از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
سلام
من تقریبا نزدیکه یکسال ههست که ازدواج کردم اما بعد از ازدواج تازه فهمیدم همسرم اون شخصیتی که من تو ذهنم بودو همیشه از شوهرم انتظار داشتمو نداره. حرف همو نمیفهمیم. و کلا شخصیت برعکس برادرش داره و کارای برادرش منو ازار میده من یه جاری دارم که نامزده و دختر عموی شوهرم هست. خیلی موزیه و از اول ازدواج ما هر کاریو حرف میکنه ولی خودش نمیگه به شوهرش انتقال میده و اون به پدر مادرش میگه و الان من خودم احساس میکنم رفته رفته رفتارو نظر پدر و مادرش نسبت به ما عووض شده ولی به خدا خود اونها کارهایی کردن یا جاهایی قلبم منو شکستن ولی من به روم نیاوردم اما بعدش منم تصمیم گرفتم به شوهرم بگم که اونم مثل برادرش به خانوادش انتقال بده ولی شوهرم این کارو نمیکنه و اصلا زبون نداره و تو اهل این کارا نیست هر روز من دارم خرابتر میشم برادرشوهرم انقدر بی ادب شده که فقط یه سلام به ما میده میره تو اتاقش تا ما بریم حتی گاهی برا خداحافظی هم نمیاد اما پیش پدر مادرش خودشو این طوری توجیه میکنه که سرم شلوغه . نمیدونم باید باهاشون چه جوری برخورد کنم میدونم الان شوهرم جاریمو ببینه قشنگ احوالپرسی میکنه اما رفتار برادرشو دیدم که حتی یه سلامم به من بازور میده و بی محلی و بی احترامی میکنه
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
رفتار شوهرت درست و بالغانه است و رفتار برادر شوهرت اشتباه و احمقانه است.
چرا مي خواي شوهرت مثل برادرش احمقانه رفتار كنه؟
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
سلام لیلا جون
به خاطر اینکه این وسط به من بی احترامیو بی ادبی میکنن برادرشوهرمینا اما کسی چیزی نمیگه مثلا برا جاریم کادو داده بودم که مادرشوهرم بهش بده چون اون میدیدش حتی یه زنگ نزده تشکر کنه یا پدر قلبشو عمل کرد یه زنگ نزدن هیچ کدوم یا هزار تای دیگه اما مثلا برادرشوهرم اگر ما این رفتارو میکردیم به خدا یه کتاب پشت ما نوشته بود. مثلا تولد شوهرم ما کیک خریدیم رفتیم خونه مادرشوهرم اونا هم اونجا بودن بریدیم یه ذره الکی خوردن گفتن دوست نداریم بعد هم نه کادویی نه تبریکی حتی انقدر از ما بدی گفته بودن که مادرو پدرش هم تحت تاثیر قرار گرفته بودنو اونا هم نه کادویی دادن تازه شب موقع اومدن من به مادرشوهرم گفتم ببخشیدا انگار کسی هم حوصله نداشت گفت نه بچه ها از شما ناراحتن میگن نمیدونم چند ماه قبل که دیدینشون خوب باهاشون سلامو علیک نکردین. تو فکر کن چرت ترین چیز رو هم حرف درست میکنن بعد من به خدا هزار تا کار دیدم که ناراحت شدم به شوهرم میگم تو هم انتقال بده بفهمن. جاریم نمیگه همه رو به شوهرش میگه اون میگه اما من شوهرم نمیگه چند بارم خودم به مادرشوهرم گفتم دیدم که من بده شدم و جاریم خوبه چون اون چیزی نمیگه
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
ببين از من به شما نصيحت زياد نخواه كه با فاميل شوهرت قاطي بشي. مي تونستي يه تولد دونفره بگيري كلي هم بهتون خوش بگذره و خاطره بشه يكي از اين حرفا و ناراحتي ها هم برات پيش نياد.
يك نصيحت ديگه اينكه هيچ وقت بدي خانواده شوهرت را پيش شوهرت نگو و نخواه كه شوهرت را بين خودت و اونا قرار بدي چون اشتباه ترين كار دنياست و با اين كار فقط شوهرت را به لحاظ احساسي از خودت دور و به خانوادش نزديك مي كني . نه شوهرت و نه شما هيچكدام نمي تونيد خانواده شوهرت را تغيير بديد. اين را هيچ وقت يادت نره.
