-
با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام و خسته نباشيد .
من 33 ساله و ليسانس هستم و 7 ساله كه ازدواج كردم و و تو اين 7 سال شوهرم 5 بار بيكار بوده دو تا 6 ماه سه تا 4 و 3 و 2 ماه خيلي اذيتم كرده به طوري كه از زندگي سير شدم و همش به فكر طلاقم مشاوره رفتم حتي باهم ولي نتيجه نداده همش به فكر خودشه كه چي برا خودش بخره چطوري خوش بگذرونه تو خونه باشه و فيلم و اينترنت و سرگرميهاي ديگه خانواده بي تفاوتي هم داره كه خيلي دعوايي و بي ادبن خونه ماله منه و كار ثابت دارم كه با سختي فراوان صاحب آن شدم خسته ام حتي حال ندارم كه فكر كنم چه جوري مشكلم و حل كنم البته مطالب تالار كه آمورنده و كلي بودن رو خيلي خوندم و يه چيزايي ياد گرفتم . اون خيلي بي فكره و اصلا آينده براش مهم نيست هيچي براش مهم نيست خواهش مي كنم كمكم كنيد . پدر و مادرش خيلي به من بي احترامي كردن حتي بهم تهمت دزدي زدن كه اين قضيه باعث شده كه ديگه باهاشون ارتباط ندارم خدارو شكر.ما به غير از مسائل مالي و بي مسئوليتيش تقريبا اگر به اينها فكر نكنيم با هم خوبيم نمي تونم بگم عشق يا دوست داشتن اما رابطه عشقولانه باهم داريم دلمون تنگ ميشه بهم محبت مي كنه البته اين طوري نبود با مشاوره هاي زيادي كه رفتم تونستم اين مسائلو حل كنم ولي هنوز براي بي مسئوليتيش نتونستم كاري كنم و خسته ام كمكم كنيد لطفا ...
البته اينم بگم كه اون خيلي اشتباه ميكنه مثلا وام ميگيره از وام قسط و پرداخت ميكنه چون اوصولا بيكاره و يا كار درست و حسابي نداره وقتي بيكار بود رفت كامپيوترشو ارتقا داد با ماهي 100 هزار تومان كه بعد يه كار 300هزار توماني پيدا كرد كه 200قسط وام و 100 كامپيوتر هميشه يجوري برنامه ريزي ميكنه كه هيچي براش نمونه و از من ميگيره با وام 7 ميليون يه ماشين 6 ميليوني قديمي 20 سال پيش خريد كه وسايلاش نبود 1 ميليون رو خرج كرد و ماشين 6 ميليون رو4 تومان فروخت درو اقع همش ضرر ميده قبلا سمند داشت كه كه رو اونم 7 تا ضررداد چون قسط داشت به خاطر دير كردش همش قرض مي كنه و پس نميده به همه فاميلشون بده كار از 10 تومان بگير تار 300 هزار و 1 ميليون وسايل بيهوده ميخره مثلا كلكسيون ماشين اسباب بازي واي وقتي دارم اينها رو مي نويسم داغون مي شم پيش يه مثال كوچيك ميزنم مثلا 12000تومان از مادرش قرض كرده ماشينش بنزين نداره پول نداره ميره فيلم ميخره پيش يه مشاور رفتم وقتي براش تعريف كردم بهم گفت بتوچه تو چرا حرث مي خوري رهاش كن فكر كن دوست پسرته بنظر شما واقعا بايد اين كارو بكنم نمي دونم اما نمي شه سنم رفته بالا دلم بچه مي خواد اما نمي تونم تو اين شرايط بچه دار شم قاطي كردم كمكم كنيد .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام،
شاید این تاپیک ها تا حدی کمکتان کنند:
http://www.hamdardi.net/thread-16478.html
http://www.hamdardi.net/thread-9956.html
http://www.hamdardi.net/thread-5927-page-1.html
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
اين لينك براي عدم مسئولي ايشان نيست . لطفا با دقت مطالعه كنيد
http://www.hamdardi.net/thread-9560.html
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
با سلام و تشكر اين تاپيك ها رو قبلا خوانده بودم من مي خواستم بدونم واقعا ميشه اين آدمها رو درست كرد يا نه و آيا ادامه دادن اين زندگي ارزش داره ؟
يا اگه تمومش كنم راحترم وقتي خودم و با اين جريان تموم شده حس مي كنم احساس خوبي دارم و سبكي مي كنم و انگار يه بار سنگين از رو دوشم برداشته شده .نمي دونم چيكار كنم لطفا واضح تر كمكم كنيد .
در مورد اين تاپيك ها پايد بگم درست كارهامون مردانه است و جاي يه مرد رو شايد گرفتيم ولي اگر من انجام ندم خوب اون اين كارو نمي كنه بار ها امتحان كردم تازه من كه از اول سر كار نمي رفتم انقدر طول داد كه من مجبور شدم سر كار برم من اصلا دوست نداشتم سر كار برم .مثلا 2 ماه تموم كه تو خونه خوابيده بود منم هيچ كاري نكردم نه بهش پول دادم و نه چيزي خريدم اما اصلا انگار نه انگار نباشه نمي خوره باشه ميخوره مي گفتم ندارم و قسط دارم چطور من يه زن بتونم تو اين 7 سال كار پيدا كنم پول جمع كنم خونه بخرم و باز هم جمع كنم وسيله بخرم ولي اون نمي تونه چون نمي خواد خلاصه آخر اون 2 ماه بلاخره مجبور شدم ( چون خونه مال من بود ) از خونه بندازمش بيرون تقريبا 50 روز بدون هيچ ارتباطي بوديم فقط با مادرم حرف ميزد و التماس مي كرد تا يه كار پيدا كرد و من برگشتم كارش شيفتيه و ساعت خالي داره و حقوق خيلي كم اما حاظر نيست تلاش كنه چون بازم پول تو جيب خودشو نداره و كاري هم براش نمي كنه واقعا اين جور ادما تغيير مي كنن نمي دونم ؟ [align=justify]
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام به دوستان عزيز
چرا هيچ كس با من حرف نميزنه مدير همدردي خواهش مي كنم كمكم كنيد من مي خوام بدونم بمونم يا برم خواهش مي كنم يكي راهنمايي كنه لطفا...
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
دوست عزیز بهتره قبل از هر نوع تصمیمگیری به چند نکته کاملا واقف باشید:
1.اصولا آدمها تغییر ناپذیرند مگر تحت شرایط خاص.(بی مسئولیتی اگر در فردی نهادینه شده باشه و طی 7 سال زندگی مشترک به همون روال ادامه داده باشه رفتاریه که تغییرش بسیار دشوار و زمانبره و در درجه اول خود فرد باید تصمیم به این تغییر بگیره نه اطرافیان)
2.من به شخصه ازبررسی زندگی آدمهایی که با همسرشون این مشکلوداشتن جند نتیجه گرفتم:1.فرد بی مسئولیتی طرف مقابل رو میپذیره و عملا در این مورد کوتاه میاد و به زندگیش ادامه میده. 2.بی مسئولیتی طرف مقابل رو نمیپذیره و هر روز این مشکلو به انحا مختلف بیان میکنه(با آرامش با دعوا با تهدبد با قهر و ...) اما کماکان به زندگی مشترکش ادامه میده 3.سعی میکنه نقاط ضعف خودشو که این رفتار رو در فرد مقابل تشدید کرده شناسایی کنه و رفته رفته با رفع نقاط ضعف خودش به طور غیر مستقیم از شدت بی مسئولیتی طرف مقابل کم کنه(نا گفته نماند من هیچ جایی ندیدم که بگن اون فرد کاملا مسئولیت پذیر شده اما تا حدودی بهتر شده) 4.صبر و تحملش تموم شده و جدا میشه.
حالا شما ببینید کدام برخورد براتون راحت تره و مفید تره!
یک نتیجه ی شخصی دیگه ای هم که من گرفتم اینه(البته شایدم درست نباشه) مشکلات بسته به زاویه ی دید ما تغییر حجم و اندازه میدن.مثلا من اگر فقط روی بد اخلاقی همسرم زوم کنم چیز دیگه ای از زندگی نمیفهمم الا بد اخلاقی همسرم اما اگر به جای اون روی خودم و تواناییهام تمرکز کنم درهای جدیدی توی زندگیم باز میشه که با نیرویی که از اونا میگیرم میتونم برای مواجه با بد اخلاقی همسرم راهکارهای نو پیدا کنم.
موندن یا رفتن بستگی به حودتون داره چون این زندگی شماست.
موفق باشید.:72:
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خانم اميدوار از اينكه به من توجه كرديد متشكرم از نظراتتون واقعا استفاده كردم خيلي ممنون به قول مدير همدري هر انتخابي يه هزينه داره و بايد تصميم را بگيرم اما خيلي سخت و تنها نمي شه اگر هر كس نظري داره لطفا كمكم كنه كه پله پله جلو برم ...
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام چرا كسي بامن حرف نمي زنه خواهش مي كنم كمكم كنيد من تاپيك هاي ديگه رو خوندم و نت برداري كردم اما درباره اشتباهات همسرم نميدونم چيكار كنم مثلا اينكه ازپولش چطوري استفاده كنه و هدر نده ازش خواستم ماشينشو بفروشه پرايد بخره كه بتونه اوقات بيكاريش بره آژانس كار كنه اون كارو كرد ولي چند روز بيشتر نبود و حالا همش ميگه از پرايد بدم مي آد و ميخواد بنز مدل هاي قديمي بخره هر روز ميره تو اينترنت و ميگه اينو بخريم اونو بخريم رو اعصابمه نمي دونم چيكاركنم منم مخالفت مي كنم نمي دونم كارم درست يانه آخه خرج پرايد كمتر و مصرفش و من بهش مي گم بزار يه كار بهتر پيدار كني با درامد بيشتر بعد ماشينتو عوض كن كه خرجشو داشته باشي ميگه باشه اما دوباره روز بعد همون حرفها رو ميزنه بخريم يا نه اعصابمو خورد كرده جايي كه كار ميكنه حقوقشو دير مي دن هيچي پول تو جيبش نيست به من ميگه تو بده بعد از حقوقم بردار حتي شارژ گوشيشو نداره اما نمي ره در بياره خواهرش براش شارژ خريده .( اين هم بگم كه ماشين به نام من كرده ) مي گه دوباره به نام تو مي كنمش ولي من برام به نام بودن مهم نيست فقط مي خوام دوباره اشتباه نكنه و ضرر نده نمي دونم چجوري حاليش كنم خواهش مي كنم كمكم كنيد حداقل باهام همدردي كنيد خانم اميدوار آقاي حامد 65 لطفا راهنمايي كنيد ... لطفا لطفا لطفا بقيه دوستان هم باهام حرف بزنند لطفا ...
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
تا به حال ازش خواستید که با هم پیش یک مشاور بروید؟
خودتون تا به حال رفتید؟
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام ممنون كه توجه كرديد .
به رفتم پيش مشاور از وقتي كه ازدواج كردم و عقد بودم همش پيش مشاور بودم انواع اقسام مشاورها ازمجاني گرفته تا 50 هزار توماني پيش آقاي قاسم زاده رفتم نمي دونم مشناسين يا نه خيلي معروفه من كلاس تي اي هم
يكسال تمام رفتم و آخرين بار با هم ولي فقط يك بار پيش مشاور رفتيم كه در بالا هم گفتم مشاور جلوي اون به من حرفهاي بدي زد گفت خودت خرجو بده وقتي اون نمي تونه فكر كن دوست پسرته حالا كه داره كار مي كنه گفت احساسي كه بينتون هست حيفه كه طلاق بگيري و اينك اگر دو نفر هميدگرو دوست داشته باشند تو يه اتاق 9 متري با يه تخت مي تونن زندگي كنن چون من گقتم مي خوام زندگي پيشرفت داشته باشم خونمو بزرگ كنم و دلم بچه مي خواد و اون گفت بچه مي خواي چيكار مگه حتما بايد بايد بچه داشته باشي نمي دونم حرفاش چه معني داشت و چرا گفت اما ديگه نرفتيم پيشش ازش ناراحت شدم نمي دونم كارم درست بود يا نه اما نفهميدم هدفش از اين حرفها چي بود يه جوري حرف زد انگار كه من گناه كار بودم حتي بهم گفت بتوچه كه مثلا 12000تومان از مامانش گرفته و رفته فيلم خريده اخه مگه ميشه ... لطفا كمكم كنيد .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
واقعا متاسفم براي مشاور هايي كه به جاي راهنمايي درست، آدم را گمراه مي كنند.
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خانم موفق ممنون كه مطلبم رو خونديد واقعا خيلي ناراحتم كرد حالا كه تلاش كرده بودم اونو به مشاوره ببرم و هميشه ميگفت مشاوره ها هيچي حاليشون نيست من واقعا ضايع شدم متاسفم ...
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام دوست عزیز.
فکر نمیکنید اگر بچه دار شوید همسرتان به غیرت نمی افتد تا کار پیدا کند و مسولیت بچه و زندگی را بپذیرد؟ بهتر نیست کارها را تقسیم کنید تا به مسولیتهای خودش پی ببرد؟آیا تا به حال بزرگتری یا کسی که از او حرف شنوی دارد با او در این مورد بی مسولیتی صحبت کرده است؟
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شیبا
سلام دوست عزیز.
فکر نمیکنید اگر بچه دار شوید همسرتان به غیرت نمی افتد تا کار پیدا کند و مسولیت بچه و زندگی را بپذیرد؟
چرا مثل مادر بزرگ ها براي حل مشكل، بچه دار شدن را تجويز مي كنيد؟
مي شه بپرسم اون بچه چه گناهي كرده؟
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
با سلام دوباره.قسمتهایی ازحرفهای مشاوره تون تا حدودی درست بوده(البته به نظر من) از جمله:این که اگر ایشون رفته و ار خانواده اش پول قرض گرفته و مثلا فیلم خریده به شما ارتباطی پیدا نمیکنه.(نه این مفهوم که توهین به شما بشه بلکه به این مفهوم که شما نمیتونید نگرش این فرد رو عوض کنید و بنابراین نباید به خاطر عواقب تصمیماتش نگران باشید)
الان مشکل شما دو حالت داره: 1.ایشون واقعا کار مناسب پیدا نمیکنه در حالیکه همه ی تلاششو میکنه.
2.میتونه کار پیدا کنه اما تلاش لازمو نمیکنه.
اگر واقعا تلاش میکنه شما هم همراهیش کنید اما با ظرافت و سیاست.(اگه لازم بود میگم براتون)
اما اگر تلاش لازم رو نمیکنه اون وقت مسئولیت شما بیشتر میشه.باید بزارید عواقب تصمیمات غلطشو ببینه.مثلا اگه پول گرفت برای بنزین رفت فیلم خرید فردا بنزین نداشت شما بهش پول ندید.اما تحقیرشم نکنید و باهاش بحثم نکنید.فقط بزارید ببینه در اثر تصمیمات غلطش عواقبی که گریبانگیرش میشه خودشو هم اذیت میکنه.احتمالا شما از این دسته خانمهایی هستین که شرایط مالی رو به هر نحوی سر و سامان میده این فقط بی مسئولیتی رو در همسرتون مضاعف میکنه.
در مورد تصمیم تعویض ماشین به نظر من این پیشنهاد و نپذیرید و در مقابل این که هر روز میاد و عکس ماشینهای قدیمی رو سرچ میکنه و میگه اینو بخریم اونو بخریم شما جر و بحث نکنید.همدلی کنید مثلا این طوری:آره خیلی قشنگه منم خیلی دوست دارم بخریمش ولی حیف الان شرایطشو نداریم ان شالله به زودی میتونیم.به این ترتیب نه موردی برای دعوا میمونه و نه تصمیم غلطی گرفته میشه.به اعصابتون مسلط باشین حتی اگه یک ماهم این کارو تکرار کرد شما همین شیوه رو در پیش بگیرید و بدون دعوا تصمیم درست رو عملی کنید.
(ناگفته نماند منم با همسرم در مورد مسائل مالی خیلی مشکل داشتم حتی الانم دارم.اما به محض این که شیوه های درست رو در پیش گرفتم بازخوردهای خوبی هم دیدم)
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام ممنون كه توجه كرديد .
در مورد بچه دار شدن خودم مي دونم كه اصلا تو اين شرايط صحيح نيست واقعا بچه بيچاره چه گناهي داره تازه كسي كه مسئوليت خودشو خواسته هاي خودشو نميپذيره و زنش براش مهم نيست چطوري با بچه عوض ميشه گاهي شده كه من مريض شدم واون حتي پول نداشته كه منو دكتر ببره وخودم دادم يعني هيچ وقت نداده چون نداشته نه اينكه نخواسته باشه . حالا اگر بچه بيارم مشكلاتم هزار برابر ميشه من منظور به اون كه پس تلاش كن تا كي ديگه بايد صبر كنيم اون 2 سال بامن فرق داره و هميشه شرايطي سني بچه روداره اما من 33 سالمه و زياد وقت ندارم در واقع هم برام مهم نيست اما بلاخره بچه دوست دارم وقتي يه بچه مي بينم حسرت مي خورمم م و اشك تو چشمم جمع ميشه كه چرا بايد زندگي من اينطوري باشه خوب دلم ميخواد چيكار كنم دست خودم نيست اما شرايطشو ندارم .
خانم اميدوار واقعا ممنون كه بازم به من توجه كرديد حرفهاي شما واقعا برام آرامش بخش و نت برداري ميكنم البته من اين چند وقته با مطالبي كه خوندم فهميدم كه اشتباه خودم چي اينكه من همش سرزنشش مي كنم كه ديگه اين كارو نكردم .
اون واقعا تلاش مي كنه اما كارپيدا نمي شه الان يه جا به صورت 24 24 شيفتي كار مي كنه صبح امروز مي ره تا فردا صبح . وقتي كار مي كنه واقعا كار مي كنه ام امان از روزي كه بيكار شه دوباره فرستادنش سر كار خيلي سخت قبلا گفتم تو اين هفت سال 5 بار بيكار شده و تلاش براي دوباره رفتن نكرده كه مثلا دفعه اول كه 7 ماه بيكار بود من به گفته مشاوره ها آزارش نمي دادم سمند داشت اما حاضر نبود بره آژانس كار كنه مي گفت در شان من نيست درصورتي كه قبلا راننده در اختيار بود چه فرقي داره نمي فهميدم تو ذهنش چي خيلي براش جابجايي سخت اما وقتي ميره ديگه ميره و به قول معروف جون سگ داره و خيلي كار مي كنه و توانايش زياده . قبلا ماهي يك ميليون درامدش بود اما دريغ از يك تومان كه جمع كرده باشه همشو خرج ماشين سي دي تعويض كامپيوتر لوازم صوتي ضبط ماشين رينگو لاستيك ... كرده اهل جمع كردن نيست الان هم ميخواد مثلا يه ماشين 3 ميليوني بگيره 1 تومن بمونه و بقيشو خرج كنه با اين چكار كنم البته از قبل خيلي بهتر شده قبلا همه اينها بود و بي ادب پرو زور مي گفت . الان مهربون شده و محبت مي كنه روابط احساسيمون خوبه اما كاراش و من مي بينم كه اون دوست داره اين كارو بكنه و من مخالفم و اينجوري داريم همديگرو عذاب ميديم بهش هم خيلي دوستانه گفتم كه من نيم خوام تور غذاب بدم ولي تفاوت فكر داريم من به فكر آينده ام تو فقط به الان فكر مي كنه بيا جدا شيم اول قبول كرد بعد كه ديد قضيه جديه زد زيرش .
با تشكر از لطف و محبت شما ميشه لطفا در مورد اون ظرافت و سياست برام توضيح بدين ؟
تو رو خدا از شيوه هاي درست بهم ياد بدين قول ميد م انجام بدم . منم خيلي اشتباه كردم چون خودم اعصاب نداشتم خيلي تحقيرش كردم اما ديگه خيلي خستم كرده بود 7 ماه خيلي زياده بعد از اون هم چند تا سه ماه دو ماه و غيره هيچ ريش سفيدي هم ندارند من خودم فكر مي كنم ريشه تو كودكيش داره چون مامانش خيلي لوس بارش اورده و پسر اول بوده و اصلا بهش مسئوليت نداده و الان هم اصلا به فكرش نيستند مادرش حتي از من شاكي كه چرا پسرم و اذيت ميكن مگه چي حالا مثلا 2 ماه بيكار شده فلاني چكهاي شوهرشو پاس ميكنه يا مثلا اينكه بيكار شده نرفته زن بگيره كه اصلا بد نميدونن طرز فكر اونها هم رو اين اثر داره به هر حال برا خودم متاسفم كه همچين انتخابي كردم كاش اون موقع آگاهي الان داشتم و انتخاب درست مي كردم اما ديگه گذشته اما از اينكه جايي هست كه بتونم حرفهامو بزنم خوشحالم از شما هم ممنون .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خواهر عزیزم
پیشاپیش عیدتون مبارک... روزهای قشنگیه و زیبایی این روزها با عشق و شفقت چند برابر می شه
دلنوشته هاتون رو خوندم، به هیچ وجه قصد ندارم شما رو نصیحت کنم یا همدردی کنم
و این نکته رو می دونیم که شما هیچ الزامی ندارید که زندگی با ایشون رو تحمل کنید و می تونید جدا شوید و طلاق با تمام بار منفی عاطفی که داره یک گزینه محسوب می شه، اما من احساس می کنم بازسازی رابطه شما فعلا بهتر از طلاقه
اما توصیه می کنم حتما طی روزهای اینده به پزشک زنان مراجعه کنید و شرایط بارداری رو بررسی کنید و ترجیحا تا ۶ ماه اینده باردار نشوید چون خیلی کارها باید انجام بدید
گام اول برای اینکه از وضعیت کنونی خارج شوید تصمیم برای تغییره.. یعنی باید تصمیم بگیرید تغییر کنید و بدونید بسیاری از مسائلی که برای شما اتفاق افتاده ناشی از عدم مهارتهای شما بوده و مسائل و خطاهای شناختی که باید دیر یا زود از شرشون خلاص بشید
دقت کنید در رابط بین همسران هرگز دنبال مقصر نمی گردیم چون وقتی رابطه ای خراب می شه هر دو طرف مقصرند
چند سوال و نکته؟
- دقیقا اگر بخواهید مانع و یا موانع سعادتون رو بصورت یک مساله در ابعاد جزئی مطرح کنید، دقیقا چه مسائلی رو عنوان می کنید؟
دقت کنید که جملات کلی نگید مثل : شوهرم بی مسئولیته! چون واقعا اینطور نیست ایشون اگر کار گیرش بیاد گفتید به شدت کار می کنه، یا اگر ماشین رو به نام شما می کنه نشان مسئولیت در قبال شماست، پس لطفا دقیق تر و جزئی تر
- شوهرتون با شما اختلاف سنی داره، کوچکتره یا بزرگتره؟
- دلیل ازدواج شما چی بود؟
- به نظر خانواده شما با ایشون اختلاف فرهنگی دارن، چقدر؟
- اگر صادقانه و عادلانه بخواهید انتظارات شوهرتون رو از خودتون بنویسید چی می نویسید؟
- ایا روابط شما با شوهرتون در حال حاضر با تنش همراهه؟
- می تونید دلائل ازردگیتون رو بنویسید؟
- تحصیلات هر دو شما؟
- درامد هر دو شما؟
- ایا در روابطتون جایی برای سکس باز کردید؟ چه کمیت و چه کیفیتی؟
- ایا شوهرتون ولخرج هست؟ گاهی خوشحال و گاهی ناراحت؟ خلق و خوی ایشون رو کمی تشریح کنید
- اگر ازمایشات هورمونی انجام داده اید ایا نتایج ان را دقیقا می نویسید؟ اگر ندادید چرا؟
- حساسیت های شوهرتون دقیقا چیست؟
توجه داشته باشید که شما چند خطای شناختی دارید که باید، الزاما، به هیچ وجه انجام ندید: ذهن خوانی می کنید/ قضاوت می کنید/ برچسب می زنید/ به سادگی وارد حریم خصوصی همسرتون می شید( باید براتون باز کنم)/ سرزنش می کنید( تلاش می کنید که نکنید اما هنوز چیزی ندیدیم)/ راهکار دارید/ بیش از اندازه به برداشتهای ذهنیتون مطمئنید/ با شوهرتون همدلی نمی کنید/ و همه اینها اصلا و به هیچ وجه به معنی مقصر بودن شما یا نبودن شما نیست
اگر بخواهید، سعادتمند خواهید شد
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام آقاي sci عيد شما هم مبارك بله واقعا روزهاي خوبي ومن كلا زمستونو خيلي دوست دارم وحالم خيلي خوب ميشه تو زمستون . خيلي خوشحالم از اينكه منو تحويل گرفتين باورم نمي شه ... ممنون
در مورد سوال اول مانع يا موانع : بيشتر فكر مي كنم مسائل مادي يعني فكر مي كنم كه اين وظيفه همسرم كه خرج منو بده اما اون حتي نمي تونه برا من يه خونه اجاره كنه و حتي براي اين كار تلاش هم نكرده تا الان فقط به فكر خودش بوده مشكلم اينكه فكر اقتصادي نداره مثلا اگر من مريض باشم كفشش پاره باشه اينها مهم نيست ميره شارژ اينترنت ميده كه بتونه بره توش عكس ماشين و غيره بگيره من سه بار از خونه انداختمش بيرون چون سر كار نمي رفت منم گفتم نمي خوامت تا قبل از اون حتي يك جفت جوراب هم برا من نمي خريد اصلا وظيفه خودش نمي دونست اصلا منو نمي ديد برا م هيچ كار ي نمي كرد پول بليط اتوبوس من قبلا سر كار نمي رفتم و چون دانشگاه ميرفتم آزاد خرجشو مادرم مي داد قسط خونرو مادرم مي داد قسط خونه من خيلي كمه اگر بگم خندتون ميگيره ولي چون من كار نداشتم همونم نمي تونستم بدم اما اصلا به روي خودش نمي آورد و فقط به فكر خودش بود و وقتي هم بهش مي گفتم بد دهني مي كرد مي يومد كارش سخت بود رانندگي از صبح تا شب قبلا كه من قبولش كردم تو يه آموزشگاه بود و ماهي 200 تومان مي گرفت من اون موقع فقط برام عشق مهم بود مگفتم با اگر كسي كسي رو دوست داشته باشه برا زندگيش تلاش مي كنه اون مي كرد ولي به من چيزي نمي داد باهام هم مهربون نيود مننقاشي خوندم خستگيهاشو از من مي دونست يه منتي سر من بود كه اون مجبوره بره سركار مي يومد جلو كامپيوتر ميشت و هرچي تحويل مي گرفتم باهام حرف نمي زد و مي گفت ولم كن اين چه عتيقه اي بستم به ريش خودم منو 5 شنبه ها تعطيل بود و منو از 4 شنبه مي برد خونشون تا جمعه شب با اينكه خونمون نزديك بود منو به زور اونجا مي خوابود و من مجبور بودم با داشتن برادر شوهر وسط حال بخوابم و تا صبح خودش با برادرش كامپيوتر بازي مي كرد البته اين تا قبل از اين بود كه كامپيوتر نداشتيم من درسم تموم شده و رفتم سر كار فرهنكسراها درس ميدادم كه جاهاي مختلف بودن يعني در روز ممكن بود دوره تهران بچرخم از افسريه به نارمك از نارمك به آزادي تا ديگه از مادرم پول نگيرم كه بعدش در اينن حين يه جا روز مزد رفتم برا تايپ وبعد از ظهر هم درس ميدادم و اون بيكار شده و هيچ تلاشي برا سر كار رفتن نكرد البته 7 ماه كه من اون موقع بهش وابسته بودم و بيرونش نكردم اما اخلاقش هم بد بود . مانع سعادتم اينكه اون به فكر زندگي نيست باري به هرجهت زندگي ميكنه .
سوال دوم بله اختلاف داريم اون 2 سال از من بزرگتره .
دليل ازدواج من 26 سالم بود و ديگه مي خواستم ازدواج كنم برام مهم نبود با كي و اين آقا رو ديدم كه خيلي ابراز علاقه مي كرد منم خوب دوست داشتم ازدواج كنم يجورايي هم فقط از تنهايي بود شايد اشتباه كردم كه از تنهايي ازدواج كردم و به مسائل مالي فكر نكردم حتي بيش خواهر آقاي حلت مشاوره رفتم و گفتن مسائل مالي حل ميشه و من ازدواج كردم چون اخلاقش خيلي خوب بود و پدروشون به ما قول خونه دادن طبقه بالاي خودشون كه ما دوران عقد بعضي موقعها اونجا بوديم كه بعد اونا يه پرستار داشتن طلاهاشون گم شده و پدرش به من گفت من تو و اينن پرستارو نمي شناسم شما 1 سال وارد زندگي ما شديد و هيچ كسي ديگه اي هم اين كارو نكرده اونشب تو اينجا بودي و به من تهمت زدن و مارو از آنجا بيرون كردند منم ديگه رفتم و بهونشون بود پدر شوهر من دو تا زن داره و اين خونه ماله اولي و اين پسر ماله دومي پس اوليها نخواستن ما اونجا باشيم و غيره كه سر داز داره .
بله از لحاظ طرز تفكرما باهم فرق داريم و اعتقادي اونها به هيچي اعتقاد ندارند حتي ديدم كه پدر شوهرم ميگه خدا كيه همه چي دست خوده آدم و غيره و نماز هم نميخونند
من نميدونم اون از من چه انظاري داره ميگه تو خوبي و من دوست دارم اما من وظيفم اينكه به همسرم محبت كنم براش غذا بپزم لباسشو بشورم واتو كنم و خونشو تميز نگه دارم كه همه اين كارهارو مي كنم ودوسش دارم بيشتر از اين منظور شما رو نفهميدم
الان باهم تقريبا خوبيم مشكل دارم اما تنش ندارم به غير از قضيه ماشين كه قبلا نوشتم باه مهربونيم
دلايل آزردگيم همين ندونم كاريهاش هست اخه چطوري اين همرو بنويسم مثلا منو هيج جا نمي بره دريغ از يه پارك يه بارم گولم زد گفت اگه ماشينمو بيمه كني مي برمت اون موقع مال خودش بود من كردم اما نبرد خيلي ناراحت شدم وقتي بهش گفتم يه حرفبدي بهم زد قبلا همش دوست بازي مي كرد منظورم قبل از بيرون كردنش منو به زور مي برد خونه دوستش مي خوابوند البته زنش هم بود با اون همه جا مي رفتيم اما با خانواده من رفت وامد نيم كرد همش آزارم مي داد توهين مي كرد دوستش يه بار اومد خونه ما گفت خونتون و بفروشين 5 ميليون بدين ما براتون يه وام 100 ميليوني مي گيرم اينم رفت رو اعصاب من فقط مي خواست خونرو از چنگ من در بياره البته دوستش بهش ياد داده بود وقتي ديدن نمي فروشيم زن دوستش بهم زنگ زد و گفت كپي سند يا سند و بدي بازم جور ميشه من الكي بهش گفتم دست مادرم و نميتونم بدم كه به شوهرش گفت شوهرش به همسر من و ما باهم دعوا كرديم اونها خيلي زندگي منو از هم پاشيدن كه بعدش رفت 3 ميليون نزول كرد و داد بهشون تا پول دار بشه تويه روز آفتابي كه اونها هم خوردنش و يه آبم روش تختمو فروختم كه نزول يارو رو بديم و از اقوام خودش و برادر من پول گرفتميم كه پول يارو رو بديم اونها وسايل خونشونو فروختن و 1.5 دادن و به دايش و پول برادر من موند كه آقا بقيشو با دوستش كه اينهمه بهش بدي كردهه بوده رفتن چين و پول برادر منو نداد آخه كدوشو بگم صد تا مثل اين گند زده و باز بعدش وقتي برگشتن بيكار شد و تلاشي نكرد و من براي كار استخدامم بايد به يه دوره 8 ماهه ميرفتم كه اون موقع اولين بار بيرونش كردم چون دستشو رو من بلند كرد شبي كه ميخواس بره چين به ماند كه مادرش اين كارو كرد آه خسته شدم واقعا حوصله اتون مي گشه اينها رو بخونيد
اون ديپلم نداشت و به من دروغ گفته بود كه دارم منم دانشجو بودم بعد ليسانس گرفتم هنر هاي تجسمي نقاشي
بعد از 7 سال تازه به زور من ديپلم گرفت و وآخرين بار به همين خاطر بيكار بود مثل دخترها نشسته بود تو خونه و مي گفت ديپلم كه اومد ميرم دنبال كار .
درامد اون 300 در امد من 600 يا 700 البته الان قسط دارم خونه تلويزيون وام گرفتم چون تلويزيون نداشتيم يعني نياورده بود .
فكر مي كنم سكسمون خوب باشه چون هر دومون لذت مي بريم و نميدونم چجوري يعني خوب .
من تيروئيد دارم و قرص لوو تركسين مي خورم البته خوب شدم و لي بايد ادامه بدم كه برنگرده .
همش مي خواد تو خونه باشه و جلو تلويزيون فيلم و اينترنت باشه برا بيرون رفتن اصلا وقت نيم زاره من خيلي دوست دارم باها ش برم بيرون قدم بزنم خريد بريم هميشه تنها ميرم دوستم تو طالقان يه باغ دارن اون موقع كه خودش هم با دوستاش بود هر چي بهش مي گفتم خوب بيا با دوستاي منم بريم بيرون نمي اومد راستي سيگار هم مي كشه نمي دونم حساسيتهاش چيه واقعا نمي دونم فقط عشق ماشين قديمي انگار تو باغ نيست نمي دونم . چيرهايي كه فكر مي كردم رو نوشتم نيم دونم منظورم و رسوندم يا نه بازم ممنون اميدوارم از حرفهام حوصله تون سر نره . چون خيلي طولاني شد من فقط تازه چند نكته رو نوشتم از اين كارهاي مالي اشتباه خيلي كرده اون مي تونه خوب باشه اما نمي خواد . در مورد ماشين بگم كه وقتي بيرونش كرده بودم برا برگشتش من براش شراط گذاشتم چون مي خواست جدا شم اما اون گفت نه دوستم داره منم گفتم پس يه خونه اجاره كن گفت نمي تونم گفتم برام طلا بخر اخه ما خريد عروسي نداشتيم چون نداشت اون موقع هيچي نگفتم و فقط فكر مي كردم عشق مهمم البته الان هم برام مهم نيست فقط ميخواستم بفهمه كه بايد برام يه كاري بكنه كه بعد پيشهاد دادم كه حالا كه هيچي نميتوني پس ماشينو به نام من كن گفت باشه و كرد نمي دونم كارم درست بوده يا نه اما من اصلا به ماشين اون احتياج ندارم الان هم زير پاي خودشه چونه من ماشين دارم .
يه كار مثبت كه كردم اين بود كه ديشب البته از تو مطالب تالار خوندم بهش اس مس دادم كه از اينكه كار مي كنه و برا زندگيمون زحمت ميكشه از ش ممنونم و اون هم خيلي مبادي آداب جوابمو داد برام عجيب بود و تشكر كرد و گفت كه تو تنها چيزي كهدارم و زندگيش هستم .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
يه چيز ديگه كه آزارم ميده اينكه هم كارها رو دوشه منه هم كار مي كنم ( البته منم كارم شيفتيه ) هم خرج خونه رو ميدم الان 2 ساله هم چون يا بيكاره يا حقوقش كم و حقوقش 200 قسط ماشينش و 100 مي مونه كه مال هزينه هاي خودشه و تازه بعدش هم بايد بيام خونه بشورم و بسابم بپزم اصلا استراحت ندارم خسته شدم منم آدمم نه بيروني نه مسافرتي نه تفريحي الان هم كه مرخصي گرفتم استراحت كنم كه خونه هستم . منن خيلي خسته ام .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام.منم خوشحال میشم نظر آقای Sci رو در این مورد بدونم خوشحالم که این دست تاپیکها هم توجه میکنن.:72:
همون طور که بقیه دوستان و اقای Sci هم بهتون گفتن شما یک سری خطا و واکنش غلط رفتاری دارین در حقیقت مجموعه ی رفتاری که شما نشون میدین خلاف همون ظرافتی هست که خدمتتون گفتم.حالا این ظرافت چیه؟باید شما کاملا نقش یک زن رو داشته باشین.یعنی به همسرتون احترام بزارید(حتی وقتی بیکاره!نه این که از خونه بندازینش بیرون).سرزنشش نکنید.تحقیرش نکنید.با حرفهاتون شخصیتشو تخریب نکنید.مشکلات مالی خللی در روابط عاطفیتون ایجاد نکنه.اون رو بادیگران و زندگیتونو با زندگی دیگران مقایسه نکنید.(میدونم کار خیلی سختیه.و ما خانمها فکر میکنیم مثلا با این کارها میتونیم عامل محرکی برای همسرمون باشیم که بره سر کار یا تلاششو بیشتر کنه اما متاسفانه بازخورد آقایون کاملا برعکس.من خودمم تا قبل از این که کاملا با این مسائل آشنا بشم رفتاری مشابه شما نشون میدادم اما همیشه نتیجه عکس میدیدم.اما با تغییر رویه و دادن روحیه و توجه و احساس افتخار به همسرم ایشون خیلی تغییر کرد)
خوب این یک روی سکه است اما روی دومش که برای هر خانمی خیلی مهمه و برای شما مهمتر داشتن سیاسته.حالا سیاست چیه؟وقتی شما کاملا و البته با جزییات خیلی بیشتری که خودتون در مورد زندگیتون میدونید کارهایی که گفتم رو انجام دادید باید رفته رفته مسئولیتهای زندگی رو به همسرتون برگردونید.(البته بگما انتظار معجزه نداشته باشی که یک شبه ایشون متحول شه این کار روند کندی داره.اما امکان پذیره برای من که جواب داده.و الان تازه بعد از دو ماه به مرجله ای رسیدم که منی که مثلا همیشه شارژ خونه رو از جیبم میدادم همسرم خودش میره میده) چطوری این کارو بکنید؟بزارید با مشکلات زندگی و عواقب تصمیم گیریهای غلطش تا حد ممکن روبه روشه.مثلا برای خونه خرید نمیکنه؟شما خریدهای عمده رو بکنید ولی لیست خریدهای جزیی رو بهش بدید بگید تهیه کنه و بعدش دیگه هیچ واکنشی نشون ندید نه غر سرش بزنید و نه مدام تکرار کنید ولی خودتونم تهیه نکنید(وقتی یه کم پیشرفت کنید حتی لازم نیست شما مثلا خرید عمده رو هم بکنید).این فقط یه مثال بود موردیشو خودتون باید تو زندگی پیدا کنید.
من یه مطلبی از مدیر سایت دیدم خیلی روم اثر گذاشت اگه پیدا کنم لینکشو براتون میزارم اونجا گفته بودن:تا حدی در این مسائل پیش برید که اگه حتی گوشت واسه خورش نداشتین همون جوری بدون گوشت درست کنید بزارید جلوش(البته بدون غر غر و تحقیر) اگه حتی مثلا آب و برف خونه تون قطع شد شما واکنشی نشون ندین.البته نمیشه یه دفعه پا به این مراحل گذاشت خودتون بسنجین ببیتید تا کجا میتونید پیش برید.مثلا به نظرم برای خرید تلویزیون اقدام نمیکردید.(اما با ظرافت)
پستم طولانی شد.اگه خواستین ویا سوال داشتین بازم میام.
موفق باشید:72:
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
نميدونم چرا زندگي شما رو كه خوندم ياد زن پسرعموم افتادم متاسفانه پسرعموم اصلا كار نميكنه مغازه داشت ولي تعطيلش كرد طفلي زنش هم شاغله هم كار بيرون ميكنه هم بچه داري تازه آقا طلبكار هم ميشه همه فاميل طرف زنشن ولي هيشكي حريف پسرعموم نميشه.حق داري خيلي سخته چون دارم از نزديك ميبينم زنش چه عذابي ميكشه من راه حلي ندارم فقط خواستم بگم ميدونم چي ميكشي ايشالا خدا بهت صبر بده و مشكلتون حل بشه:321:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جان سخت
مشاور جلوي اون به من حرفهاي بدي زد گفت خودت خرجو بده وقتي اون نمي تونه فكر كن دوست پسرته حالا كه داره كار مي كنه گفت احساسي كه بينتون هست حيفه كه طلاق بگيري و اينك اگر دو نفر هميدگرو دوست داشته باشند تو يه اتاق 9 متري با يه تخت مي تونن زندگي كنن ............. دلم بچه مي خواد و اون گفت بچه مي خواي چيكار مگه حتما بايد بايد بچه داشته باشي
مطمئنيد ايشون مشاور بودن؟!!!!!!!!! حرفاشون از صدتا دشمن هم بدتره ...............
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خانم اميدوار از اينكه به من توجه مي كنيد ممنون شما رو نديده دوست دارم حرفهاتون بهم آرامش ميده راستي مي خواستم بدونم شما چند سالتونه همينطوري از رو كنجكاوي .
از راهنمايهاتون استفاده مي كنم در مورد تاپيك آقاي مدير ديروز اين كارو كردم و گوشت نداشتيم و بدون اون درست كردم اما چون مرغ داشتيم گفت مرغ بريز توش منم هيچي نگفتم و انجام دادم اون با هر چيزي رازي ميشه مثلا اگر سه روز هم غذا نخوره براش مهم نيست مثلا توخونشون هم همينطور بوده هميشه اعتصاب غذا مي كرده .
الان يادم اومد كه بگم اوايل زندگي همشه بامن سر هر مسئله اي 3 روز 3 روز قهر مي كرد .
منم خيلي دلم مي خواد زودتر نظر آقاي sci رو بدونم . و كمكم كنه كه ايرادهامو برطرف كنم .
راستي همسرم به خوانوادش خيلي حساس بود الان بهتر شده البته الان من باهاشون رفت و امد ندارم .
راست ميگين نبايد تلويزيون مي خريدم اما چون عروس اورده بوديم و يعني برادرم ازداج كرده بود من مجبور شدم چون ابروم مي رفت به خاطر خودم اين كارو كردم ولي از ادارمون قسطي برداشتم كه اشتباه كردم چون همين يه معزل دعوا شده چون خانوادش از من خواستن كه اين كارو برا اونها هم بكنم و هي به همسرم فشار مي آوردن خلاصه حرفهاي خالي اي و خيلي اذيت شدم و عيدم هم خراب شده عيد بدي داشتم و اولين سال شيفتيم بود همسرم هم بيكار و من همش تو عيد سركار بودم اون موقع شيفت شب هم داشتم الان سه ماه كه ندارم و حالم خيلي بهتره شيفت شب خيلي آزادرم ميداد .
گلنوش خانم ممنون كه همدردي كرديد ممنون .راستي شما هم تو تالار مشكل دارين تاپيكتون كدوم موضوعه؟
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جان سخت
راست ميگين نبايد تلويزيون مي خريدم اما چون عروس اورده بوديم و يعني برادرم ازداج كرده بود من مجبور شدم چون ابروم مي رفت به خاطر خودم اين كارو كردم ولي از ادارمون قسطي برداشتم كه اشتباه كردم چون همين يه معزل دعوا شده چون خانوادش از من خواستن كه اين كارو برا اونها هم بكنم و هي به همسرم فشار مي آوردن ........
يعني چي دليل نداره كه شما واسشون تلويزيون بخريد.مگه نميبينن زندگي پسرشون رو چرا نبايد درك كنن؟اين جاي كمك كردنشونه؟
من مشكلي داشتم كه خدا را شكر با عروسي كردنمون حل شد ولي چون خواسته بوديد اين هم لينكش
http://www.hamdardi.net/thread-17701.html
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خوشحالم كه مشكلت حل شد مطلبت هم جالب بود . برا منم دعا كن .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
خواهرم،
پست 18 رو خوندم...
پستی که خواهم نوشت طولانی خواهد بود.. سر فرصت مطالعه کنید!
می دونم آزرده هستید و احساس بسیار بدی رو تجربه کردید اما:
0. بپذیرید که علت اصلی همه مشکلات شما شوهر شما نیست... هیچ زن و شوهری شبیه و الزاما مورد قبول هم نیستند... شاید 10 تا 20 درصد نظراتشون همپوشانی داشته باشه... مثل دو تا دایره رنگی که روی هم قرار می گیرند... یک دایره قرمز و یک دایره آبی... اورلپ overlap این دو دایره رنگ بنفشه...که شاید پر رنگ و شاید کم رنگ باشه... پس هر کسی مشکلات خودش رو داره! نقاط مثبت و منفی خودش رو داره!
- عواطف خودتون رو بشناسید و نسبت به عواطفتون حساس باشید/ ببینید در چه موقعیتی ناراحت شدید! احساس بدی داشتید! اون موقعیت رو شناسایی کنید و دیگه در اون موقعیت قرار نگیرید
همینطور در مورد شوهرتون!
1. برچسب بی مسئولیتی رو برای مدتی از شوهرتون جدا کنید! برچسب نزنید!
2. به حقوق فردی خودتون و شوهرتون احترام بگذارید
وقتی می گیم حقوق فردی بسیاری از موارد در ذهنمون می آد، مثلا لوازم شخصی... شاید بسیاری از خانمها تصورشون از حقوق فردی چک نکردن وسائل شوهرشون باشه! اما حقوق فردی به اینجا ختم نمی شه ... شما باید به ایشون حق بدید:
- تنهاباشند (و تنها باشید)
- اشتباه کنند ( البته هر کسی اشتباه می کنه باید عواقب اشتباه رو بپذیره) اما نباید سرزنش بشه!
- نه بگویند
- تغییر عقیده بدهند
- گاهی سکوت کنند ( توجه داشته باشید که مدت سکوت باید مشخص باشه)
- تصمیم بگیرند ( در مواردی که به خودشون مربوط می شه، ایشون مختاره که کار خودش رو خودش انتخاب کنه!)
- اظهار نظر کنند
- با نظر شما موافقت نکنند
- آنچه دوست دارند رو بگویند! ایشون دوست نداره بره تو آژانس کار کنه! نمی تونید بگید چون دوست نداری پس بی مسئولیتی! دوست نداره سوار پراید بشه! بگید نه! باید سوار پراید بشی!
3. به شخصیت، نظرات، پیشنهادات و تجربیات ایشون احترام بگذارید. به عبارت بهتر اعتبار زیادی برای ایشون قائل باشید
4. یک نکته بسیار مهم! فراموش نکنید! ایشون شخص اول زندگی شماست! شخص اول، اولویت اول!
5. به گذشته خودتون و تصمیماتی که گرفتید احترام بگذارید! به هیچ وجه هرگز تکرار نکنید که روزی من اشتباهی کردم و با ایشون ازدواج کردم... اینکه آیا عشق برای ازدواج کافی هست یا نیست... پول چه نقشی داره! ببینید.. مثالی می زنم! وقتی می خواهید تابلو رنگ روغن رو بسازید... بوم نیاز دارید! اما این بوم، تابلو نهایی است؟ نه... این بوم سفید، عشق شماست... قلم بر می دارید و نقش می زنید... گاهی لازم هست این نقش ها رو با روغن یا تربانتین رقیق کنید... گاهی لازم هست که ترکیب کنید... گاهی نقشی می زنید و دلچسب نیست! دوباره می کشید... من عاشق دستمال رنگی نقاشم! نوک قلمهاش رو با اون پاک می کنه... گاهی رنگهای اضافی رو جمع می کنه... پول حکم یکی از رنگهای اصلی رو داره مثل زرد! بدون زرد می شه نقاشی کرد.. اما یه مونوکروم monochrom یا تک رنگ... یا یه کار ترکیبی اما نه یه کار عالی!
تو زندگی اگر بوم نداشته باشی... رنگ زردت به هیچ دردی نمی خوره! اما اگر بوم داشته باشی... حتما رنگ زرد رو خواهی داشت! می تونی امتحان کنی!
شاید لازم باشه خیلی کار کنید... شاید لازم باشه قسط خونه رو بدید! قسط تلویزیون رو! خرج خونه رو!
اما اول خدا رو شکر کنید که می تونید... و خدا رو شکر کنید که ایشون هم سالمند و شما هم!
و دوم اینکه قانون داشته باشید! یعنی بسیار خوبه که شما کمک می کنید و به دلیل استعداد و توانایی بیشتر، درآمد بیشتری دارید! اما این درآمدتون الزاما مربوط به خرج خونه نیست... پس می تونید بدون اینکه مراقب باشید و بترسید قانون خرج درآمدتون رو بطور شفاف بیان کنید. مثال : من 700 تومن درآمد دارم که از این 700 تومن ماهیانه 200 تومن قسط می دم و 150 تومن خرج منزل می کنم.. باقی پول رو پس انداز شخصی می کنم! وسلام!
- شما این روزها، در این سنین، اختلالی رو تجربه می کنید که قبلا در این تالار توضیح داده ام و اون سندرم سی سالگی است که شاید تا یکی دو سال دیگه همراه شما باشه... سندرم سی سالگی چیزی شبیه حس بلوغه که شما رو از دوران جوانی خارج می کنه و به دوران میانسالی راهنمایی می کنه.. این سندرم با اختلالاتی شبیه حس پریشانی، غلبه افکار منفی، احساس پشیمانی از کارهای گذشته، نا امیدی، نارضایتی از وضعیت کنونی و ... رو بهمراه داره با تمرینات ریلکسشن، مدیتشن، عبادت، سعی کنید که آرامش رو بدست بیارید.. تمرینات تنفسی برای شما بسیار مهم خواهد بود
ضمنا هر وقت افکار منفی به شما هجوم می آورند که متاسفانه کم هم نیستند... تمرین تنفس کنید و به اون افکار استپ بدهید!
6. از شوهرتون تمجید و تعریف کنید!
شما مدتها با سرزنشها، از خونه بیرون کردنها، تهدیدها، و خطاهای مهارتی که انجام دادید ایشون رو به موضع انفعال هل دادید و عملا عزت نفس ایشون رو به عنوان یک مرد ویران کردید! فکر نکنید که مرد شما در خونه اینگونه است و در بیرون شیر غران!!! به هیچ وجه اینطور نیست... در بیرون منزل دهها برابر منفعل تر است! علت بیکاری و عدم اشتیاق به کار ایشون رو در رفتارهای خودتون ( که به جای رفتار جرات مندانه و صریح، رفتاری پرخاشگرانه رو انتخاب کردید) باید جستجو کنید. ایشون سر کار نمی ره! چون احساس خوبی نداره... چون احساس نمی کنه کار مهمی داره می کنه! چون اصلا کسی بهش تکیه نکرده...
7. بدون انکه بترسید به ایشون تکیه کنید! بگذارید زمین بخوره... بلند می شه! مطمئن باشید قویتر بلند می شه! بگذارید مرد شما باشند ایشون!
8. از همین الان گذشته رو فراموش کنید و به هیچ وجه نبش قبر نکنید! این رو گفت... این رو گفتم! دیپلم داشت... نداشت... دروغ گو بود... نبود... فراموشش کنید! سخته اما تمرین کنید! این پرونده های راکد، که هنوز بایگانی نشده رو بایگانی کنید و فراموششون کنید! بگذارید نابود شوند... این فکرها مانع از آن خواهد شد که انرژی لازم رو برای ساختن زندگی داشته باشید و روابطتون بازسازی نشه
9. از امروز که عید هم هست! ( راستی دوباره عیدتون مبارک) روش زندگیتون رو تغییر بدید
قوانین زندگیتون رو تعیین کنید، تصویب کنید/ برای هر چیزی باید قانون داشته باشید: روابط داخلی، مخارج، مالی، روابط خارجی، سکس، دوستان، خانواده ها، برای هر چیزی!
مثال:
قانون1. هر موقع کسی از دیگری ناراحته، بهش بگه! این یه قانونه... اگر شما از ایشون پرسیدید که ناراحته یا نه! گفت نه... پس رها کنید و بگذارید تنها باشه
قانون 2. هیچ کجا بدون هم نمی روید!
قانون 3. در مورد مسائل مالی توافقات رو بنویسید!
و و و
10. گفتگو کنید. از امشب 10 دقیقه با شوهرتون گفتگو کنید. سر مسائل ساده... مثلا ماشین...
11. به هیچ وجه! توجه کنید به هیچ وجه! روی خط قرمزهای هم نروید... به هیچ وجه! این یه قانونه! مثلا ایشون از ماشین بسیار خوشش می آد... فورا نگید ای بابا! بازم ماشین!!!
12. نقاط مثبت شوهرتون رو کشف کنید و در پست بعدی حداقل 10 نقطه مثبت ایشون بنویسید ( تکلیف)
13. وقتی ایشون صحبت می کنه و یا از چیزی ناراحته... همدلی کنید! همدلی یعنی فراتر از احساس خودتون باشید و ایشون رو درک کنید! همدردی با همدلی فرق می کنه ها! گاهی شما نمی تونید با ایشون همدردی کنید.. مثلا ایشون تصادف کرده و ماشین خراب شده! شما اگر تصادف نکرده باشید نمی تونید بگید من تو رو می فهمم!
اما شما می تونید با یه محکوم به اعدام هم همدلی کنید... مثال: آره می فهممت! خیلی حس بدیه! آدم اعصابش به هم می ریزه!
شما در همدلی: کار ایشون رو تایید نمی کنید، فقط احساس ایشون رو درک می کنید/ احساساتشون رو انکار نمی کنید/ سرزنش نمی کنید/ قضاوت نمی کنید/ تخریب نمی کنید/ مقایسه چه مثبت چه منفی نمی کنید/ راهکار نمی دید/
14. با ایشون در جهت تغییر روند زندگی صحبت کنید و بگید که باید زندگیتون تغییر کنه.. و از ایشون بخواهید که سعی کنند
15. روی آرامش خودتون کار کنید. من تمرینات تنفسی رو به شما توصیه می کنم که می تونید با جستجو در همین تالار پیدا کنید
16. آداب گفتگو رو قبلا نوشتم، بخونید!
خواهر خوبم! زمان، صبر و شکیبایی که خواهید داشت موجب خواهد شد که مشکلتون به مرور زمان حل بشه... تصور نکنید که انسانها مثل کامپیوتر باشند... امروز همه چیز رو پاک کنیم و دیگه چیزی نباشه! دوباره نصب کنیم...بسیاری از اختلالات و مشکلات زندگی شما، مربوط به تربیت های شما دو نفر و عدم مهارتهای زندگی شما بوده و هست... زمان می بره تا اصلاح بشه...
شکیبا باشید
چند تا موضوع فراموش نشه:
1. شما یک زن هستید! ( حتما نسبت به قاعدگی و زمان آن، حساس باشید و شوهرتون رو در جریان خلق و خوی خودتون بخصوص در آغاز هفته چهارم، (یک هفته قبل از شروع پریود)، قرار بدید
2. مراجعه به پزشک زنان و آمادگی جهت بارداری بدون اینکه این موضوع تبدیل به یک بحث در منزل بشه! این موضوع فعلا محرمانه است تا شما تستهای لازم برای آمادگی برای بارداری رو انجام بدید
سعی کردم خیلی مختصر بنویسم
سوالی بود بپرسید
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خيلي ممنون و واقعا خيلي ممنون نمي دونم چي بگم
فعلا شكه شدم
اين همه مشاوره رفتم تا حالا هيچ كدومشون اينطوري منو روشن نكرده بودن بازم ممنون .
اما يكم گيجم و رو حرفهاتون خيلي بايد فكر كنم هر جملتون جاي تفكر بسيار داره .
صحبتهايتان را واقعا قبول دارم در واقع كم آوردم
الان سه روزه كه شروع كردم و اصلا سرزنش نمي كنم اصلا بلكه نيرو هم مي دم با جملاتي كه از تو تالار پيدا كردم
مثلا در مورد دوستي كه گفتم به خاطر اون خيلي عذاب كشيدم سر سند خونه و اون سه ميليون ديشب گفت بهش زنگ زده و گفته بيا باهم كار كنيم يعني برگرده به كار قبليش چون اينجا حقوقشو ندادن و بدن هم اونقدري نيست من هميشه وقتي اسم اون مي اومد دادو بيداد مي كردم و مي گفتم اسم اونو جلو من نيار چطور مي توني با كسي كه انقدر بهت بدي كرده حرف بزني ...
اما ديشب در جواب بهش گفتم تو مرد خونه اي و تو بهتر از هر كسي مي توني تصميم بگيري تصميم تو تصمييم منه هر جور صلاحه همون كارو بكن حتي دو بار نظر منو پرسيد كه چيكار كنيم ولي من اون موقع چيزي به ذهنم نرسيد فقط باهاش مخالفت نكردم .
اما يه سئوال از صحبتهاتون برام مطرح است ؟
كه اگر قرار ه هر كسي كار خودشو بكنه هر كس اشتباه خودشو بكنه مثلا اگر اون ماشيني كه خودش دوست داره بخره كه قبل از اين داشت مثلا 6 سيلندر بود و وسايلش اصلا نبود و حتي پولشو نداشت كه خرجش كنه و خراب بود حتي نمي تونستيم باهاش جايي بريم پس عملا خريد همچين چيزي اشتباه و من طبق گفته شما نبايد سرزنش كنم مخالفت كنم نظر بدم و تو اين مدت اين ضررها باعث عقب رفتن ما شده تازه برا كسي كه كار درست و حسابي هم نداره پس چطوري بايد بهش بگم بايد .
بايد بزارم خودش بفهمه ؟
به نظرتون خيلي دير نمي شه ؟
يا يه آدم بعد از 35 سال هنوز نيمدونه چي به نفعش هست ؟
يه آدم چقدر وقت داره اشتباه كنه از اول شروع كنه ؟
يه وام 10ميليوني كه بايد 5 سال ماهي 200 تومان قسط بدي تبديل بشه به همچين ماشيني و در نهايت 4 تومان بمونه بازم بزارم كار خودشو بكنه و اشتباه كنه .
و دقيقا اين كار ها رو وقتي كرد كه من رهاش كرده بودم گفتم بزار هر كاري مي خواد بكنه .
سرزنشش هم نمي كردم نمي گم اصلا ولي يكسال تموم رهاش كردم و اون اين كارهارو كرد چند تا كار ديگه ...
عوض كردن سيستم كامپيوتر تو شرايط بيكاري
البته مي خوام به قول شما اين پرونده ها رو ببندم
زندگي جديد شروع كنم و تمام و كمال بهش تكيه كنم
شايد اون دفعها با نا اميدي منتظر بودم اين دفعه با اميد حتما درست ميشه
به هر حال مي خوام مثل يه زن سنتي باشم كه مخارج رانمي پردازه كمك ميگيره تقاضاي نظر مي كنه و هم اشتباه مي كنه و غيره ...
10 نقطه مثبت ايشون :
1 - با محبت است خوش قلب و آرومه مهربونه
2- تو كارهاي خونه بعضي موقعها كمكم مي كنه غذا ميپزه
3- مهمون داريم كمك مي كنه
4-بهم خيانت نكرده
5-مي دونم منو خيلي دوست داره
6- هميشه بعد از خوردن غذا ازم تشكر مي كنه و ميگه خيلي خوبه
7-اگر يه روز يا شباي حال نداشته باشم غذا درست كنم باهام همكاري مي كنه و هرچي بود مي خوره .
در ضمن ما خونمونو باهم رنگ كرديم - و هفته پيش برام يه طبقه درست كرد كه وسايل اضافيمو توش بزارم (البته بعد از 6 ماه كه اون تخته رو زمين بود ) به هر حال زد اين مهمه
اين هاي كه ميگم از نظر خودم مثبته نمي دونم واقعا :
باها م كاري نداره گير نمي ده كه هر جا برم هر وقت بيام مگر مسافرت اما بازم هميشه قبول مي كنه به اينكه چي بپوشم از نظر حجاب كلا خيلي آزاد هستم
بازم خيلي ممنون
يه سئوال ديگه داشتم
من قبول دارم كه من نبايد بهش بگم چي كار كنه مثلا بره آژانس اما آيا خودش نبايد بفهمه مثلا وقتي هيچي تو يخچال نيست الان حقوقشو ندادن مي تونه بره اين كار رو بكنه بهتر هيچي كه ...
يعني حق داره نره ؟
يعني تواين شرايط بايد به دوست داشتن خودش فكر كنه ؟
پس زندگي مشترك چي ميشه و يعني چي ؟
ببينيد منم شغل خيلي سختي دارم كه حتي اصولا آقا پسرا ازش فرارين نمي خوام بگم چي چون فكر مي كنم فهميده باشيد من شغلم نقاشيم بود تدريسم اما به خاطر زندگيم ازش گذشتم و يه شغل مردونه انتخاب كردم شايد اشتباه كردم اما خوشحالم كه استخدامم ودستم جلو كسي دراز نيست خيالم راحته به دوست داشتنمم هم فكر نكردم اون موقع شرايطم اون طوري بوده حالا اين طوري آدم اگر كسي يا زندگيشو دوست داشته باشه هر كاري ميكنه .
آيا اين درسته كه هر كس به دوست داشتن خودش فكر كنه ؟
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
با سلام.جان سخت عزیز من دیروز چند سوال مشابه از آقای sci در مورد تاپیک شما پرسیدم ایشون هم بسیار عالی جواب دادن با اجازه ایشون و البته با اجازه ی خودت(چون طرف سوالات من نبودم) اون سوالات و جوابها رو به اختصار میارم.
سوالات من در مورد قسمتهایی از پست شماره 27 آقای Sci است که اون قسمت از پست رو عینا و سوالمو پس از اون میارم:
آنچه دوست دارند رو بگویند! ایشون دوست نداره بره تو آژانس کار کنه! نمی تونید بگید چون دوست نداری پس بی مسئولیتی! دوست نداره سوار پراید بشه! بگید نه! باید سوار پراید بشی
این حرف شما کاملا صحیح و متناسب با حقوق فردیه(آزادی در عقاید و ابراز اونها) اما آیا در شرایطی که مثلا یک فرد بیکاره تمام مخارج به عهده ی همسرشه خونه اش قسطیه و الی اخر و ایشون به جای این که به دنبال چاره باشه به سلایق و علائق خودش اهمیت میده(اونم نه یک موضوع حیاتی بلکه موضوعی که شاید در درجه چندم اهمیت باشه.مدل ماشین!) نشانه ازمشکلی در شخصیت و تفکر ایشون نیست؟یا شاید منظور شما آزادی فقط در بیان خواسته ها بوده نه عملی کردنشون؟
دوم اینکه قانون داشته باشید! یعنی بسیار خوبه که شما کمک می کنید و به دلیل استعداد و توانایی بیشتر، درآمد بیشتری دارید! اما این درآمدتون الزاما مربوط به خرج خونه نیست... پس می تونید بدون اینکه مراقب باشید و بترسید قانون خرج درآمدتون رو بطور شفاف بیان کنید. مثال : من 700 تومن درآمد دارم که از این 700 تومن ماهیانه 200 تومن قسط می دم و 150 تومن خرج منزل می کنم.. باقی پول رو پس انداز شخصی می کنم! وسلام!
راه حل بسیار جالبیه کاری که اکثر مشاوران در شرایط عادی برای نحوه ی خرج کردن حقوق یک حانم در منزل توصیه میکنن هم همینه.اما با شرایط این خانم فکر نمیکنید همسر ایشون عملا به این حد از حقوق ایشون تکیه کرده و با گفتن جمله ی بقیه شو پس انداز میکنم آنش درگیریهاشون شعله ورتر میشه؟
پاسخهای ایشون:
به نظر نمی رسه کسی که راننده تمام وقت بوده و به سختی کار می کرده، اینطور بی مسئولیت باشه! کسی که ماشینش رو به نام همسرش می کنه اون قدر دلبسته ماشین باشه و مدل ماشین و ... شاید علاقه مند باشه .
اما در مورد حقوق فردی، باید عرض کنم که این حقوق فردی در خانواده با حقوق فردی در جامعه متفاوته! فرد حق داره تا جائیکه به زندگی مشترک مربوط نمی شه، در مورد خودش عقایدش رو مطرح و اجرا کنه. می تونه از مدلهای ماشین و یا علاقه مندی دیگه ای رو در حد مقدوراتی که داره پیگیری کنه! اما باید مرزهای این موضوع بصورت قانون مشخص باشه..
اما وقتی خانم، به ایشون تکیه نمی کنه... وقتی ایشون پول بنزین رو خرج می کنه و خانم اون پول را جایگزین می کنه! وقتی کسی روی ایشون حسابی به عنوان یک مرد باز نمی کنه.. این رفتارها بیشتر می شه!
اما در مجموع، منظور از این راهکار، احترام به حقوق فردی شخص در محیط خانواده است که متاسفانه در بعضی مواقع چون با ذهن خوانی ما، مخلوط می شه، رعایت نمی شه!
مثلا می گیم: اگر امروز ولش کنم و بذارم بره دنبال علاقه اش... فردا نمی تونم جمعش کنم! فکر می کنه همینجوریه... اما وقتی می گیم به این خانم که بدون ترس بهش تکیه کن! اون نمی تونه دنبال هر کاری دلش می خواد بره... پول بنزین رو خرج کنه! تو خیابون می مونه
-در مورد راهکاری در مورد وضع قوانین مالی، این موضوع شاید در ابتدا موجب دلخوری فرد راحت طلب بشه! اما در آینده نزدیک که معمولا 21 روز طول خواهد کشید موضوع به عادت تبدیل می شه... البته اون چیزی که گفتم مثال بود برای قانون! حالا این قانون که باید مورد توافق همسران باشه، می تونه این باشه که تمام خرج منزل رو خانوم بدن و حقوق آقا مستقیما خرج اقساط بشه... قانون بسته وضعیت مالی افراد فرق می کنه
اما صراحت و قاطعیت می طلبه! و این نکته باید در خانواده روشن باشه که حقوق زن مال خود زنه نه خانواده!
راستی دوست عزیز من در آستانه 25 سالگی هستم.نمیدونم تصور شما از سن من بیشتر بوده یا کمتر اما امیدوارم براساس سنم از حرفهام برداشت خوب یا بد نکنید.
خوشحالم که میتونم با حرفهام کمی آرومتون کنم
موفق باشید:72:
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جان سخت
اما يه سئوال از صحبتهاتون برام مطرح است ؟
كه اگر قرار ه هر كسي كار خودشو بكنه هر كس اشتباه خودشو بكنه مثلا اگر اون ماشيني كه خودش دوست داره بخره كه قبل از اين داشت مثلا 6 سيلندر بود و وسايلش اصلا نبود و حتي پولشو نداشت كه خرجش كنه و خراب بود حتي نمي تونستيم باهاش جايي بريم پس عملا خريد همچين چيزي اشتباه و من طبق گفته شما نبايد سرزنش كنم مخالفت كنم نظر بدم و تو اين مدت اين ضررها باعث عقب رفتن ما شده تازه برا كسي كه كار درست و حسابي هم نداره پس چطوري بايد بهش بگم بايد .
بايد بزارم خودش بفهمه ؟
به نظرتون خيلي دير نمي شه ؟
يا يه آدم بعد از 35 سال هنوز نيمدونه چي به نفعش هست ؟
يه آدم چقدر وقت داره اشتباه كنه از اول شروع كنه ؟
به هر حال مي خوام مثل يه زن سنتي باشم كه مخارج رانمي پردازه كمك ميگيره تقاضاي نظر مي كنه و هم اشتباه مي كنه و غيره ...
***
يه سئوال ديگه داشتم
من قبول دارم كه من نبايد بهش بگم چي كار كنه مثلا بره آژانس اما آيا خودش نبايد بفهمه مثلا وقتي هيچي تو يخچال نيست الان حقوقشو ندادن مي تونه بره اين كار رو بكنه بهتر هيچي كه ...
يعني حق داره نره ؟
يعني تواين شرايط بايد به دوست داشتن خودش فكر كنه ؟
پس زندگي مشترك چي ميشه و يعني چي ؟
آيا اين درسته كه هر كس به دوست داشتن خودش فكر كنه ؟
سلام خواهرم،
بسیار عالیست که تصمیم دارید تغییرات رو ایجاد کنید و مطمئن باشید زود نتایج درخشان این تغییرات رو خواهید دید... چند نکته از فرمایشات شما و در پاسخ به سوالات شما (که البته خانم " یک زن امیدوار" بسیاری از اونها رو اشاره کرده اند و پاسخی داده ام) :
- همه انسانها، بواسطه حقوق فردی که دارند می توانند اشتباه کنند و نباید سرزنش شوند. حتی خود شما می تونید اشتباه کنید و نه خودتون و نه هیچ فرد دیگری اجازه سرزنش شما رو نداره، اما بعد از اشتباه چند نکته رو باید در نظر گرفت:
1. باید مسئولیت اشتباه رو به عهده بگیریم. این قانون و اصلی اساسی است که بدون توافق همسران باید بپذیریم! پس وقتی کاری می کنیم باید بدونیم که اگر اشتباه باشه، مسئولیت انرا پذیرفتیم
2. از اشتباه باید درس بگیریم. اینگونه نیست که فردی اشتباه کند و دوباره و سه باره اشتباه رو تکرار کند بواسطه اینکه حقوق فردی او این است که می تواند اشتباه کند. یعنی بعد از اشتباه به جای آنکه شما ایشون رو سرزنش کنید که ای بابا! پولت رو خوردند! این ماشینه چی بود خریدی؟؟ به ایشون کمک می کنید! یعنی می گید مهم نیست! من بعد باید حواسمون رو بیشتر جمع کنیم و ماشینی که این وضعیت رو داره خریداری نکنیم! به شکل تجربه به اشتباه نگاه کنید... نه اینکه با منتقد درونی و ذهنی همسرتون همدست بشید و ایشون رو محکوم کنید! همواره راهی رو برای حل مسائل خودتون انتخاب کنید که منجر به حل مساله شما بشه... نه تحریک عواطف؛ دست گذاشتن روی نقاط ضعف؛ و رفتارهای هیجان زده! اگر اینگونه رفتار کنید، بی شک دیر نمی شه!
3. یک نفر که اشتباه می کند نباید برای ان اشتباه تمام عمر خود رو تاوان پس بدهد! پس سرزنش اکیدا ممنوع!
4. قوانینی بگذارید که منجر به تکرار اشتباه نشود و این قوانین رو توافق کنید. مثلا من بعد اگر خواستیم چیزی بخریم تحقیقات کافی رو پیرامون آن می کنیم تا سرمایه هامون خراب نشه!
5. حدود اشتباه رو تعیین می کنیم بواسطه همون قوانینی که گفتیم! مثلا ایشون نمی تونه اشتباها معتاد بشه!
- با اینکه مثل یک زن سنتی رفتار کنید موافق نیستم! احتیاج به تغییراتی دارید که گفتم!
- شما 7 مورد و در مجموع 8 مورد از محاسن همسرتون رو عنوان کردید... ایشون اونقدرها هم بد نیست و زندگی شما یک بستر مناسبه برای بازسازی... خیلی امیدوار باشید!
حتما فکر کنید و نکات مثبت دیگر ایشون رو بنویسید!
- بله حق دارند نروند! انتخاب کار رو نمی تونید به ایشون تحمیل کنید! ایشون می توانند با توجه به روشهای مشروع ، قانونی و مورد توافق، امرار معاش کنند و هزینه شما و زندگی مشترک رو از درآمدشون بپردازند. البته شما می تونید به ایشون پیشنهاد کنید که کاری رو انجام بدهند، این هم از حقوق فردی شماست! اما شاید ایشون با شما موافق نباشند!
در هر صورت این مشکل ایشونه که باید مخارج زندگی رو تامین کنند... ( نکته این قصه ها همونه که گفتم، بدون اینکه بترسید به ایشون تکیه کنید! بذارید دستش رو بذاره روی زانوی خودش! اگر می خواهید کمکش کنید، خیلی عالیه! اما با قانون و توافقات!)
در انتها، خواهر هنرمندم!
از شما می خواهم که دو نفر رو با تمام وجودت و از اعماق قلبت ببخشی! اول خودت رو و بعد همسرت رو و با توکل به خدا شروع کنی!
هر سوالی بود بپرسید
هر ابهامی بود چه در این پست و چه در پست قبلی
امیدوارم تمرینات تنفسی رو شروع کرده باشید و آداب گفتگو رو پیدا کرده باشید و بخونید!
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خانم اميداور محترم و آقاي sci عزيز از اينكه انقدر به من لطف داريد واقعا ممنونم ونميدونم چجوري از شما دوستان با محبت تشكر كنم .
من واقعا خوشحالم حالم خيلي خوب است خيلي از اينكه با اين راهكارها واقعا ارامش گرفتم و اروم شدم . و واقعا فهميدم كه كجاي كارم اشتباه بوده :
من واقعا علي رو قبول نداشتم واين حس رو اون فهميده بود چون بهش انتقال داده بودم ناخداگاه و بهم گفته بود كه تو منو دوست نداري وقبول نداري من واقعا اشتباه كردم .
اما با اين اس مس هايي كه اين چند روز بهش دادم اون هم از حالت خستگي و افسردگي در امده و شارژ شده و به من گفت كه واقعا احتياج داشته ازم ممنون شد و تشكر كرد .
ما باهم گفتگو كرديم خيلي به آرامي و بسيار خوب بود در مورد ماشين و غيره
من حتي بهش گفتم كه منم اشتباه كردم كه تو رو سرزنش كردم و اون تشكر كرد
اون اشتباهاتش رو در مورد ماشين و غيره قبول داره .
ببخشيد كه تو يه پست به هر دو دوست عزيز جواب دادم .
اون همشه از پس انداز من خبر داشته و هيچ چشم داشتي نداشته وميدونه كه من پس انداز مي كنم .
ما در باره ماشين حرفت زديم و من بهش گفتم كه خواستش برا من مهمه و قبول دارم كه نبايد خواسته خودمو بهش تحميل مي كردم و برا تصميمش ارزش قائلم گفتم كه اگه خواست مي تونه ماشيني كه دوست داره بخره .
و خوب حال يه مشكل پيش امده !!!!! (ميشه جواب اينو زودتر بهم بدين تا فردا ؟)
اينكه اون جو زده شد و خيلي سريع يه دوو كه اون رو هم كه خيلي دوست داره رفتيم ديديم منم موافقم و مشكلي ندارم و البته اون گفت كه بازم ماشينون به نام من مي كنه فقط نيم خواد پرايد سوار شه .
الان مشكلم فقط اينكه اون ماشينو كه ديده تا پنج شنبه مي خواد به نام بزنه چون فروشنده عجله داره و علي ميگه ماشين تميزي و ازدستش مي ديم و علي از من يه كمكي ميخواد چون ميدونه كه من پس انداز دارم ميگه بيا اين ماشينو با پس انداز بخريم و بعد جمعه اون ميره عبدل آباد و پرايد و ميفروشه و پول منو پس ميده نمي دونم اين كارم درسته يا نه ؟؟؟؟؟؟
آخه مادرم قبلا نا همش به من مي گفت كه خودتو داخل بازيهاي اين نكن بزار هر كاري ميخواد خودش بكنه حالا ايا دارم اشتباه مي كنم يا مسئله اي نيست .
خيلي زود برا اون كاري كه خودش ميخواد عجله مي كنه اصلا صبور نيست
من مي گم صبر كن اينو بفروشيم بعد حال يكي ميخريم
يكي از ناراحتيهام هم اينكه استرس مي گيرم كه نكنه باز اشتباه كنيم و اگه خانوادم بفهمن نمي دونم چه برخوردي مي كنن خواهش مي كنم بهم بگيد كارم درسته يا نه ؟؟؟؟؟
البته تحقيق كرده كه وسايلاش هست و 4 سيلندره و مصرفش هم خوبه .
مي خوام بهش اعتماد كنم قبولش كنم كه بلند شه كه اعتماد به نفس پيدا كنه
البته اينم بگم كه پول اين ماشين با اون مساوي است .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام خواهرم؛
بسيار خوبه،اما شما اول راه هستيد و اين نتايج فقط نتايجي هست كه حاصل تصميم شماست و بايد راهكارها را مداوم به كار بگيريد.
ضمنا منكات مثبت همسرتون يادتون نره! 7 تا نوشتيد...
از همسرتون بخواهيد هيجان زده نشوند و مطمئنا اين اتومبيل آخرين اتومبيلي نيست كه شما مي بينيد
حتما از نظرات فني و بدنه و سند و ... مطمئن بشيد و با مشاورين فني آشنا و مطمئن صحبت كنيد
اما اصل كجاست؟
اصل داستان نظر شماست (شما دو نفر)!!! اگر نظر شما با در نظر گرفتن تمامي جوانب مثبت هست و مبني بر حمايت، ( كه البته حمايت هم كافي نيست،بايد مراقب باشيد كه قوانين شما شكسته نشه، و توافقات ضمانت اجرا هم داشته باشه،چه بهتره كه بگيد مثلا روز شنبه سند بزنند، با پول پرايدي كه فروخته ايد، البته اينها يه پيشنهاده و من نمي تونم جاي شما دو نفر تصميم بگيرم)
اما آنچه در قصه شما مهمه و مورد سوال شماست اين هست كه به هيچ وجه لازم نيست در جريانات زندگي همسران، خانواده آنها وارد شوند و دخالت كنند. ببينيد وقتي شما قوانين و حريم خودتون رو داشته باشيد(هر دو شما) هيچ كسي به خودش اجازه نخواهد داد در مورد شما تصميم بگيرد و انتظار اجراي آن تصميم رو داشته باشد! چرا كه شما دو نفر نزد خانواده ها يك هويت كاملا مستقل هستيد با تصميمهاي يكسان و البته شايسته! حق داريد تجربه كنيد، و البته مسئوليت تجربه هاي شما با خودتونه!
پس آنها رو در جايگاه خودشون قرار بديد و هرگز وارد زندگي و تصميمهاي خودتون نكنيد.
توصيه مي كنم پستهاي قبلي رو با دقت بسيار زيادي مطالعه كنيد
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
با سلام و تشكر از محبت شما
چشم پستها را باز هم مي خوانم . تمرينات تنفسي را انجام ميدم چون قبلا هم انجام ميدادم خيلي وقت پيش .
روي نقاط مثبت ديگر هم دارم فكر مي كنم فعلا به جز اينها چيز ديگري نيست .با تشكر از شما و ممنون
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
با سلام خدمت خانم اميدوار عزيز و آقاي sci محترم من چند تا سوال داشتم .
1- اينكه من در مورد اداب گفتگو چيزي پيدا نكردم ميشه راهنمايي كنيد ؟فقط يه مهارتهاي ارتباطي بود كه خيلي كم بود همونه ؟
2- درضمن در مورد تغييرات خودم فعلا فقط همان مسائلي كه گفتيد مثل سرزنش نكردن و اينكه بدون ترس به او تكيه كنم و چند مورد ديگر همان ها كافيست يا اگر باز كارديگري بايد انجام دهم يا لينك ديگري است كه بخوانم لطفا راهنمايي كنيد ؟
3- من يه مشكل با خودم داشتم نمي دونم كه مطرح كردن آن اينجا درست است يا نه يا باي با يه موضوع جديد وارد شوم و نمي دانم كه كلا اينجا از اين مسائل را هم حل مي كنند يا نه اما در هر صورت من مپرسم اگر مقدور بود جواب دهيد ؟ لطفا
و ان اين است كه من يه اخلاق خيلي بدي دارم كه ان بيشتر در زماني اتفاق مي افتد كه برنامه ريزي هايم را ديگران بهم بزنند يا وقتي كه چيزي گم مي كنم مثلا همان روز كه براي سند زدن ماشين مي خواستيم بريم من خواستم مداركم را بردارم كه ديدم شناسنامم نيست بعد ديدم كه كارت ملي هم نيست شروع كردم به قاطي كردن و اين جمله هارو با خودم تكرار مي كردم كه چرا نبايد باشه هميشه اينجا بوده بايد باشه و خيلي عصبي ميشوم يا كه طفلك علي بيچاره همش منو آرام مي كرد و ميگفت يه دقيقه بشين فكر كن و ببين كجا گذاشتي نفس عميق بكش چرا اينجوري مي كني كه بعد تازه اون يادش امد كه هفته پيش ضامن مادرم شده بودم و گفت دست اون نيست و من تازه يادم امد كه اونجاست خيلي حالت بدي بود نمي دونم چرا اينجوري هستم يا مثلا وقتي قراره يجا برم و كاري انجام دهم اگر كسي وسطش بگه فلان جا هم بريم باز همين طوري ميشم مي خواستم بدونم يعني من مشكل اعصاب دارم يا به خاطر فشار زندگي بوده البته پيش روانپزشك هم رفتم چيزي نگفتن فقط قرص دادن كه من يه مدت خوردم وديگه نخوردم البته اين مشكلم با دوره اي كه ميرفتم و شب كاري هايم خيلي شديد تر شده بود و الان بهترم ولي باز هم بعضي اوقات اتفاق مي افتد ميخواستم بدونم يعني من نارحتي اعصاب دارم و بايد چيكار كنم لطفا كمكم كنيد مي خوام اين مشكلم حل بشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
آداب گفتگو رو برات مي ذارم...
-- سبك گفتگو: بهترين سبك گفتگو، گفتگوي صريح است... يعني كاملا واضح و غير مبهم! در اين شيوه شما احساسات، خواسته ها و افكار خودتون رو بيان مي كنيد. از يك طرف حالت منفعل نداريد كه احساس كنيد داره از شما سو استفاده مي شه... و از سوي ديگر با توجه به اينكه عواطف همسرتون رو شناسايي كرديد خودتون رو با احترام به اون عواطف و ارزشها به نحوي معقول تطبيق مي دهيد . در اين فضا از پيش بيني احساسي به جاي ذهن خواني استفاده مي كنيد. افراد صريح، همواره انعطاف پذيرند چرا كه به نيازهاي ديگران،عواطف و احساسات ديگران احترام مي گذارند و چون اعتماد به نفس دارند همواره دنبال خواسته هاي خود نيستند... اين صراحت به سرعت موجب صميميت مي شود! عملا شما اين فرصت رو براي شوهرتون هم قائل هستيد كه برنده بشه و نمي خواهيد كه برنده باشيد! در اين روند ايشون هم به سرعت ياد مي گيره با شما صريح صحبت كنه... و اجتناب نكنه! شما صريح نمي گيد و سعي مي كنيد حرفتون رو بخوريد! بعد مي شيد بمب ساعتي...همه رو يه دفعه مي ريزيد بيرون! نترسيد! احساساتتون رو صريح بگيد... مودبانه و محترمانه! با شرايط فوق و توصيه هايي كه در ادامه مي گم!
-- اين كه مهارت گفتگو كردن چه زماني به كار مي آيد زماني است كه شما و همسرتون داراي اختلاف نظر هستيد و يا متعارض عمل مي كنيد / يا / موضوع بسيار حساس است كه صحبت معمولي در رابطه با آن بسيار دشوار است
-- در گفتگو دو موضوع بسيار مهم است! يكي حالت كلام شما ( تن صدا، بيان، شيوه بيان) زبان بدن شما! عملا شما با هر دو گفتگو مي كنيد... حتي نوع پوشش شما در گفتگوي شما بسيار مهم است... مثلا نمي شه با لباس خواب در رابطه با موضوع مهمي صحبت كرد!
-- استفاده موثر از جملات "من"، از جانب خودتون صحبت كنيد نه همسرتون!
روش استفاده از جملات من استفاده از روش XYZ هست:
هنگامي كه در موقعيت X ، عمل Y را انجام دادي، احساس Z كردم! ترتيب اين بافت مهم نيست اما اين ترتيبي كه گفتم بهترينه! مثلا چندي پيش ناراحت بودي كه همسرت وسائلش رو پراكنده مي كنه... اگر از جملات تو استفاده كنيم : " تو عادم شلخته اي هستي!" تو اصلا به فكر نيستي كه منم خسته ام و سر كار بودم!!! "
اما جملات من: وقتي مياي خونه ( موقعيت X) و وسائلت رو پراكنده رها مي كني ( عمل Y)، احساس ناراحتي مي كنم( بيان احساس Z)
-- متكلم وحده نباشيد و به همسرتون فرصت دهيد جملات شما رو كامل كنه و تكرار كنه
-- در هنگام گفتگو وضعيت مناسب همسرتون داشته باشيد ( اگر نشسته، بنشينيد) (ايستاده، بايستيد، )
-- در چشمانش نگاه كنيد و گاهي دستانش را بگيريد
-- شنونده فعالي باشيد: يعني:
1/ توجه كنيد، تو آشپزخونه ظرف نشوريد بگيد حرف بزن مي شنوم! گوشم با توئه!!!
2/ به احساساتش توجه كنيد/ يكسري از مساول رو نمي گه اما شما مي فهميد از حالت بدنش! آنها رو رد گيري كنيد و بازگو كنيد... ( خيلي ناراحت شدي!! ) شايد عقايدش رو بگه اما احساسش رو نگه!احساس رو كشف كنيد!
3/ به طنين و لحن صداي شوهرتون مثل يك گوينده راديو گوش كنيد!
4/ اعتبار بخشي كنيد!
کی از موارد مهمی که یک گفتگو رو موثر می کنه اعتبار سازی یا اعتبار بخشی است و بی اعتبار سازی هم یکی از مهمترین مواردی هست که گفتگو رو تخریب می کنه...
اعتبار بخشی عملا ارتباط کلامی و حرکتی شماست (زبان شما و زبان بدن شما) که همسرتان رو آگاه می کنه که همراه او هستید.. به آنچه می گوید علاقه نشون می دی و احترام می گذاری، به تجربه اش بها می دی هر چند اگر کاملا هم موافق نباشی
مثلا می گی : به نظر می رسه کار مهمیه! .... فکر می کنم تجربه بزرگی بوده! گاهی با تکان دادن سر و یا حتی جملاتی که نشان دهنده درک صحیح از احساسات ایشون هست اعتبار بخشی می کنید! احساس می کنم امروز خیلی این موضوع خسته ات کرده! فکر می کنم واقعا نمی خواستی باهاش همراه باشی!
اگر در مورد افکارش صحبت می کند و یا با جملاتی احساساتش رو بیان می کنه به اونها اعتبار بدهید
بعضی مواقع در گفتگو شما کاوش می کنید در مورد احساسی که واقعا عنوان نمی شه! مثلا شوهر شما در رابطه با موضوعی صحبت می کند و نمی گوید چقدر ناراحت شده! شما می پرسید: به نظرم این موضوع ناراحتت کرده! شاید شوهر شما به شما بگه: نه اینطور نیست... (اما متوجه شده که شما به احساساتش توجه داشتید و این کافیه)
شما در روند اعتبار بخشی عملا تایید نمی کنید... از احساسات خودتون فرا تر می رید و گوینده رو درک می کنید...
هرگز جای او صحبت نکنید و عملا حرفی تو دهنش نگذارید در این فرایند شما هیچ نیتی نباید داشته باشید... جز گوش دادن و درک و توجه! همین
5/ سوالهاي باز بپرسيد تا اطلاعات بيشتري بگيري! تشويقش كنيد اطلاعات بده!
6/ گفته هاش رو بدون كم و كاست و زياد كردن، خلاصه كنيد و بهش بگيد
چند تا موضوع هم هست كه گفتگوي شما رو تخريب مي كنه:
1. تشديد! گفتگوي ديشب و امروز صبح شما رو تشديد خراب كرده! شما چيزي رو مطرح مي كني/ همسرت با كلام بدتري پاسخ مي ده/ شما منفي تر پاسخ مي دي/ او منفي تر و دعوا مي شه! چي كار كنيم نشه!!!
-- نياز نيست برنده بشيد!!!
-- تن صدايتان رو نرم كنيد و سريعا اعتبار بخشي كنيد!
2. بي اعتبار سازي: شما گاهي بدون آنكه واقعا بخواهيد تجربيات و احساسات همسرتون رو محترمانه و يا غير محترمانه تحقير/ انكار و بي اعتبار مي كنيد! جملاتي مثل : اصلا اينطور نيست! فكرت اشتباهه! ايني كه ميگي غلطه!!! يا سرزنش مي كنيد!: گفتم اينطوري نكن! يا مقايسه مي كنيد: يارو هيچي حاليش نيست! وضعش رو ببين!!!
براي جلوگيري از اين موضوع، اعتبار بخشي كنيد
3. تفسير منفي نكنيد. از جملات و عبارتها تفسير منفي نكنيد/ شنونده باشيد و ذهن خواني نكنيد
4. از بحث اجتناب نكنيد/ كناره گيري نكنيد! اينكه محل رو ترك كنيد و برويد و يا يك دفعه ساكت باشيد! طفره بريد...
*براي هفته اي كه مي آد هر شب 20 دقيقه گفتگو كنيد! اما نه در رابطه با مسائل مهم و حياتي! راجع به مسائلي كه نه مهم هستند و نه تعارض داريد...
* از شوهرتون تشكر كنيد كه 2 بار آن با عبارت بهت افتخار مي كنم همراه باشه... شيوه تشكر حتما با جملات "من" باشه... احساس خيلي خوبي دارم...
خیلی موارد به شما گفته شد پستهای قبلی رو بخونید
نه بیماری عصبی ندارید.. فقط زمان هایی که اینطور می شید حتما تمرینات تنفسی کنید و سعی کنید بر اضطرابتون غلبه کنید.
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام.خوشحالم که قدم در راه درست گذاشتین.میتونم بپرسم پزشک براتون چه دارویی نوشته؟
صحبتهای آقای Sci رو حتما عملا اجرا کنید.
موفق باشید
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
با سلام به خانم امیدوار عزیز ببخشید که دیر جواب دادم اخه ویندوزم خراب بود دکتر بهم قرص سیتا لو پرام داده اما نمی دونم برا چی می خوای راستی من تاپیکهاتو خوندم هر 4 تاشو میشه با هم حرف بزنیم و نتایج و یادگیر هامونو در اختیار هم بزاریم در واقع باهم دوست باشیم تو خیلی شرایطت مثل من هست می خواستم یه چیزایی بهت بگم که برام اتفاق افتاده و نتیجه گرفتم اما بعضی ها قبولش ندارند .
یکی اینکه من هر دفعه که علی رو بیرون می کردم نه برای تنبهش فقط به خاط اینکه دیگه توانم تموم میشد و میخواستم طلاق بگیرم اما زود بر می گشتم یعنی با التماس اون . البته اون چون قبلا هم توسط پدرش هی بیرون می شده فکر می کرد یه تنبیه و یه ماه خوب بود بعد از اول شروع می کرد اما دفعه سوم وقتی بیرون شده خیلی جدی بودم حتی شماره مو عوض کردم که باهام تماس نگیره و گف تم همه چی تمو مه وسلام که فقط به مامانم زنگ می زد که مامان م می گفت خودتون می دونید و شرایط منو بهش می گفت که این راهکار رو یه مشاور بهم گفت و گفت از ابزارهات استفاده کن که من پرسیدم خونه مال منه بیرونش کنم گفت اره چون علی خیلی بد بود علاوه بر مشکلات مالی مشکلات اخلاقی هم داشتیم یعنی دوسم نداشت ناراحتم می کرد منو هیج جا نمی برد و غیره و غیره می خوام بگم بر خلاف دیگران که فکر می کنند من نباید علی رو بیر ون می کردم ولی حداقل اخرین با ر که 50 روز بود باعث شد قدره منو بدونه و حداقل علاقش مثل روزهای اول بشه البته من خودم با حمایتهای زیادی پروش کرده بودم به نظر من دوری البته بدون هیچ ارتباطی تاثیر داره نمی دونم البته ادمها متفاوتند نمی دونم که الان تو چه شرایطی هستی میشه برام بنویسی البته اگه دوست داشتی من که این چند وقته با چهار تا اس مس زندگیم متحول شده اصلا باورم نمی شه ولی من مطمئنم اگر بیرونش نکرده بودم الان قدرمو نمی دونست و با 4 تا اس مس انقدر زود تغییر نیم کرد چون من که از اول این طوری نبودم خیلی هم خوبو مهربون بودم و فقط محبت می کردم حتی بهش هم گفتم گفت که اره راست می گی من خیلی نامردی کردم زیاد سر تو درد نمی ارم اگه دوست داشتی از اوحوالت برام بنویس .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام گلم.ببخشید که منم دیر جواب دادم یه کم سرم شلوغه.اسم داروتونو برای این میخاستم که ببینم تشخیص پزشک چی بوده که گویای مشکل شما از نظر ایشون به جز یک اختلال اضطرابی ضعیف چیز دیگه ای نبوده خدا روشکر.
خوشحالم که تاپیکای منو خوندی و امیدوارم براتون مفید بوده باشه.
از این که دوست خوبی مثل شما داشته باشم خوشحال میشم.اگه سوال خاصی دارین یا تجربه خاصی به قول خودتون که دیگران راجع بهش متفاوت فکر میکنن میتونیم باهم تبادل عقیده کنیم.
در مورد بیرون کردن همسرتون از خونه من نظرم شخصیمو میگم: ما همیشه باید طولانی مدت به کارایی که میکنیم فکر و نگاه کنیم.شاید بیرون کردن ایشون در مورد این که قدر شما رو بدونه کمک کرده باشه(که البته من راجع به اونم شک دارم!) اما ایراد دیگه اش اینه که حس اعتماد به نفسشو که لازمه ی مسئولیت پذیریه تضعیف میکنه.
خوب اون وقت تکرار این کار از همسرتون به قول خودتون یه آدم بی مسئولیت میسازه.
اگه سوال خاصی دارین (در مورد زندگی خودم یا هر چی) در خدمتم.
موفق باشین:72:
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
سلام دوست عزیز
نی خواستم کمی از احوال خودم بگم
من بسیاری از کارهایی که آقای اس سی ار گفته بودند را مرتب نوشته و هر روز سر کار می خوانم و اجرا می کنم
در حال حاضر من و علی باهم بسیار خوبیم و مشکلی نداریم
به تاپیکهای دیگر که جناب اس سی ار جواب دادند رفته و انها رانیز نوشته و خواندم
در مورد رفتار جرات مندانه که به خانم لیلا موفق یاد داده بودند
من دیدم که علی هم از من خیلی بیشتر رفتار جرات مندانه دارد
حالم خوبه ولی این هفته 2 بار عصبانی شدم به خاطر دلیلهای بیرونی و ربطی به علی نداشت اما خیلی غر زدم و کنترلم را از دست دادم و بعد پشیمان شدم و از علی معذرت خواهی کردم واقعا دلیلی نداشت که حرص بخوردم
در حال حاضر دو مشکل دارم
یکی اینکه نمی خوام با خانواده همسرم رفت و امد کنم البته سر این موضوع با علی به توافق رسیدیم از عید خونشون نرفتم اما علی رفته و من مشکلی نداشتم اما میدونم که ته دلش ناراحته و گاهی اوقات غیر مستقیم این مسئله رو مطرح کرده !!!!!!
می خوام بدونم که
آیا تو این شرایط باید صبر کنم که روابطمون بهتر بشه بعد رفت و امد کنیم ؟
یا حالا که اون زیاد اصرار نداره من هم چیزی نگم تا اصرار کنه ؟
در ضمن اون با خانواده من رفت و امد میکنه اما نه خیلی فقط مراسم مهم مثل پاگشا بله بران و عروسی و غیره
صبر کنم اگر دوباره مطرح کرد با عقد قرارداد باشه یا تعداد خاصی رو مشخص کنیم ؟
در ضمن این را هم بگم که اون 50 روز که من نبودم و خیلی قبل تر از اون اونها هیچ وقت حال من را که نپرسیدند هیچی حتی باعث دعوای ماهم شدند اما الان نیم خوام شکایت کنم یا برچسب بزنم چون یاد گرفتم که
ادمها را نمی شه عوض کرد
باید احساساتم را کنترل کنم
به حرفهاشون اهمیت ندم
و قبول داشته باشم که من خوبم و تو خوبی
اما می خواستم بدونم که ایا نبایدانتظار داشته باشم که تو این چند وقت حالی از من می پرسیدند ؟
ایا این درسته که از علی بخوام که اونها اول با یه شیرینی بیان خونمون یا یه احترام بهم بزارن یا حداقل به خودم زنگ بزنن بعد از اون روزها چند دفعه جلو من از علی حالمو پرسیدن البته تلفنی حتی با یکی از خاله هاش که قبلا مثلا ارتباط خوبی داشتم به خونمون زنگ زده و پیغام گذاشته اما سلام و احوالپرسی رو جمع بسته من می گم اگه با من کار داشت خوب به موبایلم زنگ می زد علی دودفعه بهم گفت به پروین زنگ زدی ؟؟؟؟ من گفتم نه فقط همین !!
نمی دونم الان رفت وامد باهاشون درست یا نه از لحاظ روحی برام مهم نیست چون تقریبا ارومم اما واقعا دلم نمی خواد به بینمشون
یه سوال دیگر اینکه در نوشته های خانم موفق نمی دونم فکر کنم ایین نامه مادرشوهرداربود خلاصه یه جا خوندم که کیمیا نام گفته بود که می خوام کر لال باشم بی تفاوت باشم ایا این درسته ؟؟؟؟؟؟؟
اگر اره چرا ؟؟؟؟
چون من تو تی ای خوندم که برای روابط تلاش کنید اگر نشد کات کنید .
مشکل دیگم که یه جور درد دل اینکه کاشکی علی یه کار خوب پیدا می کرد دلم براش می سوزه همیشه از کار شانس نداشته هر جا رفته یا جمع شده یا تعدیل شدن یا حقوق ندادن شاید اگر یه کار خوب داشته ما این همه مشکل نداشتیم خوشحالم که باهم خوبیم . امیدوار جان اگر دوست داشته از احوال خودت برام بنویس که الان رابطت با همسرت چطوره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دوست دار تو
چند تا نکته مثبت از علی اینکه :
وقتی من بهش اس مس می دم از روی نوشته یا مطلبی که خوندم اس می زنم ولی اون وقعا منو شگفت زده می کنه چون یه جوابهای میده اسمی ولی انگار از رو کتاب نوشته اما سر کاره ومی دونم از خودشه
اینکه اون همیشه به من ابراز احساسات می کنه و از جملات خوبی استفاده می کنه وکلمات خوب
خیلی رعایت خستگی منو می کنه
از آقای اس سی ار هم به خاط محبتهاشون تشکر می کنم .
نکات مثبت علی
دیگه اینکه اون با من مثل یه دوست یهنی مثل دو تا دوستیم اصلا بهم سخت نمی گیره هیچ وقت ازم ایراد نمی گیره مثلا اگر خونه بهم ریخته باشه رعایت منو می کنه میگه ولش کن هر وقت حال داشته انجام بده
همش دلش می خواد من کنارش باشم با هم فیلم ببینیم کنار هم باشن
من خیلی یییییییییییی خوشحالم بابا من خوشحالم می خواستم باهاتون تقسیمش کنم
الان که فکر می کنم می بینم دیگه برام هم مهم نیست که با خانوادش هم رفت و امد کنم خوب اونها هم اینجوری اند من نباید از اونها تایید بخوام شاید توقم زیاده نباید به رفتار هاشون حساس باشم و زیاد فکر کنم همه که یجور نیستند .
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
پیش از هر چیز خوشحالم که تونستی راه درست رو پیدا کنی و خدا رو شکر میکنم که نتایج خوبی هم دیدی.به همین شیوه ادامه بده اما:سعی کن مطالعه کنی.در مورد مسائل خانوادگی، مشکلات بین همسران و غیره.چون اگرچه دوستان راهنماییهای خوبی میکنن اما چون اینجا فقط موارد خاص مطرح میشه برای مایی که مدتی در زندگیمون مشکل داشتیم تنها راه اینه که سطح آگاهیمونو بالا ببریم تا بتونیم هم پیشگیری کنیم و هم از زندگی بیشتر لذت ببریم.
در مورد رفت و آمد با خانواده ی همسرت شیوه ی شخصی که من در پیش گرفتم اینه(چون منم با خانواده ی همسرم مشکلاتی داشتم) سعی میکنم به وظایفم در حد یک عروس و بسیار طبیعی عمل کنم اما بیش از اندازه مایه نمیزارم و عملا حساسیتم رو نسبت به اونها به صفر رسوندم.به این ترتیب در موقعیت شما من به عنوان یک عروس برای آشتی با خانواده ی همسرم پیش قدم میشدم البته وقتی که آمادگیشو داشته باشم(به قول آقای sciوقتی شرایط پایدارتر شد) اما بعد از این آشتی به یک باره شعله ی روابطو این قدر زیاد نمیکردم که خودمم کباب بشم.البته در صورتی برای این آشتی پیش قدم بشین که بعدا منتشو سر همسرتون نزارید!
و اما در مورد من وهمسرم:شرایط ما بسیار بهتر از قبل شده.من خیلی تغییر کردم حتی زاویه دیدم هم به زندگی تا حدودی عوض شده همسرم هم همراهی میکنه هر چند کندتر!هنوز بعضی از مشکلات قبلی در رابطه ی ما وجود داره اما تا حدود زیادی تحت کنترل در اومده همسرم هم بیشتر نقش یک مرد رو تو زندگی بازی میکنه اما هنوز نه تا اون حدی که باید اما در کل وضع رابطه ی ما حالت صعودی به سمت بهبود پیدا کرده و من از این بابت خیلی خوشحالم.
امیدوارم که شما هم حالا که تونستید مسیر خوشبختی رو پیدا کنید با تمام وجود براش تلاش کنید
موفق باشید:72:
-
RE: با همسر بي مسئوليت و بي تفاوتم چه كنم
خواهرم،
فعلا نیازی نیست به فکر خانواده علی باشید تا شرایط کاملا پایدار بشه... حداقل تا 20 روز دیگه...
از اینکه خوشحالید، خوشحالم
همواره سربلند باشید
در آغوش یکدیگر پایدار و جاودان