-
رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
با سلام
من دو سال پیش با پسری آشنا شدم که با خانواده ایشون و به منزلشون بدون اطلاع خونوادم رفت و آمد داشتم و در این مدت بین ما رابطه کامل جنسی برقرار گردید و همچنین یک بار سقط جنین.
ایشون به خواستگاری من اومدن اما با مخالفت شدید پدرم مواجه شدیم.می خواستم بدونم با توجه به باکره نبودن من راه قانونی برای ازدواج بدون اذن پدر هست؟
همه چی تو خونمون ریخته به هم.دیگه نمی دارن من هیچ جا برم . تازه فقط می دونن که دوست بودیم چیز دیگه ای نمیدونن.سر برادرم کلی بلا آوردن و طردش کردن تا با دوست دخترش ازدواج کرد اما خب قانون دست منو بسته.کاش راهنمایی کنید بدون سرکوفت البته
-
RE: رضایت نمیدن
سلام دوست گرامی،
به همدردی خوش اومدید،
اگه تو خونه مطرح کنین که دیگه باکره نیستین چه اتفاقی می افته؟ با مادرتون رابطتون چطوره؟ کسی هست که بتونه نظره بابا رو تغییر بده؟
راستش شرایطتون خیلی سخت و پیچیدس، نظر دادن هم خیلی سخته و امکان تست کردن و آزمایش راه حل هم وجود نداره!
اگه می تونین یه مشاور خوب پیدا کنین و ازش راهنمایی بخواین.
موفق باشید.:72::72:
-
RE: رضایت نمیدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
سلام دوست گرامی،
به همدردی خوش اومدید،
اگه تو خونه مطرح کنین که دیگه باکره نیستین چه اتفاقی می افته؟ با مادرتون رابطتون چطوره؟ کسی هست که بتونه نظره بابا رو تغییر بده؟
راستش شرایطتون خیلی سخت و پیچیدس، نظر دادن هم خیلی سخته و امکان تست کردن و آزمایش راه حل هم وجود نداره!
اگه می تونین یه مشاور خوب پیدا کنین و ازش راهنمایی بخواین.
موفق باشید.:72::72:
سلام و ممنون از راهنماییتون اگه بفهمن غوغا می کنن.الان اصلا فکرشم نمی کنن ...
هیچ کس رو حرف بابای من حرف نمی زنه.الانم هم مامانم هم بابام با من کاملا قهرن و حرف نمی زنن.
پیش یه مشاور رفتم گفت باید صبر کنی بسپری به خدا.آخه اینجوری که نمیشه.می خوام بدونم حتی راه قانونی وجود نداره؟
-
RE: رضایت نمیدن
دوست عزیز:72:
این آقا اونقدر قابل اعتماد هست که شما تمام وجودتت رو بدون هیچ تعهدی بهش بخشیدی؟؟
حالا هم میخوای با قانون در مقابل پدرت بایستی؟؟
یک ذره فکر کردی شاید این آقا مرد زندگی نباشه و دوباره گذارت به خانه پدری بیفته؟!؟
یک ذره فکر کردی دلایلی که آنها بیان می کنند ممکنه منطقی و عقلانی باشه یا شاید بهانه گیری الکی؟
آیا فکر نمی کنی اون پسر و خانوادش در مورد شما و خانواده شما و کاری که شما با پدر تون میخواین بکنین(قانون)
و کارای که بدون اجازه و احترام به خود و خانواده کردین چی فکر می کنند؟!؟!
فکر نمی کنی شاید باعث سرزنشهایی بعد از این بشه؟!
به نظر من همه پلهای پشت سرت رو خراب نکن.
با یک مشاور خانواده و یا بزرگتر قابل احترام از طرف خانوادت موضوع رو مطرح کن و ازشون بخواه با پدر و مادرت صحبت کنند.
موفق باشی.:72:
-
RE: رضایت نمیدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز:72:
این آقا اونقدر قابل اعتماد هست که شما تمام وجودتت رو بدون هیچ تعهدی بهش بخشیدی؟؟
حالا هم میخوای با قانون در مقابل پدرت بایستی؟؟
یک ذره فکر کردی شاید این آقا مرد زندگی نباشه و دوباره گذارت به خانه پدری بیفته؟!؟
یک ذره فکر کردی دلایلی که آنها بیان می کنند ممکنه منطقی و عقلانی باشه یا شاید بهانه گیری الکی؟
آیا فکر نمی کنی اون پسر و خانوادش در مورد شما و خانواده شما و کاری که شما با پدر تون میخواین بکنین(قانون)
و کارای که بدون اجازه و احترام به خود و خانواده کردین چی فکر می کنند؟!؟!
فکر نمی کنی شاید باعث سرزنشهایی بعد از این بشه؟!
به نظر من همه پلهای پشت سرت رو خراب نکن.
با یک مشاور خانواده و یا بزرگتر قابل احترام از طرف خانوادت موضوع رو مطرح کن و ازشون بخواه با پدر و مادرت صحبت کنند.
موفق باشی.:72:
دوست عزیزم
یه طرفه پیش قاضی رفتن خیلی راحته.من نمیخواستم با خونوادم در بیفتم اصلا.اما اونا دلیل قانع کننده ای نمیارن.به هر کسی هم که دلایلشونو می گم حق رو میدن به من.من اگه جلوی مخالفت اونا کوتاه بیام با توجه به این وضعیت آینده خودم رو صد در صد نابود کردم با توجه به شرایط جامعه.
اگه دنبال راه قانونیم نه به خاطر اینکه خونوادمو ترک کنم.به این خازر که بگم من از راه قانونی یتونم کارمو پیش ببرم اما محبت و حمایت شما رو هم می خوام.خونواده اون طرف هم همه مسائلی که پیش اومده رو می دونن و اگه یه روزی مجبور به ترک خونوادم شم سرکوفتی نخواهد بود.چون بعنوان آخرین راهه.و همچنین اون آقا در مقایسه با پسرای الان بسیار بسیار مرد ایده آلی هست نه از نظر مالی بلکه اخلاق و اعتقادات و پایبندی به خانواده.
من دیدم که خونوادم سر برادرم چه بلاهایی آوردن که دارم دنبال یه راه برای به کرسی نشوندن حرفام می گردم.وگرنه ما که از طریق رسمی وارد شدیم.
اگر کسی بود که قدرت پذیرش این مسئله و همچنین نفوذ روی پدرم رو داشت من دریغ نمی کردم.
در ضمن خانوادم بسیار بسیار مذهبین و یکی از دلایل مخالفتشون دوستیمونه
-
RE: رضایت نمیدن
سلام دوست خوبم. نگران نباش، اینجا معمولا کسی سرکوفت نمی زنه(البته من خیلی تازه اومدم:163:) ممکنه دعوات کنن که اونم از دلسوزیه.
اول چندتا سوال: چند سالته؟ دوستت چند سالشونه؟این آقا جدای از مسائل احساسی و... که بینتون هست انتخاب خوبی هستن؟(مثلا از نظر پدرتون اگر نمی فهمیدن دوست بودین مورد مناسبی بودن؟) از کجا فهمیدن دوست بودین؟ آیا ایشون حمایت خانوادشون رو دارن؟
احتمالا خودتم می دونی که راه قانونی وجود داره و فقط می خوای مطمئن شی اما باور کن ارزششو نداره. بهاش برای تو خیلییییییییییییییی سنگینه،خیلیییییییی.مورد برادرت متفاوت بود اون پسره و روحیش با شما خیلی فرق می کنه و نیازهاش که تازه فکر کنم اونم کار خوبی نکرده و باید تلاش می کرده خانواده رو راضی کنه ...باور کن که یه جاهایی تو زندگی به حمایت خانوادت و دعای خیرشون نیاز داری.
صبر کردن ارزششو داره، من 5سال دوست بودم،3 سال تمام تحت سخت ترین شرایط صبر کردیم،بارها تصمیم گرفتیم خودمون اقدام کنیم اما نهایتا عقلمون رو به کار انداختیم و صبر کردیم، خدا کمکمون کرد و زمان که واقعا تاثیرگذاره، پدر من هم 100% مخالف بودن، الان خانواده من کاملا راضی ان و خانواده ایشون حداقل در ظاهر راضین و به هزار و دو دلیل من از این که صبر کردیم تا همه به یه رضایت نسبی برسن خوشجالم. شادی و آرامش پدر و مادرم الان واقعا برام ارزشمنده و دعاشون پشت سر زندگیم.اگر در تصمیمتون پایدار باشید و مطمئن باشید از انتخاب هم، به خانواده ها که زمان بدید کم کم راضی می شن و کنار میان. به حرف مشاورتون گوش بدید. خیلی خوب می دونم تحت کنترل بودن سخته اما تحمل کنید و با منطق و آرامش جلو برید. بذارید خانواده ایشون تلاش کنن و خودشون با اصرار مودبانشون مصمم بودنشون رو به پدرتون نشون بدن. تازه این سختی ها دل شمارو به هم نزدیک تر می کنه و باعث می شه قدر هم رو بدونید. بازم برید پیش مشاورتون و بخواید کمکتون کنه با خانوادتون منطقی صحبت کنید. حتی میتونید با مادر و بعد پدرتون برید پیشش. خوب نیست دل و غرور پدر و مادرت رو بشکنی، باهاشون مدارا کن و سعی کن دلایل منطقی انتخابت رو براشون توضیح بدی و با راه های مختلف امکان جلب اطمینان رو براشون مهیا کنی. مشاوره رو ادامه بدین حتما. امیدوارم تصمیم درست بگیرید.
من مشاور نمی باشم و این ها نظرات و تجربیات شخصی من است:exclamation:
-
RE: رضایت نمیدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز:72:
این آقا اونقدر قابل اعتماد هست که شما تمام وجودتت رو بدون هیچ تعهدی بهش بخشیدی؟؟
حالا هم میخوای با قانون در مقابل پدرت بایستی؟؟
یک ذره فکر کردی شاید این آقا مرد زندگی نباشه و دوباره گذارت به خانه پدری بیفته؟!؟
یک ذره فکر کردی دلایلی که آنها بیان می کنند ممکنه منطقی و عقلانی باشه یا شاید بهانه گیری الکی؟
آیا فکر نمی کنی اون پسر و خانوادش در مورد شما و خانواده شما و کاری که شما با پدر تون میخواین بکنین(قانون)
و کارای که بدون اجازه و احترام به خود و خانواده کردین چی فکر می کنند؟!؟!
فکر نمی کنی شاید باعث سرزنشهایی بعد از این بشه؟!
به نظر من همه پلهای پشت سرت رو خراب نکن.
با یک مشاور خانواده و یا بزرگتر قابل احترام از طرف خانوادت موضوع رو مطرح کن و ازشون بخواه با پدر و مادرت صحبت کنند.
موفق باشی.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar_t
سلام دوست خوبم. نگران نباش، اینجا معمولا کسی سرکوفت نمی زنه(البته من خیلی تازه اومدم:163:) ممکنه دعوات کنن که اونم از دلسوزیه.
اول چندتا سوال: چند سالته؟ دوستت چند سالشونه؟این آقا جدای از مسائل احساسی و... که بینتون هست انتخاب خوبی هستن؟(مثلا از نظر پدرتون اگر نمی فهمیدن دوست بودین مورد مناسبی بودن؟) از کجا فهمیدن دوست بودین؟ آیا ایشون حمایت خانوادشون رو دارن؟
احتمالا خودتم می دونی که راه قانونی وجود داره و فقط می خوای مطمئن شی اما باور کن ارزششو نداره. بهاش برای تو خیلییییییییییییییی سنگینه،خیلیییییییی.مورد برادرت متفاوت بود اون پسره و روحیش با شما خیلی فرق می کنه و نیازهاش که تازه فکر کنم اونم کار خوبی نکرده و باید تلاش می کرده خانواده رو راضی کنه ...باور کن که یه جاهایی تو زندگی به حمایت خانوادت و دعای خیرشون نیاز داری.
صبر کردن ارزششو داره، من 5سال دوست بودم،3 سال تمام تحت سخت ترین شرایط صبر کردیم،بارها تصمیم گرفتیم خودمون اقدام کنیم اما نهایتا عقلمون رو به کار انداختیم و صبر کردیم، خدا کمکمون کرد و زمان که واقعا تاثیرگذاره، پدر من هم 100% مخالف بودن، الان خانواده من کاملا راضی ان و خانواده ایشون حداقل در ظاهر راضین و به هزار و دو دلیل من از این که صبر کردیم تا همه به یه رضایت نسبی برسن خوشجالم. شادی و آرامش پدر و مادرم الان واقعا برام ارزشمنده و دعاشون پشت سر زندگیم.اگر در تصمیمتون پایدار باشید و مطمئن باشید از انتخاب هم، به خانواده ها که زمان بدید کم کم راضی می شن و کنار میان. به حرف مشاورتون گوش بدید. خیلی خوب می دونم تحت کنترل بودن سخته اما تحمل کنید و با منطق و آرامش جلو برید. بذارید خانواده ایشون تلاش کنن و خودشون با اصرار مودبانشون مصمم بودنشون رو به پدرتون نشون بدن. تازه این سختی ها دل شمارو به هم نزدیک تر می کنه و باعث می شه قدر هم رو بدونید. بازم برید پیش مشاورتون و بخواید کمکتون کنه با خانوادتون منطقی صحبت کنید. حتی میتونید با مادر و بعد پدرتون برید پیشش. خوب نیست دل و غرور پدر و مادرت رو بشکنی، باهاشون مدارا کن و سعی کن دلایل منطقی انتخابت رو براشون توضیح بدی و با راه های مختلف امکان جلب اطمینان رو براشون مهیا کنی. مشاوره رو ادامه بدین حتما. امیدوارم تصمیم درست بگیرید.
من مشاور نمی باشم و این ها نظرات و تجربیات شخصی من است:exclamation:
من 21 سالمه ایشون 30 سالشه.
من پدرم نمیگه که اون آدم بدیه می گه لیاقت تو بیشتر از ایناس.دلیلشم اینه که میگه سزح فرهنگی خونواده ها به هم نمی خوره که من با هزارو یک دلیل ردش میکنم.اونا پایین شهر میشینن ما سعادت آباد اما محله و وضع مالی نشونه فرهنگ نیست دوست من.من که اینجوری فکر می کنم.خانواده من بسیار سختگیر هشتند تو این مسائل و من هم تمام آرزوم اینه که اونا راضی شن.خونواده دوستم واقعا منو به عنوان عروسشون می شناسن و الان همه اونا به خاطر مسائل پیش اومده ناراحتن.
این پسر تو سخت ترین شرایط کنار من بوده و من رو تنها نذاشته.خیلی چیزا رو کنار هم ساختیم و بهش رسیدیم.جفتمون به آرامش رسیدیم تو این رابطهویک بار نه خیانت دیدم نه دروغ ازش.اینا واسه من ارزشه تو زمونه ای که پر از گرگه.صرف رابطه جنسی داشتن نمیشه یه نفرو محکومم کرد به اینکه ناپاکه.این رابطه انتخابی بوده که با عقلمون انجام دادیم بعد به هم دل بستیم.من خونوادشو دیدم و شناختم و بابت این مسئله هم آرامشم بیشتر شد هم علاقه ام به اون طرف.اما خونواده من میگن تو بری تو اون خونواده بدبخت میشی . واقعا طرز فکرشون اشتباهه.نه به خاطر احساسم به خاطر انسانیتم اینو میگم.
ممنون از راهنماییت.قراره من و دوستم با هم بریم پیش مشاور
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
به نظر من هم عجله نکن.فرایند راضی کردن پدر و مادرت زمانبره.پس تو باید تلاشتو کنی تا راضیشون کنی.مطمئن باش در آینده به حمایتشون نیاز داری.اما یه چیز به عنوان خواهرت می گم اینکه مشاوره گفته به خدا توکل کن راحت از کنارش عبور نکن.کاره بنده اینه که تلاششو کنه بعد نتیجه رو به خودش واگذار کنه.:46:
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negsa
من دو سال پیش با پسری آشنا شدم که با خانواده ایشون و به منزلشون بدون اطلاع خونوادم رفت و آمد داشتم و در این مدت بین ما رابطه کامل جنسی برقرار گردید و همچنین یک بار سقط جنین.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negsa
من اگه جلوی مخالفت اونا کوتاه بیام با توجه به این وضعیت آینده خودم رو صد در صد نابود کردم با توجه به شرایط جامعه.
...
.و همچنین اون آقا در مقایسه با پسرای الان بسیار بسیار مرد ایده آلی هست نه از نظر مالی بلکه اخلاق و اعتقادات و پایبندی به خانواده.
دوست عزیز
شما یه سقط رو تجربه کردی
از 19 سالگی یه رابطه نامشروع ، غیرقانونی و نامتعارف رو شروع کردی
و حالا می خوای در شروع دوره جوونیت در مقابل خونوادت بایستی
این ها همه تابو های جامعه ماست
درست یا غلط
شما در همین جامعه زندگی میکنی
همین مرد به گفته شما معتقد و بااخلاق و خونواده ایشون هم به تمامی این تابوها واقف هستن
ایا نگران این نیستی که بعدها مورد سرزنش و تحقیر قرار بگیری ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negsa
من 21 سالمه ایشون 30 سالشه.
این پسر تو سخت ترین شرایط کنار من بوده و من رو تنها نذاشته.خیلی چیزا رو کنار هم ساختیم و بهش رسیدیم.جفتمون به آرامش رسیدیم تو این رابطهویک بار نه خیانت دیدم نه دروغ ازش.اینا واسه من ارزشه تو زمونه ای که پر از گرگه.صرف رابطه جنسی داشتن نمیشه یه نفرو محکومم کرد به اینکه ناپاکه.این رابطه انتخابی بوده که با عقلمون انجام دادیم بعد به هم دل بستیم.من خونوادشو دیدم و شناختم و بابت این مسئله هم آرامشم بیشتر شد هم علاقه ام به اون طرف.اما خونواده من میگن تو بری تو اون خونواده بدبخت میشی . واقعا طرز فکرشون اشتباهه.نه به خاطر احساسم به خاطر انسانیتم اینو میگم.
ممنون از راهنماییت.قراره من و دوستم با هم بریم پیش مشاور
سخت ترین شرایط رو خودش ایجاد کرده
به چه حقی ؟
ایا سقط جنین شما بزرگترین دروغ و خیانتی نبود که میتونستی در حق خودت و خونوادت انجام بدی ؟
نمیشه حرف از قانون زد زمانی که همه قوانین نوشته و نانوشته رو زیر پا گذاشته شده؟
شما اشتباه کردی و به عبارت بهتر بچگانه و تاحدودی ساده لوحانه رفتار کردی (ایا واقعا هنوزم میگی این رابطه رو با عقلت انتخاب کردی ؟)
فرض کن با رای دادگاه بدون رضایت پدرت به ازدواج با این اقا نائل شدی !
چرا یه لحظه به این فکر نمی کنی که شاید پدرت راست بگه و شان شما بالاتر از این خونواده باشه ؟
بدون شک رفتار دوساله این خونواده بی مسئولانه ، خیانتکارانه و فریبکارانه بوده
دوست عزیز
مهم نیست که شما من رو به داشتن قضاوت عجولانه و یا . . . محکوم کنی
اونچه که مهمه نصمیم نهایی شماست
چیزی که الان بهش نیاز داری بررسی عملکرد دوساله خودت هست
نگران نگاه جامعه و برخورد خونوادت نباش
نگران خودت باش
همه این درگیری و شلوغی ها رو رها کن
یه گوشه خلوتی پناه ببر ، جاییکه از درگیری ها و روابط احساسی و عاطفی (و به خصوص جنسی ) در امان باشی
جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته
هنوزم همونطور که پدرت گفته شایسته بالاتر از این هایی :72::72:
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
تصمیم ندارم ترا به وادی ترس بکشانم اما عزیزم می دانی سقط جنین در اولین بارداری و در سن پائین چه خطراتی را متوجه تو کرده و ریسک انجام آن را پذیرفته ای و ...................
و همین یک قلم نشان می دهد که تو دختر ساده و نازنینی هستی که دل بسته ای به مردی و تاوان سنگینی بابت رابطه ات پرداخت کرده ای و می کنی .
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
سلام negsa
به تالار همدردی خوش آمدی
دختر عزیز ، اشتباهات شناختی ، عدم دور اندیشی ، احساس محوری و بی پروائی شما ( تبلور آن در یک رابطه نا آگاهانه و ناسالم ) که یکی از عوامل این بی پروایی عقلانی سازی بوده و آسیب حاصل از آن ..... باز هم در ادامه زندگی شما برایتان مسئله آفرینی می کند اگر به کمک مشاوره در پی تغییر نباشی .
مطمئناً اگر زمان ارتباط با این شخص ، به امروز و مانع احتمالی امروز فکر می کردی آنرا ادامه نمی دادی و یا حداقل تن به رابطه جنسی نمی دادی و .....
امروز هم به نظر می رسد دور اندیشی را کنار گذاشته ای .
اما راهکار پیشنهادی من به شما :
1 - ابتدا مشاوره را ادامه بده و سعی کن به کمک مشاوره شناخت بیشتری نسبت به خودت پیدا کنی تا بهتر خود را مدیریت کنی .
2 - با کمک مشاور مطمئن شو که مسئولیت زندگی مشترک را می پذیری ( یعنی با تبعات احتمالی منفی که مشاور طی شناختی که از آن آقا هم بدست می آورد برای زندگی شما ترسیم می کند ، با خودت سنگهایت را وا بکن و تا مطمئن نشدی هزینه و تبعاتش را می پذیری در پی ازدواج حتمی با او نباش )
3 - اگر مسئولیت و هزینه های زندگی را با نظر به تبعات منفی احتمالی پذیرفتی ( پذیرش آگاهانه و متعهدانه ) نیازه که تدابیر ویژه ای را به کار بگیری تا خانواده راضی شوند . این تدابیر می تواند اینگونه باشد :
خود شما با خانواده متواضعانه و بدور از مقابله رفتار کن ، با احترام نشان ده پذیرش نظرشان را داری ( و این باید صادقانه باشد که لازمه اش این است که دروناً بپذیری که لازم شد تسلیم خانواده شوی ) . از آنسو خانواده آقا پسر محترمانه و با کمک واسطه های مؤثر خواستگاری را تداوم دهند ( اینگونه خواهی فهمید که تا چه حد طالب شمایند )
4 - با افرادی از فامیل که نفوذ روی پدر و مادر شما دارند وارد گفتگو شو و کمک بگیر برای جلب رضایت .
5- سعی کن با احترام و مودبانه به پدر نزدیک شوی و به سوی مشاوره سوقش دهی تا به کمک مشاور دریابند که وقتی شما مصمم و آگاهانه می خواهی انتخاب کنی اجازه انتخاب دهند و مسئولیت عواقب را به خودت واگذارند ( این راهکار بسیار مؤثر تر است .
6 - چون خانواده ات مذهبی هستند می توانی از روحانیونی که پدر احتمالاً با آنها در ارتباط هست ( مثل پیش نماز مسجد ) کمک بگیری برای جلب رضایت .
موفق باشی .
.
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
تصمیم ندارم ترا به وادی ترس بکشانم اما عزیزم می دانی سقط جنین در اولین بارداری و در سن پائین چه خطراتی را متوجه تو کرده و ریسک انجام آن را پذیرفته ای و ...................
و همین یک قلم نشان می دهد که تو دختر ساده و نازنینی هستی که دل بسته ای به مردی و تاوان سنگینی بابت رابطه ات پرداخت کرده ای و می کنی .
می دونی که من کی مجبور به سقط شدم؟ دو ماه بعد از خواستگاری رسمی.یعنی بعد از خواستگاری موضوع حاملگی من پیش اومد و اگه خونوادم لجبازی نمیکردن من الان مجبور نبودم این مارو که همیشه ازش متمفر بودمو انجام بدم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negsa
من دو سال پیش با پسری آشنا شدم که با خانواده ایشون و به منزلشون بدون اطلاع خونوادم رفت و آمد داشتم و در این مدت بین ما رابطه کامل جنسی برقرار گردید و همچنین یک بار سقط جنین.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negsa
من اگه جلوی مخالفت اونا کوتاه بیام با توجه به این وضعیت آینده خودم رو صد در صد نابود کردم با توجه به شرایط جامعه.
...
.و همچنین اون آقا در مقایسه با پسرای الان بسیار بسیار مرد ایده آلی هست نه از نظر مالی بلکه اخلاق و اعتقادات و پایبندی به خانواده.
دوست بسیار خوبم
این حرفایی که زدی اصلا منو ناراحت نکرد و من مطمئن باش که در موردش فکر می کنم. و الان توضیحی نمدم که توجیه گونه باشه.اما همیشه باطن قضایا با ظاهرش فرق داره.حتما جواب کاملی به حرفات میدم اما بعد از فکر کردن :43:
من نمیخوام ازدواج کنم بدون رضایت خونوادم اگه دنبال راه قانونی هستم فقط میخوام بدونن بدون رضایت اونها هم می تونم این کارو انجام بدم اما نمیخوام از دستشون بدم.همین...
ازت واقعا ممنونم.حرفات واقعا دلسوزانه بود.و امیدوارم منتظر جوابم بمونی
دوست عزیز
شما یه سقط رو تجربه کردی
از 19 سالگی یه رابطه نامشروع ، غیرقانونی و نامتعارف رو شروع کردی
و حالا می خوای در شروع دوره جوونیت در مقابل خونوادت بایستی
این ها همه تابو های جامعه ماست
درست یا غلط
شما در همین جامعه زندگی میکنی
همین مرد به گفته شما معتقد و بااخلاق و خونواده ایشون هم به تمامی این تابوها واقف هستن
ایا نگران این نیستی که بعدها مورد سرزنش و تحقیر قرار بگیری ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negsa
من 21 سالمه ایشون 30 سالشه.
این پسر تو سخت ترین شرایط کنار من بوده و من رو تنها نذاشته.خیلی چیزا رو کنار هم ساختیم و بهش رسیدیم.جفتمون به آرامش رسیدیم تو این رابطهویک بار نه خیانت دیدم نه دروغ ازش.اینا واسه من ارزشه تو زمونه ای که پر از گرگه.صرف رابطه جنسی داشتن نمیشه یه نفرو محکومم کرد به اینکه ناپاکه.این رابطه انتخابی بوده که با عقلمون انجام دادیم بعد به هم دل بستیم.من خونوادشو دیدم و شناختم و بابت این مسئله هم آرامشم بیشتر شد هم علاقه ام به اون طرف.اما خونواده من میگن تو بری تو اون خونواده بدبخت میشی . واقعا طرز فکرشون اشتباهه.نه به خاطر احساسم به خاطر انسانیتم اینو میگم.
ممنون از راهنماییت.قراره من و دوستم با هم بریم پیش مشاور
سخت ترین شرایط رو خودش ایجاد کرده
به چه حقی ؟
ایا سقط جنین شما بزرگترین دروغ و خیانتی نبود که میتونستی در حق خودت و خونوادت انجام بدی ؟
نمیشه حرف از قانون زد زمانی که همه قوانین نوشته و نانوشته رو زیر پا گذاشته شده؟
شما اشتباه کردی و به عبارت بهتر بچگانه و تاحدودی ساده لوحانه رفتار کردی (ایا واقعا هنوزم میگی این رابطه رو با عقلت انتخاب کردی ؟)
فرض کن با رای دادگاه بدون رضایت پدرت به ازدواج با این اقا نائل شدی !
چرا یه لحظه به این فکر نمی کنی که شاید پدرت راست بگه و شان شما بالاتر از این خونواده باشه ؟
بدون شک رفتار دوساله این خونواده بی مسئولانه ، خیانتکارانه و فریبکارانه بوده
دوست عزیز
مهم نیست که شما من رو به داشتن قضاوت عجولانه و یا . . . محکوم کنی
اونچه که مهمه نصمیم نهایی شماست
چیزی که الان بهش نیاز داری بررسی عملکرد دوساله خودت هست
نگران نگاه جامعه و برخورد خونوادت نباش
نگران خودت باش
همه این درگیری و شلوغی ها رو رها کن
یه گوشه خلوتی پناه ببر ، جاییکه از درگیری ها و روابط احساسی و عاطفی (و به خصوص جنسی ) در امان باشی
جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته
هنوزم همونطور که پدرت گفته شایسته بالاتر از این هایی :72::72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
سلام negsa
به تالار همدردی خوش آمدی
دختر عزیز ، اشتباهات شناختی ، عدم دور اندیشی ، احساس محوری و بی پروائی شما ( تبلور آن در یک رابطه نا آگاهانه و ناسالم ) که یکی از عوامل این بی پروایی عقلانی سازی بوده و آسیب حاصل از آن ..... باز هم در ادامه زندگی شما برایتان مسئله آفرینی می کند اگر به کمک مشاوره در پی تغییر نباشی .
مطمئناً اگر زمان ارتباط با این شخص ، به امروز و مانع احتمالی امروز فکر می کردی آنرا ادامه نمی دادی و یا حداقل تن به رابطه جنسی نمی دادی و .....
امروز هم به نظر می رسد دور اندیشی را کنار گذاشته ای .
اما راهکار پیشنهادی من به شما :
1 - ابتدا مشاوره را ادامه بده و سعی کن به کمک مشاوره شناخت بیشتری نسبت به خودت پیدا کنی تا بهتر خود را مدیریت کنی .
2 - با کمک مشاور مطمئن شو که مسئولیت زندگی مشترک را می پذیری ( یعنی با تبعات احتمالی منفی که مشاور طی شناختی که از آن آقا هم بدست می آورد برای زندگی شما ترسیم می کند ، با خودت سنگهایت را وا بکن و تا مطمئن نشدی هزینه و تبعاتش را می پذیری در پی ازدواج حتمی با او نباش )
3 - اگر مسئولیت و هزینه های زندگی را با نظر به تبعات منفی احتمالی پذیرفتی ( پذیرش آگاهانه و متعهدانه ) نیازه که تدابیر ویژه ای را به کار بگیری تا خانواده راضی شوند . این تدابیر می تواند اینگونه باشد :
خود شما با خانواده متواضعانه و بدور از مقابله رفتار کن ، با احترام نشان ده پذیرش نظرشان را داری ( و این باید صادقانه باشد که لازمه اش این است که دروناً بپذیری که لازم شد تسلیم خانواده شوی ) . از آنسو خانواده آقا پسر محترمانه و با کمک واسطه های مؤثر خواستگاری را تداوم دهند ( اینگونه خواهی فهمید که تا چه حد طالب شمایند )
4 - با افرادی از فامیل که نفوذ روی پدر و مادر شما دارند وارد گفتگو شو و کمک بگیر برای جلب رضایت .
5- سعی کن با احترام و مودبانه به پدر نزدیک شوی و به سوی مشاوره سوقش دهی تا به کمک مشاور دریابند که وقتی شما مصمم و آگاهانه می خواهی انتخاب کنی اجازه انتخاب دهند و مسئولیت عواقب را به خودت واگذارند ( این راهکار بسیار مؤثر تر است )
6 - چون خانواده ات مذهبی هستند می توانی از روحانیونی که پدر احتمالاً با آنها در ارتباط هست ( مثل پیش نماز مسجد ) کمک بگیری برای جلب رضایت .
موفق باشی .
.
ممنونم دوست عزیز از راهنمایی های ارزشمندتون.
خیلی کمکم خواهد کرد
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
egsa جان، از حرف های دوستان دلخور نشو، همین که میان و برای خوندن و نوشتن برات وقت می ذارن یعنی دلسوز هستن.شاید می خوان همه نکته ها رو بگن، بد و خوب، تا تو از زوایای مختلف انتخاب هایی رو که داری ببینی. نکنه دلگرمیت رو از دست بدی و نیای. خوشحالم که می خوای بری پیش مشاور. اما فکر کنم حداقل یه بار تنها برو و بعد با دوستت و اونجا هم سعی نکن برای دفاع از کارت و انتخابت از اون دفاع کنی. راحت باش و همه ی نگرانی هاتو بگو و جدی به حرفاش فکر کن.مبادا از ترس برخورد جامعه و این که با روابطی که پیش اومده فقط همین انتخاب رو داری،چشمات رو ببندی رو بدی ها و کمبود های دوستت.تو که نمی خوای تمام عمرت رو به پشیمونی بگذرونی. پس منطقی و بدون ترس دوباره به انتخابت فکر کن چون بحث یه عمر زندگیه.به خدا یه جورایی خیلی می فهمم شرایطت رو اما عزیزم اصلا اسمی از راه قانونی جلوی پدرت خصوصا نیار. براش خیلی سنگین خواهد بود و مخالفتش رو تشدید می کنه. بعد از این که چند جلسه رفتی پیش مشاور با کمک اون پدرت رو هم ترغیب کن که بیاد. مسلما هیچ کسی مثل تو از راه های نفوذ و راضی کردن خانوادت آگاهی نداره. به معجزه ی زمان و صبر اعتماد کن. اصرار خانواده اونها هم می تونه بسیار کمک کننده باشه. این که پدر شما در قضاوت ممکنه اشتباه کنه درسته، اما تو هم ممکنه اشتباه کنی. اول با پیشنهادات فرشته مهربان از انتخابت و عواقبش مطمئن شو(نه با احساس،با منطق) بعد سعی کن دلایل منطقیت رو برای پدرت با آرامش و احترام توضیح بدی. انتظار هم نداشته باش یه ماهه و دو ماهه و...به نتیجه برسی و انتظار نداشته باش پدرت با دلایل احساسی تو راضی بشه. نشون بده که برای انتخابت از عقل هم استفاده کردی.با هر باور و اعتقادی که داری از خدا کمک بخواه و بهش ایمان داشته باش که برای بندش بهترین رو میخواد.
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar_t
egsa جان، از حرف های دوستان دلخور نشو، همین که میان و برای خوندن و نوشتن برات وقت می ذارن یعنی دلسوز هستن.شاید می خوان همه نکته ها رو بگن، بد و خوب، تا تو از زوایای مختلف انتخاب هایی رو که داری ببینی. نکنه دلگرمیت رو از دست بدی و نیای. خوشحالم که می خوای بری پیش مشاور. اما فکر کنم حداقل یه بار تنها برو و بعد با دوستت و اونجا هم سعی نکن برای دفاع از کارت و انتخابت از اون دفاع کنی. راحت باش و همه ی نگرانی هاتو بگو و جدی به حرفاش فکر کن.مبادا از ترس برخورد جامعه و این که با روابطی که پیش اومده فقط همین انتخاب رو داری،چشمات رو ببندی رو بدی ها و کمبود های دوستت.تو که نمی خوای تمام عمرت رو به پشیمونی بگذرونی. پس منطقی و بدون ترس دوباره به انتخابت فکر کن چون بحث یه عمر زندگیه.به خدا یه جورایی خیلی می فهمم شرایطت رو اما عزیزم اصلا اسمی از راه قانونی جلوی پدرت خصوصا نیار. براش خیلی سنگین خواهد بود و مخالفتش رو تشدید می کنه. بعد از این که چند جلسه رفتی پیش مشاور با کمک اون پدرت رو هم ترغیب کن که بیاد. مسلما هیچ کسی مثل تو از راه های نفوذ و راضی کردن خانوادت آگاهی نداره. به معجزه ی زمان و صبر اعتماد کن. اصرار خانواده اونها هم می تونه بسیار کمک کننده باشه. این که پدر شما در قضاوت ممکنه اشتباه کنه درسته، اما تو هم ممکنه اشتباه کنی. اول با پیشنهادات فرشته مهربان از انتخابت و عواقبش مطمئن شو(نه با احساس،با منطق) بعد سعی کن دلایل منطقیت رو برای پدرت با آرامش و احترام توضیح بدی. انتظار هم نداشته باش یه ماهه و دو ماهه و...به نتیجه برسی و انتظار نداشته باش پدرت با دلایل احساسی تو راضی بشه. نشون بده که برای انتخابت از عقل هم استفاده کردی.با هر باور و اعتقادی که داری از خدا کمک بخواه و بهش ایمان داشته باش که برای بندش بهترین رو میخواد.
سلام دوست خوبم
من اگه اینجام واسه اینه که راهنمایی های بقیه رو بشنوم و ازشون استفاده کنم.به هیچ وجه هم ناراحت نمی شم از حرفاشون و دلسوزی رو تو تک تک کلمات و جملاتشون حس می کنم.
مطمئن باش هم به حرفاتون فکر می کنم هم انجام میدم اونایی که بهم کمک می کنه رو.و اینکه قدم به قدم شما دوستای خوبم رو در جریان قرار می دم تا وقتی که مشکلم با کمک خدا و شما حل شه
بازم ممنون از وقتی که میذارید
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
[/size][size=medium] سلام دوستان عزیز.اول از همه میخواستم از همه کسایی که تو نوشته های قبلی منو راهنمایی کردن تشکر کنم و بعد هم بهتون بگم که این چند وقت چی کار کردم:
اول از همه اینکه من قبل از اینکه بیام اینجا برای راضی کردن خونوادم مخصوصا پدرم جو خونواده رو متشنج گرده بودم و این وسط از همه بیشتر مادرم رنج می کشید.اما الان دیگه با مادرم رابطم مثل قبل شده و با پدرم هم حرف نمیزنم اما برخوردی هم نمیذارم پیش بیاد.
دوم اینکه با چند تا وککیل مشورت کردم و جزئیات راه حل قانونی رو بررسی کردم و بعد از اون با دوستم هم صحبت کردم و بهش گفتم خب اگه قصد ما فقط رسیدن به هم هست این راه قانونی رو همین الان هم داریم اما بهتره صبر کنیم تا بهترین راه رو پیدا کنیم تا با ارامش زندگیمونو شروع کنیم
صحبت مجدد با خونواده رو موکول کردم به بعد از برطرف شدن مشکلات مالی دوستم.که محکی هم باشه براس سنجش مسئولیت پذیری ایشون.
مورد بعدی اینکه چهار شنبه قرار هست دو نفره بریم پیش مشاور من که حدود 2 ماهه پیشش میرم و از دور دوستم رو می شناسن و می خواد از نزدیک ایشون رو ببینه.
اینها نکات مثبت بود و اما نکاتی که باعث میشه من ارامشم به هم بریزه:
این چند وقت فهمیدم خونوادم به خاطر مخالفت با ازدواج برادرم چه بلاهایی سر اون دو نفر اوردن با اینکه بعد از 16 سال از ازدواج اونها خودشون هم معتقدند بهترین عروسشونه.اونها حتی عروسی برادرم نرفتن و همه حمایتهاشونو تا تولد یک سالگی برادر زادم از اونها دریغ کردن.
دوم اینکه خونواده مطمئنا میدونن که من هنوز با اون پسر رابطه دارم اما حتی هیچ حرفی وسط نمی کشن.ایا این از بی تعهدی اونها نیست؟کسانی که ترجیح دادن رابطه ما به صورت دوستی باقی بمونه اما حرف خودشون به کرسی نشونده بشه.
سوم اینکه پدر من همیشه میگ عاشق منه و من رو از همه بچه ها بیشتر دوست داره اما الان که بحث همچین تصمیمی وسط کشیده شده حتی حاضر نیست دربارش باهام حرف بزنه یا حتی با محبتش سعی کنه منو جلب خونواده کنه ...این دوست داشتن تا وقتی بود که من جلوی همه مخالفتهاشون می گفتم چشم و کوتاه میومدم.حتی رشته دانشگاهمم به اجبار اون انتخاب کردم و ان ترم انصراف دادم و دارم دوباره برای کنکور می خونم.اما با این حال هنوز میگه من با توجه به تجربه ام معتقدم که اون رشته برای تو مناسب تر بود.
به من میگه من تجربم میگه رابطت با این پسر دوام نمیاره.من کاری به درست یا غلط بودن حرفش ندارم.اما پدر من هیچ شناختی از ایشون نداره چه طور می تونه این نظرو بده؟ پدر من حتی بچه خودش رو کامل نمیشناسه...
این هایی که میگم شاید بگید از روی احساسات هست.اما شما فقط دارید حرفای منو میشنوید اونم نه با جزئیات یه سری کلیات می شنوید و از خونواده و جو فامیل من خبر نداری.از اینکه هر کاری حاضرن بکنن تا حرفشون به کرسی بشینه.بعد هم میشینید میگید خب این دختر سنش که کمه یه حماقتی هم کرده که رابطه جنسی داشته یه پسری رو هم دوست داره که خونواده مخالفن و حق رو میدید به خونواده...
من تو این دو سال با خیلیا مشورت کردم.کسایی که زندپیشون از نظر من موفق بوده.دوستم رو به خیلی ها معرفی کردم تا بشناسنش و دربارش نظر بدن و اینکه من پای انتخابم ایستادم به خاطر اینه که مطمئنم.
اما وقتی من نمبتونم خونوادمو به عنوان دمای منطقی قبول کنم چه طور می تونم نظراتشونو قبول کنم؟
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
چقدر نیاز دارم به کسی که راهنماییم کنه
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
دوست عزیز:72:
آفرین به نظر من فعلا داری مسیر رو درست میری. کار خوبی کردی که فعلا قانون رو کنار گذاشتی.
با اون آقا به مشاور مراجعه کن و از راهنماییهش استفاده کن.
رفتارهای دوستانت رو با مادرت رو بیشتر کن.
با پدرت هم سعی کن با محبت تر برخورد کنی.
مطمئن باش اون بد تو رو نمی خواد. شاید راه درست رو بلد نیست.
به خدا توکل کن و از راهنماییهای مشاور استفاده کن.
موفق باشی.:72:
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز:72:
آفرین به نظر من فعلا داری مسیر رو درست میری. کار خوبی کردی که فعلا قانون رو کنار گذاشتی.
با اون آقا به مشاور مراجعه کن و از راهنماییهش استفاده کن.
رفتارهای دوستانت رو با مادرت رو بیشتر کن.
با پدرت هم سعی کن با محبت تر برخورد کنی.
مطمئن باش اون بد تو رو نمی خواد. شاید راه درست رو بلد نیست.
به خدا توکل کن و از راهنماییهای مشاور استفاده کن.
موفق باشی.:72:
دوست عزیزم
من خیلی دوست دارم روابطم با پدرم هم صمیمی باشه اما دیوار عاطفی رو خودش بین ما کشید.نه به خاطر این مسئله.چندین ساله با اینکه اونها میگن عاشق من هستن اما من نمیتونم اینو از رفتارهاشون درک کنم.چیزی که اینجا اذیتم می کنه اینه که کسی از روابط پیچیده خونواده من اگاهی نداره و اینکه من اینجا سنم رو مطرح کردم و این باعث میشه دوستای گلم که مشکلم رو میبینن فکر کنن یه ادم خام و بی تجربه هستم که دارم یه اشتباهی می کنم و باید منو از گرداب نجات بدن...
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
سلام
چهارشنبه و پنجشنبه رفتیم پیش مشاور.یه سری تست گرفت یه سری جدا با هرکدوممون حرف زد....
پنج شنبه گفت با توجه به نتیجه تست ها و حرفایی که زدید اختلاف خیلی فاحش تو شخصیتتون نمیبینم...یه سری حرف زد و گفت که باز باید بریم پیشش....
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
بچه ها به هیچ کدوم از پستای قبلیم جواب ندادید اما امیدوارم این یکی رو بی جواب نذارید...
میخوام این نامه رو بدم به بابام ...نظرتونو بگید لطفا
....
TO: 1 recipient
Show Details
بازم مثل همیشه هر چی تلاش کردم دلمو راضی کنم رو در رو باهات حرف بزنم نشد.نتونستم.انقدر فاصله بینمون هر روز داره زیاد و زیاد تر میشه که واسم سخت تر و سخت تر میشه حرف زدن و درک کردن و درک شدن...
حرفایی که میزنم با هر لحنی،تند دوستانه،قهر،گریه،لبخند با هر کدوم اینا که بخونی هیچی پشتش نیست جز درد دل....پس بدون تعصب بخون همه رو.هر چی ناراحتی از من تو دلته بریز دور و فقط با حس پدرانت بخون حرفامو...
خیلی واسم مهمه که یه چیزیو بفهمید.این که اگه چیزیو بخوام حتی اگه مخالف نظر شما باشه و پاش وایسم،واسش بجنگم و واسه رسیدن بهش تلاش کنم معنیش این نیست که جلوی شماها وایسادم یا دوستون ندارم یا عشق شماها رو به خودم درک نمیکنم.ازت خواهش می کنم،التماس میکنم اینو از ذهنت دور کنی که تلاش من واسه رسیدن به خواسته هام هرچند باب میل شماها نباشه عشقم نسبت به شما رو زیر سوال می بره.
پدرم با همه عشقی که بهت دارم نگرانتم...
می دونم شاید تو دلت بگی نگران خودت باش دختره فلان فلان شده،اما این حرفارو از صمیم قلبم دارم دوستانه میزنم.اگه درست باشه شاید که روش فکر کنی اگه نه هم من آروم بگیرم و حرفام رو بهت زده باشم و با حرفام ثبات کنم که دلم واست می تپه...
پدرم در خوبی تو هیچ وقت شک نداشتم و نخواهم داشت.قلب مهربونت همیشه منو تحت تاثیر قرار داده،اما خوب بودن دلیلی نیست برای اینکه از بالا به آدما نگاه کنه کسی... قسمت میدم به هر چیزی که تو این دنیا برات با ارزشه حرفامو بدون تعصب و بدون ناراحتی بخون... پدرم از بالا نگاه کردنو تو رفتارت هم من حس میکنم هم اطرافیانت... تورو خدا مراقب قلب پاکت باش که روشو غبار غرور نگیره... من همیشه مجذوب قلب پاکت شدم با وجود همه تفاوت هایی که بینمون هست...
به خدا الان که دارم اینارو مینویسم گریه امونمو بریده.نه از کینه ،نه از خشم و نه از روی ناراحتی : فقط و فقط از روی عشقی که شاید هیچ کس باورش نداره...
پدرم من و تو خیلی از نظر عقیده با هم تفاوت داریم اما این هیچ وقت باعث نشد من به خودم اجازه بدم که نادیده ات بگیرم یا دوست نداشته باشم،هرگز...
هر کس هر عقیده ای که داره فکر می کنه که درسته و روی اون عقیدش ایستاده...من و تو هم از این قاعده مستثنی نیستیم اما کاش بتونیم همدیگرو با همه تفاوتای هم دوست داشته باشیم و بپذیریم.
شاید تقصیر من بوده که همیشه سکوت کردم و به خاطر این که دلتون نشکنه چیزی از عقایدم نگفتم و این روزا که دیگه نمیتونم پنهونشون کنم فکر می کنید من عوض شدم شکه شدید.نه این طور نیست.من سالهاست که از درون اینجوریم اما هیچ وقت جرئت ابراز خود واقعیمو نداشتم واسه این اتفاقاتی که الان داره میفته...واسه این دوریا،این فاصله ها ، این که شاید نمی تونید من واقعی رو بپذیرید...
می خوام راحت هر چی تو دلم هست رو بگم اما ذره ای نسبت به عشقم شک نکن...
پدرم به راحتی منو از عشقم دور کردی...هر چند فقط جسمم رو دور کردی اما نه تو، نه هیچ انسانی قدرت محدود کردن روح و فکر و قلب دیگری رو نخواهید داشت...هزاران دلیل دارم برای انتخاب عشقم که نمیشه ازش باهات حرف بزنم فقط به این خاطر که دنیاهامون با هم بسیار بسیار متفاوته... همیشه امیدوار بودم وقتی که عشقم رو فهمیدی کمکم کنی تا کنارش بمونم نه این که دورش کنی ازم.چون بسیاری از چیزای خوبی که در تو بود در اون دیده بودم و یکی از دلایل عشقم بهش همین بود...
من دیگه به بدرفتاریام ادامه ندادم به یک دلیل: عشقم به شماها مانع شد...دلم نمیاد به هیچ قیمتی ناراحتیتون رو ببینم. اما از درون دارم آب میشم...نابود می شم... نه از روی احساسات به خاطر خیلی چیزا .... ای کاش حرفامو می فهمیدی پدر.ای کاش...
اینارو نمیگم که تحت تاثیر قرارت بدم یا اینکه مظلوم نمایی کنم.به محبت پدرانت قسم که فقط درد دله...
بارها اون خواست از پیشم بره به خاطر اختلاف طبقاتی من اجازه ندادم .بارها گفت خانوادت منو نمیپذیرن من گفتم اونا روح پاکت واسشون مهمه نه داشته های دنیاییت.همیشه واسم الگو بود از صفر شروع کردنت و فکر میکردم به بقیه بها میدی...
وقتی که خواست همه آرزوام به حقیقت بپیونده ،وقتی خواست همه وعده هایی که بهش داده بودم رنگ واقعیت بگیره یه دفعه چشم باز کردم ودیدم خیلی فاصله دارم ازت...دیدم همه این سال ها انگار یه بت رو میپرستیدم که ساخته خیال من بود...از اون به بعد من موندم و حسرت و دل شکسته جوونی که به خاطر حرفای من،به خاطر قداستی که از شماها واسش گفته بودم ادامه داده بود و این جرئتو به خودش داد که بیاد جلو...
همیشه میگفتم پدر و مادر من خوشبختیمو میخوان وقتی بدونن با تو خوشبختم نه نمیگن... اما افسوس که تعاریفمون از خوشبختی زمین تا آسمون تفاوت داره...پدر کاش می فهمیدی حرفامو... کاش همه رو به احساسات خام نسبت نمی دادی...
کاش دستمو می گرفتی و به انتخابم احترام می ذاشتی و تو این راه کمکم می کردی اما افسوس که فکر کردی اگه منو از اون دور کنی برای قلبم هم میتونی چاره ای بیندیشی...
باز هم میگم،اینا نه گله است نه حرف واسه راضی و قانع کردنت.می دونم پشت هر جمله من هزار تا حرف و دلیل محکم از نظر خودت داری که نقضشون کنی،اما کاش بدون پیش داوری حرفای منو میخوندی...این حرفا فقط یه بغضه که مدت هاست شبا تو تنهاییام می شکنه و کسی ازشون خبر نداره.گفتم بهت بگم شاید سبک تر شم.همین...
می دونم چقدر واست سخته پذیرش حرفایی که می زنم ... چه قدر سخته باور این که دختر کوچیکت راهشو پیدا کرده و فقط چشم به دستای تو دوخته که همراهیش کنی تو این راه.تو این مسیر...
پدرم حرفامو به پای بی حیایی و بی شرمی من نذار ...ازت خواهش می کنم...اما اینو میخوام بی پرده بهت بگم شاید عمق دردهای من رو بفهمی پدر...
اگه یه روزی من مجبور شم مرد دیگه ای رو تو زندگیم بپذیرم اینو بدون که تو آغوش اون مرد همیشه به عشق ناکامم فکر خواهم کرد و بدون این یعنی مرگ من...چون عشقم هوس زودگذر کودکی نیست که جایگزین یا فراموش بشه...کاش می فهمیدی و باور میکردی حقیقت حرفامو...
خیلی حرف هست خیلی...
دلم میخواست همو بفهمیم و همو بپذیریم. جدای از عقایدمون...
کاش یه کم به حرفام فکر کنی.بدون تعصب با یه دید جدید
عاشقتم پدر
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
دوست عزیز. نامت رو خوندم:303: نظرات و تجربیات شخصیم رو بهت میگم. فقط بدون اگر انتقاده و تند، از زبون کسیه که یه زمانی مثل تو از پدرش دور بوده و حتی ازش منتفر، اما الان عاشقانه دوستش داره:43: یه زمانی سلام کردن به پدرش واسش سخت بوده و حالا در مورد مهمترین موضوعات زندگی، پدرش باهاش مشورت میکنه. پدر من هم با ازدواج من با نامزدم مخالف بود اما الان باور داره و میگه که انتخاب درست و منطقی و خوبی انجام دادم. من هم 5 سال دوست نامزدم بودم و الان نامزدِ نامزدم. حالت رو خوب می فهمم و از صمیم قلب امیدوارم راه درست رو پیدا کنی. تفاوت بین داستان زندگیمون زیاده اما نه اونقدر که حرف هام رو به درک نکردن حالت ربط بدی عزیزم. پس به قول خودت بیطرفانه بخون و تو دلت نگو برو بابا، تو نمیفهمی من چی میکشم چون می فهمم. چیزی که نمی فهمم عجله و احساساتی بودن افراطیه توه.
1- من شناختی از پدر شما ندارم اما اصلاً و ابداً این نامه رو مناسب نمیبینم. اولاً یه جاهایی پدرت شده "شما" ولی اغلب " تو" بودن و جمله هات مفرد، این خوب نیست. نگارشت هم که...:316:
2- کاملاً مشخصه نامه ات رو 100% احساسی نوشتی و فکر میکنم همه بهت گفتن که برخورد احساسی چه با دوستت، چه با پدرت تو این موقعیت اصلاً برخورد درستی نیست حتی اگر بخوای پدرت رو راضی کنی، با پیش کشیدن عشقت و احساست راه به جایی نمیبری:305:
3- قسمت اول نامت به من برخورد و مطمئن باش به پدرت بدتر بر میخوره:160: شاید شما مطمئنی پدرت مغروره یا داره اشتباه میکنه( همونطور که ایشون هم مطمئنه شما داری اشتباه میکنی)، شاید الان خیلی ازش عصبانی و رنجیده و دلخوری اما اصلاً نه صلاح شماست و نه درسته که بخوای بهشون بگی"من نگرانتم!!!!!" این جمله بار معنایی منفیش فوق العاده زیاده دختر خوب، به نظر من در حد فحشه برای پدرت.شما داری ایشون رو نصیحت میکنی و انذار میدی، و من مطمئنم که از همون اول با خوندن اون جملات پدرتون خواهند رنجید و توجهی به باقی نامه شما نخواهند کرد(به نظر من حق دارن)
4- شما ممکنه سال ها با پدرت انواع مشکلات رو داشتی، درگیر بودی باهاشون و عقایدشون رو نمیپذیرفتی. و گویا به قول خودت سکوت میکردی. حالا وقتی داری نظراتت رو میگی طبیعتاً به چشم ایشون عجیبه و نمیتونن بپذیرن و واکنش منفی نشون میدن(احتمالاٌ میگن پررو شدی،وقیح شدی، تو روی من وامیستی و ...). شما حق داری حرفها و نظراتت رو مؤدبانه و منطقی بگی، ایشون هم طبیعتاً تعجب می کنن. حتی اگر این اتفاق نمی افتاد و شما سر موضوعات دیگه هم بحث میکردی همین داستان بود پس حرفت رو بزن اما آرامش و ادبت رو هم در همه ی لحظات حفظ کن و بدون که زمان میبره تا پدرت این رو بپذیرن.
5- از بحث کردن در مورد اختلافات قدیمی و مسائل جدید اما بی اهمیت با پدرت شدیداً پرهیز کن. الان وقت خوبی برای حل باقی مشکلات نیست. و بدون هزار تا ازین نامه ها هم که بنویسی نمیتونی یه آدم 50-60 ساله رو عوض کنی. شما باید توان و تمرکزت رو روی مثبت کردن دید پدرت به دوستت بذاری.
6- دوست خوبم، داری راه رو اشتباه میری! فکر کنم بهت گفتم پدرت باید باور کنن و به این نتیجه برسن که شما داری عاقلانه و منطقی انتخاب میکنی و تصمیم میگیری اما شما تو نامت به خواستگارت(یادت نره، از دید پدرت اون فقط خواستگار شماس نه بیشتر!) میگی عشقم!! این واژه از دید بالای 90% پدر و مادرها یعنی " بچم خامه،داره اشتباه میکنه،نمیفهمه،احساساتی شده...." راستش من هم با خوندن قسمت هایی از نامه شما غلبه کامل احساسات رو بر منطقتون دیدم. یعنی چی که شما تو نامتون به پدرت میگی من در آغوش مرد دیگه ای به اون فکر میکنم؟! ببخشید رک میگم اما از نظر منِ جوونِ امروزی هم گفتن این جمله به یه پدر قدیمی یه جورایی وقاحته،قشنگ نیست،پذیرفته نیست:160:
7- نامت فعل و فاعل و جمله بندی بسیار بدی داره. نمیگم ادبی بنویس اما سعی کن با یه نگارش درست به پدرت نشون بدی که روی نوشتنش فکر کردی و زمان گذاشتی
8- تأکیدت بر گریه کردن و حال خرابت از نظر پدرت تأییدیه بر همون احساساتی بودن انتخابت. محکم باش و در نامت از دلایل منطقیت بگو.
9- گفتی "من نمیخوام با این نامه راضیت کنم". نمیدونم تا چه حد حرف دلت اینه اما اگر واقعاً هدفت از نامه این نیست دلیلی نداره بنویسیش، گفتم الان وقت خوبی واسه حل مشکلات قدیمی و گله گذاری نیست.
10- حتما به مشاورت ادامه بده. تلاش کن حتی اگر پدرت سرده تو رابطت رو باهاشون گرمتر کنی. سعی کن دلخوری های قدیمیت رو فراموش کنی و بهشون محبت کنی.
11- نگفتی، به اون آقا گفتی خانوادش مجدد اقدام کنن و تماس بگیرن برای خواستگاری؟ایشون قبول کرد؟ این کار میتونه به پدرت نشون بده که تصمیم اون آقا جدیه
12- شما نامت رو جوری نوشتی که مفهومش اینه" بابا،من مطمئنم شما داری اشتباه میکنی اما خودت نمیفهمی. من انتخابم رو کردم. راهی هم برای منصرف کردنم نداری.وظیفت این بود همون اول که گفتم همه جوره حمایتم میکردی و به انتخاب من احترام میذاشتی" خب راستش شاید من اگر یه پدر قدیمی بودم از این لحن شاااااااکی میشدم اساسی. شما باید به پدرت می فهموندی که دوستشون داری(نه فقط با تکرار و قسم و ...)، به نظراتشون احترام میذاری، حاضری روی انتقادها و نکات منفیِ منطقی که از خواستگارت(نه عشقت) میگن فکر کنی و اگر خودت با عقلت به این نتیجه رسیدی که اون انتخاب مناسبی نیست، به خواستگاریش جواب رد بدی. شاید الان بگی عمراً اینا رو نمیگم و ...اما بدون فقط وقتی موفق میشی که از در منطق وارد بشی و به پدرت ثابت کنی انتخابت بر اساس عقل و منطق هم درسته. اینجوری بهش کمک میکنی روی اون فکر کنه،مطمئن باش بخوان یا نخوان خوبی هاش رو هم میبینن. و شما هم می تونی با حرف های به جا و نظرات عقلانی ات نقاط قوت دوستت رو در نظرشون پررنگ کنی
13- نامه برای شروع خوبه:104: اما کم کم باید سعی کنی سر صحبت رو باز کنی. میدونم می ترسی، میدونم خیلییییییی سخته اما به خودت ثابت کن بزرگ و بالغی و شرایط مکالمه با پدرت رو با خونسردی، آرامش و ادب مدیریت کن
14- برانگیختن احساسات پدرانه و جلب محبت و اطمینان از این که پدرت رو دوست داری و نمیخوای توی روشون وایستی و ترکشون کنی خیلی خوبه اما نباید افراطی باشه که باعث بشه فکر کنن راست نیست یا کلکه. باید به جا و با سیاست مطرح کنی
15- محکم برخورد کن اما نه مغرورانه. میگی پدرت مغروره اما در نامت رد پای غرور در خودت رو هم میشه دید. یادت باشه بخوایم یا نخوایم تا خودسازی نکنیم مجموعه ای از رفتارهای درست و نادرست پدرو مادر هامون رو یدک میکشیم. حرفت رو به پدرت بزن اما همونجوری که انتظار داری بقیه، نظرات مخالف رو بشنون و روش فکر کنن خودت هم همین کار رو بکن
16- آخر گفتم اما از همه مهمتره: تلاشت رو بکن که بعداً حسرت نخوری اما به خدا و حکمتش اعتماد داشته باش. بسپار به خودش و چیزی رو به زور ازش نخواه
امیدوارم تونسته باشم با پرحرفی هام بهت کمکی کرده باشم دوست خوبم.
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
1.نامه رو میتونی به پدرت بدی ..................اما هیچ تاثیری که نداره بلکه تاثی عکس هم داره
2.خانوادتو راضی کن !کسیو میشناسم که به خاطر طلاق پدر مادرش بدون اجازه و رضایت پدر با رای دادگاه عقد کرد اما پدرش تو عروسیش شرکت نکرد و... شاید اون دختر خوشبخت شه و همه میدونستن مشکل از پدرشه اما دل اون پدر شکست و....
3.همه تلاشتو بکن همه ی تلاش اما با این نامت معلوم میشه روندت مثل قبله و در واقع درونت تغییری نکرده با توجه بیشتر پستهای کارشناسها و پیشنهاد های دوستانو بخون
فقط خودت میتونی به خودت و زندگیت کمک کنی
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
ممنون از دوستای خوبم به خاطر راهنمایی هاشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar_t
دوست عزیز. نامت رو خوندم:303: نظرات و تجربیات شخصیم رو بهت میگم. فقط بدون اگر انتقاده و تند، از زبون کسیه که یه زمانی مثل تو از پدرش دور بوده و حتی ازش منتفر، اما الان عاشقانه دوستش داره:43: یه زمانی سلام کردن به پدرش واسش سخت بوده و حالا در مورد مهمترین موضوعات زندگی، پدرش باهاش مشورت میکنه. پدر من هم با ازدواج من با نامزدم مخالف بود اما الان باور داره و میگه که انتخاب درست و منطقی و خوبی انجام دادم. من هم 5 سال دوست نامزدم بودم و الان نامزدِ نامزدم. حالت رو خوب می فهمم و از صمیم قلب امیدوارم راه درست رو پیدا کنی. تفاوت بین داستان زندگیمون زیاده اما نه اونقدر که حرف هام رو به درک نکردن حالت ربط بدی عزیزم. پس به قول خودت بیطرفانه بخون و تو دلت نگو برو بابا، تو نمیفهمی من چی میکشم چون می فهمم. چیزی که نمی فهمم عجله و احساساتی بودن افراطیه توه.
1- من شناختی از پدر شما ندارم اما اصلاً و ابداً این نامه رو مناسب نمیبینم. اولاً یه جاهایی پدرت شده "شما" ولی اغلب " تو" بودن و جمله هات مفرد، این خوب نیست. نگارشت هم که...:316:
2- کاملاً مشخصه نامه ات رو 100% احساسی نوشتی و فکر میکنم همه بهت گفتن که برخورد احساسی چه با دوستت، چه با پدرت تو این موقعیت اصلاً برخورد درستی نیست حتی اگر بخوای پدرت رو راضی کنی، با پیش کشیدن عشقت و احساست راه به جایی نمیبری:305:
3- قسمت اول نامت به من برخورد و مطمئن باش به پدرت بدتر بر میخوره:160: شاید شما مطمئنی پدرت مغروره یا داره اشتباه میکنه( همونطور که ایشون هم مطمئنه شما داری اشتباه میکنی)، شاید الان خیلی ازش عصبانی و رنجیده و دلخوری اما اصلاً نه صلاح شماست و نه درسته که بخوای بهشون بگی"من نگرانتم!!!!!" این جمله بار معنایی منفیش فوق العاده زیاده دختر خوب، به نظر من در حد فحشه برای پدرت.شما داری ایشون رو نصیحت میکنی و انذار میدی، و من مطمئنم که از همون اول با خوندن اون جملات پدرتون خواهند رنجید و توجهی به باقی نامه شما نخواهند کرد(به نظر من حق دارن)
4- شما ممکنه سال ها با پدرت انواع مشکلات رو داشتی، درگیر بودی باهاشون و عقایدشون رو نمیپذیرفتی. و گویا به قول خودت سکوت میکردی. حالا وقتی داری نظراتت رو میگی طبیعتاً به چشم ایشون عجیبه و نمیتونن بپذیرن و واکنش منفی نشون میدن(احتمالاٌ میگن پررو شدی،وقیح شدی، تو روی من وامیستی و ...). شما حق داری حرفها و نظراتت رو مؤدبانه و منطقی بگی، ایشون هم طبیعتاً تعجب می کنن. حتی اگر این اتفاق نمی افتاد و شما سر موضوعات دیگه هم بحث میکردی همین داستان بود پس حرفت رو بزن اما آرامش و ادبت رو هم در همه ی لحظات حفظ کن و بدون که زمان میبره تا پدرت این رو بپذیرن.
5- از بحث کردن در مورد اختلافات قدیمی و مسائل جدید اما بی اهمیت با پدرت شدیداً پرهیز کن. الان وقت خوبی برای حل باقی مشکلات نیست. و بدون هزار تا ازین نامه ها هم که بنویسی نمیتونی یه آدم 50-60 ساله رو عوض کنی. شما باید توان و تمرکزت رو روی مثبت کردن دید پدرت به دوستت بذاری.
6- دوست خوبم، داری راه رو اشتباه میری! فکر کنم بهت گفتم پدرت باید باور کنن و به این نتیجه برسن که شما داری عاقلانه و منطقی انتخاب میکنی و تصمیم میگیری اما شما تو نامت به خواستگارت(یادت نره، از دید پدرت اون فقط خواستگار شماس نه بیشتر!) میگی عشقم!! این واژه از دید بالای 90% پدر و مادرها یعنی " بچم خامه،داره اشتباه میکنه،نمیفهمه،احساساتی شده...." راستش من هم با خوندن قسمت هایی از نامه شما غلبه کامل احساسات رو بر منطقتون دیدم. یعنی چی که شما تو نامتون به پدرت میگی من در آغوش مرد دیگه ای به اون فکر میکنم؟! ببخشید رک میگم اما از نظر منِ جوونِ امروزی هم گفتن این جمله به یه پدر قدیمی یه جورایی وقاحته،قشنگ نیست،پذیرفته نیست:160:
7- نامت فعل و فاعل و جمله بندی بسیار بدی داره. نمیگم ادبی بنویس اما سعی کن با یه نگارش درست به پدرت نشون بدی که روی نوشتنش فکر کردی و زمان گذاشتی
8- تأکیدت بر گریه کردن و حال خرابت از نظر پدرت تأییدیه بر همون احساساتی بودن انتخابت. محکم باش و در نامت از دلایل منطقیت بگو.
9- گفتی "من نمیخوام با این نامه راضیت کنم". نمیدونم تا چه حد حرف دلت اینه اما اگر واقعاً هدفت از نامه این نیست دلیلی نداره بنویسیش، گفتم الان وقت خوبی واسه حل مشکلات قدیمی و گله گذاری نیست.
10- حتما به مشاورت ادامه بده. تلاش کن حتی اگر پدرت سرده تو رابطت رو باهاشون گرمتر کنی. سعی کن دلخوری های قدیمیت رو فراموش کنی و بهشون محبت کنی.
11- نگفتی، به اون آقا گفتی خانوادش مجدد اقدام کنن و تماس بگیرن برای خواستگاری؟ایشون قبول کرد؟ این کار میتونه به پدرت نشون بده که تصمیم اون آقا جدیه
12- شما نامت رو جوری نوشتی که مفهومش اینه" بابا،من مطمئنم شما داری اشتباه میکنی اما خودت نمیفهمی. من انتخابم رو کردم. راهی هم برای منصرف کردنم نداری.وظیفت این بود همون اول که گفتم همه جوره حمایتم میکردی و به انتخاب من احترام میذاشتی" خب راستش شاید من اگر یه پدر قدیمی بودم از این لحن شاااااااکی میشدم اساسی. شما باید به پدرت می فهموندی که دوستشون داری(نه فقط با تکرار و قسم و ...)، به نظراتشون احترام میذاری، حاضری روی انتقادها و نکات منفیِ منطقی که از خواستگارت(نه عشقت) میگن فکر کنی و اگر خودت با عقلت به این نتیجه رسیدی که اون انتخاب مناسبی نیست، به خواستگاریش جواب رد بدی. شاید الان بگی عمراً اینا رو نمیگم و ...اما بدون فقط وقتی موفق میشی که از در منطق وارد بشی و به پدرت ثابت کنی انتخابت بر اساس عقل و منطق هم درسته. اینجوری بهش کمک میکنی روی اون فکر کنه،مطمئن باش بخوان یا نخوان خوبی هاش رو هم میبینن. و شما هم می تونی با حرف های به جا و نظرات عقلانی ات نقاط قوت دوستت رو در نظرشون پررنگ کنی
13- نامه برای شروع خوبه:104: اما کم کم باید سعی کنی سر صحبت رو باز کنی. میدونم می ترسی، میدونم خیلییییییی سخته اما به خودت ثابت کن بزرگ و بالغی و شرایط مکالمه با پدرت رو با خونسردی، آرامش و ادب مدیریت کن
14- برانگیختن احساسات پدرانه و جلب محبت و اطمینان از این که پدرت رو دوست داری و نمیخوای توی روشون وایستی و ترکشون کنی خیلی خوبه اما نباید افراطی باشه که باعث بشه فکر کنن راست نیست یا کلکه. باید به جا و با سیاست مطرح کنی
15- محکم برخورد کن اما نه مغرورانه. میگی پدرت مغروره اما در نامت رد پای غرور در خودت رو هم میشه دید. یادت باشه بخوایم یا نخوایم تا خودسازی نکنیم مجموعه ای از رفتارهای درست و نادرست پدرو مادر هامون رو یدک میکشیم. حرفت رو به پدرت بزن اما همونجوری که انتظار داری بقیه، نظرات مخالف رو بشنون و روش فکر کنن خودت هم همین کار رو بکن
16- آخر گفتم اما از همه مهمتره: تلاشت رو بکن که بعداً حسرت نخوری اما به خدا و حکمتش اعتماد داشته باش. بسپار به خودش و چیزی رو به زور ازش نخواه
امیدوارم تونسته باشم با پرحرفی هام بهت کمکی کرده باشم دوست خوبم.
ممنونم دوست خوبم رو تک تک این حرفا فکر می کنم و تو خودم تغییراتی رو ایجاد می کنم
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
اون اول که تاپیک زدی مشکلت رو خوندم خواستم جواب بدم اما چون مشکلت حساس بود جرئت نکردم.
این نامه رو هم جسته گریخته خوندم.جوابای دیگه رو چون طولانی بود نخوندم پس شاید حرفام تکراری باشه
منم دقیقا شرایط تو رو داشتم و تو خونمون دقیقا جهنمی به پا شده بود حتی مثل تو یه نامه به پدرم نوشتم....اما اصلا فایده نداشت
اخلاقی که از پدرت گفتی کمی شبیه پدر منه...اینا رو گفتم که بدونی تجربه کردم
حالا توصیه من به تو اینه که اون نامه رو به پدرت نده.بعید میدونم پدرت با این اخلاقش سوزو گداز عاشقانه دخترش رو برای یه پسر بپسنده.
میدونم شرایط حساسی داری اما باید کمی صبر کنی.اصرار بیش از اندازه تو به این وصلت فقط اونا رو مخالفتر میکنه.
پدرها دوست ندارن دخترشون بخاطر یه پسردیگه تو روشون وایسه و بگه من اینو میخوام.خوب اونا هم ازمشکل تو خبر ندارن که ...دلشون میخواد دخترشون به روال عادی ازدواج کنه...
ترجیح میدن دخترشون شرم و حیای دخترونه داشته باشه...برای ازدواج دست دست کنه...
تو الان اونو مثه شوهرت میبینی اما برای خونوادت یه پسر غریبه است که داره دخترشونو گول میزنه و دخترشون هم تو روشون وایساده.
من که این شرایط رو تجربه کردم بهت میگم دیگه اصرار رو میذاری کنار و میگی هر چی پدرم بگه...
حتی به خونواده اون پسر هم همینو میگی.
اونا اگه واقعا مایل به این وصلت باشن تلاششون رو دو چندان میکنن تا موافقت پدرت رو بگیرن.
رابطه جنسیت رو هم از همین الان قطع کن.
توی روند خواستگاری دختر باید ناز باشه و پسر نیاز.این که بخاطر مشکل بوجود اومده این روند رو بهم بزنی دردی ازت دوا نمیکنه.
مطمئن باش سرسنگین بودن و گفتن اینکه حرف پدرت حرف توئه مثل ابی روی اتیش دلشونه.
مطمئن باش اگه خونواده پسر اصرار کنن کم کم پدرت تمایل پیدا میکنه باهاش اشنا بشه اما این در صورتیه که تو دیگه اصرار نکنی.
ضمنا این حرفت ارج و قرب تو رو پیش خونواده اون پسر هم بالا میبره
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
سلام دوست عزیز :72:
پستهای تاپیکو دو بار به صورت کامل خوندم. مشاوران عزیز همدردی - که خدا حفظشون کنه :43: - راهنماییهای خیلی خوبی کردن. با اجازهی بزرگترای انجمن منم دوست داشتم نظرمو بگم
ببین negsa جان، تو در ارتباط با دوستپسرت ( بهتره بگیم خواستگار.. اینجوری بهتره ) قبل از اینکه مراحل انتخاب همسرو بگذرونی دچار ارتباطهای عاطفی و از اون بدتر ارتباطهای لمسی و ... شدی. اینجور ارتباطها باعث ایجاد علاقهی برخواسته از احساس ( و نه عقل ) میشه. سوء تفاهم نشه، من نمیخوام بگم تمام علاقت به این پسر صرفا به خاطر حرفای عاشقانه و اینجور چیزا هستش. ممکنه اون ابتدا یه شناخت اندکِ عاقلانه باعث جذب شدنت شده باشه. ولی بیا قبول کنیم که بعد از ابراز احساسات و در ادامه ارتباطات لمسی هر چقدر بیشتر گذشته، تواناییت برای شناخت عاقلانهی خواستگارت کمتر شده و باور کن اون شناخت اندکِ اول رابطتون اصلا برای جواب مثبت دادن به خواستگارت کافی نیست. :81:
مطمئنم که دوست نداری آیندهی خودت و کسی که دوستش داری پر از سختی و فشارهای عصبی و خدای نکرده طلاق باشه. پس خواهش میکنم قبل از هر چیزی به فکر شناخت کامل خواستگارت توی یه جو غیراحساسی باش.
به خودت فرصت بده. اولین و مهمترین کاری که باید بکنی اینه که رابطههای لمسی رو کاملا قطع کنی :160: حتی دست دادن رو هم ممنوع کن. ارتباطهای لمسی برای آقایون و بالاخص خواستگار تو که طبق گفتت آدم معتقدیه، خیلی جذاب و لذتبخشه و همین ممکنه باعث علاقهی به دور از عقل بشه. :81: کار سختی هم در پیش نداری، چون اگه شناختت درست باشه و خواستگارت آدم بااخلاق و معتقدی باشه خیلی راحت میتونی قانعش کنی.
و همچنین در راستای قطع کردن رابطههای لمسی، دیگه خونشون نرو. بالاخره قبح اون کارا براتون ریخته ... وقتی یه جا با هم تنها باشین و شرایط محیا باشه، خیلی سخته که بتونین خودتونو نگه دارین (مخصوصا برای جناب خواستگار) ... قرارهاتونو توی مکانهای عمومی و غیررمانتیک بزارین.
رابطهی احساسی و ابراز علاقرو هم به تدریج کم و قطعش کن تا بتونی با عقلت در مورد دوست داشتن یا نداشتنش تصمیم بگیری... اول ابراز علاقهی مستقیمو حذف کنین.. بعدش هم به تدریج هر حرفیو که میزنین و میدونین احساساتتونو تحریک میکنه، حذف کنین. دیگه فکر کنم دو نفری پیش هر مشاوری هم که برین بهتون بگه که رابطهی احساسی قبل از قطعی شدن ازدواج، جز سم چیز دیگهای نیست. اگه هر دوتون واقعا همدیگرو دوست داشته باشین، حتما خوبی همدیگرو میخواین و حاضر میشین که سم به خورد همدیگه ندین.
negsa جان، به آیندهی خودت و خواستگارت رحم کن و این کارا رو حتما انجام بده... غیر احساسی کردن رابطه و تصمیم عقلانی گرفتن در مورد خواستگارت شاید یه چیزی حدود ۲ سال طول بکشه. ولی باور کن ارزششو داره. و فکر کنم این حرفم درست باشه که اگه خواستگارت تو رو واقعا بخواد، نه تنها به خاطر تو این دو سالو صبر میکنه، بلکه به خاطر اینکه داری این رابطرو به سمت یه رابطهی سالم هدایت میکنی بیشتر ازت خوشش میاد. حتما با هم پیش مشاور برین و برای سالم کردن رابطتون کمک بخواین تا منجر به یه تصمیم درست بشه.
با پدر و مادرت هم در مورد اجازهی ازدواج بحث نکن. اون نامرو هم به هیچوجه نده. جز تاثیر منفی تاثیر دیگهای نداره.
از پدرت هم چیزی به دل نگیر. دختر خوب، تو فقط ۲۱ سالته ... و با توجه به نوع رابطهای که با خواستگارت داشتی الان خیلی احساسی هستی. پدرت هم این موضوعو حس کرده و نمیتونه قبول کنه که دخترش با یه تصمیم احساسی وارد زندگی مشترک بشه. خواستگارتو قانع کن که رابطهی احساسیو حذف کنین و بعد با هم پیش مشاور برین تا برای این کار کمکتون کنه و رابطتون شناختی مطلق بشه. بعد از حذف احساس، عاقلانه تصمیم بگیر. اونموقع وقتی بعد از ۲ سال خواستگارت دومرتبه اومد خواستگاری، هم پدرت متوجه میشه که خواستگارت تو رو واقعا میخواد و هم تو دلایلی منطقی خواهی داشت که پدرت با ازدواجتون موافقت کنه.
negsa جان، همونطور که بالا توضیح دادم،اگه توی اجرای هر مورد خواستگارت جا بزنه نشوندهندهی اینه که با تمام وجودش تو رو نمیخواسته و به خاطر رابطهی احساسی ( و بیشتر جنسی!) بهت علاقهمند شده، در نتیجه ارزش وجود تو رو نداشته :81: پس نگران نباش که با این موضوع اونو از دست بدی.
البته من نگرانی تو رو در مورد از دست دادنش درک میکنم. شاید به خاطر رابطهای که باهاش داشتی، الان حتما بخوای باهاش بمونی.. اما دختر خوب اگه خواستگارت ارزش تو رو نداشته باشه و تو باهاش بمونی اونوقت تا آخر عمر چیزی جز زجر کشیدن گیرت نمیاد. پس حتما این کارو انجام بده.
در آخر چون از خانوادهی معتقدی هستی میگم ... از این کارایی که کردی توبه کن که اگه واقعا توبه کنی خدا میبخشتتو همهی کارارو درست میکنه.:43:
امیدوارم تو این راه موفق باشی :72:
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط A.H
سلام دوست عزیز :72:
پستهای تاپیکو دو بار به صورت کامل خوندم. مشاوران عزیز همدردی - که خدا حفظشون کنه :43: - راهنماییهای خیلی خوبی کردن. با اجازهی بزرگترای انجمن منم دوست داشتم نظرمو بگم
ببین negsa جان، تو در ارتباط با دوستپسرت ( بهتره بگیم خواستگار.. اینجوری بهتره ) قبل از اینکه مراحل انتخاب همسرو بگذرونی دچار ارتباطهای عاطفی و از اون بدتر ارتباطهای لمسی و ... شدی. اینجور ارتباطها باعث ایجاد علاقهی برخواسته از احساس ( و نه عقل ) میشه. سوء تفاهم نشه، من نمیخوام بگم تمام علاقت به این پسر صرفا به خاطر حرفای عاشقانه و اینجور چیزا هستش. ممکنه اون ابتدا یه شناخت اندکِ عاقلانه باعث جذب شدنت شده باشه. ولی بیا قبول کنیم که بعد از ابراز احساسات و در ادامه ارتباطات لمسی هر چقدر بیشتر گذشته، تواناییت برای شناخت عاقلانهی خواستگارت کمتر شده و باور کن اون شناخت اندکِ اول رابطتون اصلا برای جواب مثبت دادن به خواستگارت کافی نیست. :81:
مطمئنم که دوست نداری آیندهی خودت و کسی که دوستش داری پر از سختی و فشارهای عصبی و خدای نکرده طلاق باشه. پس خواهش میکنم قبل از هر چیزی به فکر شناخت کامل خواستگارت توی یه جو غیراحساسی باش.
به خودت فرصت بده. اولین و مهمترین کاری که باید بکنی اینه که رابطههای لمسی رو کاملا قطع کنی :160: حتی دست دادن رو هم ممنوع کن. ارتباطهای لمسی برای آقایون و بالاخص خواستگار تو که طبق گفتت آدم معتقدیه، خیلی جذاب و لذتبخشه و همین ممکنه باعث علاقهی به دور از عقل بشه. :81: کار سختی هم در پیش نداری، چون اگه شناختت درست باشه و خواستگارت آدم بااخلاق و معتقدی باشه خیلی راحت میتونی قانعش کنی.
و همچنین در راستای قطع کردن رابطههای لمسی، دیگه خونشون نرو. بالاخره قبح اون کارا براتون ریخته ... وقتی یه جا با هم تنها باشین و شرایط محیا باشه، خیلی سخته که بتونین خودتونو نگه دارین (مخصوصا برای جناب خواستگار) ... قرارهاتونو توی مکانهای عمومی و غیررمانتیک بزارین.
رابطهی احساسی و ابراز علاقرو هم به تدریج کم و قطعش کن تا بتونی با عقلت در مورد دوست داشتن یا نداشتنش تصمیم بگیری... اول ابراز علاقهی مستقیمو حذف کنین.. بعدش هم به تدریج هر حرفیو که میزنین و میدونین احساساتتونو تحریک میکنه، حذف کنین. دیگه فکر کنم دو نفری پیش هر مشاوری هم که برین بهتون بگه که رابطهی احساسی قبل از قطعی شدن ازدواج، جز سم چیز دیگهای نیست. اگه هر دوتون واقعا همدیگرو دوست داشته باشین، حتما خوبی همدیگرو میخواین و حاضر میشین که سم به خورد همدیگه ندین.
negsa جان، به آیندهی خودت و خواستگارت رحم کن و این کارا رو حتما انجام بده... غیر احساسی کردن رابطه و تصمیم عقلانی گرفتن در مورد خواستگارت شاید یه چیزی حدود ۲ سال طول بکشه. ولی باور کن ارزششو داره. و فکر کنم این حرفم درست باشه که اگه خواستگارت تو رو واقعا بخواد، نه تنها به خاطر تو این دو سالو صبر میکنه، بلکه به خاطر اینکه داری این رابطرو به سمت یه رابطهی سالم هدایت میکنی بیشتر ازت خوشش میاد. حتما با هم پیش مشاور برین و برای سالم کردن رابطتون کمک بخواین تا منجر به یه تصمیم درست بشه.
با پدر و مادرت هم در مورد اجازهی ازدواج بحث نکن. اون نامرو هم به هیچوجه نده. جز تاثیر منفی تاثیر دیگهای نداره.
از پدرت هم چیزی به دل نگیر. دختر خوب، تو فقط ۲۱ سالته ... و با توجه به نوع رابطهای که با خواستگارت داشتی الان خیلی احساسی هستی. پدرت هم این موضوعو حس کرده و نمیتونه قبول کنه که دخترش با یه تصمیم احساسی وارد زندگی مشترک بشه. خواستگارتو قانع کن که رابطهی احساسیو حذف کنین و بعد با هم پیش مشاور برین تا برای این کار کمکتون کنه و رابطتون شناختی مطلق بشه. بعد از حذف احساس، عاقلانه تصمیم بگیر. اونموقع وقتی بعد از ۲ سال خواستگارت دومرتبه اومد خواستگاری، هم پدرت متوجه میشه که خواستگارت تو رو واقعا میخواد و هم تو دلایلی منطقی خواهی داشت که پدرت با ازدواجتون موافقت کنه.
negsa جان، همونطور که بالا توضیح دادم،اگه توی اجرای هر مورد خواستگارت جا بزنه نشوندهندهی اینه که با تمام وجودش تو رو نمیخواسته و به خاطر رابطهی احساسی ( و بیشتر جنسی!) بهت علاقهمند شده، در نتیجه ارزش وجود تو رو نداشته :81: پس نگران نباش که با این موضوع اونو از دست بدی.
البته من نگرانی تو رو در مورد از دست دادنش درک میکنم. شاید به خاطر رابطهای که باهاش داشتی، الان حتما بخوای باهاش بمونی.. اما دختر خوب اگه خواستگارت ارزش تو رو نداشته باشه و تو باهاش بمونی اونوقت تا آخر عمر چیزی جز زجر کشیدن گیرت نمیاد. پس حتما این کارو انجام بده.
در آخر چون از خانوادهی معتقدی هستی میگم ... از این کارایی که کردی توبه کن که اگه واقعا توبه کنی خدا میبخشتتو همهی کارارو درست میکنه.:43:
امیدوارم تو این راه موفق باشی :72:
ممنون از راهنماییت دوست خوبم.من از اون روزی که اینجا مسئله ام رو عنوان کردم رابطه جنسیمو باهاش قطع کردم و دیدنامونو به حداقل ممکن رسوندیم...من خیلی باید تلاش کنم تا عقلم بر احساسم غالب شه.اینو خوب می دونم.اما همه تلاشمو می کنم...
همش هم تو این مسیر دارم از خدا کمک می خوام...شما هم دعا کنید .و باز هم ممنون
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
سلام دوست خوبم
من تازه با همدردی آشناشدم نمیدونم این حرفات مال کی هست ولی شرایطت خیلی شبیه منه؛منم سر ازدواج با پسرمورد علاقم با خانوادم مشکل دارم.منم مثل تو رفتم پیش مشاور و گفت میتونی به دوستت پایبندبمونی.من تو زندگیه خیلیادیدم که عشق برتراز سرمایه های دنیاییه.اونطورکه گفتی دوستتون واقعاشمارومیخوان پس مطمئنا برای رفاهتونم همه تلاششوخواهدکرد.فقط پیش دوستتون از خانوادت به بدی یادنکنین ودوستتونوتشویق کنین به کار کردن وزحمت کشیدن.برای جنینتم توبه کن این کارت خواسته یا ناخواسته اشتباه بوده.پدرتم بالاخره مجبوره کناربیاد.نامتو هم امیدوارم پدرت بدون تعصب خونده باشه که شک دارم!اماشماتلاشتونوکردین واین مهمه.امیدوارم خوشبخت بشین عزیزم.
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
اصلا نميخام سرزنشت كنم ولي تو اشتباه كردي، الان بشين منطقي فكر كن كه اين آقا واقعا هموني هست كه فكر ميكني برو پيش مشاور البته اول از خدا بخواه كه مطمنئا جوابتو ميده
-
RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
لطفا" در تایپک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید، توجه به تاپیکهای زنده موجب میشود،زحمات شما بی ثمر نباشد