يا بي توقع به ديگران محبت كن يا اگر توقع جبران داري اصلا محبت نكن.
براي چي براي جاري ات كادو مي خري؟ ول كن دختر مي خواي محبت كني. همه محبتت را نثار شوهرت كن مطمئن باش بيشتر نتيجه مي گيري. جاري كيلويي چنده؟
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
مطمئنم اگر نمیخریم برادرشوهرم انقدر مادرشوهرمو پر میکرد که یه چیزی میگفتن
مخصوصا الان که مادرشوهرم اینا فهمیدن رابطه ها خوب نیست نمیخواستم بگن اون خوبه این بد
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
من گفتني ها را گفتم. اگه ميخواي زندگي آروم و پر از عشقي داشته باشي تمام محبت ات را نثار شوهرت كن و به خانوادش هم احترام بذار. فقط احترام نه چيز ديگه نه كادو نه كيك نه تولد فقط يك احترام بي توقع.
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
سلام دوست عزيز
من هم مشكلاتي شبيه به تو و بدتر از شرايط تو دارم
خانواده شوهرمن به خاطر اينكه اون عروس بزرگتره بهش احترام ميذارن و به من بي محلي ميكنن مخصوصا خواهرشوهرم
و جاريم هم همش پشت من حرف مي زد و اگه اونا به من يه ذره محل ميذاشتن اون فوري قهر مي كنه و پشت سر ما
همش حرف ميزنه با شوهرش
و همين رفتاراي زشتشون باعث شد كه من ديگه خونه مادرشوهر و خواهرشوهرم رفت و آمد نداشته باشم نه اينكه قهر باشم اما رفت و آمد ندارم
الان حدودا 8 ماهه كه زندگي خيلي آرومي دارم چون هروقت ميرفتم خونه مادرشوهرم و كاراي اونارو ميديدم اعصابم خورد
ميشد و با شوهرم مشاجره داشتم
و از طرف ديگه هم جاريم هم از من تقليد كرده و اونم نميره بياد
ببين عزيزم واسه خودت زندگي كن خوبي شرايط تو اينه كه مادرشوهرت باهات خوبه اما مادرشوهر من خيلي به من بي احترامي مي كنه
به شوهرت برس و كاراي خودتو بكن اگه مي بيني كه جاريت پشت سرت حرف مي زنه برات مهم نباشه بزار انقدر بگه
خودش خسته بشه
نگران قضاوت خانواده شوهرت راجع به خودت نباش كسي پشت سر ديگران دائم صحبت مي كنه اعتبارش خيلي در نظر
طرف مقابل كم ميشه و مطمئن باش مادرشوهرت به حرفهاي اون انقدر اعتماد نداره كه بخواد راجع به تو قضاوت كنه
مامان من هم دو تا عروس داره كه يكيشون دائم پشت سر اون يكي بد ميگفت به مامانم
اما نتيجه عكس داد و مامانم با اين عروسش كه پشت سرش حرف زده ميشد راحت تر و صميمي تره
چون مادرشوهرها دوست دارن همه با هم خوب باشن وقتي يه نفر اين وسط هي موش بدونه و پشت سر بقيه حرف بزنه
از چشم ميفته و به عنوان رابطه خراب كن به نظر مياد
عزيزم تو محبت خودتو بكن و به كاراي جاريت اصلا فكر نكن مهم تو و شوهرت هستي
من الان خيلي زندگي آرومي دارم و از طرفي هم به مادرشوهرم ثابت شد كه با اين فرق گذاشتنا نه تنها محبت نكرد بلكه
بين بچه هاش فاصله انداخت
جالب اينجاست كه حالا جاريم با من صميمي شده و اونم از رفتاراي اينا گله منده
تو
ا
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
مرسی دوستای گلم
جاریم انقدر سیاست داره خودش نمیگه به شوهرش انتقال میده اون همیشه میگه به خاطر همین خودش خوبه همیشه و اوناهم از پسرشون ناراحت نمیشن
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صحرااا
سلام
منم تصمیم گرفتم به شوهرم بگم که اونم مثل برادرش به خانوادش انتقال بده
اينكارو نكني ها!!!!!!!مگه هركي هر كار بدي كرد شما هم بايد بكني؟اگر جاريت رفت تو چاه شما هم ميخواي بري؟
ولی شوهرم این کارو نمیکنه و اصلا زبون نداره
نگو زبون نداره به نظر من كه عاقله،
برادرشوهرم انقدر بی ادب شده که فقط یه سلام به ما میده میره تو اتاقش تا ما بریم حتی گاهی برا خداحافظی هم نمیاد اما پیش پدر مادرش خودشو این طوری توجیه میکنه که سرم شلوغه .
خب خودتو ناراحت نكن به قول خودت بي ادبه ديگه
نمیدونم باید باهاشون چه جوری برخورد کنم میدونم الان شوهرم جاریمو ببینه قشنگ احوالپرسی میکنه اما رفتار برادرشو دیدم که حتی یه سلامم به من بازور میده و بی محلی و بی احترامی میکنه
در ضمن سياست داشته باش و هيچ وقت به شوهرت نگو خانوادت اينطور يا اونطور.....
اگه اين كارو كردي مطمئن باش به ضررت تموم ميشه. بيخيال جاري حالا نامزده بيشتر ميبينيش رفت سر خونه زندگيش راحت ميشي
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
پس وقتی ناراحت شدم چی کار کنم
من نمیتونم ظاهرو حفظ کنم و چیزی نگم و خودمو حفظ کنم زود گریم میگیره :302:
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
سلام صحرا جان
من هم درکت می کنم چون این اتفاقات برای من هم افتاد ولی من کم محلی کردم و اون هرچقدر بیشتر از ما بدمی گفت من بیشتر به خانواده ی شوهرم احترام می گذاشتم و حالشون رو می پرسیدم تا حرفهای اونها برعکس بشه:311:
دختر خوب همیشه سعی کن خودت باشی تا راحتتر تصمیم بگیری و این فکرهای منفی رو از سرت بیرون کن وهر کسی ازت خواست که گلگی کنه محکم باش و باهاش رودرو صحبت کن و سعی کن حرفهاتو از کسی به کسی منتقل کنی حتی به این هم فکر نکن که شوهرت رو بخواهی اذیت کنی و بخواهی مثل برادرش رفتار کنه چون صد در صد برادرش زندگیه آسوده ای نداره عزیز دلم زندگی به این خوبی داری چرا می خواهی آسایشتون رو از بین ببری نازنینم یکمی سیاست داشته باش مگه به حرف گربه سیاه بارون میاد یا مگه فکر کردی که اگه اونا بگن تو بدی تو بد میشی مگه اینکه تحت تاثیر حرفهای اونها قرار بگیری و بخواهی مثل اونها بد رفتار کنی عزیزم یه ضربالمثل هست که میگن اگه خوب باشی پست سرت حرف می زنند پس شماها خوبید که جاریت احساس خطر می کنه و با حرفهاش می خواد خرابتون کنه ولی تو به انها اهمیت نده بلکه به خودت و شوهرت اهمیت بده که با رفتار خوبتون عکس قضیه رو ثابت می کنید پس نگران بقیه نباش :303:
آدمها هرجوری که دلشون می خواد می تونند زندگی کنند وبقیه هم نمی تونند به اونها بگن که چی کار کنند صحرا جان تو خودت خوبیت رو با رفتارت ثابت کن با محبت خارها گل می شود پس محبت هم یادت نره البته بدون توقع :43:
درضمن تو اگه می خواهی که توی شادیهات خانواده همسرت سهیم کنی بهتره که این کارو توی خونه خودت انجام بدی و توی خونه خودت ازشون پذیرایی کنی و اینجوری هرکسی دوست داشته باشه میاد و هرکسی دوست نداشته باشه نمیاد ولی تو با این کارت که به خونه مادرشوهرت رفتی و کیکتون هم بردی اونجا طوری رفتار کردی که خواستی همه رو مجبور کنی توی این شادی سهیم بشن اونهم با توقع کادو گرفتن که شاید دوست ندارند کادو بدند ولی اگه دعوتشون می کردی شرایط فرق می کرد :163:
1. پس سعی کن از کسی تقلید نکنی و خودت باشی
2. شوهرت رو اذیت نکن و اجازه بده خونه مادرش راحت باشه
3. هرکسی خواست بگه که مشکلی بین تو و جاریت هست بگو که من اصلا به این جور چیزها فکر نمی کنم و فکر می کنم که همه چیز خوبه
4. محبت یادت نره که دل هر سنگی رو نرم می کنه البته نه در حد چابلوسی
5. و در آخر نسبت به مسایل لبخند بزن و به این جور موردها به چشم مشکل نگاه نکن چون همه اینها سوءتفاهمه
6. فقط فقط فقط فقط فقط خودت خودت خودت باش باش باش اجازه نده کسی با رفتارش روی تو تاثیر بزاره شاید بخوان از روی حسودی آرامشت رو بگیرن پس اجازه نده موفق بشن
لللللللللللللللبببببببببب بخخخخخخدددد بزن:82:
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
صحرا جان سلام
عزیز دلم متاسفم که من نمی تونم جاری و برادر شوهرتو مقصر بدونم و بیشتر خودت مقصری تو ناراحتی های خودت...
برگرد ببین چقدر داری به مسائل خاله زنکی بها می دی...آخه کیک خریدیم و اون دوست نداشت و کی چی گقت اینا هم شد حرف؟ دختر خوب می خوای زندگیتو خراب کنی بابت این خاله زنک بازی ها؟
می خوای شوهر عاقلت که یاد گرفته حرف ببر و بیار نکنه رو بکنی شبیه برادر شوهرت؟ خوب برادر شوهر شما کارش بچه گانس نه شوهرت....شوهرت که داره منطقی برخورد می کنه...تو عزیز دل اگه به این حرف ببر بیار ها ادامه بدی خودت رو از چشم می اندازی کما اینکه تا حالا هم این اتفاق افتاده...باید سعی کنی به جاریت حساس نباشی و حسادت های زنانت رو کنترل کنی...اونا یک خانواده ی مجزا هستند از شما و به شما ربطی نداره اونا چکار می کنند...از خانواده ی شوهرت نباید پیش شوهرت بدگویی کنی...این خیلی رفتار بچه گانه ای هست که تازه بش می گی بره منتقل کنه حرفاتو...باز خدارو شکر شوهرت عاقله و این کارو نمی کنه...
اگه دوست داری با این خاله زنک بازی ها زندگیتو از دست بدی و پل های پشت سرتو خراب کنی و مطلقه بشی و بیای همگی اینجا با هم گریه و آه و ناله کنیم بسم الله...
آخه دختر خوب تعارف که نداریم با هم...اونی که این وسط داره اشتباه می کنه تویی ...تو باید خودتو جا کنی پیش خانواده شوهرت و برای شوهرت از این دقدقه های بیخودی درست نکنی...
قدر زندگیتو بدون ...سعی کن ی کم بیشتر تو تالار مطالب رو بخونی و دنبال کنی ببینی مردم اینجا چه دردایی دارند اونوقت زندگیتو دو دستی می چسبی...
امیدوارم به خودت بیای و زندگیتو با این جرفا تلخ نکنی:72:
توی زندگی مشترک نباید بزاری هیچچچچچچچ حرفی از چهار دیواری خونت بره بیرون....
اگه اینکارو کردی اونوقت موفقی
RE: از کارای برادرشوهرمو و جاریم خسته شدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryamp
عزیز دل اگه به این حرف ببر بیار ها ادامه بدی خودت رو از چشم می اندازی کما اینکه تا حالا هم این اتفاق افتاده...باید سعی کنی به جاریت حساس نباشی و حسادت های زنانت رو کنترل کنی...
اگه دوست داری با این خاله زنک بازی ها زندگیتو از دست بدی و پل های پشت سرتو خراب کنی و مطلقه بشی و بیای همگی اینجا با هم گریه و آه و ناله کنیم بسم الله...
اين قسمتا رو دوباره آوردم تا يه بار ديگه بخوونيش واسه تاكيد بيشتر .تو رو خدا زندگيتو بخاطر اين حرفا تلخ نكن.
توی زندگی مشترک نباید بزاری هیچچچچچچچ حرفی از چهار دیواری خونت بره بیرون....
چه جمله قشنگي با اجازه مريم ميخوام يه جمله اضافش كنم
بعضي وقتا هم نبايد بذاري حرفي از 4ديواري دلت بره بيرون منظورم اينه كه حتي نبايد به شوهرت بگي
:104::104::104: