رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
من يه مشكلي دارم كه ازش خسته شدم حسابي! خواهر شوهري دارم همسن من يعني 26 سالشه و يه بچه 2 ساله هم داره. به نظر من رفتاراي اون اصلاً خوب نيست و يه جورايي مريض گونه هست. به اين معنا كه به شوهر من ناز و عشوههاي آنچناني مياد و گرچه با لباس زير نميگرده پيشش اما با يه لباس حرير مياد كه يقهاش هم كلي بازه و كلاً همه چيزش پيداست. به نظرم كاملاً عقده اي هستش. اون چه من باشم چه نباشم عشوشو به شوهرم مياد. وقتي به طور دقيق ريشه يابي كردم و يه بار هم از دهن شوهرم پريد، اون شوهرشو رو عاشقانه دوست نداره منظورم اينكه از قد و قوارش خوشش نمياد و برعكس عاشق قد و قواره و قيافه و رفتاروو... شوهر منه. بدبختي من اينجاست كه شوهرم از خواهرش حساب ميبره و مثلاً وقتي همگي قرار ه بريم جايي مهموني شوهرم بلافاصله ميپرسه كه اون خواهرش هم مياد ؟ كلاً اعصابم داغون ميشه. اينم بگم كه اون خواهرش قد و قيافه خيلي خوبي داره ولي من اصلاً و ابداً آدم حسودي نيستم و اون اولش كه اين رفتاراش رو نديده بودم باهاش خيلي خوب بودم كه ديدم يواش يواش نه نميشه اينجوري ادامه داد. با بقبه خواهرش خيلي خوبم ولي اين يكي رفتاراش اذيتم ميكنه. اين نكته را بگم كه من 3 تا جاري دارم كه يكي همشهري خودشونه و بقيه از شهراي ديگه هستن ولي همشون با خانواده شوهرم تقريباً قطع رابطه كردن كه من دليلش رو درست و حسابي نميدونم. شوهرم هر بار يه چيز ميگه و از ارون اول ميگفت كه ازش نپرسم و حتي نميذاره يك دقيقه من با جاريم تنها باشيم و ميگه باهاشون اصلاً حرف نزن فقط با خواهرام حرف بزن. ولي يه باز از دهان خواهر شوهرم پريد كه اونا سر پوشش و رابطه همين خواهره با اونا قطع رابطه كردن. بعدش وقتي من هم بيخبر از اين موضوع سر همين مسئله با شوهرم بحثم شد اون گفت همتون حسوردي ميكنين. آخه اعتماد به نفس تا چه حد!!! 4 نفر با تحصيلات و قيافههاي مختلف همگي به يه آدم مريض حسودي كنن! ديگه خسته شدم. بگيد چي كار كنم من آخه.
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
سلام دوست عزیزم
واقعا متاثر شدم منم توی کار این خواهرشوهرا موندم به خدا البته این مدلی هاشون چون احتمالا خیلی از شماها خواهرشوهرید و درک بالایی دارید:104:
بهر حال خیلی سخته که آدم شوهرش باهاش نباشه ولی به نظر من شما اول شوهرت رو بیار توی جبهه خودت در ضمن از این که بقیه جاری هایت با اونها قطع رابطه کردند لابد مشکل از طرف خونواده شوهرته نه از طرف اونها چون اونا 3 خانواده اند و خونواده شوهرت 1 خانواده
ببین دوست عزیز تو سعی کن باهاشون ارتباط برقرار کنی و به شوهرت بگو اونها برادرتند و از خون تو پس باید باهم رفت و آمد کنیم مثلا با هم فامیلیم و از خون همدیگه اید :72:
و وقتی باهاشون رفت و آمد کردی کم کم خودت متوجه قطع رابطشون میشی و اونها هم روی افکار شوهرت تاثیر می زارن و وقتی با هم یکی شدید قطع رابطه نکنید سعی به درمان خواهرشوهرت بکنید و به شوهرت هم بگو صد در صد او از چیزی رنج می برد که اینگونه هست پس با برادران دیگه ات در موردش صحبت کنید و دنبال چاره ای باشید برای درمانش:303:
پس اول شوهرت رو با خودت یکی کن:82:
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
به نظر من زنی که رابطه عاطفی و جنسی خوبی با شوهرش داره ، حتی اگر خواهر شوهری داشته باشه که از این رفتارها با برادرش(البته اگر همه اینها یک سوئ تفاهم بزرگ نباشد) داشته باشه ، تهدید چندان مهمی برای زندگی به حساب نمیاد.
شما بهتره روابطتون رو با همسرتون مستحکم تر بکنید.
اگر مشکلی که دارید سوئ برداشت نباشد( که به نظرم امکانش خیلی زیاد است) خواهر شوهرتون باید به یک روانپزشک مراجعه کنند.
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
خیلی عجیبه این الان چندمین تایپیکیه که من توی این چندروزدیدم که ازروابط خواهرشوهروبرادشوهر
گله مندند.یعنی واقعاامکان این هست که خواهری به برادرش نظرسوئی داشته باشه؟:163:
شایدروابط ازادی که تودوران بچگی ویاحتی سن بلوغ بوده ووالدین به خوبی کنترلش نکردندباعث به وجوداومدن این رفتارهاشده.:325:
ممکنه پشت این رفتارهاواحساسهاچیزی نباشه وچون خواهرشوهرتون ازبچگی پیش برادرشون ازادبودنداحساس راحتی بیش ازحدمیکنه.
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
سلام هما جان
خدا اون بالا جای حق نشسته به نظر من کار درستی نمیکنه خواهر شوهر تون خدا به راه راست هدایتش کنه
شما هم زیاد حساسیت نشون نده
به شوهرت بگو من ناراحتم که خواهرت انقدر بد میگرده
و راجب مادر شوهرت خوب بگو و پدر شوهرت و بقیه خواهر شوهرات
و بگو چطور رو بقیه حساس نیستم
و اینکه این خواهرت رو هم دوست دارم ولی این کارش منو ناراحت میکنه
من خدا را به خاطر ادراکی که به من داده است تا او را درک کنم سپاس گذارم
خدا یارت هما جان
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
[quotشما هم زیاد حساسیت نشون نده
به شوهرت بگو من ناراحتم که خواهرت انقدر بد میگرده
و راجب مادر شوهرت خوب بگو و پدر شوهرت و بقیه خواهر شوهرات
و بگو چطور رو بقیه حساس نیستم
من اوايل حساسيت زياد نشون ندادم ديدم كه بدتر شد و ديگه تقريباً ميشه گفت از كوره دررفتم و به شوهرم گفتم كه خواهرت چرا اين وضعي ميگرده؟ اوايل آنچنان جبهه نميگرفت و ميگفت از وقتي ازدواج كرده اينطور شده قبلاً اصلاً اينطوري نبوده و دختر خجالتي هم بوده! و حتي خواهر بزرگترش هم در اين رابطه اونو نصيحت كرده و گفته كه لباساي مناسبتري بپوشه ولي اون چند ماه با خواهرش قهر كرده و باهاش حرف نميزده!. البته من به شوهرم نگفتم كه چرا خواهرت جلو تو اينطور لباس ميپوشه گفتم چرا جلو بقيه داماداتون اينطور ميگرده. اما اصل مشكل من اين نيست به خدا ته دلم ميخواد كه اصلاً لخت بگرده ولي اينكه ناز و عشورههاي عجيب و غير معمول به شوهرم مياد منو اذيت ميكنه ازون بدتر هم حساسيت شوهرم به اون هست. مثلاً خواهره سعي ميكنه با ايما و اشاره قربون صدقه شوهرم بره يا وقتي كه ديگه داريم از جمع خداحافظي مكينيم ماچ و بوسه هاش كه هيچي بعدشم يه سوراخ سمبه يا پنجرهاي پيدا ميكنه و تا آخر چشماش با اشك و ناز به طرف شوهر منه جالبتر اينكه شوهر من هم كاملاً چشماش دنبال اونه و من اينو ميفهمم البته شوهرم خيلي زرنگه و طوري وانمود ميكنه كه من ناراحت نشم. يا مثلاً با اينكه آخر سر موضوع اصلي رو به شوهرم گفتم و مستقيماً گفتم و تو و يكي از خواهرات كه ميدوني كي هست رفتاراي مريضگونه دارين. اون فقط سو صدا ار انداخت و ميگه اصلاً من ديگه با خانواده تو قطع رابطه ميكنم و كاري به كارشون ندارمو ال وبل. و با اينكه ميدونه تو جمع محسوس يا غيرمحسوس زيرنظرشون دارم باورتئون ميشه اصلاً با يك لحظه فقط يك لحظه غفلت من ميبينم دوتايي نيستن و ررفتن دوتايي تو اتاق خواب البته درب اتاق بازهها ولي خب من از اين ناراحت ميشم كه شوهرم حساسيت منو ميدونه و باز اين كارار ميكنه بعضي وقتا حس ميكنم ميدونه كاراش اشتباس هم خودش هم خواهرش ولي وقتي كه خواهرش رو ميبينه انگار همه چي از يادش ميريه يهو. من تو رابطه ام با شوهرمن مشكل خاصي ندارم و خداراشكر فعلاً رابطه خوبي داريم اما به نظر من اصلاً تأثيري نداشته تو اين موضوع. اون طوري با اين خواهرش رفتار ميكنه كه با من 2-3 ماه اول نامزديم رفتار ميكرد. ازون مهمتر اينكه اون خواهرش رشت زندگي ميكنه و ما تهران وخداراشكر كمتر همديگرو ميبينيم ولي يه مدت من چون ديدم اينطوري اذيت ميشم، وقتي شوهرم ميرفت شمال من باهاش نميرفتم فقط رفتني بهش ميگفتم كه عزيزم رفتارات رو درست كن و هرچيز يه حرمتي داره. ولي الان ترجيح ميدم هميشه باهاش برم. به نظرم خواهر شوهرم خيلي بي حياست. سر يك موضوع كه تهمت خيلي بزرگي به من زد و من اصلاً ناراحت هم نشدم چون اصلاً به حرفاش اهميت نميدم اونچه كه منو خيلي رنجوند اين بود كه شوهرم با اينكه ميدونست 100 درصد حق بامنه ولي اصلاً به روم نياورد و بنابه درخواست من حتي به خواهرش نگفت بالاچشمت ابرو. اصولاً به خواهرش كمتر از گل نميگه با اينكه نسبت به خواهرايديگش مامان و باباش بعضي وقتا خيلي تهاجمي رفتار ميكنه ولي انگار كه از قهر كردن خواهرش بترسه اصلاً بهش هيچي نميگه فقط ميگه ميخندونتش. با اينكه چند بار بهش گتم به خواهرت بگو اين چه حرفي به زنم زدي اما.... من فقط يك بار اونم با يكي از جاريام حرف زدم و اون گفت كه شوهرت بعد از عروسي رفتاراش خيلي بهتر شده اون اوايل كه هر جا خواهره ميشسته ميرفته پيشش و دستش مدام دور گردنش بوده. من حتي يكي از جاتريهام رو اصلاً نديدم!!!! چرا يك نفر ميتونه بدون كوچكترين عذاب وجداني باعث اين همه مشكلات بشه؟ من اوايل باهاش خوب بودم و الان ديگه فقط ميگم سلام خداحافظ. هيچ احساسي هم بهش ندارم هيچي من فقط شوهرم رو دوست دارم و ميخوام رفتاراي متين و مردمنش داشته باشه. به نظر من عقدههاي رواني و بعضي فيلمهاي ماهوارهاي سبب ساز اين بي حرمتي هاست. كمك
اينو رو هم بگم كه يك راه حل موقت هم پيدا كردم. اونم اينكه چون خوشبختانه شوهر من خداترس و نمازخون هست، من كلي مطلب تو اينترنت راجع به حيا و عفت و حجاب زن در قرآن، انجيل و تورات پيداكردم و بعضي دلايل روانشناختي هم بهش اووردم البته كاملاً غير مستقيم و مثلاً داشتم دين اسلام و مسيح و يهود را مقايسه ميكردم. ديدم خودش هم مشتاق هست و چون خانواده من و فاميلامون فوق العاده رفتاراي متين و باحيايي دارن و من بهش مثال ميزدم ببين مثلاً رفتاراي من با داداشام و ... چطور هست، اون كم كم فهميده رفتاراش اشتباس ولي وقتي با اون خواهره مواجه ميشه يادش ميره انگار. چكار كنم كه رفتاراش پايدار بشه؟
اينو رو هم بگم كه يك راه حل موقت هم پيدا كردم. اونم اينكه چون خوشبختانه شوهر من خداترس و نمازخون هست، من كلي مطلب تو اينترنت راجع به حيا و عفت و حجاب زن در قرآن، انجيل و تورات پيداكردم و بعضي دلايل روانشناختي هم بهش اووردم البته كاملاً غير مستقيم و مثلاً داشتم دين اسلام و مسيح و يهود را مقايسه ميكردم. ديدم خودش هم مشتاق هست و چون خانواده من و فاميلامون فوق العاده رفتاراي متين و باحيايي دارن و من بهش مثال ميزدم ببين مثلاً رفتاراي من با داداشام و ... چطور هست، اون كم كم فهميده رفتاراش اشتباس ولي وقتي با اون خواهره مواجه ميشه يادش ميره انگار. چكار كنم كه رفتاراش پايدار بشه؟
[بهر حال خیلی سخته که آدم شوهرش باهاش نباشه ولی به نظر من شما اول شوهرت رو بیار توی جبهه خودت در ضمن از این که بقیه جاری هایت با اونها قطع رابطه کردند لابد مشکل از طرف خونواده شوهرته نه از طرف اونها چون اونا 3 خانواده اند و خونواده شوهرت 1 خانواده
مشكل اصلي من هم همينه وگرنه چي كارش دارم اصلاً بدون لباس بگرده پيش هركي كه دوست داره.
ببین دوست عزیز تو سعی کن باهاشون ارتباط برقرار کنی و به شوهرت بگو اونها برادرتند و از خون تو پس باید باهم رفت و آمد کنیم مثلا با هم فامیلیم و از خون همدیگه اید :72:
و وقتی باهاشون رفت و آمد کردی کم کم خودت متوجه قطع رابطشون میشی و اونها هم روی افکار شوهرت تاثیر می زارن و وقتی با هم یکی شدید قطع رابطه نکنید سعی به درمان خواهرشوهرت بکنید و به شوهرت هم بگو صد در صد او از چیزی رنج می برد که اینگونه هست پس با برادران دیگه ات در موردش صحبت کنید و دنبال چاره ای باشید برای درمانش:
اصلاً نميشه. بهش گفتم ميگه من با برادرام فرق ميكنم اونا بدردنخورن و از اين جور حرفا! ميگه من با خانوادم رابطم رو قطع نميكنم. با داداشاش خوبه ها ولي اصلاً خونشون نميره چون زناشون با خواهراش مشكل دارن. حتي داداش بزرگش رسماً و با لحني التماس گونه مارو خونشون دعوت كرد ولي شوهرم گفت ولش كن. من گفتم خوب نيست اينطوري. تازه من زن اونو كه اصلاً نديدم يك بار آلبومشون رو اورده بودن ببينم نگو عكس اين زن داداشه هم توش بود كه من حتي نپرسيدم كه اين كيه. ولي خود خواهر شوهرم گفت كه زن داداشه و من گفتم ا اينه؟ همين و فقط همين. بعدش حرف دراووردن كه تو حسودي كردي بهشو ميخواستي بدوني كي هستو .....
البته يه مدت فكر كردم كه چون ما از دو شهر و دو فرهنگ كاملا متفاوت هستيم من اينقدر حساسيت نشون ميدم ولي والا به خدا همه خواهر برادراي ديگه هم ديدم هيچ كدومشون اينطوري نيستن. به همين خاطر خودم تو قرآن و كلي جا گشتم كه از ميزان رابطه خواهر برادرها با خبر شم حتي يك بار برنامه كامل گلبرگ آقاي دهنوي كه كاملاً مختص اين موضو عبود رو گوش كردم تا ببينم نكنه ايراد از منه؟ دهنوي هم گفت كه اگر خواهر جلو برادر با قصد بدي لباس نامناسب بپوشه داره گناه ميكنه. خدايا منو نجات بده الان كه اينه 40 سالش بشه ديگه هيچ!!! كاشكي كاشكي
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
خوب آدم از همینا ناراحت میشه دیگه اینکه کاملا با همه یکجور باشند آدم بیشتر می تونه تحمل کنه ولی وقتی فقط با شوهر ما اینگونه برخورد می کنند سخته حتی اگه شوهرت باهات نباشه تحملش هم سختره .:316:
اینطور که می گی شوهرت به اشتباهش پی برده ولی وقتی دوباره خواهرش رو می بینه دوباره نظرش بر می گرده من این طوری از شوهرت برداشت کردم که که او حرفت را فقط تایید می کند تا بحث نکنید ولی باز هم کار خودش رو می کند:302:
1.آیا شده که در بقیه امور هم در بعضی جاها اعتراضی داشته باشی و همسرت کار خودش رو بکنه یا نه در بقیه موارد او از صحبتهای شما هم استفاده کرده؟
2.آیا امکان این هست که با خواهرشوهر بزرگترت در این مورد صحبت کنی و از احساست باخبرش کنی؟
3. اگر شوهرت با برادرانش خوب هست آیا می توانی خودت تنهایی با آنها ارتباط برقرار کنی و از مشکلی که رنج می بری با آنها صحبت کنی واز آنها بخواهید که به شما کمک کنند تا این مساله رو حل کنی ؟ حداقلش اینه که بهشون بگی که حتی همسرت هم حرفت رو قبول نمی کنه و اذیت می شی و همیشه احساس کمبود از طرف شوهرت رو داری.
4. در مورد مادرشوهرت هم بگو که چطور زنی هست و چگونه اعتقاداتی دارد ، آیا شده که با این رفتار دخترش اعتراضی کند؟ اگه شده پس با او صحبت کن ولی در مورد دخترش زیاد چیزی نگو بلکه در مورد شوهرت بگو بگو که به یکسری نیازهای من توجهیی نشان نمیدهد از یکسری کمبودهایت پیش اوبگو وبگو که که چون اون پسرتوست و تو مادرشی حرف تو رو شاید قبول کنه بهش بگو مامان باهاش صحبت کن تا یکمی به من بیشتر اهمیت بده چون بالاخره تو هم مادری و خوشبختی پسرت رو می خواهی و می خواهی که ما همیشه شاد باشیم .
5. در ضمن تو گفتی که خواهرت شوهرت ازدواج کرده و در حال حاضر در شمال زندگی می کند آیا شده که احساس کنی او در زندگی زناشویی خود مشکلی دارد و شاید نمی تواند با همسرش رابطه خوبی داشته باشد شاید هم او این مشکل را از طرف خانواده شوهرش دارد و یکجوری از شوهرش می خواهد انتقام بگیرد پس اگه می خواهی این مساله رو حل کنی ریشه اصلی رو در خواهرشوهرت پیدا کن و بهش نزدیک شو و اونو همراهی کن چون شوهرت گفته که او بعد از ازدواجش اینطوری شده.
وحالا از همه مهمتر از شوهرت بیشتر و بیشتر بگو از نکات منفی و نکات مثبتش بگو و اینکه آیا شده که از بقیه افراد خانواده در مورد یکسری از اخلاقهای خاص شوهرت شنیده باشی؟
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
اما به نظرم درد و دل با مادر شوهر یا خواهر شوهر خوب نیست.چون هرچی باشه شما عروسی و اون خانم دختر و خواهرشونه.
می دونستی مردا ازین که زن هی مواظب باشه و هی امر و نهی کنه خوششون نمی یاد؟.این کار اشتباهه که هر دفعه که می رید اونجا بهش گوش زد می کنی مواظب کارات باش.این حرفا رو تو باید وقتی با هم خوبید و تو درد و دلات بهش بگی.اونم بدون بدگوئی از خواهر شوهرت.فقط و فقط از احساس خودت و اینکه نگران اون دنیاشی.
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
[اما به نظرم درد و دل با مادر شوهر یا خواهر شوهر خوب نیست.چون هرچی باشه شما عروسی و اون خانم دختر و خواهرشونه.
اتفاقاً با خواهر شوهرم يكبار پنهاني صحبت مفصلي كردم و گفتم كه به شوهرم نگه. شوهر من خيلي دهن بينه مخصوصاً حرف خواهر بزرگشو خيلي قبول داره و من ميخواستم از خواهرش طوري كه اون متوجه نشه بخوام كه شوهرم رو نصيحت كنه. در مورد خواهرش كه اصلاً نميتونم باهاش صحبت كنم يكبار به خواهرش بي محلي كردم اين خواهر بزرگ همچين طرف خواهرشو گرفت كه نگو به من گفت حسود عقدهاي!! انقدر دلم ميخواست بگم كه نه پس بقيه عروساتون خوبن. نه، نه مامانش نه خواهرش همشون به شدت تو جبهه خواهرش هستن و هواشو دارن. آخه مسئله اينجاست كه شوهر خواهر كوچيكه وضعيت مالش بدك نيست و فكر كنم يه كم پدرومادر شوهرم را ساپورت ميكنه پس به نظرمن هيچ وقت هم طرف منو نميگيرن. شوهرم هم قلباً حرفامو قبول داره اينو ميدونم و از حرفاش نسبت به بقيه متوجه ميشم. مطئنم از ترس اينكه مبادا خواهره ديگه بهش رو نداره اصلاً بهش چيزي نميگه.
می دونستی مردا ازین که زن هی مواظب باشه و هی امر و نهی کنه خوششون نمی یاد؟.این کار اشتباهه که هر دفعه که می رید اونجا بهش گوش زد می کنی مواظب کارات باش.این حرفا رو تو باید وقتی با هم خوبید و تو درد و دلات بهش بگی.اونم بدون بدگوئی از خواهر شوهرت.فقط و فقط از احساس خودت و اینکه نگران اون دنیاشی.
اتفاقاً من موقعي كه باهاش خوبم اينو بهش ميگم مثلاً ميگم نميتونم مرخصي بگيرم باهات بيام شمال ولي دلم واست خيلي تنگ ميشه بعدش هم بهش ميگم توروخدا مواظب رفتارات باش. يه چيز مهم اين خواهره قبلش به يكي ديگه از داداشاش انگار گير ميداده كه زن اون هم ناراحت ميشده (از دهن خواهرشوهر بزرگم شنيدم) مثلاً با اين داداشه تناه ميرفتن بيرون كه زنه دعوا راه ميندازه و بعدشم رابطشون قطعه البته سالي يكبار همو ميبينن. اون داداشه اما الان كمتر بهش محل ميده. اونم گير داده به شوهر من. بابا نگران اون دنياشي چيه ديگه بارها به شوهرم گفتم كه امام حسين براي امر به معروف و نهي از منكر قيام كرده تو هم دوسانه به خواهرت بگو جلو بقيه دامادا سنگين لباس بپوشه و رفتار كنه. اون ميگه به من ربطي نداره اون الان شوهر داره و من نميتونم بهش چيزي بگم و به تو هم ربطي نداره. حالا چيكار كنم؟ ميدونم تقريباً كاري از دستم برنمياد. دعا كنيد برام
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
:311:شرایط خیلی حساسیه چون حتی حرفهات رو نمی تونی به هیچکدوم از افراد خانواده بزنی و از همه بدتر شوهرت هم نمی تونه کاری کنه حقیقتش من دنبال این بودم که ببینم به کدوم یکی از افراد خانواده می تونیم اعتماد کنیم ولی متاسفانه به هیچکدوم :302:
آخه من اگه مشکلی داشته باشم که بخوام یه جورایی حلش کنم به مادرشوهرم میگم و اونم هم همیشه منو مثل دختر خودش دوست داره البته با همه اینجوریه و نمی ذاره حق کسی ضایع بشه و کسی ناراحت باشه و اگه بخوام به کسی اعتماد کنم که حرفم رو به کسی نگه و کمکم کنه حلش کنم به خواهرشوهر کوچکم اعتماد می کنم چون همه چیز و توی دلش نگه می داره حتی به مادرش هم نمی گه:104:
این رو هم می دونم خانواده ها مثل هم نیستند و همه یکسری مشکلات دارند حتی خود من هم یکسری جاها مشکلی دارم که نمی تونم با کسی درمیون بزارم و حلش کنم ولی این امید رو دارم که بالاخره یک روزی حل میشه:104:
ولی کاش می شد یکی رو پیدا می کردی که بتونه این مساله رو حل کنه بدون دعوا و قهر ولی یه چیز دیگه هم هست حالا که شوهرت میگه که می دونه اشتباه می کنه چرا از طریق اون اقدام نمی کنی؟
مثلا بهش بگو که بهش کم محلی کنه و زیاد باهاش گرم نگیره و یه مدت باهاش سرسنگین بشه و اگه یک روزی اومد گفت چرا اینطوری می کنید تو جوابی نده اجازه بده شوهرت حرف بزنه و بگه که احساس گناه می کنه و احساس می کنم از حدش گذروندیم و احساس بدی داره :302:
یا اگه نمی شه
شوهرت بره پیش مادرش اونهم وقتی دوتایی تنها هستند به مادرش بگه که احساس بدی داره و فکر می کنه که به گناه کشیده شده و بگه اگه میشه لطف کن خیلی با آرامش از خواهرم بخواه که پیش من یکمی رعایت کنه و اینطوری نباشه:302:
البته با عرض معذرت با زبان چرب و چیلی صحبت کنه
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
این کار خواهر شوهرت خیلی غیرعادی وعمدیه...خواهرشوهر منم دائم همه بدنش مشخصه وگاهی لباساشم جلو شوهرم عوض میکنه ...ولی اصلا احساس سکسی در کار نیست....نه اون حسی به شوهرم داره ونه شوهرم لخت گشتن خواهرش واسش مهمه...تربیت خانوادشونه....ولی خواهر شوهر شما حتی اگه حجابشم کامل باشه مشکل داره...فکر کنم بد تباشه به شوهر اون خانوم بگی رفتارهای خواهر شوهرت(یعنی زن اون)شوهرتو تحریک میکنه ...وبگی وظیفه اون وشماست که مواظب همسراتون باشید...وبه نظرم جلو شوهرت حساسیت نشون نده خیلی بی ارزش وبی تفاوت رفتار کن حتی اگه خونت میجوشه...به خواهرش محبت کن و جدی اش نگیر باهاش در مورد شوهرت رقابت نکن چون اون دختر اصلا در جایگاه رقابت نیست مغرور باش وبه حساب نیارش هر چند که خوشگل باشه خیلی معمولی ببینش ...وجلو شوهرت قوی وبی نیاز باش چون بخشی از این کارا واسه لج کردن با شماست
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
ممنون ولي مشكل اينجاست كه شوهره بيخياله بيخياله و اصلاً براش مهم نيست كه هيچ تازه خوشش هم مياد كه زنش اينجوري بگرده. شوهرم چندبار گفته كه خواهرش اين طور نبوده از وقتي ازدواج كرده اينطوري شده و شوهرش رو تو اين قضيه مقصر ميدونه. من بااون فقط در حد سلام و خداحافظ رابطه دارم يعني خودش هم از اول اينطوري ميخواست.
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
هما جان هر چی بیشتر گفتی بیشتر به این نتیجه رسیدم که این رفتار غیر عادیه ، تا جایی که مطالعه دارم متاسفانه این روزها اینقدر فساد زیاد شده که حتی به ارتباطات جنسی بین محارم هم رسیده ، من حتی دوستی داشتم که برادر 17 ساله اش تو خونه براش مشکل درست میکرد :303: عزیزم دنبال یه راه حل جدی باش!!! گاهی شهوت چنان عقل آدمارو زایل میکنه که ممکنه خدای نا کرده عواقب بدی به دنبال داشته باشه ، به نظر من ایشون به همسر شما علاقه و کششی فراتر از خواهر برادری دارن متاسفانه ، من اگه جای شما بودم به هر ترتیبی شده یا با همسر خواهر شوهر جدی صحبت میکردم یا قطع رابطه میکردم:160: ، چون سرگذشت خیلیهارو در این زمینه مطالعه کردم قاطعانه میگم خانومی جدی بگیر !!!! :300: نذار دیر نشه ، نذار باهم تنها باشن ...:160:
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط هما11
ما اصل مشكل من اين نيست به خدا ته دلم ميخواد كه اصلاً لخت بگرده ولي اينكه ناز و عشورههاي عجيب و غير معمول به شوهرم مياد منو اذيت ميكنه ازون بدتر هم حساسيت شوهرم به اون هست. مثلاً خواهره سعي ميكنه با ايما و اشاره قربون صدقه شوهرم بره يا وقتي كه ديگه داريم از جمع خداحافظي مكينيم ماچ و بوسه هاش كه هيچي بعدشم يه سوراخ سمبه يا پنجرهاي پيدا ميكنه و تا آخر چشماش با اشك و ناز به طرف شوهر منه جالبتر اينكه شوهر من هم كاملاً چشماش دنبال اونه و من اينو ميفهمم البته شوهرم خيلي زرنگه و طوري وانمود ميكنه كه من ناراحت نشم.
و با اينكه ميدونه تو جمع محسوس يا غيرمحسوس زيرنظرشون دارم باورتئون ميشه اصلاً با يك لحظه فقط يك لحظه غفلت من ميبينم دوتايي نيستن و ررفتن دوتايي تو اتاق خواب البته درب اتاق بازهها ولي خب من از اين ناراحت ميشم كه شوهرم حساسيت منو ميدونه و باز اين كارار ميكنه بعضي وقتا حس ميكنم ميدونه كاراش اشتباس هم خودش هم خواهرش ولي وقتي كه خواهرش رو ميبينه انگار همه چي از يادش ميريه يهو. من تو رابطه ام با شوهرمن مشكل خاصي ندارم و خداراشكر فعلاً رابطه خوبي داريم اما به نظر من اصلاً تأثيري نداشته تو اين موضوع. اون طوري با اين خواهرش رفتار ميكنه كه با من 2-3 ماه اول نامزديم رفتار ميكرد. ازون مهمتر اينكه اون خواهرش رشت زندگي ميكنه و ما تهران وخداراشكر كمتر همديگرو ميبينيم ولي يه مدت من چون ديدم اينطوري اذيت ميشم، وقتي شوهرم ميرفت شمال من باهاش نميرفتم فقط رفتني بهش ميگفتم كه عزيزم رفتارات رو درست كن و هرچيز يه حرمتي داره. ولي الان ترجيح ميدم هميشه باهاش برم. به نظرم خواهر شوهرم خيلي بي حياست.
درخواست من حتي به خواهرش نگفت بالاچشمت ابرو. اصولاً به خواهرش كمتر از گل نميگه با اينكه نسبت به خواهرايديگش مامان و باباش بعضي وقتا خيلي تهاجمي رفتار ميكنه ولي انگار كه از قهر كردن خواهرش بترسه اصلاً بهش هيچي نميگه فقط ميگه ميخندونتش. با اينكه چند بار بهش گتم به خواهرت بگو اين چه حرفي به زنم زدي اما.... من فقط يك بار اونم با يكي از جاريام حرف زدم و اون گفت كه شوهرت بعد از عروسي رفتاراش خيلي بهتر شده اون اوايل كه هر جا خواهره ميشسته ميرفته پيشش و دستش مدام دور گردنش بوده. من حتي يكي از جاتريهام رو اصلاً نديدم!!!! چرا يك نفر ميتونه بدون كوچكترين عذاب وجداني باعث اين همه مشكلات بشه؟ من اوايل باهاش خوب بودم و الان ديگه فقط ميگم سلام خداحافظ. هيچ احساسي هم بهش ندارم هيچي من فقط شوهرم رو دوست دارم و ميخوام رفتاراي متين و مردمنش داشته باشه. به نظر من عقدههاي رواني و بعضي فيلمهاي ماهوارهاي سبب ساز اين بي حرمتي هاست.
چون خوشبختانه شوهر من خداترس و نمازخون !!! هست، من كلي مطلب تو اينترنت راجع به حيا و عفت و حجاب زن در قرآن، انجيل و تورات پيداكردم و بعضي دلايل روانشناختي هم بهش اووردم البته كاملاً غير مستقيم و مثلاً داشتم دين اسلام و مسيح و يهود را مقايسه ميكردم. ديدم خودش هم مشتاق هست و چون خانواده من و فاميلامون فوق العاده رفتاراي متين و باحيايي دارن و من بهش مثال ميزدم ببين مثلاً رفتاراي من با داداشام و ... چطور هست، اون كم كم فهميده رفتاراش اشتباس ولي وقتي با اون خواهره مواجه ميشه يادش ميره انگار. چكار كنم كه رفتاراش پايدار بشه؟
بعضی جاها نرمش و انعطاف خوب نیست.
یک وقت به خودت می آیی که کار از کار گذشته است. جدی باش. برخورد قاطع بکن. یعنی چی؟
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
سلام هما جون
میدونم سخته و ناراحت می شی اگه می خوای خودت اذیت نشی
خودت رو بزن به بی خیالی سخته ولی این کار خیلی نتیجه میده بی تفاوت که باشی شوهرت سعی میکنه کمتر باهاش در ارتباط باشه هر چی فکر های منفی کنی بد تره
موفق و خوشبخت و شاد باشی
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گفتگوی بیتا
سلام هما جون
میدونم سخته و ناراحت می شی اگه می خوای خودت اذیت نشی
خودت رو بزن به بی خیالی سخته ولی این کار خیلی نتیجه میده بی تفاوت که باشی شوهرت سعی میکنه کمتر باهاش در ارتباط باشه هر چی فکر های منفی کنی بد تره
موفق و خوشبخت و شاد باشی
من اين راه رو امتحان كردم. يعني اون اوايل به روي خودم نمياوردم اما متوجه شدم كه اصولاً اون اين رفتارها را چه من تو جمعشون باشم چه نباشم داره و به طور كلي نسبت به من بي تفاوت هست و عملاً بي تفاوتي هيچ كمكي به حل اين مشكل نكرد تازه شوهر اون رو هم ميبينم كه چقدر بيخياله و با خودم ميگم اگر من هم بيخيال باشم، اوضاع همين طور پيش ميره. من فكر نكنم كه كارشون به جاهاي باريك بكشه اما خب درهمين حد هم منو اذيت ميكنه. مثلاً يك روز شوهرم از حموم اومد بيرون و لباس نپوشيد ولي شلوار داشت. خواهرش حياط بود و من با شوهرش تو اتاق. من چون ميدونستم كه حتماً ميره تو حياط پيش خواهرش، بهش گفتم كه هوا سرده و لباس بپوش اما اون جلو شوهرخواهرش با لحن بدي به من گفت كه به تو ربطي نداره. آها يه چيزه ديگه كه خيلي برام مهمه و يادم رفت بگم اينكه شوهرم تا خواهرش رو ميبينه، رفتاراش با من خيلي بد ميشه و مدام با لحن تند با من صحبت ميكنه. دستشويي خونه مادرشوهرم تو حياطشون هست يك شب اين خواهره كه ميخواست بره دستشويي جلوي اين همه آدم يعني خواهراش و شوهراشون به وهر من گفت ميايي با من بري دستشويي من تنها ميترسم درصورتي كه اون يه عمر همونجا بزرگ شده و عادت داشته! من هم ذل زدم به شوهرم و اون هم گفت كه نه حوصله ندارم. و حتي چون دستشويي آنها طوري هست كه درش كاملاً بسته نميشه يه بار عصري خواهر شوهرم رفت دستشويي و ديدم كه شوهرم داره خيره به درب دستشويي نگاه ميكنه. اين شد كه ديگه استراتژي بي تفاوتي رو كنارگذاشتم و مستقيما به شوهرم گفتم و با هم حرفمون هم شد اما با اينحال خداروشكر شوهرم الان يه كم بهتر شده يا لااقل جلو من ديگه اين رفتاراش كمتر شده ولي همونطوري كه گفتم هنوز هم تا چشمش به اين خواهرش ميوفته يواش يواش يادش ميره. من در حال حاضر رابطه ام با اين خواهره در حد صفر هست. ازش متنفر نيستم اصولاً از هيچ كس متنفر نيستم چون فكر ميكنم هيچ آدمي ارزش اينكه قلبت رو به خاطرش تيره و تار كني رو نداره ولي دوستم ندارم حتي يك بار ديگه هم ببينمش. همون طور كه گفتم چندتايي حرف توهين آميز هم قبلاً به من زده بود كه ابداً بابتش ناراحت نيستم چون يقين دارم كه سطح سواد و فرهنگ و شعورش دراين حده و بيشتر از اين از اون انتظار نميره و اگر طوري ديگه اي حرف ميزد عجيب بود. خلاصش كنم چطور ميشه با يك آدم سراسر عقده و به شدت تازه به دوران رسيده رفتار كرد درصورتي كه سطح سواد و فرهنگ من خيلي بيشتر از اون هست و البته غير از بي تفاوتي. رفتار حال حاضر من مثل خود اون بي اعتنايي و فقط سلام و خداحافظ هستش.
ممنون
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
هما جان خیلی ناراحت شدم این کارش خیلی زشت بوده دستشویی چرا به مادرش نگفته که باهاش تا دم در دستشویی بره
این خواهر شوهرت میخواد لج شما رو در بیاره
به نظر من با خوبی با محبت با شوهرت صحبت کن اخه به چه دلیل تو رو تحقیر میکنن یا فش میدن
رفت و امدت رو کم کن
اگر هم میترسی یا نگرانی حق داری بزار یه مدت تنها بره خونه مادرش
به شوهرت بگو احساس میکنی اونا دوست ندارن که بهت فش میدن یا بی احترامی
همین
فقط میتونم بگم دعا کن و از خدا کمک بگیر که خیلی ارومت میکنه
شاد باشی
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
هما تمام تمرکزت روی خودت و شوهرت و زندگیتون باشه به نظر من هم با بی محلی اوضاع بدتر میشه چون من هم یک همچین خواهرشوهری داشتم ولی اولش تونستم شوهرم رو به سمت خودم بیارم و بعدش با خواهرش صحبت کردیم که اوضاع باز هم بدتر شد تا اینکه سعی کردم با با توجه به راهنمایی های دوستان موفق بشم والان دلش رو بدست آوردم وتا حدودی مشکلم رو حل کردم
یعنی سعی کردم به کارهاشون نه بی اعتنایی کنم و نه عکس العمل (اعتنای شدید) زیادی نشون بدم و تقریبا یکی شدیم و کم کم به دلش نفوذ کردم و الان تقریبا از مشکلات و اونهم خبر دارم و با هم دردو دل هم می کنیم
یعنی سعی کردم خواهرشوهرم رو بیشتر جلب خودم کنم تا به شوهرم کمتر گیر بده
RE: رابطه عاشقو معشوقي شوهر و خواهر شوهر
هماجان
با شوهرت در یک موقعیت گرم و صمیمانه بخصوص وقتی با هم عشقولانه هستید صحبت کن . با این محتوا :
بگو این نحو پوشش و ارتباط موجب آزار روانی من می شود. لطفا به او تذکر بده. یا اینکه خودم از او بخواهم رعایت کنه.
درگیری و بحث و مجادله نداشته باش . به شوهرت هم بگو که بحث سر خواهرت نیست که چرا این کار را می کند ؟ یا اینکه خوب هست یا نه؟ بلکه صرفا بحث آزار دیدن من هست. و این مسئله و حریم باید رعایت شود. کما اینکه اگر من هم با چنین وضعی جلوی برادرم باشم ممکنه شما آسیب ببینید.
در هر حال نیاز هست با نرمی شوهرت را توجیه کنی که قاطعانه برخورد کند یا حداقل رابطه اتان را کاهش دهید
.