نمایش نسخه قابل چاپ
سلام خوبین !
یه مشکلی برام پیش اومده اونم این که میرم کلاس بعدیه استادی از تهران میاد آموزشگاه برای تدریس تصور وفکرش توی حرف هاش مشخصه و اونم اینکه ما را دهاتی وعقب افتاده فرض کرده .وخیلی خودش ازماجلوترمیدونه .
مثلن هفته پیش یه چیزگفتم بهش تعجب کرد من همچنین اطلاعتی دارم .:311:
نمیدونم چکارش کنم ولش کنم یاجوابش راهالیش کنم:104::104::46:
عزیزم میشه یکم بیشتر توضیح بدی که مثلا چی می گه که تو همچین فکری می کنی یا مستقیم اشاره کرده ؟ اگر غیر مستقیم بوده چه گفته؟ چه کلاسی میری و چند سالته ؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام.نقل قول:
نوشته اصلی توسط srr72
به نظر من الان با وجود رسانه هایی مثل ماهواره و اینترنت و کتاب و دانشگاه چیزی به اسم شهرستانی معنی نداره... حتی اکثریت ساکنین پایتخت هم مهاجر هستند و...
فرد مورد نظر احتمالا متوجه این مورد نشده که مرز های دانش عملا برداشته شده و دیگه در انحصار فرد یا گروه خاصی نیست...
میتونید این موارد رو غیر مستقیم و میان کلام مطرح کنید...
:72:
سلام،نقل قول:
نوشته اصلی توسط srr72
ممنون، خوب هستم، خدا را سپاس،
دوست عزیز، این طرز تفکر را نمی توان به همه ی تهران نشینان نسبت داد، البته نمی گویم که تعداده کمی از آن ها این چنین افکاری دارند، اما خب، به دلیل این که در حق آن دسته از کسانی که عاقلانه فکر می کنن اجحاف نشود، می گوییم عده ای از پایتخت نشینان، این گونه فکر می کنند! جالب تر این است که خیلی از این افراد مهاجر می باشند!:163:
بنده مدتی برای تحصیل در تهران زیست نموده ام و این گونه موارد را دیده ام، جملاتی از قبیل شوخی شهرستانی،.... در میان سخنانشان به گوش می رسد!
خلاصه باید گفت که آب و هوای تهران، بسیار بسیار اعتماد به نفس کاذب القا می کند!
من اگر به جای شما بودم، اجازه می دادم در رؤیای خود باقی بماند و دنیای کوچک و واهی اش را خراب نمی کردم!
بیخیال بابا سخت نگیر.نه این که شهرستانا نسبت به تهران کوچیکترن حس میکنن دهاته.بذار فکر کنه.کم کم که دید اطلاعاتت بالاس متوجه اشتباهش میشه.
ممنون از دوستهای عزیزکه جواب دادان-نمیدونم این2جلسه آخرخیلی ... میزد منم حسابی جوابش رابااحترام (تودهنی)بهش دادم ولی انگارهنوز ول کن نیست .:300::300:
من چهارم دبیرستانم.استاد مدرس آماروگسسته مون هست:325:
باورکنیداگه تدریسش خوب نبود همون اول درس حذف میکردم ولی بخاطرتدریسش که خوبه:302::302:
*مثلابحث درموردیه شرکت بزرگ آمریکایی بود بهش گفتم اینجوری واون جوری گفت مگه فک نمیکردم اسمش راشنیده باشی چه برسه این همه اطلاعات داشته باشی:311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط srr72
بيان اين كلمه واقعا از يك شهرستاني پيشرفته بعيد بود.:163:
srr72 گرامی
لطفاً تاپیک خود را کنترل کنید که وارد بحثهای حاشیه ای و چالشی اجتماعی نشود که در آنصورت به انجمن آزاد که جای اینگونه بحثهاست منتقل می شود . لذا لازم است شما دقیقاً مسئله ای که جنبه مشاوره ای دارد را مطرح کنید . که اینجا می تواند این باشد که شما چه مهارت رفتاری ای را بهتر است در مقابل این نوعی برخورد به کار ببرید .
به همین دلیل عنوان تاپیک هم عوض می شود تا شائبه یمک بحث اجتماعی برای مشاهده کنندگان عنوان پیش نیاید .
با تشکر
ببین دوست عزیز من درک میکنم شما نمیخوای کسی به دلیل تفاوت شهر دید منفی بهت داشته باشه اما یه چیزیو بدون.اون معلمته.تفاوت سطح ادمها به شهرشون نیست به نوع نگاهشون به دنیا و مسائله و ادب.البته من میدونم شما خیلی با ادبی و فقط این موضوع تو رو عصبانی کرده که در سن شما تا حدی طبیعیه ولی یادت باشه امام علی گفته هر کس به من کلمه ای بیاموزه منو بنده خودش کرده.جایگاه معلم بالاست.هرچند اون معلم هم یه انسانه . مثل بقیه دارای خطا و اشتباه.
شما که سال چهارم هستی و کنکور داری بهتره تمرکزت رو به جای مسائل حاشیه ای بذاری رو درس و کنکور و حالا که میگی معلم خوبی هست سعی کن به جای کل کل کردن ازنظر علمی بیشترین استفاده رو ازش ببری که بعدا پشیمون نشی.
همونطور که گفتم بیخیال باش.معلمت به مرور با دیدن اطلاعات بالات از مسائل متوجه اشتباهش میشه
من خودم موقع کنکور تو یه شهر دیگه بودم که استادای پروازی واسه تدریس داشتیم.اون معلم جلسه اول باورش نمیشد و مرتب میگفت اصلا فکر نمیکرده تو شهرای مختلف دانش اموزا انقد با استعداد و معلومات باشن و خیلی خوشش اومد جوری که همه ساعتاش رو با ما کلاس گرفت.منظورم اینه که گاهی واقعا طرز تفکرشون اینه و قصدشون توهین نیست
جناب فرهنگ گویا جدیدا به جای پیش دانشگاهی سال چهارم گذاشتننقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
این استادم هم بازهم ازتهران میاد و پروازیه !:316:
من کاری بهش ندارم واصلان بهش فکر نمیکنم چون چیزهایی مهمتری دارم برای فکر کردن به آنها...
جناب فرهنگ بله امسال جدیدن چهارم دبیرستان شده وپیش رابه عبارتی برداشتن...
سعی میکنم زیاد دیگه حساسیت بهش نشون ندم:46: شایداونم ....
سلام !
میگین بیخیال شو من بیخیالش شدم دوباره اومد به من گیرررررسه پیچ داد!:324::324:دوستام میگن میخواسته انتقام اون حرف های که بهش زدی رابگیره!!!(ازش بدم میاد)باورکنین ایندفعه اولین باری بودکه نتونستم جوابش رابدم:302::302:
تا5ساعت ناراحت بودم دیگه کلان بخوادسرکلاس هرچی بگه من جوابش رانمیدم چه درست بگه چه اشتباه:46:شایدبیخیالم شه
دوستام میگن هنوزمونده بازم بازهم حالت رامیگیره
نمیدونم چکارش کنم
سلام srr72،
ببین دوست من.
دو حالت هست.
حالت اول: استاد شما واقعاً دید خوبی نسبت به شهرستانی ها ندارد.
خب طرز تفکرش اشتباه است. ولی از دست شما هم کاری بر نمی آید. یعنی شما نه موظف هستی که طرز تفکر او رو تغییر بدهی، و نه در جایگاهی هستی که این کار رو بکنی.
شما بنشین سر کلاس، همیشه محترمانه صحبت کن، شخصیت خودت رو به او نشان بده. سعی کن با رفتارت به او ثابت کنی که فکرش اشتباه است، و نه با جواب دادن و یا سرزبانی صحبت کردن.
اصولاً همیشه سعی کن با رفتار صحیح و سنجیده، به بقیه نشان بدهی که با شخصیت هستی.
و دیگر تو مسئول افکار دیگران نیستی!
حالت دوم: استاد شما دید بدی نسبت به شهرستانی ها ندارد. بلکه شما به هر دلیلی چنین احساسی کردی.
حالا به هر دلیلی (شاید شایعاتی که بین دوستان پیچیده) شما فکر می کنی که استاد افکارش اینطوری هست. پس خواسته یا ناخواسته ذهنت آلوده شده به افکاری که اشتباه هستند. حالا استاد هر کاری هم بکند و هر حرفی بزند، شما برداشت اشتباه می کنی.
می دانی چرا این فکر رو کردم؟
چون گفتی:
من اصلاً در این حرف قصد بدی نمی بینم!نقل قول:
نوشته اصلی توسط srr72
و حتی استاد با این حرف کلی شما رو تشویق کرده!
و من هم شما رو تشویق می کنم! آفرین که اطلاعات عمومی خوبی داری که باعث شده استادت تحسینت کند!
حالا یا او واقعاً انتظار نداشته که یک دختر همسن شما چنین مسئله ای رو بداند،
و یا اینکه با این حرفش خواسته ارزش دانسته های شما رو زیاد جلوه بدهد.
در هر دو حالت از شما تشویق کرده و خواسته انرژی مثبت به شما منتقل کند.
حالا کمی روی حرفهای استاد فکر کن.
سعی کن مدتی با عینک خوش بینی به او نگاه کنی.
اگر این کار رو بکنی، چه حالت اول درست باشد، چه حالت دوم، شما دنیا رو خیلی زیباتر خواهی دید. آدم خوش بین حتی وقتی انرژی منفی بگیرد، انرژی مثبت پخش می کند.
آدم بدبین، حتی انرژی مثبت رو هم تبدیل به انرژی منفی می کند.
اگر باز هم سوال داشتی بنویس.
موفق باشی.
دوست مننقل قول:
نوشته اصلی توسط srr72
روز پنجم ورود به دانشگاهم (يكي از دانشكده هاي دانشگاه تهران)يكي از اساتيدم كه الان بسيار نور چشم من هستند براي درسي پايه وارد شدن و با كلماتي شبيه شليك گلوله يكي يكي بچه ها رو مي تونم بگم ناك اوت كردن تا رسيدن به من:
شما چرا اومدين اين رشته؟(ما همه دانشجوياني بوديم كه با ليسانس هاي غير مرتبط اومده بوديم)من دلايلم رو گفتم و استاد مجاب شد و سر تفنگشو پايين آورد.
لازمه چن تا چيزو به تو دوست نازنين بگم:
ما چرا ميريم سر كلاس ميشينيم؟
كه چيز تازه اي بياموزيم .فارغ از اين كه مخاطبمون چه استاد و چه همكلاس ها راجع به ما چه فكر ميكنن.هدف ما از ورود به فضاي آموزشي در وهله اول اينه.منم مثه تو شهرستاني ام در دانشگاهي درس خوندم كه چه شهرستاني بودي و چه از دانشگاهي غير تهران اومده بودي در ابتدا به صلاحيت تحصيليت شك ميشد .
2.من اونقدر كار و درس داشتم و اونقدر عين ماركوپولو ميرفتم مي اومدم كه برام مهم نبود درباره ام چي فكر كنن اما سر انجام فهميدم كه مورد تاييدم اونم از جانب كساني كه برام بسيار ارزشمند بودن.استادام.اين كار از راه هديه دادن و تملق و ساعت ها تو اطاق استاد نشستن به دست نيومد . من عصر يا صبح به كلاس مي اومدم و شب برمي گشتم.تنها سعي كردم تلاش كنم صندلي كه روش نشستم صندلي يه دانشجو باشه نه بيشتر و نه كمتر. پس تو هم تا حد ممكن تلاش كن. براي جايگاهت نه براي نظر ديگران.
3.همه استادان ما خدايان بلامنازع معرفت و اخلاق نيستن. اونا متخصصين آكادميك رشته اي ان كه توش استاد شدن.معرفت بخش مهمي يه كه داره بي صدا در بسياري از رشته ها فراموش ميشه.اگر استاد دانش داشت اما خرد و معرفت استادي نداشت و بهت با پيشداوري هايي مثه: شهرستاني بودن.. دختر يا پسر بودن و.. و.. نگاه كرد تو نبايد هدف اصليتو كه علت حضورت در اون كلاسه فراموش كني.
4. و آخرهمه تهديد هايي كه تو زندگي ما هستن يه جور فرصت ان.. فرصت هايي براي شناخت : اول محدويت هاي خودمون كه كي و چطور مي رنجيم و مي شكنيم و طاقت چقدر بارو داريم و فرصت هايي براي شناختن محدوديت هاي اجتماعمون اگه اينجوري بدنيا نگاه كني.. اونقدر سخت نيست..