ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام
من حدوده 1.5 ساله که ازدواج کردم ازدواج دومم هست و همسرم نیز ازدواج دوم هر دوی ما از ازدواج اولمون یه بچه داریم که پیش خودمون نیست حالا من دوست دارم بچه دار شم ولی همسرم با عناوین مختلف اجازه نمیده البته مستقیما نمیگه ولی هر دفعه یه بهونه میاره ولی من میدونم بخاطر اینکه خونوادش دوست ندارن ما بچه دار شیم میگن احساست نسبت به بچه اولت کم میشه خودشم همچین حسی داره یعنی به فکر منافع خودش و بچشه و در آخر من، من نیمتونم این شرایطو تحمل کنم و گفتم اگه من بچه دار نشم ازش جدا میشم و اون هر دفعه ناراحت میشه میگه بزار چند سال دیگه یعنی بطور خلاصه داره منو بازی میده تا سن من از دوره حامله شدن بگذره من الان 35 سالمه
به نظر شما من چکار کنم لطفا منو راهنمایی کنید
ممنون
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
مرسی پویا جون
از راهمنماییهات ممنونم ولی این روزا من افسرده ام همش با خودم کلنجار میرم چرا شوهرم دوست نداره با من بچه داشته باشه وقتی زیاد تو این افکار غوطه ور میشم نا خوداگاه یه حس بد نسبت به شوهرم پیدا میکنم و بدون اینکه بخوام رفتارم با شوهرم سرد میشه هی با خودم خودخوری میکنم و چیزی نمیگم میریزم تو خودم
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
با سلام دوباره.مشکل اصلی شما اینه که ذهن خوانی میکنید.از وقایع نفسیر منفی میکنید و در نهایت به خاطر این تفسیر منفی خودخوری میکنید.
همسرتون هرگز نگفته که دوست نداره با شما بچه داشته باشه .شما خودتون به این نتیجه رسیدین.ایشون فقط گفته در زمان و مکان بهتر.
هنوزم معتقدم شما به درستی با ایشون در مورد نگرانیهاتون گفتگو نکردید.حتی اگه گفتگوی شما با یک پیش فرض منفی از قبیل از تنهایی و طلاق میترسم و توجیهم اینه که بچه دار شیم شروع شده باشه ناخودآگاه نتیجه ی دلحواه رو نخواهد داشت.
کمی به افکار خودتون دقیق شین و راجع بهش برامون بگین.فکر میکنم افکارتون نیاز به بازبینی داره.
موفق باشید:72:
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام دوست خوبم
راستش این نگرانی ها همه ریشه داره و ریشه اون در برخورد و عکس العمل های خانواده همسرم هست هر هفته که قراره همسرم بچه رو ببینه میره خونه مادرش چند ساعت اونجا هست و تو این چند ساعت اونها با عناوین مختلف و راههای مختلف احساسات شوهرم را تحت تاثیر قرار میدن چون دوست دارن ما از هم جدا شیم و اون بره همسر قبلیشو برگردونه همینا کافیه که من بخوام کوهی از نگرانی داشته باشم و احساس خطر و بی ثباتی کنم و ضمنا میدونم همه توجیهات همسرم در مورد زمان و مکان بچه دار شدن بهونس اون اگه از ته دل راضی به این کار باشه زمان و مکان معنا نداره مطمئنا تو مملکت غربت بچه دار شدن مشکلات خاص خودشو بهمراه خواهد داشت
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام
دوست عزیز این افکار منفی شما صد در صد روی اعمال و رفتارتون با همسرتون تاثیر منفی میذاره و اگر فرض کنیم که خانواده همسرتون دارند برای جدایی همسرتونو تحریک میکنند (البته فرض میکنیم)با رفتاری که شما با همسر داری مطمئنا همسرت رو نسبت به خودت و زندگیش سرد میکنی که نتیجه خوبی نداره در ضمن منم فکر میکنم حالا که دارید میرید اگه اونجا بچه دار شید راحتتر ید
موفق باشید
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
راستش این نگرانی ها همه ریشه داره و ریشه اون در برخورد و عکس العمل های خانواده همسرم هست هر هفته که قراره همسرم بچه رو ببینه میره خونه مادرش چند ساعت اونجا هست و تو این چند ساعت اونها با عناوین مختلف و راههای مختلف احساسات شوهرم را تحت تاثیر قرار میدن چون دوست دارن ما از هم جدا شیم و اون بره همسر قبلیشو برگردونه
ذهن خوانی و تفسیر منفی از وقایع ممنوع.:305:
یعنی چی دوست دارن شما از همسرتون جدا شین؟از کجا میدونید؟چطور به این نتیجه رسیدین؟
همینا کافیه که من بخوام کوهی از نگرانی داشته باشم و احساس خطر و بی ثباتی کنم و ضمنا میدونم همه توجیهات همسرم در مورد زمان و مکان بچه دار شدن بهونس اون اگه از ته دل راضی به این کار باشه زمان و مکان معنا نداره مطمئنا تو مملکت غربت بچه دار شدن مشکلات خاص خودشو بهمراه خواهد داشت
احساس خطر و بی ثبانی شما ریشه در افکار منفی خودتون داره.
