-
چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
الان بعد از این همه سال می فهمم که چقدر با مادرم در موارد مختلف اختلاف نظر دارم
قطعا این اختلافات در مسائل کلان و مبنایی نیست اما با این حال چندان هم سطحی نیست ، و نمیشه اون رو صرفا اختلاف سلیقه دونست
مادر معتقده شرایط روز رو باید در همه چیز لحاظ کرد ودر مورد ازدواج از بعضی ایتم ها کلا صرف نظر کرد
در حالیکه خیلی از اونها جز اولویت های منه
به خاطر احترامی که برای نظراتش قائلم سعی میکنم خیلی باهاش بحث نکنم
اما وقتی بحث ازدواج مطرح میشه و مثلا مواردی رو معرفی میکنه که مطمئنم مناسب من نیستن دیگه نمی تونم ساکت بمونم
چند شب پیش هم دوباره بحثمون شد من خسته بودم و حوصله نداشتم برای همین بین حرف زدنمون بلند شدمو رفتم خوابیدم
خیلی ناراحت شد واقعا فکر نمیکردم اینقدر بهش بر بخوره
تا امروز جز سلام و احوالپرسی و حرفای عادی دیگه با هم بحثی نداشتیم
نمی خواستم ناراحتش کنم ولی شرایط روحی خوبی ندارم اصلا موقعیتم رو درک نمیکنه
چطور میتونم در مورد معیارهایی که برای ازدواج دارم باهاش به توافق برسم ؟
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
علیک سلام اقای خارپشت:)
نقل قول:
مادر معتقده شرایط روز رو باید در همه چیز لحاظ کرد ودر مورد ازدواج از بعضی ایتم ها کلا صرف نظر کرد
در حالیکه خیلی از اونها جز اولویت های منه
میشه یکم در مورد اونایی که پررنگ کردم توضیح بفرمایی.
اون اولویتهات رو هم بگو بیزحمت.
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام
فکر کنم مادرت مقداری روشن فکره
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
در کل خیلی شبیه به هم فکر نمیکنیم
مادر خونواده چندان مذهبی نداره ، سالای اخر قبل از انقلاب تو دانشگاه با پدرم اشنا میشه و بعد از اون مثل خیلی های دیگه در مورد مسائل فکری و اعتقادیش تجدید نظر میکنه
اما به نظر من هنوز هم چارچوبه فکریش کاملا دینی نیست
من خیلی دوسش دارم خیلی زیاد یادم نمیاد بهش بی احترامی کرده باشم حتی وقتی به هر دلیلی باهام برخورد میکرد بازم حرمتش رو حفظ کردم
خیلی پیش اومده که مخالف نظرش کاری رو انجام دادم ولی هرجور شده رضایتشو بدست اوردم
اما در مورد ازدواج نمی تونم از خواسته هام چشم پوشی کنم
مثلا در مورد حجاب و مخصوصاچادر ،
" مادر معتقده الزامی بر داشتن چادر نیست
لازم هم نیست که حتما از مانتوی بلند و گشاد و مقنعه استفاده بشه ، همون پوششی که برای یه دختر جوون تو جامعه امروز ما عرف محسوب میشه کفایت میکنه ، پوششی که علی رغم به روز بودن نشان از نجابت و پاکی دختر داشته باشه
جالب اینجاست که وقتی در مورد ایه های حجاب و محدوده هایی که عینا تو قران ذکر شده توضیح میخوام
میگه اصل حفظ پاکدامنی و عفافه که ممکنه هر زمانی یه شکلی به خودش بگیره
و مثلا قبل از انقلاب خیلی ها من جمله خودش حجاب خاصی نداشتن اما در عین اراستگی ساده و با وقار بودن "
این درحالیه که رعایت حجاب با تمام جزییات و مصادیقش برای من یه اصله
و میتونم بگم برای من معیاریه که از حق وتو برخورداره
در مقابل مادر معتقده من نباید خودم رو محدود به دخترای چادری کنم چون شعاع دایره انتخابم رو به شدت کاهش میده !
مادر تحصیلکرده است ، فرهنگیه ، اهل مطالعه است اما متاسفانه فقط دور و بر خودش رو میبینه
من احساس میکنم مادر دخترا رو دو دسته کرده ، یه دسته شامل دخترای دوستاش و خونواده اش و دانش اموزای هنرستانیش هستن
یه دسته هم دخترایی که فقط توی حوزه های علمیه پیدا میشن و ماورایی هستن
من واقعا کلافه شدم نمیتونم این وضع رو تحمل کنم اصلا دلم نمی خواد و نمی خواست به واسطه مادرم با کسی اشنا بشم
چون با نقطه نظراتش کاملا اشنام
مادر بازنشسته شده و حالا که مشکلی از این جهت نداره میخواد پدرم رو در سفرای کاریش همراهی کنه
به همین خاطر نگران اینه که من تنها بمونم
میخواد تو همین دو سه ماهی که تا قبل از رفتنش اینجاست یه نفر رو پیدا کنه و صحبت های مقدماتی رو بکنیم
توی اخرین بحثمون مثلا باهام اتمام حجت کرد که نمیتونه دختر مورد نظر من رو پیدا کنه و بهتره خودم در اسرع وقت مورد مناسبم رو پیدا کنم
و برای خواستگاری از مادر بخوام همراهیم کنه
اما چطور میتونم در اسرع وقت !! یه نفر رو پیدا کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویدا@
سلام
فکر کنم مادرت مقداری روشن فکره
البته مادر به شدت به اصول اخلاقی پایبنده و قطعا ترجیح میده عروس اینده اش در عین به روز بودن با ایمان باشه
اما معتقده نمیشه همه چیز رو با هم خواست و من باید یه مقدار در بعضی موارد کوتاه بیام
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام خارپشت،
الآن از دو تا اختلاف نظر صحبت کردی.
اولی راجع به چادری بودن دختر بود. به هر حال این مسئله ای هست که به تو مربوط می شود. و فکر هم نمی کنم که اگر یک روز یک دختر چادری پیدا کنی، مادرت به خاطر چادری بودن او مخالفت کند! درسته؟
به نظرم سعی نکن سر این مسئله با مادرت بحث کنی و او رو متقاعد کنی.
اگر مثلاً اینطوری بود که مادرت می گفت که به هیچ وجه من عروس چادری رو نمی پذیرم، قضیه فرق می کرد.
اختلاف نظر دوم هم در رابطه با زمان ازدواج است که گفتی مادرت گفته در همین دو سه ماه یکی رو پیدا کنیم!
نظر شخصی من این هست که با توجه به اتفاقات گذشته و علاقه ای که داشتی، بهتر است فعلاً فکر آشنا شدن با شخص جدید رو کنار بگذاری. باید اول علاقه ی قبلی رو از یاد ببری و اجازه دهی تا فکرت باز بشود. می توانی همین دلیل رو هم برای مادرت عنوان کنی.
به هر حال این اختلاف نظرها رو فکر می کنم خیلی از ما با پدر مادرها داریم. مادر من هم هر کسی رو می بیند که من اصلاً خوشم نمیاد، نصف شوخی، نصف جدی، فوری میگه فلانی رو می خواهی؟ :311:
حالا اگر هم بفهمه که مثلاً من از یکی بدم نیامده، چون خودش خوشش نمیاد، فوری کلی دلیل می آرود که فلانی به درد تو نمی خورد تا یک وقت من فکرم طرف اون نرود! :)
خدا سایه ی پدر مادر رو از سر ما کم نکند! :)
موفق باشی.
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام خارپشت عزیز
شما الان مشکلتون اینه که کسی رو بپسندید که مادرتون هم بپسنده؟ اگر منظورتون اینه که ، باید عرض کنم تا وقتی که هیچ کدوم در مورد معیارهاتون انعطاف نداشته باشید ، این اتفاق نخواهد افتاد:300:
البته تا اونجایی که متوجه شده ام ، مشکلتون بازه زمانی کوتاهی است که مادرتون شما را مجبور به انتخاب کرده است ، می باشد ، خب ازدواج یک مساله بسیار حساس هست که مهمترین انتخاب زندگیمون رو باید بگیرید ، و این مطمئنا در شرایط عجله و اصرار و هول هولکی نتیجه موفقیت آمیزی نخواهد داشت.:163:
بک سوال مادر شما چه اصراری به ازدواجتون به این سرعت دارند؟ چه اشکالی دارد چند ماه هم زندگی مجردی را تجربه کنید و خب این هم مطمئنا تجربه خوبی برای آینده تون خواهد بود؟ آیا نمی توانید از مادرتون زمان بگیرید؟
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام
میخاستم بابت مادر مهربونی و نکته بینی که دارین بهتون تبریک بگم:72:
این اختلاف نظرها کاملا طبیعیه و بین همه مادر و فرزندا هستش فقط نوع اختلافات فرق میکنه البته اینها فقط اختلاف نظر هستش که به تفاوتهای روحی ما آدمها برمیگرده. من هم خودم با مادرم اختلاف نظرهای زیادی داشتم و دارم و سکوت رو به درگیری و بحث ترجیح میدادم اما بعد از مدتی متوجه شدم باید در مورد اختلافات صحبت کرد با زبانی که مادرم بیشتر میپسندد و کمتر بحث به جنجال میکشه و اون روش خیلی جالب بود صحبت کردن از طریق اس ام اس با مادرم بود. این روش بهترین راه حل بود. حالا به شما هم توصیه میکنم که این زندگی مال شماست و شما قراره یه عمر با همسر دلخواهتون زندگی کنید و شبانه روز در ارتباط باشی پس حق انتخاب با شماست و اولویت با معیارهای شماست با توجه به حرف آخر مادرتون مشخص میشه ایشون خیلی انعطاف پذیره و اهل تحمیل عقاید خودشون به شما نیستن پس شما هم بدون اینکه از معیارهاتون کوتاه بیاین اول رضایت ایشون رو با صحبت کردن از راهی که بهترین نتیجه رو میده جلب کنید.درسته که چادری بودن تنها برای عفیف بودن کافی نیست اما این یک سلیقه است و به شما مربوط میشه در ضمن به مادرتون بگید هستند دختر خانومهایی که هم چادری هستند هم خیلی به روز و شیک با ذهنی باز. شاید اگر چند مورد رو ببینن نظرشون عوض بشه. آرزوی خوشبختی براتون میکنم.
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
سلام خارپشت،
الآن از دو تا اختلاف نظر صحبت کردی.
اولی راجع به چادری بودن دختر بود. به هر حال این مسئله ای هست که به تو مربوط می شود. و فکر هم نمی کنم که اگر یک روز یک دختر چادری پیدا کنی، مادرت به خاطر چادری بودن او مخالفت کند! درسته؟
به نظرم سعی نکن سر این مسئله با مادرت بحث کنی و او رو متقاعد کنی.
اگر مثلاً اینطوری بود که مادرت می گفت که به هیچ وجه من عروس چادری رو نمی پذیرم، قضیه فرق می کرد.
نه تنها مخالفت نمیکنه بلکه قطعا استقبال هم میکنه
(نمونه اش دختری بود که بهش علاقمند شدم )
منم نمیخوام باهاش بحث کنم اما وقتی سکوت میکنم یا بحث رو عوض میکنم دلخور میشه
اختلاف نظر دوم هم در رابطه با زمان ازدواج است که گفتی مادرت گفته در همین دو سه ماه یکی رو پیدا کنیم!
نظر شخصی من این هست که با توجه به اتفاقات گذشته و علاقه ای که داشتی، بهتر است فعلاً فکر آشنا شدن با شخص جدید رو کنار بگذاری. باید اول علاقه ی قبلی رو از یاد ببری و اجازه دهی تا فکرت باز بشود. می توانی همین دلیل رو هم برای مادرت عنوان کنی.
من حرفش رو خیلی جدی نمیگیرم
دیگه به ازدواج فکر نمیکنم ، کاملا دشارژ شدم
اما بالاخره این مسائل باید حل بشه
حداقل اینکه به خودش اجازه نده هرکسی رو به من معرفی کنه
منم برای خودم یه قوانینی دارم دلم میخواد مادر بهشون احترام بذاره
به هر حال این اختلاف نظرها رو فکر می کنم خیلی از ما با پدر مادرها داریم. مادر من هم هر کسی رو می بیند که من اصلاً خوشم نمیاد، نصف شوخی، نصف جدی، فوری میگه فلانی رو می خواهی؟ :311:
حالا اگر هم بفهمه که مثلاً من از یکی بدم نیامده، چون خودش خوشش نمیاد، فوری کلی دلیل می آرود که فلانی به درد تو نمی خورد تا یک وقت من فکرم طرف اون نرود! :)
این ترفند دیگه قدیمی شده :)
مادر چون میدونه که دیگه دستش رو خوندم ، مستقیما نظرش رو میگه اگه باهاش مخالفت کنی تو چشات نیگاه میکنه و میگه لیاقتشو نداری :311:
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gole maryam
بک سوال مادر شما چه اصراری به ازدواجتون به این سرعت دارند؟ چه اشکالی دارد چند ماه هم زندگی مجردی را تجربه کنید و خب این هم مطمئنا تجربه خوبی برای آینده تون خواهد بود؟ آیا نمی توانید از مادرتون زمان بگیرید؟[/color]
نه خیلی هم تحت فشار نیستم
به زور که نمیشه کسی رو مجبور به ازدواج کرد !
من که مطمئنم نمیخوام ازدواج کنم
موضوع اینه که دائما سعی میکنه به بهونه های مختلف کسی رو که خودش پسندیده به من معرفی کنه
وقتی هم بهش میگم که فعلا برنامه ای برای ازدواج ندارم
میگه صحبت کردن برای اشناییه و اصلا قضیه خواستگاری و ازدواج مطرح نیست
خدا نکنه یه جا یه مهمونی باشه ، تا میگی نمیام متهم میشی به افسرده بودن و منزوی بودن
خودتو میگیری و فکر کردی کی هستی و از این حرفا :160:
::::::::::::::::::::::::::::::::
اسمس رو امتحان نکردم !
ولی تمام سعیم رو کردم که خیلی نرم و منطقی نظر مخالفم رو بگم
با اینکه میدونه حال خوبی ندارم اما بازم با این کاراش ازارم میده
ترسم از اینه که چند روز دیگه که پدرم برمیگرده با هم دیگه علیه من متحد بشن:(
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
تا حدی با این مشکلات آقا پسر های جوان و مجرد آشنا هستم ، تو خانواده مون از این حرف و حدیث ها زیاد بوده:311:
به نظر من شما خیلی نمی تونی روی رفتار های مادرت کنترلی داشته باشی و ایشون رو تغییر بدی ، ضمن اینکه این قضیه برای مادران ایرانی بسیار معمول هست و ریشه دار ، ولی اگر برید تو پذیرش این جریان و مادرتون رو با این عادت بپذیرید ، مشکل حل می شه ، البته منظور من از پذیرش به هیچ وجه تحمل این عادت مادرتون نیست. پذیرش امری جدا از تحمل است.
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم:72:
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام.:72:
گفتی که:
نقل قول:
به زور که نمیشه کسی رو مجبور به ازدواج کرد !
من که مطمئنم نمیخوام ازدواج کنم
به نظر من، اگه قصد ازدواج نداری، بحث راجع بهش فقط شماها رو از هم دور میکنه.
معمولاً قبل از اینکه کیسی مد نظرتون باشه، و قبل از اینکه قصد ازدواج پیدا کرده باشی، اگه راجع به اینکه طرف چه جوری باشه بحث کنید، فقط باعث میشه که اختلاف نظراتتون رو ببینید.
نمیدونم نظرم چقدر درسته. اما من پیشنهاد میکنم که فعلاً اصلاً راجع به خصوصیات افرادی که مادر معرفی میکنن صحبت نکن.
اگه مادر کسی رو معرفی میکنن، بگو که هر وقت که قصد ازدواج پیدا کردی، همون موقع به دخترای معرفی شده فکر میکنی.
البته من متوجه نشدم که این روش:
نقل قول:
میگه صحبت کردن برای اشناییه و اصلا قضیه خواستگاری و ازدواج مطرح نیست
چه مزایایی داره. (هر چند شاید خیلی ها این کار رو انجام بدن. اما فکر نمیکنم روش خوبی باشه.)
بالاخره شاید خانواده شما به اونها مستقیم نگن. اما بین خودتون که از قصد خودتون خبردارید.
الان مشکلت سر زمان ازدواجه یا ویژگی های همسر آینده ت یا هر دو؟
(آخه با توجه به عنوانی که نوشتی، این طور برداشت میشه که شما میخوای ازدواج کنی ولی با مادرت به توافق نمیرسی. در صورتیکه میگی هنوز قصد ازدواج هم نداری. این دو حالت خیلی با هم فرق میکنن.)
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
سلام.:72:
گفتی که:
نقل قول:
به زور که نمیشه کسی رو مجبور به ازدواج کرد !
من که مطمئنم نمیخوام ازدواج کنم
به نظر من، اگه قصد ازدواج نداری، بحث راجع بهش فقط شماها رو از هم دور میکنه.
معمولاً قبل از اینکه کیسی مد نظرتون باشه، و قبل از اینکه قصد ازدواج پیدا کرده باشی، اگه راجع به اینکه طرف چه جوری باشه بحث کنید، فقط باعث میشه که اختلاف نظراتتون رو ببینید.
نمیدونم نظرم چقدر درسته. اما من پیشنهاد میکنم که فعلاً اصلاً راجع به خصوصیات افرادی که مادر معرفی میکنن صحبت نکن.
اگه مادر کسی رو معرفی میکنن، بگو که هر وقت که قصد ازدواج پیدا کردی، همون موقع به دخترای معرفی شده فکر میکنی.
خیلی تلاش میکنم که باهاش بحث نکنم اما خیلی وقتا منو تو کار انجام شده قرار میده
منم باهاش همراهی نمیکنم اونوقته که دلخوری ها و بداخلاقی ها شروع میشه
البته من متوجه نشدم که این روش:
نقل قول:
میگه صحبت کردن برای اشناییه و اصلا قضیه خواستگاری و ازدواج مطرح نیست
چه مزایایی داره. (هر چند شاید خیلی ها این کار رو انجام بدن. اما فکر نمیکنم روش خوبی باشه.)
بالاخره شاید خانواده شما به اونها مستقیم نگن. اما بین خودتون که از قصد خودتون خبردارید.
منم با شما هم عقیده ام ودقیقا مشکلم همینه
من تاحالا خواستگاری نرفتم تا امروز فکر میکردم علتش این بوده که قصد ازدواج نداشتم اما حالا میفهمم که در کل فلسفه جلسه خواستگاری رسمی و گل و شیرینی برای مادر معنایی نداره
حالا میفهمم که خدا میدونه چقدر مهمونی تو خونه ما برگزار شده و یا ما جایی دعوت شدیم، فقط برای اینکه من با فرد مورد نظر اشنا بشم و من اصلا متوجه نبودم !
چون مادر به اشنایی تدریجی و انتخاب بدون برنامه در عین برنامه ریزی معتقده !
اینکه تو با یه نفر اشنا میشی خونوادش رو میشناسی و حرکات و رفتارش رو در طی چند سال میبینی
در عین حال اصلا برنامه ای برای ازدواج نداری و نیتت شناخت به قصد ازدواج نیست بلکه صرفا یه رابطه خونوادگیه
مادر معتقده این بهترین روش برای اشناییه
و اگه من روابط اجتماعی بهتری داشتم الان بعد از این همه سال بین این همه دوست و فامیل و اشنا که مورد تایید مادر هستن میتونستم یه نفر رو انتخاب میکردم !
الان مشکلت سر زمان ازدواجه یا ویژگی های همسر آینده ت یا هر دو؟
(آخه با توجه به عنوانی که نوشتی، این طور برداشت میشه که شما میخوای ازدواج کنی ولی با مادرت به توافق نمیرسی. در صورتیکه میگی هنوز قصد ازدواج هم نداری. این دو حالت خیلی با هم فرق میکنن.)
تقریبا هردوشه
البته همونطور که گفتم مادر اصراری به ازدواج نداره اما معتقده با دست رو دست گذاشتن چیزی عوض نمیشه
من باید از موضع منفعلانه خارج بشم و اگه از الان شروع کنم تا یکی دو سال اینده بالاخره فرد مناسبم رو پیدا میکنم
اره شاید عنوان تاپیک مناسب نیست
من یه بار اشتباه کردم فقط یه بار
اما همین یه بار روز و شب مثل پتک کوبیده میشه توی سرم
اصلا نمی تونم بفهمم چرا باهام اینجوری رفتار میکنه مادر اینجوری نبود
قبلا هم با هم بحث میکردیم اما دوستیمون سر جاش بود
اما حالا انگار از قصد میخواد عذابم بده دائما با کنایه سرزنشم میکنه
نمی دونم شاید من زود رنج شدم
نمی تونم فضای خونه رو تحمل کنم
من که عاشق مادر هستم الان ارزو میکنم ای کاش زودتر برنامه سفرش جور شه :(
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
[align=justify]سلام آقای خارپشت
نمیدونم برداشتهای من از تاپیک شما چقدر به واقعیت نزدیکه، من فکرمیکنم مادر شما دوست دارن یه عروس به روز و درعین حال متقعد داشته باشن و با نوع پوشش مشکل ندارن. یعنی فکر میکنم بحث ایشون اصلا بر سر پوشش نیست بلکه اصل صحبتاشون بر سر اینه که همسر آینده شما فاکتورهای یه دختر امروزی رو داشته باشه حالا ممکنه چادری باشه یا مانتویی.
همونطور که خودتونم گفتین اگه یه دختر چادری هم با مشخصاتی که مادرتون دوست داره پیدا بشه مخالفتی ندارن چون مادرتون ظاهرا بین این دو تا تضادی احساس نمیکنه.
بنظر من فقط قسمتی از حجاب به پوشش مربوط میشه و بحث حجاب خیلی گسترده تر از پوشش ظاهریه و اگه بخواهیم حجاب رو فقط به پوشش محدودش کنیم بنظرم به هر دو ظلم کردیم و فرصت برای طرح مسائل زیادی از دست میره.
خیلیا شاید ملاک های مورد پسند مارو داشته باشن اما درنهایت اون کسی به دل ما میشینه که بهتر از بقیه با روح و فکر هم ارتباط برقرار میکنیم و با اون به یشترین درک از هم رسیدیم.
من وقتی تاپیک های قبلیتونو خوندم تا حدودی در جریان علاقه تون قرار گرفتم، راستش احساس میکنم در حال حاضر مشکل اصلی شما بیشتر از اینکه با مادرتون باشه با خودتونه.
شما هنوز برای انتخابتون (ریحان خانوم) احترام قائلید و البته طبیعیم هست. این شاید تجربه خیلی از ماها بوده. (درد حجیمی ست، خواستن و نداشتن!)
شاید احساس میکنید فکر کردن به کس دیگه یا فکر نکردن به ایشون، باعث میشه این احترام و علاقه در ذهن شما یا در نظر مادرتون کمرنگ بشه و یا خدشه ای به بدنه این علاقه وارد بشه. شما میخواهید اونچه که دردلتون هست حفظ کنید. این چیزی بود که من احساس کردم شایدم درست نباشه.
مطمئنا مادرشما انتظار نداره درعرض یک یا دو ماه همسر انتخاب کنید! اما شاید این درخواستش برای شما مفهوم دیگه یی داره. چیزی شبیه یه زنگ خطر تو دل شما بصدا در آورده که مادرتون میخواد گذشته رو..........
بنظرم مادرتون فقط میخواد توی تجزیه تحلیل اون تجربه قبلیتون بهتون کمک کنه تا زودتر یه تصمیم قطعی در موردش بگیرید.[/align]
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
اصلا نمی تونم بفهمم چرا باهام اینجوری رفتار میکنه مادر اینجوری نبود
قبلا هم با هم بحث میکردیم اما دوستیمون سر جاش بود
اما حالا انگار از قصد میخواد عذابم بده دائما با کنایه سرزنشم میکنه
خارپشت عزیز، به نظرم باید بشینی یک بار خیلی محترمانه و آروم با مادرت راجع به این موضوع صحبت کنی.
به مادرت بگو که داری اذیت میشی از این رفتارش.
هر چه زودتر این حرفا رو به مادرت بگی، زودتر داری از ایجاد فاصله جلوگیری میکنی.
توی یه فضای آروم و وقتی که هم خودت حوصله داری هم مادرت، بشینین با هم راجع به اینکه از چه رفتارای همدیگه ناراحت میشید هم دیگه رو مطلع کنید.
همونطور که شما داری فکر میکنی ایشون داره شما رو از قصد عذاب میده، ایشون هم ممکنه بعضی رفتارای شما رو همینجوری تعبیر کنن.
در صورتیکه هم شما منظوری نداری هم ایشون. ایشون نگران زندگی آینده ی شماست و شما هم از روی ناراحتی ای که دلیلش مادر نیست، حوصله نداری.
یکی باید اینا رو به طرفین بگه که سوء تفاهم پیش نیاد.
توی یه جلسه ی دو نفره میشه همه ی اینا رو عنوان کرد.:72:
(البته بدون اینکه بخواین نظر طرف مقابل رو به سمت نظر خودتون برگردونین. خودت مراقب باش این کار رو نکنی و اگه احساس کردی مادرت دارن سعی میکنن این کار رو بکنن، خیلی ملایم سعی کن بهشون بگی که الان برای این موضوع که نظر من و شما یکی بشه با هم صحبت نمیکنیم. فقط یه درد و دل برای بهتر شدن شرایط موجوده)
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pk1365
اصل صحبتاشون بر سر اینه که همسر آینده شما فاکتورهای یه دختر امروزی رو داشته باشه حالا ممکنه چادری باشه یا مانتویی.
بنظر من فقط قسمتی از حجاب به پوشش مربوط میشه و بحث حجاب خیلی گسترده تر از پوشش ظاهریه و اگه بخواهیم حجاب رو فقط به پوشش محدودش کنیم بنظرم به هر دو ظلم کردیم و فرصت برای طرح مسائل زیادی از دست میره.
اشتباه نشه مسئله فقط نوع یا محدوده پوشش نیست
این قابل توضیح ترین و ملموس ترین اختلاف نظرمون هست
ممکنه تفاوت نگاهمون به مسائل دینی خیلی عمیق تر باشه اما مصداقش اینی بود که عرض کردم
من هم با شما در اینکه بحث حجاب و عفاف خیلی گسترده است و محدود به پوشش نیست هم عقیده هستم
اما به نظر من فرق هست بین دو ادم عفیف که یکی صرفا به خاطر اخلاق عرفی و تجربیات شخصی خودش پاکدامنی پیشه کرده
و دیگری علاوه بر اینها دین رو مرجع خودش قرار داده
مثل اینکه بگن تو سلیقه ات اینجوریه دلت میخواد زنت چادری باشه ، اون یکی دوست نداره دلش میخواد زنش امروزی تر باشه !!
برو رجوع کن به گذشته ات ، ریشه هاش رو از دوران کودکیت دربیار !! که چرا به دخترای چادری متمایلی !!!
اینا اختلاف سلیقه نیست خیلی عمیق تره
داری زندگیت رو انتخاب میکنی !
میخوای یه زندگی دینی با تمام محدودیت هاش و محسنات داشته باشی
یا یه زندگی اروم ، خوب ، امروزی و بر مبنای اخلاقی که معلوم نیست فردا چه تعریفی ازش بشه؟!
خیلیا شاید ملاک های مورد پسند مارو داشته باشن اما درنهایت اون کسی به دل ما میشینه که بهتر از بقیه با روح و فکر هم ارتباط برقرار میکنیم و با اون به یشترین درک از هم رسیدیم.
کاملا درسته
ولی منافاتی با مسائلی که مطرح شد نداره
من انتظار ندارم مادر شبیه به من فکر کنه و خروجیش بشه دختری که من میخوام !
فقط میخوام درکم کنه بفهمه چی میگم
یا نه حداقل راحتم بذاره ...........
شما هنوز برای انتخابتون (ریحان خانوم) احترام قائلید و البته طبیعیم هست. این شاید تجربه خیلی از ماها بوده. (درد حجیمی ست، خواستن و نداشتن!)
نه متاسفانه اینطوری نیست
البته که برای انتخابم برای خودم و برای اون دختر احترام قائلم
اما اشتباه کردم
در دلم خالی بود
جای خالی ِ نبودت
حتی پیش تر از آنکه بیایی
از زمانهای دور ...!
و این سالها
نبودت را
قصه گفتم
برای کودکِ دل
درد حجیمی ست
خواستن ، و نداشتن ... !
هنوز هم در دلم خالیست جای خالی نبودت
میخوام باور کنم که لزومی نداره حتما تو باشی هر کس دیگه ای هم میتونه باشه
البته خیلی حجیم نیست اتفاقا چگالیش زیاده !
شاید احساس میکنید فکر کردن به کس دیگه یا فکر نکردن به ایشون، باعث میشه این احترام و علاقه در ذهن شما یا در نظر مادرتون کمرنگ بشه و یا خدشه ای به بدنه این علاقه وارد بشه
نه مسئله این نیست
شاید این احساس همراه من باشه اما ربطی به اختلافاتم با مادر نداره
ما سالهاست که با هم بحث میکنیم
باور کنین تا قبل از این بحث کردن یکی از تفریحاتمون بود
تنهاییمون رو با صحبت کردن با هم پر میکردیم همیشه هم در مورد موضوعی بحث میکردیم که درش اتفاق نظر نداشتیم
اما به دلایل احتمالی که خواهم گفت بعد از جریاناتی که تو این مدت داشتم رفتار مادر خیلی بد و ناراحت کننده شده
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
اما به دلایل احتمالی که خواهم گفت بعد از جریاناتی که تو این مدت داشتم رفتار مادر خیلی بد و ناراحت کننده شده
منتظر شنیدن این دلایل هستیم. شاید بهتر بتونیم کمک کنیم.:72:
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام یه سوال میپرسم و هدفم اینه که صادقانه و عاقلانه به خودتون جوابش رو بدین...
بعد از ماجرای ریحان (با توجه به اینکه زمان زیادی نگذشته) الان آمادگی ازدواج رو دارین؟
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
خارپشت عزیز
ببینید در اینجا کاملا مشخص هست که مادرتون از سر دلسوزی و اینکه کاملا به فکر آینده شماست داره این پیشنهاد رو میده.
خب طبیعی که شما نباید جواب این دلسوزی رو با ضد حال پاسخ بدید. پس باید یه جوری این بحران رو مدیریت کنید.
راه حل اساسی رد جراتمندانه این درخواست ایشونه ، اما با رعایت موارد ظریفی در این مقوله. یعنی در رفتار جراتمندانه باید به استثنائات اون هم توجه کنید.
اما از سوی دیگه می تونید با تغییر شرایط ، به خواسته تون برسید (خواسته شما:نمی خواهید تحت فشار مادر و براساس معیارهای تعریفی ایشون ازدواج کنید)
مساله اصلی اینه که :"حداقل اینکه به خودش اجازه نده هرکسی رو به من معرفی کنه"
شما در این فضا (که فاصله بین طرز فکرتون کاملا مشهود شده) به نظر من بهتره با گارد باز بازی کنی.
یکی از سناریوها می تونه این باشه"
اجازه بده مادرهر کسی رو که فکر می کنه بهت معرفی کنه، این میشه گارد باز.
تا اینجا هیچ مشکلی بین تون پیش نمیاد ، شما میرید و یه جلسه با دختر خانوم صحبت می کنید ، احتمال 80-90درصد مطلوب نمیفته ، و احتمال 10 -20 در صد شاید معیارهاتون همخوانی داشته باشه. این 20 درصد رو دست کم نگیر.
حالا جلسه خواستگاری تموم شده ، و شما نپسندید شاید به 3 دلیل و یکی از اونها نوع پوشش (که بروزی از طرز فکر و اعتقاداته ) باشه ، شما دو دلیل دیگه رو برا عدم انتخابتون بیان کن.
شاید هم وقتی با صداقت معیار خودتون رو با خواستگارتون مطرح کردید، او هم برخلاف میل باطنیش با پوشش باز ظاهر شده باشه .
حساسیت مادر رو روی این اختلاف نظر به حداقل برسون ودر عوض از همه مزایای بدست اوردن دل مادر بهره مند شوید.
در همه مراحل خواستگاری از اول تا آخر خدا رو وکیل خودتون قرار بدید و ازخدا یه همسر مناسب رو بخواهید.
ما هم برا سعادتتون دعا می کنیم.
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
قبلا هم گفتم فعلا برنامه ای برای ازدواج ندارم
مشکل فعلیم انتظارات بیجای مادره که از همون اختلاف نظرمون ناشی میشه
همونظور که گقتم خونواده مادرم خیلی مذهبی نیستن به همین ترتیب حضور در مهمونی ها و مراسم هایی که دارن خیلی برام جالب نیست
با فامیل درجه یک مشکلی ندارم و چون دید و بازدید رو یه وظیفه میدونم و هر چند مدت یکبار انجام میدم
اما تو مراسم هایی که تعداد زیاد میشه و فامیل دورتر و دوستان هم هستن خیلی لزومی نمیبینم حضور داشته باشم
مادر انتظار داره من تو همین جمع ها به قول خودش فعالانه تر عمل بکنم و سعی کنم یه ارتباط مختصر برقرار بکنم
بعد از هر مراسمی تا میرسیم خونه بحثامون شروع میشه ، که چرا فلانی رو تحویل نگرفتی ، چرا همش تو جمع پیرمردایی ، چرا قیافت اینجوری بود ، چرا اخم کردی و ............
منم همیشه با لبخند و شوخی قضیه رو به خیر و خوشی فیصله دادم ، مادر هم چون حس میکرد به ازدواج فکر نمیکنم خیلی اذیت نمیکرد
اما متاسفانه بعد از اینکه دختری که میخواستم بهم جواب رد داد ، مادر دیگه کوتاه نمیاد
دائما منو به خاطر انتخاب این دختر سرزنش میکنه و معتقده تمام دلایل و معیارهای من فقط حرف بوده
و من در عمل ثابت کردم جذب ظاهر یه دختر شدم !
چون نه سنش متناسب با من بود نه شرایط خاص پدرش و نه حتی نحوه اشناییمون اونی بود که ازش حرف میزدم
از طرف دیگه یکی دو ماه پیش پدرم مثلا میخواست کمک کنه (البته بیشتر قصدش این بود که حجت بر من تمام بشه :160:) تلفنی با استاد صحبت کرد ، نتیجه هم که از قبل معلوم بود
با این تفاوت که گویا استاد خیلی سرد و خشک با پدرم صحبت میکنه
و وامصیبتا که کسر شانی عظیم برای پدر بود که این کیه که به خودش اجازه داد با من اینجوری حرف بزنه !
از اون روز رگبار حرفای مادر تمومی نداره که چطور اجازه میدی با شخصیت و غرورت بازی بشه و چرا اینقدر در مقابل دختری که کوچکترین توجهی بهت نمیکنه ضعف نشون میدی
اینا رو گفتم که دلیل رفتار مادر رو توضیح بدم
و اما در مورد رفتار جرات مندانه ، خیلی فکر کردم که چطور با مادر کنار بیام اما نمیتونم مثل قبل باهاش بحث کنم
حس میکنم اعتماد به نفسم رو از دست دادم
بیشتر از این بابت که شواهد حاکی از اینه که همونطور که مادر گفت حرف و عملم از هم فاصله دارن
وقتی میخوام براش توضیح بدم که چرا به این دختر علاقمند شدم
بهم میگه با کلمات بازی میکنی فقط بلدی حرف بزنی خودتم نمیدونی چی میخوای فقط ادعا داری و ...........
من در کل خیلی ادم خونسردی نیستم خیلی خودم رو کنترل میکنم که چیزی نگم که بعدا پشیمون بشم
چطور میتونم با این شرایط بدی که دارم رفتار جرات مندانه داشته باشم
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
خارپشت عزیز
به نظرمن فعلا سکوت کن تا خودتت رو پیدا کنی.
باور کنید قبلا از اینکه دلایلتون رو بگید می خواستم بگم فکر می کنم برای مادرتون گرون تمام شده که
شما جواب نه شنیدید ولی منتظر موندم.
ولی به نظر من شما اصلا کار اشتباهی نکردید و خیلی اقا با اعتماد به نفس و جسوری بودید که انچه که تو قلبتون بود رو بزبون اودید و خواستگاری کردید.
حالا هم طوری نشده ان شا الله کسی که صلاحتونه در مسیر زندگیتون قرار می گیره.
به نظر من در مورد رفتارها و صحبتهای مادرتون سکوت کنید و علنا اعلام کنید که فعلا قصد ازدواج ندارم
که مادرتون هم مرتب ذهنش در گیر بحث با شما و یا مورد پیدا کردن برای شما نباشد.
ان شاالله بعد از مدتی فکرتون آزاد تر می شه و اعتماد به نفستون بر می گرده و یک تصمیم جدی برای آینده می گیرید.
موفق باشید. :72:
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام
آقای خارپشت شما باید همونطوری که خودتون گفتید فعلا به ازدواج یا حتی ایجاد ارتباط با کسی به این قصد فکر نکنید.شما نیاز به آرامش و تمرکز دارید به اینکه مورد قبلی و خاطرات و جریانات قبلی رو نه اینکه فراموش کنید بلکه تو ذهنتون کمرنگ بشه تا بتونید با تمرکز به مورد یا موارد دیگه فکر کنید.
شما سعیتون رو بکنید که تحت هر شرایطی با مادرتون محترمانه صحبت کنید و اجازه ندید کسی(هر کسی که باشه) که هنوز وارد زندگی و خونه شما نشده باعث دلخوری بین شما و والدنیتون بشه و فراموش نکیند که بزرگترین حق رو بر گردن مرد مادرش داره!
فکر نکنید شما رو درک نمیکنم چون واقعا درکتون میکنم به این دلیل که اخلاق من هم شبیه شماست و منظور من اصلا این نیست که هرچه مادرتون گفت شما قبول کنید.منظورم اینه که سعی کنید آرام باشید و حرفاشون رو اگر قبول ندارید مواظب باشید چیزی نگید که خدای نکرده فکر کنه بهشون بی احترامی میکنید یا حرفاشون براتون بی ارزشه.فکر کنه پسری که خودش بزرگ کرده حالا مقابلش ایستاده و خوب و بد رو یادش میده.
شما خیلی محترمانه بگید فعلا قصد ازدواج ندارم دلیل خاصی هم نداره فقط آمادگی ندارم موردی رو بررسی کنم . هر وقت آمادگی پیدا کردم چشم به موارد پیشنهادی شما هم فکر میکنم اما اگر مناسب خودم ندیدم شما ناراحت نشید .
آقای خارپشت مطمئنا پدر و مادرها از جمله پدر و مادر شما دشمن بچه هاشون نیستند و جز خوبی براشون نمیخوان اما اونها هم انسان هستند و ممکن الخطا و گاهی اشتباه میکنند و خودشون نمی دونند.این تفاوت سلیقه و نظر هم همیشه بوده و هست گاهی بچه ها باید والدین رو بیشتر درک کنند و باهاشون کنار بیان گاهی هم بالعکس.
شما نیاز به درک متقابل دارید اما اگر فکر میکنید مادر شما رو درک نمیکنند شما اینکارو بکنید و باهاشون کنار بیاید جای دوری نمیره مادرتونه به چای شما زحمت کشیده.
موفق باشید
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
[align=justify]خارپشت، برادر عزیز... تصمیم گرفتم چندتا مسئله را براتون بنویسم. نمیدونم تا چه حد این دیدگاه و تجربه به شما کمک کنه ولی امیدوارم مفید واقع بشه.
دو نوع تجربه از زندگی وجود داره :
یه عده با غریزه شون زندگی میکنن با غریزه هم میمیرن.
اما یه عده با عقیده شون زندگی میکنن و با عقیده شونم میمیرن.
مسئله اول : ممکنه افراد زیادی به خواستگاری یه دختر بیان یا دخترای زیادی به یه پسر معرفی بشن که از جهاتی با اون شخص تفاوت داشته باشن اما اینکه کسی با ما تفاوتهایی داره یا مورد پسند ما نیست، به این معنی نیست که اون شخص شأن و مرتبه ش از ما پایین تره! شأن و مرتبه هر انسانی به کرامت انسانیشه و از این حیث که همه با این کرامت خلق میشن همه شایسته احترام هستن و هیچکس دون یا برتر از دیگری نیست. تفاوت به معنی حسن یا عیب نیست.
مسئله دوم : من نمیدونم علت اینکه قبل از اون تجربه تصمیم به ازدواج داشتین و الان میگید هیچوقت ازدواج نمیکنید چیه. اینکه آیا علتش اون دختر ِ و اگه الان ایشون به شما جواب مثبت بده نظرتون در مورد ازدواج عوض میشه یا نه بهرحال اما شما تا وقتی برخورد صادقانه با خودت نداشته باشی نمیتونی برخورد صادقانه با دیگران (خانواده ت) داشته باشی!
اگر کسی بخواد از اضطراب یه مسئله راحت بشه با فکر کردن به اون مسئله و تصمیم گرفتن درباره ش میتونه از این اضطراب خلاص بشه نه با فکرنکردن و مسکوت گذاشتن اون! باید اون مسئله براش حل بشه.
شما گفتی دوست نداری ازدواج کنی(حالا علتش چیه نمیدونم خودتون بهتر میدونید) خب میتونید ازدواج نکنید اما چرا نباید راجع بهش حرف بزنید!؟ حرف زدن یا فکرکردن به ازدواج که شمارو ملزم به ازدواج نمیکنه.
اگه واقعا آرمانت و مسیرت برای آیندت همینه که انتخاب کردی و فقط با تصمیمات مادرت مشکل داری لازم نیست شما هدفت رو ترک کنی فقط روش خودتو عوض کن. شما میتونی همون عقاید و همون اهدافی که داری دنبال کنی و در کنارش با افرادی هم آشنا بشی. شاید در این بین فردی پیدا بشه که آرمان های شما رو داشته باشه و نظرتون برای ازدواج عوض بشه و شایدم نه.
عقیده شما در مورد ازدواج هرچه که باشه و از هر خواستگاهی که دنبالش کنی تاوقتی هدف با ارزش و تعریف شده ای نداشته باشه نمیتونه مدت زیادی شمارو به خودش پایبند نگه داره، وسط راه شک میکنی و تو این شرایط شکت منطقیه.
یه وقت هست شما کاری انجام میدی که به نفع کسی هست اما برای اون شخص نیست، یعنی به نفع حقوق اون شخص و کرامت اون شخص، برای سعادت دنیا و آخرت اون شخصه اما برای خوشایند اون شخص نیست، بلکه برای خدا و در جهت عقاید خودته و اینو وظیفه خودت میدونی که اونکارو انجام بدی. اما یه زمانی هست شما کاریو شروع میکنی که توش آرمان واقعی نیست صرفا برای خوشایند کسی داری اینکارو میکنی و میدونی این دوتا تفاوتش کجا مشخص میشه؟
وقتیکه شما برای کسی کاری انجام میدی اما فردا همون شخص بین راه تنهات میزاره یا اصلا شکست میخوری بین راه. اونوقت مایوس میشی، پشیمون میشی، چون برای کسی مثلا از زندگی،خانواده، آینده، آبرو، شخصیت و خوشبختیت گذشتی درحالیکه اون اصلا نمیفهمه. حتی ممکنه باهات مخالفتم بکنه، توهینم بشنوی و... اگه برای اون شخص اینکارو کرده باشی واقعا ضرر کردی، توی این راه شک هست، یأس هست، تردید هست، اصلا مغبون میشی ضرر میکنی و میشی خسر الدنیا والاخره. اما یه وقتی هست شما کاری میکنی که براساس عقاید خودته یا بخاطر وظیفه ت داری اونکارو میکنی شاید به نفع کسی هم باشه اما بخاطر اون شخص نیست بلکه برای عقاید خودته. کسیکه برای عقایدش داره کاری میکنه مسلما نه شک میکنه نه مایوس میشه و نه مغبون میشه.
وقتی آدم بخاطر کسی کاری انجام میده یه سوال پیش میاد که هیچ جوابی براش پیدا نمیشه. اون سوالم اینه که چرا من فدای اون شخص بشم، چرا اون فدای من نشه؟ چرا من برای اون اینکارو بکنم، چرا اون برای من اینکارو نکنه؟ آیا اصلا برای اون اهمیتی داره؟
اگر توی اون تصمیمی که گرفتی هدف والایی نداشته باشی، اگر اون هدفی که دنبال میکنی براساس عقایدت نباشه، اگر یه آرمان تعریف نشده و سرگردان و بی هدف باشه که هیچ سعادتی چه در دنیا و چه در زندگی بعد از این دنیا برای شما رقم نزنه حقیقتا ضرر میکنی و بین راه دچار تردید میشی.
اگر شما برای کسی این تصمیم رو گرفتی و میخوای خودتو به آب و آتیش بکشی و تا ابد ازدواج نکنی اطمینانی نیست که اون شخص به پات وایسه. و باید ببینی توی این تصمیمی که گرفتی آیا واقعا هدف با ارزشی هست؟ منظورم از هدف با ارزش نه هدفی که برات نفع داشته باشه، آیا این هدف توجیه منطقی و عقلی داره؟ آیا آرمانی براساس واقعیته یا یه تصمیم در گذر زمانه که سعی داری به عنوان یه هدف مطرحش کنی و بهش جهت بدی؟ برچه اساس این تصمیم گرفته شده؟ اگر این تصمیمو صرفا بر اساس اصول و عقاید خودت گرفتی و کسی توش دخیل نیست و اطمینان داری که این تصمیم سعادت دنیا و آخرت شمارو تضمین میکنه و شمارو توی مسیر درست پیش میبره پس پایبندی بهش نه برات سخت خواهد بود و نه هر اتفاقی توی این مسیر بیقته مایوس میشی.
هیچ چیز توی این دنیا مطلق نیست و هیچکس نمیتونه هیچ تصمیم قاطعی صادر کنه جز خدا. فقط خداست که مطلقه و تصمیمات مطلق اتخاذ میکنه. و هرکس تصمیمی بگیره و بخواد همیشه بهش پایبند بمونه (درست یا غلط،خوب یا بد) شک نکن که توی موقعیتش قرار میگیره و امتحان میشه. چیزی که من به شخصه تو زندگی بهش رسیدم این بود ( هر ادعایی برابر با یک امتحانه)
[/align]
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pk1365
یه عده با غریزه شون زندگی میکنن با غریزه هم میمیرن.
اما یه عده با عقیده شون زندگی میکنن و با عقیده شونم میمیرن
نه بنظر من ادما دو دسته ان و هر دو دسته با غریزه و عقیده اشون توامان زندگی میکنن با عقیده شون هم میمیرن منتها عقایدشون با هم متفاوته
.
مسئله اول : ممکنه افراد زیادی به خواستگاری یه دختر بیان یا دخترای زیادی به یه پسر معرفی بشن که از جهاتی با اون شخص تفاوت داشته باشن اما اینکه کسی با ما تفاوتهایی داره یا مورد پسند ما نیست، به این معنی نیست که اون شخص شأن و مرتبه ش از ما پایین تره! شأن و مرتبه هر انسانی به کرامت انسانیشه و از این حیث که همه با این کرامت خلق میشن همه شایسته احترام هستن و هیچکس دون یا برتر از دیگری نیست. تفاوت به معنی حسن یا عیب نیست
عقیده ای که از نداستن ایجاد شده قابل احترام نیست اما بنا به گفته درست شما چون خلقت انسان با اعطای کرامت اغاز شده همه انسان ها قابل احترامن
اتفاقا تفاوت در عقایده که ادما رو از هم متمایز میکنه تفاوت در میزان دانسته ها ، قطعا اون هایی که میدونن با اونهایی که نمیدونن یکسان نیستن
اما در مورد بحث ازدواج ، همونطور که شما گفتین تفاوت به معنی حسن یا عیب نیست
مهم تناسبه دو طرفه و داشتن تفاهم ، به این معنی که هدف و روش هر دو طرف برای رسیدن به یه فهم مشترک شبیه به هم باشه
شاید خیلی لازم نیست که عقایدمون صد در صد شبیه به هم باشه ( اونقدری باشه که رسیدن به اون فهم مشترک رو تضمین کنه)اونچه که مهمه روش عملی ماست ، حرف زدن اسونه
.
شما گفتی دوست نداری ازدواج کنی(حالا علتش چیه نمیدونم خودتون بهتر میدونید) خب میتونید ازدواج نکنید اما چرا نباید راجع بهش حرف بزنید!؟ حرف زدن یا فکرکردن به ازدواج که شمارو ملزم به ازدواج نمیکنه.
من گفتم فعلا ! برنامه ای برای ازدواج ندارم
نه به این خاطر که هنوزم به اون دختر فکر میکنم
بلکه چون احساس میکنم انرژی زیادی رو تو این مدت مصرف کردم و نیاز به تجدید قوا دارم
اگه واقعا آرمانت و مسیرت برای آیندت همینه که انتخاب کردی و فقط با تصمیمات مادرت مشکل داری لازم نیست شما هدفت رو ترک کنی فقط روش خودتو عوض کن. شما میتونی همون عقاید و همون اهدافی که داری دنبال کنی و در کنارش با افرادی هم آشنا بشی. شاید در این بین فردی پیدا بشه که آرمان های شما رو داشته باشه و نظرتون برای ازدواج عوض بشه و شایدم نه.
و اینجا یکی دیگه از نقاط انفصال ماست
مادر معتقده اگه سعی کنم با ادمای بیشتری اشنا بشم سریع تر میتونم ماجرای قبلی رو فراموش کنم
در حالیکه من هیچ اعتقادی به این نحوه اشنایی ندارم
پس خواستگاری رسمی برای چیه؟
اصلا علاقه ای ندارم که بدون دلیل دهها دختر رو در دل و ذهنم با هم مقایسه کنم
ترجیح میدم با اطمینان بیشتر مستقیما از کسی خواستگاری کنم تا اینکه چند سال اون رو دورادور زیر نظر بگیرم
احتمالا مادر هم مثل شما و مثل خودم هنوز باور نکرده که من دیگه به ازدواج با اون دختر فکر نمیکنم
خودم دارم تلاش میکنم که باورم بشه اما کاش مادر هم با روش درست بهم کمک میکرد
هر ادعایی برابر با یک امتحانه
این تعبیر همیشگی مادره !!
-
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
[align=justify]نه بنظر من ادما دو دسته ان و هر دو دسته با غریزه و عقیده اشون توامان زندگی میکنن با عقیده شون هم میمیرن منتها عقایدشون با هم متفاوته
درسته عقاید آدما با هم متفاوته همونطور که اهدافشون با هم متفاوته. اما سقف اهداف آدماست که عقایدشونو میسازه و منظور من از اینکه عده ای با غریزه زندگی میکنن همین بود. نه اینکه تو زندگی هدف یا عقیده ای ندارن یعنی سقف اهدافشون اونقدر کوتاهه (البته از نظر خودشون بلنده) که نه ارزش زندگی کردن داره و نه مردن!
کسانیکه در تمام زندگیشون هیچوقت هیچ عقیده ای ندارن(البته درظاهر خواسته هایی دارن که اسمشو هدف گذاشتن) اما درواقع زندگی بدون آرمان دارن. سرفصل آرمان پردازیهاشون درحدی نیست که بشه بعنوان یه عقیده برای زندگی ازش یاد کرد. آدمای بدی هم نیستن. فقط رنج زندگی کردن بدون هدف رو هفتاد هشتاد سال تحمل میکنه درحالیکه اصلا نمیدونه برای چی زندگی میکنه و از فکر کردن به خیلی چیزا یا حتی از شنیدن اسمش میترسن یا متنفرن. کسایی که تو زندگی به چیزی عقیده ندارن تا بخاطر عقیده از چیزای دیگه تو زندگی بگذرن برای اینها مفاهیم زیادی وجود داره که بی معنیه و مفاهیم سرد و یخ زده ست. ازنظر کسایی که با غریزه زندگی میکنن هرنوع هزینه دادن احمقانه ست!
مفاهیمی مثل مقاومت، شجاعت، ازخودگذشتگی و عشق و... همه اینا وقتی منطقیه و معنا داره که یه عقیده ای مهمتر از همه منافع ما در زندگی درکار باشه که اون اگه نباشه این مفاهیم هیچ توضیحی نداره. منظور از عقیده اون چیزیه که به آدم بینش میده و انسان رو درجهت تعالی پیش میبره وگرنه همه صاحب نظرهستن.
عقیده ای که از نداستن ایجاد شده قابل احترام نیست اما بنا به گفته درست شما چون خلقت انسان با اعطای کرامت اغاز شده همه انسان ها قابل احترامن اتفاقا تفاوت در عقایده که ادما رو از هم متمایز میکنه تفاوت در میزان دانسته ها ، قطعا اون هایی که میدونن با اونهایی که نمیدونن یکسان نیستن
هیچ ارزشی ابتدا به ساکن خودش مستقلا قابل ارزش گذاری نیست مگر اینکه درباره هدف و نهایت زندگی توی عرصه انسان شناسی و هستی شناسی مارو به نتیجه برسونه. که این ارزش وسیله ست برای چه هدفی؟
اینکه تفاوت در عقاید آدمها رو از هم متمایز میکنه کاملا درسته اما آیا همیشه این تمایز به معنی برتریه!؟ و اگر هست برتری در چی!؟ ممکنه یه نفر مفاهیم مهمی رو بیشتر از بقیه آدما بشناسه اما آیا بهتر از بقیه هم اون مفهومو تو زندگی اجرا میکنه!؟
اونایی که میدونن با اونهایی که نمیدونن توی چی یکسان نیستن!؟ توی شان و مقام!؟ توی احترام و ارزش!؟ توی لیاقت و اصالت!؟ توی مسئولیت و حقوق!؟ توی جهاد و مسالمت!؟ توی احساس و عقل!؟ توی کینه و عشق!؟ توی آرمان و واقعیت!؟ توی شعار و برنامه!؟ توی ارادت عقیدتی و اراده آزاد!؟ توی دانسته ها و تجربیات!؟ یا تفسیرشون از زندگی!؟ درکنار همه اینا باید اینم درنظر گرفت که همه ما تو شرایط یکسان زندگی نمیکنیم. و عوامل محیطی و خانواده خیلی توی دانسته ها و ندانسته های ما موثرن. هیچ چیز تو این دنیا dogmatic نیست. حتی فردا هم مارو با یه معیار ثابت نمیسنجن همونطور که شرایط زندگی ما یکسان و ثابت نبوده.
اینکه جهل قابل احترام نیست باید دید این ندونستن از کجا میاد؟ جهل بسیطه یا جهل مرکب؟
یه کسی یه چیزی رو نمیدونه ولی خودش مطلع هست که نمیدونه. و این نا آگاهی زود برطرف میشه چون وقتی شخص مطلع میشه که نمیدونه در مقام دونستنش برمیاد. ولی کسیکه جهل مرکب داره و چیزیو نمیدونه وخودشم مطلع نیست که نمیدونه چون همیشه مدعی بوده غرورش اجازه نمیده دنبال حقیقت بره.این آدما گرفتارترین آدمان.
چون همیشه کارای خودشونو خردمندانه میبینن. ملاک این آدم فقط آزادیه و هیچ ارزش دیگه یی براش اهمیت نداره بخاطر همینم میگه تو نمیتونی مزاحم جهل من بشی وگرنه به آزادی من تجاوز کردی!
درحالیکه متوجه نیست آزادی ِ تنها ارزش نیست حتی بالاترین ارزش هم نیست. آزادی درکنار عدالت،اخلاق، منطق و شریعت ارزش داره نه جدای از اونا. درواقع آزادی، انسانیت رها شده ست نه حیوانیت رها شده، آزادی عقله نه آزادی نفس. آزادی یه تکلیفه نه اینکه حق داری آزاد باشی و اگر خواستی از آزادی خودت صرف نظر کنی. باید آزاده زندگی کنی و این یه تکلیفه.
اينكه یه نفر از شور و التهاب و تجربههای درونی شخصی خودش تفسيری ارائه بده قابل طرحه اما نه بعنوان معرفت و آگاهی و صرفا یه تفسیر درست، بلكه به عنوان گزارشی از احساسات شخصیش.
درنهایت ندونستن بد نیست اما اینکه برای این جهل قداست تراشی بشه یا اصرار به یه جهل مقدس و اینکه جهل رو بهش اعتبار بدیم مطئنا نه درسته و نه محترم.
مادر معتقده اگه سعی کنم با ادمای بیشتری اشنا بشم سریع تر میتونم ماجرای قبلی رو فراموش کنم
در حالیکه من هیچ اعتقادی به این نحوه اشنایی ندارم
پس خواستگاری رسمی برای چیه؟
اصلا علاقه ای ندارم که بدون دلیل دهها دختر رو در دل و ذهنم با هم مقایسه کنم
ترجیح میدم با اطمینان بیشتر مستقیما از کسی خواستگاری کنم تا اینکه چند سال اون رو دورادور زیر نظر بگیرم
احتمالا مادر هم مثل شما و مثل خودم هنوز باور نکرده که من دیگه به ازدواج با اون دختر فکر نمیکنم
خودم دارم تلاش میکنم که باورم بشه اما کاش مادر هم با روش درست بهم کمک میکرد
اینکه شما به اون دختر هنوز فکر میکنید یا نمیکنید هیچ قضاوتی درموردش نکردم. کسی نمیدونه تو ذهن شما چی میگذره پس قضاوت کردن وقتی آدم چیزیو نمیدونه درست نیست. من فقط سعی کردم توجهتونو به این سمت ببریم که پشت تصمیماتی که میگیرید چه آرمان با ارزشی وجود داره؟
قبلا هم گفتم مقصود و تفکر مادر شما هرچی که باشه شما لازم نیست اهداف و آرمانهاتونو عوض کنید میتونید روشتونو عوض کنید. موضعتونو ترک نکنید فقط یکم نرم تر باشید. یعنی مداراکردن با ذهن، ظرفيت و شعور مخاطبتون.
مثلا اگر مادر شما یه غدایی بپزه که متناسب ذائقه شما نباشه شما دوتا کار میتونی بکنی. میتونی خیلی راحت بگی نمیخورم که در اینصورت مادرتو رنجوندی میتونی هم برای ناراحت نشدن مادر و تشکر از زحمتی که کشیده تا حدودیشو بخوری.
خواستگاری رسمی مال زمانیه که شما حداقل به یه نفر مدتی فکرکردین، مدتی زیرنظر داشتینش یا باهاش رفت و آمدی داشتین و تا حدودی پسندیدینش و بعد اقدام به خواستگاری رسمی میکنین. درست همون روشی که توی انتخاب قبلیتون داشتین. قرار نیست این آشنایی چند سال طول بکشه یا شما با دختران متعدد توی ذهنتون کلنجار برید. میتونید مثلا توی یه مهمونی تا حدودی با کسی صحبت کنید و بعد هم به مادر بگید به این دلایل نپسندیدم.
لزومی نداره ذهنتونو درگیرش کنید. حداقل تا زمانیکه برای آینده فعلا برنامه ازدواج ندارین. احساس میکنم زیادی دارید سختش میکنید.[/align]