-
جاقی همسرم
[size=large][size=medium][size=medium]سلام به همه.مشکل من شاید به نظر خیلی ها یه کم عجیب بیاد یا خیلی ها اصلا درگیرش نباشن.بچه ها حقیقت اینه که شوهر من خیلی چاقه و وقتی میگم خیلی شما تصورتونو بیشتر از یه شکم بر آمده کنین.البته قبل از ازدواجمونم چاق بود و خانواده ی من به شدت به خاطر این چاقی مفرطش با ازدواج ما مخالف بودن اما نمیدونم حکمت چی بود که من این قدر عاشقش شدم و علی رغم این که خودم هیکل خیلی ظریفی دارم و خوشگلم هستم(ببخشید که این قدر رک میگم) باهاش ازدواج کردم حتی یادم میاد که تو عروسی همه از این که چطور من حاضر شدم زنش بشم تعجب کرده بودن! بارها و بارها هم از اطرافیان شنیدم که تو به این خوشگلی این چه شوهریه داری و غیره که البته قبلا برام مهم نبود.حالا ممکنه فکر کنید هیچ اقدامی واسه لاغریش نکردیم! تا حالا پیش هزار تا دکتر رفته حتی اون دکتره که خیلی اسم در کرده بود (الان اسمش یادم نیست) هزار جور رژیم براش نوشتن حتی تردمیل خونگی خریدیم و هزار جور قرص لاغری و غیره و غیره اما دریغ از یک ذره همت و تلاش واسه لاغری.انگار اصلا براش مهم نیست.اولترها که نامزد بودیم حداقل یه کم تلاش میکرد یا نشون میداد که تلاش میکنه اما الان........
این چاقیش روی همه ی روابطمون اثر گذاشته و من خیلی احساس ناراحتی میکنم کم کم داره به نظرم میاد که اون کلا نسبت به همه یا شاید بهتر باشه بگم اکثر خواسته های من بی تفاوت.باورتون نمیشه چقدر حرص میخورم وقتی میشنوم که شما دو تا اصلا بهم نمی آید و غیره.
تو رو خدا کمکم کنین دیگه نمیدونم چی کار کنم شاید باید ببرمش پیش روانشناس.نمیدونم.... واقعا نمیدونم [/size][/size][/size]
-
RE: جاقی همسرم
سلام
به نظر مياد شما به دليل حساس شدن زياد روي اين موضوع و زووم كردن بيش از حد،اين مشكل براتون از اون چيزي كه هست بزرگتر داره جلوه ميكنه!!
در راستاي اين حساس شدن،گير دادنهاتون به ايشون شروع شده،و معلوم هم نيست كه با چه لحني و با چه جمله هايي اين مورد رو به ايشون تذكر ميدي!!!(بفرما،بشين و بتمرگ همه يه معني رو ميده ولي....)
تمركز بيش از حد شما به اين مسئله باعث شده از بقيه حسن هاي همسرتون كاملا غافل بشي و شب و روز به اين موضوع فكر كني!
مشكل ديگه، تاثير گرفتن شما از حرفاي ديگرون هست!(دوست عزيز، در دهن مردم رو نميشه بست...!)
به نظرم بهترين كار اينه كه از الان كامل بيخيال گير دادن ها بشي،يا حداقل اينطور وانمود كني!
به نقاط مثبت ايشون بيشتر فكر كن، به اينكه چرا عاشقش شدي و باهاش ازدواج كردي، به خاطرات خوبي كه تا الان با هم داشتين، ازش تعريف كن،بهش محبت كن، در كنارش باش!! شما نزديكترين كسش هستي،اگر خودت جاي اون بودي دوست داشتي همسرت چطور باهات رفتار كنه!؟ باور كن اكثر چاقي ها اصلا دست خود آدم نيست،
يه كم دلسوزانه تر و عاقلانه تر به اين موضوع نگاه كن!
وقتي رفتار و ديدت رو عوض كردي اونموقع ميتوني يواش يواش ايشون رو به سمت رژيم و ورزش سوق بدي....
موفق باشيد:72:
-
RE: جاقی همسرم
حق با شماست رفتار من خیلی تندتر از سابق شده.اما منم بالاخره یک زنم و دلم میخاد که همسرم به خواسته هام توجه کنین.باور کنین من اصلا آدم دهن بینی نیستم و همیشه طبق نظر خودم تصمیم میگیرم اما بالاخره این حرفها وقتی 2 سال تکرار باشه(دو ساله که ازدواج کردم) آزار دهنده میشه.
به نظرتون یه مدت فقط روی رابطه مون کار کنم و با وزنش کاری نداشته باشم؟
-
RE: جاقی همسرم
قرار نیست همسر شما چشم و گوش بسته به همه خواسته های شما بگه چشم! اون هم خواسته ای اینقدر سخت و طاقت فرسا.
متاسفانه تعداد زیادی از همسران با این تصور اشتباه ازدواج می کنن که بعد از ازدواج می تونن همسرشون رو عوض کنن
دوست عزیز. وقتی شما به همسرتون "بله" گفتید یعنی ایشون رو همونجوری که هست، با تمام خوبی ها و نقص ها پذیرفتید و از نظر اخلاقی درست نیست خواهان تغییری در ایشون باشید که آسون نیست. هم چنین به طور ضمنی به ایشون قول دادید در هر شرایطی همراه و همدل ایشون باشید. به ویژه در طعنه ها و زخم زبان ها.
به نظر من به جای ایشون خودتون یه سر برید پیش روان شناس. چون ظاهرا جای جای نوشته تون از برخورد سایرین آه و فغان کردید و این نشانده عدم قاطعیت کافی برای دفاع از تصمیمتونه.
بعد از حل این مشکل از مشاور بخواید مهارت درخواست از همسر و تغییر مطلوب رو بهتون آموزش بده.
موفق باشید.
-
RE: جاقی همسرم
آویژه جان مثله این که شما درست متوجه مشکل من نشدین.من نگران سلامتیش هستم و آه و فغان ها برام در درجه دوم و حتی شاید دهم قرار داره. البته انکار نمیکنم منم ممکنه دچار ضعفهای شخصیتی باشم درست مثله همه و حتما برای از بین بردنشون تلاش میکنم اما آیا نباید مسیله ای رو که تمام جوانب زندگی شخصی و اجتماعیمونو تحت الشعاع قرار داده حل کرد؟ درسته که من نباید از همسرم بخام عوض شه اما این عوض شدن نیست بلکه یک قدم به سمت موفقیت و سلامت بیشتره.خودشهم با این موضوع موافقه فقط من نمیدونم چه طور اراده ی لازم رو درش ایجاد کنم.ادر ضمن ایشون از اول به من و پیش تمام فامیل قول داده بودن که لاغر میشن و من با این پیش فرض ازدواج کردم که از پس این کار بر میاد اما انگار نمیتونه و من میخام کمکش کنم چون خودشم از چاقیش اذیت میشه.
-
RE: جاقی همسرم
سلام دوست عزیز:72:
وقتی تو کلاس بچه ها از رژیم و ورزشهای سخت و گرسنگی و این چیزا حرف می زنن من واقعا نمی فهمم چی می گن دقیقا مثل شما!
کسی که چاقه واقعا برای کم کردن حتی 1 کیلو کلی باید سختی بکشه. پس فکر نکن کار راحتی و ازش می خوای یا او قول داده پس باید عملیش کنه.
قطعا برای سلامتیش لازمه اما این راهش نیست که شما پیش گرفتی.
شغل شوهرت چه جوریه؟ ایا ناهار و شام و با هم می خورین؟ خب از همین جا شروع کن غذاهای کم کالری درست کن. شبا بگو چقدر دوست دارم با هم قدم بزنیم. و مجبورش کن که با همدیگه قدم بزنید و وقتی برگشتین بگو چقدر خوش گذشت چقدر خوبه هر شب با هم قدم بزنیم. در واقع با یه تیر دو نشون زدی هم قدم زدی و از با هم بودن لذت بردین و هم قدمی برای سلامتی همسرت برداشتی.
در مورد رژیم و دکتر و ... هم سعی کن از راهش بری این قرصها نه تنها عوارض داره بلکه موقع قطعش تاثیر بدی هم روی سلامتی فرد می ذاره.
یه دختری در کلاسمون تو مدت 9 ماه 11 کیلو کم کرد خیلی هم راضی بود و عوارضی نداشت.حتما ادرس دکترش و می گیرم و بهت می دم.
اما خواهش می کنم بیشتر روی تکات مثبت و خوبیهای همسرت زوم کن و اینکه چرا عاشقش شدی. حرفای مردم و بریز دور. دهن مردم و واقعا نمی شه بست. تو عاشق همسرت بودی پس عاشقش بمون تا دهان دیگران و با این رفتارت ببندی و اجازه ندی هر کسی برای زندگیت اظهار نظر کنه.
موفق باشی:72:
-
RE: جاقی همسرم
به نظرم اگر ایشون رو به زندگی با خودتون خیلی دلگرم کنید بدون اینکه از ایشون بخواهید ایشون شروع می کنند به تلاش برای رسیدن به انسان مطلوب شما. این روشی که من در پیش گرفتم برای رسیدن به خواسته هام و تا الان به دو تا از خواسته هام رسیدم.
اصلا به روشون نیارید که چاق هستند چون ادم های چاق اگر غذا رو به این دید بخورند که چاق نشوند بدتر چاق می شوند. پس بهتره
1- خودتون به تنهایی پیش دکتر تغذیه برید و رژیم مناسب با قد و وزن و سن همسرتون رو بگیرید و در وعده های غذایی که درست می کنید رعایت کنید.
2- سعی کنید با زبان نرم و دلبری همسرتون رو عاشق زندگی با خودتون بکنید بدون اشاره به چافی ایشون و روی نقاط مثبت ایشون خیلی تاکید کنید و اونها رو ببینید و به اونها افتخار کنید.
3- از غذاهای اماده در رژیم غذاییتون اصلا استفاده نکنید.
4- ورزش صبحگاهی رو برای حفظ سلامتی فراموش نکنید.
-
احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
من قبلا یک تاپیک دیگه در مورد چاقی شوهرم باز کردم از راهنماییهای دوستان هم استفاده کردم اما هنوز مشکلم حل نشده.شوهرم لاغر که نشده هیچ چاقترم شده.چاقیش روی همه چیز اثر گذاشته حتی دیگه نمیتونیم یک سکس خوب با هم داشته باشیم و این موضوع منو به شدت افسرده کرده.الان در حدود 6 ماه که نتونستیم به خوبی با هم رابطه داشته باشیم و اونم قبول نمیکنه که به خاطر فیزیک نامناسب خودشه.علاوه بر همه ی اینها حرفهای دیگران هم به شدت اذیتم میکنه چون من خودم از نظر جسمی خیلی ظریف و باریکم و این که مرتب میشنوم که ما هیچ شباهتی با هم نداریم ناراحتم میکنه.
شوهرم پیش از ازدواج قول داده بود که حتما لاغر میکنه اما نتونست.
حالا به جایی رسیدم که دلم میخواد ازش جدا شم.البته ناگفته نماند که زندگی ماهم مثله همه ی زندگیهای دیگه پستی و بلندیهایی داره اما حالا دیگه با این شرایط دیگه تحمل این پستی و بلندیها رو هم ندارم.احساس میکنم که دارم توی این زندگی که از ابتدایی ترین چیزشم که رابطه ی جنسی محرومم حروم میشم.تو رو خدا کمکم کنید.من شوهرمو دوست دارم.نگران سلامتیشم.دلم بچه میخاد اما با این وضع نمیتونم اقدام به بچه دار شدن کنم.راهنماییم کنید که چی کار کنم؟
تو رو خدا کارشناسا و مدیر همدردی و اس سی ای کمکم کنید دارم دیوونه میشم:302:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
نازنين جان ميشه بيشتر توضيح بدين ؟فقط مشكلتون عدم رضايت جنسي هست يا مشكلات ديگه اي هم داريد؟
چند ساله كه ازدواج كرديد ؟چند سال دارين ؟انتخاب خودتون بوده؟
به نظر من هيچ وقت بهش نگيد كه بخاطر فيزيك بدنش سكس نامناسب دارين يا مستقيم بجونش غر نزنيد كه چاقي اينجوري غرور مردانش رو مياريد پايين و رفته رفته احساس بدي پيدا ميكنه و از هم دورتر ميشيد و اينم باعث مشكلات ديگه ميشه
هر حرف و خواسته اي هم كه دارين با ملايمت و با حرفاي عاشقونه بهش بگيد نه با غر زدن و دعوا
يكم خيلي تمركز نكنيد رو چاقي و بحث لاغر كردن يه مدت بيخيال شيد.
من خودم يه مدت ميخواستم لاغر كنم البته چاق هم نبودم فقط چند كيلو اضافه وزن داشتم چون قدم بلنده هيكلي تر ديده ميشدم هر كاري ميكردم اشتهام عوض كم شدن بيشتر هم بيشد يه مدت بيخيال شدم ديگه خودمو همونطور قبول كردم و همونطوري دوست داشتم الان به طرز عجيبي قشنگ لاغر كردم طوري كه هرجا ميرم ميپرسن كدوم باشگاه ميري رژيم ميگيري !!در صورتيكه نه باشگاه ميرم نه رژيم انچناني ميگيرم الان شدم مانكن :227
موفق باشي گلم :72:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
آرامش جان ممنونم که جواب دادی.در جواب سوالات باید بگم که من 26 سال و همسرم 27 سالشه.ایشون انتخاب مستقیم خودم بود و من تمام شرایطشو میدونستم و دوست داشتم فقط با چاقیش مشکل داشتم که اونم قبول کرد که حتما حلش میکنه.مشکلات زیادی چاقیش برامون ایجاد کرده از خرید یه لباس ساده گرفته که کلی باید بگردیم تا سایزش پیدا بشه تا ترس من از مشکلات قلبی یا بیماریهای دیگه ای که ممکنه بگیره.البته باید بگم اضافه وزنش چند کیلو نیست باور کن دیگه از حد عادی تجاوز کرده :302:
مشکلات دیگه ای هم داریم مثه همه ی زن و شوهرهای دیگه اما من از اون مشکلات نمیترسم و میدونم که همه یه جوری این مشکلاتو دارن اما این چاقی دیگه امونمو بریده.خودشم میدونه باید لاغر شه هزار تا دکترم رفته از دکتر کرمانی گرفته تا صد نفر دیگه اما فقط دو سه روز رعایت میکنه بعدم یادش میره.تو رو خدا بگید چه جوری میتونم کمک کنم اراده اش قوی بشه.الانم به خاطر یه سری مشکلات مالی که پیدا کرده بودیم میگه استرس دارم و بیشتر میخوره.قربونش برم ورزشم بوسیده گذاشته کنار کارشم یه جوری که مدت زیادی نشسته است.رفته تردمیل خریده 3 میلیون که مثلا وقتی تو خونه است راحت باشه و بتونه پیاده روی کنه تردمیله داره گوشه اتاق خاک میخوره.
سابقه ی بیماری قلبی تو خانواده شون زیاده باباشم تو 50 سالگی در اثر همین بیماری قلبی و چاقی فوت کرده و مادر 45 سالشو تنها گذاشته.من دلم نمیخاد آخر و عاقبتمون اون جوری بشه.
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
نازنین خواهرم،
این مشکل ایشون به نظر می رسه نوعی اختلال هست که می تونه با کمک روانشناسی که در رابطه با اختلالات خوردن اطلاعاتی دارند حل بشه...
با این حال:
- باید ببینید دقیقا چه زمانهایی شروع به خوردن می کنند و اشتها دارند، در این لحظات به ایشون کمک کنید تا توجه ایشون از خوردن صرف کارهای دیگری بشه.
- به هیچ وجه سرزنشش نکنید. مدیریت کنید اوضاع رو...
- از رژیم غذایی خونه برنج، نان، نشاسته و کربوهیدراتها، قند رو کامل حذف کنید و چربی و نمک رو به حداقل برسونید.
