-
دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام عزیزان خوب و کارشناسان محترم و واقعا و صمیمانه خسته نباشید و این بدانید که دعای خیلی از کسانی که مثل من نمیتونند به روانشناس مراجعه کنند و شما باعث شدید همچین سایتی راه بیافته پشت سر شماست خدا قوت
دوستان خواهر من کوچک حالی از زندگی من گفته حالا من کاملش میکنم تا ببینم واقعا کجای کار من و زندگی من میلنگه من و همسرم هم سن هستیم 30 ساله و آشنایی ما تو راه دانشگاه بود منزل ایشان نزدیک دانشگاه من بود که خوب بعد با برادر کوچکم دوست شد و ان باعث دوستی من و ایشون شد 1 بار هم با هم قهر کردیم اما من طاقت نیاوردم و رفتم جلو و از احساسم بهش گفتم و باز اشتی کردیم بعد من فهمیدم که ایشان عاشق یک دختر دیگه هست که برای ازدواج میخواستش اما گویا پدر دختر مخالف بود و خوب نشد دیگه من کمکش کردم تا بحران روحی بگذراند بعد خانواده اش با ازدواج ما مخالفت کردند اما با قهر ایشون از منزل راضی شدند توی محضر گفتند 2 سال عقد و بعد ازدواج توی این 2 سال من نتونستم خودم توی دلشان جا بدم و کار ما به قطع ارتباط با خانواده اش کشید و ایشون امدند دیگه پیش من با هم مسافرت رفتیم گیر دادند چرا رفتین تنهایی تا ازدواج صبر میکردید من حرفی نزدم باز بعد از 2 سال عقد گفتند برای عروسی صبر کنید که پدر من راضی نشد گفتند سن دخترم میره بالا برای بارداری مشگل ساز میشه خودمان جشن گرفتیم دعوتشان کردیم نیامدند هیچکدام همسرم تنهای تنها بود ماشین فروخت پول پیش خانه داد پدر من جشن گرفت برادرم شغل ثابت بهش داد منم خیلی از خریدهای عروسی فاکتور کردم اما جهاز عالی بردم زندگی شروع کردیم تا پدرم خانه ای به اسم من کرد و خرید و شدیم صاحبخانه پول قسط با هم میدیم اما چون هنوز کامل نشده توش نرفتیم و ایشون گفتن بیا این 2 سال بریم پیش خانواده من و من قبول نکردم و گفتم من 2 بار برای اشتی جلو رفتم هر 2 بار خانواده ات باهام سر بودند نه من ارامش میخوام نه چیزه دیگه ای امدیم منزل مادری من نه اینکه از عمد نخوام نه خواهر مجردش با من همکاره اما محلم نمیزاره چه برسه به اینکه برم انجا تو این گیر دادا فهمیدم شوهرم با یک دختر ذیگه دوست شده بهش گفتم پیچوند قضیه را ازش خواستم ایمیلش باز کنه کرد و گفت ان ول کن نیست میدونه من نمیخوامش دیگه گفتم جلو خودم زنگ بزن بگو ازدواج کردی و مزاحم نشه اینکار کرد اما من خرد شدم شکستم من بخاطرش پا رو همه چی گذاشتم بعد فهمیدم دوستیشان از همان روزهای عقد ما بوده توی خودم ریختم با گریه و اشک ازش خواستم تمام کنه قول داد پدرش که مریض شد باز رفت سراغ این دختر و باب اشنای اون با خانواده اش باز کرد همه عاشقش شدند و اینکه اگر عجله نمیکرد الا اون زنش بود گویا تو مدت بیماری پدرش این دختر همه کاری کرده بود اشنا فرستاده بود و......من باز گفتم اشتباه میکنم تا فهمیدم ان دختر میدونه این همسر داره و ان داره کاری میکنه که خانواده اش با من اشتی کنند یک جورایی هم با من بهتر شدند حتی فرستادنمان مسافرت تو سفر دیدم نه به شوهرم زنگی میزنه نه پیامکی خیالم راحت شد که شوهرم به قولش عمل کرده کلی با هم خوب بودیم اما خانواده اش که زنگ میزدند سریع قطع میکرد منم تلفنی حال باباش میپرسیدم اما حضوری اصلا نرفتم و فقط به پدرش زنگ میزدم تا یک شب که رفت خانه مادرش ایینا من خیلی پشت خطش میرفتم گفت مزاحم یک دفعه هم غیبش زد مزاحمه. شک کردمفهمیدم باز از طریق اون از شر مزاحم راحت شده و دیدم محتاطتر عمل میکنه تو خانه با دختر حرف نمیزنه اما سر کار بله همه اش با هم حرف میزنند حتی با هم رابطه جنسی اما نه به شدت زن و شوهری با هم دارند از ذوست همسرم شنیدم که میگه دختره خیلی مهربان و بهم ارامش میده قرار ارث که بهش میدن بده به همسرم تا قسط صفر کنه به شوهرم گفته وقطش نی نی بیاری تا پای خانواده ات باز بشه به خانمت نمیدانم ازش پرسیدم میگه تو توهم داری من فقط با توام اما میدانم که دروغ میگه دلم میخواد باردار بشم شاید برگرده اما وفتی ان میدانه همسر داره مرد مورد علاقه اش و مشگلی نداره پس ان موقع هم با فرزتد همسرم هم نداره واقعیت اینه که شوهرم دوستش داره و منم دوست داره از محبت به من نمیزنه که با اون باشه یا از وقتش بزنه که با اون باشه نه به هیچ عنوان شاید به واقعیت از اون میزنه که با من باشه اما چرا باید با اون باشه؟چرا هست من که کم نزاشتم چرا؟واقعا چرا؟ :323:
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام عزیزم
به هر حال کار همسر شما اصلا درست نیست . شما هم باید یکم واقع بین تر باشی.
خیلی واضحه که اون خانم داره کلی سرویس به همسرت میده تا اونو به سمت خودش بکشونه
پول - محبت - و کمک هایی به موقع
معلومه که هدفش چیه .
باید یکم جدی برخورد کنی و کوتاه نیای البته باید خیلی مهارت به خرج بدی چون اون خانم می تونه با سرویس هایی که در اختیار همسرت می ذاره به راحتی نظرش و عقده هاش رو زیر و رو کنه
بهتره محتاطانه عمل کنی.این نظر شخصیمه.
گفتی مشاوره نمی تونی بری امیدوارم کارشناسان عزیز اینجا بتونن بهتر کمکت کنن
توکل کن به خدا
موفق باشی.:72:
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
هستی جان امیدوارم از حرفای من دلگیر نشی.اما اون جایی که با هم دوست شدین و قهر کردین اما تو پیشقدم شدی و ابراز احساسات کردی و بعد فهمیدی که کس دیگه ای رو دوست داره و...باید میفهمیدی علاقه ای بهت نداره.احتمالا برای فرار از خاطرات دختری که دوسش داشته و یا به جبران کمکی که بهش کردی تا از اون شرایط بیرون بیاد باهات ازدواج کرده(تقریبا چیزی شبیه مددکار براش بودی).من فکر میکنم تو و خونوادت برای انتخاب عجله کردین.
بعد هم که تو و خونوادت کاملا به این اقا سرویس میدادین و بخشی از وظایفی که به عهدش بوده رو یا حذف کردین یا خودتون انجام دادین مثه تهیه خونه.
خوب این به مذاق این اقا خوش اومده و الان که دختر دیگه ای هم داره بهش از نظر جنسی و مالی خدمت میکنه باهاش دوسته.به نظر میاد شوهرت کلا تعهد داشتن رو یادش رفته.
تنها چیزی که الان بهت میتونم بگم تو این شرایط اصلا بچه دار نشو و مثه زنهای صد سال پیش برای بهبود زندگی نسخه بچه دار شدن نپیچون.
بهتره فعلا شرایط زندگیت رو معلوم کنی.خیلی قاطعانه،نه ازموضع ضعف یا با اشک و ناله باهاش اتمام حجت کن.باهاش صحبت کن.ازش بپرس تو زندگی مشترکتون چه چیزی رو کم داشته یا چه نقطه ضعفایی دیده و تو هم خواسته هات رو واضح و صریح بهش بگو.و با توافق هم یه زمان مشخص تعیین کنید تا حلشون کنید.
و خیلی محکم ازش بخواه رابطش با اون دختر رو کاملا قطع کنه و یه فرصت دوباره به خودش و تو بده
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
خوب این به مذاق این اقا خوش اومده و الان که دختر دیگه ای هم داره بهش از نظر جنسی و مالی خدمت میکنه باهاش دوسته.به نظر میاد شوهرت کلا تعهد داشتن رو یادش رفته.
دقيقاً همينطوره. متأسفانه تو جامعه ما يه جورايي داره در حق زنا ظلم ميشه. از كوچيك گرفته تا بزرگ، چه مجرد چه متأهل، حقيقت اينكه به نظر من نه تنها پسرا بلكه خيلي از دخترا از ترس تنهايي و صدالبته حرفهاي اين و آن حاضر به ازدواج با افرادي ميشن كه علاقه كمي بهشون دارن يا موقعيتشون بالاتر از اون هست وبعدش هم بايد با همه مسائل كنار اومد و ساخت. از قديم هم همين بوده الانم هست. مردي كه از لحاظ مادي هيچ تعهدي نداشته باشه از همه بدتر هست. به نظر من بعضي از مردا اصلاً لياقت زندگي رو رفاه رو ندارن تنها به اين دليل كه جنبهاش رو ندارن. به نظر من هم با شوهرت كاملا منطقي صحبت كنين تا اين مسئله فيصله پيدا كنه. چرا اون دختره دست از سر شوهرتون برنميداره؟ هدفش چيه؟ ازدواج؟ در مورد شما فكر نكنم با ايجاد فشار مالي روي شوهرتون بشه كاري كرد چون يكي هست كه بهش سرويس بده پس بايد به فكر ديگه اي باشيد. بهترين كار اينكه از مشاور خوب كمك بخواهيد.
موفق باشي
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hasti jan
[]
واقعا کجای کار من و زندگی من میلنگه
به نظر من اینجاهاش :
من و همسرم هم سن هستیم 30 ساله و آشنایی ما تو راه دانشگاه بود منزل ایشان نزدیک دانشگاه من بود که خوب بعد با برادر کوچکم دوست شد و ان باعث دوستی من و ایشون شد 1
بار هم با هم قهر کردیم اما من طاقت نیاوردم و رفتم جلو و از احساسم بهش گفتم و باز اشتی کردیم
بعد من فهمیدم که ایشان عاشق یک دختر دیگه هست که برای ازدواج میخواستش اما گویا پدر دختر مخالف بود و خوب نشد دیگه من کمکش کردم تا بحران روحی بگذراند
بعد خانواده اش با ازدواج ما مخالفت کردند اما با قهر ایشون از منزل راضی شدند توی محضر گفتند 2 سال عقد و بعد ازدواج
توی این 2 سال من نتونستم خودم توی دلشان جا بدم و
کار ما به قطع ارتباط با خانواده اش کشید و ایشون امدند دیگه پیش من با هم مسافرت رفتیم گیر دادند چرا رفتین تنهایی تا ازدواج صبر میکردید من حرفی نزدم باز بعد از 2 سال عقد گفتند برای عروسی صبر کنید که پدر من راضی نشد گفتند سن دخترم میره بالا برای بارداری مشگل ساز میشه
خودمان جشن گرفتیم دعوتشان کردیم نیامدند هیچکدام همسرم تنهای تنها بود ماشین فروخت پول پیش خانه داد پدر من جشن گرفت برادرم شغل ثابت بهش داد منم خیلی از خریدهای عروسی فاکتور کردم اما جهاز عالی بردم زندگی شروع کردیم
تا پدرم خانه ای به اسم من کرد و خرید و شدیم صاحبخانه پول قسط با هم میدیم اما چون هنوز کامل نشده توش نرفتیم و
ایشون گفتن بیا این 2 سال بریم پیش خانواده من و من قبول نکردم و گفتم من 2 بار برای اشتی جلو رفتم هر 2 بار خانواده ات باهام سر بودند نه من ارامش میخوام نه چیزه دیگه ای
امدیم منزل مادری من نه اینکه از عمد نخوام نه خواهر مجردش با من همکاره اما محلم نمیزاره چه برسه به اینکه برم انجا
تو این گیر دادا فهمیدم شوهرم با یک دختر ذیگه دوست شده بهش گفتم پیچوند قضیه را ازش خواستم ایمیلش باز کنه کرد و گفت ان ول کن نیست میدونه من نمیخوامش دیگه گفتم جلو خودم زنگ بزن بگو ازدواج کردی و مزاحم نشه اینکار کرد اما من خرد شدم شکستم من بخاطرش پا رو همه چی گذاشتم بعد فهمیدم دوستیشان از همان روزهای عقد ما بوده توی خودم ریختم با گریه و اشک ازش خواستم تمام کنه قول داد
پدرش که مریض شد باز رفت سراغ این دختر و باب اشنای اون با خانواده اش باز کرد شاید به جبران نیازی که به داشتن همسرش در کنار خانواده اش داشت. نه همسر به ازای از دست دادن خانواده !!
همه عاشقش شدند چرا شما با شرایط بهتر ( رفت و آمد راحت تر، استرس کمتر و ... نتونستی، اما اون دختر با رفت و آمد و ارتباطی پر از استرس و خطر آبروریزی و نداشتن وجهه ی خوب در خانواده معمولی ایرانی و ... تونست ؟)
و اینکه اگر عجله نمیکرد الا اون زنش بود گویا تو مدت بیماری پدرش این دختر همه کاری کرده بود اشنا فرستاده بود و......من باز گفتم اشتباه میکنم تا فهمیدم ان دختر میدونه این همسر داره و ان داره کاری میکنه که خانواده اش با من اشتی کنند یک جورایی هم با من بهتر شدند حتی فرستادنمان مسافرت تو سفر دیدم نه به شوهرم زنگی میزنه نه پیامکی خیالم راحت شد که شوهرم به قولش عمل کرده کلی با هم خوب بودیم اما خانواده اش که زنگ میزدند سریع قطع میکرد منظور ؟؟
منم تلفنی حال باباش میپرسیدم اما حضوری اصلا نرفتم همه جوره میدون را خالی کردی !! و فقط به پدرش زنگ میزدم تا یک شب که رفت خانه مادرش ایینا من خیلی پشت خطش میرفتم گفت مزاحم یک دفعه هم غیبش زد مزاحمه. شک کردمفهمیدم باز از طریق اون از شر مزاحم راحت شده و دیدم محتاطتر عمل میکنه
تو خانه با دختر حرف نمیزنه اما سر کار بله همه اش با هم حرف میزنند حتی با هم رابطه جنسی اما نه به شدت زن و شوهری با هم دارند از کجا می دونی؟
از ذوست همسرم شنیدم چرا موضوع را به دوستان همسرت کشوندی ؟؟ که میگه دختره خیلی مهربان و بهم ارامش میده قرار ارث که بهش میدن بده به همسرم تا قسط صفر کنه به شوهرم گفته وقطش نی نی بیاری تا پای خانواده ات باز بشه به خانمت نمیدانم ازش پرسیدم میگه تو توهم داری من فقط با توام اما میدانم که دروغ میگه
دلم میخواد باردار بشم شاید برگرده :316:
اما وفتی ان میدانه همسر داره مرد مورد علاقه اش و مشگلی نداره پس ان موقع هم با فرزتد همسرم هم نداره واقعیت اینه که شوهرم دوستش داره و منم دوست داره از محبت به من نمیزنه که با اون باشه یا از وقتش بزنه که با اون باشه نه به هیچ عنوان شاید به واقعیت از اون میزنه که با من باشه چقد جالبه که برای اون دختر حقی قایلی و اینقد خودت را دست کم گرفتی که وقتی شوهرت بهت توجه می کنه، می گی از حق اون زده و اومده سراغ من :163:
اما چرا باید با اون باشه؟چرا هست من که کم نزاشتم
چرا؟واقعا چرا؟[/size] :323:
1- پیشقدم شدنهای شما فرصت "خواستن" را به همسرتون نداد. اون شما را به دست نیاورده، پیدا کرده. برای همین هم نگران گم کردنتون نیست. زحمتی نکشیده که برباد بره!
2- پوئن های چپ و راست خانواده اتان به همسر و زندگی شما از یک طرف باعث تحقیر همسرتان شده، حس داماد سرخانه بودن بدترین حس و صفت برای یک مرد است. مردانگی اش را ذره ذره ازش گرفتید. از طرف دیگه اعتبار شما را کم کرده. اینها که هر بلایی سرشان بیاورم یک امتیاز جدید برای نگه داشتن من می دهند. این دختر اینقد بی ارزش است که برای نگه داشتنش دایم به من باج می دهند؟
3- جدا کردن همسر از خانواده یکی از بدترین کارهای ممکن است.
4- مخالف دقت و هوشیاری در زندگی نیستم. اما مخالف کنجکاویهای آشکار مثل چک کردن موبایل و داشتن پس ورد ای میل هستم. چرا با باز کردن ای میلش جلوی چشم خودش تا این حد تحقیرش کردید و خطایش را به رویش آوردید؟ چه لزومی داشت ای میل را بخوانی و بعد خط و نشان بکشی؟ بهتر نبود محکم و متین در این مورد با ایشون صحبت می کردید و تعهد و خط قرمزها را یادآوری می کردید؟ اگر تصمیمتان جدایی قطعی بود، اشکالی نداشت. حداقل می گفتی مطمئن شدم و جدا شدم. شما که قصد برخورد جدی نداشتی چرا ایشون را تحقیر و خودت را سبک کردی؟
5- چرا مسایل خانوادگی ات را تا دوست همسرت کشوندی؟ حرمت خانه و زندگی ات را خودت نگهدار.
6- به نظر من اعتماد به نفس و همینطور عزت نفس پایینی دارید.
چه انشای طولانی ای :163:
آویژه ی عزیز،
پست های زیبای شما نشان دهنده ی استعداد و آشنایی خوبتان با ادبیات فارسی و به تبع آن قواعد نگارش و ... است. شاید با چنین افرادی برخورد نداشتید و احساس می کنید از روی عمد یا سهل انگاری است. اما به پشتوانه ی تجربه ای که ( تا حدی مربوط به این مساله) دارم، باید بگم
بعضی ها ( از جمله خودم )در این زمینه به اندازه شما استعداد ندارند.
بعضی ها آموزش کافی ندیده اند ( مخصوصا نسل بعدی که در راه است. دبستانی های امروزی )
بعضی ها هم ساختار مغز و منطقشان طوری است که اهمیت این موضوع را نمی بینند. این حالت بیشتر در آقایون مشاهده می شه.
و شاید بعضی ها هم بی دقت و سهل انگارند ... که به نظرم تعدادشان کم است.
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام دوستان مهربانم
شب نم عزیزم من خوب و درست مطالب بیان نکردم ببین درست وقتی قهر کردیم من پیشقدم شدم برای اشتی کردن اما اون هم به من علاقه داشت چرا اگر نداشت موقعی که خانواده اش میگفتند نه قبول میکرد نه اینکه به مدت 1 ماه بره هتل و بعد بخدا من هرروز بهش میگم تو برو به خانواده ات سر بزن حتی میگم اگر پدر و مادر از در بیرونت میکنند از پنجره برو و..... من اتفاقی از دوستش شنیدم بهش حرفی نزدم که اینم داستان خودش داره ولی کار خدا بود من اول خیلی صمیمانه با همسرم صحبت کردم اما منکر میشد بعد شک کردم باز حرفی نزدم تا خواهرش بهش زنگ میزد و میگفت خانم فلانی اینکار کرده این عصبانی میشد خوب این خیلی طبیعی که اگر بینشان حرفی نبود چرا همسرم عصبانی بشه؟ بعد من به طور مستقیم نخواستم لیملش باز کنه گفتم امروز برات از محل کارم ایمیلی زدم خوندی؟گفت من ایملم چک نکردم رفتم نوت بوکم اوردم و گفتم بیا بخون و ببین چقدر عاشقتم بعد از پیشش بلند شدم چند لحظه بعد امدم پیشش که بعد ایمیل ان دیدم..... بارها شنیدم که همسرم به صمیمی ترین دوستش گفت خانواده ام من میخوان که منم دارم میرم دیگه چرا ااذیتش کنم و الا خودش استرس داره من نمیخوام زیادترش کنم هر وقت خواست و دوست داشت میاد یا انها خواستند میان دعوتش میکنند واینکه تا من پیششم با خانواده اش مکالماتش کم میکنه برای خودمم جالب هست و چرا من که حرفی نمیزنم اما حس میکنم شاید اونا چیزی میگن و این نمیخواد من بفهمم و باز شب نم عزیزم اینکه گفتم از محل کارش حرف میزنه مطمئنم نه تنها اون موقع جز 5 شنبه و جمعه ها که منزل ار صبح که 8 میره بیرون تا 2 که میاد فقط به اون زنگ میزنه و حرف میزنه چیزی بالای 5 ساعت البته من به برادرم گفتم یک کاری کن اطاقاتون یکی بشه نگفتم چرا بهانه تنهای امیر اوردم و از ایجا فهمیدم که رابطه جنسی دارند که یکبار داشتند چت میکردند حواس امیر نبود موقع خروج ای دیش کامل ببند من رفتم دیدم بازه و تو ارشیو دیدم که ازش دختره پرسیده برای اولین بار که رابطه س.. با من تجربه کردی و تو زندگیت تا الان هم نداشتی با کسی حالا دوست داشتی؟ب بازم دعوتم میکنی خانه اتان ؟ تازه میترسیدی دیدی حواسم بود که بهت اسیبی نزنم و اونم تایید کرده بود باور تان نمیشه وقتی خوندم تا یک هفته سر درد داشتم پیشش نمیخوابیدم منظورم از حق هم این بود که با تمام این کاراش میدونم که من به اون ترجیح میده اما چرا حاضر نیست کلا با اون ارتباطش قطع کنه نیست و دیشب مهمانی بودیم دیدم یواشکی داره باهاش حرف میزنه مثل اینکه دختره خواستگار داره و این داشت باهاش حرف میزد و کمکش میکرد تا خوب تصمیم بگیره اما بعد خیلی پکر شد و از من خواست که سریع بریم خانه منم به روش نیاوردم و سریع حاضر شدم و متاسفانه احساس میکنم باردارم رفتم ازمایشگاه بهم گفتند هفته دیگه بیا ازمایش بده تو این وضعیت و این.... با همسرم صحبت کردم میگه نه من خیانت نمیکنم میخنده میگه مدرک هم داری؟
اما چرا واقعا حاضر نمیشه اونو ترک کنه اگر حس میکنه با اون خوشبختتره من طلاق بده که جوابش میدونم هم اونو میخواد هم من الا مطمئنم اگر سالی بود که میخواستیم ازدواج کنیم و با این دختره اشنا شده بود بیخیال من میشد اون دختر داره پزشکی میخونه من لیسانسم اون همه بهش میگن دکتر اما من و هنوز خانواده اش دختر رو دوست دارند ... جالبتر اینکه دنیای اون دختر همسر من نمونه اش بخشیذن ارثش به همسر من که هیچ کاره هست به نظرتان با دختره حرف بزنم؟برم دیدنش؟
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hasti jan
به نظرتان با دختره حرف بزنم؟برم دیدنش؟
خیر.اصلا.برای چی میخوای ببینیش؟اینکار فقط تو رو خورد و حقیر میکنه
واسه چی میخوای باهاش حرف بزنی؟اصلا چی میخوای بهش بگی؟میخوای بگی این اقا زن داره؟که خوب میدونه.میخوای بگی من ازاین اوضاع ناراحتم؟که خوب نگفته خودش اینو میفهمه.میخوای بگی دست از سر شوهرم بردار؟بهت میگه شوهر توئه که ول کن من نیست.اگه راست میگی برو شوهرتو جمع کن.
تازه ممکنه به شوهرت هم بگه و خدایی نکرده شوهرت سر این موضوع شاکی بشه.مردا خوششون نمیاد زنشون خانوم مارپل بازی براشون در بیاره.
فکر میکنی اگه رابطه شوهرت و این دختر قطع بشه دیگه همه چی تمومه؟
شوهرت نشون داده که دلبسته این زندگی نیست یا تو نتونستی دلبستش کنی و استعداد اینکه بعد ازاین ماجرا با دختر دیگه ای دوست بشه رو داره.
بهتره مشکلت رو از ریشه حل کنی و رابطه سست خودت و شوهرت رو درست کنی
(متاسفم اگه تند صحبت کردم)
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
شب نم جان!
ممنون که از من تعریف کردی.
اما عزیز دل! من که نگفتم اینجا کسی داستان سرایی کند یا قطعه ادبی بنویسد. همین مقدار که جملاتش را با یک نقطه از هم جدا کند و هر از گاه یک اینتر بزند کافیست!! و دست کم یک بار برگردد و متن را بخواند و ایراد هایش را بگیرد.
در همین مورد هم دیدم که ایشان از سه نقطه و علامت سوال استفاده کرده اند. پس معلوم است هر دو را می شناسند و آموزش کافی دیده اند.
اما اینکه چرا استفاده نکرده اند ...
برای صاحب پست کمال احترام را قائلم و قبول می کنم گاهی روحیات ما در نوشته هایمان تاثیر گذار است. اتفاقی که ممکن است برای "هستی" رخ داده باشد...
در هر صورت صحبت من در مورد رویکرد کلی همدردی به چنین پست هایی بود و اگر مثال زدم تنها خواستم منظورم را واضح بیان کنم.
خب حرف های من تمام شد و حالا می توانی آن دکمه گزارش را بزنی تا این گفت و شنود دو نفره ما وسط اتاق دیگران، حذف شود.
از تو ممنونم :72:
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
اویژه جان حرف شما کاملا درست و من عذر میخواهم اما عزیزم اینم مدنظر داشته باش ما که اینجا میایم انقدر فشارهای روحی داریم و به ان فکر میکنیم درگیرش هستیم که دیگه به نوع نوشتن دقت نمیکنیم.نمونه اش خود من که نه روزم میشناسم و نه شب
شاید باورتان نشه امروز از بس ناراحت بودم با همسرم رفته بودم خرید امدم خانه جای میوه کلید خانه در یخچال گذاشته بودم که مادرم دید و منم چون نمیخواستم اذیت بشه و چیزی بدونه دروغ گفتم.
