-
دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
با عرض سلام و خدا قوت به مدیریت تالار و تمامی دوستانی که در این تالار حضور دارند.
من 4 سال است که با مشکلی مواجه هستم و دلیل مراجعه ام به این تالار، مطرح کردن آن و گرفتن راهنمایی است. لطفا با نظرات مفیدتان منو راهنمایی کنید.
من پسری 28 ساله هستم. 5 سال پیش با دختری که 1 سال از خودم بزرگتر بود در محیط کار آشنا شدم. رابطه ما در ابتدا در حد کاری بود ولی بعد از چند ماه به دلایل کاری از هم دور بودیم و توی این مدت ایشون 3، 4 باری با من به بهانه هایی در تماس بودن و با توجه به این که در محیط کار من محبتمو نشون داده بودم رابطمون صمیمی تر شده بود و بیشتر با هم توی محیط کار صحبت میکردیم. بعد از این مدتی که از هم دور بودیم من مجدد کارمو شروع کردم و از ایشون خواستم که بیان پیشم برای همکاری و ایشون هم قبول کردن.
اینجوری شد که همکاریمون دوباره شروع شد. اوایل موردی نبود ولی بعد از مدتی من بدلیل اینکه ایشونو دختر خوبی دیدم و از لحاظ کاری هم روی ایشون حساب میکردم کم کم علاقم بیشتر شد و یه وقتایی این علاقه توی رفتارم بروز میکرد و از اونجایی که ایشون هم دختر تیزی بود این رفتار منو هر چند نامحسوس درک کرده بود. ارتباطمون بیرون از محیط کار هم بصورت تلفنی و اس ام اسی ادامه داشت تا اینکه 1 روز ایشون به من گفت که بهم علاقه داره و منو دوست داره و منم علاقمو بهش گفتم و اینطوری شد که بهم نزدیکتر شدیم. ولی همون اول گفت که 2 تا مشکل داره و به همین خاطر نمیتونیم با هم باشیم و گفت باید علاقمونو کنترل کنیم و در مورد مشکلش هم هیچ توضیحی نداد. روزا میگذشت و رابطمون صمیمی تر میشد و من همیشه این سوال تو ذهنم بود که مشکل چیه. تا اینکه یه روز بهش گفتم که میخوام باهاش ازدواج کنم و گفتم به خانوادش بگه که قرار خواستگاری رو بزاریم. از این کار هدف دیگه ای هم داشتم و اون دونستن مشکلاش بود تا اینکه با اصرار زیاد یکیشو گفت. گفت که چند ماهی هست که با یه نفر عقد کرده ولی باهاش به خاطر اخلاق طرف مشکل داره و نمیخواد باهاش باشه. من اول سعی کردم راهنماییش کنم و به بهتر شدن رابطشون کمک کنم ولی به دلایلی نشد و از طرفی خودمم روزبروز علاقم بیشتر میشد و یه دلیلشم این بود که ابراز علاقه ایشون به صورت کلامی خیلی زیاد و بعضی وقتا از حد خودش خارج میشد. خلاصه اینجوری شد که بین ما بغل کردن و بوسه هم پیش اومد و از اونجایی که ایشون گفته بود که با اون پسر هیچ تماس فیزیکی خاصی نداشته و قصدش فقط جدا شدن از اونه، من ایشونو مال خودم میدونستم و اینجوری شد که به معاشقه با ایشون راضی شدم.
بعد یک روز بحثی پیش اومد و ایشون از من خواست که بدن عریانمو ببینه. خوب من اولش روم نمیشد ولی خوب اتفاق افتاد و منم بدن ایشونو دیدم. چند روز بعد ایشون معاشقه عمیقتری از من خواست منم که بی تجربه و کنجکاو. قبول کردم ولی بعدش از من خواست که با هم رابطه جنسی کامل داشته باشیم ولی من به دو دلیل قبول نکردم یکی اینکه عقد کرده کس دیگه ای بود و اگه طرف میفهمی جوفتمون توی موقعیت بدی میوفتادیم و دوم اینکه بکارت ایشون صدمه میخورد و این در حالی بود که ایشون مال من نبود و کلا راضی به این کار نبودم. از طرفی هم کاملا بی تجربه و کنجکاو بودم. ولی ایشون بلاخره با گفتن این جمله که پرده بکارتم دکتر گفته عقبه و یسری حرفای دیگه که میگذرم ازش باعث شد که رابطه جنسی در حد خفیف بینمون پیش بیاد، خیلی کم ولی با توجه اطلاعات امروزم میدونم در حدی بود که به پرده ایشون صدمه بزنه. و لازمه که بگم که این اتفاق در حالی که من بشدت استرس فشار روحی و عذاب وجدان داشتم پیش رفت. بعد که از این موقعیت خارج شدیم ایشون به حالت تعنه به من رو کرد و گفت که چجوری حاضر شدم با زنی که شوهر داره رابطه جنسی داشته باشم و این جمله ایشون باعث شد که استرس و فشار روحی من چندین برابر بشه بحدی که ایشون وقتی این حال منو دید برگشت و گفت که در مورد رابطش با اون پسر دروغ گفته و با اون عقد نکرده و فقط در حد یه خواستگار سمجه. من با این جمله آرومتر شدم و ازش خواستم که فردا شناسنامشو بیاره تا حرفاش ثابت بشه. فردا شد و آورد شناسنامشو و آره راست میگفت اونجایی که باید پاک باشه پاک بود.
انجوری شد که بدتر شد و دیگه ما نتونستیم جلوی خودمونو بگریم و رابطه جنسی کامل رو این بار با رضایت دو طرف انجام دادیم. دفعات اول ایشون بیشتر راقب بود و من زیاد اصراری نداشتم ولی خوب جلوتر که رفتیم میل من بیشتر شد و منم درخواست میکردم.
توی این مدتی که این اتفاقا بین ما میوفتاد اون پسره در مسافرت بود و تلفنی باهاش در تماس بود ایشون و اکثر صحبتاشون به دعوا ومرافعه و گریه ایشون تموم میشد. بعد از یه مدت اون پسره از سفر اومد و 2 باری هم اومد محل کارمون. چون رسمی رفته بود خواستگاری من نمیتونستم خودمو دخالت بدم واسه همین کاری به پسره نداشتم و فقط دوستمو راهنمایی میکردم که چه جوری باهاش برخورد کنه. بلاخره بعد از کلی کش و قوس اون پسر از زندگی ایشون رفت بیرون. بعد گیر دادنه ایشون به من شروع شد و سر یه سری مسایل با هم جر و بحث و قهر و آشتی داشتیم. ایشون همیشه قهر میکرد و من پا پیش میذاشتم واسه آشتی و کلی فشار روحی رو تحمل میکردم. یکم نسبت به رابطه سرد شدم از طرفی ایشون بحث خواستگاریو وسط کشید و با توجه به اینکه من حرفی راجبش نمیزدم یه زمان تعیین کرد واسه اون. منم چیزی نگفتم. وقتش که شد من احساس کردم آمادگیشو ندارم واسه همین امروز فردا کردم تا اینکه ازش یه زمان دیگه ای خواستم و اونم با اکراه قبول کرد. توی این دوران باز با هم سر یکسری مسایل به مشکل خوردیم و باز دعواهای قبلی. تا اینکه من احساس کردم این بهانه گیریای ایشون یکم مشکوکه و یه دلیل دیگه ای هم مثل اینکه داره چون واقعا قهراش غیرطبیعی بود با توجه به اخلاقی که من در مقابل داشتم. یک روز بهش گفتم که تو مشکل دیگه ای داری که به من نگفتی و در جواب گفت بله (همون مشکل دوم که من به کل از یاد برده بودمش. البته یک بار قبلا راجبش سوال کرده بودم و ایشون یجوری منو پیچوند و منم بیخیالش شدم). گفت واقعی که نوجوان بوده بهش تجاوز شده. برام داستانشو گفت و در حالی که توی آغوشم بود گریست.
بعد از این قضایا رفتم خواستگاریش یه جلسه ولی برای صحبتهای نهایی نتونستم برم. احساس کردم وضعیت خیلی پیچیدست. البته این حس از چند وقت پیش که قضیه ازدواج پیش اومد درونم به وجود اومده بود ولی این قضیه تجاوز پیچیده ترش کرد. 2 ماه وقت خواستم واسه فکر کردن ولی الان دو سال میگذره ولی نتونستم تصمیم بگیرم. 2 هفته دیگه باید جواب بدم که میخوام باهاش باشام یا نه.
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
مطالبی که به تکرار اتفاق افتاده
1- شما استارت همه ی ماجراها را به نوعی گردن این خانم انداختید .
الف ) به شما اظهار علاقه کرد
ب) به شما در خواست عشقبازی داد
ج ) تمنای بیشتر داشت
د) جلب ترحم کرد و ماجرای تجاوز که منجر به خواستگاری رفتن شد و ..........
ه ) واکنش منفعلانه ی شما در مقابل خواستگار و حضور او در شرکت و صحبت های گاه و بی گاه این دو نفر که فرمودید منجر به دعوا می شد اما جلوی چشم شما اتفاق می افتاد
و) آگاهی از اینکه ایشان حتی به دروغ زن شوهر دار هستند و شما به این رابطه ادامه دادید تا جایی که ایشان هم به روی شما این مسئله را می اورد و ............
ز) بی خیالی و بی توجهی و کم اهمیتی شما نسبت به دانستن آن دو مورد مشکل این خانم
اینگونه که شما می گویید ایشان استارتر هستند و لیدر و شما فرمانبر ! چرا ؟
به نظر خودتان شما که فرمانبر بوده اید چرا دچار ایستایی شده اید و سه سال به یک مدل و دو سال به مدل دیگر در این رابطه مانده اید و ............گویی جواب قطعی باید از شما گرفته شود .............این ترس ها و تردید چیست که دو سال مانع نتیجه رسیدن این انتخاب می شود ؟!
و اساسا الان چه می خواهید ما به شما بگوییم که به این رابطه ادامه بدهید و ختم به خیرش کنید و یا اینکه از این رابطه بیرون بیائید و معایب این رابطه را برای شما برشماریم ؟!
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
در جواب ani عزیز باید بگم که
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
مطالبی که به تکرار اتفاق افتاده
بله این اولین بار نیست و آخرین بارش هم حتما نخواهد بود! به نظر من این وسط ما جوانان فقط ضرر میکنیم در حالی که کمترین تقصیر را داریم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
1- شما استارت همه ی ماجراها را به نوعی گردن این خانم انداختید .
الف ) به شما اظهار علاقه کرد
ب) به شما در خواست عشقبازی داد
ج ) تمنای بیشتر داشت
د) جلب ترحم کرد و ماجرای تجاوز که منجر به خواستگاری رفتن شد و ..........
ه ) واکنش منفعلانه ی شما در مقابل خواستگار و حضور او در شرکت و صحبت های گاه و بی گاه این دو نفر که فرمودید منجر به دعوا می شد اما جلوی چشم شما اتفاق می افتاد
و) آگاهی از اینکه ایشان حتی به دروغ زن شوهر دار هستند و شما به این رابطه ادامه دادید تا جایی که ایشان هم به روی شما این مسئله را می اورد و ............
ز) بی خیالی و بی توجهی و کم اهمیتی شما نسبت به دانستن آن دو مورد مشکل این خانم
اینگونه که شما می گویید ایشان استارتر هستند و لیدر و شما فرمانبر ! چرا ؟
به نظر خودتان شما که فرمانبر بوده اید چرا دچار ایستایی شده اید و سه سال به یک مدل و دو سال به مدل دیگر در این رابطه مانده اید و ............گویی جواب قطعی باید از شما گرفته شود .............این ترس ها و تردید چیست که دو سال مانع نتیجه رسیدن این انتخاب می شود ؟!
و اساسا الان چه می خواهید ما به شما بگوییم که به این رابطه ادامه بدهید و ختم به خیرش کنید و یا اینکه از این رابطه بیرون بیائید و معایب این رابطه را برای شما برشماریم ؟!
1) ماجرا دقیقا همنجوی که توضیح دادم اتفاق افتاده.
الف) ایشون اول احساس دوست داشتنشو به زبان آورد هر چند که من کم کم داشتم به ایشون علاقمند میشدم ولی چون به واقع به مرز عاشق شدن نرسیده بود ازش حرفی نمیزدم و در ثانی با توجه به اینکه مطمءن نبودم از علاقه ایشون ترس اینو داشتم که با عجله کردن در بیان احساسم ایشونو از دست بدم.
ب) درخواست عشقبازی در کلمات و حرکات ایشون موج میزد ولی اولین بار این من بودم که در حین یه شوخی نتونستم خودمو کنترل کنم و از ایشون درخواست کردم که بغلشون کنم و ایشون هم قبول کرد. بوسه هم بینمون رد و بدل شد. درسته که این کار اصلا درست نبود ولی من به هیچ وجه قصد جلوتر رفتن از این حالت رو نداشتم.