منم معتقد نیستم که که بچه دارشدن در کشور غریب بهتره.اما اول به ذهنیات خودتون فائق شین تا بتونین با همسرتون درست مذاکره کنید.
دوست گلم.حساب همسرتونو از خانواده اش جدا کنید.علی الخصوص که میگید حتی حاضر شده رابطه اشو با اونها کمتر کنه به خوبی نشون میده که همسرتون کاملا از زندگی با شما راضیه و نمیخاد هیچ چیزی این رضایت رو صلب کنه.(اینم بگم کمتر مردی پیدا میشه که این کارو بکنه!)
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
مرسی دوستای خوبم که منو راهنمایی میکنین و کمک میکنید ارامشمو بدست بیارم این افکار منفی رو به این دلیل مطمئنم که چند ماه پیش همسرم که از خونه مادرش اومد خیلی عصبانی بود و گفت دعواش شده گفت هر دفعه میرم اونجا اونا بهم گوشه کنایه میندازن در مورد زندگی قبلیم خستم کردند دیگه نمیخوام برم اونجا گفت اونا دوست دارن من برم زن قبلیمو برگردونم منم بهشون گفتم حتی اگه همسرم (یعنی من) یه روزی منو نخواد و منو ترک کنه ممکنه برم برای بار سوم ازدواج کنم ولی هرگز اونو برنمیگردونم همسر سومم هم بره میرم واسه چهارمین بار با یکی دیگه ازدواج میکنم ولی اونو برنمیگردونم
خوب وقتی خودت بشنوی این حرفهارو مسلما نگرانی هم داره بعد از اون دعوا من کاری کردم که دوباره با خونوادش اشتی کنه ولی دیگه رفتارش سرسنگین شده و همون هفته ای یکبارو چند ساعت میره اونجا منم زیاد نمیبره میگه نمیخوام ناراحتت کنن
هر وقت قراره بره اونجا موجی از دلشوره و نگرانی عذابم میده تا برگرده
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
اصلا همه فکرای منفی شما درستواصلا ازون بدتر همسرت دوست داره دوباره با همسر سابقش ازدواج کنه خوب این وسط چه اصراریه یه بچه بی گناه به دنیا بیاد.
می بینید اگه کمی فکر کنید می فهمید همه این فکرا به ضرر شماست.از حال خودتون لذت ببرید.چی کار به آینده دارید.نکنه ناراحتید ازین که داره بچشو می بینه؟.اگه این طوره باید این فکرتونم اصلاح کنید.همسرتونو در درجه اول به خاطر خودش و بعد به خاطر خودتون دوست داشته باشین.ازین که می ره و فرزندشو می بینه و خوشحال می شه شما هم خوشحال شین.
اگه امکانش هست شما هم گاهی همسرتونو وقتی می ره فرزندشو ببینه همراهی کنید و هدایائی به بچه بخرید.البته اگه همسرتون با این موضوع مشکل نداره.چون تنها می ره شما هزار فکر و خیال می کنید.حتی در صورت درست بودن فکراتون مانع ادامه تلاش مادر شوهرتون می شید.
راستی یه راه دیگه برای رهائی ازین فکرا.اصلا شما با بچه خودتون از طریف اینترنت رابطه ندارید؟.اگه ببینیدش آروم می شید.
اگه خودتونم سرگرم کنید.برید باشگاهی کلاسی تا زمان مهاجرت هم خوبه:46::72::72:
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
من با بچم ارتباط دارم گاهی ولی مسلما ارتباط از راه دور ذجر اوره البته از بی خبری بهتره همینکه میبینم خوبه سرحاله خدارو شکرگذارم من فقط میخوام اون خوشبخت باشه حالا اگه من اذیت بشم اشکال نداره
گاهی هم به قول شما خودمو به دست تقدیر میسپارم که هرچی میخواد بشه منم فکرو خیال نکنم ولی اگه من از همسرم جدا نشم و زندگیمون ادامه داشته باشه حس میکنم بچه داشتن به زندگی قوام میده و زیندگیو شیرین میکنه و از یکنواختی درمیاره خصوصا اینکه همسرم خیلی بچه دوست داره میگه حس پدرانم هرگز ارضا نشده همانطور که حس مادرانه من ارضا نشد
من قبلا میرفتم با همسرم بچشو میدیدم گاهی هم واسش کادو کیگرفتم گاهی اونو میاوردم خونه خودمون اتفاقا بچه با من رابطه خوبی داره و منم دوستش دارم چون این بچه ها واقعا بی گناهن و معصوم
رایحه عشق ببخشید ولی شما هم منو محکوم به کاری که نکردم میکنید نکنه ناراحتید ازین که داره بچشو می بینه؟.اگه این طوره باید این فکرتونم اصلاح کنید
هم اینکه اون یه خورده امیدی هم که من به زندگیم داشتم ازم گرفتین
اصلا همه فکرای منفی شما درستواصلا ازون بدتر همسرت دوست داره دوباره با همسر سابقش ازدواج کنه خوب این وسط چه اصراریه یه بچه بی گناه به دنیا بیاد.
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
چرا الان نمی بینیش؟.اینجور که خودت می گی وقتی همسرت می ره بچه شو ببینه تا برگرده دلشوره می گیری.خودت اونجا باشی که بهتره.شاید یه حرفای تلخی هم بشنوی ولی ثابت می کنی همراه همسرتی.البته به شرط اینکه بعد از برگشتن ازون جا خون به دل همسرت نکنی که چرا این حرفو زدن؟.این طور که معلومه خدا روشکر همسرت می دونه کار خانوادش اشتباهه درین جور مواقع باید سیاست داشته باشی اگه دربرابر توهین هاشون احترام بذاری همسرت روز به روز شیفتت می شه.قول میدم.اگه امکانش هست حتما حتما باهاش همراه شو:72:
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
نه متاسفانه امکانش نیست چون تو اون ساعت من سرکارم و اگه بخوام بعد از ساعت کاریم برم چون مسیرمون از هم دوره و ساعت پیک ترافیکه پس من نمیرسم
اونها هم بسیار با سیاست هستند هرگز مستقیما چیزی نمیگن مثلا اینجوری عنوان میکنن وقتی همسرم میخواد برگرده خونه میگن اخی بچم داره غصه میخوره که باباش میخواد بره یه چیزایی اینجوری که همسرم احسلاساتش تحریک شه به گذشته برگرده که چرا الان نمیتونه کنار بچش باشه اینهارو از رفتاراش متوجه میشم از حرفهاش نه اینکه بخوام فکرخوانی کنم
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
تا حدودی به اونا حق بده.اونا نگران نوشونن.می دونید که می گن نوه شیرین تر از بچه می شه.اونا دوست دارن بیشتر نوشونو ببینن.با اقامت شما تو استرالیا هم فاصله دیدارها به حداقل می رسه یا حتی نمی تونن دیگه نوشونو ببینن.پس مشکل اونا شخص شما نیست هر کسی جای شما بود اونا همین رفتارو انجام می دادن.
تو به اندازه کافی مشغله داری.من فکر می کردم خانه داری که این چیزا میاد ذهنت.از همین الان تصمیم بگیر دیگه اصلا ازین فکرای منفی نکنی.نمی تونمم نداریم:300:
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
عزیزم داستان منو با دقت نخوندی قرار نیست بچه با ما بیاد استرالیا بچه تا 9 سالگی حضانتش قانونی به مادر خودش داده شده من و همسرم میریم استرالیا ضمنا ما بریم اونها میتونن بچه رو ببینن این حقو قانونی دارن بعدشم من که نخواستم همسرم از خانم اولش جدا شه و بچش اواره شه من داشتم زندگیمو میکردم کارمو خونمو همه چی داشتم اصلا قصد ازدواج نداشتم همسرم از اول ازدواج اولش با خانم سابقش مشکل جدی داشته با خانواده خانمش مشکل داشته بعدشم جدا شدن بعد از 1 سال از جدایی اونها من و همسرم با هم اشنا شدیم و به من پیشنهاد ازدواج داد بعد از یه مدت من قبول کردم خونوادشم خیلی از من خوششون اوم و خیلی از این ازدواج استقبال کردن و خیلی زحمت کشیدن واسه ازدواجمون حالا که 2 سال گذشته یادشون افتاده که ایکاش اینها از هم جدا نمیشدن خوب من چه گناهی کردم این وسط
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
من می دونستم بچه نمی یاد استرالیا.فقط از حق قانونی شون خبر نداشتم.حالا از همه اینا بگذریم بالاخره می خوای از زندگیت لذت ببری یا می خوای همین طور ادامه بدی.بی خیال حرفاشون.تو همسرتو داری.مطمئن باش مردا مثل خانوما احساسی نیستن که با حرفای مادرش دلش رحم بیاد همسرشو برگردونه.اون وقتی به این نتیجه رسیده که نمی تونه با اون زندگی کنه نظرش بر نمی گرده.از حرفائی که راجع به اون گفته مشخصه
حالا دیدی تاپیکتو خوب خوندم:46:
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
مرسی که خوندی ولی دلم گرفته رایحه عشق اصلا به این نتیجه رسیدم ازدواج دوم اشتباهه و پر از مشکلات همیشه اولویت اول شوهرم، خودشه بچشه و بعد من هستم
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام عزیزم امیدوارم خوب باشی. من هم مشکل تورو دارم 3 ساله ازدواج دوم کردم خودم یک پسر دارم که پیش من نیست ولی شوهرم بچه نداره. توی این سه سال هم من زیاد بچه دوست نداشتم ولی اون گاهی یه چیزایی در مورد بچه میگفت و من هم دنبالشو نمیگرفتم ولی الان خیلی احساس تنهایی میکنم و بهش چند بار گفتم که بچه دار بشیم من خیلی تنها هستم ولی اون بهانه میاره البته ناگفته نماند که من آدم شکاکی هستم خیلی بهش گیر میدم فکر کنم از اخلاق من میترسه. میخوام این سئوال رو ازت بپرسم که شاید شما هم اخلاقی ازاین مورد داری که شوهرت میترسه بچه دار بشید. منم نمیدونم چیکار کنم اتفاقا منم سنم داره بالامیره میترسم دیگه زمانی اون بچه بخواد که من نتونم بچه دار بشم و به خاطر این منو طلاق بده چون خودش بچه نداره اگه بچه داشت بازم خیالم راحت تر بود. شما هم اگه تونستی من رو راهنمایی کنی ممنون میشم ازت.
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام لیلی فر جان
عزیزم من شک و بد بینی ندارم با همسرم، من حس میکنم همسرم به این دلیل با بچه دار شدنم مخالفت میکرد که نگران این بود بعدها نتونه احساسشو کامل به بچه خودش بده و خونوادش هم زیار خوششون نمیاد ما با هم بچه دار شیم ولی از وقتی فهمیده که بچش دیگه هرگز برنمیگرده پیشش تمایلش بیشتر شده و خودشم خیلی دلش میخواد بچه دار شیم ولی گاهی مسئله رفتنمون به خارج از کشور رو بهونه میکنه و میگه اونجا بچه دار شیم اما چیزی که من فهمیدم اینه که خودشم قلبا دوست داره با هم بچه دار شیم و خدارو شکر مشکلم حل شده امیدوارم شما هم مشکلت حل شه سعی کن با مهربونی بهش بگی چون دوسش داری و زندگیتو دوست داری میخوای که پیوندتون ریشه دار شه
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام ترانه جان ممنون که جواب دادی. خوشحالم که مشکلت حل شده، انشااله هرچی از خدا میخوائی بهت بده. برام دعا کن:323: