همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
سلام
نمی دونم از کجا باید بگم ... به طور کلی قضیه رو میگم که پسری هستم دوستی را با یه همجنس خودم حدود چند سال پیش شروع کردم که چند سال بزرگتر منه حدود چند ماهی صمیمی بودیم که کم کم به مشکل برخوردیم و من به دلیل بعضی اخلاقیاتش تقاضای قطع رابطه داشتم اما قبول نمی کرد سر این قضیه اتفاقات زیادی افتاد پای خانواده ی من وسط کشیده شد و ... خلاصه هیچ جوری مجاب نشد که قطع رابطه ی کامل کنیم و قرار شد ماهی یه بار تماسی با هم داشته باشیم بعد از اون کم کم فاصله ی تماس ها کم شد و قرار حضوری گذاشته شد و هر دفعه هم ایشون گلایه داشت که چرا با من صمیمی نیستی و چرا دوستیمون مثه قبل نمی شه و هر دفعه ما با هم بحث داشتیم و می گفتم من نمی تونم این دوستی که تو می خوای رو برات بیافرینم ولی قبول نمی کرد و می گفت تو با من اینجوری هستی و با بقیه هیچ مشکلی نداری ...
خلاصه اینقدر ادامه پیدا کرد این بحث ها تا بهم گفت که تو منو داغون کردی بدبختم کردی تو منو به خودت وابسته کردی و الان می خوای نباشی و من انتقام این کار رو ازت می گیرم اینم بگم آدمیه که هر کاری ازش بر میاد طی اتفاقاتی که بینمون افتاده از اوایل تا به الان ایشون خشونتی گاهی از خودش نشون داده که واقعا من پی بردم دست خودش نیست ...
یعنی ایشون شدیدا عاطفیه خیلی خیلی زیاد و اینطور که میگه من اولین دوستی جدی عمرش بودم و این عاطفه ی خیلی زیاد و وابستگی زیاد که حتی باعث میشه برای من گریه کنه باعث شده اینطور که میگه شبها خوابش با مشکل مواجه بشه و این عاطفه ی زیاد دیوونش می کنه و دست به کارهایی می زنه که واقعا خودش هم نمی خواد ...
من دقیقا فهمیدم حسادت می کنه که من با کسی دوست باشم هر چند اینو انکار می کنه .. دوست داره صمیمی ترین دوستم اون باشه .. از پول و محبت هر چی بگی تا الان دریغ نکرده برای من اما می خواد من برای اون باشم ... تو این بحث آخری می گفت من بیچارت می کنم من چون دوست دارم بیچارت می کنم و زندگی برات نمی ذارم تو باید با من باشی هر روز با من تماس بگیری هر روز بیای من ببینمت و از این جور حرفا.
من هم واقعا ازش می ترسم به دلایل اتفاقی که افتاده و دیدم این هر کاری ازش بر میاد و وقتی دیوونه بشه هر کاری می کنه و می دونم اینها از عاطفه ی غیر عادیش ناشی میشه
تا حالا ما چند بار خواستیم قطع رابطه کنیم قبول نکرده یا اگه کرده مقطعی بوده یا دوباره تو خیابون جلو راهم میومده یا بازم کار رو به بحث می کشونده ...
حالا این آخری قرار شده که یا من دست یه دوستی صمیمی و بدون ترس باهاش بدم یا اینکه برای همیشه خداحافظی کنم ... اما حس کردم تا به حال ایشون حرف زیاد می زنه یعنی هر دفعه یه چی میگه نمی شه اعتماد کرد به حرفاش یعنی من اگه بگم نه مطمئن نیستم دوباره یک ماه دیگه پیداش نشه ...
اینقدر مغرور هست که اصلا راضی نمیشه پیش روانپزشک یا کسی بره ... هیچ کس را غیر خودش و افکارش قبول نداره ...
نمی دونم آیا شما میگید ایشون با این شخصیت می تونه از من دل بکنه یا خیر ؟چون من الان شدیدا فکرم درگیره و در وضعیت بدی هستم
البته من به چیز کلی تعریف کردم و گرنه این ماجرا جزئیات زیاد داره ...
لطفا اگه می تونید راهنمایی کنید خصوصا افرادی که تو این زمینه تجربه ای دارند یا صاحب نظرند چون واقعا نیاز دارم ... ممنون میشم
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
شما چند سال داربد ؟
دوست محترم شما چند ساله هستند ؟
كجا با هم آشنا شدبد ؟
علت انتخاب دوست بزرگتر از خودتان چي بوده ؟ اساسا چه تشابهي ميان خودتان و ايشان ديده ايد ؟
به چه علت ايشان حاضر هستند براي شما خرج كنند ؟
اين اختلاف كه دامنه اش به خانواده ي شما كشيده شده بر سر چه موضوعي بوده و ....
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
من 20 و بین من و اون 4 سالی اختلاف هست
توی خیابون و خیلی اتفاقی به هم برخوردیم و صحبت بینمون درگرفت یعنی ایشون شروع کرد و اینکه فهمیدم هنرمنده و شخصیت جالبی ممکنه داشته باشه و روی خامی و بدون مشورت با خانواده چنین دوستی را شروع کردم .. یعنی اون شماره داد و گفت هر وفت دلت خواست یه زنگی به من بزن یا اگه اس ام اس قشنگ داشتی بفرست و بعد کم کم جدی شد این دوستی ...
خرج کردن روی محبت زیاد و اینکه می خواد شاید از این طریق محبتش رو به من ابراز کنه ... ولی خب توقع هم داره من خیلی صمیمی باشم باهاش .. آدم بدی هم واقعا نبود خیلی با هم خوش گذروندیم ولی خیلی توقع داره روی دوستی خیلی خیلی و من رو شاید بگم مثل همسرش نگاه می کنه ...
اختلاف وقتی پیش اومد که من دیگه دیدم هیچ طوری نمی تونم کنار بیام و با خانواده در میون گذاشتم و چندبار جلسه ای بینمون گذاشته شد اما افاقه نکرد و حتی کار به شکستن شیشه خونه ی ما کشیده شد!! و شکایتی که ما تنظیم کردیم و البته پیگیری نکردیم ... خواستیم کار رو با حرف حل کنیم که تقریبا حل هم شده بود اما یهویی دوباره همه چی برگشت ... از زمزمه دوستی صمیمی مجدد شروع شد تا دوباره به بحث های آن چنانی کشید
جوریه که واقعا حرفشو می خواد تحمیل کنه ... به حرف همه شک داره خیلی بدبینه و فقط خودش رو قبول داره و همه افکارش رو درست می دونه ..
(راستش اینقدر ترس و نگرانی دارم که حتی می ترسم اینا رو اینجا بنویسم و یه روزی بیاد و اینا رو بخونه و بعد بگه چرا چنین کاری کردی ! )
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
چرا از او مي ترسي ؟
دامنه ي ارتباط شما مگر تا كجا پيش رفته ؟!
و يادت باشه ما به او كاري نداريم او هر چه هست براي خودش است . ضمن اينكه تمام حرفهاي تو را مي پذيريم و اصل را بر درست بودن شناخت تو از او مي گذاريم . اما ازت مي خواهم كه به خودت نگاه كني و سر دوربين را به سمت خودت بگيري .
تو پسر جواني هستي به خودت نگاه كن و ببين ضعفهاي خودت در اين ارتباط چه بوده ؟ اشتباهات خودت را پيدا كن ؟ آنجا كه در انتخاب دوست دچار مشكل هستي ، آنجا را ببين كه رفتاري از سر قاطعيت نداري و قاطعانه عمل نمي كني و ......................
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
ازش می ترسم چون گفتم شدیدا عاطفیه و این عاطفه ی زیاد میگم به خشونت کشیده شده و این یه احساس درونی که من نسبت به اون دارم یعنی پیدا کردم و وقتی می بینمش انگار خودمو می بازم ...
من از اول نمی دونستم اون اینقدر عاطفیه .. نمی دونستم حتی برای صمیمیت بیشتر حتی از لحاظ جنسی هم خیلی خیلی اندک می خواد مایه بذاره که البته خودش پشیمون شد من نمی دونستم می خواد به من مثه یه دختر و زنش نگاه کنه که البته اینو خودش انکار می کنه و میگه تو اشتباه فکر می کنی اما حرفاش این معنی رو میده نمی ده ؟
اون حتی میگه من خودم از این وابستگی زیاد رنج می برم ولی کاری نمی تونم بکنم ...
ببینید من توی این دو سه سال دیگه با تمام وجود ایشون را شناختم اینایی که دارم میگم عمقیه از روی برداشت سطحی نیست ...
من از لحاظ عاطفی یه کم سرد هستم درست برعکس اون که 180 درجه با من اختلاف داره و این رو بعد از چند ماه فهمیدم .. توی رابطه با اون احساس دختر بودن به من دست داد این دوست داشتن زیاد این حسادت ها یی که به دوستام داشت این سوال و جواب ها که کجا بودی چیکارا کردی با کیا بودی اینا دیگه منو به مرز جنون کشوند ...
حالا من نمی دونم این راه به کجا میرسه ... من واقعا موندم که باید چطوری دیگه رفتار کنم ...
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
عزیزم من اصلا متوجه نشدم منظورت کیه چیه؟!!!
میشه واضح تر بگی
؟
شما خانمی یا آقا؟
عزیزم من اصلا متوجه نشدم منظورت کیه چیه؟!!!
میشه واضح تر بگی
؟
شما خانمی یا آقا؟
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
دیگه به تفصیل توضیح دادم فکر نکنم چیزی رو از قلم انداخته باشم ... گفتم همون اولی که شروع کردم پسر هستم و سر دوستی با همجنس خودم یعنی یه پسر دیگه مشکل پیدا کردم ...
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
نياز شما مشاوره ي حضوري و تخصصي است
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
خب میشه بگید تخصص شخص مورد نظر روی چه موضوعی می بایست باشه ؟ روابط اجتماعی ، جوانان و ... ؟
چون من اولین باره برای مشاوره می خوام برم و با توجه به اینکه موضوع پیش اومده برام یه کم پیچیده هست به نظرتون جواب میده ؟
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saddays
خب میشه بگید تخصص شخص مورد نظر روی چه موضوعی می بایست باشه ؟ روابط اجتماعی ، جوانان و ... ؟
چون من اولین باره برای مشاوره می خوام برم و با توجه به اینکه موضوع پیش اومده برام یه کم پیچیده هست به نظرتون جواب میده ؟
سلام. مشكلتون رو خوندم و متأثر شدم. چندتا سوال داشتم :
آيا اين پسر به جز تو با كس ديگه اي دوست نيست؟ خواهر يا برادر نداره؟ تنها زندگي ميكنه؟ با هيچ دختري تا حالا رابطه داشته؟ وقتي با هم هستيد بيشتر از چه موضوعاتي صحبت ميكنيد؟ آيا تا حالا در رابطه با دخترا و دنياي دخترا و احساساتتون نسبت به دخترا با هم صحبت كردين؟ البته اين كاملاً واشحه كه دوست شما مشكل حاد رواني داره و اگرم حاضر نيست بره مشاوره، اگه خودتون برين بتونه كمك كنه ولي من مطوئن نيستم. شايد اگه با يه دختر رابطه برقرار كنه، بهتر بشه. هرچند حال و روزز دختري كه با اون رابطه برقرار كنه را نميشه تضمين كرد.
تو قطع كامل رابطهت هم محتاطانه عمل كن و به خاطر داشته باش كه قاتل پل مديريت هم تحت علاقه شديد و جنون دست به قتل زد!!!
مواب باش
موفق باشي
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط هما11
شايد اگه با يه دختر رابطه برقرار كنه، بهتر بشه.
این راه توصیه نمی شود و اشتباه است.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط هما11
تو قطع كامل رابطهت هم محتاطانه عمل كن و به خاطر داشته باش كه قاتل پل مديريت هم تحت علاقه شديد و جنون دست به قتل زد!!!
نباید مراجع رو با آوردن چنین مثال هایی بترسانیم!
محتاطانه بودن مهم است. البته منظور این است که طوری قطع رابطه شود که باعث خشم و کینه نشود.
آقای saddays با توجه به صحبت های خانم آنی، حضوراً به یک مشاور خوب مراجعه کنید.
موفق باشید.
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
[align=justify]- اول از همه، دقیق برا خودتون روشن کنین که بدترین کاره ممکن که این آقا می تونه انجام بده چیه! بالاتر از سیاهی رنگی نیست!! هست؟؟؟؟؟؟؟؟ احتمالا کاره اشتباهی نکردین که دوستتون داره با فاش نکردنش ازتون باج می گیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- بعدش، دلیل نداره که وقتی می خواین با یکی قطع ارتباط کنین، مستقیم بهش بگین از این لحظه به بعد قطع ارتباط!!! شما باید با سیاست پیش برین، کم کم ارتباط رو کم کنین، مثلاً کمتر باهاش تماس بگیرین، اگه قبلاً دو روزی یه بار تماس می گرفتین، حالا 4 روز یه بارش کنین! با احترام باهاش صحبت کنین اما صمیمیت گذشته رو نداشته باشین! هر وقت باهاتون تماس گرفت، تحویلش بگیرین، کم محلی نکنین! سعی کنین توی تماستون یه حرفی نزنین که سره صحبت باز بشه و مدت تماس افزایش پیدا کنه، لازم نیست برنامه روزانتون رو براش بگین! سعی کنین اون حریم هایی که باید بین دو تا دوست باشه و شما رعایت نکردین رو دوباره باز سازی کنین! چه دلیلی داره اون بدون شما بقیه روز رو با کی می رین و می یاین و چی کارها می کنین؟؟؟ اگه ازتون در این زمینه سوالی پرسید، مثلا پرسید امروز چی کار می کردی؟، با همون صمیمت بهش بگین همون کاراهای همیشگی و یه جوری بحث رو منحرف کنین! با این رفتارها خودش کم کم ازتون سرد می شه،نه این که شما رونده باشینش!!! و بین این دو تا خیلی فرق هست!
من در گذشته تجربه شما رو داشتم، با یه خانومی به مدت یه سال هم اتاق بودم که من رو تا حد جنون برد!!! واقعا خیلی بد بود، تمام وقت زیره نظرش بودم، دست و پام رو کاملا بسته بود! اما اون من رو نمی ترسوند، اوایل قهر می کرد، و بعدش که دیگه قهرش تأثیر نداشت، گریه کردن رو شروع کرد و بعد از یه مدت که گریه کردنش هم دیگه روی من تأثیر نداشت، می رفت به اون هایی که من ازشون حساب می بردم می گفت که فلانی رفتاره مناسبی با من نداره و یه خورده هم گریه می کرد، خلاصه اون ها هم فک می کردن من مقصرم و می یومدن پا در میونی!
اما منو خیلی دوست داشت، اتفاقا 4 سال از من بزرگتر بود، اما مثله این که من دخترشم با من رفتار می کرد! تمام کارهای من رو می کرد، مریض می شدم می بردم دکتر، مواظب بود قرصام رو بخورم، سوپ درست می کرد!!!!! خیلی محبتش زیاد بود اما این محبت باعث نمی شد من یه لحظه بقیه کاراش رو تحمل کنم!
مقصر خودم بودم، بار اول که قهر کرد و من دیدم قهرش بی دلیله، نباید می رفتم جلو و می گفتم چیزی شده که قهر کردی؟ یا نباید به گریه هاش بها می دادم و ترحم زیادی به خرج می دادم! خودم رو انداختم تو درده سر!
دوستی حریم می خواد! زود نباید با کسی جوشید، حتی توی محیط مجازی!
این خیلی اشتباهه که تو اولین دیدار، تصمیم بگیری با کسی دوست بشی!!! وقتی شرایط باعث ادامه ارتباط شما با یه نفر شد و شما دیدید احتمال داره برای دوستی مناسب باشه(چند تا از معیارهای انتخاب دوست رو در اون مشاهده کردین)، باید یه مدت طرف رو زیره نظر داشته باشی ، ببینی این ارزش دوستی داره، بعد دوست بشی(دوستی با چهارچوب های مشخص)، نه این که اول باهاش دوست بشی، بعد که دیدی مناسب نیست، به زور قطع ارتباط کنی! من که زجر کشیدم تا این تجربه رو بدست آوردم!
[/align]
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
دوست عزیز یه جای حرفات مبهمه....
خانواده دوستتت چه طورین؟؟ ÷در ومادرش تو قید حیات هستن؟ خواهر برادر داره؟ چتدتا؟
شما قطعا یه کاری کردی یه نوع محبت کردی که انقد بهت وابسته شده!!!!!
برجسته ترین محبتت به اون جی بوده؟؟؟؟؟؟؟
شما برای دوستت فارغ از نوع جنسیت شما ؛ داری نقش یه فردی که قبلا توی زندگیش داشته بازی میکنی... که به اون فرد قبلی خیلی وابسته بوده ... از اون شخص تامین محبت وعاطفه میشده.... و الان شما ناخواسته داری با رفتارات اون فرد رو براش تداعی میکنی.....
باید جستجو کنی ببینی برای دوستت مثل چه کسی براش هستی؟؟ تا حالا بهت گفته تو مثل فلان شخص زندگیم هستی....
این دوست شما به گفته خودتون هنرمنده... هنرش جیه؟ جرا فک کردی شخصیت جالب داره؟؟ اصولا هنرمندا احساس وعاطفشون زیاده.....
اگه حرفای من ایشالا درس باشه و براش تداعی کننده کسه دیگه باشی.... تا از اون نقش بیرون نیای نمیتونی کاری بکنی......
چرا با خانواده خودت درمیون گذاشتی ولی با خانواده اون حرف نزدی؟؟؟؟
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
saddays
گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
ارتباطتت را قاطعانه قطع کن ، این رابطه کاملاً آسیب زاست ، دوست شما نیاز جدی به مراجعه به روانشناس و روانپزشک دارد . در پناه حمایت خانواده از ارتباط با وی سر باز بزنید . خانواده شما نقش مهمی دارند و لازمه که قاطعانه مقابل ایشون ایستاده و از شما و قطع ارتباطتتون به طور جدی حمایت کرده و در صورت لزوم با خانواده وی صحبت و اتمام حجت داشته باشند .
پاورقی
======
انتخاب دوست بسیار مهم است یکی از آیتمهای مهارتی هوش هیجانی است . لذا دوست و نقش آن در زندگی آنچنان مهم است که انتخاب و مدیریت رابطه با دوستان یک مهارت است .
عزیزان دقت داشته باشید که معمولاً در جایی که ارتباطات دوستی نسنجیده وجود دارد ، پای هیجانات و احساس محور بودن در دوست گزیدن در پیش است و یکی از راه کارهای حفظ و کنترل هیجان و احساس در این رابطه ، روش تأخیری است . هر گاه با افراد آشنا می شوید بخصوص آنها که زود آشنا هستند و طرح دوستی می ریزند ، بهتره روش تأخیری را در کمال جرأت مندی در پیش بگیرید و نه خود زود و بدون بررسی های لازم وارد فاز دوستی شوید و نه اجازه دهید کسی با هیجان محوری شما را در دایره رابطه وارد کرده و مواجه با عمل انجام شده ( رابطه دوستی ) قرار دهد .
خلاصه :
برای انتخاب دوست نیاز است مهارت کسب کنید ، دوست چیزی نیست که بخواهید راحت و سریع انتخابش کنید .
.
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
با سلام sadayas من اشتباه چون چند صفحه باز کردم این رو برایشما اشتباها فرسادم ببخشید
الان خوندم عنوان مشکلتون رو. خیلیی شخصیت عجیبی داره و ایشون احتیاج شدیدی به روانپزشک داره بهتره رابطه ات رو باهاش آروم آروم کم کنی و بهانه ای بیاری که کاری نکنه
شما کجا باهاش آشنا شدی؟خانوادشو کاملا میشناسی؟
آیا دوست مشترکی داشتید؟
تا چه حد خطرناکه و هر کاری میکنه؟
با سلام sadayas من اشتباه چون چند صفحه باز کردم این رو برایشما اشتباها فرسادم ببخشید
الان خوندم عنوان مشکلتون رو. خیلیی شخصیت عجیبی داره و ایشون احتیاج شدیدی به روانپزشک داره بهتره رابطه ات رو باهاش آروم آروم کم کنی و بهانه ای بیاری که کاری نکنه
شما کجا باهاش آشنا شدی؟خانوادشو کاملا میشناسی؟
آیا دوست مشترکی داشتید؟
تا چه حد خطرناکه و هر کاری میکنه؟
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
ممنون از همه بابت حرفاتون ...
سوالاتی که پرسیدید تقریبا مشابه هم هستند و یکجا جواب می دهم .
خانواده ی ایشون از این دوستی بی اطلاع هستند اوایل با خانواده اش مشکل داشت اما الان مشکلش تقریبا حل شده است ... پدرش نیز فرد به نامی هست ولی نمی خواد زیاد خانواده اش در جریان باشند اخیرا خودش گفته برای این که خیالت راحت شه مادرم یا خواهرم را می تونم آشنا کنم اما پدرش نه چون مثه اینکه روابطش با پدرش زیاد خوب نیست ...
اون اوایل خانواده ی من تصمیم گرفتند که با خانواده اش تماس بگیرند و شماره خونشون را گیر آوردند و تماس گرفتند اما نتیجه نداد یعنی با پدر و مادرش نشد صحبت کنیم نبودند خونه و بعد که فهمید هم تماس گرفت و حسابی تهدید کرد و شروع کرد به فحاشی که چرا با خونه ی ما تماس گرفتید .. ما هم نهایت سعیمون بر این بود که مشکل را به صورت آروم حل کنیم و بی آبرویی برای هیچ کدوم اتفاق نیفته یعنی پدرم همیشه این رو می گفت ...
اینجور که میگه من اولین دوستی جدی اون هستم .. اینجور که تا الان فهمیدم به دوستی با پسر فقط علاقه داره ولی خب گاهی از دخترها هم تعریفی کرده که بیشتر روی شوخی بوده و گاهی یه اشاره ای هم کرده که خب بله بدون جنس مخالف نمیشه زندگی کرد و این حرفا .. بارها بهش گفتم ازدواج کن تو که پول و موقعیت اجتماعی و همه چیز داری منتظر چی هستی اما عصبانی شده و میگه برای این کار هنوز بچه س و هنوز خیلی زوده ...
ولی مطمئنم ایشون با این اخلاق اصلا نتونه ازدواج کنه یا اونی که به تورش می خوره زندگیش سیاهه ... البته خب خیلی محبت می کنه و عشق میورزه اما بعضی اخلاقاش غیر قابل تحمله ...
سردی توی رابطه تا الان جواب نداده من همین راه رو پیش گرفته بودم اما خودش می گه این کاری که داری می کنی اشتباس و تازه داری منو تشنه تر می کنی و راست هم میگه افاقه نکرد یا اگه افاقه می کرد مقطعی بود بعد که منو می دید انگار همه چی براش زنده می شد ...
یکی از شک های بزرگی که خودش میگه بدتر بهمش ریخته اینه که میگه تو که یهویی از من کنده شدی حتما پای رابطه ی دیگه ای در میونه و تو به من خیانت کردی !!!!!! منم گفتم من نمی دونستم که تو اینجوری هستی وگرنه هیچ وقت دوست نمی شدم باهات اما میگه دیگه برای این حرفا دیره
اصلا هم به طرف اجازه ی صحبت نمیده و فقط می خواد حرف خودش باشه و یه جوری مخت رو می پیچونه که خرفتو تغییر بدی !
اینجوری که میگه به دلیل آروم بودن مودب بودن قیافه ام و این جور چیزا به من علاقه پیدا کرده ...
البته هر کی می فهمه میگه تمایلات همجنس گرایانه داره اما من باور ندارم چون میگم خب خیلی ها بهتر من هستند میتونه سراغ اونا بره البته خب حرف مسائل جنسی بینمون بوده ولی خودش بعدا بارها گفته که اونا به خاطر صمیمیت بیشتر بوده که میگه الان پشیمونه از اونا و البته حرکاتی مثل بوسیدن رو میگه چه اشکالی داره و اینا از روی محبت خیلی زیاده ...
ببینید آدمی که زیادی به یه چیز وابسته میشه از شدت علاقه هر کاری می تونه بکنه تا به اون برسه .. خصوصا اگه عاطفه اش غیر عادی باشه سر بحث آخری هم خودش گفت که چون دوسم داره اگه باهاش نباشم دوس داره بیچارم کنه ...
البته بعدا حرفشو تغییر داد و گفت خب نه هر کاری دوس داری بکن برو فکر کن اگه خواستی دوست باش اگه نه برو به سلامت ... اصلا شخصیت پایداری نداره ...
می دونم به یه مشاوری روانپزشکی چیزی صد در صد نیاز داره و خودم هم اگه پیش مشاور برم حتما چنین چیزی میگه اما اصلا احتمال نمی دم راضی بشه چنین کاری بکنه چون خیلی غرور داره ...
اگه بخوام باهاش باشم می دونم خیلی ممکنه از این به بعد خوش بگذره بهم ولی می دونید دیگه از عاقبت این رابطه می ترسم از خودش هم همینطور و دلم دیگه باهاش نیست ...
RE: همجنسی که شدیدا وابسته ام شده ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
saddays
گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
ارتباطتت را قاطعانه قطع کن ، این رابطه کاملاً آسیب زاست ، دوست شما نیاز جدی به مراجعه به روانشناس و روانپزشک دارد . در پناه حمایت خانواده از ارتباط با وی سر باز بزنید . خانواده شما نقش مهمی دارند و لازمه که قاطعانه مقابل ایشون ایستاده و از شما و قطع ارتباطتتون به طور جدی حمایت کرده و در صورت لزوم با خانواده وی صحبت و اتمام حجت داشته باشند .
.
این رابطه به هیچ وجه سالم نیست و کار درست قطع آنست
.