ج) بعد از رابطه اول جفتمون وسوسه اینو داشتیم که تکرارش کنیم ولی باز من خودمو نگه داشتم و چیزی نگفتم ولی ایشون درخواست کرد و من جلوی خومدمو نگرفتم و انجامش دادیم.
د) نه جلب ترحم نبود. اگه نوشته هامو خوب متوجه نشدید دوباره بخونید لطفا. من احساس کردم که واقعیتی داره پنهان میشه. کلامی پرسیدم و ایشون هم راستشو گفت. من ناراحت شدم به خاطر کسی که واقعا دوستش داشتم. اگه قریبه بود بازم اشکام جاری میشد و انوقت شاید کارایی میکردم که میشد اسمشو گذاشت ترحم! قضیه خواستگاری از چند ماه قبل مطرح شده بود یعنی دقیقا از اوایل رابطمون. من خودم مطرحش کردم همنطور که توضیح دادم. ولی بعدش قضیه دوتا مشکل اومد وسط. بعد که جلوتر رفتیم من یکم از قضیه خواستگاری فاصله گرفتم ولی به در ایشون بحسشو وسط میکشید و زمان تعیین میکرد تا اینکه قرار شد در همون تاریخی که رفتم خواستگاری اقدام کنم. این تصمیمو از قبل گرفته بودیم ولی قبول دارم که توی اون شرایط با توجه به اینکه بحث حتک حرمت تازه مطرح شده بود درگیر احساسات بودم.
ه) همنطور که توضیح دادم اون پسر رسمی به خواستگاری ایشون رفته بود و خانواده هاشون با هم برای رفع مشکلشون در ارتباط بودن. هر گونه عکس العمل من صد در صد نتایج بدی داشت. حتی اگه طرف دوست پسرشم بود من فقط از طریق راهنمایی دختر خانم سعی در حل مشکل میکردم.
و) نداشتن اطلاعات کافی، درگیر مسایل احساسی شدن، نیاز به محبت، گریز از تنهایی، نداشتن تجربه در این زمینه، .... همه و همه دست به دست هم داد تا این اشتباه از طرف هر دومون بروز کنه.
ز) توضیح دادم که برای فهمیدن مشکلاتشون اصرار کردم و حتی یه دلیل اینکه سریع بحث خواستگاریو مطرح کردم فهمیدن مشکلاتشون بود که اتفاقا اثر کرد و یکیو گفت. ولی در مورد دوم منو پیچوند.
من فرمانبدار نبودم. هردومون از روی جونی و نادانی به خواسته های همدیگه تن دادیم. ولی کوته فکری دوستم شعله این آتیش روشن کرد. به قول خودش میخواسته عشقشو جسمی نشون بده و نتونسته جلوی خودشو بگیره. منم که هم نادون و کنجکاو. نمیگم نمیخواستم ولی در حد معاشقه فقط طالب بودم. 1 سال رابطمون همکاری بود. از دوستیمون 4 سال میگذره.
ترس و تردیدم اول اینکه این رابطه رو انجوری میخوام عاشقانه و رمانتیک نمیبینم. دوستش دارم، براش کارای زیادی میکنم، از خودم خیلی مایه میذارم ولی یه فکرایی مانع میشه که مثبت به رابطه فکر کنم. رابطه از اول بد شروع شد. انجوری که درونم طلب میکنه رمانتیک نبوده. به یه سری نیازام پاسخ داده نشده و توی این رابطه نمیشه انتظار رسیدن به اونا رو داشت.
از دوستان میخوام فعلا نظراتشونو بگن
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
شما همان حرفهای پست یک را در جواب پست دو به شکل کلی تر و دقیق تر تکرار کرده اید .
و مهم نیست که چه اسمی روی آنچه روی داده بگذاریم کلیت ماجرا مهم است . نادانی -شهوت - عشق- هوس و یا جوانی ......
هر یک از اینها می تواند باشد . شما اینجایی هستید که می بینید .
دلائلش هم برمی گردد به ساختار شخصیت شما و این خانم . و البته من به این خانم کاری ندارم . شما اینجا هستید پس در مورد ساختار شخصیت شما صحبت می کنیم .
حال به این داستان رسیده ای که یک رابطه ی رمانتیک می خواستی و این رابطه رمانتیک نبوده !از نگاه من که خیلی هم رمانتیک بوده .............رمانتیک تر از این ! اما مسئولانه نبوده . از هیچ طرف .نه از طرف شما و نه از طرف این خانم .
این خانم در هر شرایطی هر تمنایی داشته شما اجابت کرده اید به هر قیمتی و در هر سطحی و کاملا بدون فکر و عاقبت اندیشی و البته برعکس ............
امروز فکر می کنی بهای آنچه بدست می آوری همین قیمتی است که پرداخت می کنی ؟! به نوعی می ترسی . ترس هایت بالا آمده . از آزردگی ها و ترس هایت بنویس و آنچه که فکر می کنی چرا این رابطه را کامل نمی دانی و برو سراغ قسمتهای سیاه فکر و احساساتت . ................از آنها برایمان بنویس . همان نکاتی که در پاراگراف آخر به آن اشاره کردی .
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
من اصلا نطر کارشناسی ندارم فقط برداشتمو از این قضیه میگم
شاید دوست شما چون میترسیده اگه به خواستگاراش قضیه هتک حرمت رو بگه ممکنه اونا منصرف شن، پس از یه راهی راحت تر اقدام کرده، اول از علاقه شما مطمئن شده و از سادگی و بی تجربگی شما سواستفاده شده..
همچین پیشنهاد هایی از طرف یه دختر خیلی غیرعادیه و تو همچین شرایطی کمتر کسی میتونه احساسی برخورد نکنه!!!
ولی با اتفاقاتی هم که بعدا افتاده، شاید منصرف شدن شما هم از این جریان کمی واسه هر دو طرف سخت باشه!!
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
در پست دوم من سوء تفاهمایی که شم درگیرش شده بودیی را مرتفع کردم!!!
آره کلیتش برای من مهمه و اینکه من چطور به این رابطه وارد شدم فکر کنم در راهنمایی شما خیلی تاثیر گذاره! اینطور نیست؟
از شخصیت من چی میخواهید بدونید بفرمایید تا مطرح کنم و نسبت به من شناخت پیدا کنید.
معلوم شد که تعریف من و شما از کامه رمانتیک با هم فرق میکنه! مسئولانه نبوده درسته. هیچکدون راجع به کاری که داشتیم انجام میدادیم فکر نمیکردیم. شروع رابطه از روی شناخت، دوست داشتن و عشق بوده ولی از مسیر درست منحرف شد و اینجاست که میتونید کلماتی مثل شهوت و هوس رو ذکر کنید نه در مورد کلیت قضیه!
اتفاقیه که افتاده. کاریش نمیشه کرد دیگه. احساس میکردیم بهم نیاز داریم از همه لحاظ. بهم وابسته شدیم و طبیعی که بهم اهمیت بدیم.
شما چرا میخوای یه حسایی رو به من القا کنید؟ مثل ترسیدن
چرا فکر میکنید که من الان از چیزی میترسم؟ چرا به جای اینکه به رسم مشاور در کنار من باشید روبروی من واستادید؟ (طرز نوشتنتون اینو میرسونه)
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نه عزیزم نگران نباش هیچ حسی بهت القا نمی شه و مطمئن باش انگشت اتهامی هم نه به سمت تو و نه آن خانم گرفته نمی شود .
در مورد دو دلی و تردید هایت جرف بزن . چرا تصمیم گیری ات دو سال طول کشیده ؟! علت ها را به لحاظ احساسی و فکری کاملا باز کن .
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
مشکل اولم با رابطه جنسی قبل از ازدواجه. احساس میکنم با این قضیه نمیتونم کنار بیام. دوست داشتم از نظر عاطفی رابطه به حد کمال برسه و عاشق طرفم باشم تا دوست داشته باشم که زودتر بهش برسم. دوست دارم پیچیدگیهای شب زفاف رو داشته باشم نه اینکه توی وضعیت استرس زا و در حالتی بد اولین رابطه جنسی رو با طرفم برقرار کنم.
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
می توانم درکت کنم
اما همان عدم مسئول در روند پیش برد رابطه و.........تو را دچار این احساس و تفکرات کرده .
حالا احساست چیه ؟خشم - تنفر - عصبانیت - لج و...............
نسبت به خودت یا خانم ؟
خودت را مقصر می دانی یا خانم یا هر دو ؟
فکر می کنی باورهات شکسته و کار بدی کردی یا اینکه چون این اتفاق در محیط و شرایط استرس زا افتاده ناراحتی دچار تردید شدی و بی انگیزه ای ؟
تصمیمت چیه ؟
چقدر می تونی با خودت بعدها کنار بیای به دلیل این تصمیمی که می گیری ؟!
طبیعی است که اگر تو این مسئله را حل نکنی نه تنها در در روند تصمیم گیری و انگیزه های تو برای ازدواج تاثیر داره بلکه در ادامه راه و مسیر زندگی زناشویی هم دامنگیرت خواهد شد و تو ناخودآگاه واکنش نشان خواهی داد ( در بهترین حالت ناخودآگاه ) که اسمش می شود بهانه گیری کردن .
و این با خود کنار آمدن به خیلی از مسائل ربط داره از جمله اینکه چقدر حاضری بهای کاری را که کرده ای بپردازی ؟!حتی بهایی در حد شکستن ساختار های باوری و تربیتی و آنچه از بچگی در گوشت زمزمه شدن به عنوان پیچیدگی های شب زفاف و ...........
این حرفها هیچ کدام ربطی به این که خانم را بگیر یا نگیر ندارد . این مقوله به شناخت و انتخاب تو ربط داره و اینکه ایشان را چقدر صاحب ارزش و توانایی می دانی و اساسا فاکتورهای تو برای انتخاب همسر .
و باز خودت می بینی که عدم مسئول بودن چه آسیبی به تو و ایشان زده . این عدم مسئولی مربوط به یک لحظه نبوده که بشه اسمش را لغزش گذاشت در طی رابطه تکرار شده . پس هر دو شما از ناحیه ی مسئولیت پذیری مشکل دارید . که هر دو باید حواستون به این مورد باشه که اگر یکدیگر را انتخاب کردید افسار زندگی از دستتان به دلیل عدم مسئولی در نرود .
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
در ابتدا بگم این اواخر به این نتیجه رسیدم که نیاز به مشورت دارم و واسه همین با 3 نفر راجب مشکلم صحبت کردم.
اولی یه روحانی بود. صحبتمون تلفنی بود. متاسفانه ایشون بعد از شنیدن مشکلم مسئولانه برخورد نکرد. یعنی جوابمو نصفه کاره رها کرد ولی کلا نظر مثبتی نداشت و میگفت اگه خودش بود با این شرایط ازدواج نمیکرد چون موردهای بهتری وجود داره.
دومی هم باز روحانی بود و اونم کلا نظرش منفی بود و میگفت نظر مثبتی روی پایبندی دختر در زندگی نداره و امکان خیانت وجود داره و ردش کرد. به اختلاف سنی هم ایراد وارد کرد.
مشورت با این دو نفر از نظر من کلا بیهوده بود چون احساس کردم یه تعصبی تو حرفاشون هست و زن براشون ارزشی نداره و مشورت درست نمیدن واسه همین رفتم پیش یه دکتر. مشکلی با این یکی داشتم این بود که بعضی از موارد که برام ایجاد تشویش کرده بود رو راحت ازش میگذشت و میگفت مشکلی نیست حل میشه تو زندگی. یا مثلا سعی میکرد ساده جلوه بده مشکلو. 3 تا کتاب معرفی کرد بهم و ازم خواست دوتاییمون بخونیمشون. البته گفت یه سری موارد هست که باید موشکافی بشه و حل بشه ولی خوب قرار شد اول کتابارو بخونم بعد برم پیشش که هنوز انجام نشده.
توی این مدت با این تالار آشنا شدم و احساس کردم بعضی از راهنماییها پخته و حرفه ای است واسه همین عضو شدم و تاپیک زدم. البته اینجا هم ایراداتی داره که اگه شد بعدا میگم.
در جواب آنی عزیز باید بگم:
بعضی از صحبتهات برام مفهومی نداره. اینکه میگی مسئولیت پذیری منو دچار این تفکرات کرده معنی نداره. آره من با تن دادن به بعضی چیزها رابطه رو به سردی بردم ولی اینکه الان مشکلی که در پست قبلی توضیح دادم رو دارم به علت اینکه اطلاعاتم در مورد زندگی زناشویی بالا رفته و احساس میکنم اینجوری اگه میشد رابطه قویتری داشتم. اون موقع اصلا یه همچین حسهایی رو نداشتم ولی به مرور اومد تو ذهنم. ولی به غیر از رابطه جنسی فکر میکنم دوستم در موارد دیگه واقعا با بی تدبیری رابطه رو خراب کرد که بعدا بازش میکنم.
هر روز احساسام متغییره. ولی خشم - تنفر - لج نیست. بعضی وقتا دوست دارم از این رابطه خارج شم چون فکرای مزاحم خیلی اذیتم میکنه. بعضی وقتا حسرت میخورم به چیزایی که با طرفم میتونم داشته باشم و تصمیمو نمیتونم قطعی کنم. حسرت میخورم به اشتباهاتی که کردیم و اینکه بدون اونها چه رابطه خوبی میشد داشته باشیم. و حسرت چیزایی که دیگه نمیتونم توی این رابطه درستشون کنم. البته بعضی وقتا از دوستم ناراحت و عصبانی میشم به دلیل اشتباهاتش.
کلا مشکل فقط رابطه جنسی نیست. در وهله اول بچه گانه عمل کردن دوستم و بی صداقتی اونه. لج کردناش، تحقیراش، قهراش، و ....
از تصمیمم مطمئن نیستم. اینجا اومدم تا از معایب ادامه رابطه و همچنین با چیزایی که برای ادامه رابطه با اونها باید کنار بیام آشنا بشم. اگه به یقین برسم توی تصمیمم خوب دیگه باید این قابلیت رو توی خودم بوجود بیارم که با شرایط کنار بیام و دیگه به چیزایی که از دست دادم فکر نکنم و دنبالشون نرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
طبیعی است که اگر تو این مسئله را حل نکنی نه تنها در در روند تصمیم گیری و انگیزه های تو برای ازدواج تاثیر داره بلکه در ادامه راه و مسیر زندگی زناشویی هم دامنگیرت خواهد شد و تو ناخودآگاه واکنش نشان خواهی داد ( در بهترین حالت ناخودآگاه ) که اسمش می شود بهانه گیری کردن .
و این با خود کنار آمدن به خیلی از مسائل ربط داره از جمله اینکه چقدر حاضری بهای کاری را که کرده ای بپردازی ؟!حتی بهایی در حد شکستن ساختار های باوری و تربیتی و آنچه از بچگی در گوشت زمزمه شدن به عنوان پیچیدگی های شب زفاف و ...........
این حرفها هیچ کدام ربطی به این که خانم را بگیر یا نگیر ندارد . این مقوله به شناخت و انتخاب تو ربط داره و اینکه ایشان را چقدر صاحب ارزش و توانایی می دانی و اساسا فاکتورهای تو برای انتخاب همسر .
و باز خودت می بینی که عدم مسئول بودن چه آسیبی به تو و ایشان زده . این عدم مسئولی مربوط به یک لحظه نبوده که بشه اسمش را لغزش گذاشت در طی رابطه تکرار شده . پس هر دو شما از ناحیه ی مسئولیت پذیری مشکل دارید . که هر دو باید حواستون به این مورد باشه که اگر یکدیگر را انتخاب کردید افسار زندگی از دستتان به دلیل عدم مسئولی در نرود .
دقیقا به خاطر اینکه نتونستم با بعضی مسائل کنار بیام توی تصمیم گیری مشکل دارم و از این نگرانم که اگه با ایشون وارد زندگی بشم به خاطر این مشکلات هر دو صدمات بیشتری بخوریم. از طرفی ایشون خوبیهایی دارن که تونستن منو نگه دارن و یه دلیل دیگه ای بعد از 2 سال همچنان با ایشون هستم اینکه نسبت به ایشون احساس مسئولیت میکنم.
بهای کارمو نمیدونم چیه! لطفا شما توضیح بدید چیه؟
ای کاش راجب مسائل زناشویی، جنس مخالف، زندگی مشترک و خیلی چیزای دیگه که توی رابطه یه دختر و پسر روی میده به ما آموزش داده میشد و ما جوانان رو منع میکردن از بعضی چیزا توی این زمینه تا دچار این مشکلات نشیم.مشکل اصلا اینجاست که من اصلا در دوران بلوغ و حتی کودکی راجب شب زفاف و ... اطلاعاتی نداشتم. فقط یه سری حرفای رمزی که عوض اینکه دانش منو بالا ببره حس کنجکاویمو تحریک میکرد. همینطور که قبلا گفتم مشکل از ما جوونا نیست. مشکل از خانواده، پدر و مادر، معلم ها، استادها و ... است که باید به ما اطلاعات کافی رو راجب این مسائل مهم بدن. اطلاعات درست البته!!!
این چیزایی رو که توی پست قبلی گفتم همیشه توی وجودم بوده نه به این شکل. به این شکل تعریفش نمیکردم. این شکلی تعریفش میکردم که دوست داشتم با دختری باشم اول به خاطر مسائل عاطفی، عشق، محبت. اینها خیلی برام مهم بود چون توی خانواده ای بزرگ شده بودم که طعم محبت رو نچشیده بودم. در وهله دوم مسائل جنسی.
دوستم قابلیتها و ارزشهایی داره که واسم مهمه. همنطور که گفتم یه حسرتم اینکه اگه رابطه دچار این مشکلات نمیشد و راه خودشو به درستی طی میکرد یه رابطه ایده آل بود برام. نمیدونم الان و همینجا باید ویژگیهای ایشون و فاکتورهای مهم در انتخابمو ذکر کنم یا نه؟
اگه منظور آنی عزیز از عدم مسئولیت پذیری در مورد رابطه جنسی است، بله منم بعد از مدتی که فهمیدم این موضوع به رابطمون صدمه داره میزنه در موردش مسئولیت پذیری نداشتم و سعی نمیکردم از این کار اجتناب کنم. ولی دوستم در زمینه های دیگه هم دانسته یا ندانسته عواقب کاری که انجام میداد رو در نظر نمیگرفت و رابطه رو خدشه دار میکرد.
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
دوست عزیز سلام
1- من احساس می کنم شما در این رابطه نقطه ی کشف نشده ی دیگری نداری...تو به نیازهای جنسی ات رسیدی...امتحان کردی...حالا 4 سال گذشته و دیگر این خانوم برای شما جنس دست خورده ای شده که خیلی جذابیت هایش را از دست داده...تمایلاتت نسبت به این خانوم فروکش کرده و رابطه رنگ تکرار گرفته...
2- عواقب این رابطه؟ شاید بعد از گذشتن 4 سال اثبات اینکه چه کسی بکارت ایشان را از بین برده کاری غیر ممکن باشد ...پس از لخاظ عواقب قانونی بعد از مشورت با یک مشاور حقوقی می توانید مطمئن شوید...
3- بعد از ازدواج پشیمان می شوی؟ 100 در 100
با کسی که می خواهیم با او ازدواج کنیم نباید رابطه جنسی داشته باشیم که این ریشه ی خیلی بد گمانی و اعتماد نداشتن ها و ایجاد محدودیت ها و کلی سوال های بی جواب خواهد بود...
4- مقصر کیست؟ من فکر می کنم شروع یک رابطه ی جنسی با رضایت یک خانوم است...من فکر می کنم ایشون انسانی نیست که به اصول اخلاقی پایبند باشه...انسان خویشتن داری نیست...و کسی که اینقدر زود افسار امیالش از دستش در می رود ....شاید اگر شما به وعده ازدواج رفته بودی جلو...نامزد بودی می شد گفت ایشان شما رو همسر آیندش می دیده ....اما حرفی از ازدواج هم در میان نیوده...
این همه دروغ؟...خودش را زن شوهر دار معرفی کرده...بعد کسی که قربانی تجاوز شده و....ایشان یک روده ی راست در شکمش نیست! اینها همه توجیه است برای اینکه نگوید من آدم لاقیدی هستم!
5- و اما شما....نقش قربانی بازی کردن و یک پسر پاستوریزه که در چنگ حیله های این دختر اسیر شده اصلا به شما نمی آید...پسر 20 ساله که نیستید دوست عزیز ...مرد 28 ساله اید! شما هم به اصول اخلاقی پایبند نبودید به اندازه ی همون خانوم...خودتون رو تبرئه نکنید و اشتباهات خودتون رو بپذیرید...به هیچ وجه نمی شه گفت شما پاک بودین و ایشون ناپاک...هر دو شما از یک جنسید...
6- ازدواج بکنید یا نه؟
به هرحال ازدواج هم بکنید فکر نمی کنم دوامی داشته باشد...من با چنین ازدواجی مخالفم ...شما خودت هم تمایلی به ازدواج نداری...یک کمکی می خواهی که خودت را بکشی بیرون...و با خودت درگیری...هر دو مقصرید...شما استفاده ات را از این خانوم کردی او هم اجازه اش را داده هر دو مقصرید....
7- به یک مشاور حضوری مراجعه کنید
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryamp
دوست عزیز سلام
1- من احساس می کنم شما در این رابطه نقطه ی کشف نشده ی دیگری نداری...تو به نیازهای جنسی ات رسیدی...امتحان کردی...حالا 4 سال گذشته و دیگر این خانوم برای شما جنس دست خورده ای شده که خیلی جذابیت هایش را از دست داده...تمایلاتت نسبت به این خانوم فروکش کرده و رابطه رنگ تکرار گرفته...
2- عواقب این رابطه؟ شاید بعد از گذشتن 4 سال اثبات اینکه چه کسی بکارت ایشان را از بین برده کاری غیر ممکن باشد ...پس از لخاظ عواقب قانونی بعد از مشورت با یک مشاور حقوقی می توانید مطمئن شوید...
3- بعد از ازدواج پشیمان می شوی؟ 100 در 100
با کسی که می خواهیم با او ازدواج کنیم نباید رابطه جنسی داشته باشیم که این ریشه ی خیلی بد گمانی و اعتماد نداشتن ها و ایجاد محدودیت ها و کلی سوال های بی جواب خواهد بود...
4- مقصر کیست؟ من فکر می کنم شروع یک رابطه ی جنسی با رضایت یک خانوم است...من فکر می کنم ایشون انسانی نیست که به اصول اخلاقی پایبند باشه...انسان خویشتن داری نیست...و کسی که اینقدر زود افسار امیالش از دستش در می رود ....شاید اگر شما به وعده ازدواج رفته بودی جلو...نامزد بودی می شد گفت ایشان شما رو همسر آیندش می دیده ....اما حرفی از ازدواج هم در میان نیوده...
این همه دروغ؟...خودش را زن شوهر دار معرفی کرده...بعد کسی که قربانی تجاوز شده و....ایشان یک روده ی راست در شکمش نیست! اینها همه توجیه است برای اینکه نگوید من آدم لاقیدی هستم!
5- و اما شما....نقش قربانی بازی کردن و یک پسر پاستوریزه که در چنگ حیله های این دختر اسیر شده اصلا به شما نمی آید...پسر 20 ساله که نیستید دوست عزیز ...مرد 28 ساله اید! شما هم به اصول اخلاقی پایبند نبودید به اندازه ی همون خانوم...خودتون رو تبرئه نکنید و اشتباهات خودتون رو بپذیرید...به هیچ وجه نمی شه گفت شما پاک بودین و ایشون ناپاک...هر دو شما از یک جنسید...
6- ازدواج بکنید یا نه؟
به هرحال ازدواج هم بکنید فکر نمی کنم دوامی داشته باشد...من با چنین ازدواجی مخالفم ...شما خودت هم تمایلی به ازدواج نداری...یک کمکی می خواهی که خودت را بکشی بیرون...و با خودت درگیری...هر دو مقصرید...شما استفاده ات را از این خانوم کردی او هم اجازه اش را داده هر دو مقصرید....
7- به یک مشاور حضوری مراجعه کنید
سلام خانم 'maryamp'
تا الان از اینکه فقط خانم آنی پست میزدن و سعی میکردن منو راهنمایی کنن یکم ناراحت بودم چون انتظار داشتم دوستان دیگه هم به تاپیک من بیان و نظراتشونو بگن. ولی اگه بخواد اینجوری باشه خوب من فکر کنم اینجا هم به نتیجه نمیرسم. چون شما پست اول و مابقی مطالبی رو که مطرح کردم مثل اینکه سرسری خوندی و سریع خواستی با عنوان کردن جملاتی منو از نظراتتون بهرمند کنید. لطفا یک بار دیگه پستهای قبلی رو مطالعه کنید و بعد مجدد نظرتونو بدید. فقط در زیر مطالبی را که قبلا اشاره نکردم مطرح میکنم.
دوست من که هنوزم دوستش دارم و بهترین آرزوها رو براش دارم همانطوری که خودش میگه در سن 18 مورد هتک حرمت قرار گرفته. یه مرد قریبه این بلا رو سرش آورده و قابل پیگیری هم دیگه نیست و اصلن دلیلی هم براش نیست.
درسته که رابطه جنسی پیش از ازدواج ممکنه مشکلاتی رو پیش بیاره ولی این مورد به مواردی چون طرز نگرش فرد، فرهنگ خانواده و جامعه و خود فرد و ... بستگی داره. یه مورد دیگه هم اینکه این رابطه در چه شرایطی داره رخ میده و رابطه عاطفی دو طرف نسبت به هم چگونه است نیز بستگی داره. خیلی میشه بسطش داد و راجبش صحبت کرد ولی مشکل اصلی من الان با این رابطه جنسی خود رابطه به تنهایی نیست. مشکل نحوه اتفاق افتادن اون برای بار اول هستش. پس لطفا هیچ چیزیو حتی اگه به فکر خودتان 100 درصد میاد 100 در مورد دیگران ندونید.
در ادامه باید بگم که رابطه ما در سن 24 سالگی من و 25 سالگی ایشون اتفاق افتاد. در اون سن هم بچه نبودیم ولی یه سری مسائل دست به دست هم داد تا این اتفاق بیوفته. مهم اینه که این شروع فقط بر پایه هوس و شهوت نبوده دوست داشتنی هم در ورای اون بوده که با شناخت بدست اومده.
خانم 'maryamp' شما در جریان ریز کل ماجرا نیستید. شما من و دوستمو نمیشناسید. پس لطفا مارو متهم به چیزی نکید و تهمت نزنید. البته حق میدم ظاهر امر یه فکرای بدی رو که قبلا سابقه ای براش بوده تداعی میکنه ولی هیچ دو پیشامد به ظاهر یکی ای در باطن یکی نیستند.
من و دوستم به خوبی از کرده خود آگاهیم. من فقط اومدم اینجا تا راهنمایی بگیرم برای یه تصمیم درست نه اطمینان از اینکه یکسری از دوستان یکیمون یا هردومون رو مقصر قلمداد کنن و نظر بدن.
متشکرم
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
به هر حال این هم نظر من بود دوست عزیز
البته فرمایشات شما هم کاملا متین
قبول دارم
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
الان مشکل شما دقیقا چیه؟ آیا شما الان اشتیاقی به ازدواج ندارید چون نمی توانید شب عروسیتان یک شب رمانتیک را تجربه کنید؟ یا مشکل دیگری هم دارید؟
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
یکی از مشکلاتم دقیقا همینی هست که قبلا اشاره کردم و شما هم نوشتید.
در رابطه با مسائل جنسی مشکلاتم اینه:
1- اولین بار در شرایط روحی بدی اتفاق افتاد طوری که حتی روی روابط بعدی هم تاثیر میذاشت و باعث ناراحتی و رفتن توی خودم میشد. ناراحت میشدم از اینکه این کارو دوباره انجام دادم. چون احساس میکردم این رابطه باعت صدمه دیدن عشقم شده و میشه.
2- ایده آلم الان اینه که رابطه جنسی رو بعد از ازدواج باید تجربه میکردیم چون فکر میکنم توی استحکام رابطه نقش مثبتی واقعا داره. همچنین از عواقب این رابطه بع د از ازدواج و فکرای مزاحمی که بعضا به ذهنم خطور میکنه نگرانم و احساس میکنم اگه برم توی زندگی ممکنه نتونم عاشقانه زندگی کنم.
3- من تا مرز عاشق شدن فاصله داشتم وقتی این اتفاق افتاد. و چون بد اتفاق افتاد و اتفاقای بدتری هم پشتش پیش اومد باعث شد که از رابطه سرد بشم. از دوست داشتنم دست نکشیدم چون دوستمو با روحیات و اخلاقش شناخته بودم، با قابلیتاش ولی این مسائل باعث شد تا رابطه رمانتیک نشه.
خوب یه موردی که بعضی از پسرا میرن دنبال ازدواج و کلا موردی که نیروی محرکه آقایون واسه ازدواج هست تخلیه نیروی جنسی است. این باعث میشه که سختیهای ازدواج رو بپذیرند بخصوص با این رسم و رسومات ما و برای تشکیل خانواده اشتیاق بیشتری داشته باشند. ولی خوب این نیروی محرکه در هم به دلایلی که در بالا ذکر کردم هم دیگه اون رمز آلودگیشو نداره و هم خدشه دار شده و از اشتیاقم واسه ازدواج بشدت کاسته.
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
سلام دوست عزیز
شما حق دارین و این مسیری که میگین کاملا طبیعیه نمیشه اسم این رو گذاشت سیر شدن شما از اون خانم و اینجور مسائل چون دقیقا تو مباحث روانشناسی هم رابطه جنسی قبل از ازدواج رو به خاطر به هم زدن مسیر صحیح رشد عشق و انحراف این مسیر رد می کنن
مثل چیدن یه میوه نارسه پس اگرچه این کار درست نبوده ولی اینم درست نیست که شما به خاطر احساس الانتون سرزنش بشین چون این احساس طبیعیه
ولی یه سوال از شما دارم که خواهش می کنم با مراجعه به احساستون صادقانه بگین
فکر نمی کنین شما تصمیم قطعی خودتون رو می دونین و می دونین که قطعا می خواین از اون خانم جدا بشین ولی احساس واقعیه شما ترحم نسبت به اون خانمه و فقط حس ترحمه که باعث ادامه این ارتباط می شه؟ لطفا بگین
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
LEGENDS
من تاپیک شما رو کامل خوندم و سرسری هم نخوندم
این جوری به نظرم رسید که شما با این خانم مشکلی ندارید حتی انگار با اینکه قبل ازدواج هم با شما رابطه داشته مشکلی ندارید منم به این قسمت قضیه کاری ندارم خودتون دیگه بهتر از هر کسی می دونید چقدر راه اشتباه اومدید...یا چقدر درست؟!
شما با این مساله مشکل دارید که اون شوق و اشتیاق لازمه ازدواج رو به خاطر روابط قبلی که بین شما بوده از دست دادید
الان چون این خانم رو دارید و رابطه باهاش رو هم تجربه کردید و 4 سال باهاش بودید ،چون همیشه دردست رس بوده و
حتی خودش زبانا خیلی زیاد به شما ابراز علاقه کرده ....شما دقیقا نمی تونید بفهمید بهش چقدر وابستگی و دلبستگی دارید و افکار منفی سراغتون می اد
به نظر من بیاین از یه منظر دیگه به این قضیه نگاه کنید
به این فکر نکنید که با ازدواج با این خانم چه چیزاییی را از دست می دید (همون جور که گفتید پیچیدگیهای شب زفاف،و شوق ازدواج رو از دست دادید و.....)
به این فکر کنید با ازدواج نکردن با این خانم چه چیزهایی رو از دست می دید؟
فکر کنید که جواب شما نه است و ببینید چه حسی دارید !چقدر کشش دارید بهش ؟به جواب نه که دادید چه قدر اطمینان دارید؟به این فکر کنید که بعد از جواب نه و قطع این رابطه احساس شما پیش این خانم می مونه یا می تونید بزارید کنار و دختر دیگه ای رو برای ازدواج انتخاب کنید !
و بعد این نتیجه ها رو باهم مقایسه کنید ،ببینید اون چیزهایی که با ازدواج با این خانم باید ازش چشم پوشی کنید براتون مهم تره
یا اون چیزهایی که با ترک این خانم ،از دست می دید؟(البته باید بدون احساس ترحم به این چیزا فکر کنید)
الان که به قول خودتون شناسنامه اش پاکه،الان بهش ترحم نکنید ؛با خودتون رو راست باشید ،تا خدایی نکرده بعد از ازدواج احساس منفی تون باعث نشه ازش دلچرکین باشین و زندگی هردوتون خراب بشه )
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
اول ینو بگم که یه حرفایی روی دلم سنگینی میکنه که دوست دارم بگم. بخصوص در مورد نوشته های خانم "maryamp" و مشخصا در مورد این جمله که "شما از یک جنسید...(این 3 تا نقطش تهشه)" ولی چون هدفم به نتیجه رسیدن توی این تاپیک و در کل این رابطه است میزارم واسه بعد. به پست دوستان جواب میدم اینجوری شناخت بیشتری از رابطه ما دستشون میاد و فکر کنم بهتر بتونن راهنمایی کنن. یه پست از خانم Andiaaaa از دستم در رفته بود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Andiaaaa
شاید دوست شما چون میترسیده اگه به خواستگاراش قضیه هتک حرمت رو بگه ممکنه اونا منصرف شن، پس از یه راهی راحت تر اقدام کرده، اول از علاقه شما مطمئن شده و از سادگی و بی تجربگی شما سواستفاده شده..
نه این مورد رو رد میکنم. چون قضیه جداییون بارها مطرح شده و به این مورد هم اشاره شده تو صحبتامون. یه بار بهم گفت اگه بین من و تو رابطه پیش نمیومد و میخواستم با کس دیگه ای ازدواج کنم با وجود مشکلم شاید خیلیها حاظر بشن باهم باشن ولی با وجود این رابطه احتمالش کمتر میشه. و الان یکی از دقدقه هایی که بابت جدایی احتمالی دارم از بابت اینکه ایشون نتونه به خاطر این قضیه خودمون خوشبخت بشه. عذاب وجدان دارم و احتمالا شما اسمشو میزارید ترحم.
در مورد اینکه خاصه از به اصطلاح پاستوریزه بودن و سادگی من استفاده کنه باید بگم که این جزو افکار منفی است که وقتی میرم تو فاز منفی گرایی گاهاً میومد سراغم. میدونید دیگه وقتی آدم بره توی این فازا دیه همه پیو بد میبینه. ولی کلا نظرم اینه که ایشون قصدش این نبوده. گفتم اوایل دوستیمون خیلی ابراز علاقه میکرد. میگفت دوست دارم حست کنم. و یه بار یه جمله ای گفت توی این مایه ها. گفت "میخوام بکارتمو به تو هدیه کنم".
بعضی جاها خجالت میکشم از چیزایی که میگم اینجا. اونم دختر خجالتیی بود و هست. ولی خجالت واسه من انگار براش منی نداره.
وقتی ازش بپرسید واسه چی با من خواست رابطه برقرار کنه بدون فکر میگه چون عاشقت بود. پیش مشاور هم که رفتیم گفت کاملا عاشقه و اهل زندگی. مشاور تنهایی 1 ساعت باهاش حرف زد. قبلشم یه جلسه 2 ساعته پیش مشاور با هم بودیم.
نمیدونم ولی میگن عشق چشم آدمو کور میکنه. اینجا خیلیها هستن که به نظر خودشون اینقده عاشقن که وارد شدن به زندگی یه مرد یا زن متاهل رو بد نمیدونن. خب دوست من که نه متعد بود به کسی و نه نگرانی داشت نسبت به بکارتش. خودش گفت اگه بکارت داشت شاید تردید میکرد توی این کار.
منو پسر خوبی دیده بود. دفعه اولی که اومده بود پیشم برای کار از چهرم خیلی خوشش اومده بوده. اون موقع تازه اون پسره خواستگاریش رفته بوده بنابراین حسش علاقه نبوده بلکه میگفت یه مصومیت خاصی چهره ات داشت و از این خوشش اومده بوده فقط همین.
توی کار با هم رسمی بودیم. زیاد حرف نمیزدیم ولی من گهگاه که بیرون میرفتم چیزی بخرم واسه ایشونم خرید میکردم. از روی محبت به یه همکاری که وجدانه کاری داره این کارو میکردم. توی همین دوران اون پسره اخلاق بدشو نشون میده. و ایشونم ازش زده میشه. خب منو پسر خوبی دیده بود چون نه دوست دختر داشتم، نه رفتارای مشکوک. فقط به کار و زندگی فکر میکردم. واقعا همینطور بودم. دنبال رابطه بودم ولی یه رابطه عاطفی و طولانی مدت در قالب ازدواج. با اونکه میل جنسی داشتم ولی بهش در قالب خودارضایی پاسخ میدادم. مورد انحراف زیاد بود بخصوص اون موقعه ولی شرم و حیام مانع بزرگی بود. آیا اون واقعا عاشق شده بود و این عاشق شدن شرم و حیاشو واسه من از بین برده بود؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آسایش
شما حق دارین و این مسیری که میگین کاملا طبیعیه نمیشه اسم این رو گذاشت سیر شدن شما از اون خانم و اینجور مسائل چون دقیقا تو مباحث روانشناسی هم رابطه جنسی قبل از ازدواج رو به خاطر به هم زدن مسیر صحیح رشد عشق و انحراف این مسیر رد می کنن
مثل چیدن یه میوه نارسه پس اگرچه این کار درست نبوده ولی اینم درست نیست که شما به خاطر احساس الانتون سرزنش بشین چون این احساس طبیعیه
ولی یه سوال از شما دارم که خواهش می کنم با مراجعه به احساستون صادقانه بگین
فکر نمی کنین شما تصمیم قطعی خودتون رو می دونین و می دونین که قطعا می خواین از اون خانم جدا بشین ولی احساس واقعیه شما ترحم نسبت به اون خانمه و فقط حس ترحمه که باعث ادامه این ارتباط می شه؟ لطفا بگین
واقعا حس های متغییر و گوناگونی دارم. یکیشو که توی پست قبلیم گفتم. به خودم اطمینان ندارم. به اینکه الان بگم باشه ولی باز ایده آلام از مسیری که انتخاب کردم منحرفم کنن.
از دوستان خواهشی که دارم تند و انتقادی وارد بحث با من نشن. چون چیزایی ممکنه بعدا بگم که از دید شما مشکل داره. خواهش میکنم مثل یه گوش شنوا بشنوید و نظر بد و خوبتونو محترمانه بازگو کنید. همین. ممنون.
من در کل آدم ایده آل گرا و کمال گرایی هستم. کافیه به یک جنبه از زندگیم گیر بدم. اونوقت باید همون جوری بشه که در زمان حال دارم بهش فکر میکنم. البته این تا حدی خوبه ولی از اونور سعی میکنم بعضی جاها با بی خیالی باهاش مبارزه کنم. الانم توی این رابطه دنبال ایده الام همستم.
ببینید من توی رابطه با جنس مخالف بیشتر دنبال ارضا نیازهای روحی و عاطفیم بودیم. ولی میدونید بعد از مدتی توی رابطه با دوستم اسیر چه موضوعاتی شدیم. وضع و ظاهر من، بهداشت من، تفریحات مشترک، مهارتهای زندگی من، .... این یعنی چی!!! یعنی شروع شدن گیر دادنهای دوست من. و سر هر موضوعی جمله آخر چی بود! یا این کارو میکنی یا من دیگه نیستم. بعد قهر. جواب ندادن تلفن. کم محلی. گفتن جملاتی از این دست که به درد هم نمیخوریم و ... از اونور حرص خوردن، مشکلات روحی، فشار کاری بیشتر و ... واسه من. منی که دنبال محبت بودم. دنبال یه همراه زندگی. یه پشتوانه. رابطه پیچیده شده بود خلاصه ولی من اینقده بهش اهمیت میدادم که آخر توی چهرش و رفتاراش خوندم مشکلی داره که از من پنهان میکنه. میخواست منو پس بزنه چون فکر میکرد اگه بفهمم تنهاش میزارم. مشکلی که کهنه بود ولی اون موقعی که تازه هم بود مادر پدر خواهر برادر و دوست هیچ کدوم دردی رو که داشته تحمل میکرده نفهمیده بودن. مشکل حتک حرمت رو میگم.
خلاصه یه خلاء روحی واسه من پیش اومده بود. یکیو رو دوست داری اونم میگه دوست داره ولی سر مسائل کم اهمیت که دلیلم واسش داشتم گیر میداد . محبتشو دریغ میکرد. کلا نظرش ایشونم توی رابطه این بوده همیشه که میگه من تمام مهر و محبتمو بهت نشون نمیدم چون میخوام بعد از ازدواج واست رو کنم. میگه اگه الان همرو رو کنم دیگه بعد از ازدواج چیزی نمیمونه تا رابطه رو گرمتر کنه! ولی من کم نذاشتم و تا جایی که میشده خودمو بهش از نظر محبت نشون دادم.
دیگه چی بگم؟!!!!
آره ترحم جزو احساسام هست
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
LEGENDS عزیز
این چند پست آخر شما و دوستان را با دقت چندین بار خواندم و سکوت کردم تا تمرکز بیشتری داشته باشم تا بتوانم نظر قطعی خودم را عنوان کنم
این نظر کاملا شخصی است و ممکن است اشتباه باشد . تصمیم گیر ی نهایی با شماست .
شما و این خانم به درد ازدواج با هم نمی خورید .
نه به این دلیل که رابطه ی جنسی میان شما اتفاق افتاده شما خوب هستید - این خانم هم خوب هستند . بلکه به دلیل میزان بالای آزردگی و نیازمندی هر دو نفر شما به توجه و محبت و ............ همان علتهایی که به نوعی به صورت یک نمودار باعث ایجاد رابطه ی جنسی شد نه خود فعل آن .
و اگر پافشاری و اصرار بیشتری بر این انتخاب دارید توصیه می کنم حتما تحت نظر مشاور حاذق و طی جلسات طولانی مهارتی و .................باشد .
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
من يه سري مسايل رو از نظر شخصي خودم بيان مي كنم. اول از همه نمي تونم و نخواهم گفت كه شما بدرد ازدواج هم مي خوريد يا نه..چون اين فروم ..فروم يك طرفه هاست و اونور قضيه انساني با پوست و گوشت و هزاران سلول و ديدگاه هاي گوناگون ايستاده كه ما از هيچ چيزش خبري نداريم و فقط يك طرف قضيه رو بررسي مي كنيم.حالا شايد به درد هم بخوريد يا نه...
1. من نفهيدم كه چرا دوستتون به شما گفته بود متاهلم؟ چرا اصلا قضيه هتك حرمت رو بيان كرده در صورتيكه باكره بوده؟(اگه سوالام تكراريه معذرت مي خوام)يه ذره پيچيدگي دروني مي بينيم در دوستتون...
2.دوست من شب زفاف و به قول شما پيچيدگي هاي شب زفاف..فقط يك شبه ...همچين پيچيدگي هم نداره...تنها عشق و حس اش مهمه. ولي شخصي كه براي ازدواج انتخاب مي كني عمري باهاش سر مي كني. به نظرمن شما به جاي اينكه به شناخت شخصيت و مسايل اصلي ازدواج بپردازيد چسبيديد به يه مساله حاشيه ايي...مثل پسر 17-18 ساله ايي كه ازدواج براش در شب زفاف معني پيدامي كنه. آيا كسي به شما نصيحتي كرده؟ دوستانتون ؟ نمي دونم احساس مي كنم تحت تاثير حرفاي اطرافيانتون قرار داريد.
3. من درك مي كنم كه مي گيد اون حس و حال عاشقي رو نداشتيد ...به همين علت تنها توصيه من به شما اينه يك مدت از دوستتون جدا بشيد..با هماهنگي هم ديگه البته نه اين كه دختر ر دو در كنيد. با هم صحبت كنيد قبلش چارتي از اخلاقيات و مزايا و معايب هم ديگه بكشيد . به مدت چند ماه از هم دور باشيد نه ديداري نه مسيجي ..هيچي..ولي با دختر ديگه اي هم نباشيد . ببينيد حستون چه طوره ...دلتنگ مي شيد ...مشتاقش مي شيد..هوسش رو ميكنيد....مي دونيد زياد با كسي بودن و از روي ارضاي غريزه و نياز جنسي رابطه داشتن زده گي مياره...بعد ازاين مدت اگه ديديد كه نه اصلا ميلي به اين خانم نداريد رابطه اتون رو كات كنيد. ولي پشتيباني اش كنيد . تو اين مدت جدايي هم به تنهايي به مشاور بريدو
4. كلا از ديدگاه من شما براي ازدواج كردن هنوز پخته نشديد... بايد بيشتر صبر كنيد و بيشتر آموزش ببينيد. اگه دوستان متاهل داريد بيشتر باهاشون رفت و آمد كنيد در بطن قضييه بيشتر باشيد...
براي ازدواج كردن هيچ وقت دير نيست ولي براي يك زندگي خوب داشتن بايد تلاش بيشتري كرد مخصوصا تو اين زمانه..
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
به نظر من یه لیست برای خودت تهیه کن با دو قسمت.تو قسمت اول بیخیال این موضوع رابطه ج ن سی شو بقیه معیاراتو از همسرت و زندگی مشترک بنویس بعد بر اساس اهمیتی که برات دارن اولویت بندیشون کن.بعد ببین این خانوم از هر کدوم از معیارهایی که تو میخواهی چند درصد داره.یعنی فرض میکنی تازه با این خانوم اشنا شدی و داری فکر میکنی مناسب هم هستین یا نه.
تو قسمت دوم یه لیست از خواسته های ج ن سی ت رو بنویس و ببین باز اون خانوم چند درصدشو داره.
تو یه کاغذ دیگه نگرانیهات رو کامل و واضح حتی با ذکر مثال بنویس.مثلا ازاینکه من این کار رو با این دختر انجام دادم حس میکنم نسبت بهش مسئولم و...بعد برای هر کدوم از اونها هر چند تا راه حل که قابل انجام هست رو بنویس.مثلا کمکش کنم تا اتفاق جسمی که براش افتاده رو درست کنه...میتونم ولش کنم و خودمو به بی خیالی بزنم که به من چه؟خودش خواست...میتونم باش ازدواج کنم و...بعد روی راه حلهایی که قبولشون نداری خط بکش.بعدش با جمع بندی معیارات و صفحه اخر تصمیم بگیر
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LEGENDS
یکی از مشکلاتم دقیقا همینی هست که قبلا اشاره کردم و شما هم نوشتید.
در رابطه با مسائل جنسی مشکلاتم اینه:
1- اولین بار در شرایط روحی بدی اتفاق افتاد طوری که حتی روی روابط بعدی هم تاثیر میذاشت و باعث ناراحتی و رفتن توی خودم میشد. ناراحت میشدم از اینکه این کارو دوباره انجام دادم. چون احساس میکردم این رابطه باعت صدمه دیدن عشقم شده و میشه.
راستش در این مورد به شما حق می دهم اما صدمه دیدن عشقتون به خاطر این نبوده که در شرایط بدی رابطه داشتید فکر نمی کنید به خاطر این بوده که احساس کردید به روح خودتون و اون خانم تجاوز کردید و حریمها رو نتونستید رعایت کنید.
2- ایده آلم الان اینه که رابطه جنسی رو بعد از ازدواج باید تجربه میکردیم چون فکر میکنم توی استحکام رابطه نقش مثبتی واقعا داره. همچنین از عواقب این رابطه بع د از ازدواج و فکرای مزاحمی که بعضا به ذهنم خطور میکنه نگرانم و احساس میکنم اگه برم توی زندگی ممکنه نتونم عاشقانه زندگی کنم.
این که رابطه به بعد از ازدواج موکول بشه چیزی که در عرف پذیرفته شده است اما شما یکبار در اون زمان خودتون رو دادید دست احساساتتون و نتونستید (به قول خودتون از روی نادانی و کنجکاوی) کنترل خودتون رو بدست عقلتون بدید اما الان می تونید از اون اشتباه درس بگیرید و با عقل خودتون تصمیم بگیرید و اجازه صحبت کردن به احساستون رو کمتر بدید تا دوباره گرفتار دودلی نشید.
3- من تا مرز عاشق شدن فاصله داشتم وقتی این اتفاق افتاد. و چون بد اتفاق افتاد و اتفاقای بدتری هم پشتش پیش اومد باعث شد که از رابطه سرد بشم. از دوست داشتنم دست نکشیدم چون دوستمو با روحیات و اخلاقش شناخته بودم، با قابلیتاش ولی این مسائل باعث شد تا رابطه رمانتیک نشه.
شاید بهتر باشه بگید تا مرز شناخت کامل اون خانم فاصله داشتم. چون تا دو نفر با هم زندگی نکنند به معنای واقعی نمی تونند عاشق هم باشند. اینکه دو نفر به مرز عشق برسند و بعد با هم شور و حرارتی در عشق بازی داشته باشند به نظر من بیشتر تو فیلم هاست و جنبه واقعی نداره. حقیقت اینه که دو نفر باید به شناخت درستی از هم برسند و بعد تصمیم بگیرند که ایا می تونند همراه هم باشند و بعد با هم وارد زندگی شوند تا عشق بینشون به وجود بیاد و همیشه در طول زندگی باید اون عشق رو ابیاری کنند. شما می گید دوستتون رو با روحیات و اخلاقیاتش شناختتید و اون رو پذیرفتید. به نظرم شاید لازم باشه شما در مورد معنای عشق، رمانتیک بودن و هدف ازدواج یک بازبینی داشته باشید و مطالعاتی انجام بدید. لازمه رمانتیک بودن این نیست که رابطهای وجود نداشته باشه چه بسا زن و شوهرهایی رو می بینید که سالهای سال با هم زندگی کردند ولی هر بار در رابطه جنسیشون مشتاقتر از قبل هستند و برعکس هم وجود داره.
خوب یه موردی که بعضی از پسرا میرن دنبال ازدواج و کلا موردی که نیروی محرکه آقایون واسه ازدواج هست تخلیه نیروی جنسی است. این باعث میشه که سختیهای ازدواج رو بپذیرند بخصوص با این رسم و رسومات ما و برای تشکیل خانواده اشتیاق بیشتری داشته باشند. ولی خوب این نیروی محرکه در هم به دلایلی که در بالا ذکر کردم هم دیگه اون رمز آلودگیشو نداره و هم خدشه دار شده و از اشتیاقم واسه ازدواج بشدت کاسته.
خوب به نظر خودتون شما از اون دسته پسرها هستید که انگیزه ازدواجتون تخلیه جنسی بوده؟ خوب نیروی جنسی مردها که هیچ وقت تخلیه نمی شه و از مقدار اون هم در سنین جوانی حد اقل کم نمی شه. پس این انگیزه هم هنوز وجود داره. ضمن اینکه حتی اگر این نیرو رو تخلیه نکنید خودش چند وقت یکبار تخلیه میشه. پس به دنیال محرک ها و انگیزه های بهتری برای ازدواج باشید. انگیزه ای که با یک رابطه فیزیکی نابود نشه و عمق و پایداری ای در اون باشه. انگیزه های فیزیکی پایداری زیادی ندارند اما اگر یک انگیزه غیر فیزیکی پیدا کردید هم قدرت بیشتری خواهد داشت هم بعد از ازدواج رو به زوال نمی ذاره و هم حتی می تونه هر روز قویتر بشه .
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
LEGENDS
من تاپیک شما رو کامل خوندم و سرسری هم نخوندم
خانم نازنین 1 به خاطر پستی که برام زدید ممنونم.
شما گفتید که تاپیکمو خوندید ولی فکر کنم منظورتون فقط خوندن پست اولم بوده و به مابقی پستهایی که خودم و دوستان دیگه زدن توجه نکردید. توی پستهای بعدی گفتم که با رابطه پیش از ازدواج مشکل دارم. حالا که دوباره حرفش شد اجازه بدید که کاملتر راجبش توضیح بدم. اگه رابطه جنسی ام با ایشون توی یه فضای رمانتیک و عاشقانه و آروم اتفاق میوفتاد و در واقع هر دو از صمیم قلب (هر چند ندونیم کار بدی داریم میکنیم و یا بدنیم داریم کار بدی میکنیم و متوجه این هم باشیم که ممکنه این عمل به رابطه و خودمون و احساسمون صدمه بزنه) این رابطه رو میخواستیم و انجامش میدادیم احساس میکنم مشکلی نبود. چون هر چند خارج از عرف بوده ولی لااقل هردو با یه حس خوب سمتش رفتیم و یه خاطره خوبه توی رابطه ای که پیش زمینه علاقه توش داره. ولی مشکل همنطوری که چند بار هم گفتم برای من توی یه شرایط بدی اتفاق افتاد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LEGENDS
بعد یک روز بحثی پیش اومد و ایشون از من خواست که بدن عریانمو ببینه. خوب من اولش روم نمیشد ولی خوب اتفاق افتاد و منم بدن ایشونو دیدم. چند روز بعد ایشون معاشقه عمیقتری از من خواست منم که بی تجربه و کنجکاو. قبول کردم ولی بعدش از من خواست که با هم رابطه جنسی کامل داشته باشیم ولی من به دو دلیل قبول نکردم یکی اینکه عقد کرده کس دیگه ای بود و اگه طرف میفهمی جوفتمون توی موقعیت بدی میوفتادیم و دوم اینکه بکارت ایشون صدمه میخورد و این در حالی بود که ایشون مال من نبود و کلا راضی به این کار نبودم. از طرفی هم کاملا بی تجربه و کنجکاو بودم. ولی ایشون بلاخره با گفتن این جمله که پرده بکارتم دکتر گفته عقبه و یسری حرفای دیگه که میگذرم ازش باعث شد که رابطه جنسی در حد خفیف بینمون پیش بیاد، خیلی کم ولی با توجه اطلاعات امروزم میدونم در حدی بود که به پرده ایشون صدمه بزنه. و لازمه که بگم که این اتفاق در حالی که من بشدت استرس فشار روحی و عذاب وجدان داشتم پیش رفت. بعد که از این موقعیت خارج شدیم ایشون به حالت تعنه به من رو کرد و گفت که چجوری حاضر شدم با زنی که شوهر داره رابطه جنسی داشته باشم و این جمله ایشون باعث شد که استرس و فشار روحی من چندین برابر بشه بحدی که ایشون وقتی این حال منو دید برگشت و گفت که در مورد رابطش با اون پسر دروغ گفته و با اون عقد نکرده و فقط در حد یه خواستگار سمجه. من با این جمله آرومتر شدم و ازش خواستم که فردا شناسنامشو بیاره تا حرفاش ثابت بشه. فردا شد و آورد شناسنامشو و آره راست میگفت اونجایی که باید پاک باشه پاک بود.
این رابطه طوری اتفاق افتاد که انگاری هدف از اون فقط اذاله بکارت من و ایشون بوده و هیچ لذت و قشنگی توش نبود و میلی که ارضا نشد که هیچ، بابت این قضیه دچار حالت روحی خیلی بدی شدم. اصلن اون موقع این چیزا در درونم بیدار نشد. انگاری این مصائب توی گوشه ای از قلب و ذهن و روحم مخفی شده بود ولی کم کم خودشو بروز داد. کم کم فهمیدم چی سرم اومده. من فقط بی تجربه بودم، گناهم این بود. اطلاعات نداشتم. دوستم از اول صادقانه همه چیزو نگفت. نه بخاطر اینکه آدم دروغگوییه. به خاطر افکار غلطی که فکرشو احاطه کرده بود. اگه اطلاعاتم کافی بود همون موقع میفهمیدم که با گفتن این جمله که "پرده بکارتم عقبه " داره باهام بی صداقتی میکنه.
حق بدنین که بار اولی که آدم این رابطه رو تجربه میکنه توی ذهنش حک میشه. آخه یه لحظه خاصی توی زندگی آدماست. این حس و حالت چیزیه که تا آخر عمر شاید از ذهن آدم پاک نشه واسه همین خوب یا بد بودنش توی زندگی آدم ممکنه تاثیر بذاره. بحدی که اگه بد صورت بگیره ممکنه باعث سردی و تنفر از رابطه جنسی در فرد بشه و دیگه سمتش نره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
الان چون این خانم رو دارید و رابطه باهاش رو هم تجربه کردید و 4 سال باهاش بودید ،چون همیشه دردست رس بوده و
حتی خودش زبانا خیلی زیاد به شما ابراز علاقه کرده ....شما دقیقا نمی تونید بفهمید بهش چقدر وابستگی و دلبستگی دارید و افکار منفی سراغتون می اد
همه 4 سال پیشم نبوده. بعضا یه وقفه های 1 و 2 ماه توی رابطمون اتفاق افتاده. همیشه توی دسترسم نبوده. درسته که رابطه جنسی بینمون تکرار شده ولی مثل یه رابطه زن و شوهری نبوده. بیشتر وقتا وقتی پیش میومد که هر دو تمایل داشتیم و من هیچوقت این حس درونم نبوده که وظیفشه که منو ارضا کنه. من فقط وقتی وارد رابطه میشدم که خیلی بهم فشار اومده بود چون میدونستم که بعد از انجامش میرم توی خودم و ناراحت میشم. این حس بد بعد از رابطه جوری بود که روی دوستم هم تاثیر میذاشت و زبانن میگفت که دیگه اگه منم برم سمتش اینکارو با هم نمیکنه. نمیدونم این ناراحتیم از کجا میاد. الان فکرایی که سراغم میومد یادم نیست ولی یه بخشیش به رابطه جنسی اول برمیگرده، میدونم. ولی در کل خواهانه رابطه بودم.
آره دقیقا نمیتونم بگم حسم الان بهش چیه. میدونم دوسش دارم. میدونم که نسبت بهش احساس نزدیک بودن دارم. میدونم که بی تفاوت نیستم بهش و بی اهمیت نیست برام. ولی از اونورم واقعا نمیشه گفت عاشقشم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
به نظر من بیاین از یه منظر دیگه به این قضیه نگاه کنید
به این فکر نکنید که با ازدواج با این خانم چه چیزاییی را از دست می دید (همون جور که گفتید پیچیدگیهای شب زفاف،و شوق ازدواج رو از دست دادید و.....)
به این فکر کنید با ازدواج نکردن با این خانم چه چیزهایی رو از دست می دید؟
فکر کنید که جواب شما نه است و ببینید چه حسی دارید !چقدر کشش دارید بهش ؟به جواب نه که دادید چه قدر اطمینان دارید؟به این فکر کنید که بعد از جواب نه و قطع این رابطه احساس شما پیش این خانم می مونه یا می تونید بزارید کنار و دختر دیگه ای رو برای ازدواج انتخاب کنید !
و بعد این نتیجه ها رو باهم مقایسه کنید ،ببینید اون چیزهایی که با ازدواج با این خانم باید ازش چشم پوشی کنید براتون مهم تره
یا اون چیزهایی که با ترک این خانم ،از دست می دید؟(البته باید بدون احساس ترحم به این چیزا فکر کنید)
الان که به قول خودتون شناسنامه اش پاکه،الان بهش ترحم نکنید ؛با خودتون رو راست باشید ،تا خدایی نکرده بعد از ازدواج احساس منفی تون باعث نشه ازش دلچرکین باشین و زندگی هردوتون خراب بشه )
باشه این کارو انجام میدم ولی این افکار چیزایی که خیلی وقتا بهش فکر کردم. گاهی مثبت بوده فکرام، نگاهم مثبت شده گاهی وقتا منفی بودم و زده شدم از رابطه. فکر کنم باید مطلقتر نگاه کنم. یه مدت خوبیها رو ورنداز کنم و بنویسم و یه وقت دیگه بدیها رو در نظر بگیرم و بنویسم بعد قیاس کنم. ولی آخه یه چیزایی هست که هنوز راجب چیزی نگفتم.
دوستم هر وقت که بهم فرصت داده تا تصمیمو بگیرم بهم این جمله رو گفته که یه ترازو در نظر بگیرم توی ذهنم. بعد بدیها رو بزارم توی یه کفه و خوبیها رو توی یه کفۀ دیگه و بعد سبک سنگین کنم. ببینم کدوم کفه سنگینی میکنه و انوقت تصمیمو طبق اون بگیرم. ولی مشکل اونجاست که یه چیزایی باعث میشه این ترازو اصلن توی ذهنم با وجود سنگین و یا سبک بودن یک طرف بالا یا پایین نره. انگاری ترازو قفل شده و نمیتونه میزانو نشون بده. یکی از چیزایی هم که باعث این قفل شدن حس مسئولیت من به رابطه جنسی که باهاش داشتمه. اونم میدونه که این قضیه مانع تصمیم گیری منه ولی میگه کاریه که شده. دو طرف خواستیم انجامش دادیم. هیچ کس به دیگری دین نداره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LEGENDS
یکی از مشکلاتم دقیقا همینی هست که قبلا اشاره کردم و شما هم نوشتید.
در رابطه با مسائل جنسی مشکلاتم اینه:
1- اولین بار در شرایط روحی بدی اتفاق افتاد طوری که حتی روی روابط بعدی هم تاثیر میذاشت و باعث ناراحتی و رفتن توی خودم میشد. ناراحت میشدم از اینکه این کارو دوباره انجام دادم. چون احساس میکردم این رابطه باعت صدمه دیدن عشقم شده و میشه.
راستش در این مورد به شما حق می دهم اما صدمه دیدن عشقتون به خاطر این نبوده که در شرایط بدی رابطه داشتید فکر نمی کنید به خاطر این بوده که احساس کردید به روح خودتون و اون خانم تجاوز کردید و حریمها رو نتونستید رعایت کنید.
نه به نظرم مشکل به کمال نرسیدن احساس و عشق قبل از این رابطه بوده. حریمها رو افراد یه جامعه و فرهنگ حاکم بر اون مشخص میکنن. حالا بسته به دین و نگرششون به مسائل مختلف زندگی. شاید یه بخشی از این حس بد به رعایت نکردن حریمهایی که دیگران برامون تعریف کردن برگرده.
2- ایده آلم الان اینه که رابطه جنسی رو بعد از ازدواج باید تجربه میکردیم چون فکر میکنم توی استحکام رابطه نقش مثبتی واقعا داره. همچنین از عواقب این رابطه بع د از ازدواج و فکرای مزاحمی که بعضا به ذهنم خطور میکنه نگرانم و احساس میکنم اگه برم توی زندگی ممکنه نتونم عاشقانه زندگی کنم.
این که رابطه به بعد از ازدواج موکول بشه چیزی که در عرف پذیرفته شده است اما شما یکبار در اون زمان خودتون رو دادید دست احساساتتون و نتونستید (به قول خودتون از روی نادانی و کنجکاوی) کنترل خودتون رو بدست عقلتون بدید اما الان می تونید از اون اشتباه درس بگیرید و با عقل خودتون تصمیم بگیرید و اجازه صحبت کردن به احساستون رو کمتر بدید تا دوباره گرفتار دودلی نشید.
فلسفه اومدن من به این تالار و گرفتن مشاوره و راهنمایی از شما دوست عزیز دقیقا واسه اتخاذ یه تصمیم منطقیه. روح کارم اینو میرسونه که میخوام منطقی تصمیم بگریم. بیشتر به خاطر وضعی که دوستم توشه. عرف یک قانون نیست یک نگرشه.
3- من تا مرز عاشق شدن فاصله داشتم وقتی این اتفاق افتاد. و چون بد اتفاق افتاد و اتفاقای بدتری هم پشتش پیش اومد باعث شد که از رابطه سرد بشم. از دوست داشتنم دست نکشیدم چون دوستمو با روحیات و اخلاقش شناخته بودم، با قابلیتاش ولی این مسائل باعث شد تا رابطه رمانتیک نشه.
شاید بهتر باشه بگید تا مرز شناخت کامل اون خانم فاصله داشتم. چون تا دو نفر با هم زندگی نکنند به معنای واقعی نمی تونند عاشق هم باشند. اینکه دو نفر به مرز عشق برسند و بعد با هم شور و حرارتی در عشق بازی داشته باشند به نظر من بیشتر تو فیلم هاست و جنبه واقعی نداره. حقیقت اینه که دو نفر باید به شناخت درستی از هم برسند و بعد تصمیم بگیرند که ایا می تونند همراه هم باشند و بعد با هم وارد زندگی شوند تا عشق بینشون به وجود بیاد و همیشه در طول زندگی باید اون عشق رو ابیاری کنند. شما می گید دوستتون رو با روحیات و اخلاقیاتش شناختتید و اون رو پذیرفتید. به نظرم شاید لازم باشه شما در مورد معنای عشق، رمانتیک بودن و هدف ازدواج یک بازبینی داشته باشید و مطالعاتی انجام بدید. لازمه رمانتیک بودن این نیست که رابطهای وجود نداشته باشه چه بسا زن و شوهرهایی رو می بینید که سالهای سال با هم زندگی کردند ولی هر بار در رابطه جنسیشون مشتاقتر از قبل هستند و برعکس هم وجود داره.
بله یکی از مفاهیمی که منظور منمه از اینکه میگم به مرز عشق نرسیده بودم، همین به شناخت کامل نرسیدنه. منظور من از عشق یه ذکر یه کلمه در وصف یه حالت زود گذر نیست بلکه یه مفاهیم عمیقتری رو درونش جستجو میکنم که شما به یکیش اشاره کردید. به نظر من اون چیزی که شما در مورد یه زن و شوهر اشاره کردید در مورد هر رابطه ای میتونه اتفاق بیوفته. حتی دوتا دوست از یک جنس.
کلا نمیدونم چرا بعضی دوستان حرفای منو یه جور دیه برداشت میکنن.
خوب یه موردی که بعضی از پسرا میرن دنبال ازدواج و کلا موردی که نیروی محرکه آقایون واسه ازدواج هست تخلیه نیروی جنسی است. این باعث میشه که سختیهای ازدواج رو بپذیرند بخصوص با این رسم و رسومات ما و برای تشکیل خانواده اشتیاق بیشتری داشته باشند. ولی خوب این نیروی محرکه در هم به دلایلی که در بالا ذکر کردم هم دیگه اون رمز آلودگیشو نداره و هم خدشه دار شده و از اشتیاقم واسه ازدواج بشدت کاسته.
خوب به نظر خودتون شما از اون دسته پسرها هستید که انگیزه ازدواجتون تخلیه جنسی بوده؟ خوب نیروی جنسی مردها که هیچ وقت تخلیه نمی شه و از مقدار اون هم در سنین جوانی حد اقل کم نمی شه. پس این انگیزه هم هنوز وجود داره. ضمن اینکه حتی اگر این نیرو رو تخلیه نکنید خودش چند وقت یکبار تخلیه میشه. پس به دنیال محرک ها و انگیزه های بهتری برای ازدواج باشید. انگیزه ای که با یک رابطه فیزیکی نابود نشه و عمق و پایداری ای در اون باشه. انگیزه های فیزیکی پایداری زیادی ندارند اما اگر یک انگیزه غیر فیزیکی پیدا کردید هم قدرت بیشتری خواهد داشت هم بعد از ازدواج رو به زوال نمی ذاره و هم حتی می تونه هر روز قویتر بشه .
اینم باز یه سوء تفاهم دیگه. منظور من این نیست که ازدواج فقط به خاطر میل جنسی. منظورم اینکه
نیروی جنسی = یک عامل سوق دهنده انسان به ازدواج و تشکیل خانواده و بقای بشر
موارد دیگه ای هم صددرصد هم برای من هست و هم برای همه انسانها ولی من میگم چون این مورد یک آیتم مهمه برای سوق دادنه آقایون به ازدواج نبودش باعث میشه ازدواج به تاخیر بیفته و یا انجام نپذیره. همانطور که مورد عاطفی در قضیه ازدواج برای خانم ها در اولویت است و اگه خدشه ای به رابطه عاطفیشون با طرفشون قبل از ازدواج وارد بشه ممکنه اشتیاقی به وارد زندگی زناشویی شدن نداشته باشن.
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
LEGENDS عزیز
شما و این خانم به درد ازدواج با هم نمی خورید .
نه به این دلیل که رابطه ی جنسی میان شما اتفاق افتاده شما خوب هستید - این خانم هم خوب هستند . بلکه به دلیل میزان بالای آزردگی و نیازمندی هر دو نفر شما به توجه و محبت و ............ همان علتهایی که به نوعی به صورت یک نمودار باعث ایجاد رابطه ی جنسی شد نه خود فعل آن .
آنی عزیز ازتون ممنونم که تا اینجای کار به جلو رفتن تاپیکم کمک کردین و نظراتتونو گفتید.
منظورتونو از مفهوم دلیلی که واسه جدا شدن من از دوستم بیان کردید رو درست متوجه نشدم اگه میشه بیشتر توضیح بدید لطفا و کاملتر دلالیلتونو بگید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
[color=#4B0082]LEGENDS عزیز
و اگر پافشاری و اصرار بیشتری بر این انتخاب دارید توصیه می کنم حتما تحت نظر مشاور حاذق و طی جلسات طولانی مهارتی و .................باشد .
من میخوام تلاشمو ادامه بدم شاید با تمام دودلیها و شکهام صلاحم در رسیدن به ایشون باشه. واقعا کسی رو در مقام یه مشاور حاذق که به نتیجه و آرامش رسیدن مریضش مهمتر از پول براش باشه سراغ ندارم. اگه شما دارید لطفا معرفی کنید شاید تونستم دوستمو راضی کنم که با هم پیش ایشون هم بریم.
یه سوال هم از شما دارم. اگه الان تصمیم بگیرم که از دوستم جدا بشم با عذاب وجدانی که دارم چی کار کنم؟ آیا داشتن عذاب وجدان حق من هست اصلا؟ آیا باید به عذاب وجدانم اهمیت بدم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
1. من نفهيدم كه چرا دوستتون به شما گفته بود متاهلم؟ چرا اصلا قضيه هتك حرمت رو بيان كرده در صورتيكه باكره بوده؟(اگه سوالام تكراريه معذرت مي خوام)يه ذره پيچيدگي دروني مي بينيم در دوستتون...
با تشکر از المیرا
همانطور که گفتم ابتدای دوستیمون، دوستم گفت که باید علاقه هامونو کنترل کنیم چون دوتا مشکل داره. مشکل اولش رو همون پسری که به خواستگاریش رفته بود و قرار گذاشته بودن که برای شناخت یه مدت با هم رفت و آمد داشته باشن میدونست. اون پسره گویا با حرفهای غیر منطقیش به ایشون خیلی فشار میورد و از ایشون چیزهایی میخواسته که انجامش واسه دوستم عذاب آور بوده. از طرفی پسره یه مقدار احساسی و غیرمنطقی هم بوده و یک بار سر اختلاف ب ایشون خودشو زده لتو پار کرده بوده و دست به خودکشی زده. از طرفی هم تهدید میکرده دوستمو و ایشونم ترسیده که نکنه اگه ازش جدا بشه بلایی سرش بیاره. اینه که کم کم توی ذهن دوستم این شکل گرفته که کار منطقی اینه که به ازدواج با ایشون تن بده و بد تو زندگی با سرد برخورد کردن و بی اعتنایی و ... ایشونو از خودش سرد کنه و زمینه طلاقو بچینه تا از شرش خلاص بشه. خیلی مسخرس نه.
کاش از اول راستشو میگفت بهم. من خیلی سعی کردم که این موضوع رو کم اهمیت جلوه بدم. با اینکه فکر میکردم به عقد هم در اومدن و مشکل رو بزرگ نمیدیدم و ازش خواستم که قضیه رو با خانوادش مطرح کنه تا دوتا خانواده مشکل رو حل و فصل کنن و اگه بدرد هم نمیخورن از هم جدا شن ولی باز گوش نمیکرد و کار خودشو میکرد و مستقیم با پسره وارد جدل میشد. حتی واسه اینکه من بهش علاقه مند نشم یه داستانهای دروغین از رابطش با پسره میگفت. آخ که چقدر حرص خودم توی این قضیه. نمیدونم چرا همه این چیزارو تحمل کردم. یعنی اینقدر خواهان دوستم بودم که با این همه مشکل هیچ فکر بدی توی من بوجود نمیومد و تنهاش نمیذاشتم.
منو یه فرشته میدونه که توی زندگیش اومدم و با کمکام اونو از شر اون پسره خلاص کردم. میگه با وجود همه اتفاقاتی که بینمون پیش اومده به خاطر اینکه کمکش کردم که از اون پسره جدا بشه، واقعا خوشحال و به همه اونا میارزه.
دوستم باکره نبود وقتی با من وارد رابطه شد. در اثر حتک حرمت بکارتشو از دست داده بود.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
2.دوست من شب زفاف و به قول شما پيچيدگي هاي شب زفاف..فقط يك شبه ...همچين پيچيدگي هم نداره...تنها عشق و حس اش مهمه. ولي شخصي كه براي ازدواج انتخاب مي كني عمري باهاش سر مي كني. به نظرمن شما به جاي اينكه به شناخت شخصيت و مسايل اصلي ازدواج بپردازيد چسبيديد به يه مساله حاشيه ايي...مثل پسر 17-18 ساله ايي كه ازدواج براش در شب زفاف معني پيدامي كنه. آيا كسي به شما نصيحتي كرده؟ دوستانتون ؟ نمي دونم احساس مي كنم تحت تاثير حرفاي اطرافيانتون قرار داريد.
در مورد شب زفافم با ایشون چندین بار توضیح دادم. هر بار هم کاملتر. اینکه از نظر فیزیکی که اتفاقی میوفته به کنار. ولی من واقع توی اولین تجربم عشق و حس خوبی رو تجربه نکردم که هیچ حس بد تا لحظاتی بعد وجودمو احاطه کرده بود و اصلن نمیشد بهش بگی رابطه جنسی چون هیچ چیز خبری نبود جز از بین رفتن بکارت من در اثر یک رابطه ناقص اونم نه از روی میل قلبی 100 درصد. به قصد عشق بازی توی اون وضعیت خودمو قرار دادم با ایشون ولی یه دفعه ایشون چیز دیگه ای طلب کرد و پیشنهاد داد. من کنجکاو بودم، حسهای دیگه ای هم داشتم که گفتم قبلن. حتی خودمو عقب کشیدم و از ترسم گفتم ولی ایشون گفت اینجوری به بکارتم صدمه نمیخوره و از این حرفا.
فکر نمیکنم پسر 17-18 ساله ای که تا به حال رابطه نداشته پی زفاف و این چیزا باشه. مردایی پی این چیزان که توی این کار خبره باشن. من از شب زفاف فقط حسشو میخوام. تحت تاثیر حرف کسی نیستم ولی مطالبی توی نت خوندم و احساس کردم که این چیزارو توی رابطه دنبالش بودم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
3. من درك مي كنم كه مي گيد اون حس و حال عاشقي رو نداشتيد ...به همين علت تنها توصيه من به شما اينه يك مدت از دوستتون جدا بشيد..با هماهنگي هم ديگه البته نه اين كه دختر ر دو در كنيد. با هم صحبت كنيد قبلش چارتي از اخلاقيات و مزايا و معايب هم ديگه بكشيد . به مدت چند ماه از هم دور باشيد نه ديداري نه مسيجي ..هيچي..ولي با دختر ديگه اي هم نباشيد . ببينيد حستون چه طوره ...دلتنگ مي شيد ...مشتاقش مي شيد..هوسش رو ميكنيد....مي دونيد زياد با كسي بودن و از روي ارضاي غريزه و نياز جنسي رابطه داشتن زده گي مياره...بعد ازاين مدت اگه ديديد كه نه اصلا ميلي به اين خانم نداريد رابطه اتون رو كات كنيد. ولي پشتيباني اش كنيد . تو اين مدت جدايي هم به تنهايي به مشاور بريدو
دیگه وقتی واسه این تست نمونده. فکر کنم که اگه این بار جواب ایشونو ندم دیگه همچی تموم شه. چند بار توی پستام گفتم که پیش مشاور هم رفتیم. بله با نظرتون راجب ارضای میل جنسی تا حدودی موافقم.
دوستان ازتون میخوام که فقط پست اصلی رو نخونید. خیلی از موارد رو توی پستهای بعدی و در جواب دوستان ذکر کردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
4. كلا از ديدگاه من شما براي ازدواج كردن هنوز پخته نشديد... بايد بيشتر صبر كنيد و بيشتر آموزش ببينيد. اگه دوستان متاهل داريد بيشتر باهاشون رفت و آمد كنيد در بطن قضييه بيشتر باشيد...
براي ازدواج كردن هيچ وقت دير نيست ولي براي يك زندگي خوب داشتن بايد تلاش بيشتري كرد مخصوصا تو اين زمانه..
میشه لطفا دلیلتونو بگید که چرا آماده و پخته انجام ازدواج فکر میکنید نیستم.
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نظرات اکثرا غیرکارشناسی دوستان نمی تونه مشکل شما را حل کنه.
خیلی درگیر مساله هستید. به خصوص قسمت ارتباط جنسیتون. این حس بدی که دارید (تا این حد) عجیبه. تقریبا مثل کسی صحبت می کنید که در اولین رابطه بهش تجاوز شده. حس می کنم دوستتون که بهش تجاوز شده اینقد ناراحت نیست که شما از رابطه ناخواسته تان ناراحتید.
برای من عجیب است که شما با این همه دروغ و داستانهای عجیبی که این دختر برای شما تعریف کرده چطور اینقد بهش علاقمند شدید. به هر حال دروغ و رو راست نبودن و ... فاصله ایجاد می کنه. عدم اعتماد می آره.
با توضیحاتی که دادید از طبقه اجتماعی و خانواده سالم ( منظورم سلامت اخلاقی نیست ) برخوردار نیست. دختری که خودش با خواستگارش درگیر بشه و خواستگار مذکور هم اینقدر از مدل خطرناک باشه و ... فکر می کنم که قضیه هم خواستگاری نبوده و دوستی بوده.
قضیه هتک حرمت را خانواده اش خبر دارند؟ کی بوده؟ چرا پی گیری نشده؟ اگر خانواده خبر ندارند، به نظرت می تونه راست باشه؟
رفتارهای ایشون از اول هم برای کشوندن شما به ارتباط جنسی بوده. درست مدل مردی که قصد فریب دختری را دارند با شما برخورد کرده اند. اول محبت و وابسته کردن شما، بعد می خوام بدن برهنه ات را ببینم (به قول خودتون به دلیلی !! ) بعد هم درخواست سکس و .... همه چیز عجیبه.
به هر حال، همه ی زمینه های ماجرا غیرطبیعی است. ولی خب گویا شما قبلا با همه این قسمتها کنار آمده اید.
مساله دیگر این است که ایشون یک سال از شما بزرگتر است. این هم خودش جای بجث دارد.
این ازدواج مشکلات زیادی دارد. خیلی تصمیم سختی است. ولی من احساس می کنم اگر جدا بشید خیلی عذاب وجدان نباید داشته باشید. به هر حال کاری با خواست طرفین انجام شده. وعده ای هم داده نشده. ایشون هم باکره نبودند که عذاب وجدان مساله بکارتشون را داشته باشید. از نظر بلوغ هم از شما بزرگتر و عاقل تر و پخته تر بودند و نمی شه گفت گولش زدید.
چه قبل از این ارتباط و چه بعد از اون، ازدواج این دختر کار راحتی نبود. هیچ خواستگار رسمی مساله هتک حرمت را نمی پذیرفت و وضعیت این خانم الان با قبل از ارتباط با شما چندان فرقی نداره.
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
شما دو نفر در دو بستر جدا رشد کرده اید اما هر دو به میزان بالایی دچار خلا عاطفی هستید .
هر دو نفر شما در راه رفع این خلا دست به اقداماتی زده و می زنید که در اصل به خود کمک می کنید تا این خلاها را جبران کنید یا پوشش دهید . خانم به نوعی - شما به نوعی .اما قطعا هر دو تکمیل کننده ی هم بوده اید .
من گمان نمی کنم مسئله اصلی گرفتاری شما در حال حاضر علاقه به همدیگر باشد بیشتر گیر وابستگی به هم هستید و..................
چرا که اگر مسئله علاقه بود شما به واسطه آن علاقه در پذیرش کامل شرایط و آنچه اتفاق افتاده بود قرار می گرفتید و این مسئله به نتیجه می رسید و لی به نتیجه نرسیدن و عدم تصمیم گیری در زمان این دو سال خودش نشان از خیلی از مسائل دارد و به نظر من چه خوب که می خواهید خودتان را بیش از یک رابطه ی نامناسب و ( باز از نگاه شخصی من ) فردنامناسب دوست داشته باشید .
اما گویی تو راه آن را بلد نیستی . نمی توانی با خودت کنار بیایی و قاطع برخورد کنی
و باز از نظر من
تو به نتیجه رسیده ای که این رابطه به دردتو نمی خورد که نمی خواهی ختم به خیرش کنی و تعلل می کنی اما نمی دانی چطور با خودت کنار بیایی .
یک مسئله اصلی در مورد تو شاید همین حس عذاب وجدانی است که از آن حرف زدی .چرا عذاب وجدان ؟ این خانم چه موقعیتی را توسط تو از دست داده ؟
او کاری را کرده که دلش می خواسته پس بهای این دل به خواه بودن و انتخاب را می دهد . اگر بهایش برایش در بعضی جاها زیاد است حاصل انتخاب خودش است . همانطور که تو . پس کسی به کسی بدهکار نیست .
من حتی حس تجاوز را هم درک می کنم اگر چنین حسی داشته باشی ابدا غیر قابل درک نیست . و حتی می توان گفت این میزان بالای آسیبی که خورده ای را نشان می دهد و باید مورد بررسی قرار بگیرد و به ترمیم روح و روان تو کمک جدی بشود چرا که چه با این خانم و چه بی خانم برایت این مسئله در کل مسیر زندگی ات می تواند بحران ایجاد کند
به این دلیل که
تو در بازی شرکت کرده ای که در اصل از حضور خودت در بازی احساس رضایت نداشتی و نداری . از انتخاب خودت خوشحال نیستی و...............اگر در پذیرش انتخاب و...........خود بودی و از سر رضا تن به رابطه می دادی امروز دچار حس تردید و بی انگیزگی و ............نمی شدی . تو در اصل در بازی هایی که این خانم راه می اندازد بنا به دلائلی سر می خوری ( که دلائلش کاملا مربوط به شخص توست و باید چرایی آن را پیدا کنی و روی خودت کار کنی تا مجددا در جای دیگر و به نوعی دیگر تکرار نشود که این در مورد تو خیلی مهم است )
این حق توست که بخواهی همخوابگی ات در بستر و شرایط و زمان مناسب اتفاق بیفتد . اما چرا اینجوری شد و چرا به این شکل و..........؟یک بخشی از پاسخ به این چراها سهم توست و یک بخش از این چراها سهم خانم .
و هر فردی به شکل جداگانه سهم خودش از بها را باید پرداخت کند .
و در نهایت اینکه متاسف شدم از اینکه گفتی شاید بتوانی این خانم را راضی به مشاوره رفتن بکنی و...........
نه به دلیل تلاش خودت بلکه از مقاومت و واکنش هایی که این خانم از خودش نشان می دهد به هر حال باید دید ریشه ی این بی اعتمادی از کجاست ؟ چرا ؟
چرا نمی خواد به عنوان یک راهکار از این مسئله استقبال کند تا بلکه به نتیجه برسد و ...........در کمترین حالت برای اینکه کسی به او کمک کند و آینه ای به دستش بدهد تا خود واقعی اش را در آینه ببیند و...........؟!
متاسفانه هر یک از این نکات جزیی و به ظاهر ساده ای که در حد حرف تعریف می کنی نشانه ی خیلی از مسائل است و نموداری که ترسیم میشود نمودار جالبی نیست .
به نظرم حق توست که با خودت مهربان باشی .
به نظرم حق توست که قاطعانه تصمیم بگیری .
به نظرم حق توست که بهای این رابطه را به قاعده سهم خودت پرداخت کنی اما نه بیش از آن .
به نظرم گاهی تو دلت می خواد سهم دیگران از تجربیات و انتخابهایشان را هم به گردن بگیری و از قضا اینکار را خیلی خوب هم انجام می دهی ! این مسئله به مرور تو را دچار آسیب بیشتر و آزردگی بیشتر می کندو.................
به نظرم تو باید قاطعانه برخورد کردن ( به لحاظ احساسی و فکری و عملی ) یاد بگیری و به لحاظ درونی و بیرونی بین این فاکتورها هارمونی ایجاد کنی
مثال :
اگر دوست نداری کاری را انجام بدهی با صدای بلند این دوست نداشتن را به لحاظ احساسی در همان لحظه ی اول فریاد بزن و در عمل هم ثابت کن که خوشحال نیستی و.......................
هیچ الزامی ندارد به خودت فشار بیاوری که به دیگران و حتی خودت ثابت کنی که دوست داشتنی هستی چرا که بدون اثبات دوست داشتنی هستی فقط خودت باید به این باور برسی در نتیجه الزامی ندارد مدام به خودت آسیب بزنی تا این مقوله اثبات شود !( شاید از این پاراگراف درک درستی از آنچه گفتم نداشته باشی و متوجه این بخش نباشی و بسیار درونی و ناخودآگاه برایت کلیدش بخورد )
در پستهای اول به مقوله ی " ترس ها یت " اشاره کردم . فوری گارد گرفتی و در مقاومت فرو رفتی و حتی واکنش نشان دادی و...............و مجددا حاضر به اعتماد و گفتگو شدی و.........
با این حال مجددا برایت این موضوع را تکرار می کنم از حرف مردم نترس از قضاوتهایشان وحشت نکن و...............تصمیم قاطع بگیر و همان را انجام بده و در شرایط پذیرش کامل قرار بگیر ( هست هر آنچه که هست ) و خودت را اذیت نکن .
نظر خودم را که قبلا اعلام کردم که ادامه ی این رابطه درست نیست .
یادت باشد که مشاور معجزه نخواهد کرد او تنها به تو کمک می کند که باز و در نهایت خودت تصمیم بگیری .پس مسئولیت همچنان به عهده ی خودت هست . نوع درخواست و طرح مشکل نزد مشاور به حل آن خیلی کمک می کند .
امیدوارم به زودی از جلسات مشاوره ات به شکل مستقل و آنچه گفتی و شنیدی برایمان بنویسی
و باز به نظرمن پرینت هر آنچه که اینجا گفتی و شنیدی را هم به مشاور بده و بعد هم به دوستت پیشنهاد بده که نزد مشاور بیاید اگر نیامد تو خودت به شکل مستقل اقدام کن . ابدا کاری به دیگران نداشته باش . اگر این محبت را در حق خودت انجام بدهی خیلی از مشکلات تو به شخصه حل می شود که ابدا ربطی به ازدواج نخواهد داشت اما در نوع تصمیم گیری ات موثر خواهد بود .
-
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
دوباره سلام
من منظورم از اینکه گفتم تاپیکتون رو خوندم فقط پست اول نبودش،بلکه تمام تاپیک تا آخرین ارسال رو خوندم و
بازم رو حرفی که زدم هستم ولی شما حرف من رو اشتباه متوجه شدید
من گفتم شما با این خانم مشکلی ندارید ،حتی با اینکه قبل از ازدواج با شما رابطه داشته هم مشکلی ندارید
بازم همین حس رو دارم شما با احساس خودتون مشکل دارید
منظورم اینکه شما به دلیل اینکه اون دختر آزادی بوده و با شما تو این رابطه وارد شده مشکلی ندارید
با اینکه طبق عرف و شرع عمل نکرده ..و این قبیل چیزا مشکلی ندارید
شما با چرایی این اتفاق (رابطه جنسی )که بین تون افتاده مشکلی ندارید
و با چگونگیش مشکل دارید!
این از نوشته هاتون برداشت میشه.
یعنی اینکه اگر این اتفاق بین شما در شرایط بهتری انجام شده بود،در شرایطی که شما ترس نداشتید و اضطراب نداشتید و در شرایط رمانتیک و عاشقانه بود،از نظرتون مشکلی وجود نداشت .
به خاطر همین هم می گم کاش به جنبه های مثبت این ازدواج فکر کنید که اونم گفتید این کار رو کردم .
اینم می خوام بهتون بگم که دلیلتون برای این ازدواج اصلا چی هستش؟چه چیزی وجود داره که باعث میشه شما دچار تردید باشید؟فقط حس عذاب وجدان ؟؟؟
اگر عذاب وجدان هست که آنی همه چیز رو توضیح دادچون من تو حرفای شما هیچ چیز مثبتی ندیدم یعنی شما کلا نظر مثبتی نسبت به ازدواج با ایشون نداری ،پس چه کاریه اصلا ؟؟؟؟