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام عزیزم
ببین با تمام این تعریف ها نظر من اینه که شوهرت دودل شده از یکطرف تو و از طرفی خانواده اش خوب طبیعی که کم بیاره و خسته بشه و متاسفانه چون اون دختر میدونه شوهرت زن داره باهاش راه میاد و اینجاست که شوهر تو با اون احساس ارامش میکنه
عزیز دل بهترین راه اینه که
۱.بنشینی و با همسرت جدی حرف بزنی شاید از لحاظ جنسی مشگلی باشه
۲.قبل از اینکه پای بچه بیاد وسط بری با مادر و پدر همسرت اشتی کنی چون اگر بچه دار شدی این حس که انها بخاطر بچه تورو دوست دارند نه خودت گریبانگیرت میشه و انوقت وضعییتت بدتر میشه
ودر اخر اینکه ببین اون دختر چکار داره برای همسرت میکنه باوجود این همه مشگلات اما تو نکردی
به خودت اطمینان داشته باش و اعتماد به نفس ببر بالا اگر ان دکتر تو هم در حد امکانات خودت کم نیستی و حالا درست یا غلط بواسطه خودت یا هرکس دیگه انتخابش تو بودی پس میتونی شوهرت مال خودت کنی توی تاپیک ها سری بزنی میبینی مهارت های همسرداری دوستان خیلی واضح و روشن اموزش دادند
موفق باشی
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
[/از دوستان خوبم ممنون که راهنمایی کردند
دوستان عزیزم متاسفانه اگر کمترین دو دلی هم داشتم که شاید واقعا شوهر من راست میگه امروز متوجه شدم نه من درست حدس زدم. این خانم با شوهر من چهار سال دوست و ما هم با دوران عقد چهارسال که ازدواج کردیم.
و جالب اینجاست که دیشب پدر همسرم به شوهرم تماس گرفت و گفت که پسر بزرگش خانه خریده و ما میخواهیم مغازه بفروشیم و پول به ان بدهیم اما الا مشتری بد پیدا میشه داری به من پول بدهی که ایشان گفت خبرتان میکنم .پیش خودم گفتم الا میاد و بهم میگه منم کمکش میکنم گفت بهم و منم گفتم میخوای از داداش بگیرم تا بعد که برگرداندند بهش پس میدیم اون داره الا اما نخواست و گفت نمیخوام از اون بگیرم و عصر دیدم داره یواشکی با تلفنش حرف میزنه و کمک میخواست واسه گرفتن اون پول حتی میگفت چک و سفته هم میدم شک کردم رفتم نزدیکش صدا دختر رو شنیدم دیگه نمیتونم تحمل کنم با خودم گفتم اگر باردار بودم بچه ام میندازم ازش خواستم بگه پای تلفن کی گفت خسته ام نکن تو حساس شدی دوستم بود میخوای باهاش حرف بزنب
گفتم اره گفت پس ابروی من چی میشه مبگه رنش بهش شک داره دست انداختم گردنش گفتم امیر ما با سختی ازداواج کردیم من عاشق توام تو عاشقم بودی هنوزم هستی؟گفت اره و رفت حمام بخدا دارم میسوزم حتی نمیتونم گریه کنم کاش خانه خودمان بودیم حتی راضی به مشاوره رفتن نیست میگه کار ادم های بیکار من ککار کنم اما مطمئنم باردار باشم میندازمش size]
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام
عزیزم بهتره اول از همه ارامش خودت را بدست بیاری.
عزیزم یادت باشه که خیلی خوبه ادم عاشق همسرش باشه اما این عشق نباید باعث بسته شدن چشمات بشه و همچنین خیلی اعتماد خوبه اما در حدش و اعتماد کورکورانه فقط به خودت ضربه میزنه.
کاملا شرایطت رو درک می کنم و می دونم که در حال حاضر نمی دونی باید چیکار کنی
بهتره توی مدتی رفت و امد ها و تماس های همسرت رو تحت نظر بگیری بدون اینکه بهش گیر بدی.
مطمئن باش مردا توی جواب پس دادن خیلی راحت دروغ هم میگن
پس باید خیلی مهارت بخرج بدی.و فهمیدنش زمان بره.
توکل کن به خدا
امیدوارم که همه چیز مشخص بشه.
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
چیزایی که باید بهت میگفتم رو قبلا گفتم،تنها چیزی که الان میتونم بگم اینه که ما ادما انقد اختیار نداریم که به راحتی جون یه انسان هر چند کوچیک،ضعیف و ناتوان رو بگیریم.
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
عزیز من این همه گفتیم اشتباه کردید عروسی را خودتون گرفتید
اشتباه کردید این همه کمک مالی کردید خونه خریدید ماشین دادید و ...
باز میگی از برادرم قرض کنم بدم شوهرم بده ...
شما فقط یه جا میخواستید که حرف بزنید. در جواب پست دوستان فقط ی سری درد دل میکنید و ...
به جوابها دقت کن. به راه حال ها فکر کن
اینقد آویزون نباش. منت نکش ...... با پول شوهرت برنمیگرده
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
عزیز من این همه گفتیم اشتباه کردید عروسی را خودتون گرفتید
اشتباه کردید این همه کمک مالی کردید خونه خریدید ماشین دادید و ...
باز میگی از برادرم قرض کنم بدم شوهرم بده ...
شما فقط یه جا میخواستید که حرف بزنید. در جواب پست دوستان فقط ی سری درد دل میکنید و ...
[size=large]به جوابها دقت کن. به راه حال ها فکر کن
[size=large]اینقد آویزون نباش. منت نکش ...... با پول شوهرت برنمیگرده [/size][/size]
سلام عزیزم منم با شب نم جان کاملا موافقم ا
گر شوهرت میخواد بره بگذار تا بره تا وقتی برای نگه داشتنش متوصل بشی به کوچک کردن شخصیتت به چشمش نمیای دیده نمی شی
عزیزکم اگر بارداری پس به دوران بارداریت فکر کن مادر من میگه دوران بارداری شیرینترین دوران برای یک مادر پس تلخش نکن تازه برگ برنده دست تو با کمی سیاست زنانه میتونی شوهرت و علاقه ان به خودت برگردانی خدا به تو الا یک امانتی کوچلو یک فرشته معصوم داده پس امانت دار خوبی باش و به نقاط مثبت خودت فکر کن نقاط مثبتی که تو داری و ان خانم نداره
منم برات دعا میکنم تا مشگلت حل بشه :72:
عزیزم شاید دادن این پست در اینجا بی مفهوم باشه اما من وقتی خیلی احساس دلتمگی میکنم میرم پیش بابام :311: اخه من بابی هستم بعد بابام برام این شعر میخونه من دلم ارام میشه
خدا کنه برای شما موثر باشه
لالا یت می کنم خوابت نمیاد
بزرگت کردم و یادت نمیاد
الا لا لا تو را دارم
چرا از بی کسی نالم ؟
لالالالاگل آلاله رنگم
لالالالا رفیق روز تنگم
خوابت کنم من
علی گویم و بیدارت کنم من
گل سرخ منی زنده بمونی
ز عشقت می کنم من باغبونی
تو که تا غنچه ای بویی نداری
همین که گل شدی از دیگرونی
لالالالا گلم باشی تو درمون دلم باشی
بمونی مونسم باشی به
وقت پیری عصای دستم باشی
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه
یه وقت پا نزاری تو شهر غصه
لالایی کن مامان چشماش بیداره
مثل هر شب لولو پشت دیواره
لالالالا گلم باشی
انیس و مونسم باشی
بیارین تشت و آفتابه
بشورین روی شهزاده
که شاهزاده خداداده
همون اسمش خداداده
[/align]
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
با سلام
نمیدانم انتقاد کردن در این تالار از همین تالار هم ازاده یا نه به من گفتند حالا که نمیتونی بری مشاوره این تالار کارشناسای خوب و راهنمایهای خوبی میکنن اما واس من دریغ از یک کارشناس شاید فکر کردین مشکل من مهم نیست اما بخدا اینجوری نیست
دارم از بین میرم نمیتونم با کسی حرفی بزنم شوهرم داره از حدش میگذرونه فکر میکنه من نمیفهمم نمیدانم یک گوشی و یک خط دیگه داره زمانی که میاد خانه خاموشش میکنه حتی پیامک هم به ان دختر اشغال داد که به ثابتم نه زنگ بزن نه پیامک حتی اگرگفتند امیر مرده فقط به ان خط زمانای که روشن هست یا اگر خودم از این خط زنگ زدم تو نه به هیچ عنوان
بخدا اگر باردار نبودم صبر نمیکردم طلاق میگرفتم اما شبها همچین خودش واسه خانواده ام لوس میکنه کارای من انجام میده که بهم میگن خوشبحالت. خواهرم رفته که با دختره حرف بزنه فهمیده دکترا را داره توی مشهد میخونه وتهران نیست خواستم از موقعیت استفاده کنم شوهرم برگردونم که قبض ۳۵۰هزار تومانی موبایلش دیدم و فهمیدم باهم روزانه بالای ۵ساعت حرف میزنند در صورتی که با من همان چند ساعتی که منزل اگر در ساعت اداری من تماس بگیرم گرفتم اگر نه که فقط یک تماس انم خوبی کجایی همین با اون چی میگه نمیدانم حالا توروخدااااااااااااااااا به چند تا سؤال من جواب بدید التماستان میکنم
.۱اگر عاشق من بود بخاطر من به خانواده اش پشت کرد هرچند موقتی پس چرا حالابه من خیانت میکنه
.۲اگر عاشق ان شده چرا بچه خواست پافشاری میکرد (البته از خواهرش شنیدم که پدرش گفته ارزوم دیدن بچه امیر کی میخواد پدر بشه پس)
.۳ چرا با من اینکارو میکنه و نقش بازی میکنه منی که حتی جشن عروسی کوچکی گرفتم از همه خریدهای عروسی گذشتم و کلی ساپورتش کردم والا هم مدعی که هنوزم بدون من نمیتونه زندگی کنه اینکار میکنه
من دیشب بر حسب اتفاق ایمیلی که به ان دختره اشغال و نفهم داده بود خواندم نوشته بود من دوستت دارم خودتم میدانی الا شرایط امدن ندارم من بیشتر از تو دلتنگتم میدانم انجا غریبی وتنها اما خدا داری امام رضا پیشته من به داشتنت افتخار میکنم و.....
باور کنید داشتم خفه میشدم عکس دختر دیدم تو ایمیل همسرم نمیتونم نا حق بگم قشنگ بود مطمئنا"میتونه انتخاب بهتری داشته باشه حتی نوشته بود اگر خواستم شوهر کنم با کسی میکنم که کمتر از تو دوستش داشته باشم تا تورو از دست ندهم
من با این بچه چکار کنم با خودم زندگیم باور میکنید شدم ۴۵کیلو دکترم گفته اگر روحیه ام بد باشه بچه ام پیش فعال میشه تصمیم داشتم سقطش کنم نتونستم شبها امیر باهاش حرف میزنه اینکاراش من گیج کرده بهم بگید مشکل همسرم چیه چرا دوگانه شده هم اون هم من میشه ؟
امیدوارم یک اینبار کارشناسای این تالار جواب منم بدن همینطور دوستای همراه و کوشای خوبم
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
عزیزم برو مشاوره حضوری
اینجا خوبه اما نه به تنهایی
و تازه کار تو ریشه ای و اورژانسیه
یه کمک درست حسابی میخوای
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام هستي جان خوبي؟ ميدونم كه خوب نيستي
عزيزم چرا نميشيني با شوهرت صحبت كني؟بهش بگي ايميل ديدم قبض موبايل ديدم حتي دختره رو ديدم
داد و بيداد راه ننداز...عين دو تا ادم عاقل حرف بزنيد
از احساست بگو و نهايتا بگو ما هركدوم واسه ادامه اين زندگي مختاريم و ازاديم كه راه ديگه اي رو بريم من تو رو زندوني نميكنيم اما از دورويي بدم مياد صادقانه بگو هدفت چيه تا منم از سردرگمي در بيام و تصميم واسه ايندم بگيرم
به خدا جز اينكه باهم حرف بزنيد راه بهتري نيست
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام میدانم که الا باید حضوری برم پیش روانشناس اما عزیزم تو نوشته قبلم گفتم که شرایطم اصلا جور نیست به چند دلیل
اول که شوهرم نمیاد به هیچ عنوان بارها امتحان کردم میگه مگه دیوانه ایم من خودم یک پا روانشناسم بعد هم ما مشگلی نداریم
دوم هم شرایط الا دکتر به من استراحت مطلق داده و حتی از محل کارم مرخصی استعلاجی گرفتم گفتم که من وزنم شده چهل و پنج کیلو با قد بالای صدوهفتاد و پنج
بخدا دیشب انتقدر باهاش حرف زدم که قول داد با اون دختره اشغال بهم بزنه و مرخصی بگیره بریم مسافرت البته الا نه ماه های بعددی که من بهتر بشم اما یقین دارم که قولش مثل قول های قبلیش تو خالی
کاش فقط میگفت چرا اینکار میکنه و من از چی براش کم گذاشتم ای کاش میگفت :323:
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
[size=medium][color=#C71585]
سلام عزیزم
درکت میکنم که چه روزای بدی داری میگذرونی اما عزیزکم مرگ یک بار شیون یکبار بگو و خودت خلاص کن
هستی جان تو الا باید به فکر ان فرشته کوچولوی درونت باشی که داره شکل میگیره و میخواد پا به عرصه این دنیایی بزرگ بزاره باید به شوهرت بگی همه چی .باید ان تکلیف خودش و تو و اون نفر سوم مشخص کنه
دلم میخواد خدا قدرتی به من میداد پوست این مردای اینجوری غلفتی میکندم میدادم دست زنش
امیدوارم آرامش به تو روی بیاره و شوهرا قدر این صبر و گذشت تو بفهمه
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام عزیزم
اگر می خوای زندگیت رو نجات بدی از همین الان شروع کن با خانواده همسرت رابطه خوب داشته باشی
زنگ بزن غذای مورد علاقشون رو درست کن دعوتشون کن هر چی که احساس می کنی شادشون می کنه حتی اگر از اونا متنفر باشی باز زندگیت دست اوناست باید این کار روبکنی و خودت رو تو دلشون جا کنی
بعد از یک هفته به دختره زنگ بزن چند تا نشونی بده که بفهمه از همه چیز خبر داری و بهش بگو که ازش شکایت می کنی و مدرک هم داری بترسونش طوری که آرزو کنه آبروش نره
خیلی جدی
بعد آروم آروم قضیه رو به شوهرت بگو و بگو که داری به خانوادش می گی و التماس نکن فقط بگو که یا اون یا من
اگه تصمیمشو گرت که بهت می گه اگه نه حالاتو خانواده شوهرت رو هم داری و اونا از تو طرفداری می کنن
و نوه کوچولوشون
من کارشناس نیستم
اما امیدوارم کمکت کنم
اگه اشتباه می کنم بگید
خودت رو توی این یک هفته شاد و سرزنده نگه دار اصلا ژولیده نباش بوی خوش بده . مرتب برید خون ه مادر شوهر و یا اونا رو دعوت کن با پدر شوهرت هم خیلی خوب مثل دختر دلسوزش باش
مردا دوست دارن زنشون رو خوشحال ببینن بعد از یک هفته که بهش می گی یهو یاد شادی یک هفته پیشش می افته و دلش نمی یاد از دستش بده
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام چی کار کردی خبری نشد؟
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام دوستان عزیزم
اینجا می خواهیم یک درگوشی با خانمهاداشته باشیم که می تواند در زندگی زناشویی معجزه کند و آنها را در بهترین مسیرها هدایت کند
اصولي كه زنان بايد در همسرداري رعايت كنند.
براي آنكه زندگي زناشوئي از شادي ونشاط لازم برخوردار باشد، زن دربرابر شوهر بايد اصولي را رعايت كند. شما خانم محترم در صورتي كه اين اصول را رعايت كنيد ، همسر شما شيفته شما خواهد شد و تا آخر عمر عاشقانه دوستتان خواهد داشت . هرگز فراموش نكنيد يك ” پر” را نمي توان با فشار و قدرت به جايي پرتاب كرد ولي همين” پر” را مي توان با جريان ساده هوا به هر جايي فرستاد .
1 - دركليه موارد معيشت اعم از تملك ودرآمد وغيره ازكلمه ما استفاده نماييد نه من وتو ؛ فراموش نكنيد كه اكنون زندگي مشترك شروع شده ديگرمن وتومطرح نيست.
۲- درمقابل شوهر خود هرچند حق باشما باشد، لجبازي واصرار نكنيد.
۳- شوهر خود را بخصوص درمقابل بستگانش تحقير نكنيد. ازتعريف و تمجيد بستگان خود درمقابل آنان پرهيز نماييد.
۴- از مخالفت ومشاجره با شوهر خود بپرهيزيد.
۵- چنانچه كمكهائي ازطرف بستگان شما به شوهرتان شده آنها را به رخ او نكشيد.
۶- با دوستان وآشنايان شوهرتان درمعاشرتها بيش ازحد معمول گرم نگيريد.
۷- شوهر خود را درمعاشرت با اقوامش محدود نكنيد.
۸ - دررفت و آمد و معاشرت با بستگان شوهر خود پيشقدم باشيد.
۹- به بستگان نزديك شوهر خود (مادرشوهر، پدرشوهر، برادرشوهر، خواهرشوهرو…) بيش از خويشاوندان ديگر احترام بگذاريد.
۱۰- زحماتي كه براي پذيرايي خويشاوندان شوهر خود متحمل مي شويد به رخ شوهر خود نكشيد.
۱۱- چنانچه در آمدي داريد و براي زندگي هزينه ميكنيد آن را بازگو نكنيد.
۱۲- از مردان ديگر نزد شوهرتان تمجيد نكنيد. هيچ مردي را به رخ شوهرتان نكشيد و ترجيح ندهيد و در گفتار اين موضوع را رعايت كنيد.
۱۳- براي انجام درخواستهاي خود با شوهرتان با خشونت و آمرانه برخورد ننماييد.
۱۴- برای برآوردن نيازمنديهاي خود از نظر مادي و غير مادي امكانات شوهر خود را در نظر بگيريد و او را تحت فشار نگذاريد .
۱۵- خود را براي شوهرتان بياراييد و بهترين و تميزترين لباس خود را در مقابل وي بپوشيد.
۱۶- در مقابل شوهر خود با حالت افسرده و اخمو حاضر نشويد .او را در موقع ورود به خانه با لبخند و شاد وخندان استقبال كنيد.
۱۷- پس از مراجعت شوهر خود به خانه كارهاي خود را حتي الامكان كنار بگذاريد ودر حضور او بنشينيد و با سخنان خوشايند و با گرمي با او خداحافظي كنيد.
موفق باشید
http://www.hamdardi.net/thread-19744-post-185005.html#pid185005
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام عزیزم
با همسرم نشستم صحبت کردم اما متاسفانه ترجیح داد بحث تمام کنم به دوران بارداری سالم فکر کنم و گفت مطمئا" باش یک تار موی گندیده تو با هیچکس عوض نمیکنم اگر هم دیدی هنوز با ان دختر حرف میزدم اون بهم التماس کرده و گفته برام مهم نیست تو زن داری مهم اینه من به همین هم قانع هستم حتی میگفت کاراش برام مهم هم نیست
اما امروز به دختر حرف زدم گفتم چرا دست از سر زندگی من بر نمیداری شوهرم بارها ازت خواسته بیخیالش بشی تو نمیزاری گفت فقط یک چیزی بهت میگم اگر راست میگه پس چرا روزی پنج بار در هفته بهم زنگ میزنه و روزانه کمتر از ۶ساعت هم حرف نمیزنه ابن یعنی برو دنبال زندگیت؟من دوستش دارم اما به تو هم احترام میزارم و بارها من بهش گفتم برات چکارا کنه حالا هم به تو میگم بگرد دنبال اصل اشتباه ان دوستت داره و برات ارزش قائل اما هنوز نفهمیدی که شوهرت چقدر روحش خسته است اما من تو چند روز فهمیدم تا اونم من دوست داره منم دوستش دارم
منم از امشب گفتم بره خانه مادرش اینا و تا بچه ام بدنیا بیاد میرم دادخواست طلاق میدم هرچند که بارها زنگ زد اما طبع گرگ مرگ
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
[size=large]
سلام من نه روانشناسم نه چیزه دیگه ای اما از نوشته هات خوب فهمیدم که شوهر تو ببخشید که رک میگم اما واقعیت شوهر تو داره هم از اخور میخوره هم توبره که هم تورو میخواد هم اونو
میدانی دنیا هم بکامش دیگه هم زن داره هم داره پدر میشه هم زنش قانع هست و ساپورتش میکنه هم در کنار این موضوع هم دوست دختری ترگل ورگل داره که دکتر هست پولدار هم هست دوستشم داره بهش راه هم میده خوب دیگه چی میخواد والا کی که بدش بیاد تازه خسته نباشید هم داره
به نظر من میدان خوب کاری کردی بچه هم بنداز جلوش خودش بزرگ کنه ببین ان دختره باز حاضر بمونه پاش مطمئن باش اینکار نمیکنه چون هنوز ازدواجم نکرده نمیکنه و شوهرت برمیگرده منت کشی
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
سلام عزیزم
اگر می خوای زندگیت رو نجات بدی از همین الان شروع کن با خانواده همسرت رابطه خوب داشته باشی
زنگ بزن غذای مورد علاقشون رو درست کن دعوتشون کن هر چی که احساس می کنی شادشون می کنه حتی اگر از اونا متنفر باشی باز زندگیت دست اوناست باید این کار روبکنی و خودت رو تو دلشون جا کنی
بعد از یک هفته به دختره زنگ بزن چند تا نشونی بده که بفهمه از همه چیز خبر داری و بهش بگو که ازش شکایت می کنی و مدرک هم داری بترسونش طوری که آرزو کنه آبروش نره
خیلی جدی
بعد آروم آروم قضیه رو به شوهرت بگو و بگو که داری به خانوادش می گی و التماس نکن فقط بگو که یا اون یا من
اگه تصمیمشو گرت که بهت می گه اگه نه حالاتو خانواده شوهرت رو هم داری و اونا از تو طرفداری می کنن
و نوه کوچولوشون
من کارشناس نیستم
اما امیدوارم کمکت کنم
[تصویر: www.hamdardi.com_2.net.jpg]
اگه اشتباه می کنم بگید
خودت رو توی این یک هفته شاد و سرزنده نگه دار اصلا ژولیده نباش بوی خوش بده . مرتب برید خون ه مادر شوهر و یا اونا رو دعوت کن با پدر شوهرت هم خیلی خوب مثل دختر دلسوزش باش
مردا دوست دارن زنشون رو خوشحال ببینن بعد از یک هفته که بهش می گی یهو یاد شادی یک هفته پیشش می افته و دلش نمی یاد از دستش بده
گزارش این ارسال به یک مدیر آنلاین ویرایش
تو خیلی اشتباه می کنی
الان از این حرفا گذشته که تازه می خوای ببینی خیانت کرده یا نه
بله خیانت کرده
خیانت می تونه تو یه نگاه بد باشه چه برسه به حرفهای عاشقانه و رابطه ......
اما تو باید زندگیت رو حفظ کنی با حبت به خانواده شوهرت و جدی بودن در زمینه قطع این رابطه
چون با طلاق چیزی درست نمی شه فکر کردی بقیه مردا چی هستند ...........
باید زندگیت رو درست کنی
با محبت به خانواده شوهرت و تهدید اون دختر و بهش بگو که آبروشو می بری
البته فعلا فقط در حد تهدید بگو با شکم حاملت میای تو دانشگاهشون جلو استادا و همکلاسیها آبروشو می بری
بترسونش
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
محبت به خانواده شوهرت خیلی مهمه رابطت با اونا رو دریت کن
رابطت را اونا رو درست کن به هر قیمتی شده با طلاق هیچ چی درست نمی شه
-
RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره
عزيزم من سلام .
راستشو بخواي اگه به همين منوال پيش بري ، پيش بيني ميكنم تو بچه رو به دنيا مياري هيچ اتفاقي هم نميفته چند تا قهر و آشتي ديگه ،دوباره يه بچه ديگه و ......
چرا ميگي كاري ازت بر نمياد ؟
رفتارهاي كاملا منفعلانه داري ، هيچ تلاشي هم نميكني فقط نشستي زانوي غم بغل گرفتي .
مدام ميگي كارشناساي تالار بيان . آخه خدايي حرف گوش ميدي ؟
عزيز من از اولش شما همه چيز رو براي همسرت مهيا كردين . به جاي اينكه اون دلش بخواد زودتر برين سر زندگي شما با صرف نظر كردن از خواسته هاتون و تقبل مخارج عروسي عجله كردين . حالا هم كه ميگيم انقدر ساپورت نكن ،دو ثانيه بعد ميگي پول ميخواسته تازه تو دلت قند آب شده كه بياد از شما بگيره .
دنبال مشاوره اي يا اينكه كسي راهتو تاييد كنه ؟
آخه شما كه تقريبا به خيانت همسرت مطمئن بودي ،چرا تا مشكلت حل نشده باردار شدي ؟
حالا هم والله اگه راهو درست بري دنيا به آخر نرسيده .
يه كمي حمايت هاتون رو از همسرت كم كنيد . به جاي اينكه خونه مادرت بمونيد به بهونه بچه و اينكه دوست داري اتاق ني ني داشته باشين ، مستقل شين و خونه اجاره كنيد . ( تورو خدا فردا نگي داداشم پول داد رفتيم يه خونه رهن كامل كرديما ) وقتي مجبور باشه اجاره خونه بده ، وقتي يه كمي هزينه هاش زيادتر شه ديگه نميتونه 350 هزار تومن پول قبض موبايل بده .
عزيزم اول زندگي همه چيز به همسرت دادين ،جهاز خوب ،خونه ،زندگي ،كار ديگه واسه چي تلاش كنه ؟
ميره اوقات فراغتشو با ديگرون پر ميكنه .
عزيزم انقدر خودتو قوي كن كه همسرت عاشقت باشه و حتي اگه جهازم نداشته باشي به اين چيزها اهميت نده .
بذار دنبال خودت باشه .
بذار رو پاهاش بلند شه و دو تايي با هم لذتشو ببرين .
اگه امروزم با پول برش گردوني رفته رفته قيمتش خيلي ميره بالا .
كاري كن كه دليل برگشتش تو باشي .