استارت کار رو چجوری بزنم

سلام به همه اعضای خوب تالار
لطفا راهنماییم کنید
یه کم درباره خودم:
پسری هستم 23 ساله دانشجوی ترم 8 کامپیوتر که در حال گذروندن دوره های تخصصی کامپیوتر در زمینه مورد علاقه ام هستم. سربازی نرفتم و یه خونه نیمه ساز هم دارم و درحال حاضر به خاطر اینکه اواخر دانشگاه هست و پایان نامه و کلاس ها ی بیرون دانشگاه و دوره های کاراموزی و ... نمیتونم سر کار برم ولی سابقه کار چند ماهه توی یه شرکت خصوصی رو دارم( که پوستم کنده شد آخه از 8صبح تا 12 شب کار میکردیم).

توی زندگی من ازدواج کردن بخاطر مشکلات خانوادگی و بیماری های ژنتیکی و ... با محدودیتهای زیادی روبرو شده

اوایل دانشگاه با دختری توی دانشگاه آشنا شدم که از لحاظ ظاهری و اخلاق و رفتار مناسب میدونستم و ازش خوشم اومده بود ولی چون به خاطر مشکلات خانوادگی که داشتم ، احساس میکردم نمی تونم بهش پیشنهاد ازدواج بدم برای همین هیچ اقدامی نکردم تا اینکه به قول معروف مرغ از قفس پرید و قضیه مشت کوبیدن توی دیوار و ... (الان هم بعضی وقتا که به یادش می افتم افسوس میخورم که چرا هیچ کاری نکردم ولی نمیتونستم هم کاری بکنم) از اون به بعد تصمیم گرفتم به ازدواج زیاد فکر نکنم تا وقتی شرایطم بهتر بشه

ترم پیش با یه دختری آشنا شدم که احساس کردم مناسبه ولی چون من زیاد کلاس های دانشگاه رو نمیرم و اون هم همینطور خیلی کم میشه ببینمش ( آخه کلاسهای دانشگاه ما اختیاریه). وقتی مطمئن شدم مجرده تصمیم گرفتم بهش پیشنهاد ازدواج بدم ولی از طرفی میترسم اگه ازدواج کنم نتونم دوره های آموزشی رو تموم کنم ( اگه دوره ها رو ادامه بدم مطمئنم میتونم کار خوبی پیدا کنم) از طرفی دوسش دارم و دلم میخواد بیشتر باهاش آشنا بشم و بیشتر درموردش تحقیق کنم اما نمی دونم چطوری سر حرف رو باهاش باز کنم که بتونم باز هم قرار ملاقات بگذارم یا حداقل پای خانواده ها رو وسط بکشم ( کسی که بتونم واسطه قرار بدم رو ندارم حتی مادرم هم نمیتونه بیاد) .و اینکه توی اقوام ما و حتی توی محل زندگی ما پسرها حداکثر تا سن 25 مجرد میتونن باشن بعد از اون هر کسی گیر دستشون میاد رو بهش میندازن بهمین خاطر نمیخوام این موقعیت رو از دست بدم
دوستان عزیز به نظرشما بهتره اول دوره های آموزشی رو تموم کنم و یه کار خوب پیدا کنم و سربازی ام رو برم بعد به فکر ازدواج بیفتم یا اینکه این موقعیت رو از دست ندم ؟ چطوری باهاش صحبت کنم که متوجه بشه قصد ازدواج باهاش رو دارم؟
لطفا کمکم کنید ...
ببخشید که متن طولانی شد

بهتره اول دوره های آموزشی رو تموم کنم و یه کار خوب پیدا کنم و سربازی ام رو برم بعد به فکر ازدواج بیفتم ؟

از نظر من عاقلانش اینکه موارد بالا رو انجام بدید بعد ازدواج کنید شایدنظر شما و دیگران چیز دیگری باشه .موفق باشید .:72:

سلام
چند روز بود سایت پسورد من رو قبول نمی کرد و نمی تونستم وارد سایت بشم تا مدیر سایت زحمت کشیدند و رمز منو عوض کردند تا امروز تونستم وارد بشم . از ایشون تشکر می کنم

همچنین از جان سخت عزیز هم متشکرم که نظرشون رو اعلام کردند

اما واقعا تعجب میکنم بعد از گذشت [size=medium]یک هفته و 163 بازدید از مشکل من فقط یک نفر اهمیت دادن و جواب دادن

از اعضای محترم خواهش میکنم اگه امکانش هست لطف کنن و کمکم کنن

در جواب جان سخت عزیز هم میگم اگه کاری نکنم شاید دیگه هیچ وقت نتونم ببینمشون و ممکنه دیگه فرصتی مثل این پیش نیاد [/size]

سلام

منم با نظر جان سخت موافقم . بهتره اول به فکر کار و ... باشید و هر وقت شرایط ازدواج داشتید ، بهش فکر کنید .
شما نباید به خاطر محیط اطرافتون تصمیم عجولانه بگیرید . ( نمیشه که چون توی محل زندگیتون تا 25 مجردند شما هم همینطور باشید . این مسئله نباید در تصمیم گیری شما تاثیری داشته باشه . ) :324:

درستش اینه که اول کار پیدا کنی ولی الآن که می ترسی این مرغم از قفس بپره،خاستگاریو انجام بده شرایطت کاریتم

بگو.قبول کردن چه بهتر اگر نکردن فردا دیگه حسرت نمی خوری.

پ.ن:عنوانی که انتخاب کردی مبهمه،عنوان باید گویای موضوع باشه.

سلام یک دنیا از همتون ممنون که جواب دادین
آقا چشم قبول . از خیرش گذشتم
اما برای من سوالی ایجاد شده که کمی منو نسبت به بعضی مسائل بدبین کرده می خواستم نظر شما رو هم بدونم
.
1- چند سال پیش که برادرم میخواست ازدواج کنه دانشجوی دانشگاه آزاد بود .کار نداشت و حتی سابقه کار هم نداشت سربازی نرفته بود و رشته دانشگاهش هم بگونه ای بود که کاری براش توی ایران نیست. اماتنها کسی که باهاش مخالفت می کرد من بودم . همه باهاش موافق بودن و تشویقش میکردن .

2- چند ماه پیش که تازه با این خانم آشنا شده بودم‌ ، به اندازه ای خاطر خواهش شده بودم که تصمیم گرفتم کل جریان رو برای مادرم بگم وقتی داشتم صحبت های مقدماتی رو میکردم قبل از اینکه حرف اصلی رو بزنم مادرم طبق تجربه ای که از ازدواج برادرم داشت گفت اگه می خواهی ازدواج کنی باید حداقل یک میلیون تومان فقط برای سرویس طلا کنار بگذاری باقیش به کنار.(یعنی به کل منو ناامید کرد)

3- اوایل محرم امسال توی مسجد محلمون یه روحانی سخنرانی میکرد که میگفتن مدرس حوزه است. درمورد ازدواج صحبت میکرد و کلی آیه و حدیث و روایت و ... میگفت که ازدواج خوبه وفلانه و.... نتیجه همه حرفاش این بود که طبق گفته خداوند جوونا باید ازدواج کنند حتی اگه پول و ... ندارند بعد از ازدواجشون خدا از طریقی که خود بنده هم براش تعجب آوره کمکش میکنه .

با این اوصاف اگه واقعا خداوند کمک میکنه پس
چرا من با هرکسی مشورت میکنم میگه اول پول داشته باش بعد ازدواج کن؟
چرا خیلی از مردم ازدواج قبل از سن 30 سالگی رو کاری احمقانه میدونند؟
چرا خیلی از خانواده ها شرط ازدواج رو کار پردرامد میدونن؟

درضمن من ترم بعدی ترم آخر دانشگاهمه و اینکه دوره های آموزشی که گفتم مطمئنم خیلی خیلی طول میکشه و اینکه من دنبال کار هم هستم اما کار پردرامد رو نمی تونم تضمین کنم .

اگر بخوایم به این سوالات جواب بدیم وارد حوضه ی جامعه شناسی می شیم که از حوصله سایت خارج است.

سلام

بنظر من بهتره اول کار ، سربازی و دوره های اموزشی را تمام کنی . زندگی خیلی سخته پیچ خم داره مبادا فقط بخاطر اینکه تا 25 سالگی مجرد نمونی یه کاری کنی که فردا توی زندگی گیر بیفتی . پیدا شدن کار خوب و رفتن سربازی خیلی امتیاز بزرگیه که میتونه توی یک زندگی بهت کمک کنه :72:

زندگی زیباست اگر زیبا ببینیم
دست به دست هم دهیم تنها نشینیم

زندگی زیباست اگر مهربان باشیم
درون قلب هم جاودان باشیم

سلام mr.blue عزیز:rolleyes:
شما فکر میکنی مردم بر اساس دین زندگی میکنن و نظر میدن؟
واقعا فکر میکنی اگر ما دین را ملاک زندگی قرار میدادیم-در همه ابعادش، نه صرفا ظواهر- این همه مشکل گریبانگیر ما می بود؟
ما همیشه راه خودمون رو میریم آخرش هم از خدا طلبکاریم
(منظورم شما یا کس خاصی نیست،این وصف حال عموم جامعه است)
یا حق...

به نظر من اول شما باید مطمئن بشید که این خانم به درد شما میخوره یا نه؟ راجع به ایشون تحقیق کنید. عقاید و طرز منش و زندگی ایشون رو بشناسید بعد تصمیم بگیرید که چی کار کنید.
ممکنه در همین تحقیقات منصرف بشید و فکرتون هم آزاد بشه. اما اگه به این ایمان و یقین رسیدین که ایشون واقعا مناسب هستند و بعد ها ممکنه مثل ایشون رو پیدا نکنید .... باید با خانوادتون صحبت کنید . شاید جور شد. حداقل بعدا حسرت نمیخورین. البته در این صورت شما مشکلاتی هم خواهید داشت که اگه مردش هستید و میتونید با مشکلاتش هم کنار بیایید شروع کنید.
این جور مسائل بستگی به خودتون داره. نباید به دیگران کاری داشته باشید. تصمیم با خودتونه ، اگه مردش هستین که مشکلات رو تحمل کنید و این توان رو در وجودتون میبینید ، چرا که نه..... اما اگه مطمئن نیستین که بتونید تحمل کنید پس همه چیزو فراموش کنید چون نه تنها خودتون بلکه دختر مردم رو هم بدبخت خواهید کرد.

سلام باز هم از همه شما عزیزان تشـــکر میکنم
تا اینجا من به این نتیجه رسیدم که برای اینکه بعد حسرتش رو نخورم برم در موردش تحقیق کنم و اینکه با خانواده ام در میون بگذارم اگه دیدم واقعا مناسبه و میتونم باهاش کنار بیام که چه بهتر اگر هم دیدم مناسب نیست حداقل فکرم آزاد میشه
در جواب "سارای گمگشته" هم بگم که من به جرات میتونم بگم که با بیشتر مشکلایی که زوج های جوان باهاش برمیخورن آشنا هستم چه از ازدواج دوستام چه از ازدواج برادرم و اینکه من اینقدر توی زندگی به مشکل برخوردم که حتی زندگی کردن توی بهشت بدون هیچ مشکلی رو نمی تونم تصور کنم

اما دوستان گرامی یه مشکل دیگه من همون جور که هم توی عنوان بیان کردم هم توی اولین پست اینه که نمی دونم چجوری سر حرف رو باهاش باز کنم . من توی ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف مشکل ندارم اما توی این یه مورد خاص نمی دونم چرا وقتی می بینمش و تصمیم میگیرم که باهاشون سر صحبت رو باز کنم همش احساس میکنم که ممکنه کار رو خراب کنم و وضع از این که هست بدتر بشه و تا میام به خودم بیام که چجوری سر حرف رو باهاش باز کنم غیبش زده و رفته
حتی برای این کار به کتاب معجزه ارتباط (NLP)هم مراجعه کرده ام اما تاثیر زیادی نداشته
از روزی که اولین پست رو گذاشتم و ازتون کمک خواستم احساس میکنم بیشتر خاطر خواهش شدم تا این حد که با اینکه موقع امتحان های پایان ترم هست ، شبها از فکرش خوابم نمی بره و احساس میکنم چون سال آخر دانشگاهمه این آخرین فرصته حتی اضطرابم برای این موضوع از اضطراب امتحان ها بیشتر شده !
چکار کنم ؟؟؟

باز هم ببخشید که متن طولانی شد :)

چی شد؟
پس چرا کسی جواب نمیده ؟

1) چرا اینقدر میترسید ؟
2) ادم از هر چیز بترسه سرش میاد
3) وقتی برید تو دل واقعیت هایی که ازش یه ترس خیالی ساختید به زمانیکه هدر دادید واسه ترس میخندید پس بیخودی نترسید لطفا
4) مگه میخواهید چیکار کنید یه صحبت ساده هست دیگه .یه جوری ترس دارید که انگار قراره یه سخنرانی به زبان مریخی برای یه خانوم از یه کره دیگه داشته باشید
5) ترس یه مرگه واسه ما ادم ها
مثل مردگان متحرک نباش
نهایتش هر چیزی که باشه خدا با شماست