شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلا دوستان عزیز. خوبید؟
من مهسا هستم و حدود دوساله عقد کردم. از همون روزی که عقد کردم شوهرم وسایلش رو از خونشون جمع کرد و با من و خانوادم زندگی میکرد. خونه ما دو طبقه و بزرگه واسه همین ما طبقه بالا بودیم و خانوادم طبقه پایین. همزمان با عقدمون اوضاع کاری شوهرم تغییر کرد و خداروشکر تونست توی کارش موفق بشه. الان هم سرش خیلی شلوغه و همیشه آخر شبا خسته و کوفته از سر کار برمیگرده. بلافاصله بعد از عقد، سر و کله خانواده شوهرم و دخالت ها و کنترل هاشون روی زندگیمون پیدا شد. درمورد این مشکل بزرگ من که هنوز هم حل نشده و هروز به یه شکل جدید خودشو نشون میده فقط میتونم بگم کاری کردند که دوران عقد به کام من و شوهرم کاملا زهر مار بشه.بالاخره بعد از هزار تا فهر و آشتی و و دعوا و دو بهم زنی بالاخره بزرگترهای خانواده من و خودش تصمیم گرفتند شوهرم تا وقتی عروسی نکردیم شوهرم بره خونه خودشون و با خانوائه خودش زندگی کنه. خداروشکر ازون موفع مشکلات و حرف و حدیثا خیلی کمتر شده و من روزی هزار بار خدارو شکر میکنم. البته من ارتباطم رو بطور کامل با خانوادش قطع نکردم و تقریبا هر هفته توی مهمونی ها میبینمشون یا اینکه به اتفاق شوهرم بهشون سر میزنیم. راستش دیگه بعد از اون همه خاله زنک بازیه شوهرم و خانوادش، من فقط با خودش میرم خونشون و با خودش هم برمیگردم. خلاصه حسابی خودمو ازشون کنار کشیدم چون حالا کاملا به این نتیجه رسیدم که خودش و خانوادش واقعا دنبال دردسر و اعصاب خوردی میگردند.
مشکلی که من فعلا با شوهرم دارم اینه که خانوادش انگار عقده ای شدند و به شدت کنترلش میکنند. جالب اینه که خودش هم انگار چندان بدش نمیاد . انگار دوست داره خانوادش کنترلش کنند و بهش امر و نهی کنند. چون بالاخره اگه مشکلی با این قضیه داشت حتما بهشون اعتراض میکرد. این همه به ارادگی دیگه به حدی رسیده که اگه فرضا یه شب بخواد بیاد پیش من حتما حتما باید زنگ بزن از پدر و مادرش اجازه بگیره. ضمن اینکه از وقتی رفته خونشون به شدت مثل خانوادش خسیس و دوبهم زن شده و دائما دنبال حرف و حدیث میگرده. همیشه تا بهش حرفی میزنم سریع جبهه میگیره و خیلی دوست داره یه مشکل رو کشش بده. هروقت بهش میگم بیا بریم بیرون میگه من مشکل مالی دارم و اوضاعم خوب نیست و .... خلاصه هزار تا دورغ و بحث با من میکنه تا من بالاخره مجبور بشم بگم باشه بیخیال. قبلا اصلا اینجوری نبود و خیلی راحت خرج میکرد و حتی پدر و مادرش رو به خاطر خساست زیادشون مسخره میکرد.
بنظر شما من با همچین خانواده ای که دوست دارند پسرشون رو هم مثل خودشون خاله زنک کنند، چکار کنم؟
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام مهسا جان
به نظر من اولین اشتباهی که کردی این بود که قبول کردی همسرت توی دوران عقد بیاد و با شما هم خونه بشه
که بعدش بخواد با بحث برگرده خونشون
یه کمم باید به خانوادش حق بدی عزیزم شما عقدین
و هنوز زندگی مشترکتون رو هم شروع نکردین
نباید بگی (سر و کله خانواده شوهرم و دخالت ها و کنترل هاشون روی زندگیمون پیدا شد)
نمیتونی این توقع رو داشته باشی که خانوادش اون و رها کنن
مواظب باش به خانواده نامزدت بی احترامی نکنی
این نامزدی که میگی ،تا قبل از اینگه همسر تو بشه توی اون خانواده بوده(هنوز هم هست)
تمام زندگیشو با اونا گذرونده
بی احترامی به اونها نوعی بی احترامی به همسرته
اگه میخای نظر همسرت رو به خودت جلب کنی احترام خانوادشو داشته باش حتی اگه بهت بدی کردن
بعد با خوبی سعی کن متوجشون کنی که از کارشون ناراحت شدی
این فکرهای بدی هم که راجع به همسرت داری ((خسیس و دوبهم زن شده و دائما دنبال حرف و حدیث میگرده)) رو سعی کن از تو ذهنت پاک کنی :163: احتمالا این برداشت توئه
شاید در مورد خانوادش یه چیزی میگی که باعث میشه سریع جبهه بگیره:305:
خیلی حساسیت روی خانوادش نشون نده این باعث میشه اونم روی کارهای تو با خانوادش حساس بشه حتی اگه چیز خیلی کوچیک و بی اهمیتی هم راجع به اونها بگی جبهه بگیره
موفق باشی:72:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
لام مهسا جان
منم با نظر هستی عزیز در مورد همخونه شدن موافق هستم.ولی نباید غصه اونچه که گذشت رو خورد.
شاید مهسا جان دید شما به موضوع کمی بیشتر از حالت معمولی منفی شده باشه.
میشه بگی همسرت چند سالشه و چندمین فرزند خونوادست؟
حالتیی که ازش میگی چون ناگهانی اومده سراغش به نظرم پایدار هم نیست.فعلا آروم باش باهاش.بحث و جدل هم نکن.
ضمنا مهسا جان دنبال تغییر دادن اخلاققیات خانوادش نباش که کاری غیر ممکنه.
خانواده ها رو فراموش کنید.شما هم حساس نشو رو این موضوع.هرچی بیشتر حساس شی بدتر میشه.
موفق باشی
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام عزیزان. از پاسخ های امیدوار کنندتون واقعا ممنونم.
راستش خود من هم خیلی بخاطر اینکه ماهیت دوران عقد رو که در اون زن و شوهر در عین دوست داشتن باید از همدیگه دور باشند رو درمورد خودم زیر سوال بردم به معنی واقعی پشیمونم. ولی خب اولا که دیگه نمیشه گذشته رو تغییر داد و دوما همخونه شدن با شوهرم باعث شد فعلا ما دوتا به شناخت نسبتا کاملی از همدیگه دست پیدا کنیم و به اخلاق همدیگه و حساسیت ها کاملا آگاه بشیم. اینجوری شاید در اوایل زندگیمون خیلی از مشکلاتی رو که زن و شوهرایی که تازه رفتند زیر یک سقف دارن، حداقل ما دوتا کمتر داشته باشیم. :323: اگرچه هم من و هم شوهرم بهای خیلی سنگینی بابتش دادیم. :302: . البته میدونم که هیچوقت نمیشه مردا رو کاملا شناخت :311:
خدمت مریم جون عزیز باید بگم شوهر من 26 سالشه یعنی یک سال از خودم بزرگتره و اولین فرزند خانوادست. البته یه خواهر کوچیکتر داره که دو سال پیش ازدواج کرده و یه برادر کوچیکتر داره که باهاش همکار شده. ولی موضوع اینه که اونقدر که شوهر من واسه خانوادش اهمیت داره بقیه خواهر و برادرش ندارند.
در واقع خود من هم اوایل ازینکه خانوادش اینقدر بفکرش هستند، خیلی خوشحال بودم و سعی میکردم بهشون بفهمونم که من هم همونقدر که شما پسرتون رو دوست دارید دوستش دارم و سعی میکنم واقعا از هیچی واسش کم نذارم ولی اینطور که پیداست اونا فکر کردند من میخوام پسرشون رو ازشون بدزدم و لج افتادند و سعی کردند باهام لجبازی کنند. جالب اینه که مادر شوهرم از وقتی شوهرم رفته پیششون دائما غر میزنه که پسرم خیلی لوس شده و از اونهمه عشق و علاقه ای که وعدشو به شوهرم داده بود اصلا خبری نیست. بهرحال این قضیه فقط به شوهرم و خانوادش مربوط میشه و ربطی بمن نداره.
تنها ترس من از اینه که این دخالتها و کنترل ها بعد از عروسی هم ادامه داشته باشه و شوهرم کم کم اخلاقش کپی پدرش بشه .....:325:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
مشكل شماخيلي شبيه مشكل منه مادوسال عقدبوديم نامزدم بخاطردوربودن مسافت خونه هامون وراحت بودن خودش توي خونشون چهارپنج روزهفته منوبه اصرارميبردخونه پدريش خانوادش خيلي ايرادگيرورك هستن وباكسي تعارف يارودرواسي ندارن به كوچكترين چيزي كه دررفتاروحركات انجام كاراي خونشون ياحتي طرزلباس پوشيدنم مطابق ميلشون نبودايرادميگرفتن علاوه براين حسادت مادرشوهرم باكمك كوكهايي كه خواهرشوهرم لطف ميكردن صدچندان شده بودبحدي كه به مادرم زنگ زدوگفت دخترتوپسرموكه ازهمه ي بچه هام بيشتردوستش دارم ازم گرفته وتازه نسبت به خواهرش سردوبي محبت كرده .خساست خانواده شوهرم هم كه زبانزد همه است.الان يك ونيم ساله عروسي كرديم هرماه يكي دوبارميان خونمون مادروخواهرشوهرم ازسقف گرفته تاداخل كابينتامووارسي كرده ايرادميگيرن حتي به محل قرارگرفتن وسايلم(اين درحاليه كه منوهمه باسليقه ميشناسن).هردوروزباتلفن رفت وآمدهامونوكنترل ميكنن هرجامسافرت ميرن ماهم بايدباهاشون بريم ودراونجاهم بجاي خوشگذروني بايدامرونهي هاي اونارواجراكنم كاركنم وزخم زبونهاشونوبشنوم چاره ي من واقعا چيه؟؟؟؟؟؟:302:
مهساجان من هم اميدواربودم بعدازعروسيمون رفت وآمدمون كمترشه تادخالتهاكمترشه ولي اوناوقتي اينوحس ميكنن بيشترلج ميكنن وبيشترزنگ ميزنن وميان و...:160:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام به مهسا جان و ساره قطبی عزیز
تا بوده و بوده مادر شوهر و خواهر شوهر همین بودن.من که تا حالا ندیدم کسی از دست خانواده شوهرش راضی باشه.هرکسی فکر میکنه مشکل خودش خیلی بزرگه.(البته نمیخوام بگم مشکلی که شما دو دوستم دارید کمه)چون خودم نزدیک 4 ساله دارم میکشم.حالا فرض کنید علاوه بر 2 خواهر شوهر بیمار و یک مادر شوهر کاملا روانی (تایید شده از سمت تمام فامیل) یک داماد نادان هم هست که دنباله اینه که با من تنها بشه و برام حرفای عاشقانه و چشمکای یواشکی و ..بزنه!!!! هیچکسم جز خدا حرفتونو باور نمیکنه.علاوه بر اینها یک پدر شوهر 80 ساله که تا دری به تخته میخوره میگه طلاق اونم حتما از نوع توافقیش چون من پولی ندارم که بابت مهریه بدم به پسرم!!!!!
میبینید دوستان....تازه من سر درد دلم باز نشده.یه مورد دیگه میگم براتون تا ببینید منم با گوشت و پوست و استخوانم درکتون میکنم.
شب عروسی ما آینه و شمعدون ما گم شد.حالا یعد از 3سال ما خودمون کم اختلاف دارم مادر نادانش میگه حتما بردن جادو کردن که شما مشکلاتتون حل نمیشه.تازه تاکید میکنه به علی (شوهرم) نگو من اینا رو به تو میگم
من پناه بردم به آیه اول سوره همزه:ویل لکل همزه لمزه.وای بر کسانی که با زبان آزار میدهند.آیه ازین قشنگتر.بسپارید به خدا.
به نظرم مادر شوهر مهسا خیلی حسوده.مثل مارد شوهر خود من.نه تنها از خوشی ما خوشحال نمیشه کلی هم ناراحت میشه.
اعصابم باز خورد شد.خدا نگذره از هر مادر شوهر وخواهر شوهری که میخوان زندیگیا رو نابود کنن
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
مهسا جان سلام
در مورد جدا زندگی کردن در زمان عقد کاملا با دوستان موافقم و مطمئنم بهد ازدواج دخالت ها کمتر میشه و شاید خودت هم با سیاست تر رفتار کنی و اتو دست خانواده شوهر ندی
امیدوارم مشکل همه دوستان حل بشه
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
lمريم جان ازهمدرديت ممنون:43:يه چيزخنده دار:هرچندروزيه باركه مادرشوهرم ماروميبينه اول يه نگاه ترحمانه به شوهرم ميندازه وميگه:پسرم چقدلاغرشدي موهاي سفيدت بيشتر شده وريزش كرده چرا؟بعدش يه نگاه تنفرآميزبه من ميندازه(درسته كه شوهرم خوب ميشناستش وجوابشوميده ولي مادرشوهرم همون اول كارحسابي حالموميگيره):160:اگه شوهرم پيش اونابگه معده يارودش دردميكنه مامانش فوراروشوبرميگردونه به من وميگه حتماغذاي مونده يابدپخت خوردي.هفته اول بعدعروسيمون بهمون گفت اگه به خونه ي آدم زيادرفتوآمدشه نميتونين پس اندازكنين وحقوقتون خرج مهموناميشه(منظورشون خانواده وفاميل من بود)درحاليكه خودشون يه پاشون خونه ماست:311:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام دوستان عزیزم
بله حق با مریم جونه. مادر شوهر من علاوه بر حسادت، فقط به فکر زندگی دختر خودشه. چون دامادشون خیلی سر خودش معطله و خودشو واسه خانواده شوهر من خیلی میگیره. درواقع خانواده شوهر من انتظار دارند مشکلی رو که دختر خودشون با شوهرش داره ، پسرشون هم با عروسشون داشته باشه و دو ماه یه بار هم سراغ زنشو نگیره. خواهر شوهر من با اینکه تازگی ها بچه دار شده ولی همیشه از بی اعتنایی شوهرش گله میکنه و به زندگی خیلی گل و بلبل ما حسادت میکنه تازه ........ :311:
دخالت های مادر شوهر من توی زندگی دخترش هم هست. طوری که دامادشون بخاطر رفت و آمد زیاد خانواده شوهرم به خونه ی دخترشون باهاشون قهر کرده و اجازه نمیده مادرشوهرم بره خونشون. البته این قضیه بمن ربطی نداره ولی نمیدونم چرا مادر شوهرم تلافی رفتارای خود بینانه ی دامادش رو سر عروسش که من بیچاره باشم در میاره؟ :302:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
عزیزم امیدوارم از من ناراحت نشی اما احساس می کنم در نوشته هاتون رگه هایی از خاله زنکی در شما هم وجود داره و شاید این باعث بشه همسرتون هم این کارشو تشدید کنه.
سعی کن تعادل رو در هر شرایطی حفظ کنی.
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام خدمت مهسا جان دوستای خوبم
خب دیگه مشخصه که کلا مادر شوهرت از پایه و اساس ایراد داره.تو ولش کن بسپارش به خدا.به نظرم یه مدتی بیخیال همه چیز بشو.زمان خیلی چیزا رو حل میکنه.قرآن زید بخون.یا چله زیارت عاشورا بگیر.به خدا همچین امام حسین جواب میده که میمونی.
تو یکیم حساس شدی.این حسایت به ضرر زندگیتونه.میفهمم درکت میکنم.سخته ولی نباید حساس بشی.
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام بچه ها. حق با شماست. دیگه اونقدر همه جا به کارهای بیمارگونه مادر شوهرم فکر میکنم و توی ذهنم دنبال دلیل منطقی واسشون میگردم که بقول شما منم مثل اونا دارم خاله زنک میشم.
شاید مادرشوهرم بتونه با قرص اعصاب خودشو بیخیال کنه و همچنان به کاراش ادامه بده ولی حقیقتا من یکی بعنوان اولین عروس این خانواده حقیقتا کم آوردم دیگه............:302:
از مریم جون عزیز هم خیلی تشکر میکنم. میدونم باید همچین آدمایی رو سپرد به خدا. :323:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
مهسا جون
دوستان درست میگن .من یه راه حل پیش گرفتم . هر وقت مادر شوهرم با زخم زبوناش و بی احترامیاش اعصابمو به هم میریزه تو دلم میگم : از این موجود استثنای توقعی بیشتر از این نمیره . فرهنگ و سوادش در همین حده که عروس رو باید اذیت کنه . بذار دلش خوش باشه.
بعدم انگار نه انگار که حرفی شنیدم . میزنم به در نفهمی.اینجوری بیشتر میسوزه که واسم حرفا و کاراش مهم نیست:227:
در ضمن جاهایی که میبینم دیگه دخالتاش زیاد میشه مستقیم زنگ میزنم به پدر شوهرم و اعتراض میکنم و این خودش باعث میشه آبروش بره و تا یه مدتی دست برداره . ولی دقت کن که سر شوهرم کمتر غر میزنم و اعصابشو به هم میریزم.
به قولی باید جوابشونو به خودشون داد نه اینکه شوهر بد بخت رو اذیت کرد.(شوهرم میدونه تقصیر مادرشه ولی در هر صورت ازش دفاع میکنه)
به قول شوهرم با کدخدا بساز به شهر بتاز :305:
حالا تو هم سعی کن دل شوهرتو به دست بیاری و به اون مدیریت کنی کمکم تسلط تو به شوهرت بیشتر از خانوادش میشه.امتحان کن . جواب میده.
از گذشته هم حرفی نزن و یه آینده قشنگ رو واسه شوهرت ترسیم کن. امیدوارش کن . همش این تکیه کلامت باشه : من که با خانوادت مشکلی ندارم و دوسشون دارم ... اما نمیدونم چرا اینطور میشه!!!!! :163:همش سو تفاهمه و ...
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
دوستان من چندروزيه كه عضوهمدردي شدم ميخواستم تاپيك ايجادكنم ولي وقتي ديدم مهساجون مشكلاتي شبيه مشكلات من داره خواستم هم همدردي كنم وهم اينكه برامسايلي كه برام پيش اومده وميادازتون كمك بخوام :316:باوركنيدچندين بارتامرزطلاق رفتم وبخاطربعضي علتهامنصرف شدم حتي تنهاهم كه هستم احساس ميكنم اونادارن منوميپان.به خودشون اجازه ي هرنوع دخالت توي زندگي ماروميدن شوهرم هم ازدستشون ذله شده وسرهمين كارهاشون چندبارباهاشون بثشون شده امااونابازادامه ميدن لطفابه من هم كمك كنيدممنون:223::101:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام خدمت همه ی عزیزان
اشکالی نداره ستاره قطبی عزیزم. انشالله با کمک دوستای خوبمون مشکلات جفتمون حل میشه. ولی عزیزم راه حل مشکل ما جدا شدن و طلاق نیست...........
از دوست خیلی خوبم سارا واقعا ممنونم. عزیزم شوهر و پدر شوهر من برعکس پدرشوهر شما کاملا طرف مادرشوهرم هستند. با اینکه خیلی با کاراش مخالف هستند ولی در ظاهر باهاش مخالفتی نمیکنند.شاید لذت میبرند میبینند داره انتقامشونو از من میگیره.:302:
حالا واقعا به این تنیجه رسیدم که کلا سیستم خانواده شوهر من اینجوریه که همیشه هروقت یکی از اعضای خانواده با کسی مشکلی پیدا کنه، در هر شرایطی و بدون استثنا اون طرف مقابل مقصره. :160:
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام خدمت دوستای خوبم
با نظر مهسا جان موفقم.طلاق راه درستی نیست.اصلا اونا این کارا رو میکنن که کار ماها به طلاق بکشه.به قول مادر شوهر من از وقت علی(شوهر من) ازدواج کرده عیدا نمیاد خونه تکونی کمکم کنه.مادر شوهرم جلو من ادای تمیزا رو درمیاره و دائما میگه من وسواس دارم(نمیدونه وسواس یه بیماری روانیه.فکر میکنه کلاس داره و شیکه).ولی بچه ها هر بار سرزده رفتم خونه شون...با یه خونه کثیف و بهم ریخته و..مواجه شدم.بگذریم.
ستاره قطبی عزیز درکت میکنم.نمیدونم چرا بعضی ادما اینجورین.به خدا بابا تو یه وجب جا میخوان بذارنمون.کی میخوایم بفهمیم.مادر شوهر من 63 سالشه.ولی به خدا از یه آدم 10 ساله هم کمتر میفهمه.
بارها بهم گفته فکر کردی چادر سرت میکنی خیلی مثلا زن موفقی هستی تو زندگی؟زندگی رو از دخترای من یاد بگیر!!!
بچه ها انقدر یکی از خواهر شوهرام اذیتیم کرد.که من شب قدر تا صبح فقط گریه کردم.انقدر اعصاب شوهرمو ریخت بهم که برای بار اول شوهرم رو من دست بلند کرد.منم تا صبح گریه کردم.و فقط میگفتم خدایا به این زن درد بی دوا و درمون بده.زندگی خودشو بپاشون.
یک ماه بعد فهمید سرطان سینه خیلی خیلی پیشرفته داره و 15 ساله که متوجه نشده.دو ماه بعدشم فهمید که شوهرش معتاد شده.نمیگم من ادم خوبی هستم و اهم میگیره.میگم خدا جای حق نشسته.
بسپرید به خدا
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام مهسا جون
پدر شوهر منم همچین مهربون نیست و کلا طرف اوناست اما حرفای من باعث میشه به خودش بیاد و یه تکونی به خودش بده.جلو من که ازشون شدیدا طرفداری میکنه ولی میدونم پشت سر به خاطر اینکه جلوی من کم آورده (منطقی صحبت میکنم) و آبروش رفته و میدونه که مقصره ، یکم دست و پاش جمع میکنه و با بقیه هم برخورد میکنه.
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی گفتی مریم جان
منم قبول دارم و کاملا باهات موافقم. مادر شوهر من هم اوایل منو خیلی اذیت میکرد و شوهرمو چپ و راست بر علیه من میشوروند و دعواهای اساسی راه مینداخت . یه شب که دلم شکست از خدا خواستم به حال خودش رهاش نکنه .نفرین نکردم . چند وقت بعد خواهر شوهر جوانم عمل قلب باز شد. البته بیمار بود ولی دیگه عمل شد. خون از چشماش میامد این زن . انقد زجر کشید. با خودم گفتم چوب خدا صدا نداره . البته دلم واسش سوخت . ولی هر کی بدی کنه بی شک بدی هم میبینه.
منم به خدا واگذار کردمشون.
RE: شوهرم مثل خانوادش خاله زنک شده
سلام
با تشکر از دوستای گلم. حق با شماست عزیزان. از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری. من که همه چیزو به خود خدا سپردم فقط. امیدوارم خودش هرجوری که میدونه جوابشون رو بده........:323: