چطور مي توان اثرات بدگويي ها و حرف بد خانواده شوهر را در ذهن همسر از بين برد؟

سلام دوستاي خوبم

فكر مي كنم اكثر شما عزيزان قصه زندگي من را مي دونين. و مي دونين كه من الان نزديك به يكسال است كه هيچ رابطه اي اعم از تماس تلفني يا رفت و آمد با خانواده شوهرم ندارم. و از وضع موجود بسيار راضي ام. چون به اين وسيله توانستم زندگي ام را از مرز نابودي به وضع مطلوب برسانم و آرامش را به زندگي ام برگردانم.
به هيچ وجه هم ديگر تمايلي به برقراري ارتباط مجدد با خانواده شوهرم ندارم بنابراين خواهش مي كنم راهكارهايي كه ارائه مي كنيد در راستاي برقراري ارتباط مجدد با خانواده همسرم نباشد. چون مطمئنم (100%) اين راهكار به نابودي به زندگي ام خواهد انجاميد.

اما مشكل من: همسرم هر 3- 4 هفته يكبار به خانواده اش به تنهايي سر مي زند. اما پس از بازگشت از خانه مادرش بسان انبار باروتي مي ماند كه منتظر جرقه اي است. البته اين وضعيت 4-5 ساعت بيشتر به درازا نمي كشد. ولي اگر در اين انحاء جرقه اي زده شود و منفجر شود. عينا حرف هاي مادرش را تكرار مي كندو حرف هايي مي زند كه تمام خوبي ها و مهرباني هايش را به يكباره خراب م يكند و زير سوال مي برد. البته بعد از آن عذرخواهي مي كند ولي چه فايده كه دل من ديگر كاملا شكسته و تا چند روز با يادآوري حرف هايش اشك در چشمانم جمع مي شود.

لیلا جان سلام

فکر کنم شما انتظار داری شوهرت بره تو یه جمع که تقریبا با شما مخالفن و تحت تاثیر قرار نگیره

یه کم مشکله به هر حال بهتر نیست از ریشه مشکل را حل کنی؟

امیدوارم دوستان تالار راهنماییت کنن

گاهي من هم عصبي مي شوم و جواب شوهرم را مي دم و حرف هايي مي زنم كه نبايد بزنم ولي بعدش از دست خودم خيلي ناراحت مي شوم و احساس عذاب وجدان مي كنم.


مادر شوهرم هميشه فرداي روزي كه شوهرم را انبار باروت مي كنه زنگ مي زنه تا ببينه ما دعوامون شده يا نه و اگه دعوامون نشده باشه با شوهرم دعوا و قهر مي كنه.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

مشكل را نمي شه از ريشه حل كرد. چون مادر شوهرم مشكل روحي داره و بيماره.

ببينين من اول تاپيك ام گفتم كه راهكارهاتون در ارستاي برقراري ارتباط نباشه چون من دوسال تمام تلاشم را كردم و هر كاري را بگيد امتحان كردم ولي نتيجه نداد. جاري ام هم هنوز بعد از 7 سال موفق نشده و بقيه فاميل كه همه با مادر شوهرم قطع رابطه كرده اند و معلومه كه اون ها هم هنوز بعد از 50 سال موفق به برقراري ارتباط درست با اين خانم نشدند.

به روز رساني.

لیلا جان من گاهی اوقات از این روش استفاده میکنم که رفتار و طرز برخوردی رو که دوست دارم باهام داشته باشند رو با یک مثال از برخورد خودم با دیگران توضیح میدم که به طرفم برنخوره.

مثلا میگم وای نمیدونی چند وقتیه رفتارمون با یکی از همکارام خیلی عالیه، خیلی شرایط همو درک میکنیم اما امروز از خودم خیلی ناراحت شدم چون تحت تاثیر حرفای یکی دیگه از همکارامون قرار گرفتم و یه لحظه واقعا دیدم خیلی نسبت به اون شخص منفی شد! خیلی راحت با توجه به حرفاش قضاوت و عجله کردم! در حالی که آخر وقت همون بنده خدا واسم فلان کارو انجام داد، خیلی پیش وجدانم ناراحت شدم، شرمنده خودم شدم.:302: حالا خوب شد همون لحظه تو اداره نبودا وگرنه فک کنم میرفتم باهاش دعوا! اون لحظه دوست داشتم خفش کنم:163:............... واقعا اگر این کارو میکردم هیچ وقت خودمو نمیبخشیدم.:302:

به نظر تو چجوری میتونم تحت تاثیر حرفای دیگران قرار نگیرم؟گناه کسی رو نشورم؟ چون انقده بزرگ و فهمیده باید شده باشم که خودم اطرافینمو بشناسم و جوگیر نشم. یه ذره هم امکانشو بدم که ممکنه اون شخص با من و یا با همکارم قصد خیری نداشته باشه و.......


در ثانی سعی کن وقتی از اونجا میاد خیلی به پروپاش نپیچی و خودت باعث بوجود اومدن جرقه نشی.

لیلا جان تحت هیچ شرایطی با شوهرت پرخاش نکن.حتی اگه اون داد و بیداد کرد.به نظرم اگه میلی به حل کردن این مساله از طریق دیگه ای نداری و راهکارهات رو امتحان کردی بهترین کار صبر و حوصله و بهونه دست شوهرت ندادن هست.حتی اگه ایشون بهت گیرداد شما مهربون باش .خیلی سخته اما شدنیه.اینجوری دیگه توی وجود تو فقط خوبی می بینه و بس.

سلام به خانم لیلا موفق
من هم مثل شما دچار تحریکات شدید مادرشوهرم هستم. درحالی که با خواهر شوهرم قهر هستم او مدام مادرش را بر علیه من می شوراند و مادرش هم دائما بدگویی من را پیش شوهرم میکند. من تنها کاری که از دستم بر آمده این است که از خودم و رفتار هایم دفاع کنم. چون می دانم شوهرم اگر خودش عاقل باشد کاری به حرف های مادرش ندارد.
باید به مردان بگوییم که حامی مادرهایشان باشند و نه اینکه گوش به فرمان آنها . آنها اگر از مادرشان حمایت کنند و در برابر مادر به عنوان مشاور عمل کنند کمتر دچار آسیب و حرف شنوی بیجا می شوند

خواهش مي كنم بازم بگيد.:316::316::316::316:

لیلا جان برگ برنده الان دست شماست.شما بیشترین مدت رو با همسرت میگذرونی و بیشترین تاثیر رو از شما میگیره و اون دیدار هر 3-4 هفته ای و یا تلفنها اگر شما بتونی درست مدیریت کنی کوچکترین تاثیری روی روابطتون نخواهد داشت(ضمن این که من به شخصه با قطع ارتباط مخالفم ) اما اگر بتونی بعد از این که از منزل مادرش برمیگرده کوچکترین عکس العملی نسبت به حرفاش، کوچکترین دفاعی از خودت،کوچکترین سرزنشی انجام ندی بلکه سرشار از همدردی، محبت و حتی گذشت باشی روی همسرت خیلی اثر میزاره.میدونم که خیلی سخته...
اما یک لحظه خودتو بزار جای همسرت...داره با شما با خوبی و خوشی زندگی میکنه اما یه خلا کوچیک داره اون تو رو خوب میبینه مسلما مادرش رو هم دوست داره اما از این که نمیتونه هر دو تا چیزی رو که دوست داره در کنار هم جمع کنه داره عذاب میکشه.این بین اون شما رو انتخاب کرده،زندگی مشترکشو ترجیح داده اما شما که نمیتونی مادرش هم باشی(درست هم نیست که شما بخای نقش مادر رو بازی کنی) و این طوری میشه که وقتی میبینش براش تداعی میشه که چه چیزی رو کم داره و شاید میتونست همه رو با هم داشته باشه و حتی ممکنه یه حس انزجار هم نسبت به خودش بهش دست بده(چون من خودم این احساسات رو تجربه کردم میگم.همه اش احساس میکردم شاید یه جای کار من میلنگه که همسرم رابطه اش با خانواده ام خوب نیست!) پس شما باید آرومش کنی.
وقتی میگی مثله انبار باروت میمونه همه اش به خاطر حرفهای مادرش نیست به خاطر همه ی این تناقضهاست که به ذهنش هجوم میاره و اذیتش میکنه پس:
وقتی بر میگرده از در همدلی و همدردی باهاش وارد شو.
باهاش مدارا کن.
کوچکترین سرزنشی در مورد خانواده اش نکن حتی مسائل سابقتونو با خانواده اش مطرح نکن همسرت خودش به همه ی اینها واقفه ولی نیاز به تخیله احساسی داره.
محبت کن بازم میگم همدلی خیلی خیلی خیلی مهمه...


و در نهایت وقتی که خودت تنهایی شایدم بعد از یه مدت یک باز نگری به روابطت با خانواده ی همسرت داشته باش.نمیگم باید باهاشون رابطه داشته باشی یا باید کوتاه بیای یا از این مدل حرفها.اما عزیزم تو داری قدم به قدم به سمت یک انسان متعالی شدن پیش میری.اولین نشانه هاش اینه که تونستی زندگی مشترکتو مدیریت کنی و این خودش جای بسی تحسین و افتخار داره:104: بسنج و کم کم در خودت این آمادگی رو ایجاد کن که بتونی باهاشون رابطه داشته باشی خیلی کم حتی شاید فقط عیدا یا مراسم های خاص.نمیگمم باید از همین فردا شروع کنی اما سعی کن این توانایی رو در خودت ایجاد کنی به مرور(منظورم این بود که یه گوشه ذهنت یه فایل کوچولو به این موضوع اختصاص بدی).
موفق باشی:72:

زن اميدوار عزيز ممنون كه اين جملات ارزنده را برام نوشتي. :316::316::316:
همدلي يعني چي؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

وقتي بي جهت داره از در و ديوار ايراد مي گيره، همدلي يعني چه؟:316::316:

سلام لیلا جان
از تجربه ی خودم میگم شاید به دردت بخوره
اگه یادت باشه یه مدتی بود که با خانواده همسرم رفت و آمدی نداشتیم ولی خانواده همسر من خلیلی زیاد می خواستن که همسرم باهاشون باشه و براشون فرقی نداشت با من باشه و یا تنها
از بهونه گیری های همسرم هرچی بگم کم گفتم
از سر شدنش تو رابطه زناشویی که.....
هم من و هم اون داشتیم داغون می شدیم من از بی مهریه اون اونم از دوری خانواده اش.......
اینا رو گفتم تا بدونی همسر تو این رفتارهاش خیلی خیلی هم طبیعیه
نمی دونم مهر مادری چیه که هیچ عشقی نمی تونه جایگزینش بشه
اون دوست داره همراه تو پیش خانواده اش بره و اینو رو تو زندگیش خیلی خیلی کم داره با حرفای زن امیدوار عزیز موافقم باهاش از ته ته ته دلت همدلی و همراهی کن
تحت هیچ شرایطی بهشون بی احترامی نکن و گوشه ذهنت اینو بذار که چه طور میشه قلق این زنو بدست اورد
می دونی قلق مادر شوهرم چی بود این که همیشه تاییدش کنی حتی اگه بدترین کارها رو بکنه من میگم تو درست میگی و تو درست انجام می دی عین این آدمهایی که کمبود دارند و با این شرط و رعایت این قانون رایطه من با اونا خوبه........
تو هم ببین قلق اون چیه.........
بازم میگم رفتار همسرم خیلی هم طبیعیه پس درکش کن و قدرشو بدون

احساسات همسرتو انکار نکن.ودرصدد دفاع از خودت هم تحت این شرایط بر نیا(حتی اگه به قول شما بی جهته و از در و دیوار ایراد الکی میگیره).وقتی ایراد میگیره جواب نده توضیح نده دفاع نکن...اینها گذراست.
ابراز کن که درک میکنی که چقدر ناراحته.درک میکنی که چقدر براش این روش زندگی سخته .بهش محبت کن حتی محبت اضافه.
فکر میکنم شما وقتی شروع میکنه به ایراد در صدد دفاع بر میای این حرفها رو نادیده بگیر...حتی بحثو عوض کن...خیلی مهمه که ببینی همسرت از چی شروع میکنه(چون میخاد تخیله شه) و شما آگاهانه و با سیاست این روش مخرب تخیله احساسی رو به یک روش مفید تبدیل کنی.

سلام مجدد
من دارنم سعی میکنم با محبت زیاد و البته منطقی بودن شوهری را به راه خودش بیارم.مثلا امروز اون دوباره از کار های من که مد نظر مامانش است انتقاد کرد.
گفت که چرا همه جا حرف می زنی و مواظب حرف زدنت تو جمع باش . من هم میدونم که اون منظورش اینه که درباره خودت و خونوادت و .. جلو مادرم اینا حرفی نزن. اونا خیلی هستند که من حرفی بزنم که از اونا بالاتر به نظر بیاییم.حالا من میخوام رو این قضیه باهاش کار کنم که هرکس شخصیت خاص خودش رو و باید به رفتارهای هم احترام بگذاریم و هرکس را در جای خودش بپذیریم

حرف هايي كه مي زنه دقيقا با جمله بندي هاي مادرش ابراز مي شه آيا همدلي و تاييد من باعث نمي شه كه احساس كنه حق با اونه؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

يعني در واقع حرفاي خودش نيست بلكه حرفاي مادرشه.

جدیدا همش از من ایراد میگیره و میخواد بگه که من اهل دعوا هستم و با بقیه نمی سازم.
مامانش خیلی باهاش تماس میگیره ولی او اصلا به من نمیگه و مامانش هیچ وقت خونه ما زنگ نزده. شوهرم درباره خانوادش هیچی به من نمیگه و فکر میکنه هم اگه نگه من هیچی نمی فهمم . در صورتی که تغییر رفتارش مشهود میشه. به خاطر همین موضوع هم من به شوهرم گفتم حاضرم دوباره با خواهرشوهرم رابطه دوستی داشته باشم ولی اونا میخوان کشش بدهند و همین طوری به تحریکات خودشون ادامه بدهند. شما هم باید دوباره با آنها دوست شوید تا در یک ارتباط ساده که فقط احترام باشه نه صمیمیت رفت و آمد کنید.

میشه مثال بزنی که چی میگه که شما فکر می کنی مادرش گفته و حرفای مادرشه؟

اگر شوهرتون مذهبی است و به آیات قرآن توجه میکنه آیات 8 تا 12 سوره مبارکه قلم را برایش به صورت پیامکی بفرستید البته فقط معنی عربی آیه را بفرستید تا خودشون دنبال فارسی آیه هم بروند.
فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ﴿۸﴾
حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطاعت مكن. (۸)


آنها دوست دارند نرمش نشان دهي تا آنها نرمش نشان دهند (نرمشي تواءم با انحراف از مسير حق). (۹)
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ﴿۹﴾


و اطاعت از كسي كه بسيار سوگند ياد مي‏كند و پست است مكن (۱۰)
وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ ﴿۱۰﴾


كسي كه بسيار عيبجو و سخن چين است. (۱۱)
هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ ﴿۱۱﴾


و بسيار مانع كار خير. و تجاوزگر، و گناهكار است. (۱۲)
مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿۱۲﴾

اينقدر گاز را نشستي كه بايد خيس بشه تا بشه تميزش كرد.
تو كه هر هفته جمعه تا ساعت 12 خوابي.
من احمقم كه هر چي غذا و ترشي از خونه مامانت اينا مي ياري مي خورم. حتما مامانت جادو توش ريخته.
از كجا بدونم دوست پسر نداري؟
ديگه نمي ذارم بري خونه مامانت اينا
بري خونه مامانت اينا من نمي يام دنبالت خودت بيا
هر هفته مي رم خونه مامانم اينا تا تو بفهمي نمي توني ما را از هم جدا كني.
به من زن مهندس مي دادند. مگه نمي دادند. (حالا من فوق ليسانسما:311:)
من بعد يك ماه رفتم خونه مامانم اينا 20 بار به من زنگ زدي.
و.....................................

تك تك اين جملات را عينا از مادرش شنيدم.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد

لیلا جان من گاهی اوقات از این روش استفاده میکنم که رفتار و طرز برخوردی رو که دوست دارم باهام داشته باشند رو با یک مثال از برخورد خودم با دیگران توضیح میدم که به طرفم برنخوره.

مثلا میگم وای نمیدونی چند وقتیه رفتارمون با یکی از همکارام خیلی عالیه، خیلی شرایط همو درک میکنیم اما امروز از خودم خیلی ناراحت شدم چون تحت تاثیر حرفای یکی دیگه از همکارامون قرار گرفتم و یه لحظه واقعا دیدم خیلی نسبت به اون شخص منفی شد! خیلی راحت با توجه به حرفاش قضاوت و عجله کردم! در حالی که آخر وقت همون بنده خدا واسم فلان کارو انجام داد، خیلی پیش وجدانم ناراحت شدم، شرمنده خودم شدم.:302: حالا خوب شد همون لحظه تو اداره نبودا وگرنه فک کنم میرفتم باهاش دعوا! اون لحظه دوست داشتم خفش کنم:163:............... واقعا اگر این کارو میکردم هیچ وقت خودمو نمیبخشیدم.:302:

به نظر تو چجوری میتونم تحت تاثیر حرفای دیگران قرار نگیرم؟گناه کسی رو نشورم؟ چون انقده بزرگ و فهمیده باید شده باشم که خودم اطرافینمو بشناسم و جوگیر نشم. یه ذره هم امکانشو بدم که ممکنه اون شخص با من و یا با همکارم قصد خیری نداشته باشه و.......


در ثانی سعی کن وقتی از اونجا میاد خیلی به پروپاش نپیچی و خودت باعث بوجود اومدن جرقه نشی.

---

لیلا جون نظرتو نگفتی، امتحان کن واقعا عالیه.جواب میگیری:72:

راست میگویید این جور مردها قضاوتشان درباره دیگران هم دقیقا عین کلام مادرشان است.
شما به طور غیر محسوس به او بفهمانید که حرف هایش مال خودش نیست و باید استقلال رای داشته باشد . ابتدا این موضوع را درباره دیگران به او ثابت کنید و بعد درباره رفتار او با خودتان به او ثابت کنید که باید بزرگ شود و از کلمات و اصطلاحات خودش و افکار خودش برای ابراز احساسات استفاده کند

البته تمام اين حرف ها مال 3-4 ساعت هست. بعد عذرخواهي مي كنه و اصلا حرف هاي زشتي را كه زده به ياد نمي آورد.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

البته اينبار داره يك مقدار طولاني مي شه. مثل اينكه اين دفعه مامانش خيلي تلاش كرده (اينجوري :161::161::161::161:)

لیلا جون اولا تو که اینو می دونی اولا سعی کن زیاد به پر و پاش نپیچی
بعدشم وقتی می دونی اون داره سطحی فکر می کنه و ذهن سطحیش اینقدر فعاله پس ازش دلخور نشو و این جور وقتا جواب حرفاشو نده و بهش بگو مهدی جان بعدا باهم صحبت می کنیم
و اینم به این معنا نیست که تو حرفاشو تایید کردی در واقع این به این معناست که تو اون و شرایطشو درک کردی همین
یعنی بهش کمک کن تا ذهن سطحیش یه جوری خاموش شه....
ماشاا........ خودت واردی دیگه .........
بعدم زمانی که اوضاع خوبه باهاش در این مورد حرف بزن البته با رعایت کامل شرایط گفتگو

لیلای عزیز...همدلی به مفهوم تایید حرفهای یک نفر نیست بلکه انتقال این پیامه:من تو رو درک میکنم.
و این پیام الزاما با حرف منتقل نمیشه بلکه زبان بدن،طرز نگاه،نحوه ی برخورد و حتی موج احساسی شما میتونه این پیامو منتقل کنه.
وقتی همسرت بر میگرده خونه و شروع میکنه به ایراد همون طور که گفتم جواب نده سعی کن فضای ذهنیشو عوض کنی.میگه گاز کثیفه اگر واقعا کثیفه جواب بده آره راست میگی! حرفهایی میزنه که عصبانیت میکنه مثله این که دوست پسر داری! با خنده و شوخی بحثو عوض کن.
خیلی مهمه که بتونی این زمانو کنترل کنی و اجازه بدی احساسات همسرت تخلیه بشه در عین حال تنش هم ایجاد نشه.
یک چیز دیگه:نمیدونم چطور همسرت راهی خونه مادرش میشه.یعنی طرز برخورد شما قبل از رفتنش چیه؟ناراحت میشی؟خودخوری میکنی؟همسرتو با روی باز و خوشحالی وقتی میخاد به مادرش سر بزنه بدرقه کن.یا مثلا اگه بعد از کار میره شما هیچ تغییر رفتاری نشون نده.
در ضمن وقتی اونجاست باهاش تماس نگیر.
وقتی هم برگشت همون طور که گفتم از در محبت و گذشت وارد شو.نترس که همسرت سو استفاده میکنه نه...در اون شرایط شکل بچه ای رو داره که عصبانیه.شما از بالغت کمک بگیر...

در نهایت بازهم تاکید میکنم حتما تلاش کن که رفته رفته بتونی آمادگی ارتباط هر چند بسیار اندک رو با خانواده ی همسرت در خودت ایجاد کنی.چون این راه حلها همگی مقطعیه و هرگز ز ز ز نمیتونی این خلا احساسی رو پر کنی مگر از روش درستش.

به روز آوري

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد

لیلا جان من گاهی اوقات از این روش استفاده میکنم که رفتار و طرز برخوردی رو که دوست دارم باهام داشته باشند رو با یک مثال از برخورد خودم با دیگران توضیح میدم که به طرفم برنخوره.

مثلا میگم وای نمیدونی چند وقتیه رفتارمون با یکی از همکارام خیلی عالیه، خیلی شرایط همو درک میکنیم اما امروز از خودم خیلی ناراحت شدم چون تحت تاثیر حرفای یکی دیگه از همکارامون قرار گرفتم و یه لحظه واقعا دیدم خیلی نسبت به اون شخص منفی شد! خیلی راحت با توجه به حرفاش قضاوت و عجله کردم! در حالی که آخر وقت همون بنده خدا واسم فلان کارو انجام داد، خیلی پیش وجدانم ناراحت شدم، شرمنده خودم شدم.:302: حالا خوب شد همون لحظه تو اداره نبودا وگرنه فک کنم میرفتم باهاش دعوا! اون لحظه دوست داشتم خفش کنم:163:............... واقعا اگر این کارو میکردم هیچ وقت خودمو نمیبخشیدم.:302:

به نظر تو چجوری میتونم تحت تاثیر حرفای دیگران قرار نگیرم؟گناه کسی رو نشورم؟ چون انقده بزرگ و فهمیده باید شده باشم که خودم اطرافینمو بشناسم و جوگیر نشم. یه ذره هم امکانشو بدم که ممکنه اون شخص با من و یا با همکارم قصد خیری نداشته باشه و.......


در ثانی سعی کن وقتی از اونجا میاد خیلی به پروپاش نپیچی و خودت باعث بوجود اومدن جرقه نشی.

---

لیلا جون نظرتو نگفتی، امتحان کن واقعا عالیه.جواب میگیری:72:

---

ممنون ميناي عزيزم عاليه حتما امتحانش مي كنم. فقط مي شه كمي بيشتر توضيح بدي عزيزم.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

مي دوني زن اميدوار عزيز راستش را بخواي نگرانم كم كم حرف هاي مادرش در ذهنش حك بشه و من را ديگه اينقدر كه الان دوست داره دوست نداشته باشه.

من هم مهدي را خيلي دوست دارم و هم زندگيم را. ولي خوب چيكار مي تونم بكنم وقتي مادرش بيماره؟

ليلا خانم
همدلي يعني سكوت و صبر و تحمل فردي كه از درون تحت فشار قراردارد نه ميتواند مادر را ول كند يا اگر ول كند ضربه بزرگتري را بايد تحمل كند بدون در نظر گرفتن حتي احساسات فرزندي و غيره كه در نتيجه با توپ پر تري پيش تو خواهد اومدو...ونه دوست دارد از زندگي مشترك و زناشويي خويش دست بردارد . لذا به قول خودتون تحمل چند ساعت در هر ماه كار شق القمري نيست لازم نيست ما هميشه در كل ساعات و ثانيه هاي عمرمان از طرفمان بخواهيم كه تسليم منطقي باشد كه بايد به تقصير مادرش اعتراف كند و خانواده اش را بشكند بگذاريد غرورش بيش از اين خرد نشود وگرنه تكه پاره هاي آن باطراف اثابت خواهد كرد و تو نزديكترين و حساسترين در معرص اصابت آن هستي. بزرگي و كرامت و مديريت يعني صبر و تحمل ناملايمات در لحظات بحراني تا آرامش برگردد.
و اما برقراري رابطه محدود را بايد خود از موضع بزرگوارانه و در حدي كه خودت تعريف ميكني بتواني ايجاد كني تا اتهام كلي را هم از خودت برداري.خيلي خشك و متين

لیلا جان من هم مشکلی مشابه با مشکل شما داشتم ولی با همفکری دوستان به نتایج خوبی رسیدم. به نظر من سعی کن در اون 3 ساعت که همسرت از خونه مادرش میاد به هر نحو که شده محیط منزل را شاد و سر زنده کنی طوری که شوهرت نتونه زیاد به حرف مادرش فکر کنه وسعی نکن در مقابل حرفای همسرت جبهه بگیری اون زمان رو با شوخی و خنده سپری کن انشاال... که جواب بگیری:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ليلا موفق

همسرم هر 3- 4 هفته يكبار به خانواده اش به تنهايي سر مي زند. اما پس از بازگشت از خانه مادرش بسان انبار باروتي مي ماند كه منتظر جرقه اي است. البته اين وضعيت 4-5 ساعت بيشتر به درازا نمي كشد. ولي اگر در اين انحاء جرقه اي زده شود و منفجر شود....

---

بنظرم ارزش داشته باشد که شما هر سه چهار هفته یکبار به مدت فقط 4-5 ساعت ناشنوا شوی :163:
حالا بیا این چند ساعت در ماه رو اصلا نشنو، بذار هرچی دلش می خواد بگه، شما هم خوبی های شوهرت رو با این چند ساعت از بین نبر. نشنو تا نه به دل بگیری و نه بخوای جواب بدی که جرقه ای که می گی زده بشه.