- از گوشتهای قرمز و سفید بدون چربی و نان استفاده کنید
- احتمالا ایشون بسیار سریع غذا می خورند... با ایجاد فرصتهای کافی برای غذا خوردن، پخش موسیقی، ایشون رو به آرامش هنگام غذا خوردن دعوت کنید
- وعده های غذایی رو به آرامی کم کنید... مثلا تعداد پیمانه های برنج رو/ مقدار غذا رو آرام کم کنید
- رژیم غذایی خونه رو یک دفعه تغییر ندهید چون پایدار نخواهد بود.. آرام اما پایدار و با برنامه
- شیرینی و شکلات رو از دم دست بردارید
- حواسشون رو پرت کنید تا هنگام عصبی بودن و ناراحتی چیزی نخورند/ در این مواقع چای سبز (که البته با طعم های عسل و لیمو و ... ) در بازار موجود است استفاده کنید
- تنقلات ممنوع ( مغز و ... )
- کافئین ممنوع ( چای سیاه، قهوه، نسکافه، کولا و ... )
- سالاد و فیبر قبل از غذا بدون سسهای پرچرب بصورت زیاد
- آب بنشوند حتما
- صبحانه می توانید از کرن فلکسهای رژیمی با شیر استفاده کنید و پنیر و میزان کنترل شده نان/ از چای شیرین ترجیحا استفاده نکنید
- ایشون فقط به دکتر تغذیه نیاز ندارند بلکه به روانشناس نیز نیازمندند پس حتما مراجعه حضوری رو جدی بگیرید
- به نظرم حتما با یه پزشک متخصص برای انجام آزمایشات مشورت کنید تا آزمایشاتی برای ایشون بنویسند. جای نگرانی نیست... اما بسیار لازمه
- عدم رضایت جنسی رو مطرح کنید و دنبال مقصر نگردید... از پوزیشنهای مناسب و متناسب استفاده کنید
سوالی بود بپرسید
مشکلی نیست.. حل می شه خواهرم!
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
سلام
من میخواستم بپرسم که شما به عنوان زن خونه چجور کاری کردین براش
غذا و خورد و خوراک که حتما دست شماست
بنظر من نگید من لاغرم و اون لاغر کنه خودش
شما هم همراهیش کنی خیلی بهتر نتیجه میگیری
غذاهایی که دکتر میده با برنامه دقیق رعایت کن و بپز
باهم برید پیاده روی
تو که زن خونه هستی و مدیر خونه خیلی راحت میتونی
چرا تا حالا نشده؟
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
اس سی ای عزیز مرسی که جواب دادین .واقعا مرسی.اول جواب چرخ و فلک رو که زحمت کشیده و برام جواب دادم میدم بعد چند تا سوال از جناب اس سی آی دارم.چرخ و فلک راستش من هر جور کاری که بگی کردم.اما شوهرم قبل از ازداجمونم چاق بود من کمکش کردم حدود یه سال اول زندگی هیچ اضافه وزنی نداشته باشه و وزنش ثابت باشه اما بعد چون کارش عوض شد و ظهرها خونه نمیاد عملا مدت زیادی خونه نیست و من کنترلی روی خورد و خوراک این مدت طولانیش ندارم.بهش ناهار میدم میبره اما میدونم که بیشتر از اون میخوره من نمیگم چون من لاغرم اونم باید خودشو لاغر کنه فقط نگران سلامتیشم.غذاهای رژیمشم کامل میپزم اما وقتی سیر نمیشه خودش میره سر یخچال مثلا نون پنیرمیخوره این قدر تند غذا میخوره که منی که نصف اونم غذا نمیخورم ده دقیقه بعدش غذام تموم میشه.میدونی تا خودش نخواد من که نمیتونم دستاشو ببندم یا مدام مواظب خورد و خوراکش باشم من میخام یهجوری بشه که خودش بخواد.
اما جناب اس سی ای حدس شما کاملا درست بود شوهرم خیلی تند غذا میخوره و وقتی استرسم داره بیشتر میشه خودمم متوجه شدم که فقط دکتر تغذیه کافی نیست و باید از روانشناس کمک بگیرم اما نمیدونم چه جور باید مطرحش کنم که قبول کنه و حقیقتش روانشناسیم که تو این زمینه تخصص داشته باشه سراغ ندارم.البته شوهرم آدم منطقیه و اگه درست مطرح کنم قبول میکنه اما نمیدونم راهش چیه؟
توصیه های دیگه تونم خیلی عالی ود اما شوهرم عاشقه برنجه(بزرگترین عامل اضافه وزنشم همینه) و علاقه ای به غذاهای نونی یا بدون نون نداره اما سعی میکنم رفته رفته مقدار برنجشو کم کنم.اگه در مورد سوالم راهنماییم کنید خیلی ممنون میشم.
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
نازنین اول اینرو بگم که من اگه زن داشتم فکر میکردم زنه من اومده این تاپیک رو زده:163:
آخه از اولش هرچی گفتی دقیقا عین من هست ظاهر و باطن
من تازگی شروع کردم به لاغری و اینجا هم تاپیک زده بودم و تا اینجا فقط 1کیلو لاغر شدم
من توی مقاله ای خوندم که عدم توانایی تغییر شرایط بد یکی از نشونه های تنبلی هست!!
من خودم هروقت یکی منو توصیه و زور کرد به لاغری بدتر خوردم و چاقتر شدم
من هم موافقم که تا وقتی که خودش نخواد نمیشه کاری کرد
اما چون میگی تا حالا چندین بار هم تلاش کرده,پس معلومه عین من میخواد لاغر کنه ,اما از تنبلی ادامه نمیده و ول نمیکنه
یعنی خودش میدونه که باید لاغر کنه,اما تنبلی و عدم قبول فشار نمیذاره اقدام کنه
در کل نظر من روی این هست که باید دزدکی و بدون ایجاد حساسیت کارت رو جلو ببری
اصلا دیگه در این مورد حرفی بهش نزنی
اما از یه طرف غذاهای کم کالری و کم حجم بپزی
اونهم آروم آروم و بدون جلب توجه,قدم قدم جلو بری
از اونطرف هم کاری کنی که خودش به فکر لاغری بیفته
اونوقت تو هم همراهیش کنی
مثلا روزنامه و مجله هایی که توش در مورد چاقی و لاغری حرف زدن بذاری دمه دست
یا لباسی براش کادو بخر اما یه سایز کوچکتر
خلاصه حرفم اینه که اصلا شوهرت رو تحریک نکن و تحت فشار نذار
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
با سلام
هر چند که فرمودید به پزشکهای متعددی اشاره کرده اند و ممکن است قبلا اینها را شنیده باشید، امیدوارم که توانسته باشم کمکی کرده باشم:
سعی کنید ایشون رو با شیر و ماست ترجیحا کم چرب سیر کنید. نگران مقدارش نباشید. کلسیم موجود در لبنیات چربی را تجزیه می کند. اگر بازهم گرسنه شدند از شیر یا ماست خلص یعنی بدون غذای دیگر و بدون نان استفاده کنید. همان شام را اینطور بگذرانید کافی است. میتوانند جهت طعم از یک تکه کوچک شکلات (مانند یک تکه کوچک قند) استفاده کنند.فقط در صورت گرسنگی دوباره شیر یا ماست میل کنند تا خوابشان ببرد. کلسیم باعث خواب الودگی هم می شود و زودتر خواهند خوابید و امکان خوردنشان کمتر خواهد شد. حتی می توانید با هم میل کنید.
هر ورزشی را مثلا پیاده روی را فقط به انگیزه سرحال شدن وسالم ماندن انجام دهند. بهیج وجه خسته نشوند وگرنه دلزده خواهند شد. فراموش نکنید مهمترین و مهمترین ومهمترین بحث در انجام ورزش مثلا تردمیل یا پیاده روی مداوم بودن انست. باز هم تاکید میکنم اصلا خسته شان نکنید. سعی کنید مفرح باشد و حتما پیوسته. یعنی حتی خیلی کم ولی هر هفته ترک نشود.
من خودم نتیجه گرفتم.
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
به نظرم اگه ميتوني سعي كن به بهانه هاي مختلف روزي حد اقل نيم ساعت باهاش برو پياده روي....تاثير پياده وري واقعا سريع و محسوسه...
ضمنا همسر شما بايد از جهت سلامت غدد و هورمون هاي بدنش بررسي بشه پس پيشنهاد اولم اينه كه پزشك متخصص داخلي مراجعه كنيد و ازمايشات لازم رو انجام بديد بعد به فكر رژيم و تردميل و ...باشيد
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nazanin83
شوهرم خیلی تند غذا میخوره و وقتی استرسم داره بیشتر میشه خودمم متوجه شدم که فقط دکتر تغذیه کافی نیست و باید از روانشناس کمک بگیرم اما نمیدونم چه جور باید مطرحش کنم که قبول کنه و حقیقتش روانشناسیم که تو این زمینه تخصص داشته باشه سراغ ندارم.البته شوهرم آدم منطقیه و اگه درست مطرح کنم قبول میکنه اما نمیدونم راهش چیه؟
توصیه های دیگه تونم خیلی عالی ود اما شوهرم عاشقه برنجه(بزرگترین عامل اضافه وزنشم همینه) و علاقه ای به غذاهای نونی یا بدون نون نداره اما سعی میکنم رفته رفته مقدار برنجشو کم کنم.اگه در مورد سوالم راهنماییم کنید خیلی ممنون میشم.
نازنین،
همانطور که گفتم هیچ کدوم این کارها رو نمی توانید یک دفعه شروع کنید.. پس برنامه ریزی/ مدیریت / کنترل، برای اجرای راهکارها الزامیه
مطمئنا ایشون از این وضعیت راضی نیستند و اگر می بینید که مقاومتی نمی کنند چون نمی توانند و قدرت اون رو ندارند... و البته تشخیص این نوع اختلال معمولا سخت هست و کمتر متوجه می شوند... گاهی حتی ریشه های افسردگی هم می تواند داشته باشد که با ریشه یابی صحیح، این مشکل هم حل خواهد شد.
به هیچ وجه تخریب نکنید، سرزنش نکنید، ایراد نگیرید، عزت نفس ایشون رو پایمال نکنید، مقایسه نکنید و هرگز از این جملاتی مثل اینکه " تو این زندگی حروم شدم" رو برای خودتون هم تکرار نکنید... زندگی همانطور که گفتید همواره در فراز نیست، گاهی نشیب و گاه فراز... زیبایی زندگی رو صد چندان می کنه...
کمکشون کنید که زودتر به حالت اول بازگردند... که البته با راهکارهایی که گفتم حتما این اتفاق خواهد افتاد
مسلما تصمیم ایشون جهت بهبودی نقشی اساسی خواهد داشت..
و بدونید که شوهر شما نفر اول نیست که با این مشکل روبرو شده و نفر آخر هم نخواهد بود.. بسیاری این مشکل رو داشته اند و با رسیدگی به موقع برای همیشه مشکلشون حل شده... پس محکم باشید و با برنامه ریزی دقیق ادامه دهید.
می توانید با روانشناسی قبلا صحبت کنید و بعد موضوع رو با شوهرتون در میون بگذارید و حتی دلیلی غیر از مشکل خوردن ایشون بیاورید... اگر ایشون مشکلی ندارند و منطقی برخورد می کنند بهشون بگید برای رفع مشکلشون بهتره به یک روانشناس مراجعه کنید...
متخصصین روانشناسی در این رابطه بسیارند، (اگر لازم بود و نتوانستید بیابید بطور خصوصی معرفی خواهم کرد.)
ضمنا راهکارهای درمانی خیلی سریع جواب می دهند و ایشون بطور شگفت انگیزی بهبود می یابند.
سوالی بود حتما مطرح بفرمائید
موفق باشید
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
از همه عزیزان که زحمت کشیدن و پاسخ دادن یک دنیا ممنونم.
چرخ و فلک عزیز:ازت خواهش میکنم حتما به طور جدی پیگیر کاهش وزنت باشی.شاید باور نکنی اما این اضافه وزن اثرات بسیار بدی ذر زندگی مشترکت در آینده میزاره.نزار خانمت در آینده با این حجم از نگرانی و استرس که منو تا مرز افسردگی پیش برده رو به رو شه.نا امیدنشو و مثل شوهر من تصمیمهای آرمانی هم نگیر.آخه شوهر من همیشه میخاد یه ماه 30 کیلو کم کنه! خلاصه عاجزانه ازت میخام این موضوعو جدی بگیری.از راهنماییهاتم ممنونم.:72:
ketetefid عزیز توصیه ی شماهم جالب بود.البته عموما شامهای رژیمی چیزی فراتر از این نیست .از راهنماییت سپاسگزارم.:72:
gh.sana عزیز متاسفانه شوهرم خیلی دیر میاد خونه و صبحم زود میره سر کار واسه همین خیلی خسته تر از اونیه که بیاد پیاده روی.اما من سعی میکنم که ترغیبش کنم از تردمیل استفاده کنه.تمام آزمایشهای هورمونی رو هم انجام دادیم.حتی پزشک معالجش مشکوک به کمکاری غده تیروئید بود که که جواب منفی بود.خدا رو شکر الان در سلامت کامله و من فکر میکنم علت اصلی این چاقیش ناشی از حالت روحی خاص باشه.از توجهت بسیار ممنونم.:72:
جناب sci عزیز: نمیدونم منظورتون از حالت مانیک چیه اما من خودم به تازگی علائمی از افسردگی در شوهرم میبینم.اینم بگم که مادرشوهرمم از افسردگی حاد رنج میبره و تحت درمان داروییه اونم وزنش بالاست و من فکر میکنم این افسردگی شاید یه کم حالت ارثی داشته باشه و به شوهر منم رسیده باشه.اگر لطف کنید و اسم یک یا چند تا از این روانشناسها رو بهم بگید ممنون میشم هر جای تهران باشه هیچ مشکلی نداره.از توجه شما هم بی نهایت سپاسگزارم.:72:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
نازنین،
من اون پست رو که مربوط به حالت مانیک بود در مورد شوهر شما، ویرایش کردم. اما جهت اطلاع شما افسردگی مانیا یا اختلال دو قطبی یا شیدایی و سرخوشی ، در بعضی افراد وجود دارد و نوعی افسردگی است که بر خلاف تعریف معمول از افسردگی فرد بسیار فعال، سرزنده و شاد، دارای اعتماد به نفس و در حالت های خفیف، فرد کم خواب و ولخرج هم هست...بسیاری از افراد این حالتها را می پسندند و شاید تحسین کنند و به خوشی تعبیر کنند .. این نوع افسردگی متاسفانه می تونه از طریق ژنتیکی منتقل بشه و اگر یکی از والدین مبتلا باشند به احتمال 25 درصد و اگر هر دو مبتلا باشند تا 75 درصد امکان داره فرزند مبتلا بشه...البته در مقابل این شور و هیجان قطب مخالف هم هست که بیشتر شبها نشون می ده خودش رو و فرد دچار ناراحتی شدید می شه و نگرانی و اضطراب دچار می شه...
افزایش وزن نیز یکی از نشانه های افسردگی است همانطور که کاهش وزن می تونه نشانه ای در کنار نشانه های دیگر باشه.. من اون پست رو ویرایش کردم چرا که فکر کردم برای همسر شما نشانه های بالینی و روانی دیگری برای این اظهار نظر لازم هست که نیاز به تست و مشاوره حضوری داره...
اگر براتون ممکن بود یا عضو همدردی بشوید که بتونم بصورت خصوصی براتون پیغام بذارم یا ایمیل خودتون رو بگذارید تا بتونم براتون مشخصات متخصصی رو بدم.
سوالی بود بپرسید
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
سلام نازنین
اتفاقا من اینبار که برا کاهش وزن اقدام کردم به توصیه دوستان همدردی قدمهای کوچیم تعیین کردم و تا اینجا هم شکر خدا رعایت کردم
تصمیم دارم تا رسیدن به وزن مناسب ول نکنم
ولی منم شده که تصمیمهای آرمانی گرفتم قبلا و نتیجه هم که معلوم هست
انشالله شما هم موفق بشید
راستی اینرو هم بگم که من اصلا حالت افسردگی و بیماری خاص ندارم
فقط بخاطر تنبلی اینجوری شدم
من احتمال زیاد میدم شوهر تو هم اینجوری هست و مشکل بزرگی نیست
متاسفانه آدم وقتی که بیش از حد چاق میشه,دیگه چون میبینه کار خیلی سخت هست و شاید بیشتر از 1سال باید رژیم و ورزش سخت کنه.
کلا بیخیال همچی میشه و دیگه فقط هی میخوره بی حد و مرز..........
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
گفتني هارو دوستان گفتن، فقط من خواستم تاكييد كنم كه توي اين راه نبايد ذره اي نا اميدي داشته باشين چون همه چيز رو خراب ميكنه...
نميدونم "وحيد شمسايي" رو ميشناسي يا نه!؟( كاپيتان تيم ملي فوتسال ايران و يكي از بهترينهاي دنيا توي فوتسال!) ايشون قبل از شروع فوتسال وزنش بالاي 100 كيلو بوده!!!! ولي با همت و پشتكار و تمرينات مداوم به اينجا رسيده!! درضمن افرادي كه 20 يا 30 كيلو كم كردند رو در اطرافم زياد ديدم!
بهتره به جاي اينكه دائم عليرضا داوودنژاد رو به ذهن بيارين به همچين آدمايي هم فكر كنيد!:72:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
مرسی از همگی که جواب دادن.
مهرداد عزیز ممنونم که منو امیدوار میکنی البته همون علیرضا داوود نژادم تازگیها خیلی خیلی لاغر شده اگه دیده باشی.مرسی از راهنماییت.
جناب اس سی آی مرسی که این قدر قشنگ توضیح میدین.من الان امکان عضویت ندارم اما این آدرس ایمیلم هست:
nazi1382@yahoo.com
تو روخدا مدیریت سایت که پستها رو ویرایش میکنید ادرس ایمیل منو پاک نکنید حداقل تا وقتی که جناب اس سی ای ببیندش.به خدا دستم به هیچ جای دیگه بند نیست خواهش میکنم:302::316:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
دوست عزیز من ادرس ایمیلتوبرداشتم اگر آقای sci ندیدن بیا این جا بگو تا من از طریق پیام خصوصی براشون بفرستم.
موفق باشی
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
جناب اس سی ای عزیزایمیلت به دستم رسید.واقعا مرسی.
یک زن امیدوار عزیز مرسی به خاطر این که به فکرم بودی.
امیدوارم این دفعه مشکلم حل شه.:72:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
سلام
منم امیدوارم مشکل شما اینبار حل بشه
ولی یه خواهش دارم ازت
اگه به نتیجه رسیدی بیا اینجا بنویس
آخه منم نیازمند هستم:316:
راستی من هنوز آدرس ایمیل رو میبینم
پاک نشده هنوز
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
تو رو خدا بگید چه جوری راضیش کنم بیاد؟
دیروز باهاش صحبت کردم قبول کرد قرار شد من امروز زنگ بزنم وقت بگیرم.اونوقت امروز از صبح گفت نمیام خودم بلدم چه جوری رژیم بگیرم .منم گفتم باشه اما شاید بهتر باشه با یه نفر دیگه مشورت کنی برای نتیجه بهتر.خلاصه هر کاری کردم قبول نکرد و در عوض امروز به جای 3 وعده 5 وعده غذا خورد.سر شام بودیم که من همون شام رژیمشو به درخواستش درست کردم دیدم رفت گوجه و خیار و پنیر م آورد(این دیگه دقیقا میشد وعدهی ششم:302:) .که من دیگه عصبانی شدم و دعوامون شد آخرشم من شام نخوردم ولی اون خورد الانم نشسته روبه رویم داره میوه میخوره.هر وقت حرف رژیم میشه این بدتر میکنه.داره افسرده ام میکنه:302: ای ی ی ی ی ی ی خداااااا من چی کار کنم.به غلط کردن افتادم با ین ازدواجم:302:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
سلام خانم،
با متخصصی که معرفی کردم خدمتتون مشورت کنید، ایشون شما رو راهنمایی کامل خواهند کرد و بهتون جواب سوالتون رو می دهند... نگران نباشید!
مدیریت کنید اوضاع رو...
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
سلام من نمیتونم در مورد امور زناشویی نظر بدم ولی خودم تا چند ماهه پیش 100 کیلو بودم و یه دوستی داشتم که بهترین دوستم بود ولی انقدر منو مسخره میکرد و میگفت لپات افتاده و نگا شکمتو و ... تصمیم گرفتم وزن کم کنم.تا 90 کیلو کمکم کرد و بعد از 90 دستمو گرفت و بردم باشگاهشون و الان 80 کیلو هستم.(راستی من یه پسرم)
باید همیشه یکی نقش کاتالیزورو بازی کنه.برای من دوستم بود. برای شوهر شما هم ممکنه شما باشید.
ببخشید که نمیتونم کمک خوبی بکنم.
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
نازنين جان سلام
احساست را درك مي كنم كه چه استرسي را داري تحمل مي كني مي فهمم كه فكر مي كني نه راه پس داري و نه راه پيش .فقط به چند نكته فكر كن بعد فقط و فقط خودت تصميم بگير
1- با خودت روراست باش مشكل همسرت فقط چاقي بي اندازشه؟!
2- مرگ دست خداست يه روزي همه ما از اين دنيا مي ريم و زمانش را فقط خدا مي دونه اگر همسرت را دوست داري با همه بدي ها و خوبي هاش چرا مي خواهي او را زودتر و با طلاق از دست بدي؟!
3- گاهي دونستن مشكلات ديگران باعث مي شه مشكل خودمون به نظر مسخره بياد از مشكلات ديگران يه خبر بگير.
4- چاقي يك نوع اعتياده و فقط خود معتاد بايد تصميم بگيره البته به حمايت ديگران نياز داره نه به بگير ببند و زندون تذكر
مطمئن هستم كه زندگي ات را دوست داري و اميدوارم سالهاي طولاني در كنار همسر و فرزندانت شاد و خوشبخت زندگي كني
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
سلام عزیزم اینقدر حرص نخور .........شوهرت باید در درجه اول خودش اراده کنه لاغر شه وبا اصرار شما فایده نداره....فقط گاهی بهش یادآوری کن ...خودت آشپزی را سالم وکم کالری نگه دار..تحقیرش نکن به هیچ وجه چون خیلی گناه داره...هله هوله نخوریدو...چاقی زیاد هم لزوما دلیل ناتوانی در سکس نمیشه...شما اینطوری به خودت قبولوندی ببخشید این شیخهای 200کیلویی عرب با ده تا زن چه غلطی پس میکنند:311:حرف مردمم جدی نگیر احتمالا از سر حسادته به تو حسودیشون میشه یا حتی به شوهرت ومی خوان به خودشون با این زخم زبونا تسکین بدن ..تو که اولش قبولش کردی باید تا آخرش ادامه بدی وگرنه خیلی بی انصافیه...مثلا خود من از اول شوهر قد بلند واسم مهم بود اصلا اگه کسی قدش معمولی بود بهش توجه ام جلب نمیشد وبه هیچ وجه زیر بار نمیرفتم وخب شوهرم قدبلنده حالا نمیشد که بایک قد متوسط ازدواج کنم وهی غصه بخورم و...سعی کن به ورزش بیاریش و کمی دلت واسش بسوزه میدونم بی اراده است اما حالا که قبولش کردی تا آخرش وایسا وبا تعارفها وتعریفهای اکثرا دروغین مردم خودتو گم نکن عزیزم
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
جناب اس سی ای با شوهرم حرف زدم اونم گفت این دفعه دیگه میگیرم و انسافا هم چند روزه داره رعایت میکنه .گفته اگه نگرفتم اون وقت بریم پیش روانشناس حالا به نظر شما من دیگه اصرار نکنم و بگذارم کار خودشو بکنه و اگه نگرفت بریم پیش روانشناس؟ یا خودم تنهایی برم؟
از بقیهی توصیه هاتونم دارم استفاده میکنم.
لطفا جواب بدید.
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
خانم نازنین،
تقریبا روزی نیست که نام شما رو روی میز کارم نبینم و به شما فکر نکنم..
پیشنهاد من اینه که به مشاور جهت راهنمایی حضوری و پیگیری موثر به همراه ایشان مراجعه کنید، بسیار خوب خواهد بود
اینکه مراعات می کنند بسیار عالیست
پیاده روی حال ایشون رو بهتر می کنه و در نظر داشته باشید که پیاده روی سریع به منظور لاغری به ایشون توصیه نمی شه
بلکه فقط برای ترشح سرتونین می باشد
کافئین رو از رژیم غذایی ایشون حذف کنید حتما
چای سبز فراموش نشه
سوالی بود بپرسید
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
جناب اس سی ای خدا کنه این فکر کردن شما به من به خاطر حاد بودن مشکلم نباشه چون من باور دارم که میتونم به شوهرم کمک کنم لاغر شه اونم داره اینو باور میکنه.:302: دارم سعی میکنم راضیش کنم بیاد پیش روانشناس اگه خدابخواهد داره راضی می شه.مرسی از توصیه های خوبتون .
کاش میشد همه چیز رو اینجاگفت:302:
بازم مرسی:72:
-
RE: احساس میکنم تو این زندگی حروم شدم.(چاقی شوهرم)
نازنين،
اينكه به شما فكر مي كنم به دليل مشكل حاد شما نيست... به دليل اهميت شماست
اسم خيلي از افراد روي ميز من هست و براي خيلي ها فكر مي كنم... نگران نباشيد!
مشكل شما حاد نيست و با كمي ممارست و پشتكار و صبر ، حل خواهد شد
شما و شوهرتون اولين نفر نيستيد، آخرين نفر هم نخواهيد بود...
-
سلام نازنين عزيز بايد بگم منهم مشكل تو رو داشتم اما با شيوه اي متفاوت حلش كردم. شوهر من هم خيلي شكم كنده و جاق بود بي اندازه هم خوش اشتها و شكمو اما من هيج وقت مستقيم بهش نگفتم لاغر شو. خودم سعي ميكردم جلو جشمش خيلي سالم غذا بخورم مثلا برا خودم با اندازه مشخصي برنج ميكشيدم و سالادمو بدون سس ميخوردم.براي خودم جاي سبز درست ميكردم هر روز تردميل و ورزش ميكردم و براي اون هر جي كه دوست داشت اماده ميكردم.هميشه هم از ويزگيهاي ظاهري خوبش مثل جشما تن صدا و غيره تعريف ميكردم.وقتي اون اراده منو تو رسيدگي به خودم ميديد تحريك ميشد كه انجام بده.الان اينكه به جشم من ججوري بيا خيلي براش مهمه.و خودشو به خواست خودش نه اجبار من لاغر كرده منهم مدام تشويقش ميكنم.سرزنش مردها رو درمقابل اشتباحاتشون راسخ تر توميكنه.اينو گفتم تا بدوني اين اشتباهتو تو موارد ديگه زندگي تكرار نكني.موفق باشي
-
با سلام
لطفا در تاپیک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید.
توجه خود را به تاپیک های زنده جلب کنید تا زحمات شما بی ثمر نباشد.
با تشکر از توجه شما:72: