تصمیم باید در آن گرفته شود مجسم کنید.(تجسم کن دخترایی که بهشون علاقهمند بعدم جدا میش)
۳- انتخابها را شناسایی کرده و آنها را بنویسید.(دوستی های بی پایان یا تلاش برای یه زندگی عاشقانه و پاک )
۴- نتیجه هر انتخاب را دقیقا ارزیابی کنید .(افسردگی یا خوشبختی )
۵- انتخابها را اولویت بندی کنید .(با خودته با توجه به تجربه گذشته)
۶- بهترین مورد را انتخاب کنید .( تو عاقلی خودت بگو )
۷- در صورت تردید داشتن ، مجددا تصمیمتان را بازنگری کنید .( تردید داری هنوز ،میکشمت اگه تردید داشته باشی)
۸- انتخابتان را عملی کنید .(تو با دل وجراتی)
http://www.hamdardi.net/thread-6814-post-70898.html#pid70898
در ضمن ما تو خانوادمون یه اقلیت داریم که از من که دینم اسلام دارم بیشتر یه چیزایی رو رعایت میکنه اتفاقا در مورد فیلم و اینترنت همین جوره و یه حساسیت عادی که همه خانواده ها دارند چه اونی که مسلمون چه اونی که نامسلمون چون عقلا خودمونیم اینترنت یا ماهواره یه چیزای خیلی بدی هم داره خودتو بزار جای پدر و مادرت، حق دارند ولی خوب مام جونیم و لجباز تا دستمون نسوزه نمیفهمیم نباید بریم سراغ اتیش
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
از راهنمايي هاي همتون ممنونم . شايد يه روزي تو اين راهي که دارم ميرم سرم به سنگ بخوره و دوباره به اينجا برگردم . اميدوارم که اين اتفاق نيفته .حامد جان اگه مي شه لطفي کن و اين موضوع رو قفل کن . باي .......:72:
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
سلام می دونم از اینکه دوباره اینجا اومدم خوشحال نیستید . اما خب مهم اینه که من دوست دارم بیام اینجا . اصلا خیلی وقت پیش می خواستم بیام اما خب نمی دونستم که اصلا فایده ای داره یا نه .
انقدر اتفاقا تو این مدت برام افتاده که نمی دونم کدومش روبگم یا نگم . یا از کجا شروع کنم .
اون روزی که خط اعتباری ام رو گرفتم زنگ زدم به اون دختره که گفتم اخرین رفیقم بود و خیلی خوشگل بود و وضع زندگی شون هم مثله ما بود اس دادم . اولش براش اس دادم سلام . فکر می کردم حتما بم فحش میده می گه کجا رفتی که دیگه خبری ازت نشد . اما برعکس خیلی هم تحویلم گرفت و بم گفت که خوب کاری کردم که بش زنگ زدم و احوالم رو پرسید . ازم پرسید تو این یک سال چه کار می کرد و منم ازش پرسیدم که اون چه کار میکرده . ازش در مورد درسش پرسیدم و با هم خاطرایمون رو مرور کردیم . تو صحبت هامون به من گفت که الان دوران متحاناش هست . منم بش گفتم اگه دوست داره بعد امتحاناش بم زنگ بزنه . اما اون گفت که اخرین امتحانش رو داده و بعدالظهر خودش بم زنگ می زنه . اما بم زنگ نزد .خودم شب براش اس دادم که چطور شد که زنگ نزد . اما اون با بی ادبی جوابه اسم رو داد. معلوم بود با مادرش یا خواهرش در مورد من حرف زده و حتما هم اون ها بش گفتند که من که بعد از یک سال که با یه بهونه مسخره باش به هم زده و بودم و الان خواستم باش رفیق بشم به دردش نمی خورم . منم که اصلا اهل منت کشی نیستم و اصلا نخواستم منتش رو بکشم . خیلی حالم گرفته شد . با خودم گفتم من که دیگه تا اخر عمرم کسی رو اندازه این دوست نخواهم داشت و از طرفی معلومه که چون یک سال تنهاش گذاشته بودم دیگه طرفم نمی یاد . پس بهتره حداقل عشقم بدونه که من کی بودم . همه ی حقیقت رو که چرا باش به هم زدم . عقایدم و این که بی دینم و دوست دختر اولی که داشتم و ..... رو توی سه تا اس ام اس براش فرستادم . بعدش به من زنگ زد. اما من رد تماس زدم و براش اس ام اس دادم که جرات ندارم که باش حرف بزنم و می دونم که چه احساسی در مورد من داره . این خوبی رو داشت که کسی که دوسش داشتم همه چی رو در مورد من می دونه . خیلی برام مهم بود اما فکر نکنم شما همیتش رو درک کنید .
اصلا اینجوری بهتره .حالا الان خیالم راحته که دیگه اگه خودم رو هم بکشم اون طرفم نمی یاد و دوست دختر اولم هم که حتما تا الان ازدواج کرده . پس می تونم تا اخر عمرم با خیاله اون ها زندگی کنم . شبش رفتم تو روم یاهو و از یه دختره شمارش رو گرفتم و حتی بش یک اس هم دادم . اما نمی دونم چرا اصلا دیدم اس ام اس بازی بم فاز نمی ده . جوابه اسم رو که داد شمارش رو از گوشی ام پاک کردم و دیگه جوابش رو ندادم .
داداش به یکی از رفیق ها دوست دخترش گفت به من زنگ بزنه تا باش رفیق بشم و این هفته باش قرار بذارم .و اما اون دختره رو هم تحویل نگرفتم . یعنی نمی دونم چمه نمی تونم با یه دختر راحت حرف بزنم .
شاید بهتره تنهایی یه سر برم پارک ملت یا ارم یا یه جای دیگه شاید از کسی خوشم بیاد. اما فعلا که حوصله خودم رو هم ندارم .
چند روز پیش ساعت 3am یه تصمیمی گرفتم . از خدا انگاری برگشتم و طبیعت گرا شدم . این جا جای بحث در موردش نیست اما خواستم بدونید.
یه خبر دیگم این که با بابام صلح کردم و قرار شد adsl هر وقت بخوام بتونم وصل بشم و همین طور هر وقت بخوام بتونم با ماشین بیرون برم . جریان این بود که بشون گفتم که اگه بم adsl نمیدید منم زن می خوام . اونا بم گفتن اولا چون بی دینم هیچ وقت برام زن نمی گیرن و هیچ خانواده ای رو بدبخت نمی کنند و از طرفی هم adsl که هیچ . حق ندارم با دایل اپ هم به اینترنت وصل شوم . اما خوب وقتی دیدن من خیلی مظلومم و سراغ دختر بازی هم نرفتم دلشون سوخت و این تصمیم رو گرفتن که همadslm داشته باشم و هم هر وقت خواستم با ماشین بیرون برم . ماشین هم جون میده برای دختر بازی اما خب ما که فعلا قصدی نداریم !
خب انم زندگی من . نصیحتی برای من ندارید ؟
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
انگار کسی حرفی برای من نداره . اصلا می خواهید چی بم بگید . اگه کسی چیزی می خواد بگه خوب این موضوع رو قفل کنید که خودم هم الکی نیام توش . راستش هر چی هم که می شده بم گفتید . فکر نکنم حرفی مونده باشه
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
ببین برادر جان من هر از گاهی به تاپیکت نگاه مینداختم.
خیلی سردرگمی،معلوم نیست دنبال چی میگردی؟
میای اینجا حرف میزنی وقتی جواب باب میلت رو نگرفتی ترش میکنی بعد قاطی میکنی و میگی تاپیک رو قفل کنین.
اینجا بیشتر شبیه دفترچه خاطرات روزانه ات شده.
اما بازم بد نیست.همین که میدونی شاید جنس حرفایی که میشنوی با چیزی که میخوای فرق کنه اما بازم میای اینجا نشونه های خوبیه.
من الان مشکلت رو دقیق نفهمیدم.دوست دختر داشتنه؟
بی هدفیه؟چیه؟؟
یه مدت دوست شدن با دخترا برات هیجان داشت اما الان ارضات نمیکنه،حق هم داری چیزایی که وقعا درست نیستن به دل ادم نمیشینن.من شرایط مشابه تو رو تجربه کردم اما دیدم با این کارا هیچی نصیبم نمیشه جز یه خوشی،هیجان و ارامش موقت اما عوضش خیلی چیزا رو از دست دادم.ارامش پایدارم سست شده بود،درگیری ذهنیم زیاد شده بود و بعد از مدتی هیچی برام جذاب نبود.دلم میخواست فقط خودم با خودم دوست باشم.
تو هم اینکارو کن.نمیخوام بهت بگم با دخترا دوست نشو چون گناهه و...
بلکه واقعا ادمو از خودش دور میکنه.
چقد با خودت رفیقی؟چقد پای درددل خودت نشستی ببینی چرا انقد کلافه و بهانه گیری؟
یه تاپیک هست اینجا به اسم کودک درون،برو اونجا یاد بگیر با خودت اشتی کنی.
اینجا هم برو شاید به دردت خورد.
البته نامرتب گذاشتم.شاید به نظرت خسته کننده و بیهوده بیاد اما تجربه کنی میبینی جالبه.
لینک1
لینک2
لینک3
لینک4
ببخشید حرفام زیاد ربط نبود چون واقعا مشکلت رو واضح نگفته بودی.
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
نقل قول:
بین برادر جان من هر از گاهی به تاپیکت نگاه مینداختم.
خیلی سردرگمی،معلوم نیست دنبال چی میگردی؟
میای اینجا حرف میزنی وقتی جواب باب میلت رو نگرفتی ترش میکنی بعد قاطی میکنی و میگی تاپیک رو قفل کنین.
اینجا بیشتر شبیه دفترچه خاطرات روزانه ات شده.
اما بازم بد نیست.همین که میدونی شاید جنس حرفایی که میشنوی با چیزی که میخوای فرق کنه اما بازم میای اینجا نشونه های خوبیه.
من از 16 سالگی رسما بی دین بودم اما هیچ وقت نتونسته بودم در مورد ادیان مختلف نظام های سیاسی مختلف و همین طور چگونگی زندگی کزدن و هنجار های خوب و بد تحقیق کنم و الان حدود 5 ماهی است که دارم در مورد این چیزا تحقیق می کنم و شاید برای همینه که کمی سردرگم بودم. شاید هم بیشتر از کمی ! تازه الان خودم رو تا حدودی پیدا کردم . اگه می گم یه تایپیک قفل بشه برای این هست که از اینکه اون بحث برام مفید باشه نا امید می شم . بعدشم از این که کسی به پدر و ماردم توهین کنه یا بخواد منو و عقایدم رو مسخره کنه خیلی ناراحت می شم
خب چکار کنم حرفام رو به کی بزنم . اینجا تنها جایی هست که می تونم بدون هیچ ترسی حرفم رو بزنم و بدون این که نگران باشم بعدا از حرفام علیه خودم استفاده کنید . فکر می کنم شایدکمی ییشتر از خودم گفته باشم بهتر می تونید راهنمایی ام کنید و بهتر درکم می کنید . البته حق با شماست . دیگه خیلی زیاده روی کردم .
نقل قول:
من الان مشکلت رو دقیق نفهمیدم.دوست دختر داشتنه؟
بی هدفیه؟چیه؟؟
شاید علتش این هست که خودم هم دقیق مشکلم رو نمی دونم . من اگه بخوام طرف دوست دختر و این چیزا هم برم به این دلیل نیست که مثله بیشتر پسرا بخوام از یه دختر سو استفاده کنم . دلیل دیگه ای داره .
مشکل این هست که اگر من بخوام یک ازدواج سنتی داشته باشم و اون هم با دختری که مادرم برام رفته خواستگاری نمی تونم در مورد عقایدم و .. براش به طور واضحی حرف بزنم . در حالی که اگه با دختری رفیق باشم این کار برام خیلی اسون تره . خودم هم دوست ندارم زنی بگیرم که برای هر کاریش به رساله متوسل بشه . ضمنا اگر دوستی به طریق درست برقرار بشه و روابط هم از سطحی بیشتر نباشه به نظرم قبل از ازدواج می تونه مفید باشه .
مشکله من این هست که دیگه حال و حوصله عاشق شدن و اس بازی و چرت و پرت گفتن و این چیزا رو ندارم ..
یعنی فکر کنم که دیگه این چیزا از سن من گذشته . از طرفی اون دوست دختر اخریم که خیلی هم دوسش داشتم از خاطرم نمی ره . کاش باش اون طوری حرف نمی زدم و بش نمی گفتم بی دینم . فکر نکنم به دختر دیگه ای بتونم علاقمند بشم .
به نظر من در کل جهان بی هدف است . حدود 1/3 زندگی ام رو کردم و 2/3 زندگی ام هم مونده . مثله کیهان که حدود 13 میلیارد ساله که به وجود اومده و تا حدود 2 برابر این مدت هم به زندگی خودش ادامه می ده .و من بعداز اتمام زندگی ام نابود می شم . البته همین الان هم به معنای واقعی وجود ندارم و مکانیزمی در مغزم این حس رو به من می دهد که من یک موجود مستقل هستم . کیهان هم با گذشت زمان سرعتش انقدر کاهش پیدا می کنه که دوباره نیروی جاذبه کهکشان ها رو به هم نزدیک می کنه و کیهان تبدیل به یک سیاه چاله ی بزرگ می شه . اما با اینکه جهان هدفی نداره اما من برای خودم اهدافی دارم و خیلی هم زیاد هستند . گاهی هم به بی هدفی جهان فکر می کنم .البته داشتن هدف یکی از ویژگی های انسان هاست و نباید از طبیعت انتظار داشته باشم که مثله من زندگی کند و هدف داشته باشد .
نقل قول:
یه مدت دوست شدن با دخترا برات هیجان داشت اما الان ارضات نمیکنه،حق هم داری چیزایی که وقعا درست نیستن به دل ادم نمیشینن.من شرایط مشابه تو رو تجربه کردم اما دیدم با این کارا هیچی نصیبم نمیشه جز یه خوشی،هیجان و ارامش موقت اما عوضش خیلی چیزا رو از دست دادم.ارامش پایدارم سست شده بود،درگیری ذهنیم زیاد شده بود و بعد از مدتی هیچی برام جذاب نبود.دلم میخواست فقط خودم با خودم دوست باشم.
تو هم اینکارو کن.نمیخوام بهت بگم با دخترا دوست نشو چون گناهه و...
بلکه واقعا ادمو از خودش دور میکنه.
مشکل همین جاست . من تو زمانی که با اون دوست دختر اولم بودم با وقتی که با دوست دختر اخریم بودم خیلی هم تو زندگی ام موفق بودم و هیچ مشکلی نداشتم . دوست دختر اولیم رو به خاطر خودش باش به هم زدم و دوست دختر اخریم رو به خاطر دوست دختر اولیم ! وگرنه من ارامشم اسیب ندیده بود و تونسته بودم سطح روابطم رو هم کنترل کنم و همین طور به خودم و اون ها هم خوش می گذشت و زندگی برام خیلی جالب تر شده بود . چون واقعا عاشقشون بودم نه اینکه فقط به خاطر هوس بازی باشون رفیق بشم . الان هم توان شروع یک رابطه جدید رو ندارم و دلم هم هنوز جای دیگه ای هست . اصلا کاش اون دوست دخترم که هفته پیش بش زنگ زدم همون اول بام بد حرف می زد نه این که اولش بخواد بام رفیق بشه و بعدش بش زنگ بزنم و اون طور جوابم رو بده . حالا که دیگه کار از کار گذشته و دیگه هر کاری کنم فایده این نداره .
نقل قول:
چقد با خودت رفیقی؟چقد پای درددل خودت نشستی ببینی چرا انقد کلافه و بهانه گیری؟
یه تاپیک هست اینجا به اسم کودک درون،برو اونجا یاد بگیر با خودت اشتی کنی.
اینجا هم برو شاید به دردت خورد.
البته نامرتب گذاشتم.شاید به نظرت خسته کننده و بیهوده بیاد اما تجربه کنی میبینی جالبه.
لینک1
لینک2
لینک3
لینک4
ببخشید حرفام زیاد ربط نبود چون واقعا مشکلت رو واضح نگفته بودی.
لینک هایی که معرفی کردید رو خوندم . اما مشکله اصلی من همین کودک درونم هست که خیلی بش رو دادم . من ادم خیلی احساساتی بودم و هستم . و خیلی هم با بچگی ام فرقی نکردم . اون موقع احساساتی بودم و عاشق ریاضی . الان هم هنوز احساساتی هستم . فقط الان بیشتر به فیزیک و کیهان شناسی علاقه دارم تا ریاضی . و همیشه هنر را هم دوست داشتم . مخصوصا ادبیات و خوش نویسی .الان خیلی خیال پردازی نمی کنم اما کوچکتر که بودم خیلی خیال پردازی می کردم . حتی دو تا داستان هم راهنمایی که بودم نوشتم و یکی از ان ها در استان هم مقام اورد . اما به خاطر عشق خیلی خیلی زیادم به ریاضیات طرف داستان نویسی و .... نرفتم . الان هم بزرگ ترین علاقه مندیم دیدن فیلم های عاشقانه هندی یا دیدن فیلم های علمی تخیلی امریکایی است . البته مستند های علمی و فرهنگی را هم خیلی دوست دارم . خواستم بدونید که من کودک درون رو فراموش نکردم .
راستش جامعه ای که توش زندگی می کنم خیلی عذابم می ده . این که من به عنوانه یک مرتد فطری یعنی کسی که پدرو مادرش مسلمان بودند و خودش بی دین است . حکمم اعدام است و حتی حق زندگی هم ندارم .
یا اینکه نباید طرز تفکر خودم رو جایی مطرح کنم یا حق تبلیغ اون رو ندارم . یا این که نگاهی که جامعه به من دارند . حتما شما هم از کسی مثله من متنفرید . همین حسی که الان مطمئنم که دوست دخترم وقتی فهمیده من بی دین هستم در مورد من داره .
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
نقل قول:
تازه الان خودم رو تا حدودی پیدا کردم . اگه می گم یه تایپیک قفل بشه برای این هست که از اینکه اون بحث برام مفید باشه نا امید می شم . بعدشم از این که کسی به پدر و ماردم توهین کنه یا بخواد منو و عقایدم رو مسخره کنه خیلی ناراحت می شم
خب چکار کنم حرفام رو به کی بزنم . اینجا تنها جایی هست که می تونم بدون هیچ ترسی حرفم رو بزنم و بدون این که نگران باشم بعدا از حرفام علیه خودم استفاده کنید . فکر می کنم شایدکمی ییشتر از خودم گفته باشم بهتر می تونید راهنمایی ام کنید و بهتر درکم می کنید . البته حق با شماست . دیگه خیلی زیاده روی کردم .
زود ناامید نشو...تا انتها صبر کن...شاید نتیجه دلخواهت رو نده ولی مطمئنا خالی ازفایده هم نیست...
حق داری از توهین به پدر و مادرت دلخور بشی و اصلا این کارت یه افرین هم داره..هر وقت دیدی کسی توهین کرد دکمه گزارش این ارسال به مدیر رو بزن.خودشون با اون شخص برخورد میکنن.
منم که گفتم خیلی خوبه میای اینجا حرفاتو میزنی...فقط یه کم صبور باش.
نقل قول:
مشکل این هست که اگر من بخوام یک ازدواج سنتی داشته باشم و اون هم با دختری که مادرم برام رفته خواستگاری نمی تونم در مورد عقایدم و .. براش به طور واضحی حرف بزنم . در حالی که اگه با دختری رفیق باشم این کار برام خیلی اسون تره . خودم هم دوست ندارم زنی بگیرم که برای هر کاریش به رساله متوسل بشه . ضمنا اگر دوستی به طریق درست برقرار بشه و روابط هم از سطحی بیشتر نباشه به نظرم قبل از ازدواج می تونه مفید باشه .
پس مشکلت ازدواج و انتخاب همسره...خوب تو حق داری بخوای با کسی شبیه خودت ازدواج کنی...اصلا میگن تو ازدواج دو طرف باید هم کفو باشن یعنی هم تراز همدیگه...ازیه جنس.
اما قبل ازانتخاب دختر بگو چقد خودت امادگی ازدواج داری؟؟
تا وقتی هنوز داری تو مرحله شناخت خودت قدم میزنی و به یه ثبات مشخص نرسیدی که نمیتونی ازدواج کنی بهتره فعلا تمرکزت رو بذاری روی خودت.
چقد مرد شدی؟؟
میتونی بدون کمک و پول بابات یه خونواده رو ازنظر مالی بچرخونی؟؟
اگه خدایی نکرده یه روز ورشکست شدین میتونی از صفر شروع کنی و تکیه گاه واقعی همسرت باشی؟؟
اگه بچه دارشدی میتونی خوب براش پدری کنی؟؟میتونی خوب تربیتش کنی؟؟
مرد روزای سخت شدی؟؟
چقد تو کنترل احساسات مهارت داری؟؟چقد تو شرایط بحرانی(ازهر جهت) میتونی تصمیمات عاقلانه و حیاتی بگیری؟؟
اینا واسه ازدواج موفق لازمه وگرنه تو همین الان هم میتونی بری زن بگیری..
نقل قول:
به نظر من در کل جهان بی هدف است . حدود 1/3 زندگی ام رو کردم و 2/3 زندگی ام هم مونده . مثله کیهان که حدود 13 میلیارد ساله که به وجود اومده و تا حدود 2 برابر این مدت هم به زندگی خودش ادامه می ده .و من بعداز اتمام زندگی ام نابود می شم
اما با اینکه جهان هدفی نداره اما من برای خودم اهدافی دارم و خیلی هم زیاد هستند . گاهی هم به بی هدفی جهان فکر می کنم .البته داشتن هدف یکی از ویژگی های انسان هاست و نباید از طبیعت انتظار داشته باشم که مثله من زندگی کند و هدف داشته باشد .
واقعا؟؟چه جالب اما من بر عکس تو فکر میکنم.واقعا طبیعت هدف نداره؟؟
پس اون دونه ای که تو دل خاک میکاریم برای چی جوونه میزنه خودشو ازدل سخت خاک بیرون میکشه رشد میکنه نهال میشه،درخت میشه میوه میده؟؟خوب اینم هدفه دیگه:)...هدف که فقط درس خوندن و دانشگاه رفتن و...نیست
بگذریم..نمیخوام دوباره سنسورات فعال بشن و فکر کنی دارم عقایدمو تحمیل میکنم.فقط نظرمو گفتم.
خوب 2/3بستگی به این داره که چند سال عمر کنی.شاید همین فردا عمرت تموم شه.شایدم بیشتر از2/3 فرصت داشته باشی.کسی چه میدونه؟؟
چه عالی که هدف داری
نقل قول:
از طرفی اون دوست دختر اخریم که خیلی هم دوسش داشتم از خاطرم نمی ره . کاش باش اون طوری حرف نمی زدم و بش نمی گفتم بی دینم . فکر نکنم به دختر دیگه ای بتونم علاقمند بشم .
چون واقعا عاشقشون بودم نه اینکه فقط به خاطر هوس بازی باشون رفیق بشم . الان هم توان شروع یک رابطه جدید رو ندارم و دلم هم هنوز جای دیگه ای هست . اصلا کاش اون دوست دخترم که هفته پیش بش زنگ زدم همون اول بام بد حرف می زد نه این که اولش بخواد بام رفیق بشه و بعدش بش زنگ بزنم و اون طور جوابم رو بده . حالا که دیگه کار از کار گذشته و دیگه هر کاری کنم فایده این نداره .
اما تو باید قضیه دینت رو بهش میگفتی.باید در مورد خودت بهش راست بگی و بهش این حق رو بدی که همه چی رو بدونه و بعد تصمیم بگیره.که الته تو این کارو کردی.پس پشیمون نشو که ای کاش نگفته بودم چون این یه نوع حقه زدنه.
خوب این ازمعایب دوستی قبل از ازدواجه...دو طرف قصد شناخت رو دارن اما به جاش وارد فاز احساسی میشن..
اینجوری نمیتونن خوب همدیگه رو بشناسن...و اگه رابطشون به هر دلیل تموم شد ازنظر روحی و عاطفی ضربه میخورن.
(معایب دوستی که فقط رابطه ج ن سی نیست)
به خودت فرصت بده..اجازه بده زخم این اتفاق عاطفی خوب بشه...دیگه به اون دختر فکر نکن..یاداوریش مثه اینه که اون زخم خشک شده رو میکنی و خونش میندازی...میدونم میگی سخته،دیگه ممکن نیست بعد اون به کسی علاقمند بشم و...این حرف اکثر کساییه که همچین تجربه ای داشتن...اما اگه از روش توقف فکر استفاده کنی بعد ازمدتی فراموشش میکنی...
فعلا انرژیت رو بذار برای شناخت خودت و پیدا کردن مکتب مورد نظرت و...
وقتی به یه نقطه ای رسیدی که ثبات پیدا کردی و ازنظر امادگی ازدواج شرایطت خوب شد اون موقع دنبال انتخاب دختر باش.
همون اول هم تموم شرایطت رو بهش کامل توضیح بده و بهش این حق رو بده که انتخاب کنه و تصمیم بگیره.
اگه قبول کرد اونوقت روش سرمایه گذاری احساسی کن.
نکنه درگیر احساسش کنی تا بخاطر احساس و علاقه شرایط دینیت رو قبول کنه.اینجوری بعدا حتما به مشکل بر میخورین
نقل قول:
مشکله اصلی من همین کودک درونم هست که خیلی بش رو دادم
:305:حواستو جمع کن در مورد کودک درون نباید کلمات منفی بکار ببری.کودک درون تو خیلی هم عزیز و محترمه...
چیزایی که در مورد علایقت گفتی ربطی به کودک درون نداره.تو خیال میکنی بهش توجه میکنی.بذار خودش حرف بزنه.چرا تو از جانب اون حرف میزنی؟؟.با کودکت صحبت کن و ببین چی میگه؟
نقل قول:
راستش جامعه ای که توش زندگی می کنم خیلی عذابم می ده . این که من به عنوانه یک مرتد فطری یعنی کسی که پدرو مادرش مسلمان بودند و خودش بی دین است . حکمم اعدام است و حتی حق زندگی هم ندارم .
یا اینکه نباید طرز تفکر خودم رو جایی مطرح کنم یا حق تبلیغ اون رو ندارم . یا این که نگاهی که جامعه به من دارند . حتما شما هم از کسی مثله من متنفرید .
این جامعه ای که تو میگی ما رو هم به شکلهای دیگه عذاب میده.
فعلا که داری زندگی میکنی پس از تک تک لحظاتش لذت ببر.البته انتخاب با توئه..میتونی زانوی غم بغل کنی.میتونی لذت ببری.کدومو انتخاب میکنی؟؟
من که شخصا ازشما متنفر نیستم
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
در جوابتون یه مطلبی رو نوشته بودم اما متاسفانه پاک شد .
در کل باید این رو بگم من مکتب طبیعت گرایی رو خیلی دوست دارم وتصمیمم رو گرفتم و با این مکتب به ارامش رسیدم .
به نظرم لازم نیست هم در مورد اعتقادات و گذشته ام به کسی توضیح بدم . باید در مورد هنجار هام رفتار هام علایقم و ... صحبت کنم .
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
سلام اقای ahmadi 00
فکر میکردم داری از مشکلت فرار میکنی و دنبال راه حل براش نیستی ولی امروز که امدم و نوشته هات دیدم فکر میکنم خیلی خودتو دوست داری بهت تبریک میگم .
خوشحالم که مشکلت با پدر و مادرتان حل شده و صلح کردید :310:
ممنون که به ما اعتماد داری و میای اینجا حرفات و میزنی و برگشتی .:72:
یه چیز بگم همه ما میدونیم که این جور دوستیا هیچ وقت به وصال نمیرسه ولی بازم دنبالشیم .چرا ؟این سوالو همیشه از خودم میپرسمجوابشم اینه( امام علی (ع): چه بسیار است امور درس آموز و چه کم است پند گیرنده.»
راه حل من اینه که اگه جای شما بودم تمام دوستی ها با دخترای قبلی فراموش و کیس های بیشتری برا خودم ایجاد نمیکردم که نتونم فراموش کنم و در اخر منو یه لیست پر اسم دخترایی که نمیتونم فراموش کنم دو تا رو راحت تر میتونم فراموش کنم و دوستی با دوستای مذکرتونم که فکر نمی کنم صلاح شما رو بخوان اونا رم کم میکردم و سعی میکردم با توجه به استعدادهام (که من به این نتیجه رسیدم در مورد تو که ادم باهوش و با استعدادی هستی )ادم مفیدی برا عوض کردن این جامعه که ازش متنفری باشم بعد دیگه دنبال دوست دختر نمیرفتم و در مورد کیسایی که مادرتون قرار انتخاب کنه قرار نیست که با همشون ازدواج کنی اصلا باید کسی رو انتخاب کنی که بتونی باهاش راحت باشی و این کارو خودتم میتونی کنی اما در کنار احساس عقل شرایط و موقعیت سنجی و تصیمی درست خیلی عجولی و خیلی راحت به همه اعتماد میکنی و دیگرانم روت یه کم نفوذ دارن و برا اعتقاداتت زیاد با غیرت نیستی فکر کنم خودت میدونی برا چی چون نمی تونی اثباتشون کنی بهم ثابت کن این جوری نیستی.
افرین که خودت داری دنبال خالقت میری و قصد کشف کردنشو داری ولی راه معلوم نیست مطالعه کمه اول شناخت خود مون مهمتره ، به این نمیگن بی دبنی بیا به جاش یه چیز دیگه بگیم راستی من درمورد طبیعت گرایی یه چیزایی خوندم یه چیزایی نتیجه گرفتم درست یا غلط نمیدونم ولی این چیزا رو (روی آوردن به محیطی است که در آن انسان نقشی و تصرفی نداشته باشد)(افزون بر این این معنا از طبیعت گرائی بر این است که روح، شبح و خدایان واقعیت نداشته طبیعت را هدفی نیست. معمولا" این معنای طبیعت گرائی را طبیعت گرائی متافیزیکی یا فلسفی می نامند. خدا باوران مخالف این اندیشه اند که هرچه هست طبیعت است و دیگر هیچ.)ولی اصلا تو کتم نمیره که تو اینجوری باشی مطمئنی که راه رو درست داری میری و به عاقبتش فکر کردی امام علی (ع) می فرماید: خردمندترین شما کسی است که به عاقبت کارش فکر می کند.جز سردر گمی و دور شدنت از خودت بعدم خدا عاقبتش چیه؟تو بگو من که نمیدونم تو با علم داری جلو میری و من تنها یکی دو تا مقاله خوندم .
یه چیز بگم یه بار فقط یه بار قران دستت بگیر بعد اتفاقی یه صفحه باز کن چی میبینی مثلا درباره جهان
(الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون(نور/41):72:
آیا ندیدی تمام آنان که درسموات(سیارات)وزمینند برای خدا تسبیح می کنندوهمچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟هر یک ازآنها نماز و تسبیح خود را می داند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست.)
ما که میدونیم همه چیز را خدا افریده حتی این جامعه ای که ازش حرف میزنی این ها همه یه لحظه هستند ما برا ی یه جامعه ارمانی و اندازه لیاقتمون افریده شدیم اما این یه لحظه به ما نشون میده که لیاقتمون چقدره ؟بهشت یا دوری از خدا و کم محلی خدا به ما پس از این جامعه برای بدست اوردن بلیط دیدن کسی که افریدت استفاده کن .نمیدونم چرا این حرفارو زدم درست یا غلط به جا یا نا به جا به قول خودت جای دیگه ای برا نوشتنشون نداشتم.
به خاطر طولانی شدن عذر خواهی میکنم .:72:
«برای التیام بخشیدن به گذشته و امن کردن آینده فقط بگویید: در گذشته خدا با من بود، در حال خدا با من است و در آینده خدا با من خواهد بود، تمام زمان ها مثل هم هستند»
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
نقل قول:
ه نظرم لازم نیست هم در مورد اعتقادات و گذشته ام به کسی توضیح بدم
به هر کسی نه.اما به کسی که میخواین باهاش ازدواج کنید باید توضیح بدین.
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
با سلام
نقل قول:
اه حل من اینه که اگه جای شما بودم تمام دوستی ها با دخترای قبلی فراموش و کیس های بیشتری برا خودم ایجاد نمیکردم که نتونم فراموش کنم و در اخر منو یه لیست پر اسم دخترایی که نمیتونم فراموش کنم دو تا رو راحت تر میتونم فراموش کنم و دوستی با دوستای مذکرتونم که فکر نمی کنم صلاح شما رو بخوان اونا رم کم میکردم و سعی میکردم با توجه به استعدادهام (که من به این نتیجه رسیدم در مورد تو که ادم باهوش و با استعدادی هستی )ادم مفیدی برا عوض کردن این جامعه که ازش متنفری باشم بعد دیگه دنبال دوست دختر نمیرفتم و در مورد کیسایی که مادرتون قرار انتخاب کنه قرار نیست که با همشون ازدواج کنی اصلا باید کسی رو انتخاب کنی که بتونی باهاش راحت باشی و این کارو خودتم میتونی کنی اما در کنار احساس عقل شرایط و موقعیت سنجی و تصیمی درست خیلی عجولی و خیلی راحت به همه اعتماد میکنی و دیگرانم روت یه کم نفوذ دارن و برا اعتقاداتت زیاد با غیرت نیستی فکر کنم خودت میدونی برا چی چون نمی تونی اثباتشون کنی بهم ثابت کن این جوری نیستی.
من هم در مورد دوستی با دختر و همین طور دوست های مذکرم نظر شما را دارم . تا وقتی که از لحاظ اقتصادی مستقل شوم و ان گاه با کسی که از لحاظ سیاسی فرهنگی و... مانند من فکر می کند و همین طور رفتار ها و هنجار ها و علایقم را بپذیرد ازدواج می کنم .
من هیچ وقت روی چیزی تعصب ندارم چون کسی که روی چیزی تعصب داشته باشه نمی تونه درست تصمیم بگیره و حتما در تصمیم گیری دچار اشتباه می شه. برای همین اگر من متوجه شوم که جایی از اعتقاداتم اشتباه بوده است انرا اصلاح می کنم بدون اینکه روی چیزی تعصب داشته باشم . بله من به اعتقاداتم غیرت ندارم و همیشه پذیرای شنیدن افکار جدید هستم .
مریم خانم من در اعتقاداتم چیزی وجود نداره که بخوام اثباتش کنم . بلکه شما باید عقایدتون رو اثبات کنید . چون در عقاید شما موجوداتی و جهان هایی وجود داره که نیاز به اثبات داره . در کل اصل بر عدم وجود چیزی هست مگر این که شما بتوانید انرا اثبات نمایید . مثلا شما نمی توانید اثبات کنید که اسب شاخ دار موجود نیست . بلکه کسی که به وجود ان باور دارد باید انرا اثبات کند.
در مورد خدا هم بحث های زیادی مطرح شده است . با برهان هایی مثله برهان نظم یا برهان علیت می شود وجود خداوند را اثبات نمود . ( برهان های وجود خدا خیلی زیاد هستند اما این دو تا به نظرم منطقی می اید دلایل دیگر وجود خدا با شرط پذیرش روح یا اخرت قابل طرح است ) اما از طرفی با همان برهان ها هم می شود گفت که اگر هر چیزی علتی می خواهد پس علت خدا چیست یا اگر هر چیزی به ناظم نیاز دارد و خدا موجودی منظم است پس چه چیزی نظم را در خدا قرار داده . می خواهم بگویم که با این برهان ها نه می شود وجود خدا را اثبات نمود و نه می شود انرا انکار کرد . و چیزی هم که نشود انرا اثبات کرد به دلیل این که اصل بر عدم وجود چیزی است مگر خلاف ان ثابت شود . پس وجود ندارد. اگر می خواهید بیشتر در مورد این مطلب بدانید به ادرس ویکی پدیا بروید و به موضوعاتی که در مورد خدا است سری بزنید .
https://fa.wikipedia.org
نقل قول:
فرین که خودت داری دنبال خالقت میری و قصد کشف کردنشو داری ولی راه معلوم نیست مطالعه کمه اول شناخت خود مون مهمتره ، به این نمیگن بی دبنی بیا به جاش یه چیز دیگه بگیم راستی من درمورد طبیعت گرایی یه چیزایی خوندم یه چیزایی نتیجه گرفتم درست یا غلط نمیدونم ولی این چیزا رو (روی آوردن به محیطی است که در آن انسان نقشی و تصرفی نداشته باشد)(افزون بر این این معنا از طبیعت گرائی بر این است که روح، شبح و خدایان واقعیت نداشته طبیعت را هدفی نیست. معمولا" این معنای طبیعت گرائی را طبیعت گرائی متافیزیکی یا فلسفی می نامند. خدا باوران مخالف این اندیشه اند که هرچه هست طبیعت است و دیگر هیچ.)ولی اصلا تو کتم نمیره که تو اینجوری باشی مطمئنی که راه رو درست داری میری و به عاقبتش فکر کردی امام علی (ع) می فرماید: خردمندترین شما کسی است که به عاقبت کارش فکر می کند.جز سردر گمی و دور شدنت از خودت بعدم خدا عاقبتش چیه؟تو بگو من که نمیدونم تو با علم داری جلو میری و من تنها یکی دو تا مقاله خوندم .
یه چیز بگم یه بار فقط یه بار قران دستت بگیر بعد اتفاقی یه صفحه باز کن چی میبینی مثلا درباره جهان
(الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون(نور/41)
آیا ندیدی تمام آنان که درسموات(سیارات)وزمینند برای خدا تسبیح می کنندوهمچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟هر یک ازآنها نماز و تسبیح خود را می داند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست.)
انسان ها بر اساس اطلاعات و داده هایی که کسب می کنند و تجزیه و تحلیل ان ها تصمیم گیری می کنند و در هر دو مرحله به دست اوردن اطلاعات و هم در مرحله تجزیه و تحلیل ان ها امکان اشتباه وجود دارد . پس من هیچ وقت نمی توانم بگویم راهی که دارم می روم صد در صد درست است . اما می توانم بگویم به نظرم راهم درست است .
در گزاره های فلسفی مهم این است که چه چیزی درست است نه اینکه قبول چه چیزی برای من مناسب تر است . من هیچ وقت ادم معمولی نبودم و نخواهم بود . برای همین به شما حق میدم که نتونید روحیات و رفتار من رو به عنوانه یک انسان واحد بپذیرید .
نقل قول:
ما که میدونیم همه چیز را خدا افریده حتی این جامعه ای که ازش حرف میزنی این ها همه یه لحظه هستند ما برا ی یه جامعه ارمانی و اندازه لیاقتمون افریده شدیم اما این یه لحظه به ما نشون میده که لیاقتمون چقدره ؟بهشت یا دوری از خدا و کم محلی خدا به ما پس از این جامعه برای بدست اوردن بلیط دیدن کسی که افریدت استفاده کن .نمیدونم چرا این حرفارو زدم درست یا غلط به جا یا نا به جا به قول خودت جای دیگه ای برا نوشتنشون نداشتم.
به خاطر طولانی شدن عذر خواهی میکنم .
«برای التیام بخشیدن به گذشته و امن کردن آینده فقط بگویید: در گذشته خدا با من بود، در حال خدا با من است و در آینده خدا با من خواهد بود، تمام زمان ها مثل هم هستند»
خواهش می کنم . از اینکه در بحث من شرکت کردید ممنونم . شما و مدیران همدردی هم مرا ببخشید که تا حدودی جواب بحثتان را دادم و وارد مباحث اعتفادی شدم . اخه از طرفی بم می گید در مورد این چیزا حرف نزنم واز طرفی هم خودتون در مورد این چیزا حرف می زنید . وقتی هم که می گویم نمی خواهم در مورد این چیزا حرف بزنم خودتان این بحث ها را باز می کنید . به شرطی که یه عقاید من کسی توهین نکند مشکلی ندارم در مورد این چیز ها این جا صحبت کنم . بهار 66 اگر توهین به عقاید من کسی نکنه مشکلی ندارم که باتون در مورد این چیزها بحث کنم . من ادم متعصبی نیستم .
نقل قول:
به هر کسی نه.اما به کسی که میخواین باهاش ازدواج کنید باید توضیح بدین.
خب نظر ما در این مورد فرق می کنه . مثله خیلی از جاهای دیگه که نظرامون متفاوت هست . شما منو نجست میدونید و مستحق مرگ . و ازدواج با کسی مثله من رو حرام می دونید . اما من برای افرادی که عقاید من رو قبول ندارند به اندازه افرادی که با من هم عقیده هستند احترام قائلم . ضمنا من می گویم که اهل نماز و روزه نیستم و روحانی ها را هم قبول ندارم . بش حتما می گم که به نظرم قران به صورت سمبلیک نوشته شده و من خودم قران رو به میل خودم تفسیر می کنم . با حکومت اسلامی مشکل دارم و دین مساله ای سخصی است . و اهل روزه و دعا و مداحی نیستم . و همین طور بش می گم که من پلورالیسم دینی رو قبول دارم . یعنی همه ی دین ها حقند و ما را به سمت خدا هدایت می کنند.
نقل قول:
واقعا؟؟چه جالب اما من بر عکس تو فکر میکنم.واقعا طبیعت هدف نداره؟؟
پس اون دونه ای که تو دل خاک میکاریم برای چی جوونه میزنه خودشو ازدل سخت خاک بیرون میکشه رشد میکنه نهال میشه،درخت میشه میوه میده؟؟خوب اینم هدفه دیگه...هدف که فقط درس خوندن و دانشگاه رفتن و...نیست
بگذریم..نمیخوام دوباره سنسورات فعال بشن و فکر کنی دارم عقایدمو تحمیل میکنم.فقط نظرمو گفتم.
خوب 2/3بستگی به این داره که چند سال عمر کنی.شاید همین فردا عمرت تموم شه.شایدم بیشتر از2/3 فرصت داشته باشی.کسی چه میدونه؟؟
چه عالی که هدف داری
منظور من از هدف هدفی غایی بود نه هر هدفی .اینکه جهان هدف داره یا نه بستگی به تعریفی داره که ما از هدف داریم . و من تا کنون هدف غایی را نیافته که بگویم ان هدف طبیعت است . اگر زمانی هدفی غایی را برای طبیعت پیدا کنم حرفم را پس می گیرم . گفتم که اصل بر عدم وجود است مگر انکه هدفی را برای طبیعت پیدا کنم .
بله حق با شماست . هیچ کسی نمی دونه که چقد دیگه زنده است . هدف من هم این بود که به نوعی اینکه 2/3 از عمر جهان باقی مانده است را با عمر خودم بسنجم که به طور عادی حدود 2/3 از عمرم باقی مانده است .
یکی از ویژگی های من برنامه ریزی برای زندگی و کارهایم است و برای این کار باید اهداف کوتاه مدت و بلند مدتی را برای خودم در نظر بگیرم .
نقل قول:
حواستو جمع کن در مورد کودک درون نباید کلمات منفی بکار ببری.کودک درون تو خیلی هم عزیز و محترمه...
چیزایی که در مورد علایقت گفتی ربطی به کودک درون نداره.تو خیال میکنی بهش توجه میکنی.بذار خودش حرف بزنه.چرا تو از جانب اون حرف میزنی؟؟.با کودکت صحبت کن و ببین چی میگه؟
نمی دونم در مورد کودک درون چی بگم . اما به نظرم خیلی هم خوب نیست ادم خودش رو وارد این مباحث کنه . چون اگه خیلی هم با کودک درونش کسی دوست بشه خدا نکرده به اختلال دوشخصیتی دچار می شه که درمانش به این اسونی ها نیست و بهتره که هیچ وقت صدای اون نی نی کوچولو رو انسان نشنوه
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
تعجب میکنم فرق تعصب و غیرت را نمیدانید تعصب در دین ممکن است به این باشد که انسان دفاع بی جا و غیر واقع از دین کند. نسبت دادن برخی امور به دین از روی تعصب و ... نیز از موارد تعصب در دین است.
از این صفت ناپسند باید دوری کرد زیرا قدرت تفکر و حق طلبی را از انسان می گیرد. پس باز هم تبریک میگم که ادم تعصبی نیستید مثل من .وغیرت یا حمیت نیز به معنای حمایت کردن منطقی و منصفانه از حق می باشد و در مورد چیزی که حمایت از آن لازم است. مانند دین، آبرو، اولاد، اموال، همسر و ... . غیرت، نگاهبانی، محافظت و کوتاهی نکردن در حمایت از چیزهایی است که حمایت از آن شرعا لازم است. در عرف معمولا غیرت را متعلق به ناموس می دانند در حالی که انسان باید در دین خود نیز غیرتمند باشد. غیرت در دین به این است که اجازه ندهد بدعت ها وارد دین شود امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند تبارک و تعالی غیور است و هر غیرتمندی را دوست می دارد. و از غیرتمندی اوست که زشت کاری های نهان و پیدا را حرام فرموده است.( منتخب میزان الحکمة، 4931)و اینجا هم به خودم تبریک میگم که دارای یکی از صفات پسندیده هستم .آفرین مریم غیرتی .:46:
بله درست میگی من عاشقانه ،عاقلانه ،با غیرت اعتقاداتمو دوست دارم و براش ارزش قائل میشم پس توان اثباتشو دارم من از قران گفتم و به وسیله همان یعنی کلام خود خداوندگار و برهان هایی که گفتید میتونم اثبات کنم البته راههای اثبات وجود حق تعالی، بسیار است و هر کس طریقی را پیموده است، می توان گفت به عدد انفاس خلائق راه موجود است.در یک تقسیم بندی کلی طرق رسیدن به حق دو قسم است:برخی بدیهی و بعضی نظری.به عبارت دیگر برخی ادعا کرده اند که هستی واجب احتیاج به استدلال و فکر و نظر ندارد و واضح و روشن است، و عده ای دیگر راه اثبات وجود حق را نظری می دانند و قائلند که باید راه استدلال و عقل را پیمود تا به هستی الله رسید.و این برهان ها همان طور که گفتید نمیتواند کافی باشد و اما برهان علیت شما درواقع دارید از دورو تسلسل استفاده میکند و هیچ اندیشمندی ان را قبول ندارد و باطل است زیرا امتداد سلسله ی علل و معلول ها تا بی نهايت نيز غير قابل قبول است. چون بی نهايت معلول، مخلوق است و نياز به خالق دارد، آيا بی نهايت صفر عدد می شود؟این برهان علیت و درباره برهان نظم در مثالهای زیادی که زده می شود، مثلا انسان با تمام پیچیدگیهایش، دلیلی برای وجود یک آفریننده ی فراجهانی دانسته می شود. حال نباید این را پرسید که اگر چنین چیزی باشد، خدایی که خود نیز یک موجود با شعور و هماهنگ فرض می شود نیز حتما و حتما منظم است، و در نتیجه باید آفریننده ای بالاتر از خود داشته باشد ؟ مسلما چنین چیزی را قبول نمی کنند. این مشکل تحلیل موضعی نقص برهان را نشان می دهد، مانند اکثر برهانهای دیگر. تنها راه فرار از آن این است که بگوییم نظم تنها به چیزهایی که دارای اجزا هستند تعلق می گیرد و از رابطه ی اجزا حکایت می کند (البته رابطه ی بین اجزا کافی نیست و به یک قطب دیگر نیز نیاز دارد) در حالی که خدا بسیط است (اجزا ندارد). ولی واقعا بسیط بودن خدا به چه معناست ؟ چطور چیزی می تواند بسیط باشد و کاری انجام دهد، یا شعوری داشته باشد ؟ درست است که برای فرار از نقد، هر چیز غیر قابل تصوری را به هر چیزی نسبت دهیم ؟ اشکالی ندارد، فرض می کنیم چیزهای بسیط بتوانند شعور هم داشته باشند و کارهایی انجام دهند. ولی این سریعا به این نتیجه نمی رسد که زنجیره ی نظم ها (من منظم هستم، به خاطر نظمی که پدر و مادرم داشته اند، و نظم غذاها و اشیا و ...) می تواند به عنصریا عناصری بسیط در همین جهان ختم شود ؟ البته همینطور است. با وجود این فرض جدید که برای فرار از نقد پیشین طرح شد، دیگر نمی توان به ماده ای خارج جهان رسید. خداباور می تواند جواب دهد که ماده نمی تواند بسیط باشد در حالی که غیر ماده می تواند، و در آن صورت من هم می گویم که ماده می تواند بسیط باشد و غیر ماده نمی تواند !لینک های زیر کمک میکنه و درمورد لینک شما اصلا باز نشد متاسفانه دوست داشتم بر معلوماتم اضافه شه
http://www.askdin.com/thread6786.html
http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=9802
http://forum.new-philosophy.ir/showthread.php?tid=5
http://www.askdin.com/thread6786.html
به خدایی که دوستش دارم قصدم توهین به عقایدتون را ندارم اگر هم در جایی توهین کردم مرا عفو کنید ولی این که میگویید من در اعتقاداتم چیزی وجود نداره که بخوام اثباتش کنم برای من سوال پیش امد که ایا عقایدی که درونش و ماهیتش چیزی وجود نداشته باشه و قابل اثبات نباشه اعتقاد است ؟!پس ما به دنبال چه چیزی هستیم ؟غایت چیست؟و در جایی دیگه میگویید که برای همین اگر من متوجه شوم که جایی از اعتقاداتم اشتباه بوده است !یعنی چیه اشتباه بوده است ؟یعنی اینکه قبول داری که میتونه اشتباه باشه جای شکرش باقی است و سوالی دیگر چه کسانی ما را از اشتباه در می اورند ؟امامان و معصومین یا ...........لینک زیر مطالب خوبی دارد.
http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/Religion_Thoughts/Islamic_religion/essential_religion/islam_Nubuwwah/2011/12/24/46406.html
ضد و نغیض حرف میزنی میگی در گزاره های فلسفی مهم این است که چه چیزی درست است نه اینکه قبول چه چیزی برای من مناسب تر است بعد درجای دیگر میگی پس من هیچ وقت نمی توانم بگویم راهی که دارم می روم صد در صد درست است . اما می توانم بگویم به نظرم راهم درست است .پس مهم چیزیه که مهمتر و درست تر نه برا تو و به نظر تو درست باشد اگه قرار بود همه به نظر خودشون راه درست انتخاب کنند پس چرا خدا برا راهنمایی ما معصومین و امامان و در حال حاظر امام زمان عج لله را فرستاد؟
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیاء
نه اندر وحدتش کثرت نه محدث را ازو اینها
تو از گیتی همان بینی که از بستان جان پرور
ز شکل و رنگ کی بیند دو چشم مرد نابینا
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
با سلام به دوستان عزيز
بحث از موضوع خارج و محوريت خود را دارد از دست ميدهد و چون طبق مقررات تالار اداره هر موضوع با ارسال كننده است لذا تا زماني كه موضوع با محوريت خود ادامه پيدا كند بر قوت خود باقي است در غير اينصورت ابزارهاي مديريتي براي جهت بخشيدن ناگزيرا مورد استفاده قرار مي گيرند . فلذا هم دوستاني كه در اين موضوع متمركز هستند و چه ساير دوستان حتما موارد ذكر شده را لحاظ فرمايند .
متشكر از همه دوستان خوب تالار
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
فکر میکنم من باعث این اتفاق شدم مراتب عذر خواهی را به مدیران تالار اعلام میدارم .
دیگر تکرار نمیشود قول میدهم:43:
ارادتمند شما بابا لنگ دراز:43:
RE: مشکل پیدا کردن با خانواده
با سلام
نقل قول:
تعجب میکنم فرق تعصب و غیرت را نمیدانید تعصب در دین ممکن است به این باشد که انسان دفاع بی جا و غیر واقع از دین کند. نسبت دادن برخی امور به دین از روی تعصب و ... نیز از موارد تعصب در دین است.
از این صفت ناپسند باید دوری کرد زیرا قدرت تفکر و حق طلبی را از انسان می گیرد. پس باز هم تبریک میگم که ادم تعصبی نیستید مثل من .وغیرت یا حمیت نیز به معنای حمایت کردن منطقی و منصفانه از حق می باشد و در مورد چیزی که حمایت از آن لازم است. مانند دین، آبرو، اولاد، اموال، همسر و ... . غیرت، نگاهبانی، محافظت و کوتاهی نکردن در حمایت از چیزهایی است که حمایت از آن شرعا لازم است. در عرف معمولا غیرت را متعلق به ناموس می دانند در حالی که انسان باید در دین خود نیز غیرتمند باشد. غیرت در دین به این است که اجازه ندهد بدعت ها وارد دین شود امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند تبارک و تعالی غیور است و هر غیرتمندی را دوست می دارد. و از غیرتمندی اوست که زشت کاری های نهان و پیدا را حرام فرموده است.( منتخب میزان الحکمة، 4931)و اینجا هم به خودم تبریک میگم که دارای یکی از صفات پسندیده هستم .آفرین مریم غیرتی .
به طور کلی غیرت یک احساس مقاومت و جلوگیری است در مقابل کسی که میتواند رابطهها و یا ارزشهای ما را دچار اشکال سازد. غیرت همچنین باعث خشم، عصبانیت و... و افسردگی نیز میشود. و به نظر من این احساس مقاومت امری ناپسند است و انسان باید پذیرای افکار جدید باشد و در صورت نیاز افکارش را تغییر دهد و انسان نباید از این واهمه داشته باشد که افکار گذشته اش دچار اشکال شود . البته انگار تعریف شما از غیرت با تعریف من متفاوت است !
نقل قول:
بله درست میگی من عاشقانه ،عاقلانه ،با غیرت اعتقاداتمو دوست دارم و براش ارزش قائل میشم پس توان اثباتشو دارم من از قران گفتم و به وسیله همان یعنی کلام خود خداوندگار و برهان هایی که گفتید میتونم اثبات کنم البته راههای اثبات وجود حق تعالی، بسیار است و هر کس طریقی را پیموده است، می توان گفت به عدد انفاس خلائق راه موجود است.در یک تقسیم بندی کلی طرق رسیدن به حق دو قسم است:برخی بدیهی و بعضی نظری.به عبارت دیگر برخی ادعا کرده اند که هستی واجب احتیاج به استدلال و فکر و نظر ندارد و واضح و روشن است، و عده ای دیگر راه اثبات وجود حق را نظری می دانند و قائلند که باید راه استدلال و عقل را پیمود تا به هستی الله رسید.و این برهان ها همان طور که گفتید نمیتواند کافی باشد و اما برهان علیت شما درواقع دارید از دورو تسلسل استفاده میکند و هیچ اندیشمندی ان را قبول ندارد و باطل است زیرا امتداد سلسله ی علل و معلول ها تا بی نهايت نيز غير قابل قبول است. چون بی نهايت معلول، مخلوق است و نياز به خالق دارد، آيا بی نهايت صفر عدد می شود؟این برهان علیت و درباره برهان نظم در مثالهای زیادی که زده می شود، مثلا انسان با تمام پیچیدگیهایش، دلیلی برای وجود یک آفریننده ی فراجهانی دانسته می شود. حال نباید این را پرسید که اگر چنین چیزی باشد، خدایی که خود نیز یک موجود با شعور و هماهنگ فرض می شود نیز حتما و حتما منظم است، و در نتیجه باید آفریننده ای بالاتر از خود داشته باشد ؟ مسلما چنین چیزی را قبول نمی کنند. این مشکل تحلیل موضعی نقص برهان را نشان می دهد، مانند اکثر برهانهای دیگر. تنها راه فرار از آن این است که بگوییم نظم تنها به چیزهایی که دارای اجزا هستند تعلق می گیرد و از رابطه ی اجزا حکایت می کند (البته رابطه ی بین اجزا کافی نیست و به یک قطب دیگر نیز نیاز دارد) در حالی که خدا بسیط است (اجزا ندارد). ولی واقعا بسیط بودن خدا به چه معناست ؟ چطور چیزی می تواند بسیط باشد و کاری انجام دهد، یا شعوری داشته باشد ؟ درست است که برای فرار از نقد، هر چیز غیر قابل تصوری را به هر چیزی نسبت دهیم ؟ اشکالی ندارد، فرض می کنیم چیزهای بسیط بتوانند شعور هم داشته باشند و کارهایی انجام دهند. ولی این سریعا به این نتیجه نمی رسد که زنجیره ی نظم ها (من منظم هستم، به خاطر نظمی که پدر و مادرم داشته اند، و نظم غذاها و اشیا و ...) می تواند به عنصریا عناصری بسیط در همین جهان ختم شود ؟ البته همینطور است. با وجود این فرض جدید که برای فرار از نقد پیشین طرح شد، دیگر نمی توان به ماده ای خارج جهان رسید. خداباور می تواند جواب دهد که ماده نمی تواند بسیط باشد در حالی که غیر ماده می تواند، و در آن صورت من هم می گویم که ماده می تواند بسیط باشد و غیر ماده نمی تواند !لینک های زیر کمک میکنه و درمورد لینک شما اصلا باز نشد متاسفانه دوست داشتم بر معلوماتم اضافه شه
http://www.askdin.com/thread6786.html
http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=9802
http://forum.new-philosophy.ir/showthread.php?tid=5
همان طور که خودتان گفتید با برهان نظم و برهان علیت به تنهایی نمی شود خداوند را اثبات نمود و به نظرم به جای اینکه بخواهید برهان نظم و علیت را به گونه ای توجیه کنید بهتر است که با برهان های دیگری خداوند را اثبات کنید . می شود هم بگویید که خودتان در مراحل مختلف زندگی تان خداوند را حس نموده اید . یا اینکه خداوند اصلا بگویید وجود خدا نیاز به اثبات ندارد .
در ضمن من و هم فکرانم مشکلی با خالق ندارم ولی بیشتر از نظر ما خدا یک پدیده علمی هست و بس و این خصوصیات انسانی که برایش میزارند را قبول نداریم.خدا بیشتر یک پدیده عجیب کشف نشده هست تا یک خدای ادیان ابراهیمی.درو اقع کسی میگه که به خدا اعتقاد ندارم به خدای ادیان ابراهیمی که مقدس هست و صفات انسانی داره اعتقاد ندارند.
لینکی هم که به شما معرفی کردم صفحه ی خاصی نبود . بلکه صفحه ی اول ویکی پدیا با پروتکل امن https بود که اگر می خواستید دسترسی به مطلبی داشته باشید که فیلتر است با این پروتکل به ان دسترسی داشتید . اما شاید برای استفاده از این پروتکل باید تنظیمات مرورگرتان را عوض کنید . اگر فیلتر شکن یا vpn دارید که نیازی با پروتکل امن هم ندارید . با دسترسی عادی به ویکی پدیا هم مطالب خوبی در مورد خدا موجود است . البته راه های عبور از فیلترینگ ایران هم به اندازه راه های رسیده به خدا زیاد است . این لینک ها را با استفاده از google cache گرفته ام تا بدون vpn فیلتر شکن و استفاده از https به ان دسترسی داشته باشید .
http://webcache.googleusercontent.co...&hl=en&ct=clnk
http://webcache.googleusercontent.co...&hl=en&ct=clnk
http://webcache.googleusercontent.co...&hl=en&ct=clnk
http://webcache.googleusercontent.co...&hl=en&ct=clnk
در مورد اثبات های وجود خدا هم که چون فیلتر نیست می توانید در همان ویکی پدیا ان ها را مطالعه نمایید. این صفحه هایی که به شما معرفی کردم به نظرم ارزش این را دارد که یک بار بدون غیرتی شدن ای ها را مطالعه نمایید . البته برخورد مسئولان اینجا برایم خیلی مهم نیست . اخرش این است که عضویتم در اینجا را از دست بدهم . خدا رحم کند که گیر بر و بچ اطلاعات نیفم . البته خودتان از من خواستید منابعی را به شما معرفی کنم و من خودم قصد تبلیغ چیزی را نداشتم .
نقل قول:
به خدایی که دوستش دارم قصدم توهین به عقایدتون را ندارم اگر هم در جایی توهین کردم مرا عفو کنید ولی این که میگویید من در اعتقاداتم چیزی وجود نداره که بخوام اثباتش کنم برای من سوال پیش امد که ایا عقایدی که درونش و ماهیتش چیزی وجود نداشته باشه و قابل اثبات نباشه اعتقاد است ؟!پس ما به دنبال چه چیزی هستیم ؟غایت چیست؟و در جایی دیگه میگویید که برای همین اگر من متوجه شوم که جایی از اعتقاداتم اشتباه بوده است !یعنی چیه اشتباه بوده است ؟یعنی اینکه قبول داری که میتونه اشتباه باشه جای شکرش باقی است و سوالی دیگر چه کسانی ما را از اشتباه در می اورند ؟امامان و معصومین یا ...........لینک زیر مطالب خوبی دارد.
اعتقاد در تعریف برون دینی، باوری استوار و مستقل از خرد یا تجربه، به نوعی ایده است. حتما نباید داشتن اعتقاد با اعتقاد به چیزهای موهومی و شبح و خدایان و روح و .... همراه باشد . بله انگار که می شود به این هم اعتقاد گفت . و من هم گفته بودم که به طبیعت گرایی اعتقاد دارم . در مورد عقایدم هم گفتم که شاید اشتباه باشد . مهم این است که همیشه راهی که فکر می کنم درست است را بروم . به نظر من تنها چیزی که می تواند انسان را به راه درست هدایت می کند خرد است و به قول شما مذهبی ها بزرگیترین نبی هر انسانی اندیشه اوست.
نقل قول:
ضد و نغیض حرف میزنی میگی در گزاره های فلسفی مهم این است که چه چیزی درست است نه اینکه قبول چه چیزی برای من مناسب تر است بعد درجای دیگر میگی پس من هیچ وقت نمی توانم بگویم راهی که دارم می روم صد در صد درست است . اما می توانم بگویم به نظرم راهم درست است .پس مهم چیزیه که مهمتر و درست تر نه برا تو و به نظر تو درست باشد اگه قرار بود همه به نظر خودشون راه درست انتخاب کنند پس چرا خدا برا راهنمایی ما معصومین و امامان و در حال حاظر امام زمان عج لله را فرستاد؟
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیاء
نه اندر وحدتش کثرت نه محدث را ازو اینها
تو از گیتی همان بینی که از بستان جان پرور
ز شکل و رنگ کی بیند دو چشم مرد نابینا
نمی دانم چرا شما نمی توانید این دو را با هم جمع کنید . به نظرم این ها با هم تناقض ندارند. از طرفی همیشه دنباله راه درست هستم نه راهی که برایم منفعت دارد و از طرفی هم همیشه پذیرای افکار جدید هستم و هیچ وقت این ادعا دا ندارم که من دیگر به کمال مطلق رسیده ام و صد در صد راه من درست است . اگر این لینک را بخوانید بهتر متوجه حرف هایم می شوید
http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:mO6tU-Q6OOAJ:fa.wikipedia.org/wiki/??????_????+&cd=1&hl=en&ct=clnk
نقل قول:
با سلام به دوستان عزيز
بحث از موضوع خارج و محوريت خود را دارد از دست ميدهد و چون طبق مقررات تالار اداره هر موضوع با ارسال كننده است لذا تا زماني كه موضوع با محوريت خود ادامه پيدا كند بر قوت خود باقي است در غير اينصورت ابزارهاي مديريتي براي جهت بخشيدن ناگزيرا مورد استفاده قرار مي گيرند . فلذا هم دوستاني كه در اين موضوع متمركز هستند و چه ساير دوستان حتما موارد ذكر شده را لحاظ فرمايند .
متشكر از همه دوستان خوب تالار
سلام . لرد حامد فقط خواستم جواب این دوستمان را بدهم تا بتوانم برای تغییر جامعه ام قدمی برداشته باشم . ضمنا من در سه موضوع اخیرم از بحث های اعتقادی پرهیز می کردم خواستم بگویم که این طور نیست که جوابی برای این حرف هایشان نداشته باشم . برخی فکر می کردند که من به صحبت در مورد این مسائل حساس هستم در حالی که من نمی خواستم بحث هایم منحرف شود .
از همه ی دوستان که در بحث مشارکت نمودند ممنونم . در این تالار خیلی به من کمک کردید که بتوانم خودم را پیدا کنم و همین طور اخلاق را در همه ی امور زندگی ام به کار گیرم . فکر نکنم دیگر بحثی بین ما مانده باشد . از همه ی شما سپاس گذارم .