-
کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
:323:سلام دوستان خوبم دختری هستم تحصیلکرده به لحاظ اجتماعی اکتیو موندم سر در گم 3 سال پیش با پسری اشنا شدم تو این رابطه حس قشنگی داشتم چون من دختریم که با هر کسی ارتباط خصوصی برقرار نمیکنم من حتی با پسرهای فامیلم میگم میخندم اما حتی دست هم نمیدم باهاشون ولی شیطنتم زیاد و همه اذیت میکنم شادم تو این دوستی قانون خاص فقط این بود که زمتنی که ماهان خانه است ارتباط تعطیل بهانه اش هم این بود که جلوی باباش نمیتونه حرف بزنه و دست بر قضا با خواهرش هم محله در امدم و فهمیدم که بلههههههههههههههه طرف از همان موفعه که با من ئوست شده متاهل بوده ولی با مخالفت خانواده اش و الانم فقط ماهان میره پیش خانواده اش زنش قهره و گفته اونا باید بیان تا منم اشتی کنم حتی در جشن تنها برادرش نبودند چون بهشان نگفته بودند اخه از 3 ماه قبل ازذواج ماهان از خانه قهر کرده بوده الانم خیلی مشگلاتش زیاده قسط هزینه دانشگاه خرج رفت و امد خانه خود دختره داشته خواهرش میگه دختره خودش امد خواستگاری کاش تورو زودتر میدید تا اینکه فهمید من میدونم کلی حرفای جالب زد و اینکه میشه با هم باشیم این حس داشته باشیم بهم ادما همدیگرو خیلی بهتر از زن و شوهرها میتونند درک کنند بذون اینکه همسر باشند از طرفی مدعی اینم هست که زنش خانم خوبه اما فوق العاده حساس و میگه وقتی با تو حرف میزنم ارامش دارم نصف بیشتر مشگلاتم با تو حل شد منم در این 3 سال هیچی کم نزاشتم به عناوین مختلف هدیه میخریدم براش نا گفته نماند که من ساکن تهرانم اما دانشجو شهرستان و ماهانم تهران هست و ما همدیگرو خانه برادر من میددیم چون میگفت خیابان امنیت نداره اما حالا میفهمم چراااااااااا؟ حالا من نمیدونم چکار کنم تشویقش میکنم به خانه اش و اینکه با زنت حرف بزن بیاد به دیدن مامان و بابات میگه نه اون خیلی رفته ولی جواب نگرفته نمیخواو ارامسس بهم بریزم میگم پس خودت چی میگه خدام بزرگه من با خانواده همسرم مشگلی ندارم بهم خانه دادند بردنم سر بهترین کار ماشین انداختن زیر پام باید تا اخر عمر سپاسگذارشون باشم اما همه اش به نام زنش من خودمم جای اون زن میزارم گناه داره نمیخوام سفره عشقم روی پشت بام کسی دیگه پهن کنم حتی میدونم به زودی ممکن پدر هم بشه و ثابت شده رفتنی این داستان منم و ماندنی اونه بهش هم گفتم اگه بفهمم نفره بعدی بیاد خودم به زنت میگم حالا من باشم یا نباشم اما واقعا داغونم نه شب دارم نه روز ان دختر شاد حالا شده منزوی اگه یک روز حرف نزنیم کلافه ام باهاش خیلی خاطره دارم نه پای رفتن دارم نه دل موندن دروغ چرا دوستش دارم با اعماق وجودم من با اون خیلی چیزارو تجربه کردم خیلی چیزارو بلد نبوذم اون یادم داد اون حس دوست داشتن یادم داد و خیلی چیزای دیگه بهم بگید چکار کنم اگه کات کنم با دلم چکار کنم وقتی به جدایی فکر میکنم بخدا کارم به بیمارستان کشیده میشه زیر سرم میرم باورش سخته اما واقعیت حالم بد میشه نفسم در نمیاد کمکم کنید دوستان اما به داستان من از چشم من نگاه کنید اولین دوست اولین عشف و اولین تجربه ها با توجه به اینکه روز اول هم گفت به ازدواج نباید فکر کرد تا ببینیم چی فسمت رقم میزنه حتی 1 بار گفت بابات تورو به من میده اگه بیام خواستگاری؟ وبعدش هم گفت که سوالم اشتباه بود اما نگفت چرا داغونم الا 20 روزه که حوصله هیچی ندارم دوستام میگن باشید باهم اومولی فکر نکن اما وجدانم چی میشه تورو خدااااااااااا اگه میگید فراموشش کنم بگید چطوری کاش میتونستم با یکی از اعضای خانوادم حرف بزنم اما نمیتونم مشگل هم از من نیست تفوت نسلی و نداشتن خواهر در ضمن 27 سالمه و کارشناسی ارشد میخونم
نمی خوام زیاد به این موضوع فکرکنم چون وقتی زیادی به این مسئله و مسئله های دیگه اش
فکر می کنم دیوونه می شم وقاطی می کنم وحوصله هیچ کس وهیچی رو ندارم
وبه همین خاطر ترجیح میدم فکر نکنم وسرمو با یه چیزی گرم کنم چون این به نفع
همه است! اگه زیاد فکر کنم هیچی به جز غصه نصیبم نمی شه ویهو همه ی مشکلات
رو سرم خراب میشن وباز دوباره فکر تنهایی می افته به جونم واون موقع است که
در ودیوار خونه می خوان بخورنم پس به همین خاطر بیخیال فکر واین جور چیزا
می شم آخه وقتی زیاد فکر میکنم ورفتارها رو تجزیه وتحلیل میکنم می بینم هیچکی
واقعا اونی که هست نیست می دونین چی میگم؟ همه یه جورایی نقاب دارن
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
هستی عزیز
به تالار همدردی خوش اومدی
بله همینطور که خودتون هم پاسخ این ارتباط رو دادین ، باید هر چه زودتر از این رابطه که اول و وسطش غلط بوده بیاین بیرون ، و ایشالله آخر خوبی برا این ماجرا رقم بزنید.
چندین موضوع مشابه این موضوع در تالار وجود داره و دوستان هم راهنمائیهای خوبی برای چگونگی قطع این ارتباط داده اند با یه جستجو می تونید از اونها استفاده کنید.
الان یه کمی تالار از لحاظ فنی بهم ریخته س ، نمیشه جستجو کرد در یه فرصت دیگه لینکشون رو قرار میدم.
با یاد خدا و درخواست مدد و یاری از او می تونید از این رابطه خارج بشید. همه چی به خودتون بستگی داره.
بخواهید می توانید.
مقابله با مشکلات پایان یافتن یک رابطه
http://www.hamdardi.net/thread-7257.html
پایان این رابطه.....درست است؟...چگونه؟؟
http://www.hamdardi.net/thread-12471.html
چگونه همسر يا نامزد قبلی خود را فراموش كنيم !
http://www.hamdardi.net/thread-12809.html
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
دوست عزیز شمابه درستی درک کردین که ادامه ی این رابطه به نفعتون نیست واین خودش یک قدم بزرگه.
درک میکنم که جدایی بعد از سه سال سخته و اولین عشق و وابستگیهای ناشی از اون شاید بسیار طاقتفرسا باشه اما...این توانایی در هر انسانی هست تا ناملایمات رو تحمل کنه.
به خودتون و اینده تون فکرکنید.ادامه این رابطه منجر به این میشه که شما شانسهای خوبتون رو برای ازدواج از دست بدین درحالیکه ایشون همچنان با همسرشون هستن و یک روز به خودتون میاین و میبینین دختری سی وچند ساله هستین که فرصتهای زیادی رو از دست داده و بدون شک اون زمان حالتون بیش از حالا بد خواهد شد.
توکل کنید به خدا و تصمیم بگیرید.حتی یک لحظه هم به ادامه دادنش تن دید.خیلی سریع این رابطه رو کات کنید و به مسائل مهم زندگیتون برسین.کسانی که به شما گفتن این نحو تفکر املیه متاسفانه از ارزش وجودی شما بی اطلاع بودن.شما این قدر گرانقدرید که حیفه که جوانیتونو در یک رابطه بی ثمر هدر بدید.
روی درس و علائق شخصیتون تمرکز کنید و بس.
موفق باشید:72:
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
اینم یه لینک دیگه و تجربیات افراد دیگه
ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
http://www.hamdardi.net/thread-18174.html
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آویژه
قبل از هر چیز باید بگم شما اولین کسی نیستی که مجبوره رنج دل کندن رو تحمل کنه و آخرین کسی هم نیستی که می بایست با پیامد های یک رابطه کنار بیاد. می تونم به جرات بگم روزی به این تالار نمی گذره که یکی نیاد و یه تاپیک جدید در مورد به شکست خوردن رابطه های دوستی باز نکنه ... پس شما تنها نیستی و خیلی ها تو شرایطی مثل شما گرفتارن. به خودت مسلط باش و دلت رو آروم کن... بعدا به راهکار های دیگه(از جمله راهکار قانونی) فکر خواهیم کرد ...
لطفا اول کمی توی تالار بچرخ... مخصوصا تو این زیر مجموعه:
http://www.hamdardi.net/forum-21.html
کلی مثال می تونی شبیه خودت پیدا کنی و راهنمایی ها رو بخونی. حوصله کن و یواش یواش پیش برو ...
شاید شروع از این دو تاپیک و پاسخ آقای مدیر به یک مراجع شروع خوبی باشه:
http://www.hamdardi.net/thread-13554.html
http://www.hamdardi.net/thread-11470.html
فعلا :72:...
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
[align=justify]
نقل قول:
دست بر قضا با خواهرش هم محله در امدم و فهمیدم که بلههههههههههههههه طرف از همان موفعه که با من ئوست شده متاهل بوده
ایـن قضــا رو دست کـم نگیــر!!!
کسیکه میگه باید سپاسگذار خانواده زنش باشه و با خیانت سپاسگذاری میکنه، پس فردا با تو چه میکنه!؟
مردی که نمیتونه خونواده شو و زنشو تو آغوش حمایت خودش بگیره چه منبع الهامی بوده برات!؟
مردی که اونقدر قدرت نداره که بتونه از پس حل کردن مشکلات زندگیش بربیاد و متوسل به شما میشه
مردی که هنوز یاد نگرفته چطور به شریک زندگیش عشق بده، چطور به تو دوست داشتن یاد داده!؟
نقل قول:
روز اول هم گفت به ازدواج نباید فکر کرد تا ببینیم چی فسمت رقم میزنه حتی 1 بار گفت بابات تورو به من میده اگه بیام خواستگاری؟ وبعدش هم گفت که سوالم اشتباه بود اما نگفت چرا
بنظرت دوست داره!؟ کسیکه سه سال تاهلشو ازت مخفی کرده و بهت دروغ گفته!!؟؟
کسیکه اینقدر خودخواهه و زندگیتو وارد یه بازی کرده که خودشم میدونسته اشتباهه!!؟؟
بنظرت ارزش دوست داشت.......................................... ......................!!!!!؟؟؟؟
نقل قول:
دختره خودش امد خواستگاری کاش تورو زودتر میدید
بایدم همه تقصیراتو بندازه گردن زنش و خودشو مظلوم و فریب خورده نشون بده ...!!!
گیریم زنش سیــب باشه (وسوســـه گـــر!!) و شمــا حـــــوا (نــاجــی و فرشتـــه مهربـــونـــش!!)
اما چه فرقي ميکنه وسوسه ي سيب... یا حوا... براي کسي که آدم نيست...!!
http://www.hamdardi.net/thread-18906.html[/align]
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
دوستان خوبم واقعا ممنون که همگی بهم نظراتون گفتید
منم خودم میدونم که ادامه این رابطه اصلا برای من خوب نیست قصذم تعریف از خودم نیست اما باور کنید که ادمی هستم که همیشه سعی کردم واسه همه اطرافیانم مرحم باشم نمیگذارم کسی از دستم ناراحت باشه بخدا بارها شده قلبم ریشه ریشه شده اما نفرین نکردم نمیدانم میتونید حال من درک کنید یا نه وقتی عکسهای جشن انها خواهرش نشونم داد چه حالی شدم وقتی خواهرش بهم زنگ میزنه عذاب وجدان میگیرم باور کنید چندین بار گفته که بیا بریم خانواده ام میخواهند ببینن تورو اما از رو در روی با انها خجالت میکشم ولی خوب دلمم برای خودم میسوزه اخه به جرم چه گناهیم؟ چرا من ؟ باور کنید هر لحظه که صدای گوشیم بلند میشه دلم میلرزه وقتی یادم میاد که هنوز از چیزی خبر نداشتم و چقدر خوشحال بودم که کسی که انقدر به عقایدم نزدیکه پیدا کردم از سادگیم عصبانی میشم اما بهش گفتم که من همیشه از زندگیت با خبرم اگر بفهمم که باز راه بیراه رفتی خودم به همه میگم چه ادمی هستی اما الا" تسبت به همه بدبیبنم حتی به برادر خودم انقدر به زن داداشم گوشزد کردم که حواست باشه که عصبانی شد و کاری کرد که تنها برادرم با من قهر کنه خواهر هم که ندارم با تنهایی چکار کنم بچه ها من از تنها شدن و تنها بودن میترسم .نمیخوام کارم توجیه کنم نه خودم همه چی میدونم اما فقط یک چیزی نمیفهم که چرا اون کسی که مدعی خواستن زنش بوده و اونو به خانواده اش ترجیه داده پس چرا با من دوستی کرد چرا به حریم خصوصی من پا گذاشت چرا تا قبل اینکه من بفهمم همیشه صحبت از وفا صداقت میکرد چرا وقتی فهمید من فهمیدم باز خواست من داشته باشه چرا با من از مهربونیهای زنش میگه چرا خیلی راحت بهم میگه با تو ارومم من وقتی حلقه تو دستش میبینم احساس خفگی میکنم یعنی یک مر انقدر راحت میتونه آغوش متعلق به زنش بروی همه باز کنه وقتی تو تولد برادرم آمد همه بهم گفتند وای خوشبحالت تو چقدر خوش شانسی که یکی پیدا کردی اینقدر مهربان اماهیچکدام از زخم دلم خبر نداشتند باور کنید در این 1ماه که فهمیدم 7کیلو کاهش وزن پیدا کردم شبها با گریه میخوابم صبحها سرم سنگین حتی این ترم مرخصی گرفتم با همه این کاراش باز زبانم نمی چرخه که بگم الهی خیر نبینی من روز 1 همه چی صادقانه گفتم تو که میدانستی چرا با وجدانش چطوری کنار میومده بخاطرش جلوی خودش با کیا که بحث نکردم اعتماد خانوادم بخاطرش فروختم گفتم ارزش داره اما حالا این نبود جواب این همه صداقتم حتی میخواشت امتحانم کنه یل هر چیزه دیگه گفت ورشکسنه شدم چکام برگشت خورده 50 2میلیون تومان باید بدم کم دارم چکار کنم گفتم کمکت میکنم وقتی فهمید چطوری میخوام کمکش کنم فقط بهم گفت خوشبحال همسرت الانم باز با حرفاش زخم دلم عمیقتر میکنه میگه از دوست پسردیگه ات چه خبر کی شیرینی عروسیت میدی
نمیدانم بچه ها برام دعا کنید کم نیارم گوشیم خاموش کردم که تا شمارش میبینم وسوسه جواب دادن نشم اما بخدا دلم اتیشه درکم میکنید نه؟ چرا با من اینکارو کرد چرااااااااااااااا ؟جواب این دلشکسته من کی باید بده حمافت خودم یا وجدان ماهان
خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن
خسته از منحنی بودن و عشق
خسته از حس غریبانه این تنهایی
به خدا خسته ام از این همه تکرار سکوت
به خدا خسته ام از این همه لبخند دروغ]
به خدا خسته ام از حادثه ی صاعقه بودن در باد
همه ی عمر دروغ گفته ام من به همه
گفته ام: عاشق پروانه شدم !
واله و مست شدم از ضربان دل گل !
شمع را می فهمم !
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
سلام هستی جان
به نظر من حیفه که احساستو پای همچین مردی بذاری . لیاقتتو نداره ، ( آدمی که یه بار خیانت کنه بازم اینکارو میکنه مطمئن باش ) پس محکم باش و از این رابطه بد بیا بیرون . ممکنه تو عاشق باشی یا وابسته ولی در هر صورت فرقی نمیکنه (اول باید بیشتر تحقیق می کردی ) ، بیشتر از این اشتباه نکن . سعی کن اعتماد به نفستو بالاتر ببری که راحت تر بتونی با این قضیه کنار بیای . :305:
همه سعیتو بکن . بازم تاکید میکنم این رابطه چیزی جز اشتباه و خیانت نیست .
حالا که همه چیو میدونی دیگه .
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
عزیزززززززززززززززززززززز زززززززززززم میفهمم چی میگی ولی دنبال جواب نباش، مهم اینه که روزای خوبی باهاش داشتی دیگه به گذشته فکر نکن و با این سوالا ذهن تو درگیر نکن. میدونم سخته ولی ببخش و به این فکر کن که این فقط یه امتحانه، ممکنه به زودی کسی که لیاقتتو داره بیاد پیشت..
خودتو ناراحت نکن حیف این روزای جوونیت نیست با اشک و آه خرابش کنی..
خیلی راحت بگذر از همه چی..
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hasti jon
دوستان خوبم واقعا ممنون که همگی بهم نظراتون گفتید
منم خودم میدونم که ادامه این رابطه اصلا برای من خوب نیست
آفرین عزیزم.این خودش بزرگترین فدمه.پذیرش
قصذم تعریف از خودم نیست اما باور کنید که ادمی هستم که همیشه سعی کردم واسه همه اطرافیانم مرحم باشم نمیگذارم کسی از دستم ناراحت باشه
این خیلی خوبه که نمیزارید کسی از دستتون ناراحت شه.اما عملا توی زندگی امکان پذیز نیست.همه ی آدمها ظرفیت و شرایط خاص خودشونو دارن.نباید خودمونو تحت فشار بزاریم تا همه رو خوشحال نگه داریم.
بخدا بارها شده قلبم ریشه ریشه شده اما نفرین نکردم نمیدانم میتونید حال من درک کنید یا نه وقتی عکسهای جشن انها خواهرش نشونم داد چه حالی شدم وقتی خواهرش بهم زنگ میزنه عذاب وجدان میگیرم باور کنید چندین بار گفته که بیا بریم خانواده ام میخواهند ببینن تورو اما از رو در روی با انها خجالت میکشم ولی خوب دلمم برای خودم میسوزه اخه به جرم چه گناهیم؟ چرا من ؟
بازم آفرین که نفرین نمیکنید.نفرین کار آدمهای ضعیفه کسانی که اشتباهات خودشونو نمیپذیرن.اگه ارتباط با خواهرشونم اذیتتون میکنه این ارتباط رو کم یا قطع کنید.برای خودتون دلسوزی نکنید.و احساس گناه هم نکنید.درسته که شما گناهی نداشتین اما ادامه این روند که چرا من؟مگه کناهم چی بود؟ شما رو وارد چرخه ی احساسی میکنه که بی نتیجه است و تنها باعث افسردگی و انزواتون میشه.
باور کنید هر لحظه که صدای گوشیم بلند میشه دلم میلرزه وقتی یادم میاد که هنوز از چیزی خبر نداشتم و چقدر خوشحال بودم که کسی که انقدر به عقایدم نزدیکه پیدا کردم از سادگیم عصبانی میشم اما بهش گفتم که من همیشه از زندگیت با خبرم اگر بفهمم که باز راه بیراه رفتی خودم به همه میگم چه ادمی هستی
مطمئنا ایشون تنها کسی نبودن که عقاید مشابه شما داشتن.در ضمن معمولا این دسته از آقایون سعی میکنن با شبیه نشون دادن خودشون به طرف مقابل حس اعتماد و نزدیکی رو به طرف مقابلشون القا کنن.اگر قراره این رابطه رو کات کنید لازم نیست حتی به کارهای ایشون در آینده کاری داشته باشین.فقط و فقط روی خودتون متمرکز شین.با مشکلات و مسائل ایشون چه در حال و چه در آینده کاری نداشته باشین.ما فقط منجی یک نفر در دنیایم و اونم خودمون هستیم.
اما الا" تسبت به همه بدبیبنم حتی به برادر خودم انقدر به زن داداشم گوشزد کردم که حواست باشه که عصبانی شد و کاری کرد که تنها برادرم با من قهر کنه
بدبینی رو کنار بزارین.خوش بین مطلق هم نباشین.واقع بین باشید اما در حد ممکن از واقعیات برداشت خوب کنید.واقع بینی در جریان خودتون باعث میشه که شکرگزار باشین که به این مسئله پی بردین و تواناییشو دارین که رابطه تونو قطع کنید.یعنی یک آینده ی روشن و عالی پیش روتونه.
خواهر هم که ندارم با تنهایی چکار کنم بچه ها من از تنها شدن و تنها بودن میترسم
همه ی آدمها به نوعی تنهان.مگر این که بتونن خوذشونو با شرایط وقف بدن.مسلما ز این به بعد میتونین با آدمهای جدیدی رو به روشین.حتی کسانی هم که از شریک زندگیشون جدا میشن شانس دوباره دارن شما که مشکلتون در این حد نبوده.
.نمیخوام کارم توجیه کنم نه خودم همه چی میدونم اما فقط یک چیزی نمیفهم که چرا اون کسی که مدعی خواستن زنش بوده و اونو به خانواده اش ترجیه داده پس چرا با من دوستی کرد چرا به حریم خصوصی من پا گذاشت چرا تا قبل اینکه من بفهمم همیشه صحبت از وفا صداقت میکرد چرا وقتی فهمید من فهمیدم باز خواست من داشته باشه چرا با من از مهربونیهای زنش میگه چرا خیلی راحت بهم میگه با تو ارومم من وقتی حلقه تو دستش میبینم احساس خفگی میکنم یعنی یک مر انقدر راحت میتونه آغوش متعلق به زنش بروی همه باز کنه وقتی تو تولد برادرم آمد همه بهم گفتند وای خوشبحالت تو چقدر خوش شانسی که یکی پیدا کردی اینقدر مهربان اماهیچکدام از زخم دلم خبر نداشتند باور کنید در این 1ماه که فهمیدم 7کیلو کاهش وزن پیدا کردم شبها با گریه میخوابم صبحها سرم سنگین حتی این ترم مرخصی گرفتم با همه این کاراش باز زبانم نمی چرخه که بگم الهی خیر نبینی من روز 1 همه چی صادقانه گفتم تو که میدانستی چرا با وجدانش چطوری کنار میومده بخاطرش جلوی خودش با کیا که بحث نکردم اعتماد خانوادم بخاطرش فروختم گفتم ارزش داره اما حالا این نبود جواب این همه صداقتم حتی میخواشت امتحانم کنه یل هر چیزه دیگه گفت ورشکسنه شدم چکام برگشت خورده 50 2میلیون تومان باید بدم کم دارم چکار کنم گفتم کمکت میکنم وقتی فهمید چطوری میخوام کمکش کنم فقط بهم گفت خوشبحال همسرت الانم باز با حرفاش زخم دلم عمیقتر میکنه میگه از دوست پسردیگه ات چه خبر کی شیرینی عروسیت میدی
حق دارین که ناراحت باشین.این آقا مشکلات شخصیتی خاص خودشو داشته.و شما مسئول حل اونها نیستین.ایشون فقط دنبال دریچه ای میگشته که به رایگان و به دور از هر مسئولیت ازش محبت کسب کنه.این تقصیر شما نیست.اما حالا که فهمیدین راه درست چیه با توکل به خدا درش قدم بردارین.اعتماد خانواده تون مسلما بعد از قطع این رابطه دوباره به شما جلب میشه.خانواده ی شما خیر و صلاحتونو میخان و وقتی ببینن که شما خودتون دارین کار درست رو انجام میدن صد در صد راضی و خشنود میشن.
نمیدانم بچه ها برام دعا کنید کم نیارم گوشیم خاموش کردم که تا شمارش میبینم وسوسه جواب دادن نشم اما بخدا دلم اتیشه درکم میکنید نه؟ چرا با من اینکارو کرد چرااااااااااااااا ؟جواب این دلشکسته من کی باید بده حمافت خودم یا وجدان ماهان
گوشیتون خاموش نکنید.شماره شو بزارید تو ریجکت لیست.یا خطتونو عوض کنید.لزومی نداره که به خاطر ایشون به خودتون سخت بگیرید.حال شما کاملا قابل درکه اما نیاز به واکنش اورژانسی داره تا سریع حل بشه.از اینکه چرا با شما این کارو کرد و غیره چشم پوشی کنید.ایشون مسلما وضعیت نرمالی نداشته و این موضوع به هیچ عنوان به شما برنمیگرده پس دیگه از این چراها و اما و اگرها دست بردارین.
جواب دلشکسته رو خدا میده.خدا کمکتون میکنه البته به شرطی که بهش توکل کنید.
:72:
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
با سلام
دوست خوبم هستی جان , تایپیک شما را وقتی می خواندم سعی کردم خودم را در نقش تو با همان احساسهای پاک و غمناک و ... قرار دهم خیلی سخت بود که تشخیص بدم علت ناراحتیم چیه
حس اینکه با احساساتم بازی شده و من را ساده فرض کرده برام دردآوره
اینکه الان بین فامیلهام و خانواده ام - که تا چند وقت پیش به خاطر انتخابم تشویقم میکردند - حالا سرشکسته میشم .
اینکه بهم دروغ گفته و من بارها و بارها بهش گفته بودم از دروغ بدم میاد
اینکه سردر گمم و احساس پوچی میکنم
اینکه احساس شکست میکنم
اینکه بعدش چی میشه آیا کسی میاد یا نه یا تو مسیرم یکی دیگه مثل این قرار میگیره
و ....... اما بعداز اینکه همه این بدیها و بدبختیها را که مرور میکردم بازم یک نگاهی ته دلم کردم که واااااااای هنوز دوستش دارم :43:. شایدم بهش عادت کردم ؛ نه بدون رو دروایسی دوستش دارم اصلا حسودیم میشه به زن اولش آخه اون همه چیز به پاش ریخته ؛ من چی دارم . اما به خودم میگم نه ولی ماهان من و از اون بیشتر دوست داره و همین فکر بیشتر من را دلتنگش میکرد منم مثل تو سردر گم شدم به حرف دوستام گوش بدم ،
موبایل را خاموش کنم و.....
هر روز به خودم بگم ولش کن اون لیاقت من را نداره تا یواش یواش با توکل بر خدا فراموشش کنم
برم پیش یکی و درد دل کنم تا سبک بشم
و....
....
اما دیدم اینها جوابی نیست که آرومم کنه , :302: بهتره برم تو بقیه تایپیکها درباره همسر دوم , آسیبها و راهکار هاش بگردم :325:
آره این بهتره :163: ؛ اگه شرایط مالی داره باهاش صحبت کنم به شرطی که خیلی فرق نگذاره حاضر بشم زن دومش باشم البته یک کمی هم تو زندگی باید قبول کنم که باید ایثار کنم . آخه الان 27 سالمه دیگه وقتشه مادری کنم
نه اینم راهکاری مناسب نیست ولی بیشتر دلم را آروم میکنه . بهتره هم روش فکر کنم هم از اونایی که زن دوم شدند یه مقدار تحقبق کنم . :323:
در ضمن تذکر مدیر همدردی را جدی بگیر :72:
-
ایا انتخابم درسته؟
خیلی خوشحالم که اینجا پیدا کردم دیگه حالا میدان جایی دارم و دوستانی دارم که میتونم باهاشون حرف بزنم ازشون کمک فکری بگیرم و..........
من از این رابطه کشیدم خودم کنار نتونستم ادامه بدم خودم جای اون زن گذاشتم و به قول دوستان خوبم اگر امروز به ان خیانت کرده فردا به من میکنه
اما هزار بار گوشیم برداشتم که فقط یک اس م س بدم و اخر سر طاقت نیاوردم و زدم حالا احساس میکنم سست عنصرم .اخه میدانید دیشب خواهرش خواست برم خانه اشان منم با شوق رفتم و اون داشت با آب و تاب تعریف میکرد که بابام به ماهان گفته پاشو زنت بیار آشتی اما زنش قبول نکرده و ماهان گفته نمیخوام روی اعصابش راه برم تو این قهر من یا زنم مقصر نیستیم شماها بیایید و الا مدتی بابام میگه ماهان وقتش پدر بشه اونم گفته دور از دسترس نیست از من میخواست کمکس کنم تا همه اشان با زن ماهان آشتی کنندآن داشت از بچه ماهان اینده ماهان میگفت که به من میگه عمه یادش میدم به تو هم بگه خاله هستی اون داشت میگفت من داشتم بغض خودم به زور نگه میذاشتم فکر میکردم میشد الا من جای اون زن بودم تازه بیشتر از انتظارشان به انها بها میدادم چون انها ماهان به وجود آورده بودند اما همه اش فکر بود و وقتی به خودم امدم دیدم جلوی خواهرش دارم گریه میکنم و ان فقط عات میخواد نتونستم بمانم انجا دیگه امدم خانه و ان عصبانی شد و سرم داد زد که مگه من نگفتم نمیخوام با خواهرم ادامه بدی و بعد حرفهای محبت امیز و گله که چرا دیگه تحویلش نمیگیرم اما امروز زن برادرم همه چی به خواهرش گفت که دیگه بس کنید این دختر این همه عذاب ندید حالا خواهرش فکر میکنه نمک خوردم نمکدان شکستم نه جواب زنگم میده نه اس م اس فقط زد چرا تو که میدانستی چرا تو نمی بخشمت نزاشت من بگم دقیقا بعد از 1 هفته ازدواجش با من دوست شده و من نمیدانستم نذاشت که بگم گفت خدا جوابت بدهو خیلی تهمتهای دیگه زد و رفت حالا اگر به خانواده ام بگه چی چه جوری تو چشمای پدرم نگاه کنم ان خیلیییییییییییییییییییییی تعصبی همه چی ازم میگیره خود نامردش هم گفت خودت جمعش کن من اگر حرف بزنم به زنم میگن و اونم میزاره میره اما مدام بهم ایمل کن بهم زنگ نزنیا حالا تنهایی باید جواب 2 خانواده بدم قبول نمی کنند که من بی خبر بودم منم خطم دادم به دوستم گفتم نمیخوام ادمی که تو این شراشیط تنهام میزاره فردا دیگه سراغمم نمیاد دوستان تورو خدا برام دعا کنیدحفظ آبرو بشه قول میدم به خودم و خدای خودم که دیگه هیچوقت عاشف نشم در صورتی که من مقصر نبودم حالا نمیخوامم اسمی ازش بیارم جاوی خانوادم بخاطر زنش نه خودش و بعد پدر بیمارش دیگه نمیخوام حتی ببینمش نه نه مرد دیگه ای ایا انتخاب راهم درسته یا تو این شرایط همه چی بریزم روی اب بعد طلاق گرفت عذاب وجدان نمیگیرم ممنون
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
سلام.......
بهترین حالت برای اثبات علاقه این آقا به شما میتونه این باشه که ایشون قید زن و زندگی و بچه تو راهش رو بزنه و بیاد شمارو عقد کنه درسته؟؟؟ شمام به مراد دلت میرسی البته با یه عذاب وجدان زیییییییییییییییاد حالا بر فرض که این آقا این کارو کرد که احتمالش کمه چون مشخصه همسرشو دوست داره اگه نداشت تو این سه سال تکلیفشو یه سره کرده بود تازه بچه دار نمیشد (معذرت میخام که دارم باهات رک حرف میزنم.....) کدوم مردی بدش میاد که در کنار زن و زندگیش یه خانم ترگل و ورگل و جوون هی بهش محبت کنه و خرید کنه و باهاش در ارتباط باشه.........
اینارو بهت میگم تا واقع بینانه به ماجرا نگاه کنی شاید از حرفم ناراحت بشی اما دوست آنست که بگریاند....
حالا اگه اون اتفاق بالا افتاد و شما به هم رسیدین فکر میکنی اون زندگی زندگی دلخواه تو میشه؟؟؟؟ زندگی که میدونستی شوهرت زمانی که زن داشته سه سال مخفیانه با تو در ارتباط بوده پس تو برقراری اینطور روابط مخفیانه حرفه ای شده و فکرت همش درگیر این موضوع میشه که آیا با من هم اینکارو میکنه؟؟ آیا بهم وفاداره؟؟ و هزارتا فکر دیگه که میتونم بگم تحمل ترک این دلبستگی و یا وابستگی اکنون خیلی راحتتر از تحمل فقط فکر خیانت همسرت هست. زاویه دیگر این ماجرا اون خانوم و بچه کوچولوی بیگناه توراه هست که بعد از اینکه تو زندگیشون رو ازشون گرفتی چی میشن؟؟؟ واینو یادت باشه زندگی بدجور دار مکافاته.......... مراقب خودت و زندگیت باش........
میفهمم عزیزم که الان چه فشاری روته اما اینو بدون همسر دوم شدن خییییییییییییلی خییییییییییییلی سختتره و بدتره اگر الان اراده کنی و به خودت مسلط بشی و از این رابطه به خاطر رضای خدا بیرون بیای خدا و پا رو دلت بذاری خدا هدیه خوبی رو برات میفرسته جلو پات. عزیزم عاقلانه تصمیم بگیر و خودتو وجوونی تو و خوشبختیتو حروم این پسر دروغگو نکن.
بیشتر ازاین فرصتهاتو از دست نده و یه آینده روشن برا خودت بساز و مطمئن باش زندگی که روی ویرانه های زندگی دیگری برپا بشه با اولین تنش فرومیریزه........
واینو همیشه بدون خوشبختی اتفاقی نیست..........
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
سلام
از دستش نديد
اما با ازدواج كردن اين بهترين راه براي شما و اون در حال حاضر
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
سلام
من ضمن تاکید به نظر قبلیم کاملا با حرفهای Sali موافقم . عزیزم زندگی خودتو به خاطر احساسات خراب نکن . تو الان فقط وابسته شدی سعی خودتو بکن ازاین رابطه خودتو کنار بکشی .
هر کسی نیمه گمشده ای داره ، این مرد نیمه گمشده شما نیست . ( خیانت کرده و احساست پاک نداشته و نداره و نخواهد داشت .)
قوی باش و یه برنامه ریزی واسه خودت بکن که اصلا فرصت فکر کردن نداشته باشی .
امیدوارم سریعتر تصمیم درستی بگیری . :323:[/code]
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
سالی عزیز و متین جان سلام و ممنون بچه ها من نوشته ام که از این رابطه دارم میرم بیرون الا فقط نمیدونم با این اتفاق اخر باید چگونه برخورد کنم
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hasti jon
سالی عزیز و متین جان سلام و ممنون بچه ها من نوشته ام که از این رابطه دارم میرم بیرون الا فقط نمیدونم با این اتفاق اخر باید چگونه برخورد کنم
دارم می رم بیرون ؟؟؟؟ چرا فعل استمراری. مگه بیرون اومدن اینقد سخته؟ یک فعل ماضی ساده و قطعی و محکم بنویس. من این رابطه را تمام کردم.
من متنت را خوندم. درست نفهمیدم این سوالی که میگی چیه. شما اگه رابطه ات تمام شده واسه چی می ری خونه خواهر این آقا و ...
بعضی مسایل را هر چی بیشتر باهاش کلنجار بری قاطی پاتی تر می شه و بدتر. الان هم بدجایی گیر کردی. هر قدم هم که بری جلو بدترش می کنی. کلا و دربست اینها را بذار کنار. خودش و خواهرش و خانوادش و ... با هیچکدوم هیچ مدل ارتباطی نداشته باش. فکر کن همه با هم ناپدید شدن از دنیای تو.
با گذشته هم کاری نمی تونی بکنی. همونقد که پای تو گیر است، پای ایشون هم گیره ( البته تو بیشتر ). متاسفانه اگر هم این قضیه رو بشه در زندگی ایشون یه داد و بیدادی به پا می شه و بعد هم خانمش را به نحوی آروم می کنند و برمی گردن سر زندگیشون. اما آبروریزی که برای شما می شه گرون تر برات تموم می شه. به هر حال جامعه این مسایل را برای یک مرد راحت تر می پذیره تا یک دختر مجرد.
پس تا دیر نشده پات را بکش کنار.
============
هستی خانم تا یه عنوان درست ندی دست از سرت بر نمی دارن. شما الان اعصابت خورده حوصله نداری. آقا حامدهم یکی در میون پست می زنه که این عنوان خوب نیست. فکر کنم " کمک برای قطع ارتباط با مرد متاهل " خوب باشه. اگه خودت هم موافقی بهشون بگو.
-
RE: خیلی سر در گم شدم کمکم کنید اورژانسی کمک!!
salam
بعضي از جوابها را همه ميدونند .شايد شما هم جواب سوالتو خيلي وقته ميدوني
شايد هم از خيلي وقت قبلتر هم متوجه شدي كه ماجرا چيه
همه اين درد و دلها و قيافه مظلوم گرفتن يه جور خود فريبيه حاصل ترس از مواجه شدن با خودتون
همون دليلي كه اونو واست جذاب كرد اون گير زندگيه شماست و مشكل اساسي اينجا درون خودته
اگه ميخواي مشكلتو حل كني بايد پيدا كني چي باعث شد شما همچين آدمي را بپذيريد
به نظر من با فراموش كردن اين آقا هيچ كمكي به شما نميكنه
بريد از پدرتون بپرسيد آيا داستاني مشابه اين توي شراكت مالي كاريش داشته
اگه ريشه را پيدا نكنيد باور كنيدمسير زندگيتون به روال صحيح بر نميگرده...
درود
اين آقا و اين اتفاق فقط يه ايينه است يادتون باشه شما بهش موجوديت داديد
من فكر ميكنم شما آدم تنها بدبين و ترسو و دوگانه دو رو در خودتون داشتيد
فقط شكل بيروني پيدا كرد
وقتي تو مدرسه در كنار دوست داشتن به دوستتون حسادت ميكرديد بعضي وقتا تنفر
تظاهر به دوست داشتن در عين زندگي در تنهايي و تاريكي
و البته فشار زياد آوردن به جسمتون براي خوب بودن ظاهر بيني
اين ويژگيها تو رو با اين مشكل مواجه كرده بود
فقط روي تابلو زندگيت تازگي نوشته شده تا تو حلش كني كسي مقصر نيست
تو نميتوني هم خوب باشي هم بد
تو نياز به سكوت داري و انتخاب درون خودت اون وقت اين مسيله خودش حل ميشه و از نو متولد ميشي
اين اتفاق نه تنها بد نيست بلكه هديه روان خسته از تناقض خودته كودكي كه سالها با تعارض دست و
پنجه نرم كرده فرياد زده منو نجات بده
اينقدر ترسو نباش اينقدر زياده خواه نباش اين قدر متناقض خودتو نپيچون ديگران هم با عنوان همدردي
دنبال خودت راه ننداز به بازي خاتمه بده يا بد باش و شيطاني يا انسان و اهل ازادگي
اون مرد دوست داشتني متعلق به ديگري است تو با اين تعارض بيشتر اجازه بد بودن بهش نده
شجاعت داشته باش فرياد بزن انسان يك دل به از دو گانه است
اگر هم نه شيطان باشي بهتره تا شيطان انسان نما
-
کمک به قطع ارتباط با متاهل
سلام دوستان خوب خوب خوبم و ممنون که نظرای گرمتان میدید
اما من واقعا کشیدم کنار بعضی از دوستان گفتند چرا خوب با خواهرش دوستیت ادامه میدهی اما دوست عزیزم من مدیون این خانم هستم اگر ایشان نبود من از کجا میفهمیدم که طرفم زن داره از طرفی داشتم خودم اهسته قطع ارتباط میکردم اما زن برادرم بهش گفته و حالا ان خانم جای اینکه با من حرف بزنه حرف منم بشنوه به خانوادم میخواد بگه و به خودم فقط گفت هستی چرا هان چراتو که میدانستی ماهان زن داره تو دوست من بودی خیانت کردی به دوستیمان خیلی دروغگویی نزاشت من بگم بخدا من خبر نداشتم نمیدانستم از طرفی ماهان هیچی نمیگه پیغام داده اگه من حرف بزنم به دفاع همه چی خراب میشه من از طرف همه خانوادم ازت عذر میخوام منم فقط بهش گفتم برو من فراموش کن اونم از خدا خواسته بچه ها حالا میفهمم جواب چرا هام همه اش حماقت خودم اما به خانوادم چی بگمبه پدرم چی بگم اون خیلییییییی تعصبی به جواب اعتمادشان چی دادم به برادرم بگم ادمی که این همه تعریفش میکردم حالا بیا ببین با خواهرت با غرور خواهرت چکار کرد با کسی که به هیچ مردی حتی برادرش اجازه نمیداد به حریم شخصیش نزدیک بشه چکار کرد به مهتاب خواهرش بگم همه پیشنهادام برای اشتی دادن زن ماهان با شما فیلم نبود چطور بگم بخدا قصدم سو استفاده نبود چطوری ای ی ی ی خدااااااااااااااااا
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
من واقعا در تعجبم!!!!
1-خواهر این آقا بزرگ ترین ظلم را در حق شما و برادر خودش و زن برادرش کرده و حالا شما می گید که بهش مدیون هستید؟
2- شما حداقل با خودتون صادق باشید تمام عکس العمل هاتون احساسی بوده بعد چطور خودتون را محق می دونید؟
3- خودتون را به طور کامل از این خانواده جدا کنید تا عواقب بعدی دامن گیرتون نشده .
4- مطمئن باشید هر حرفی حرف می یاره از این بحث های خاله زنکی دوری کنید .
5-ودر یک کلام قبول کنید اشتباه کردید ، توبه کنید از اون خانواده و از بحث های حاشیه دوری کنید دنبال توجیه کردن نباشید واز خدا کمک بخواین مطمئن باشید خود خدا راه درست را می ذاره جلو پاتون.
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
چند سال ديگه اين آقا همين بلايي را كه الان سر همسرش آورده سر شما مي آره. و يه خانمي هم مثل شما باهاش همكاري مي كنه و اجازه اين كار را بهش مي ده. شك نكن.
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
سلام دوستان خوب و مهربانم
بالاخره تونستم با مادرم صحبت کنم بهش همه چیز گفتم اول کلی تعجب کرد و گفت کاش همان روز اول گفته بودی و من بهت میگفتم کسی که شبها گوشیش خاموش میشه روزهای تعطیل ازاد نیست اگر بیرون میرید عجله ای همه اش مضطرب یعنی زن داره و تمام حرفهایش دروغ و نیتش سو استفاده است بعد از من خواست جلو خودش به ماهان زنگ بزنم کات کنم صداش کزاشتم روی بلند گو اون حاضر نبود کات کنه گفت برام مهم نیست خواهرم بدگویی من کنه ما میتونیم دوتا دوست خوب باشیم تو به من کمک کنی من به تو حتی میتونم تحقیق کنم از خواستگارات و...... گفتم نه ماهان اگر من الا" با تو باشم فردا کسی دیگه با شوهر من هست نمیتونم ماهان من به مامانم همه چیز گفتم حتی شمال رفتنم که صبح رفتیم شب برگشتیم گفت من حاضرم با مامانت حرف بزنم راضیش کنم بزاره تو با من دوست بمونی
گفتم ماهان من نمیخوام دیگه من جلو خواهرت ابروم رفت تو حتی حاضر نشدی از من دفاع کنی بگی این نمیدونست
کشیدی کنار گفت بابا بخاطر شرایط خانمم بود گفتم مگه نمگی زنت وست داری مگه نمیگفتی خسته شدی از بس
بهش دروغ گفتی ذلت براش سوخته مگه تو بخاطر ان خودکشی نکردی همه ذاروندارت فروختی اونو بدست بیاری حالا
پس چرا دنبال کسی دیگه هستی؟ نمیدانم اخه دوستی ما متفاوت گفتم دیگه نیست من میخوام ازدواج کنم گفت بابا
ازادیت داشته باش تو ازدواج خبری نیست بعد ازم خواست برم برای اخرین بار ببینمش باز قبول نکردم خودش امد دم خانه امان اس م اس داد نمیدانم اشتباه کردم یا نه اما تنها بودم و گفتم بیا بالا بعد کمی خواست من قانع کنه که کات نکنم اما وقتی دید فایذه ای نداره رفت حالا مامانم میگه باید به مادرش بگم تا بره ببینه مشگل پسرش چیه شماره اش از من میخواد بهش ندادم گفتم مامان ول کن اون که رفت دیگه به مربوط نیست گفت نه بنده خدا خبر نداری مامانش امروز توی باشگاه گفت اگر اجازه بدید دخترتان معرفی کنم به خانواده عروسم میخواند واسه پسرشان زن بگیرند منم گفتم دختری میشناسم که ذاره فوق لیسانس میخونه میخواد تا دکترا ادامه بده ظاهرش
هم عالی بعد از ان افا تعریف کرد دنذانپزشکه همه چی هم داره و...... نمیفهمم خدا داره با من چه بازی ادامه
میده من هنوز دلم اتیشه شکسته ام حس خوبی ندارم حالا برم زن کسی بشم که دامادشان ماهان اخه چرا من
خدا داره بازی چی به من نشون میده بخدا یک لحظه زد به سرم برم انجا دعوا کنم بگم من فراموش کنید اگر
کاری هم براتون کردم بخاطر رضای خدا بود اما تنها کاری که تونستم کنم این بود که تو بغل مامانم گریه کنم به بخت بد خودم لعنت کنم جوابمان منفی تصمیم گرفتیم اسباب کشی کنیم اما شما بگید با خاطره هام چکار کنم دیشب
بهم اس م س داده که نمیزارم ازم ذور بشی تو مال منی حتی اگر شوهر کنی من با تو به ارامش رسیدم به اوج
خوشبختی رسیدم نمیزارمممم شمارم عوض کنم به پدرم بگم چرا پیدا کردن شماره هم کاری نداره چکار کنم
به نظرتان؟
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
سلام
از اون و خانوادش دور شو و تمام رابطه هارو قطع کن هم خودت و هم خانوادت و این بازی رو خودت تموم کن قبل از اینکه بیشتر آسیب ببینی.....
اصلا به شما ارتباطی نداره که اون تو زندگی اش چه مشکلی داره با خودت روراست باش و یکبار برای همیشه کات کن این حرفا همه بهونه اس بدون تو نمیتونم.... معلومه تو این شرایط این حرفو میزنه تا تو رو داشته باشه تا کی میخوای پاش وایسی تا و قتی که سنت بالا رفت و چشم باز کردی دیدی که همه فرصتهات از دستت رفته.... قدر جوونی تو بدون . یک کلام کات
نه خودت و نه مادرت خودتونو الکی درگیر نکنید چون در آخر عواقبش دامنتونو میگیره اون زن داره........
فکر آبروت باش. حیفه تو که اینطوری داری برای هیچ انرژی میذاری هیچ
اگر میبینی که با حرفاش ارادتو سست میکنه گوشیتو خاموش کن و همه راههای ارتباطی رو ببند. پشیمون نمیشی. ت. الان بدجور درگیر احساساتی و کمتر به حرف عقلت گوش میدی پس برای اینکه بهترین تصمیم رو بگیری باید به حرف کسایی که عاقلانه حرف میزنن گوش کنی. چرا راش دادی بیاد خونتون اشتباه کردی اینطوری بیشتر خودت اذیت میشی...... به فکر خودت باش.
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
هستي اگه مي خواي بيشتر از اين آسيب نبيني زود تمومش كن خيلي زود.:305:
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
دوستان خوبم من کات کردم حتی جواب اس م س ندادم اما ان اصلا حرفهای من نمیفهمه یابه خانه زنگ میزنه یا به گوشیم خاموش کنم بدترمیکنه مخصوصا الا که فهمیده مادر زنش من برای پسرش خواستگاری کرده انقدرفکرم خسته که دلم میخواد برم جایی که کسی نباشه فقط خودم باشم و خدااما بخاطر مادرم دستم بسته است این رابطه برای من تمام شده است و شروع مجددی نداره وجواب خواستگاری منم نه اما فقط موندم تو کارخدا چرا بامن این بازی میکنه به قول خودش انکه از دل بنده اش خبر داره پس میدونه ادم بدوپستی نیستم چرا حالا که تمام شد مادرزنش بیاد خواستگاری بااینکه مورد خوبی اما زن کسی بشم که دامادشان ماهان محال مطمئنم وقتی دید جواب نمیدم خسته میشه میره اینطور نیست دوستان ایا نه گفتن من درسته به مادرزنش یا راه دیگه ای هم دارم از کارشناس خوب همدردی درخواست میکنم نظرشان بگن ممنون
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
[align=justify]
نقل قول:
این رابطه برای من تمام شده است و شروع مجددی نداره وجواب خواستگاری منم نه
چرا نمیخوای به پیشنهاد ازدواج ایشون فکر کنی؟ چون دامادشون پسریه که قبلا باهاش در ارتباط بودی؟
هرکسی حق داره زندگی خودشو انتخاب و کنترل کنه، هرکسی میتونه از شما خواستگاری کنه و شما هم میتونی در موردش فکرکنی و این هیچ ربطی به اون پسر نداره و هیچ غریبه ای حق نداره شمارو محدود به خودش کنه! شما میتونی به پیشنهاد ازدواج ایشون فکرکنی، پیامدهای مثبت و منفی شو بسنجی و اگه دیدی واقعا از همه نظر (نه چون فقط فامیل اون پسر هستن) مناسب شما نیست جواب منفی بدی.
اما در مورد قضیه دوستیتون با اون پسر فکرمیکنم شما هنوز تمومش نکردی!
البته درظاهر اینکارو کردی اما نه با قاطعیت و هنوز در ذهنتم تموم نشده. این قضیه وقتی تموم میشه که قاطعانه با این پسر برخورد کنی، از خودت، حریم خصوصی زندگیت و حقوقت دفاع کنی و توی ذهنتم تمومش کنی و باورکنی که تموم شده! خیلی ساده :
1- نباید تن به تقاضاهای نامعقول ایشون بدی.
2- در مقابل مخالفتها و رفتارهای نامعقولش درست و موثر برخورد کن.
3- نه ایشون و نه هیچ پسری حق نداره با شما اینطوری رفتار کنه و آرامش و زندگی شمارو به مخاطره بندازه اینو شما باید بهش بفهمونی با اعتماد به نفس و قاطعیت کامل، طوریکه بفهمه دیگه هیچ احساسی بهش نداری و همه چیزو فراموش کردی و اگر بخواد مزاحم زندگیت بشه ازش شکایت میکنی. باید اونقدر محکم باهاش برخورد کنی که دیگه هیچ راه برگشتی برای خودش قائل نباشه. با تفاسیری که کردی مطمئنا حاضر نمیشه به قیمت از دست دادن زندگیش بازم به رفتارش ادامه بده.
ضمنا همه وقایع و اتفاقات زندگی همونطوری هستن که باید باشن، این مائیم که باید درست باهاشون برخورد کنیم و اگه مهارت کافی نداریم و اشتباهاتی میکنیم، خدا مقصر نیست.
این خواستگاری قرار بوده در این زمان اتفاق بیفته و اگه شما با اون پسر دوستی نمیکردی چه بسا که الان شرایط و نظرت در مورد این خواستگاری فرق میکرد. پس اشتباه از خواستگاری پیش اومده نیست، اشتباه زمانی رخ داد که شما با اون پسر دوست شدی و پیامد منفی اون رابطه ست که داره روی شما تاثیر میزاره. برنامه ریزی خدا نقص نداره این اشتباهات ماست که زندگیمونو به مخاطره میندازه و شرایطی رو برامون بوجود میاره که باعث میشه فکرکنیم اشتباه از اونه!
موفق باشی و محکم :72: [/align]
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
عزیزم به نظر من تا این ادم برات یه ابروریزی درست حسابی راه نندازه دست از سرت بر نمی داره. به نظر من عاقل باش و ازش دوری کن. اخرش اون میره سر خونه و زندگیش و چیزی رو از دست نمی ده اون کسه که ضربه می خوره تویی. این جوری که خوندم نباید ادم نرمالی باشه . مراقب ابروت باش که دیگه جای جبران وجود نداره. از اون روز بترس که نتونی تو چشم خونوادت نگاه کنی
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
عزیزم به نظر من تا این ادم برات یه ابروریزی درست حسابی راه نندازه دست از سرت بر نمی داره. به نظر من عاقل باش و ازش دوری کن. اخرش اون میره سر خونه و زندگیش و چیزی رو از دست نمی ده اون کسه که ضربه می خوره تویی. این جوری که خوندم نباید ادم نرمالی باشه . مراقب ابروت باش که دیگه جای جبران وجود نداره. از اون روز بترس که نتونی تو چشم خونوادت نگاه کنی
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
هستی جون بنظر منم هر چی بیشتر این آش و هم بزنی گندش بدتر در میاد ، پس هر چه سریعتر رابطه تو کاملا با این خانواده قطع کن . مامانتم وسط این جریان ننداز . بنظر من وظیفه شما نیست که بخواین خانواده اونو آگاه کنین ، شما سریع خودتو از این معرکه بکش بیرون تا یه افتضاحی بالا نیومده .
خودتو مشغول کن و سعی کن کمتر به این پسر فکر کنی ، اینکه چیکار کرده و چیکار می کنه به خودش مربوطه ، در حال حاضر تو مهمی ، پس به فکر خودت باش ، اونم کم کم نا امید می شه میره پی کارش
مطمئن باش هیچ چیز بی حکمت نیست . نا امید نباش و به خدا توکل کن ، تو که ماشالله شرایط بسیار خوبی داری خانومی ، به وقتش ازدواج می کنی با یه کیس بسیار خوب و با چشم باز .
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
هستی
جان همونطور که بقیه هم گفتن این تنها تجربه تو نیست تقریبا اکثر ما ها
همین چیزا رو تجربه کردیم و وقتی به این مرحله ای که تو قرار گرفتی رسیدیم
مثه تو میپرسیدیم چرا؟چرا؟چرا؟
خدایا مگه من چکار کردم؟من که انقد مواظب دل ادما بودم من که خودم و قاطی
این روابط نمیکردم چرا این جور شد؟
اما
تو این شرایط جواب این چراها دردی رو دوا نمیکنه.شاید بعدها بتونی جواب
چراهاتو پیدا کنی.اما جوابشون هرچی باشه مهم اینه که یه تجربه مهم بدست
اوردی.الان یاد گرفتی به ادما خصوصا کسی که یه عمر میخوای باهاش زندگی کنی
عمیقتر نگاه کنی.فهمیدی شرط با هم بودن گفتن دوست داشتن صرف نیست.حالا به
جایگاه تعهد تو یه رابطه پی بردی.
دیدی..این تجربه فواید زیادی برات داشته.حالا دیدت وسیعتر شده.حالا داری
انقد کامل میشی که اگه یه روزی در اینده دخترت بهت گفت مامان همچین اتفاقی
برام افتاده بفهمی چی میگه؟بدونی باید چیکار کنی؟الان با گوشت و پوستت لمس
میکنی وقتی کسی میگه همچین تجربه ای دارم یعنی چه؟
الان تو با تجربه تر و پخته تر شدی؟
اهنگر وقتی میخواد یه شمشیر بسازه اهن رو تو اتیش گداخته میکنه بعد با پتک
روش میکوبه.ضربات پی در پی.باز تو اتیش داغ و گداختش میکنه و باز ضربات
پتک.وقتی شمشیر اماده شد حالاست که نوبت آب سرده.تن داغ و ضربه خورده آهن
توی اب سرد قرار میگره و اروم میشه.حالا اون اهن بی مصرف شده یه شمشیر زیبا
اهنگر سرنوشت هم اینجوری ادما رو میسازه.تو الان مثله اون اهن داری ضربه
میخوری.گداخته میشی.از دردی که میکشی ناراحت و نالانی.اما فراسوی این دردها
قراره هستی تازه ای خلق بشه.مطمئن باش
یه روز ناراحتیت تموم میشه.وزن کم شده ات برمیگرده و دیگه زیر سرم نمیری
اما هستی حالا اماده شده که یه زندگی مشترک رو خوب بسازه
و باز به این حرف میرسی
این نیز بگذرد:72:
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
بهار عزیزم خیلی قشنگ تعریف کردی خوشحالم اگر خواهر ندارم اما اینجا دوستانی دارم که واقعا خواهر و برادر دلسوز و همراهی هستند که با تمام وجودشان کمک میکنند و خدا را شکر میکنم که عضو همدردی شدم
من کلا" همه چی تمام کردم الا" دارم تلاش میکنم که روحیه قیلی خودم پیدا کنم با انرژی سابق برم دانشگاه با
فامیلهام باز ارتباط برقرار کنم از این لاک تنهایی بیام بیرون اما در کنار همه اینها وارد شدن تو رابطه که نمیدانستی
ان رابطه روی سقف کسی دیگه بنا شده واسه خودش بهایی داشت من بهاش دادم در صورتی که اگر از اول میدانستم نمیخواستم این بها را بدم و 3 سال پام توی زندگی که از اول متعلق به من نبود نمیزاشتم توی تاپیکهای دوستان خوندم امثال من کم نیستند اما واقعا چرا اگر تصمیم داریم به شریکمان همراه زندگیمان دروغ بگیم خیانت کتنیم
پس چرا ازدواج میکنیم چرا یکی میاریم تو زندگیمان امیدوارش میکنیم عشق بهش یاد میدیم ولی تا پشت میکنن خیانت
اونی که اهل خیانت مگه پدر یا مادر نمیشه؟ میخواهد به فرزندش چه یاد بده زندگی با دروغ و خیانت این رسم مسلمانی؟ مگه خدا نگفته دل کسی نشکنید مگه خدا از روح خودش تو ما ادمها ندمیده پس چرا نامردی با کمال پررویی
در حق یکدیگر انجام میدیم
میخواهیم به کجا برسیم همان غربی ها هم خیانتکار نیستد ارزش زندگی زناشویی میدونند چی فقط از خدا میخوام
کمکی کنه به کسای که بهشان خیانت میشه و تجربه واسه بقیه که زود اعتماد نکنند و یادشان باشه کسای که با کلمات بزرگی میگن در اصل بازی میکنن با کلمات فارسی همان ادمهایی هستند که باید برن زیر ذره بین دوستان برام دعا کنید که هرچی زودتر این روزها تمام بشه منم ارامش پیدا کنم
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
زمان دشمن ما نيست عزيزكم.. متحدي يه كه بايد باهاش هماهنگ شيم تا روزگاران سختو پشت سر بذاريم. البته شايد سه سال زمان زيادي برا سرمايه گذاري رو يه رابطه غلط باشه اما بهتر از يه عمره..سواي اين كه تو هنوز جووني و جووني زيبايي ها و قدرت هاي خودشو داره.. بذار زخمات جوش بخورن بعد دوباره متوجه ميشي چقدر قوي و توانا هستي ..يه روز اون وسط وسطاي خوشبختي برميگردي به عقب و به خودت ميگي.. شانس آوردم .. خطر از سرم رد شد!:72:
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
سلام
حالا من یه سوال دارم حالا اگه این خانم هم متاهل بود چی؟؟؟
گرچند آدم چه از طرف مرد چه از نظر زن این کارو جز خیانت اسمی براش نمیذاره اما گاهی اوقات انسان دچار رابطه هایی میشه که خودشم هیچ توجیهی جز علاقه براش نداره گرچند که ما میدونیم که آخرو عاقبت این روابط تهش چیزی نیست و فقط تا مدتها این خاطره ها هستن که دنبال ما میان و چیزی جز کوله بار حسرت و غم هدیه ی این عشق ها نیستن اما واقعا ما چرا دچارش میشیم؟
حالا اگر مرد و زن متاهلی با هم ارتباط عاشقانه داشته باشن و هر دو از این مطلب مطلع باشن باید اسمشو خیانت گذاشت یا میشه اسم دیگه ای هم روش گذاشت؟
اصلا نظرتون در مورد اینکه چرا این ارتباطات شکل می گیره چیه؟؟؟
-
RE: کمک به قطع ارتباط با متاهل (خیلی سردرگم شدم)
سارا جان من مخالف نوشته ات هستم چون خودم جای ان زن میگذارم.اگر آغوش شوهرم قرار به غیر از خانوادش برای دیگران هم باز باشه تحمل نمیکنم این که تو میگی عزیزم بازم خیانت فقط رنگ وشکل مسئله عوض شده زنی که از همه خواسته هاش گذشته عروسی مفصل نخواسته به شوهرش شغل عالی داده وغیره حالا این مرد باحتی زن متاهل دوست بشه به نظرت قشنگ یا برعکس به نظر من ادم زندگی نکنه بهتر تااینجوری زندگی کنه زندگی بدون عشق وباخیانت مردن یا همان مرگ تدریجی