-
توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
شما را ه خدا كمكم كنيد. من ستون خيمه زندگيم را پايين آوردم. نميخوام و نميتونم خيلي توضيح بدم. فقط اينكه موضوع آني93 تا 80 درصد مشابه موضوع منه. با اين تفاوت كه من هنوز تو زندگي هستم و تمام وجود دارم مبارزه ميكنم. اما نميدونم موفق ميشم يا نه..... نميدونم ميتونم همسرم را آروم كنم يا نه.... شما را به خدا كمكم كنيد.
لینک تاپیک ani93: بعد از طلاق
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
توضيح بده اينطوري هيچ كس كمكت نمي كنه.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
توضيح بده اينطوري هيچ كس كمكت نمي كنه.
ليلا جون گفتم كه موضوع آني 93 را بخون دقيقاً همين بلاها سرم اومده. توي خونه كه نميتونم بنويسم. اينجا هم ادارهاس ميترسم اسرارم فاش بشه.
قبلاً هر وقت اسم طلاق و جدايي مياومد وحشت ميكردم. هم به خاطر اسم طلاق و هم به خاطر زنگيم كه اينقدر مفت و مجاني ميخوام از دستش بدم. اما توي اين 7 -8 ماه زنگي طوري براي من رقم زده كه بعضي وقتها فكر ميكنم جدايي بهتر از موندن توي اين زنگيه شايد هيچوقت ديگه نتونم خونه اي را كه خراب كردم درستش كنم
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
34 سالمه و يه بچه دارم حدود11 سال است كه ازدواج كردم. شوهرم انتخاب خودم بود. از زندگيم راضي بودم. نه اينكه 100 درصد. بالاخره هر زنگي مشكلات خاص خودش را داره. اما من تا 70 درصد از زنگيم راضي بودم. شوهرم مرد زندگي بود. هميشه حس من اين بود كه رابطه من و شوهرم با رابطه همه زن و شوهرهاي ديگه فرق داره. حس ميكردم حرفهايي كه بين من و اون رد و بدل ميشه بين هيچ زوجي مطرح نميشه. خلاصه اينكه نه به اين دليل كه من از شوهرم بدم مياومد (البته بعضي وقت ها ازش ناراحت ميشدم) و نه براي انمتقام و نه فرار از مشكلات خانوادگي، خطا كردم. و به بيراهه رفتم. هرچند مدت زيادي طول نكشيد و حتي به روزهاي آن به تعداد انگشتهاي دست هم نرسيد؛ از اونجايي كه آدمي نبودم كه اهل دروغ و پنهانكاري باشم، شوهرم فهميد. و از اون روز روزگار من از جهنم بدتره. خود شوهرم قبول داره كه تا حدي خودش هم مقصره اما من را كه به عنوان عاقلترين زن در نظر خودش ميديد مقصر اصلي ميدونه و اينكه زيادهخواه شده بودي و از خودت در اومده بودي. توي اين مدت هر اذيت و آزاري كه فكرش را بكنيد روي من اعمال شده از جسمي گرفته تا روحي و شخصيتي و .... و ميگه من تو رو بخشيدم ولي اين دوران تنبيهيت است و بايد بگذروني..... روزها و ماههاي اول به اميد تموم شدنش دووم اوردم.... و لان حدودا!8 ماه ميگذره و من داغون داغونم... نمي دونم ديگه ميتونم تحمل كنم يا نه.... از طرفي هنوز زندگيم رو دوست دارم. بچهام را يك لحظه نميـونم ترك كنم..... شما را به خدا بگيد مي تونم از پس اين همه مشكلات بربيام.... من خودم را مسئول بدبختي خودم، بچهام و شوهرم ميدونم. يعني حتي من خودم را هم نميتونم ببخشم.[size=medium]
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
این جوابم به کسانی که با تندی فقط محکوم می کنند و ... (که پاسخشان حذف شده)
من و شوهرم هر دو براي اين زندگي خيلي زحمت كشيديم. حتي خودش هم اينو ميدونه. اون مسأله فقط يك اشتباه بود.... اشتباه..... درسته كه من براي نجات سه نفر پيش شما بيام و اينطور جواب بشنوم.
من بارها به پاش افتادم و عذرخواهي كردم. هزاران بار از خداي خودم بخشش خواستم و توبه كردم. اگه شما جاي خدا بوديد كه واي بر ما بندگان خدا... يعني تا حلا نشده شما تو زندگي اشتباه كنيد.... اشتباه من هم اين بود كه قبول دارم بدترين اشتباه زندگيم رو مرتكب شدم... بدترين... و حتي اگه من خودم برم و بگم هيچ كس باور نميكنه من همچين كاري كرد. هرچند ميزان خطاي من به اندازههاي نيست كه فكر ميكنيد. اما براي خودم هيچ فرقي نميكنه. كوزهاي كه افتاد و شكست.[size=medium]
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
اميد زندگي عزيز
از حرف دوستان ناراحت نشو ...اينجا هيچكس نميتونه يك نظر قطعي در مورد زندگي بقيه بده
ميدوني مهمترين و بارزترين ويژگي شما چيه؟ شجاعت
خودت معترف به اشتباهي اما راه جبرانشو داري غلط ميري
يادمه يكي از كاربر هاي همين سايت( تاپيكش يادم نيست) يك اشتباهي مرتكب شده بود و همسرش به شيوه همسر شما راه تنبيه رو پيش گرفته بود...طفلكي اونم از بس به در و ديوار كوبيده بود و دقيقه اي هزار بار گفته بود معذرت ميخواهم ديگه بريده بود ... حتي شوهرش اول گفته بود طلاقت ميدهم اما اون خانم خودش گفته بود زندگي ميكنم باهات ولو با زجر اما طلاق نه
خلاصه كارشناسهاي اينجا خيلي كمكش كردن چندين ماه طول كشيد و اون خانم روش بيخيالي و دور كشي كردنو پيش گرفت ... يعني بي اهميت نشون ميداد خودشو نسبت به رفتار هاي سرد همسرش
ديگه نميرفت دورشو بگيريه ... ابراز علاقه اش از حد نرمال هم پايين تر اومد نتيجه اين شد كه آقا بعد از چند ماه كم كم به سمت خانم كشيده شد و خودش داوطلب شروع جديد شد...
كاش دوستاني كه اين تاپيكو يادشون هست به اين دوست عزيز معرفي كنن
اما خانمم يك كم بيخيال شو و عقب بكش خودتو
همه چيز درست ميشه شك نكن
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
عزیزم مهم اینه که از کارت پشیمونی.دیگه لازم نیست هی بگی خودمو نمی بخشم.تو باید به شوهرتم اینو ثابت کنی
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
يكتاي عزيز ممنونم كه اشك منو درآوردي نه به دليل اينكه ناراحتم كردي نه به خاطر اينكه اينكه منو فهميدي... فهميدي كه من بد نيستم كه باعث بيچارگي هزاران نفري بشم كه یکی از کاربران گفت.....نه من هنوز هم نميدونم چرا اينكارو كردم. من توي همه چيز موفق بودم. زندگي، كار ... همه چيزتوي كارم يك مدير موفق هستم. اما نميدو.نم چرا اين اشتباه رو كردم. هر چند تا حدي ميدونم اما نميتونم اينجا بيانش كنم. در واقع هر دومون ميدونيم. . من بعد از 6 ماه تقريباً راهي را كه شما گفتيد را دارم ميرم. تا حد جزئي جواب داده.. ولي همه اش از آينده ميترسم. كه زندگي من به همين ممنوال خواهد بود. يك فرد بياراده و تابع 100 درصد شوهر بدون هيچگونه اختياري از خودش. آخه مگه ميشه... بعضي وقتها كه اينا را به شوهرم در ميون ميزارام ميگه تو خيلي رو داري... خيلي حقبه جانبي... اشتباه به ايت بزرگي كردي و ميايي چهره آدمهاي حق به جانب و مظلوم را در ميآري. اون ميگه من هرچي گفتم بايد بدون هيچ ناراحتي انجامش بدي... حتي تو دلت هم نبايد ناراحت بشي . بايد بگي كه شوهرم صلاح منو مي×واد. بايد بگم كه توي اين سالهاي زندگي من كوچكترين داشتهاي از خودم ندارم. چون هميشه ميگفتم من و شوهرم فرقي نداريم. اطمينان 100 درصد داشتم كه به من لطمه نميزنه.... ما از نظر مالي وضعيت بدي نداريم ولي هر چي هم داريم به نام شوهرم است. يعني اگه بخواد ميتونه طلاقم بده بدون يك ريال پول يا مهريه..... ولي با همه اين احوال من اونو مقصر نميدونم. خودم كردم. خودم
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
خود ساخته عزيز يه كمي آرومتر !!!!!!
خدا با اون خداييش راه توبه رو باز گذاشته . تازه ديدي وقتي پيش خدا اعتراف ميكني ،از ته دل كه ميخواي ببخشتت ، حس آرامش بهت دست ميده ؟ حس ميكني كه همه چيز حله ؟گاهي حتي خدا انقدر لطف ميكنه كه بعد از يه مدت حتي فراموش ميكنيم كه چي كار كرده بوديم .
خانوم اميد زندگي ، بد كردين . اول به خودتون بعد به شريكتون . اما الان ديگه وقت اين حرفها نيست .
اگر واقعا ميخواين همه چيز درست شه يه همت اساسي كنيد . نميدونم نتيجه چي ميشه اما همت كنيد تمام خرابه ها رو دوباره بسازيد .
خانومي واقعا پشيموني ؟ بخدا نه من ميتونم منصرفت كنم نه ميشناسمت كه قضاوت كنم .
خانومي اگه پشيموني ، يه راه داري ، اگه از رفتار شوهرت بابت اين جريانات خسته اي يه راه ديگه .
اگه پشيموني :
اولين قدم پشيموني اينه كه مسئوليت رفتارتو كاملا بپذيري .
يعني اين كه اين جمله كه " خود شوهرم قبول داره كه تا حدي خودش هم مقصره " بي معنيه .
دوم اين كه بپذيريد به زمان خيلي زيادي براي فراموشي احتياج هست . مگه خودت نميگي ستون خيمه زندگيت رو پايين آوردي ؟ توي اين چند سال بعد از زلزله بم ، بم رفتي ؟ خونه اي كه ريخته ميشه ، بالا بردنش خيلي سخته .
سوم اين كه من نميدونم منظورتون از اذيت و آزار جسمي و روحي چيه و در چه حديه .
هر چند كه رفتار ايشونو تاييد نميكنم اما ميتونم بگم بپذيريد هر كسي خشمش رو به شيوه اي بروز ميده .
من 7 سال تمام زير كتك ها و تحقير برادرم خورد شدم . ( به خداوندي خدا هيچ اشتباهي هم مرتكب نشده بودم ، فقط خشمگين بود ) تنها چيزي كه آموختم صبر بود .و اينكه هيچ حرف تحريك كننده اي نزني و فقط و فقط سكوت كني .
خواهرم اگه پشيموني ، اگه دلت شكسته فقط صبر كن . يك بار قدمي براي خرابي زندگيت برداشتي ، امروز همه توهينها و رفتارها رو تحمل كن .اين قدم رو براي بهبود زندگيت بردار .نذار شما دليل جدايي باشي . به خاطر دختر كوچيكت .
من مطمئنم پايان شب سيه سپيد است .
درسته كه شما خسته شدي اما اگر همسرت بخشيده ، اين روزها رو تحمل كن . يادت باشه آرامشش رو بد بهم زدي . دوستهايي كه تو زندگيشون اتفاقي مثل شما نيفتاده بود ، وقتي كارشون به لج و لجبازي كشيد بدتر ازين ها رو متحمل شدن و همه به اونها گفتن صبر كنن . شما صبر كن ، اصلا در مورد مسائل حساسيت برانگيز صحبت نكن . اگر همسرت عصبانيه و احتمال برخورد فيزيكي ميدي دوروبرش زياد آفتابي نشو . سكوت كن . من بعد از 6 سال اين راهو ياد گرفتم . برادرم بدترين فحشهارو ميداد ، تهمت ناموسي ميزد اما فقط سكوت ميكردم . سكوت . سكوت . سكوت . اگر ميتوني شبها براي همسرت گل گاوزبون دم كن . اگر هر شب بخوره براي آرامش همسرت خيلي مفيده .
يه چيزيو به عنوان خواهر كوچيك بگم ؟ از خدا بخواه و واقعا نيتت رو اين بكن كه تلاش كني كه همسرت آروم شه . نه به خاطر خودت . به خاطر خودش .
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
سرزنش كافيه عزيزم
نه اصلا نگو از احساساتت بهش... هيچي نگو
زندگيت رو بكن
از س.ك.س محرومت كرده ؟ هيچي نگو
غذاتو نميخوره ...هيچي نگو
اگه ميگه هرچي من ميگم اگر مخالفي بگو مخالفم دليل بيار ولي قبول كن و بگو خيلي واسم هم مهم نيست
بگرد تاپيكو پيدا كن
فدات شم انسانها حتم الخطا هستن( امروز بار دومه كه اين جمله رو از آني عزيزم نقل قول ميكنم)
پس ديگه سرزنش كردن خودت بسه
مگه شوهرت تا حالا اشتباه نكرده؟!
خودخوري نكن
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
امید زندگی من یخورده عصبانی شدم به بزرگی خودت ببخش:72:
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
بهار رهنورد عزيز مرسي از راهنماييت. من پشيمونم. به قدري كه حد اون رو نميتونم برات بگم.اما چقدر طول ميكشه شما را به خدا بهم بگيد.... اگه تا آخر عمر ادامه داشته باشه چي... من هميشه يك زن صادق و بيريا و بيغل و غش براش بودم. تا اينكه اين اشتباه رو كردم. بعد از اون به كل اعتمادش را بهم از دست داده... خودش ميدونه . با اين همه بي اعتماديش چكار كنم. هر محدوديتي را كه فكرش رو بكنيد برام وضع كرده. تنبيهاتش هم شامل كتك و توهين و تحقير همهاش ميشه... البته الان چند ماهي است كه ديگه كتكم نميزنه و بقيه آزارها و اذيتها را انجام ميده. از حق نگذريم نسبت به اوايل خيلي بهتر شده. بهاره جان من مسئوليت كارم را بر عهده گرفتم. ولي مثل يك ظرفي شدم كه دارم سرريز ميشم. تحملم داره طاق ميشه... خيلي وقتها به خودكشي فكر ميكنم ولي به خاطر بچهام منصرف ميشم. من قطعاً ميخوام زندگيم رو نجات بدم.اما وقتي كه حس ميكنم الان شوهرم نسبت به من توي ذهنش چي فكر ميكنه و اون فكر هيچ وقت آزادش نخواهد كرد از خودم بيزار ميشم. و ميگم اگه توي اين زندگي نباشم شايد براي اون هم بهتر باشه. هر چند گفتن اين حرف خيلي ساده است. شوهرم بارها بهم گفته فكر ميكني من اگه تو رو طلاق بدم خوب ميشم. من ديگه به هيچ كس اعتماد نخواهم داشت. خدايا آخه چرا اينجوري شد. چرا زندگيم به يكباره بهم ريخت. چرا همه چي خراب شد. هيچ وقت فكرش هم نميكردم اين بلاها به سرم بياد. باورتون نميشه من حدود 15 كيلو كم كردم . حس ميكنم پير و فرتوت شدم. موهام سفيد شده. آخه چرا خداجون. چرا دستم رو نگرفتي. چرا جلومو نگرفتي..
يكتا جان مرسي از اينكه اينقدر دل مهربوني داري.
برادرم آقاي خودساخته من هم يه جورايي خوساختهام از15 سالگي 5 تا بچه را راهي مدرسه كردم و تر و خشكشون كردم كه الحمدا... الان دو نفرشون دانشگاه ميرن. خواهر و برادرهاي كوچكترم را ميگم. پدر و مادرم تا 3 ماه اول سال تحصيلي را مجبور بودند دور از ما باشند. من هيچكس را به جرأت مي تونم بگم تا حالا ناراحت نكردم. حتي بعضي وقتها پيش خواهرهام به خاطر رفتاري كه با بقيه و به خصوص عروسهامون داشتم به ليمو شيرين معروف بودم. درد خيليها برام درد بود. حاضر نبودم كوچكترين ناراحتي براي ديگرون آشنا و غريبهها پيش بياد. پس ميبينيد من باعث بدبختي كسي نشدم. اما اين اشتباه باعث شد كه اول خودم رو بدبخت كنم و بعد شوهر و بچهام رو. خدايا يعني من باز هم طلوع سحر رو ميبينم.......
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
اندکی صبر، سحر نزدیک است. :323:
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
سلام عزیزم.ببخش میشه بگی اشتباهت چی بود؟؟؟
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
پريماه جان اگه مطلب اولم را بخوني متوجه ميشي. حتي از به كار بردن اسم اون هم وحشت دارم.
توي اين يكي دو روزه باز هم كلي بهم ريخته بود. و كلي سر به سرم ميگذاشت. آخرش گفتم بهتر نيست ما از همديگه جدا شيم. گفت اگه اينو ميخواي باشه پس بذار من فكرهامو بكنم. بهش گفتم من اينو نميخوام، من مي ×وام كه زندگيمون به حالت نرمال برگرده. آخه اين همه مدت براي عذاب من كم نبوده. ديگه چقدر من ديگه طاقت ندارم. بهم ميگه هنوز يك صدم عذابي كه من كشيدم رو تو نكشيدي. تو كل زندگي منو از بين بردي. تو فكر ميكني وقتي عذابت ميدم خودم عذاب نميكشم. تو فكر ميكني من خوشحالم. تو هنوز هم نفهميدي با من چكار كردي. از دريچه نگاه يك مرد ببيني اون وقت ميفهمي. اگه صدبرابر كتكهايي كه بهت زدم رو بهم بزني به اندازه ذرهاي از دردي كه به دلم گذاشتي نيست. بهش ميگم خوب من كه اين همه برات خوبي كردم. كمكت كردم. زحمت كشيدم به خاطر اونا لااقل ببخش. ميگه همه اون ها اپسيلوني از اين كارت را جبران نميكنه. اين كارت همه كارهاي گذشته و آيندهات را شست و برد. با همه اين احوال حس ميكنم وقتي ميبينه كه به جايي رسيدم كه حاضرم از همه چيزم بگذرم و طلاق بگيرم. (هر چند چند بار بهم گفته كه من بهت نامردي نميكنم. اون چيزي كه حقت است را بهت ميدم. )يك كمي كوتاه ميآد. نميدونم دوستم داره يا يه جور وابستگي. نمي دونم. بعد بهم ميگه بايد فرصت بهم بدي تا ذهنم آروم بشه. با خودم كنار بيام.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
پريماه جان اگه مطلب اولم را بخوني متوجه ميشي. حتي از به كار بردن اسم اون هم وحشت دارم.
توي اين يكي دو روزه باز هم كلي بهم ريخته بود. و كلي سر به سرم ميگذاشت. آخرش گفتم بهتر نيست ما از همديگه جدا شيم. گفت اگه اينو ميخواي باشه پس بذار من فكرهامو بكنم. بهش گفتم من اينو نميخوام، من مي ×وام كه زندگيمون به حالت نرمال برگرده. آخه اين همه مدت براي عذاب من كم نبوده. ديگه چقدر من ديگه طاقت ندارم. بهم ميگه هنوز يك صدم عذابي كه من كشيدم رو تو نكشيدي. تو كل زندگي منو از بين بردي. تو فكر ميكني وقتي عذابت ميدم خودم عذاب نميكشم. تو فكر ميكني من خوشحالم. تو هنوز هم نفهميدي با من چكار كردي. از دريچه نگاه يك مرد ببيني اون وقت ميفهمي. اگه صدبرابر كتكهايي كه بهت زدم رو بهم بزني به اندازه ذرهاي از دردي كه به دلم گذاشتي نيست. بهش ميگم خوب من كه اين همه برات خوبي كردم. كمكت كردم. زحمت كشيدم به خاطر اونا لااقل ببخش. ميگه همه اون ها اپسيلوني از اين كارت را جبران نميكنه. اين كارت همه كارهاي گذشته و آيندهات را شست و برد. با همه اين احوال حس ميكنم وقتي ميبينه كه به جايي رسيدم كه حاضرم از همه چيزم بگذرم و طلاق بگيرم. (هر چند چند بار بهم گفته كه من بهت نامردي نميكنم. اون چيزي كه حقت است را بهت ميدم. )يك كمي كوتاه ميآد. نميدونم دوستم داره يا يه جور وابستگي. نمي دونم. بعد بهم ميگه بايد فرصت بهم بدي تا ذهنم آروم بشه. با خودم كنار بيام.
ديدي گفتم
پس فرصت بده
يك زمان نامحدود ...
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
پريماه جان عزيزم برو تو صفحه اول سط چهارم را بخون حتما متوجه ميشي.
[ديدي گفتم
پس فرصت بده
يك زمان نامحدود ...
[/quote]
يكتا جان مرسي از اينكه بهم سر زدي. به نظرت اين زمان حدوداً چقدر طول ميكشه.... يك سال، دو سال، چقدر.... كل زندگيم اصلاًطور ديگهاي شده. حتي براي صحبت با خواهر و برادرام مشكل پيدا كردم . با دو نفرشون كه گفته بايد قطع رابطه كني (چون از من حمايت كردن). براي اومدن آونها به خونمون بايد كلي فكر كنم كه چجوري بهش بگم. كه هم خودم خوار و ذليل نشم و هم اينكه اون موافقت كنه. تازه پيش فاميلم هم بايد جور ديگهاي رفتار كنم كه شوهرم شما را دعوت كرده... خلاصه اگه قبلاًهر حرفي را بدون كوچكترين فكري به زبون ميآوردم، حرفم را به كرسي مينشوندم، يه جورايي الكي خوش بوديم و ميگفتيم و ميخنديديم، الان بايد حرفهامو كلي سبك و سنگين كنم، كلي بالا و پايين كنم تا از توش چيزي در نياد، براش تداعي چيزي كه آزارش مي ده نباشه.... ديگه نميتونم سر و كلهاش بپرم و شوخي كنم (ببخشيد منظورم راحتيه) رودروايسي باهاش پيدا كردم. مثل غريبهها، همه اينها خيلي سخته...
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
خانومي سلام . صبح بخير .
عزيزم بهش زمان بده . مگه نميگي ديگه برخورد فيزيكي نداره ؟
خوب اين يعني عالي . ميدونم رنج توهين و تحقير ، بيشتر نباشه كمتر نيست اما تحمل كن . شرط ميبندم كه درست ميشه .
قبل ازين قضيه رابطتون چطور بود ؟
باور كن پشتوانتون يه زندگيه . ميدونم خيلي سخته . ميدونم . ميدونم . اما ارزش داره .
الان بيشتر ازين كه به اشتباهت فكر كني (اونو فراموش كن ) فقط به اين فكر كن كه همسرت روي دنده لجبازيه .
مگه نميگي تجربه داري كه خواهر برادرتو ميفرستادي مدرسه ؟ حتما يادته يه روزايي لج ميكردن و لباس نميپوشيدن . اون روزا چي كار ميكردي ؟ جز اينكه حواسشونو پرت يه جا ديگه ميكردي و ميپوشوندي ؟
الان هم همين كارو كن . ديگه اعتراف جلوي همسرت بسه . هر روز اون جريان رو به زبون نيار . اما بي قيد و شرط بهش محبت كن .
اگه نگراني كه نكنه تا آخر عمر همينطوري بمونه ، يه دفتر بردار هر ماه نهايتا يك يا دو بار توهيناشو بنويس . شديدترينهاشو . چند ماه بنويس . (اميدوارم به چند ماه نرسه ) بعد مقايسه كن . مطمئن باش بهبود داره اما چون روندش كنده شما متوجه نميشي . اما اگه بنويسي روند رو ميبيني و اميدوار ميشي .
به خودت هم برس . شرط ميبندم كه عشق شوهرت برميگرده نميخواي كه اون روز يه پيرزن باشي ؟:311:
خودشيريني هم تا ميتوني انجام بده . اينجا كاملا آزاده . براي حفظ زندگيت تلاش كن .
اون بنده خدا درسته راه درستي نميره اما به قول خودش آزرده شده .
جلوي اون از هر نوع خشونت كلامي پرهيز كن . حتي اگه بدترينهارو بهت گفت .
اگر همسرت مذهبيه يه سري حديث هست ميتونه كمكت كنه بگو برات بفرستم به عنوان اينكه مثلا چه حديثاي جالبي بده بخونه . زيركانه .اونها هم موثره .
يه سوال ؟ از لحاظ شغلي يا تحصيلاتي شما بالاتري يا همسرت ؟
موفق باشي . منتظر خبراي خوب از سمتت هستيم . برات دعا ميكنم كه رنگ آرامش رو ببيني .
و يه چيز خوب . آدمهايي كه با هم بحرانهاي سختو ميگذرونن (حتي اگه كشمكش بين همديگه باشه ) بعد ازون بحران بيشتر به هم ميچسبن . اينو مطمئنم . با انرژي برو جلو . :72:
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
http://www.hamdardi.net/thread-3701.html
اون تاپيكو واست پيدا كردم.دقيق بخونش
عكس العمل شوهر چكامه مثل شوهز شماست تنها فرقي كه داريد اينه كه چكامه به خاطر شك به همسرش زندگيش تا مرز نابودي رفت شما خودت اشتباه كردي
ببين چقدر تاپيكش طولانيه و با صبر و درايت چه قشنگ جواب گرفت
طفلكي يكسال ساخت با اون شرايط
خيلي گشتم واست پيداش كردما:303::46:
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
يكتا جان ممنون از اينكه اين لينك را برام پيدا كردي. باشه چشم با دقت ميخونمش. اميدورام من هم جواب بگيرم. البته با كمك انسانها و دوستان خوبي مثل شما. اميدوارم هميشه لبخند شادي روي لبهات باشه.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
سلام
من کل تاپیکتو خوندم
امید زندگی عزیز ، ببین اولا این طبیعیه که خودخوری میکنی اما اگع می خوای همه چیز به حالت نرمال برگرده اول باید ارامش خودت رو حفظ کنی یه مثال واست می زنم:
ببین یه تاجر خوش حساب وقتیکه چک میکشه همه می دونن که چک هاش پاس می شه و چون خوش حسابه هم بهش جنس می دن هم بدون ترس و لرز ازش چک میگیرن و اون چک فرقی براشون با پول نقد نداره اما بعد از گذشت زمان یه روز ( فقط 1 روز) یکی از چک های اون تاجر خوش حساب به دلیل عدم موجودی پاس نمیشه و برگشت می خوره و همین کافی بود تا دیگه کسی به اون تاجر سخت تر جنس بده یا اصلا نده ( اعتماد از دست میره) اما کی این اعتماد به دست میاد؟؟؟ زمانیکه انقدر چک بده و همشو پاس کنه و تازه به غیر از اون کارای دیگه ای هم کنه مثل خریداش رو نقدی هم کنه . اون موقع یواش یواش پیش بقیه همون تاجر خوش حساب میشه اما این قضیه هم زمان زیادی واسش برد هم کلی کنایه و حرف و حدیث به دنبالش بود اما اگه تلاش مجدد و صبوری اون تاجر نبود هیچی تغییر نمی کرد
پس خانم محترم شما صبر کن و تحمل کن می دونم که خیلی دوست داری همه چی درست شه اما هر اشتباهی مدت زمان جبرانش با اشتباه دیگه فرق داره پس صبور باش و قوی
با این ضعف ها به شوهرت هیچی رو ثابت نمی کنه جز اینکه تو ضعیفی - کم میاری - و ....
اگه خودتو قوی نشون بدی و ببینه که داری زندگیت رو توی مشتات نگه میداری خودش کم کم خوشش میاد فقط خواهش میکنم تحمل کن و انقدر ابراز خستگی بهش نکن تو از طرفی هم داری به شوهرت می فهمونی که این رفتارها خیلی ازارت میده و همسرت بیشتر اینکارا رو انجام میده چون می خواد ازار ببینی و اذیتت کنه (چون ازارش دادی)
پس هر طور که ببینی درست نیست که انقدر بهش نشون بدی این اوضاع تورو می رنجونه برعکس خودتو شاد نشون بده ( بهش نشون بده که دوستش داری ) به خودت برس خودتو قوی و شاد نشون بده به دخترش که دختر خودتم هست برس خواهش میکنم چیزی رو هی به روش نیار و یادآوری نکن که خسته شدی
باور کن وقتی زنش رو انقدر قوی ببینه که انقدر شوهر و زندگیشو دوست داره خودش به سمتت کشیده میشه و اون موقعه اونه که خسته شده و می خواد از وجود این زن قوی قدرت بگیره
موفق باشی:72:
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
بهاره جان سلام
ازت واقعاًممنونم كه اينطوري برام دل ميسوزوني. رابطه ما خيلي خوب بود. هر چند بالاخره هر كسي نقاط ضعف خودش رو داره ولي كلاً شوهرم يك كم آدم جوشي هست. زود از كوره در ميره. نا گفته نماند كه قبلاً هم دست بزن داشت. هر چند من هم زبونم را نميتونستم نگه دارم. ول كلاًآدم بيحوصله اي بود. خصوصاً اگر اوضاع بر وفق مرادش نبود. اما ديگه كم كم دستم اومده بود چكار كنم. به خاطر همين بعضي وقتها ميگفت؛ راستي من چرا اينقدر ذليل تو شدم. تو چجوري منو اينقدر اسير خودت كردي. هر چند من اين حرفها را شوخي ميگرفتم چون ميگفتم اگه اسيرش كرده بودم لااقل چيزهايي كه ميخريم را به نامم ميكرد. مثل بقيه مردها كه اينهمه به زنشون ميرسن به من ميرسيد. همكارهاي من اگه يك دونه ماشين داشته باشند اون هم خانم با خودش ميآره... اما من چي حتي با پول خودم هم آخر نتونستم ماشين بخرم. براي اينكه ميگفت دردسرش بيشتره... يه ماشين داريم بسه... براي سركار هم اين همه تاكسي و اتوبوس... براي مناسبتها هم كه تا به حال نشده هديهاي برام بگيره و بياره قبلاً ها ميگفتم و گله ميكردم و در نهايت چيزي ميخريد. ولي بعداً ديدم داره به غرورم بر ميخورده ديگه بهش هيچي نمي گفتم. و از كنارش رد ميشدم. ولي ديگه با اين مسائل كنار اوكمده بودم. اذيتم نميكرد. چون مي ديدم كه زندگي من حتي در مقابل خيلي از زندگيهاي اطرافيانم خيلي بهتر بود. وضع زندگيمون.... اهل هيچ بند و بساطي نبود.... مرد كاري بود.... خلاصه مسئوليت پذير بود... به خاطر همين ميديدم اصلكاريها درسته... اينا فرعي هستند. اين را م بگم سر بنام كردن خونه و چيزهاي ديگه چقدر سر من گرم كرد و آخرش هم اون كاري كه خودش ميخواست را انجام داد. در صورتي كه من توي همه چيز كمك مالي بهش كردم. البته الان اين كمكها را مستقيم خودش برمي داره و حزء تبيهات منه كه اختيار پول خودم را هم تا يه مدتي ندارم. و فقط احتياجات من را بر آورده ميكنه اون هم تا حدي كه خودش صلاح ميدونه و حزء واجبات است.
تحصيلات شوهرم كمتر از منه. من ليسانس دارم. اما درآمد شوهرم بالاتر از منه... كلاً آدم باهوش و پشتكارداريه... ولي خودش هميشه يا ميگفت و يا ازش ميشد فهميد كه به وجود من افتخار ميكنه چه توي فاميلش و برادراش و چه هرجاي ديگهاي.
من توي توهينها كوچكترين عكسالعملي نشون نمي دم فقط بعضي وقتةا اشك ميريزم و تو خودم ميرم. اوايل وقتي كتكم ميزد بعدش مياومد و بغلم ميكرد و ميگفت آخه چرا چرا با خودت ومن اينكارو كردي. لياقت تو اينه كه من اينجوري بزنمت... چرا جيگرم را آتيش زدي.
بهاره جان من يه مدتي بود كه نماز و خدا و پيغمبر را كنار گذاشته بودم ولي با اين قضيهاي كه پيش اومد حس كردم سيلي بود كه خدا بهم زد. كه من دارم به كجا ميرم. اگه از ياد من غافل بشي چه بسا بلاهايي بدتر از اين سرت بياد. به خاطر همين شروع كردم به نماز خوندن ولي شوهرم نماز نمي خونه هر چند معتقد هست ولي نماز نميخونه. چند روز پيش ميگفت ميخوام يك كسي را پيدا كنم كه برم پيشش و سوالةاي عقيدتيام را ازش بپرسم.
فرانك جان سلام
شما مي فرماييد كه من شاد باشم و اصلاًنشون ندم كه ناراحت هستم. اونوقت شوهرم مي دوني چي ميگه... ميگه مثل اينكه حالت خيلي خوبه... اصلاً متوجه نيستي كه چي به سر من آوردي... تازه خوشحال هم هستي و ميخندي... يك بار دقيقاًگفت كه جلوي من نخند حس ميكنم داري به ريش من مي خندي و ميگي ديدي چه حالي ازت گرفتم. من توي اين مدت 8 ماهه كلي وزن كم كردم بعضي وقتها كه اوضاع آرومت ميشه و شروع ميكنم به رو اومدن بهم ميگه داراي تپل مپل ميشي.... و باز غصههاي من شروع ميشه.....
من با تمام وجود ميخوام اين اتفاق لعنتي از ذهن خودم و اون پاك كنم. ولي اونه كه هي پيش ميكشه.... حس ميكنم نمي خواد كمرنگ بشه تا من حسابي تنبيه بشم....
فرانك جان بعضيوقتها با خودم ميگم البته يه جورايي هم بد نشد كه اين همه انتقام ازم گرفته و داره ميگيره چون اگه اينكارها را نميكرد من پيش وجدان خودم هيچگاه آرامش نميتونستم داشته باشم. نميگم الان آرامش دارم ولي حداق ميگم اون هم تا حدي دل زخم خورده اش را تسكين داد. هر چند ميگه من انتقامي ازت نگرفتم. انتقام من بد انتقامي. خيلي وقتةا دلم به حالت ميسوزه... چون ميدونم كه از روي حماقت اينكارو كردي.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
به نظر من مشکل شما حتما نیازبه مشاوره حضوری داره.
هم شما و هم شوهرتون.
یه مشاور خوب باید به شوهرتون برای پذیرش و بخشش این مسئله کمک کنه و هم به شما برای ریشه یابی و حلش،الان شما خودت ازداغون هم داغونترشدی.اینجوری اگه شوهرت هم ببخشدت دیگه جونی واسه زندگی نداری.
من فکر میکنم این رفتار شوهرت خشم اونو خاموش که نمیکنه شاید عواقب بدی هم برای زندگیتون داشته باشه.همینطور این حال و روزی که تو داری.
به هر حال این موضوعیه که باید قدم به قدم زیر نظر مشاور حضوری حل بشه.
چون بعید میدونم با صحبتهایی که به شما بصورت غیر حضوری میشه بطور کامل اثر کنه چون یه سر این ماجرا هم همسرتونه که باید درمان بشه.
من سعی میکنم با پست خصوصی از یکی از کارشناسای تالار بخوام بیان به تاپیکت سر بزنن و یه راه حل خوب بهت بدن.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
یه سوال داشتم : چند وقته که از اون اشتباه میگذره و چند وقته که همسرت داره اینکارا رو میکنه؟
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
بهار جان
من بارها و بارها بهش گفتم بريم مشاور... ولي قبول نميكنه. ميگه برم چي بگم. اصلاًروم ميشه چيزي بگم. روزهاي اول يك نفر را پيدا كردم. تو جلسه هم خودش اول رفت و بعد كه نوبت من بود گفت اينجوري بدتره... من خودم مي دونم چكار كنم. به خاطر همين من به اين تالار پناه آوردم.
بهار جان شوهرم نسبت به اوايل خيلي خوب شده. خودش هم ميگه كه رو به بهبودم. ولي فكر ميكنم كه همش ميخواد در نقش يك قرباني باشه. يك آدمي كه ناجوانمردانه مورد ظلم قرار گرفته.. اينها را چند بار بهش گفتم. شوهرم مشكلات خيلي زيادي قبل از ازدواج بات من داشته از فوت پدر و مادرش گرفته تا ورشكستگي كامل مالي... به خاط همين سختيهاي زيادي كشيده... طوري كه تا چند سال پيش يك خواب راحت نداشت. هميشه استرس و اضطراب داشت. هميشه به بدترين چيزها فكر ميكرد. به همه چيز بدبين بود (دقيقاً مخالف من كه فوقالعاده آدم خوشبيني بوده و تا حدي الان هستم حتي به اين زندگيم هم خوشبين هستم و فكر ميكنم ما ميتونيم دوباره روزهاي خوبي داشته باشيم.) تازه چند سالي بود كه داشت خوب مي شد. به قول خودش داشت نفس ميكشيد كه من اين اشتباه احمقانه را كردم. به قول خودش تمام رنجها ومصائبي كه كشيده يك طرف و كار من هم يك طرف تازه باز هم سنگينتره...
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
سلام امید زندگی عزیز
خیلی غصه دار شدم وقتی تایپیکتونمو خوندم.
عزیزم این ماه ماهه غصه و غمه اهل بیته ماههیه که چه ها بر سر بازماندگان کربلا نیومد و حضرت زینب ع چه مصیبت ها که تحمل نکردن...
با یاد کربلا و غصه های اونا آدم غصه های خودش از یادش میره
عزیزم این ماه صدقه زیاد بده و از صاحبان این ماه بخواه تا گره از مشکلت باز کنن که جز اونا هیچکس راه گشا نیست
(مشاوره ها وسایلی هستن که باید استفاده کرد و تلاش کرد اما امیدت فقط باید یکجا باشه...)
این ذکری که میخوام بهت بگم تا حالا برای من برکاتی داشته که اصلا من لایق این عنایات نبودم و نیستم
مخاطب این ذکر حضرت ابوالفضله و باید از ته دلت و با توجه و حضور قلب 133 مرتبه به نام ایشون بگی:
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین،اکشف کربی به حق اخیک الحسین
بعیده علمدار کربلا که دو دستشو در راه امامش داده وقتی به سرورشون قسمش بدی پیش خدا سفارشتو نکنن...
خدایا!
به حق شهدای کربلا ، گره از کار این خواهر عزیز ما بگشا...
آمین
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
فرانك جان 8 ماه و هميشه توي اين 8 ماه همينطور بوده. البته الان 2 الي 3 ماهي ميشه كه كمي بهتر شده من هم يك مقدار از موضع التماس و خواهش و تمنا و ضعف بيرون اومدم. براي اينكه ديدم ديگه التماس بسه و بايد يك فكر اساسي كرد.
اون هم اين اخلاق منو ديده اول اينكه ميگه كي داره بهت خط ميده... كي بهت گفته كه بايد طلاق بگيري... چرا روزهاي اول كه بهت گفتم بيا طلاق بگيريم اين همه التماسم كردي. حالا چي شده. بعدش يه مقدار خوب ميشه.... از در مهربوني پيش ميآد و ميگه من اگه طلاقت بدم مي دونم كه بيچاره ميشي... من تا آخر عمر هم بايد نگران تو باشم. فكر كردي من فقط ناراحت خودمم. توي اين جامعه با اين همه گرگ يك زن ميتونه تنها زندگي كنه.. خونه بابات هم كه بري مي دونم كه اونجا هم اذيت ميشي دو روز تحويلت ميگيرن و بعد زخم و زبونها شروع ميشه.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
و ممنون میشم به این سوالم هم جواب بدی
همسرت قبل از اون اشتباه بهت اعتماد داشت؟ کلا ادم بدبینی نبود ؟که گوشیتو چک کنه؟ یا سوال پیچت کنه ؟ الان چطور؟ الان که میگه بهت اعتماد ندارم ایا تا به حال شده تعقیبت کنه؟ یا گوشیتو چک کنه و یا زیر نظر بگیرتت یا فقط از نظر عاطفی اذیتت میکنه و بهت توهین میکنه و چیزایی که خودت گفتی؟
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
به قول خودش از چشماش بيشتر بهم اعتماد داشت. البته گاهي هم گوشيمو ميگرفت و من فكر ميكردم داره كنجكاوي ميكنه و اصلاًهم برام مهم نبود.
الان ولي نه هم ميدونم تعقيبم ميكنه.... بايد نوع و حتي رنگ وسايل نقليه مسير رفت و برگشت به محل كارم را براش بنويسم كه هميشه چك مي كرد ولي الان مدتي است كه اينكارو نميكنمه ولي من همچنان مينويسم. ساعت حروج از خونه و ساعت ورود به محل كار بايد براش بگم و زنگ بزنم. كه الان 3-4 روزي ميشه كه طبق توافق اين كارو نميكنم. تمام مكالمات حتي با خانوادم و گزارش روزانه را بايد بهش بدم.
بارها بهش گفتم كه اين كارها داره منو از پا درمياره منو زنداني خوددت كردي... هميشه استرس و اضطراب دارم كه اگه ترافيك باشه من چكار كنم.. اگه ماشين خراب بشه و اگههاي ديگه... اون وقت چكار كنم. بهش گفتم من يك بار اشتباه كردم و الان به خاطر تو به خاطر خودم حتي اگه شمشير زير گردنم بگذارند اين اشتباه رو نميكنم. اما قصه اون مردي را تعريف ميكنه كه پسرش گم ميشه... اطلاعيه مي ده كه هر كي پيداش كنه و قبل از شب شدن اونو تحويل بده مژدگاني قابل توجهي نصيبش ميشه. يك نفري كه پسر اين مرد را پيدا كرده بوده با خودش ميگه اين پسر براي پدرش خيلي ارزش داره چطوره يك شب بيشتر نگه دارمش تا پول بيشتري بگيرم. فردا صبح ميشه و پسر را به پدر تحويل ميده و چند برابر مژدگاني درخواست ميكنه. پدر ميگه حتي اون مژدگاني را هم بهت نميدم. من ميخواستم پسرم شب بيرون نباشه. الان ديگه فرقي نمي كنه..
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
التماسش نکن اما تا وقتی خودش نگفته تو این گزارش دادن ها رو ادامه بده و تو بهش حق بده.زیاد به موضوع فکر نکن فقط گزارش دادن ها بشه واست عادت.هیچ وقت اون موقع رو یادآوری نکن.اگه گفت چی شد یادت رفته چی کار کردی گریه نکن.از حرفش بگذر.اما اینکه استرس می گیری نکنه ترافیک بشه اینو بدون اون خودش هم از ترافیک خبر داره.فقط تو با تدبیرت نباید بذاری اون خاطره تو ذهنتون هر روز تکرار شه.:72:
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
اگه احساس می کنی که رو به بهبودیه جای امید داره - اما من با بهار موافقم که مشاوره حضوری بری.
اخه 8 ماه مدت خوبیه واسه بخشش بهتره که واسه زندگیتون اینکارو بکنه
اگه اون مشاوره نمیاد خودت برو میذاره که بری؟ اخه مشاوره حضوری خیلی تکنیک هایی رو بهت میده و حتی خیلی چیزهای دیگه رو واست روشن میکنه
8 ماه اذاب کشیدن خیلی روت تاثیر منفی می ذاره پیش روانشناس بری خیلی کمک های دیگه واسه ارامش روحیت میکنه و راهایی رو هم واسه رفتار درمانی همسرت بهت نشون میده منظورم این نیست که ایشون بیمار هستند نه چون شک روحی شده خیلی لازمه که روش کار کرد که ار این حالات در بیاد. و از طرفی هم به تو کمک کنه که یه سری مهارت یاد بگیری واسه برگردوندن ارامش ذهنی و جسمی خودت.
حتما برو
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
رايحه جان مرسي از راهنماييت. اما من ميترسم همه اينها عادتي بشه براي بقيه عمرم. به خدا الان كه 3-4 روزي نصفه و نيمه بهش زنگ ميزنم خودم يه جوري هستم. همش دستم ميره به تلفن كه سريع ورودم و خروجم را بهش بگم.. خوب وقتي براي من اينطوري شده اون ديگه سهله. همش مي ترسم ديگه حق استفاده از حقوق خودمو نداشته باشم. اون هم عمراً ديگه چيزي را به نامم كنه. هر چند بعضي وقتها خودش ميخنده و ميگه حتماً با خودت ميگي عجب مرد بدجنسي هستم من. حقوقت را ازت گرفتم و دارم ميخورم. بعد ميگه آيا واقعاً من دارم حقوقت را ميخورم همه رو كه دارم خرج خودت و بچهات و مهد كودك و ... ميكنم. تازه حقوق تو مگه چقدره (بايد بگم كه توي چند ماه اخير ما براي خيدي خونه و تعميير اون نياز به پول داشتيم كه اگه قضيه اينجوري نميشد من كوچكترين ابايي براي خرج حقوقم و آوردن اون توي زندگي نداشتم و فعلاً هم حقوق من بايد تو خونه خرج بشه و حتي اگه شوهرم كارتم را نميگرفت من نميتونستم پسانداز كنم) جواب ميدم من نميگم چرا حقوقم رو داري خرج ميكني اما دوست داشتم با دستهاي خودم بيارمش و بهت بدم. نه اينكه هيچ اختياري از خودم نداشته باشم. بهم گفت با اينكه تنبيهت دو ساله است ولي باشه بعد از عيد كارتت را بهت ميدم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک68
اگه احساس می کنی که رو به بهبودیه جای امید داره - اما من با بهار موافقم که مشاوره حضوری بری.
اخه 8 ماه مدت خوبیه واسه بخشش بهتره که واسه زندگیتون اینکارو بکنه
اگه اون مشاوره نمیاد خودت برو میذاره که بری؟ اخه مشاوره حضوری خیلی تکنیک هایی رو بهت میده و حتی خیلی چیزهای دیگه رو واست روشن میکنه
8 ماه اذاب کشیدن خیلی روت تاثیر منفی می ذاره پیش روانشناس بری خیلی کمک های دیگه واسه ارامش روحیت میکنه و راهایی رو هم واسه رفتار درمانی همسرت بهت نشون میده منظورم این نیست که ایشون بیمار هستند نه چون شک روحی شده خیلی لازمه که روش کار کرد که ار این حالات در بیاد. و از طرفی هم به تو کمک کنه که یه سری مهارت یاد بگیری واسه برگردوندن ارامش ذهنی و جسمی خودت.
حتما برو
فرانك جان نميآد بارها بهش گفتم نميآد. ميگه من خودم يه پا روانشناسم. خودم ميدونم چكار كنم. دارم خوب ميشم. خودمم هم هر روز كار و بارم شده چرخ توي اينترنت و مسائل روانشناسي خانواده و مشاوره و خوندن مطالبي كه كمكي به بهبود زندگيم بشه. آخرش تو اداره بهم گير ندند خوبه؟؟؟؟!!!!! و بعد از كمك گرفت از دوستان خوبي مثل شما كه هر كدومتون يك روانشناس بالقوه هستيد. و تجربيات مختلفي داريد. به هر حال از اينكه مياي و نظر ميدي بسيار متشكرم. از تمام دوستان ديگرم هم همينطور.
راستش فرانك جان وقتي مشكلم را مطرح كردم و آقاي خودساخته اولين نفري بود و اومد و نظر داد يك دفعه كوپ كردم. كارهاي شوهرم نه تنها پذيرفتم كه تازه با خودم گفتم بايد بدتر از اينها سرم بياد. وقتي يك نفري كه منو نميشناسه اينجوري نظر ميده ديگه از شوهرم چه انتظاري دارم. اما وقتي عزيزاني مثل شما، بهاره، يكتا و ساير عزيزان منو به عنوان انساني كه اشتباه كرده و ميخواد جبران كنه نگاه مي كنند يه مقدار دردم تسكين داده ميشه. آخه جداي از رفتارهاي شوهرم نمي دونيد درونم خود چه غوغاييي.. حس ميكنم شخصيت و وجود و اصالتم را از دست دادم. ديگه ارزشي براي خودم قائل نيستم. همش با خودم ميگم چرا چرا چرا. آخه تو چي كم داشتي... چرا اينقدر خانوادهات را اذيت كردي.... چرا خودت را تباه كردي.... چرا اين حماقت را كردي... ما زنها پاك پاك كه باشيم با هزاران مسأله مواجهيم چه برسه كه همچين اشتباهي را هم بكنيم. آيا ديگه زبوني براي گفتن غير از چشم داريم.
به قول بهار جان راستش را بخواهيد ديگه جوني براي زندگي كردن برام نمونده. دوست دارم برم يه جايي وسط يك جنگل توي يك كلبه محقر تنهاي تنها زندگي كنم. دوست دارم يك لحظه بدور از اين همه استرس و اضطراب باشم. بعضي وقت ها ميگم چي ميشد يك دفعه 50 -60 سالم ميشد و من ميتونستم آزادانه به هر جايي كه دلم ميخواست بدون اينكه شوهرم بهم بدبين باشه ميرفتم. البته اگه ميتونستم دووم بيارم و به اون سن برسم. چون بعضي وقتها غبطه كسايي كه فوت شدهاند را ميخورم هر چند به خاطر بچهام مي گم فعلاً بايد زندگي كنم و بزرگش كنم و به جايي برسونمش و بعد.....بعضي وقتها در مورد مسائل زناشويي كم ميارم. اصلاً دلم نمي خواد كاري صورت بگيره.. هر چند درخواستهاي عجيب و غريب اون چندين برابر شده. به قول خودش اگه اين هم نبود كه اون حتماً دست به يك كار وحشتناك ميزد. باز هم اين مسأله است كه يك كمي آرومش كرده.
يكتا جان تا يح حدي از تاپيك چكامه را خوندم. اما رفتارهاي شوهر من اصلاً اونطوري نيست. رفتارهاي اون فوران خشم بعلاوه رفتارها و دستورات ديكتاتورماآبانه است. هميشه ما رو بيرون ميبره، حرف ميزنه، بعد از بحث و دعوا سريع نرم ميشه، انگار نه انگار كه منو خورد كرده و تعجب ميكنه كه بهم ميريزم. ميگه آخه من اگه حرف نزنم كه ميميرم. باور كنيد حس ميكنم كه توي اين 8 ماه در حال جابه جا كردن يك كوه عظيم بودم. به قدري خستهام كه آرزوي يك شب خواب راحت دارم. اون هم همنطوره بارها شده با استرس از خواب ميپره ميگه داشتم كابوس ميديدم. فرداش يه باره باز هم بهم ميريزه و ميگه چرا من نبايد يه خواب راحت داشته باشم. چرا منو از يك خواب راحت محروم كردي..
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
خانومي صبر كن .
به خدا تموم ميشه . شوهرت عين رعد و برقه . يه دفعه ميگيره زود هم تموم ميشه . ( اينكه ميگي بعدش نرم ميشه ) داشتم كارامو انجام ميدادم و گوشه ذهنم شما هم بودي .
(نميدونم چرا ،اما ذهنم درگيرته . چون ميدونم تو پشيموني اما اون داره خوردت ميكنه )
يه دفعه يه جرياني يادم اومد گفتم بهت بگم شايد مفيد بود . (چون گفتي همسرت اعتقادات و باور مذهبي داره )
توي آشنايان ما يه خانومي جرياني مشابه شما داشت . يه روز دست همسرشو گرفت رفتن مشهد .
اونجا توي حرم همسرش رو قسم داد كه اون جريان تموم شده و پشيمونه .
همسرش رو به امام رضا قسم داد كه فراموش كنه و بهش يه فرصت ديگه بده . به خدا شوهرش ازين رو به اون رو شد !!!!!
ميدونم اينجا تاپيك مشاوره است ، شايد يكمي حرف من عجيب و مادربزرگانه باشه . خوب چي كار كنم كم منو ببخش . اين به ذهنم اومد . دلم ميخواد مشكلت حل شه . ميگم همه راهها رو بري .
يه چيز ديگه هم بگم . آدمي كه تحقير ميشه درونش پر از انرژي منفي ميشه . سعي كن اين انرژي منفي رو با ورزش تخليه كني . اگر نميشه حداقل خودت انقدر به خودت تلقين نكن كه واي من چي كار كردم . بسه ديگه . اگه خودت مدام خودت رو سرزنش كني عزت نفست از بين ميره ، اون موقع خداي نكرده ميري صد تا كار بدتر ميكنيا .
ميگن نااميدي از رحمت خدا كفره . خدا با اون خداييش ميبخشه انقدر سرزنش نكن .
تو ماهي . تو گلي . تو با ارزشي . تو خوبي . تو عزيزي .
به خدا راست ميگم . انقدر سرزنش داغونت ميكنه ها .
من اين روزهاي سرزنش و تحقير رو گذروندم ميدونم .
به خدا اگه ادامه بدي ميرسي به يه جا كه تو امريكا آدم بكشن به خودت شك ميكني كه نكنه تو كشتي .
برو جلوي آينه خودتو ببوس بگو دوست دارم . اگه روز اول كه اين كارو ميكني زار نزدي .
هر اتفاقي كه افتاده تموم شده رفته سرزنش خودت بسه .
انقدرم منفي فكر نكن .چشم به هم بزنيم 60 ، 70 سالمون شده . نميخواد به پيشواز بريم .
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
درکت میکنم ..کاملا درکت میکنم....آروم باش...آروم ...فقط خودتو دست کم نگیر...صبر کن و باخودت مهربون باش
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
خانومي صبر كن .
به خدا تموم ميشه . شوهرت عين رعد و برقه . يه دفعه ميگيره زود هم تموم ميشه . ( اينكه ميگي بعدش نرم ميشه ) داشتم كارامو انجام ميدادم و گوشه ذهنم شما هم بودي .
(نميدونم چرا ،اما ذهنم درگيرته . چون ميدونم تو پشيموني اما اون داره خوردت ميكنه )
يه دفعه يه جرياني يادم اومد گفتم بهت بگم شايد مفيد بود . (چون گفتي همسرت اعتقادات و باور مذهبي داره )
توي آشنايان ما يه خانومي جرياني مشابه شما داشت . يه روز دست همسرشو گرفت رفتن مشهد .
اونجا توي حرم همسرش رو قسم داد كه اون جريان تموم شده و پشيمونه .
همسرش رو به امام رضا قسم داد كه فراموش كنه و بهش يه فرصت ديگه بده . به خدا شوهرش ازين رو به اون رو شد !!!!!
ميدونم اينجا تاپيك مشاوره است ، شايد يكمي حرف من عجيب و مادربزرگانه باشه . خوب چي كار كنم كم منو ببخش . اين به ذهنم اومد . دلم ميخواد مشكلت حل شه . ميگم همه راهها رو بري .
يه چيز ديگه هم بگم . آدمي كه تحقير ميشه درونش پر از انرژي منفي ميشه . سعي كن اين انرژي منفي رو با ورزش تخليه كني . اگر نميشه حداقل خودت انقدر به خودت تلقين نكن كه واي من چي كار كردم . بسه ديگه . اگه خودت مدام خودت رو سرزنش كني عزت نفست از بين ميره ، اون موقع خداي نكرده ميري صد تا كار بدتر ميكنيا .
ميگن نااميدي از رحمت خدا كفره . خدا با اون خداييش ميبخشه انقدر سرزنش نكن .
تو ماهي . تو گلي . تو با ارزشي . تو خوبي . تو عزيزي .
به خدا راست ميگم . انقدر سرزنش داغونت ميكنه ها .
من اين روزهاي سرزنش و تحقير رو گذروندم ميدونم .
به خدا اگه ادامه بدي ميرسي به يه جا كه تو امريكا آدم بكشن به خودت شك ميكني كه نكنه تو كشتي .
برو جلوي آينه خودتو ببوس بگو دوست دارم . اگه روز اول كه اين كارو ميكني زار نزدي .
هر اتفاقي كه افتاده تموم شده رفته سرزنش خودت بسه .
انقدرم منفي فكر نكن .چشم به هم بزنيم 60 ، 70 سالمون شده . نميخواد به پيشواز بريم .
بهار جان واقعاً ازت ممنونم كه اينقدر به فكر مني و دوست داري كمكم كني. عزيزم من آدم كينه اي نيستم. زود فراموش ميكنم و پر از انرژي مثبت ميشم. فقط به شرطي كه اون هم فراموش كنه. بخدا اين مدت فاصله بين روزهاي روشن و تاريك من به يك روز هم نميرسيده. يك روز همه جا را تيره و تار (هر چند تا 5 ماه واقعاً روزهام اين شبهاي بيستاره و بي مهتاب و ظلمات بود ) و روز بعد همه روشن و رنگارنگ. اما اگر روزي برسه كه ببينم اون به ثبات ذهني رسيده و آروم شده من هم همه چيز از ذهنم به يكباره آب ميشه و از بين ميره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پریماه
درکت میکنم ..کاملا درکت میکنم....آروم باش...آروم ...فقط خودتو دست کم نگیر...صبر کن و باخودت مهربون باش
پريماه جان چه جوري خودم رو دستكم نگيرم. لطفاً يادم بديد. چه جوري با خودم مهربون باشم
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
ماشالله به سرعت و روند تاپیک !!!
مرسی از فرانک 68 که اطلاع داد تا در این تاپیک شرکت کنم .
عزیزم از دید من بهتر است مشاوره ی حضوری بگیرید و همین مسئله را با همسرتان در میان بگذارید . نیاز هست تا فرد قابل و واردی دست شما دو نفر را بگیرد و به مرور به مسیر اصلی زندگی زناشویی هدایت کند .
موفق باشی عزیزم :72:
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
ماشالله به سرعت و روند تاپیک !!!
مرسی از فرانک 68 که اطلاع داد تا در این تاپیک شرکت کنم .
عزیزم از دید من بهتر است مشاوره ی حضوری بگیرید و همین مسئله را با همسرتان در میان بگذارید . نیاز هست تا فرد قابل و واردی دست شما دو نفر را بگیرد و به مرور به مسیر اصلی زندگی زناشویی هدایت کند .
موفق باشی عزیزم :72:
آني جان مرسي از راهنماييت. ولي همسرم مشاوره كه نميآد. تو پست هاي فبلي توضيح دادم البته يكي دو جلسه خودش رفته ولي اون را بيفايده ميدونه. ميگه من بايد با خودم كنار بيام. تو ذهنم حلاجي كنم تا آروم بشم. هيچ كس نميتونه به من كمك كنه. خودمم كه عرض كردم هر روز دنبال مشاوره خانواده اينترنتي هستم و مطالب مربوط به روانشناسي خانواده را مطالعه ميكنم و الان هم ميبينيد توي اين تالار از شما عزيزان كمك ميگيرم. باورتون نميشه شايد تا حالا هزاران برگ ازاين مطالب را براش پرينت گرفتم و دادم كه بخونه از كنترل خشم گرفته تا افسردگي و فراموش كردن خاطرات بد و ..... الان هم تنها اميدم همين تالار است كه بتونم قدم به قدم جلو برم و خودم و شوهرم خوب بشيم. هر چند خدا را شكر يه مقدار خوب شده البته چون من ديگه آخرين راهكار را جلوش گذاشتم و ديد كه عليرغم ميلم حاضرم تن به جدايي بدم يك كم كوتاه ميآد. اما من مي خوام واقعاًخوب بشه و ذهنش آروم بشه. اون روزها و اههاي اول خواهرم كه تا حدودي به شوهرم نزديك بود و صميمي در جريان اين مسأله قرار گرفت. اما متاسفانه حب خواهري باعث شد كه شوهرم با اون هم قطع رابطه كنه و بگه كه داره توي مسائل ما دخالت ميكنه و الان هم ما همديگر را خونه بابام ميبينيم.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
می فهمم و درک می کنم که شرایطی دارید .
بهترین راه مشاوره ی حضوری است .سعی کن خودت مشاوره ی حضوری بری به مرور مشاور بهت یاد می ده که چگونه با رنجش های او رو به رو شوی و چه بسا به مرور به واسطه تو او را احضار کند و باهاش صحبت کند ...........
البته این خیلی کار خوبی است که می کنی و مطالب را برایش پرینت می گیری اما او نیاز دارد که با خودش و رنجشی که برایش به وجود آمده و اعتمادی که به هر حال آسیب دیده کنار بیاد و یک مسائلی را یاد بگیرد و ........ و همینطور خودت
به هر حال آنچه در زندگی شما اتفاق افتاده نمودار یک خلا و مشکل در بخشی از رابطه و درون طرفین است که با رابطه در هر سطحی با غیر اتفاق افتاده .ضمن شناسایی آن خلا و مشکل ٰ پیامدهای رابطه با غیر نیز آسیب هایی را بر پیکر رابطه و هر دو طرف دخیل در رابطه وارد کرده و...................
فکر کن اگر سرما بخوری چکار می کنی ؟
به هر حال تا یک جایی ممکن است با خواندن مطلب چی بخورم و چی نخورم به بهبود خودت کمک می کنی اما برای عفونت باید بری دکتر و دارو بگیری و تزریق داشته باشی .
حالا فکر کن رابطه ات دچار سرماخوردگی و عفونت است .
چه کار باید کرد؟
این تالار و کلا فضای مجاز برای همدلی و طرح مشکلات عادی جای خوب و مناسبی است اما گاهی مشکلات اگر واقعا درمان نشوند به زخم های ناسور تبدیل می شوند خصوصا زندگی زناشویی که از پیچیدگی های خاصی هم برخوردار است و ...........
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
آني جان من بدون اجازه شوهرم حق ندارم هيچ كجا برم. هر كجا هم ميرم (كه بيشتر كاري است) بايد در جريان باشه. موافق مشاوره رفتن چه براي خودش و چه براي من هم نيست. ميگه هنوز خيلي زوده كه من همهچيز را فراموش كنم و زندگيمون به شرايط عادي برگرده. اصلاً شايد هيچ وقت برنگرده. ولي اگه من خوب بشم تو هم خوب ميشي بايد صبر كني تا من با خودم كنار بيام.
چند روز پيش كه ديگه كم آورده بودم و بهش گفتم كه تو منو زندوني و بنده خودت كردي، من و تو انسانيم و بايد مثل دو تا انسان زندگي كنيم نه اينكه تو حكم خدا را براي من داشته باشي. تعهدم را زير پا گذاشتم قبول، تاوانش را هم دادم (البته اصلاً فكر نمي كنه كه من تاواني پس داده باشم. بعضي وقتها فكر ميكنم واقعاًمتوجه نيست با من چكار ميكنه؟؟) حالا اگه ميتونيم زندگي كنيم كه چه بهتر اگه نه بريم جداشيم.... حتي يه چيزي بهش گفتم كه نمي دونم اشتباه كردم يانه ولي واقعاًحرف دلم بود... بهش گفتم بيا طوري زندگي كنيم كه از در ميري بيرون من آرزوي سلامتي برات بكنم . نمي×وام روزي برسه خدايي نكرده غير از اين را برات آرزو كنم. اگر ميخواد اينجوري بشه بهتره با خيالاتت زندگي كنم تا با خودت.... (البته به خدا من هيچ وقت نفرينش نميكنم. اون اوايل كه به شدت رنجم ميداد و كتكم ميزده يكباره به ذهنم مياومد ولي سريع به خودم نهيب ميزدم كه تو چه آدم پستي هستي، اشتباه را كردي اونو ديونه كردي تازه داري چنين فكري هم ميكني... ) اون شب كلي تو هم رفت و غمگين شد جوري كه انگار من هميشه نفرينش ميكنم. خيلي هم به اين جور چيزها معتقده. خودش ميگفت اون موقعها كه من باهات دعوا ميكردم و بيرون ميرفتم تو كارم بدشانسي مياوردم....
تا صبح هم باهام حرف نزد منو ميخواست به سر كار برسونه، نرسوند، تمام روز بهش تلفن مي كردم جوابم را نمي داد، اما خونه كه اومدم و شام حاضر كردم يه تغيير رفتار ازش ديدم. توي آوردن شام كمكم كرد. هر چند بعد از شام گفت تو چندين بار به من توهين كردي اول با اون كارت بعد آرزوي مرگ منو كردي و چند چيز ديگه و ديگه اينكه منو دروغگو خطاب كردي (آخه يه چيزهاي عجيب و غريب مي گه كه من فكر ميكنم يا براي تنبيه بيشتر من اونا را ميگه يا يه جور توهمه)
ولي باز هم منتظرم كه دوباره بهم بريزه حالا كي نميدونم.
-
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
ببین همسر شما ذاتا و شخصیتی بدبین نیست پس خیلی راحت تر به درمان جواب میده .
اما اینکه طوری راضیش کنی مهمه
ببینم جز شما و خواهرت و همسرت کسی دیگه هم از این ماجراها خبر داره؟