-
نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
جدیدا با نامزدم یه مشکلی پیدا کردم که خیلی فکرمو مشغول کرده . لطفا منو راهنمایی کنین و بگین نظرتون چیه . :325:
ما یکسال همدیگرو می شناختیم تا اینکه تابستون خانواده ها همدیگرو دیدن و بطور غیر رسمی نامزد شدیم تا درسامون تموم شه و .... هر دو هم فوق لیسانس هستیم و سطح خانواده هامونو اینا یکیه ! فقط ایشون شهرستانیه و من تهرانی
اولین مشکل اینجا شروع شد که نامزدم درسش تموم شد و یه شهر دیگه کار پیدا کرد و رفت . (ایران نیستیم) واقعا یه مدتی تا عادت کنم به شرایط جدید و تنهایی بهم خیلی سخت گذشت
کم کم حس کردم نسبت بهم سرد شده و دیگه مثل قبل نیست اما هی خودمو گول زدم .
جدیدا میگه می تونیم با هم فقط دوست معمولی باشیم ؟ میگه من خیلی دوستت دارم و نمی خوام از دستت بدم . من متاسفانه یهو جوش اوردم که این مهملات چیه؟ چطور می تونیم دوست معمولی باشیم وقتی مثلا نامزدیم و بهم احساس داریم؟ الان هزار فکر و خیال توی سرم افتاده ! اصلا درکش واسم محاله که چشه و چی میخواد !
میگه تو حرف منو نمی فهمی ، میگه می خوام تو خودم باشم و خودمو بالا بکشم ! میگه دوست همیشه می مونه واسه آدم و من می ترسم تورو از دست بدم !؟ میگه برام هیجان داره می خوام ببینم چطور میشه نتیجش وقتی دفعه بعد تو رو به عنوان یه دوست ببینم ؟! نمی دونم شاید می خواد یه سری چیزا رو به خودش ثابت کنه ! جالبه که می خواد بعدش این امکان باشه که همه چیز دوباره مثل قبل بشه ! اخه مگه من موش آزمایشگاهیم ؟
قلبم از شنیدن حرفاش شکسته یعنی می تونه ببینه من با کس دیگه ای ازدواج کنم و برم دنبال زندگیم ؟ به همین راحتی؟ می خواد اینطوری با هم دوست باشیم ؟
البته وقتی دید من ناراحتم و اعصابم خورد شده حرفشو پس گرفت و ازم قول گرفت دیگه به این چرندیات فکر نکنم و اسوده بخوابم اما چه فایده ؟ بلخره ذهن من در اوج کار و درس مشغوله و نگرانم .
یکم هم از می ترسم از حرفاش واسه خودم نتیجه گیری کنم چون همیشه اشتباه نتیجه می گیرم و زود قضاوت می کنم اما حس می کنم شاید این نامزدی برای اون زود بوده . می ترسه ! شاید پشیمونه و از یه طرفم دلش نمیاد از من جدا شه اما از یه طرفم می خواد به هدفای دیگش برسه و می ترسه که وجود من نزاره !
خدایی این حرفها بین دو نفر که مثلا نامزدن احمقانه نیست ؟
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
سلام
چرا هیچ کسی کمک نمی کنه :302:
دیروز بهم گفت می خوام تنها باشم یعنی که من نمی خوام به کسی تعلق داشته باشم ، گفت واقعا دوستت دارم اما نیاز دارم تنها باشم و برگردم به خودم و یه چیزایی رو درست کنم ! گغت دوستت دارم که میگم دوست بمونیم ! میگه تو همیشه بهترین دوست من خواهی بود و من نمی خوام از دستت بدم
من دارم دیوونه میشم و اصلا درک نمی کنم چه مرگشه ، و چرا داره همه چیزو خراب می کنه :316:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
به هيچ وجه قبول نكنيد. بهش بگيد يا ازدواج يا جدايي. فقط همين.
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
ملیسا شاید می خواد امتحانت کنه ببینه چقدر بهش وابسته ای؟حرفاش جدیه به نظرت؟
رابطتون در چه حدیه ؟رفت و امد خانوادگی دارین؟
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
حرفاش بنظر کاملا جدی میاد چون می دونه من الان چقدر درس دارم و خودش از من مقیدتره رو درسم . احمق هم نیست که بخواد منو تو این موقعیت امتحان کنه . خانواده اش یکبار اومدن خونمون و صحبت کردن موقعی که ایران بودیم .
اصلا درک نمی کنم چرا اینکارو می کنه ! می گه دوستت دارم اما باید تنها باشم ! اخه یعنی چی ؟ اول فکر کردم که شاید از تنهایی خسته شده چون ما از هم جدائیم و ۳ ماهه ندیدیم همو . اما می گه من نمی خوام به کسی تعلق داشته باشم یا رابطه جدیدی شروع کنم ، اصلا معلوم نیست هدفش از اینکار چیه و این منو دیوونه می کنه !
شاید یک دلیلش هم ۳ ماه ندیدن باشه ! اخه من دانشجو ام و درسم برام در اولویته . نمی تونم همه چیزو ول کنم و برم پیش اون که ، بقدر کافی از درسم بخاطر اون زدم . اونم تازه کار پیدا کرده و حاضر نیست یه چند روزی مرخصی بگیره و بیاد آخر هفته منو ببینه ! هزار دلیل هم میاره واسه کارش . کلا دلسردم کرده از این نامزدی ... با اینکه می گه دوستم داره اما کاراش خلافشو نشون میده
بهش می گم چرا انقدر سردی ، می گه ما خانوادگی اینطوریم . میگه من با مامانمم که برام عزیزترینه هم همین برخورد رو دارم ! آخه آدم انقدر غیر منطقی ؟
یه مسئله هم اینکه بهم گفت تو که عاشق من نیستی پس نباید برات خیلی سخت باشه . من هم چیزی نگفتم اما به شدت بهش وابسته ام . نمی دونم واقعا بشه اسمشو عشق گذاشت اما یکجورایی همیشه دلیل نفس کشیدنم و همه تلاشام این بوده که به اون برسم .
من هم آدم مغروریم . بهش می گم دوستت دارم اما اگه بخواد ادامه بده منم هیچوقت التماس و اینا نمی کنم و گریه و زاری راه نمی ندازم که خودمو کوچیک کنم
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
عزیزم سلام
احتمال زیادی میره که نامزد شما می خواد امتحانت کنه . اگه دقت کنی توی حرفاش متوجه خواهی شد چونکه با کنایه صحبت میکنه مثال : توکه عاشق من نیستی پس نباید واست سخت باشه
به فرض میگیریم امتحان باشه : تو نباید خودخوری کنی بهش زمان باید بدی ببین در قبال محبت کردن های تو چه جوابی میده اینطوری خیلی زود می فهمی که هدفش از این حرفا چیه
مثلا بهش محبت کن هم از نظر کلامی هم اگه می تونی واسش یه هدیه بگیر و پست کن یا بهش بگو دلم واست تنگ شده و ....
اگه عکس العملش دفاعی بود یعنی بترسه از اینکه شما داری عاشقش میشی یا اینکه ابراز میکنی حتما حالت دفاعی بخودش میگیره
اما اگه سکوت کرد اونم ابراز محبت کرد یا اینکه خندید یا هرچیز دیگه ای که حالت تدافعی نداشته باشه مشخص میشه که فقط یه امتحان بوده
خبرم کن
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
بعید می دونم دلیلش این باشه ، اون عاقل تر و منطقی تر از این حرفاست.
تا دو هفته پیش سعی می کرد قانعم کنه که دوستم داره ... که دلیل نداره چون مدام نمیگه بهم هیچ حسی هم نداشته باشه اما چرا اینقدر بی مقدمه و ناگهان اینطور شد نمی دونم !
خدایا این دیگه چه بلاییه که داره سر من میاد . می دونی که من تحملشو ندارم :302: :302:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
ملیسا جان منم نگفتم مطمئنا همونه برای اینکه مشخص بشه دلیلش چیه اون راه رو پیش پات گذاشتم گلم
امتحانش ضرر نداره
عزیزم یکم به خودت مسلط باش ، سعی نکن توی حرف زدن باهاش جبهه گیری کنی این مسئله ای که پیش اومده اگه بتونی عاقلانه و با سیاست و خونسردی حلش کنی مطمئن باش هیچ وقت به مشکل تبدیل نخواهد شد
اول باید بخودت ارامش بدی و فکرای بد به خودت راه ندی
اگر فکر میکنی عاقله پس نگرانیت چیه؟
اگر قضیه امتحان نباشه بعضی وقتا اقایون دوست دارن با خودشون خلوت کنن البته دوری سه ماهه شما هم بی تاثیر نیست اون مطمئنا تورو خیلی دوست داره که تا دیدی ناراحت شدی حرفش رو پس گرفته پس اگه یکم با خونسردی و ارامش مسئله ات رو عنوان کنی و خیلی راحت باهاش صحبت کتی و بگی که چی داره اذیتت میکنه با توجه به منطقی که ازش حرف زدی احتمالا می تونید با حرف زدن ( بدون خشم و عصبانیت) مسئلتون رو حل کنید
و نتیجه رو حتما اعلام کن
موفق باشی
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
فكر نميكنم هدفش امتحان باشه حتي اگه بخواد هم امتحان كنه روشش خيلي بچه گانست.به نظر من فعلا صبر كنيد و باهاش تماس نداشته باشيد ببينيد خودش چيكار ميكنه البته اگه دوباره برگشت و گفت دوست باشيم يه [size=x-large]نه بهش بگيد.البته اين نظر شخصي منه[/size]
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
با توجه به تاپیک های قبلی شما و تجربه های من 50 ساله! نامزد شما از این نامزدی پشیمان است. به هر دری داره می زنه که به هم بزنه و تمامش کنه، اما نمی شه.
فعلا داره محتاطانه عمل می کنه و می خواد بی سرو صدا و بدون دلشکستگی شما تمامش کنه. اما اگه نشه، مجبور می شه از روشهای دیگه ای استفاده کنه.
به هر حال اون هم آدمه، وجدان داره، احساس داره، شعور داره. دلش نمی آد یهو برگرده بگه فکر می کنم اشتباه کردم و این نامزدی را نمی خوام. می ترسه دلت را به عنوان یه دوست، یه همنوع، یه دختر و .... بشکنه. می خواد یه کاری کنه یواش یواش تمام بشه.
من هیچ علامتی از امتحان کردن و هیچ دلیلی برای این امتحان نمی بینم. شما نامزد هستید نه دوست پسر/دختر.
مگه آدم به همسرش می گه حالا دیگه بسه، تو برو با یکی دیگه ازدواج کن تا ببینه عکس العمل اون چیه؟
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
با توجه به تاپیک های قبلی شما و تجربه های من 50 ساله! نامزد شما از این نامزدی پشیمان است. به هر دری داره می زنه که به هم بزنه و تمامش کنه، اما نمی شه.
فعلا داره محتاطانه عمل می کنه و می خواد بی سرو صدا و بدون دلشکستگی شما تمامش کنه. اما اگه نشه، مجبور می شه از روشهای دیگه ای استفاده کنه.
به هر حال اون هم آدمه، وجدان داره، احساس داره، شعور داره. دلش نمی آد یهو برگرده بگه فکر می کنم اشتباه کردم و این نامزدی را نمی خوام. می ترسه دلت را به عنوان یه دوست، یه همنوع، یه دختر و .... بشکنه. می خواد یه کاری کنه یواش یواش تمام بشه.
من هیچ علامتی از امتحان کردن و هیچ دلیلی برای این امتحان نمی بینم. شما نامزد هستید نه دوست پسر/دختر.
مگه آدم به همسرش می گه حالا دیگه بسه، تو برو با یکی دیگه ازدواج کن تا ببینه عکس العمل اون چیه؟
چون دکمه تشکر نبود نتونستم تشکر کنم ولی من هم موافقم با حرف شب نم
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
با توجه به تاپیک های قبلی شما و تجربه های من 50 ساله! نامزد شما از این نامزدی پشیمان است. به هر دری داره می زنه که به هم بزنه و تمامش کنه، اما نمی شه.
فعلا داره محتاطانه عمل می کنه و می خواد بی سرو صدا و بدون دلشکستگی شما تمامش کنه. اما اگه نشه، مجبور می شه از روشهای دیگه ای استفاده کنه.
به هر حال اون هم آدمه، وجدان داره، احساس داره، شعور داره. دلش نمی آد یهو برگرده بگه فکر می کنم اشتباه کردم و این نامزدی را نمی خوام. می ترسه دلت را به عنوان یه دوست، یه همنوع، یه دختر و .... بشکنه. می خواد یه کاری کنه یواش یواش تمام بشه.
من هیچ علامتی از امتحان کردن و هیچ دلیلی برای این امتحان نمی بینم. شما نامزد هستید نه دوست پسر/دختر.
مگه آدم به همسرش می گه حالا دیگه بسه، تو برو با یکی دیگه ازدواج کن تا ببینه عکس العمل اون چیه؟
چون دکمه تشکر نبود نتونستم تشکر کنم ولی من هم موافقم با حرف شب نم
من هم همینطور موافقم
راستی چرا دکمه تشکر حذف شده
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
الان که مدتی از اون قضیه گذشته و روابط ما به حالت سابق برگشته . خودش گله می کرد که تو انطور که باید دوستم نداری . همانطور که گفتم ایشون توی یک شهر دیگه کار می کنن و منم دانشجو هستم . ایشون انتظار دارن چون نامزد هستیم هر وقت خواستن من همه چی رو ول کنم و برم پیششون ! در حالیکه من نمی تونم وسط ترمم درسمو رها کنم .
در مورد اینکه گفته دوست باشیم هم عملش با حرفش تناقض داره ، چون اخیرا بخاطر رفتارهای زننده یکی از دانشجویان ایرانی همکلاسی ام ( که متاسفانه من براش تعریف کردم !) کلی سرم داد و بیداد کرد و آخرش کلی پشیمون شد . چطور چنین آدمی می خواد با هم دوست معمولی باشیم ؟ اگه احساسی نداره چرا اینطوری عکس العمل نشون میده ؟البته من اون آدمو سر جاش نشوندم ولی نتونستم جلوی زبونمو بگیرم چون همیشه همه چیزو بهش می گم و قصدم درد و دل بود بیشتر اما ایشون فکر کرده می خوام تحریکش کنم و بگم که من خیلی خاطر خواه دارم ! (واقعا مسخرست!)
هنوز ۱۰۰٪ مطمئن نیستم که واقعا دوستم داره یا نه و می خوام در دیدار بعدی که می رم پیشش و قبل شروع شدن تزم تکلیفمو روشن کنم و ببینم چه احساسی بهم داره
حدس می زنم از ازدواج کردن و مسئولیت می ترسه و گاهی که بهش فشار میاد اینطوری بروز میده و در واقع شک و تردید داره . و متاسفانه این دوری منم سرد کرده ! البته از فکر جدا شدن ازش خیلی می ترسم ولی حدس می زنم این فقط بخاطر عادتیه که بهم داریم و با گذشت زمان از بین می ره . بنابرین می خوام منطقی تصمیم بگیرم .
و اگه قرار بشه جدا بشیم در آینده به صلاح هست که دوست بمونیم ؟
ایشون بهم گفت که من جزو عزیز ترین دوستاشم و اینکه دوست براش از نامزد بالاتره ! این منو خیلی خوشحال کرد (من هم دوست دارم همسرم اول بهترین دوستم باشه بعد همسرم) یه جورایی خواسته که در صورت جدایی همیشه دوست بمونیم و از حال هم با خبر باشیم در حالیکه من اعلام کردم هرگز همچین کاری نمی کنم ! این رو چطور تفسیر می کنید ؟
اینم بگم الان اصلا حرف جدایی بینمون نیست و روابطمون با توجه به اینکه به زودی من می رم پیشش خیلی هم خوبه اما من می خوام کم کم تصمیم درستی بگیرم
مرسی دوستای گلم :72:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
سلام ملیسای عزیز
دوست عزیزم در فرهنگ لغت رابطه ی زن و مرد جمله ی مدتی زمان می خوام تا فکر کنم یعنی.....>
1- من دارم بهترین راه را بررسی می کنم برای کنار گذاشتن تو
2-من دارم بررسی می کنم انتخاب هایم را ...انتخاب بهتر که پیدا شد بعد جراتمندانه تر کنارت می گذارم
3- من تو را نمی خواهم اما عذاب وجدان دارد خفه ام می کند خودت یک بهانه دستم بده!
4- دلم را زدی ...به همین سادگی
خوب عزیز دلم می گویی شک داری که دوستت دارد یا نه....شک تنها حقیقت است...عشق چیزی ست که از صد فرسخی می شود حسش کرد...و وقتی حسش نمی کنی یعنی نیست...
دوست ماندن شما معنایی ندارد...شما به هدف آشنایی قبل از ازدواج با ایشان نامزد بودی که نشد و به ازدواج نمی رسد احتمالا ...خوب پس کسی که بعد از شناخت از شما به این نتیجه رسیده که برای یک عمر زندگی اش نمی خواهد کنارش بمانی دوست خوبی هم نخواهد بود...
الان برود بهتر است تا بعد از اینکه شناسنامه ات را سیاه کرد...کسی که رفتنی ست هرچه زودتر برود بهتر است...و اینکه خودت را گول نزنی بهترین کمک است به خودت و خدا را شکر کن که الان این اتفاق افتاد نه بعد از ازدواج ...:72:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryamp
سلام ملیسای عزیز
دوست عزیزم در فرهنگ لغت رابطه ی زن و مرد جمله ی مدتی زمان می خوام تا فکر کنم یعنی.....>
1- من دارم بهترین راه را بررسی می کنم برای کنار گذاشتن تو
2-من دارم بررسی می کنم انتخاب هایم را ...انتخاب بهتر که پیدا شد بعد جراتمندانه تر کنارت می گذارم
3- من تو را نمی خواهم اما عذاب وجدان دارد خفه ام می کند خودت یک بهانه دستم بده!
4- دلم را زدی ...به همین سادگی
:104::104::104::104:
واقعا آفرين به مريم كه اينجوري تحليل كرده.به قسمتايي كه بزرگ كردم دقت كن.
راستي با خانوادت در ميون گذاشتي؟ نظر شون چيه؟
عزيزم حرف همه يكيه،پس سعي كن بر اساس عقلت تصميم بگيري
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
هنوز به خانوادم نگفتم چون نخواستم بی خودی نگران شن ولی اگه همینطور پیش بره شاید مجبور بشم بگم ):
نامزدم معتقده عشق وجود نداره ! و من هم اصلا نمی تونم بگم که عاشقش هستم .
من هر وقت می خوام جدیدا راجب این مسائلی که پیش اومده باهاش حرف بزنم ناراحت میشه و اصلا حال و حوصله شنیدن نداره و میگه فراموشش کن ! انگار خودت دوست داری هم منو عذاب بدی و هم خودتو ! (میگه تو خودآزاری داری)
وقتی رفتم پیشش حتما باهم در این رابطه حرف می زنیم فقط امیدوارم اونجا هم منطقم حرف اول رو بزنه نه احساساتم . (اصلا حتی دیگه مطمئن نیستم که رفتنم پیش اون درست باشه!)
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط melisaa
هنوز به خانوادم نگفتم چون نخواستم بی خودی نگران شن ولی اگه همینطور پیش بره شاید مجبور بشم بگم ):
به نظر من هرچه سريعتر با خانوادتون در ميون بگذاريد
نامزدم معتقده عشق وجود نداره ! و من هم اصلا نمی تونم بگم که عاشقش هستم .
به حق حرفاي نشنيده!!!!!!!!!!!!!!!!:163::163:
كاش زودتر بقيه دوستان هم بيان نظر بدن
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
تعطیلات کریسمس داره نزدیک میشه و قراره برم پیشش اما هنوز دو دلم . از یه طرف می گم انقدر برام مهم هست که حتی اگه قرار به بهم زدن باشه برم و از نزدیک باهاش صحبت کنم ، انقدرو دیگه بهم بدهکاریم اما از یه طرفم می گم چرا برم دیدنش ؟ اینطوری چون دورم راحت تر با مسئله کنار میام و تصمیم منطقی و بدور از احساسات می گیرم .
کمکم کنین ؟ باید چیکار کنم ؟ بهتره برم یا نه ؟:316:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
عزيزم به نظر منم اگه نامزد شما قطعا قصد جدايي نداشته باشه ،حد اقل دودل هست.... ميدوني من اينجوري حس ميكنم كه شما خيلي به ايشون وابسته اي و زيادي از حال و احوالاتش خبر ميگيري ولي ايشون اينطور نيستن و اين زياد سراغ گرفتن شما شايد با اخلاقيات ايشون جور در نمياد و شايدم برعكسه و شما كم ازش خبر ميگيري يا حرفاتون تكراريه و در كل به نظر منم ايشون كلافه هستن و احتمالا حس عشق و علاقه شون به شما در اون حدي نيست كه به خاطر شما و محدوديت هايي كه در اثر ازدواج با شما براش پيش مياد، از آينده ي بهتري كه بدون شما براش وجود داره چشم پوشي كنه
و قطعا هم دوري شما در اين قضيه بي تاثير نبوده
ببين عزيزم منم گاهي به خاطر دوري از به اصطلاح نامزدم و كم شدن رابطم با اون و تكراري شدن حرفها و .... وقتي كه حسابي كلافه ميشم دلم ميخواد چندروز تنها باشم به نظرم نزدن حرف بهتر از زدن حرفهاي تكراريه!!! ميگم رابطه يا نباشه يا اگه هست درست باشه حوصله اين دوري هارو ندارم ، حوصله حرفاي تكراري رو ندارم..... من ايشون رو خيلي دوست دارم ولي اصلا وابسته شون نيستم و اگه كارمون در نهايت به جدايي كشيد آمادگي جدايي رو دارم ولي جدايي رو نميخوام .... شايد يه مدتي به جدايي نياز داشته باشم ولي هيچ موقع بهش نميگم بيا جدا شيم و جدايي كامل رو نميخوام چون از انتخابم مطمئنم و فقط اين شرايط دوري و بلاتكليفيم هستش كه موجب ميشه گاهي كلافه شم و نياز به تنهايي داشته باشم تا اوضاعمون يه كم بهتر بشه ابه خاطر اينكه ميگم شايد نامزد شما هم از دوريتون آزار ميبينه !!! شما چند سال ديگه درستون تموم ميشه؟ تا چند مدت ديگه قراره اينجوري جدا از هم باشين و كي قرار بود ازدواج كنين؟؟؟؟ آيا به خاطر شناخت و علاقه تون بهم بود كه نامزد كردين يا به خاطر اينكه فقط توي كشور غريب با هم بودين و نميخواستين تنها باشين يا به خاطر صلاح يا ....
در كل اين رو ميتونم بگم كه شما عاشق هم نيستين ( همونطور كه خودتون ميگين) و كسي كه عاشق نيست احساسي عمل نميكنه و اگه رابطه به صلاحش نباشه تمومش ميكنه
حالا هم سه حالت داره
1) نامزد شما واقعا شمارو ميخواد ولي دوري از شما و رفتار شما يا چيزهاي ديگه موجب ميشه كه ايشون حرف از جدايي بزنن و شايد واقعا جدايي رو نميخوان ولي يه مدت كوتاه بهش نياز دارن
2) دودل هستن و دارن شرايط رو بررسي ميكنن از يه طرف بودن با شما رو دوست داره و دوستتون داره و از طرفي آينده بي شما براش بهتره و الان دودل هستش و هنوز نميتونه تصميم بگيره كه چيكار كنه واسه همين گاهي بهتون ميگه بيا دوست باشيم ولي گاهي اصلا به روي خودش نمياره كه اصلا از جدايي حرف زده و رفتارهاش دوگانه است
3) فهميده كه اشتباه كرده و ميخواد جداشه ولي نميدونه چه طوري بگه يا چيكار كنه كه شما ناراحت نشين
عزيزم به نظر من هر سه تاي اين احتمال وجود داره....
خوب منم گاهي احساسات نامزد شمارو تجربه ميكنم ولي هيچ موقع بهش نميگم كه بياد كلا از هم جدا شيم و دوست بمونيم و اينكه ايشون ميگن بيا دوست بمونيم شايد نشون دهنده اين باشه كه ايشون يا مورد 2 هستن يا مورد 3 !!!!! هر كدوم از اين سه مورد هم باشه بازم يعني اينكه نامزد شما هنوز آمادگي ازدواج رو نداره و براش زوده و درست يا نادرست يه كم عجله كردين
بنظرم بهتره حتي براي آخرين بار هم كه شده شما برين پيشش و بعد تصميم بگيرين... اين نظر منه... چون تصميم گيري يك طرفه و تلفني درست نيست و بهتره از نزديك هم ديگه رو ببينين و حضوري حرف بزنين و بعد تصميم بگيرين
شما هم اگه رفتي پيشش هرچي حرف داري ، هرچي شك داري و هر مشكلي كه داري رو بهش بگو و جوابهاي قطعي ازش بگير تا ديگه هيچ شك و شبهه اي به جا نمونه
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
مرسی حنان جون از راهنماییت ، خودمم فکر می کنم برم بهتره اما از یک طرف رفتارهاشو که می بینم دودل می شم . می گم نکنه سست بشم و نتونم تصمیم درستی بگیرم. می دونی همش یه حس بدی بهم میگه نرو !
از طرفی دلم نمی خواد به مامانم هم بگم با اینکه می دونم خیلی راهنماییم میکنه اما کلی ناراحت می شه هنوز چند هفته هم از فوت خالش نگذشته و مامان و مامان بزرگم کلا خیلی ناراحت هستن و اوضاع خوبی ندارن .
حس می کنم نامزدم دپرس هم شده ! از ۷-۸ صبح میره سر کار تا ۷-۸ شب و شاید این هم بی تاثیر نباشه ...
جدیدا من هم انقدر گرفتارم که خودمم ساعت ۷-۸ می رسم خونه و سعی می کنم سراغی ازش نگیرم ، اتفاقا دیروز خودش بهم زنگ زد و گفت کجایی ... ولی خیلی مغروره نمی گه دلم تنگ شده . منم سعی می کنم بی اعتنا باشم . پارسال به قدر کافی از کار و زندگیمو همه چی زدم ، نتیجه اش این شده ... دیگه مثل قبل رفتار نمی کنم .
همدیگرو دوست داشتیم که نامزد شدیم اون موقع به نظر درست میومد . مشکل از اونجا شروع شد که اون درسش تموم شد و توی یه شهر دیگه کار پیدا کرد و گفت می خوام برم . منم دیدم راست می گه تا کی بیکار بمونه . ویزاشو چیکار کنه ، گفتم نهایتا یه چند وقتی میره و بعد منم میرم پیشش اما الان قضیه فرق کرده ، دوری جفتمونو سرد کرده . من دیگه مثل پارسال واسه رسیدن به اون خودمو نمی کشم وقتی می بینم برخودش اینطوریه . می گم چرا من بایدبزنم از درسم . و جالب اینه که اون هم ناراحت میشه وقتی می بینه دیگه مثل قبل واسه رسیدن بهش پرپر نمی زنم ! چه انتظاری داره واقعا ؟!
حوصله ندارم با آدمی که همش دپرسه حرف بزنم، خلق خوشمو و شادیم با حرف زدن باهاش زایل میشه ، اعصابم خورد میشه. آدمی که فوق العاده مغروره و فکر می کنه اگه نباشه آسمون به زمین میاد ! آدمی که همش از من انتظار داره که به سازش برقصم . حس می کنم دیگه نمی شناسمش
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
ببين عزيزم، گاهي ما آدما ناخواسته موجب ميشيم كه رابطه هامون به سمت هايي كشيده بشه كه اصلا دلمون نميخواد. خوب من يه حدسم هم اينه كه به قول خودتون الان نامزدتون خيلي دپرسه. تو يه كشورغريب كه دوست و آشنايي نداره ، از اون بدتر توي يه شهر ديگه دور از شهري كه توش درس خونده و حالا نامزدش يا دوستاي جديدش اونجان، تو شهري كه تاحالا توش نبوده مجبوره از صبح تا شب كار كنه، فقط كار و شب هم كه برميگرده نامزدش يه خبر ازش نميگيره خوب شما چه چيزي ازش انتظار دارين؟
عزيزم من نميگم حق با ايشونه ولي به نظرم شما توي رابطه تون انتظاراتتون از همديگه يكيه يعني شبيه به هم عمل ميكنين و واسه اين اين اتفاق واستون ميوفته !!! مثلا شما انتظار دارين اون از شما خبر بگيره، ايشون هم انتظار دارن شما خبر بگيرين و به همين خاطر هردو منتظر ديگري هستين و هردو نميخواين غرورتونو زير پا بذارين و نتيجه اش اين ميشه!!!!!
ميدوني به نظر من دوريتونه كه موجب تشديد اين رفتارها شده..... ايشون از شما توقعاتي دارن كه انتظار دارن برآورده شون كنين ولي شما نميكنين و بالعكس...
ميدوني گلم، من نه شمارو ميشناسم و نه نامزدتونو و نه اخلاق و روحياتتونو ميدونم،ولي اينو ميدونم كه ممكنه هر احتمالي باشه مثلا قطعا بخواد ازتون جدا شه، دودل باشه كه ازتون جدا شه، نخواد جداشه ولي دپرسه و واسه همين حرف از جدايي ميزنه
يه احتمالي هم ميدم كه گاهي كه نامزدت حرف از جدايي ميزنه هدفش اين باشه كه بفهمه شما چقدر راغب هستين كه باهاش بمونين ؟ مثلا گاهي كه حس ميكنه شما دوستش ندارين يا اون براتون اهميتي نداره !!! سعي ميكنه معكوس عمل كنه مثلا حرف از جدايي بزنه ببينه اگه واقعا با جدايي هم موافقين كه يعني دوستش ندارين ولي اگه مخالفت شديدتون رو ببينه ميفهمه كه هنوز دوستش دارين.... عزيزم شايد بخندي به اين عمل ولي من هم گاهي كه حس ميكردم به اصطلاح نامزدم خيلي سرده و خبري ازم نميگيره، مثلا توي روز 2 يا 3 تا اس ام اس ميداد كه نميدونم سلام چطوري؟خوبي؟ برنامه امروزت چيه؟ چه خبر؟ صبح ها صبح بخير و شب ها شب بخير!! فقط همينا!!! يعني رابطمون به جاي شناخت بيشتر از همديگه يا حرف از آينده ميشد حرف از كارهاي روزمره!!! حسابي حرص ميخوردم كه رابطه چرا اينجوري ميشه و واقعا دلم ميخواست چندروز تنها باشم تا به كارهام برسم و از اون خبري نشه تا حداقل حرص نخورم !! و علاوه براين ميخواستم با درخواستم براي تنهايي به مدت چندروز ببينم كه آيا اون هم موافقه يا نه؟ كه اگه مثلا اون هم موافقت ميكرد و حاضر ميشد ازم خبري نگيره بدتر ميشد چون ميفهميدم كه ديگه واقعا اون هم اين احساس كسلي رو داره.... و خلاصه اينكه به نظر من اين اتفاقا براي كسايي كه از هم دورن و رابطه شون فقط تلفني و اس ام اسي هستش ميوفته !!! مخصوصا كسايي كه رابطه شون احساسي نيست و به اصطلاح عاشق نيست!!! مخصوصا وقتي همه چي رنگ روزمرگي به خودش ميگيره!!! حرفها تكراري ميشه.... واقعا تحملش سخته كه مثلا بخواي كل روز منتظر بشي از طرفت خبري بشه اين همه انتظار و بعد هم كه خبري ميشه يه حرف ساده روزمره!!! خوب ترجيح ميدي كه چندروز اصلا به طرفت فكر نكني و منتظرش نباشي كه حداقل اعصابت راحت باشه....
عزيز دلم نميدونم اين رفتارا طبيعيه يا نشون دهنده اينه كه شما هنوز آمادگي براي ازدواج ندارين ولي به هرحال هرچي هم كه باشه به نظر من شما بايد برين
اگه نميخواين در آينده جزو اون دسته از آدمهايي باشين كه بعد از چندسال از جداييشون بگن اي واي كاش حد اقل براي آخرين بار ميرفتم پيشش ببينم چي ميگه!! كاش بيشتر براي حفظ رابطم تلاش ميكردم، كاش اين غرور لعنتي نبود... كاش فلان كارو ميكردم ..... بايد برين و مستقيم حرفاتونو بزنين، ببين عزيزم من نميگم به زور بخواين رابطه تون حفظ بشه!!! چون اگه رابطه اي بخواد اولش به زور حفظ بشه وسطاش يا آخرش به هرحال ميپاشه!!! فقط ميگم برو ببين شايد چيز مهمي نباشه و اين حرفاتون به خاطر دوري، دپرسي و غرور بيجاتون باشه كه به اينجاها كشيده شده....
برو كه بعدا نگي اي كاش همه تلاشم رو ميكردم...
ميدوني من از اين سايت و از تو دنياي معمولي خيلي هارو ديدم كه بعدش پشيمون ميشن!!!!
مثلا خيلي هارو ديدم كه واقعا طرفشون رو ميخواستن، هردوطرف همديگه رو ميخواستن!!! ولي به خاطر سو تفاهم، به خاطر لجبازي ، به خاطر غرورشون، حرفهايي به طرفشون زدن كه اصلا درست نبوده و حقيقت نبوده و بعد طرفشون كاري كرده كه هم خودش پشيمون شده هم ديگري !!!!
من با اين قضيه مشكل دارم كه چرا ما نبايد حرفي رو كه واقعا ميخوايم بزنيم رو بزنيم؟؟؟؟
مثلا يادمه يا خانومي ميگفت خيلي نامزدم رو دوست داشتم ولي من بچه كه بودم با گربه خيلي بازي ميكردم،و چون گربه نازايي مياره رفتم آزمايش دادم ديدم انگار نازا هستم ، واسه همين چون ميدونستم طرفم بچه دوست داره من نخواستم از اين آرزو محرومش كنم، واسه اين به خواستگاريش جواب رد دادم بدون اينكه بهش بگم دليلش چيه!!!! باهاش سرد برخورد كردم و خودم سوختم !!!! كاري كردم كه از من بدش بياد بدون اينكه دليلش رو بدونه!!!! آخر سرم طرفش به خاطر سو تفاهم رفت و ازدواج كرد!!! اين خانم هم رفته بود دوباره آزمايش داده بود و فهميده بود كه نازا نيست و يا مشكلش قابل حل هستش!!!! و حالا داشت خودخوري ميكرد!!!! تازه يادش افتاده بود كه عاشق طرفشه و حالا طرفش زن داشت و ...... بعدم اگه اشتباه نكنم آخر سر به دختره گفته بود پاتو از زندگيم بكش بيرون و دختره تحقير هم شده بود، من ميگم اگه به طرفش همون اول مشكلش رو گفته بود شايد الان خوب و راحت داشتن به زندگيشون ادامه ميدادن!!! به خاطر يه فكر احمقانه نه خودش اينهمه عذاب نميكشيد هم طرفش رو عذاب نميداد و هم ...... آخه اين چه عشقيه ؟ من شديدا مخالفم با اينجور عشقايي كه واقعيت و حرفي رو كه واقعا ميخوايم رو به طرفمون نگيم و بگيم به فكر طرفمونيم كه واقعيتو نگفتيم چون اگه طرفمون واقعيت رو بدونه اذيت ميشه بهتره دروغ بگيم و طرف رو از خودمون متنفر كنيم تا طرفمون بره و خوشبخت بشه !!! ولي من در 90% موارد ديدم كه نه تنها اين كار باعث خوشبختي طرف نشده بلكه هم خودش هم طرفش و هم دونفر ديگه كه به عنوان همسر اين دوآدم هستن بايد تبعات اين دروغ و فاش شدن بعدش و عذاب وجدان بعدش و .....رو بكشن و غذاب بكشن
يا كسي كه بعد از 12 سال دوستي در حالي كه عاشق هم بودن به خواستگاري طرفش جواب رد داده بود چون به نظرش هنوز واسه ازدواجش زود بود و بعد طرفش از روي لج و حس كردن اينكه اون دختر دوستش نداره رفته بود و با يكي ديگه ازدواج كرده بود و بعدش كه فهميده بود چه اشتباهي كرده و حالا با همسرش مشكل داشت يه بچه 4 ساله هم داشت ولي عاشق دوست دخترش بود!!! عشق افلاطوني داشتن اونقدر كه همو دوست داشن و اون مرد همش ميخواست طلاق بگيره و بياد با عشق چندين ساله اش ازدواج كنه و نميدوني چه ماجرايي داشتن، واقعا وقتي اون دختر ميومد و از عشقش ميگفت تو اين سايت من كه گريه ام ميگرفت ، اون دختر نامزدم هم كرد و نامزدشم دوست داشت و ميگفت پسر خوبيه ولي اصلا نميتونست با عشقش مقايسه اش كنه و ميگفت عشقم يه چيز ديگه است و ناراضي بود.... آخه چرا بايد به خاطر سو تفاهم و لجبازي كاري كنيم كه.....
عزيزم من موردهاي اينجوري توي اين سايت يا توي واقعيت زياد ميبينم ، واسه همين من خودم هميشه سعي كردم واسه يه لحظه هم كه شده پا روي غرورم بذارم ولي به خاطر اين غرور لعنتي كاري نكنم كه تا چندين سال هم خودم تبعاتشو بكشم و هم طرفم و زجر بكشم.... بابا حالا هميشه هم غرور نيست ،گاهي لجبازيه گاهي سو تفاهمه!!!!
من هميشه حرفم اينه كه به جاي فكر كردن به غرورمون ،به جاي لجبازي، به جاي سو تفاهم ، به جاي چيزاي ديگه!!! مثل دوتا آدم بزرگ بريم و از مشكلات رابطه مون به طور منطقي صحبت كنيم!!! هرچي حرف داريم بزنيم، هرچي كه هست!!! و بعد به فكر چاره باشيم و شايد مشكلمون يه راه حل ساده داشته باشه!!! اگرم راه حلي نداشت حد اقلش اينه كه بعد ها حسرت نميخوريم كه چرا هركاري كه ازدستمون برمي اومد انجام نداديم و پشيمون نشيم كه چرا به خاطر غرورمون بعضي كارها رو نكرديم
عزيزم من توصيه ام به شما اينه كه حتما برو و حتما بدون رودربايستي همه حرفتو بزن!!! انتظاراتتو از طرفت بگو و همه چيو بگو كه بعدا نگي اي كاش ميگفتم!!! از چي سست بشي؟ شما كه هنوز دليل كارهاي ايشون رو نميدوني و نميدوني مشكلتون چيه؟ اگه رابطه تون منطقي هستش و منطفي فكر ميكني پس بهتره بري !!! بعد يه فكر اساسي كنين حالا خواستين ادامه بدين نخواستين جدا شين من نظرم اينه.
موفق باشي عزيزم:72:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
دوستان سلام
من یه ده روزی پیش نامزدم بودم و فردا برمیگردم به شهر خودم واسه امتحانای پایان ترم ... تو این ده روز فهمیدم که به شدت دپرسه طوری که این حالتش روی من هم تاثیر گذاشته و کسل شدم هر چند سعی کردم اونو از این حالت در بیارم و خدا رو شکر کمی هم موفق بودم .
اما حالا خودم مشکل پیدا کردم . حسی درونم نمی زاره آرامش داشته باشم . مطمئن نیستم که این چیزی بوده که من می خواستم . یه شدت مرددم . یه جورایی حس می کنم امادگی ازدواج رو ندارم . یعنی از این آدم مطمئن نیستم ... حس می کنم به مشکل می خوریم بعد ها ... خیلی ادم سردیه ... اصلا ابراز محبت بلد نیست و من به شدت به این ابراز محبت نیاز دارم . باهاشم صحبت کردم اما هیچ فایده ای نداشته ... می دونین تو این ده روز همش خونه داری کردم و ... حالم از هر چی ازدواج بهم خورده ... دوست ندارم آیندم اینطوری بشه ! یه جورایی مایوس شدم و فکر کنم بیشتر مسائل ناشی از افسردگی ایشونه .
نسبت بهش یه احساسی دارم ... مثل یه دوست خیلی نزدیک ... نمی دونم چیه این حس ... رفتارش باهام مثل پسرهاست نه یه نامزد ... شاید دوستم داشته باشه اما خیلی سرده خیلی .... شوخی هاش آزارم میده و دلم می گیره ... تا کی سکوت کنم بخاطر آیندمون ؟ اگه سکوت من اشتباه باشه چی ؟
دلم گرفته ..... ناخودآگاه اونو با بقیه مقایسه می کنم . قبل اون خواستگاری داشتم از فامیلهای دور مامانم . همش حس می کنم چقدر غلط تصمیم گرفتم ، اون نقطه مقابل الان نامزدم بود . آدم شوخ و شادی که از اینکه کنارش باشی لذت می بری ... البته اونم مسائل خاص خودشو داره که باعث شد بهش جواب رد بدم اما الان این چیزا حالیم نیست فقط حسرت و شایدم پشیمونی ...
فکر می کنم آخرش که چی .... اون فعلا پا در هواست وضعش از لحاظ شغلی و غیره ... اصلا دیوونگیه که تو این وضع ازدواج کنیم . شاید تا ۲-۳ سال دیگه وضعش یکمی درست بشه اما ....
واسه کریسمس می خواستم براش یه کادو بخرم که روحیه اش عوض بشه اما دیدم اون اصلا انگار نه انگار منم نخریدم . خصیص شده در حالیکه قبلنا اینطوری نبود ....
دلم می خواد بهم بزنم نامزدیمونو ... اما در عین حال دلم نمی یاد ... حسم بهش مثل نامزد نیست ... مثل برادرم دوستش دارم ... اصلا خودمم گیج شدم شدیدا
وای تو رو خدا کمکم کنین ....:302:
باید چیکار کنم ؟ این احساسات ضد و نقیض داره دیوونم می کنه ... :302:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
امروز برگشتم به شهر خودم ولی با دل خون ... دارم داغون می شم از طرفی امتحان هم دارم ، عقلم میگه باید جدا شیم اما دلم نمی زاره ....
اون هم انگار یه جورایی نا امید شده ، ما نمی تونیم به این زودیا ازدواج کنیم . حداقل تا چند سال دیگه و هر دو از این دوری راه و این وضع که باید انتظار بکشیم که یکیمون بتونه بیاد پیش اون یکی خسته شدیم (۸ ساعت راه و ۲۵۰ هزار تومن هزینه راه چیز کمی نیست ! ) . اصلا معلوم نیست من بتونم بعدا تو کدوم شهر کار پیدا کنم و این خیلی نا امید کننده هست . یعنی این وضعیت ادامه خواهد داشت و احتمال اینکه تو شهری که اون هست کار پیدا کنم کمه . نمی دونم اون موقعی که نامزد کردیم چرا به این چیزا و واقعیت های زندگی فکر نکردیم ؟! گفتیم تو تعطیلات همو می بینیم دیگه! چقدر احمق بودیم .
حالم اصلا خوب نیست ، احساس می کنم تو مملکت غریب بی پناه شدم . قبلنا هم اون نبود و من تنها بودم اما با یادش حس خوبی داشتم . به همین که گاهی هم رو ببینیم راضی بودم اما حالا ...
دیشب تا صبح نخوابیدیم و من کلی گریه کردم ، اونم دست کمی نداشت . سعی می کرد ارومم کنه اما من هر وقت یاد بدبختی هام می افتادم دوباره اشکم سرازیر می شد . شب تلخی بود ... خیلی تلخ ... حتی به سرم زد بی خیال درس و امتحان شم و پیشش بمونم اما آخرش چی ؟
خدایا چرا هر چی سنگه پیش پای لنگه ؟ چرا باید این بلا سر من بیاد ؟ من بدون اون می میرم . چیکار باید بکنم ؟
وقتی تو راه بودم و تازه راه افتادم بهم زنگ زد که بدون تو خونه چقدر سوت و کوره و هنوز نرفته دلم برات تنگ شده، منم می خواستم خون گریه کنم .
لعنت به این زندگی ....:302:
اول از خدا و بعد از شما و مدیر همدردی می خوام که بهم بگن راه درست کدومه با این شرایط ؟ ما همدیگرو دوست داریم اما به این زودیا امکان ازدواج نیست . نامزدم به شدت افسرده هست و خودشم نمی دونه چی می خواد ، نمی خواد منو از دست بده اما فشار کار و زندگی و غربت توانی برای مبارزه واسش نزاشته و ناامید شده . باید چیکار کرد ؟
:302::302::302:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
سلام دوست من مليسا
چقدر دردت شبيه درده منه من وتو همدرديم
منم دردم مثل تو وضعيت اقتصادي افتضاح سال بسال دريغ از پارسال دوري راه ومشكلات ديگه اينجا تاپيكه تو من حق ندارم از خودم بگم اما اگر دوستش داري نبايد بزاري اين مشكلات سردتون كنه اگر احساستون بهم واقعيه نبايد بزاري مشكلات شمارا باهم سرد كنه .گاهي اتفاقايي ميفته كه هيچوقت انتظارشو نداريم يه اميدهايي يه فرصتهايي پيش مياد كه ميتونه شرايط به سمت بهتر شدن عوض كنه . منم دلسرديها و دلتنگيهاي مشابه تو را دارم اما بخودم فرصت دادم تايه بازه زماني كه ببينم شرايط چه تغييري ميكنه بعد از اون زمان ميشينم وسنگهامو باز ميكنم
بنظر من توهم همينكارو كن يه فرصت يه بازه زماني يكسال يا شش ماه كمتر يا بيشتر بده وببين اوضاع در چه روندي عوض ميشه صعوديه يا نزولي واون موقع تصميم قطعي بگير.
من به مثبت انديشي اعتقاد دارم تواين مدت كه فرصت ميدي سعي كن مثبت فكر كني مثبت حرف بزني ومثبت عمل كني واصلا اجازه نده دلسرديها روابط تيره كنه چون ما تو دنيا قانون جذب داريم مثبت فكركني پس اتفاقاي مثبت ميفته.
بازم ميگم اين نظر شخصي من كه دردم خيلي شبيه درد تو دوست همدرديه.
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
نامزدم قضیه رو پیش مامانش مطرح کرده ، حالا نمی دونم اون چی گفته اما این روزها کمتر تمایل داره که مدام من دور و برش باشم . منم دلم براش می سوزه . قبلا فکر می کردم آدم محکمیه اما گریه و زاری کردن بخاطر تنهایی اونم در حالیکه موقعیت کاری بسیار خوبی داره و همه ارزوشونه تو این مملکت یکم منو ازش زده کرده . حس می کنم این منم که باید جمعش کنم . حس می کنم آدم ضعیفیه . با اینحال بهش محبت می کنم . دیروز کلی باهاش حرف زدم که چطوری از افسردگی در بیاد و اینها ... آدم قدر نشناسیه ... باید خدا رو بخاطر موقعیتی که پیدا کرده شکر کنه اما ...
شدیدا تو فکر جدایی هستم ... نمی تونم خودمو گول بزنم . به این آدم نمی شه تکیه کرد .
اون دوستم داره و می خواد همیشه یه جورایی منو دور و بر خودش نگه داره و مطمئن بشه که هر وقت اوضاع مساعد شد برمی گردم و همه چی اکی میشه ! اما این انصافه ؟
اگه نامزدیمون بهم بخوره قصد دارم ارتباطمو کم کم باهاش قطع کنم . هر چند گفتنشم به نظر محال میاد اما می دونم که می تونم . باید بتونم و قوی باشم .
راهنماییم کنین که تو این شرایط چیکار باید کنم ؟
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
دوستان چرا کسی نظری نمیده ؟:325:
من یه سوال واسم پیش اومده ، کلا می خوام بدونم از کجا باید بفهمم که نامزدمو دوست دارم یا بهش عادت کردم فقط ؟
خیلی درموردش فکر کردم اما اخر سر گیج شدم :163:
نامزدم اینروزا بهتره حالش و منم سعی می کنم کمتر سر به سرش بزارم ! ولی در نهایت می خوام یه فرصت به جفتمون بدم که تصمیم جدی بگیریم در مورد این قضیه . یا مشکلات رو حل کنیم یا نامزدی رو بهم بزنیم و هر کدوم بریم دنبال زندگیمون
میشه عنوان تاپیکمو عوض کنم ؟ آخه هیچ کس نمیاد جواب بده ! شاید اونطوری کارشناسا و بقیه توجهشون بیشتر جلب شه و منو راهنمایی کنن
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
melisaa جان
اول از هرچیز سعی کن آرامشت را بدست آوری و تقویت کنی ( این مهمترین کار در این شرایطه )
عزیزم جای شما دو تا عوض شده .
نامزد شما روحیه ای رمانتیک دارد و شما بیشتر مردانه رفتار می کنید . تبادل احساس در شما دو نفر وارونگی میزنه . از طرفی باید در نظر داشته باشی که دوره نامزدی بهترین دوره برای شناخته . نگویید که یک ساله همدیگر را می شناسید . دوستی و احساسات و وابستگی ناشی از آن راه شناخت درست با تمرکز بر اینکه عمری زندگی مشترک قراره داشته باشید را می بندد .
تغییر وضعیت شما از دوستی به نامزدی و تصوراتی که از نامزدی داشتید و همچنین فاصله پیش آمده و واکنشهای نامناسب شما ، نوعی کاهش انرژی روانی را پیش آورده . هردوی شما خالی از انرژی روانی شده اید .
بهتره روی رفع وابستگی عاطفی کار کنید و مدتی هر دو از توجه و تفکر در مورد همدیگر بیرون آیید و گویی اصلاً نامزدی اتفاق نیافتاده و شما هم همدیگر را نمی شناسید .
در این فاصله هر دو روی خود کار کنید و سعی کنید بای خود برنامه های فرحبخش عمقی داشته باشید و به نوعی خود را شارژ روانی کنید ، همچنین آموختن مهارتهای ارتباطی و کلاً مهراتهای زندگی را در پیش بگیرید ( همین خود به شما انرژی روانی می دهد ) . بعد از آنکه نشاط و شادابی به دست آوردید در یک موقعیت و فرصت مناسب با هم بطور منطقی ، محترمانه و دوستانه صحبت کنید و بررسی کنید که چه باید بکنید ، آیا اصلاً آمادگی تشکیل زندگی را دارید ؟ خود را برای هم مناسب می بینید ؟ و بهترین تصمیم چه هست ؟ ( به دور از احساسات فکر کنید و تصمیم بگیرید )
اگر بتوانید از مشاوره حضوری استفاده کنید بسیار عالی خواهد بود .
لینک زیر را نیز مطالعه کن ، احتمالاً به دردت خواهد خورد .
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
موفق باشید .
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
ممنون فرشته مهربان از راهنمایی هایی که کردید . سعی می کنم آرامشم رو بدست بیارم بخصوص اینکه کلی درس دارم و همه رو ول کردم نشستم که این مشکل رو همین الان حل کنم . متاسفانه من آدمیم که یا صفره یا یک . بینابین نداره ! یعنی دلم می خواد هر چه سریعتر این مشکل رو حل کنم یا اصلا بهم بزنم و خیال همه رو راحت کنم ! صبر ندارم اصلا
خوشبختانه یا متاسفانه قبلا هم سابقه بهم خوردن نامزدی رو هم داشتم . البته اون نامزدی رسمی نبود . اون موقع -۱۹ ۱۸ سالم بود و عاشق شده بودم ! هر چی بهم می گفتن (مامانم و دوستام وگرنه بقیه فامیل خبر نداشتن ) این بدرد تو نمی خوره گوش نمی دادم . خوشبختانه خدا بهم رحم کرد و یه جورایی که قضیش مفصله همه چیز بهم خورد . هنوز هم نمی تونم بگم نسبت به اون فرد چه حسی دارم چون عشق اول چیز دیگه ای هست . دوست دارم ازش متنفر باشم یا حداقل بی احساس اما (۶ سال از ماجرا گذشته ها)... اون دفعه یکسال طول کشید تا بتونم سرپا بشم دوباره و پدرم در اومد . بنابرین من این سابقه رو دارم و می دونم از پس جدایی بر میام ولی نامزدم می ترسه یهو بهم بزنیم ! و من حس بدی بهم دست می ده میگم نکنه می خواد منو تو آب نمک نگه داره ! (گرچه نامرد نیست)
الانم می دونم یه سری چیزهایی رو به مادرش گفته و راهنمایی خواسته که حس می کنم نباید می گفت . گرچه مادر خیلی نازنینی داره اما من دوست ندارم همه از جزییات زندگیم با خبر بشن !
نامزدم بزرگترین مشکلش اینه که شدیدا درونگراست . لام تا کام از مشکلش حرف نمی زنه تا یهو قاطی کنه . برعکس من که یک ثانیه هم چیزی رو نگه نمی دارم که ناراحتم کنه . به طریقی انتقال می دم . حرف می زنم و خودمو خالی می کنم
من روحیه رمانتیک توی نامزدم ندیدم ! خیلی سرده اصلا ! شاید اشتباه می کنم
فرشته مهربان چرا گفتین رفتارم مردانه هست ؟ خیلی واسم جالبه . مادرم هم بیشتر رفتار مردانه داره و خودش گاهی می گه من هم کم و بیش اینطوریم .
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
من اکانت ندارم که خصوصی بزنم بی زجمت اونایی که دارن چند تا از کارشناسا رو خبر کنن که زحمت بکشن یه تک پا بیان تاپیک منو بخونن
ممنون دوستان :72:
(امروز نامزدم بهم زنگ زد . من سعی می کنم کمتر تماس داشته باشیم . می خوام بتونیم درست تصمیم بگیریم و بفهمیم واقعا همو دوست داریم ؟ حس می کنم نگرانم شده بود . کلی بهم نصیحت کرد که دختر خوبی باشم و درس بخونم . گاهی حس می کنم چقدر دوستش دارم و چقدر نازنینه )
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
من این روزا حس و حال خوبی ندارم !
حس می کنم اون بخاطر اینکه به من صدمه نزنه نخواست نامزدی رو بهم بزنیم تا من لحظات بحرانی درسم تموم بشه ! خیلی حس بدی دارم ! دلم می خواد دعوا رو شروع کنم و کاسه کوزه رو بشکنم سرش ! نگرانم ! احساس می کنم ازم دوری می کنه ! هنوزم افسردس !
باید چیکار کنم ؟ یکی نیست راهنماییم کنه ؟ مشکل من گره کور شده انگار ... :316:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
melisaa جان
اول از هرچیز سعی کن آرامشت را بدست آوری و تقویت کنی ( این مهمترین کار در این شرایطه )
عزیزم جای شما دو تا عوض شده .
نامزد شما روحیه ای رمانتیک دارد و شما بیشتر مردانه رفتار می کنید . تبادل احساس در شما دو نفر وارونگی میزنه . از طرفی باید در نظر داشته باشی که دوره نامزدی بهترین دوره برای شناخته . نگویید که یک ساله همدیگر را می شناسید . دوستی و احساسات و وابستگی ناشی از آن راه شناخت درست با تمرکز بر اینکه عمری زندگی مشترک قراره داشته باشید را می بندد .
تغییر وضعیت شما از دوستی به نامزدی و تصوراتی که از نامزدی داشتید و همچنین فاصله پیش آمده و واکنشهای نامناسب شما ، نوعی کاهش انرژی روانی را پیش آورده . هردوی شما خالی از انرژی روانی شده اید .
بهتره روی رفع وابستگی عاطفی کار کنید و مدتی هر دو از توجه و تفکر در مورد همدیگر بیرون آیید و گویی اصلاً نامزدی اتفاق نیافتاده و شما هم همدیگر را نمی شناسید .
در این فاصله هر دو روی خود کار کنید و سعی کنید بای خود برنامه های فرحبخش عمقی داشته باشید و به نوعی خود را شارژ روانی کنید ، همچنین آموختن مهارتهای ارتباطی و کلاً مهراتهای زندگی را در پیش بگیرید ( همین خود به شما انرژی روانی می دهد ) . بعد از آنکه نشاط و شادابی به دست آوردید در یک موقعیت و فرصت مناسب با هم بطور منطقی ، محترمانه و دوستانه صحبت کنید و بررسی کنید که چه باید بکنید ، آیا اصلاً آمادگی تشکیل زندگی را دارید ؟ خود را برای هم مناسب می بینید ؟ و بهترین تصمیم چه هست ؟ ( به دور از احساسات فکر کنید و تصمیم بگیرید )
اگر بتوانید از مشاوره حضوری استفاده کنید بسیار عالی خواهد بود .
لینک زیر را نیز مطالعه کن ، احتمالاً به دردت خواهد خورد .
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
موفق باشید .
دوست عزیز:72:
به نظر من هم به توصیه فرشته عزیز عمل کن.
و تمرکزت رو برای چند ماه کاملاً از روی نامزدتت بردار و به کار و تفریحات شخصیت بپرداز.
ببین شرایط و روحیات خودتت و نامزدتت به چه سمتی خواهد رفت.
موفق باشی.:72:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
سلام خانوم
تاپیک شما رو خوندم به نظرم هم شما و هم نامزد شما خطاهای بسیاری رو تجربه می کنید و این خطاها موجب شده رابطه شما روز به روز از صمیمیت کمتری برخوردار بشه
چرا صمیمیت کم می شه؟ وقتی هر دو شما رفتارهای منفعل دارید و بعضی حالتهای دو قطبی در هر دو شما دیده می شه اتفاقات جزئی تری در رابطه شما رخ خواهد که شما رو ازرده خواهد کرد. سیکل منفی اتفاق خواهد افتاد و همانطور که می بینید در چرخه رفتار منفی گرفتار می شوید و هر روز احساسات سرد تر و ناکامی بیشتری در رابطه رو تجربه می کنید
مقایسه، بازگشت به گذشته، پشیمانی ، گرفتاری در تسلسل منفی، شک و تردید، دو دلی از یک طرف و قلیان احساسات و عشق و دلتنگی های شدید شما رو در دو قطب قرار می ده که نتیجه اش همین خواهد شد که می بینید
به دلائلی که گفتم نامزد شما و شما فعلا نیازی نیست تصمیم بگیرید به جدایی یا با هم بودن چون به قدری ازرده هستید که این تصمیمات صرفا هیجان زده است و واقعی نیست
البته اینکه ایشون به هر دلیلی از تصمیم برای ازدواج صرفا ترسیده باشند و عدم مهارتهای دو طرف در این عدم اعتماد بی تاثیر نبوده هم مزید بر علتها شده..
خب اولین کاری که می کنید یه سری به تاپیک چگونه منفعل نباشیم بزنید
گام بعد با ایشون صحبت کنید و یک فرصت دو هفته ای تا یک ماه رو زمان بدید که هر دو شما فکر کنید و تصمیم بگیرید
در طول این دو هفته هیچ گونه ارتباطی با هر وسیله ای توصیه نمی شه
مشاوره حضوری رو حتما انجام بدید هر دو نفر
نا گفته نمونه شما به دلیل سبک رفتاری منفعل این مشکل رو با هر کسی خواهید داشت یعنی به هیچ وجه تصور نکنید که روزی با ان مرد شوخ طبع ازدواج می کردید و وضعیت بهتر بود..هیچ کسی کامل نیست و هر کسی با مشکلاتی همراهه که تا باهاش زندگی نکنی نخواهی فهمید... پس:
- جرات مند باشید در همین تالار مهارتها اموزش داده شده
- فهرستی از فعایتهای لذت بخشتون تهیه کنید و در طول دو هفته هر روز یک برنامه شخصی لذت بخش داشته باشید
- هر روز موسیقی با هدفون و پیاده روی سریع به مدت ۱۵ دقیقه
- دلائل انتخاب این فرد رو به صورت کاملا واضح و صریح بنویسید
- ویژگیهای منفی این فرد رو وقتی از ایشون ناراحت و عصبانی هستید فورا یادداشت کنید
- فکرهای منفی خودتون رو فهرست کنید و میزان واقعیت اونها رو بررسی کنید
- ویژگیهای منفی خودتون رو بنویسید
- خیال پردازی/ ذهن خوانی/ گوش دادن به ترانه های عاشقانه/ مقایسه/ توجه به ویترین رفتاری دیگران بخصوص زوجها ممنوع
- مشاوره با پدر و مادر ممنوع
سوالات فوق رو لازم نیست فورا جواب بدید و طی روزها ی اینده مطالعه کنید ، فکر کنید و جواب بدید
سوالی بود بپرسید
از دوست مهربانم گلنوش که لینک این تاپیک رو برایم ارسال کردند و نگران شما بودند سپاسگزارم
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
همه چیز غیر منتظره از بد بدتر شده ! همه چیزم فقط با یه سوال شروع شد ! پرسیدم اگه به عقب برمی گشتی بازم منو انتخاب می کردی ؟ گفت نه ! چون نمی خوام ببینم ضجر بکشی و اینهمه دوری ! (بهانه های بی خودی )
امروز من نابود شدم تقریبا ! چیزی نبود که نشنیده باشم ! شدیدا تردید داشت ! اما گفت مامانشم معتقده که منو واقعا دوست نداره و فکر می کنه ۱ ثانیه بیشتر بودن در چنین شرایطی خیانت به منه ! مردد بود شدیدا و مدام توی فکر بود اما گفت بهت عادت داشتم و واقعا دوستت ندارم ! نمی تونم توصیف کنم چی کشیدم و چی می کشم الان ! فقط می دونم شدیدا قلبم شکسته ! دوری از خانواده ... آزارم میده و دلم می خواد از اینجا فرار کنم !
حرفاش از توی گوشم بیرون نمیره ! اون یه بتی بود برای من که شکست ! جالبه که همش نگران این بود که مبادا در حقم ظلم کنه ! عذاب وجدان و این حرفا ! کاملا سردی رو تو لحنش حس می کردم ! انگار نه انگار که اتفاقی افتاده ! آخه چقدر خودمو گول بزنم و بگم بابا تحت فشاره ! دست خودش نیست ! درست میشه ! چقدر محبت کنم و هیچی نبینم ؟
دلم می خواد ازش متنفر باشم اما نمی تونم اما حس می کنم اون دیگه اون آدم سابق نیست حداقل برای من ! حس می کنم نامزدم مرده و این آدم بی رحم جاش اومده ! باورم نمیشه این خود نامزدمه که این حرفا رو می زنه !
نمی تونم حرفاشو فراموش کنم ! می گفت من نمی تونم عاشقت باشم ! دلیلی هم ندارم ! آدم چرا نمی تونه عاشق خواهرش بشه !؟ درکش برای منی که فکر می کردم دوستم داره خیلی سخت بود .
پای تلفن تصمیم گرفتیم که جدا شیم ! اما بعد که داشتیم با هم چت می کردیم من بی تابی کردم و هر چی تونستم گفتم ! البته بدون از بین بردن ته مانده غرورم ! التماس نکردم ! اما گله کردم ! اخرش اون گفت دوست بمونیم ! حداقل یه مدتی تا بفهمیم حسمون به هم چیه ! گفت نمی دونه هیچی ! تردید تنها چیزی بود که در تمام مدت واضح بود داره و عذاب وجدان از اتفاقی که افتاده ! اخرشم گفت غلط کردم اصلا ! از هر چی دختره حالم بهم می خوره . به هر حال منم زیادی پیله کردم و تقریبا ۳ ساعت به حرف کشیدمش و کلی هم حرفهای ... زدم ! اما باز هم ...
حتی دلجویی نکرد ! نه یک کلام محبت امیزی ! هیچی که هیچی ! ساعت ۱ شب بود و گفت فردا کار دارم شرکت ! تصمیمتو بگیر پس فردا بهم بگو ! و بدون اینکه من خدافظی کنم رفت خوابید ! گفت اعصابشو خورد کردم !
من محبت کردم اما ... چقدر سعی کردم تحمل کنم ... فقط می دونم که خیلی آشفته ام ! پذیرفتن جدایی اونهم اینطور زلزله وار و ناگهانی خیلی برام سخته ! می خوام هر کاری کنم اما خودمو گول بزنم ...
دلم برای خودم می سوزه که توی تمام مراحل سختش کمکش کردم ! از خودم زدم و به اون دادم ! و حالا درست در سخت ترین مرحله کارم و درسم تنهام گذاشت ! خیلی دلم می سوزه که چرا الان ؟ چرا تو این مرحله از درسم ؟ درسمم فدای این آدم شد ! (خدایا حکمتی در کاره !؟ همیشه تو زندگیم کمکم کردی اما ... دارم کم کم به وجودتم شک می کنم ! منو می بینی ؟! )
دوستان حال خوبی ندارم ! توی این غربت لعنتی هیچ کسی رو هم ندارم که حقیقتو بهش بگم ! خجالت می کشم که کسی بفهمه و به ریشم بخنده ! خیلی از دوستام بهم گفتن دختر ، تو خیلی از ایشون بالاتری ! قدر خودتو نمی دونی اما من همه رو حسود و فضول می دیدم و می بینم ! چطوری به خانوادم بگم ؟ طاقت شنیدن سرزنش مامانمو ندارم ! طاقت ندارم ببینم ناراحته دلش شکسته ! تا کی باید غصه ی منو بخوره ؟ اگه سکته کنه چی ؟ بابام چی می گه ؟
ادما میان احساستو لگد مال می کنن و می رن ! حالم از مردا بهم می خوره !
مگه من چه بدی کردم که حقم این بود ؟
جالبه که خودشم می گه تو خیلی خوبی ، دوست داشتنی هستی و برای یک رابطه خیلی می جنگی اما برای آیندت نه! یعنی جواب محبت من اینه ؟
می خواد دوست بمونیم تا بفهمه احساسش چیه نسبت به من ! بگو من اینهمه راه اومدم اونجا که حضرت عالی همین چیزا رو بفهمی ! مگه من بازیچتم که دوست بمونیم !
رفیق نیمه راه به این می گن ! من در درجه اول دوستش بودم و خودش هم میگه که بهترین دوستمی ! دوست با مرامی هم هستم و این آدم حیفش می یاد این دوست رو از دست بده !
خواست که ببخشمش ! اما حتی اگه من هم ببخشم خدا هم می بخشه ؟ گر چه می دونم جفتمون بی تقصیریم ! اون هم نمی دونست که شرایط اینطور خواهد شد !
وای تو رو خدا بگین چیکار کنم ؟ من هیچ مشاوری اینجا جز شما ندارم !
:302::302::302:
به دادم برسین من دارم از دست می رم فکر یک لحظه بدون اون دیوونم می کنه ! فکر اینکه بره و یه زن دیگه بگیره به جنون می کشه منو ! این چه مرضیه که بجون من افتاده ؟! غروری هم برام نمونده و این خیلی آزارم میده ! اینکه اون میگه این نامزدی باید بهم بخوره درداوره ! یعنی انقدر خفیف و خوار شدم !؟:316::316::316::316:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
به عنوان همدردی بپذیر
نمیتونم بگم نگران نباش فراموش کن وخیلی چیزهای دیگه چون احساس الانتو درک میکنم
اما یه چیزی رو با خودت تکرار کن
من خودم رو دوست دارم
هیچ چیز ، هیچ چیز ارزش بهم زدن آرامش منو نداره
من خیلی تو این سایت گشتم و به خیلی نکات رسیدم تقریبا هم رابطم خوب شده یعنی از نظر خودم و احساسم خوبه
1. به خودت برس و تمرکزتو بزار رو خودت به جای نامزدت
2. تو کسیو نمیخوای که اون تو رو نخواد
3. بهش توجه نکن مهربون نباش دلسوز نباش عاشقانه نباش و فقط عادی باش انگار هیچ اتفاقی نیافتاده
4.نترس! هیچ اتفاقی نیافتاده!!! (شاید هضمش سخت باشه )
به نظر من و تجربه من نامزدت تو رو میخواد دوست داره هیچ پسری و حتی مردی نگران ظلم کردن و شکستن زن نیست مگه اینکه دوسش داشته باشه ... مطمئن باش... وگرنه راحت میرفت
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
مرسی fa mo !
حقیقتا سعی کردم همه ی اینا رو به خودم بگم اما مثل اعتیاد می مونه ! مثل یه مرض که بجونم افتاده ! دلم نمی خواد خوار و خفیف بشم اما ... :302:
خودمم نمی دونم این حس چیه ! جالبه که اونم نمی دونه حسش چیه ! عشقه یا عادته ! اما امروز به طرز ترسناکی سرد بود ... خیلی سرد ... من شدیدا شکه شدم و هنوزم فکر می کنم دارم خواب می بینم !
فکر می کنه این رابطه ارزششو نداره ! ارزش تحمل سختی و دوری راه و اینا ! جالبه که من بد بخت اصلا این حس رو ندارم
یه چیزیم بگم که من ایشون رو بسیار شبیه برادرم می دیدم از همون دیدار اول ! شاید چون از داداشم دور بودم و حقیقتا دلم براش پر می زد ! و این حس نا خود آگاه در من حس اعتماد و علاقه به ایشون ایجاد می کرد .
خصوصیات منفیشو نوشتم برای خودم امروز : بسیار سرده / مغروره/ ایده آلیسته / مردده در مورد همه چی که شامل کار و من هم میشه / صبرش خیلی کمه / افسرده ست / انتظار زیادی داره از دیگران / بخودش خیلی سخت می گیره ! حس می کنم دوستم نداره یا اگه داره خیلی کم / بی رحمه / خسیسه حتی در مورد خودش/ خودخواهه / محبت کردن بلد نیست / بهش اطمینان ندارم !
خودش به این نتیجه رسیده تا سن و موقعیتش برای ازدواج مناسب نشده طرف دختر نره !
به قول خودش بهترین دورانشو حداقل توی خارج با من داشته ! میگه ادامه ی این رابطه جز پشیمونی سودی نداره عواقبشم با خودت !
مردا چرا اینطورین ؟ چرا جواب محبت آدمو اینطوری می دن ؟ دیگه نمی تونم به هیچ مردی اعتماد کنم !
یک چیزی که خیلی ازش وحشت داشتم اتفاق افتاد ! وحشتناک تر اینکه من تو خیالاتم همیشه این صحنه ها رو می ساختم و یه جورایی لذت هم می بردم از این مورد ظلم واقع بشم ! بعد هم خیالبافی و اینا از اینکه اون پشیمون می شه اما واقعیت هیچ وقت مثل خیالات آدم نیست !(خیلی خیالاتی ام من و این وحشتناکه!)
آقای ساینتیست باید چیکار کنم ؟! من تقریبا هر روز باشگاه می رم و ورزش هم می کنم و روی روحیه ام خیلی موثره ! اما به این آدم اعتیاد دارم ! و حتی فکر نبودنش دیوونم می کنه ! الان خودمو تسکین میدم که گفته نمی دونم و شاید پشیمون بشه ! انگار این آدم حتی از خانوادمم برام مهم تر شده ! چون مامانمو الان چند ماهه ندیدم اما دلتنگشم نیستم ! همیشه برام اولویت داشته نسبت به همه بر عکس اون که هیچی رو با خانوادش عوض نمی کنه !
چطوری شخصیتمو حفظ کنم ؟ دوست ندارم آخرین خاطراتمون اینطوری تلخ باشه ! نشون دهنده ضعف من باشه ! می خوام دیگه این شخص برام مهم نباشه !
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
مليساي عزيز...
رنج و دردي كه الان داري تجربه اش مي كني كاملا مي فهمم چون تا مغز استخوانم لمسش كردم...
عزيزم... طبق تجربياتم چندين نكته هست كه مي خوام بهت بگم و مطمئن باش اگر اجرا كني بدردت مي خوره...
.
.
.
يكسري خصوصيات در شما هست و يكسري خصوصيات در نامزد شما كه باعث شده هر دوي شما به اينجا برسيد.
شما: يك فرد احساساتي هستيد كه مانند 99% زنهاي عالم وقتي مهر و محبت مردي رو مي بينيد بهش دل مي بنديد و تصور مي كنيد كه رفتار اون آدم همينجور باقي مي مونه درحاليكه اينطور نيست.
نامزد شما: مردي با احساسات ناپخته كه وقتي هيجان ارتباط براش مي خوابه دچار شك و ترديد مي شه و خودش هم علت شك و ترديدش رو نمي دونه چون نه اون خودش رو مي شناسه نه شما او رو.
.
.
.
اول يك توضيح كلي در مورد خصوصيات افرادي مثل نامزد شما(كه كم هم نيستند و شايد بيش از 80% طيف مردان رو در بر بگيرند) مي دهم.
گفتم كه همسر شما از لحاظ عاطفي يك انسان ناپخته هست. يعني در شناخت عواطف و احساساتش ناتوان هست. همانطور كه مي دوني(شايدم نمي دوني) هر رابطه عاشقانه اي داراي يك ماه عسل هست. دوراني كه در اون همه چيز خوب و خوش هست و طرفين سعي در شناخت هرچه بيشتر همديگه و كشف رمز و رازهاي هم دارند. اين دوران خواه ناخواه به پايان مي رسه و استثناء هم نداره. بعد از اين دوران پسر كه مي بينه از هيجانات اول رابطه كاسته شده اون رو به اشتباه به حساب عدم جذابيت پارتنر خودش مي گذاره و نسبت به رابطه دلسرد مي شه. اين عدم پختگي در احساسات و نداشتن آگاهي نسبت به خود باعث مي شه در حسرت تكرار روزهاي اول هيجاني بسوزه و وقتي اون رو نمي بينه نسبت به ادامه رابطه دودل مي شه و قصد برهم زدنش رو داره. چون پيش بيني مي كنه اين سردي به زندگي بعد از ازدواج سرايت كنه و درنهايت خودش رو مغبون و پشيمان ببينه.پسرهايي كه در اين دسته قرار مي گيرند از در دسترس بودن دختر خيلي سريع به ملال و آزردگي مي رسند.
.
راه طولاني تركردن ارتباط و كش دار كردن دوره ماه عسل اين هست كه هرچه كمتر در دسترس اون قرار بگيري و بگذاري تمام تلاش رابطه رو خودش انجام بده. يعني در واقع تلاش دختر براي برقراري و ساختن ارتباط باعث فرو رفتن هرچه بيشتر دختر در موقعيت ضعيف مي شه و بيشتر او رو از چشم پسر مي اندازه... اصرارهاي بيجاي دختر در اين مرحله دقيقا نتيجه عكس مي ده.
در مورد شما كه دقيقا در نقطه مقابل اين پسر قرار داري وابستگي عاطفي خيلي سريع صورت مي گيره و شما به اميد تجديد هرچه بيشتر روزهاي خوش اول، بيشتر به سمتش كشيده مي شي اما هر روز بيش از پيش سردي و دوري كردن از او مي بيني.
اول از همه نسخه شما به عنوان يك خانم اينه كه بر احساسات شورانگيز خودت مهاري بگذاري. اگر دقت كني در طبيعت براي هرچيزي كه بيش از حد قليان مي كنه مهاري ميگذارند تا ازش استفاده درست ببرند. براي رودخانه سد مي سازند. براي برق كليد روشن و خاموش مي گذارند. چاه نفت رو مهار مي كنند. گاز رو به داخل لاين مي فرستند تا از انرژي سوختيش استفاده كنند. خب! چرا ما دخترها فكر مي كنيم براي احساسات ما هم نبايد قيد و بندي وجود داشته باشه؟ اتفاقا به قيد كشيدن احساسات مي تونه اونها رو به سمت درستي هدايت كنه تا در مواقعي ازش استفاده كنيم كه به نفع ما و طرف مقابل هست.
پس مليساي عزيز! يادت نره در اولين فرصت بر قليان احساساتت يك مهار بگذاري...
نسخه شما:
دوستي دارم كه بسيار براي من عزيز و محترمه و ايشون به من ميگفت وقتي مردي در موقعيت آزردگي قرار مي گيره و يا تو كاري كردي كه گند زده شده به اوضاع، مطمئن باش همه آنتن هاش بسته است و تو دنيايي هم بهش بگي دوستت دارم گوشش كاملا بسته است و حرف تورو نمي شنوه. در اين مواقع حتما بايد ازش فاصله بگيري تا فضاي لازم رو پيدا كنه و بتونه آنتن رو باز كنه و امواج تورو بگيره. وقتي يه چيزي گند مي خوره تو هم انقدر همش نزن كه بوي گندش خودت رو هم آزرده كنه!
مليسا! هركاري تا الان كردي و هر اشتباهي كردي بسه و ديگه هم بهش فكر نكن. از همين الان اعلام كن كه تو هم نسبت به ادامه اين ارتباط مردد شدي و نمي خواهي ادامه بدي. كاملا فاصله بگير. بگذار با خودش فكر كنه. هي نپر وسط افكارش. اگر واقعا تورو دوست داشته باشه بعد از يك مدتي كه فكراش تموم شد به سمتت برميگرده. اما با اين تفاوت كه ديگه ارزش و حرمت تو زير سوال نمي ره.
يه مطلب جالبي رو همسر همين دوستم مي گفت كه خيلي بامزه است.
مي گفت ما مردها 25 روز فكر مي كنيم روز 25ام نتيجه فكرمون رو به شما ميگيم اما شما زنها روزي 25تا فكر مي كنين و همش رو هم هر روز ميگيد:311:
يك نكته ديگه اينكه اگر با اين فاصله به سمتت برگشت سعي كن سريعا رابطه رو رسمي كني چون اگر اينكار رو انجام ندي دوباره به موقعيت سابق برميگردي... بعد از ازدواج هم سعي كن خصوصيات همسرت رو بشناسي و زندگي رو هميشه براش تر و تازه و جذاب نگه داري. هيچوقت هم بهش وابسته نشو حتي بعد از ازدواج.
ببخشيد پرحرفي كردم...حال زارت منو ياد خودم انداخت...موفق باشي گل من!:72:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
مرسی سرافراز جان ! من نمی خوام باور کنم که محبت های من به اون ما رو به اینجا کشوند ! هر چند هیچ چیزی دست من نبود ! همون موقع که تصمیم گرفت بره یه شهر دیگه ادامه این رابطه اشتباه بود ! فاصله بلخره جدایی می آره ! به من می گه چطور می تونی کسی رو که اینهمه ازت دوره دوست داشته باشی ! دلم می خواد بهش زنگ بزنم اس ام اس بدم اما می دونم که اشتباهه ! جلوی رو م همه جا هم آنلاین هستش ! تو جی میل و ... می خوام بهش بگم بگو همه اینا فقط یه کابوسه ! منتظر یه اس ام اسم ! یه اس ام اس که احوالی ازم بپرسه اما دریغ !
ولی قراره محکم باشم و آخرین باقی مانده های غرورمو جمع کنم . کاش یه راهی وجود داشت که یه آدم برای همیشه از ذهنت بره بیرون ! کاش ... بنظرم این آدم ارزش نداشت ... ظرفیت های وجودیشو نداشت ! امیدوارم که حالا که دل منو شکسته یکی هم یه روزی دل اونو بشکونه ! من نمی تونم بخشنده باشم و ببخشمش هرگز !
نمی تونم فراموش کنم که چطور با آیندم و زندگیم بازی کرده ! خیلی سخته ... :302::302::302:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
سلام عزیزم
ضمن تایید حرف های سراافراز که باید بگم من هم استفاده کردم،میخوام بگم:
سعی کن خودتو ببخشی,هی نزن تو سرت وای من چرا این کارو کردم اون کارو کردم
مهم اینه که الان فهمیدی چی کار کنی
تو اون موقعیت با اون احساس و...اون طوری رفتار کردی در واقع اون جوری انتخاب کردی
باشه,اشکال نداره,خودتو ببخش و از الان یه انتخاب درست داشته باش
ببین من تجربه کردم,اگر میخوای به خودت کمک کنی خواهش میکنم ازش فاصله بگیر
به هیچ عنوات باهاش ارتباط برقرار نکن
لدت و شیرینیشو بعد میچشی....
بذآر اون بیاد دنبالت وقتی هم اومد خیلی احساسی برخورد نکن و فقط بگو رابطه رسمی
یه چیز دیگه :به خودت زمان بده
زمان
زمان
زمان
صبر داشته باش
صبر داشته باش
صبر داشته باش
به خدا میدونم سخته,منم تجربه کردم,برو سراغ تاپیک من,بعد 4 ماه برگشت...
ولی من دیگه عوض شده بودم...
فقط نرو تو جیمیل خودتو کنترل کن
منم مثل تو بودم و شرایطت رو با تمام وجودم درک میکنم
اما این و از دوستت بپذیر و عمل کن
دوباره میگم
خودتو ببخش به خاطر اشتباهاتت
به خودت زمان بده
صبر داشته باش میدونم از پسش برمیای
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
از کجا معلوم که اصلا بیاد ؟ من که شک دارم و اصلا فکر نمی کنم اینکارو بکنه ! دیشبم عذاب وجدان داشت بیشتر تا نگرانی از روی علاقه ! آدمی که نماز می خونه کلی اعتقادات داره براش مهمه که کسی رو آزار نده ! خودشو مسئول این اشتباه می دونست و می خواست بخاطر من هر چه زودتر تصحیحش کنه ! اگه براش مهم بودم حداقل یه اس ام اس می داد و حالمو می پرسید !
من تمام سعیمو می کنم که ازش فاصله بگیرم ! هر چند خیلی دوست دارم که باهاش در ارتباط باشم ! حتی داداشش و زن داداشش از دوستام هستن ! از دیدن اونا هم ضجر می کشم ! می دونم خیلی دوست داره این رابطه به شکلی ادامه پیدا کنه مثل دو تا دوست ! که به قول خودش بفهمه چه حسی داره اما من حس بسیار بدی دارم و فکر نمی کنم اصلا درست باشه !
امشب می خوام جریانو به مامانم بگم ! :302:
-
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
به این فکر نکن که برمیگرده یا نه,تو رو خودت کار کن ببین اشتباهاتت کجا بوده,از اونا درس بگیر و سعی کن تکرارشون نکنی
واسه خودت احترام و ارزش قاءل شو و اینقدر از اون واسه خودت بت نساز
به قول ستاره عزیز:
از آدم ها بت نسازید چون روزی باید شاهد شکسته شدنشان باشید
واون روز هست که زجر و ناراحتی واسه آدم پیش میاد
به هر حال باید فوکوست رو از این ماجرا برداری
به مامانت هم بگو
,از هر چیزی که تو رو به یادش میندازه دوری کن
اولش سخته ولی بعدش خیلییییییییی راحت تره و میتونی باهاش کنار بیبای
مثل ماه رمضون,روزهای اول روزه گرفتن خیلی سخته,تحمل نداری,ممنه سردرد بشی,اما بعد چند روز میبینی همه چی عادی شد
پس این رنج و به جون بخر و بدون راهی میشه واسه بزرگ شدنت
شاد باشی خانمی