-
یکی بیاد منو روانکاوی کنه
اصلا نمیدونم چمه
بس که فکر کردم و سردرگم بودم این چند روز
حالا دیگه نمیدونم چکار کنم
نمیفهمم مشکلم چیه
همیشه از بچگی با خودم درگیر بودم و حالا چون باید با یه نفر دیگه ما بشم (یعنی با یکی ما شدم الان 7ماهه) اون هم کلافه کردم
نمیدونم از زندگی چی میخوام
حتی تو خواب هم دارم فکر میکنم از بچگی تا حالا همینجوری بودم شاید تا به الان که 22سال و یک ماه و 19روز از عمرم میگذره از 5-6سالگی تا امروز شاید 30 شب راحت خوابیده باشم اونم شاید .
همش دارم فکرمیکنم ولی دیگه خسته شدم نمیدونم باید چکار کنم؟
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
سلام
دوست خوبم سریع میرم سر اصل مطلب
من فکر میکنم که شما خودت داری زندگی رو به کام خودت تلخ میکنی
اینقدر سخت نگیر
انقدر حساس نباش
زندگی انقدر ها هم سخت نیست
خدا رو شکر که مشکل شما حل شدنیه
خیلی ها هستن تو این تالار که مشکلات خیلی سخت تر و غیر قابل حل دارن
اما مثل یه کوه ایستادن و دارن با مشکلشون مبارزه میکنن
و تا الان هم پیشرفت خوبی داشتن ( خواستی بگو اسم تک تکشون رو برات بگم )
یک مجسمه زیبا یه تیکه سنگ بی ارزش بوده که ضربات چکش رو تحمل کرده و حالا شده یه مجسمه زیبا
باید مبارزه کنی
باید طاقت بیاری
این نیز بگذرد
خدا رو شکر که مشکل شما چیز زیاد مهمی نیست و به زودی با کمک هردوی شما حل میشه
در ضمن نگران این احساساتی که سراغت میاد نباش
باید بتونی کنترلش کنی
فعلا کنترلش از دستت خارج شده باید تلاش کنی که اول به آرامش برسی بعد به سراغ مشکلت بری
توکلت به خدا باشه
مطمئن باش که خدا کمکت میکنه
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
سلام mta عزیز واقعا کلافه شدم نمیدونم
من میخوام ببینم مشکل اصلیم چیه
خودم که نمیفهمم مشکلم چیه
مشکلم اینه که اگه دیگران فکرمیکنند من نمیفهمم ولی من میفهمم و نمیتونم خودمو به نفهمی بزنم
یا اینکه اگه دیدم یه جایی حقم داره ضایع میشه کوتاه نمیام و دیگران توقع دارن که من کوتاه بیام یا از حق خودم بگذرم
یا دیگران توقع دارن که من نقش بازی کنم ولی من نمیتونم
توقع دارن که من سکوت کنم ولی من نمیتونم
خسته شدم بس که این و اون بهم گفتن اره میدونیم حق باتو است ولی بازم تو کوتاه بیا باید کوتاه بیای
من زندگی رو برای خودم سخت نمیگیرم برعکس آدم خوشگذرونی هم هستم و اگه هم مشکلی داشته باشم نمیذارم کسی بفهمه یا اصلا دلیلی نمیبینم که برا خودم یا دیگران سخت بگذره یا بجای خوشحالی ناراحت باشم
نه مشکل اصلی من اینه که برای حل مشکلاتم باید تنهایی تلاش کنم و هیچکس همراهیم نمیکنه همیشه همینچوری بوده و همه ازمن فوقع دارن (نه تو مشکلات زندگی مشترکم نه ؛همه مشکلات و اتفاقات زندگیمو باید تنها سروسامون بدم)
خسته شدم بسکه دیگران بهم گفتن تو که خودت میتونی پس چه نیازی به حضور ما هست
خسته شدم بسکه تنهایی کشیدم
دیگه میخوام راحت باشم میخوام بدون دغدغه همه چی به خودم برسم فقط و فقط به خودم و بس
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
سلام نیلوفر عزیز
این جا یک محیط مجازی هستش و با محدودیت های خاص خودش
در این سایت شما تا حدودی می تونید مشکلتون رو حل کنید
در اصل شما رو راهنمایی میکنه که به اصل مشکلتون پی ببرید
به نظر من بهتره که شما به یک مشاوره حضوری مراجه کنید
باور کنید که تاثیر خیلی خوبی داره
من خودم امتحان کردم مطمئن باشید که به شما خیلی کمک میکنه
موفق باشید
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
من با مشاور در ارتباط هستم ولی بیشتر درمورد مسائل زندگی مشترک
اینجا دنبال شناختن مشکل خودم هستم
خوب من میخوام بدونم همین اصل مشکلم چیه؟
مثلا اینکه دیگران بخاطر تواناییهای من همراهیم نمیکنند و همه چیز رو میندازن گردن خودم یا حتی بعنوان یه حامی درکنارم نیستن؟
یا ازم توقع دارن که تو هر مسئله ای کوتاه بیام و حتی از چیزی که حق مسلم خودم هست بخاطر نفع دیگران بگذرم
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
یه چیز جالب که الان فهمیدم (با توجه به اینکه من همش تو سردرگمی هستم که رفتارم درسته یا اشتباه و اصولا برطبق منطقی که برا خودم طراحی کردم میگم درسته و کارم رو انجام میدم) امشب خیلی کلافه بودم یعنی از چندروز پیش بهم ریخته بودم که دیگران همش بهم میگن رفتار تو اشتباهه ومن نمیدونم اسم این رفتارمو چی بذارم ولی با مطالعه مطالب تالار و چندجای دیگه متوجه شدم که رفتارم رو به اسم رفتار جرات مندانه نام میذارن ولی مشکل من اینه که فکرمیکنم این رفتار درسته ولی همه به من میگن نه تو باید رفتارتو تغییر بدی و این رفتارت اشتباهه
میگن خوب نیست ایقد رک حرفشو بزنه خیلی جاها آدم نباید حرفشو بزنه یا نباید از چیزی به اسم حق خودش صحبتی بکنه و من نمیدونم چکار باید بکنم خودمو بذارم کنار و توقع دیگران رو قبول کنم و خودمو تغییر بدم یا سرزنش دیگران و بداخلاقیاشونو با همین رفتار خودم بپذیرم؟
مثلا دقیقا هم همینه
ابراز عقیده خود
تقاضای تغيير رفتارهای نامطلوب دیگران
رد درخواستهای غير منطقی دیگران
ابراز احساسات مثبت و منفي خود
آغاز و ادامه تعاملات اجتماعي
پذیرش كاستي های خود
ابراز جملات متعارف در هنگام رويارويي يا جداشدن از ديگران
مثلا بهم میگن همه جا نظرتو نگو یا اگه بگم دیگران ناراحت میشن چون به میل اونا نیست
اگه از کسی ناراحت بشم بهش میگم ولی در اکثر موارد باعث کدورت یا تلافی طرف میشه
(به زبون خودم : حرف زور تو کت من نمیره) اگه خواسته یا حرف نامربوطی بزنه کسی قبول نمیکنم و اعتراض میکنم
چیزا و رفتارایی که از دیگران دوست دارم یا بدم میاد رو رک میگم
اگه یه جایی اشتباه کنم تو 85درصد موارد مپذیرم ولی 15 درصدش انکار میکنم و توجیه میارم
احساسمم راحت میگم
اینا اشتباهه؟ درستش چیه ؟
:302::325:
ولی یه جاهایی هم که کم نیستن از (توجیه خودم) فشار عصبی رفتارام پرخاشگرانه میشن
مثلا رفتارای طرف رو میزنم تو سرش و حتی بعضی موارد هم به طرف توهین میکنم (که شوهر بیچاره ام هم شامل این قاعده رفتارام میشه)
قرار بود از همسرم نگم ولی............ (همسرمم رفتارش مشخصات منفعلانه رو داره ولی گاهی اوقات هم مثل من پرخاشگرانه است)
تا اینجا به این نتیجه رسیدم که :
خیلی کم پیش میاد رفتارم منفعلانه باشه (اصلا با شخصیتم همخونی نداره)
اگثر مواقع رفتارم جرات مندانه است (مدلم اینحوریه)
و گاهی هم رفتارم پرخاشگرانه میشه (بستگی به شرایط روحیم داره که تاثیر منفی که از اطراف میگیرم و باعث رفتار پرخاشگرانه من میشه که تازگیا [این چندماه اخیر] خیلی این رفتارم نسبت به قبل شدت گرفته بود)
اگرچه "نه" گفتن جزء رفتارهای جراتمندانه هست ، اما نحوه بیانش اون رو به دسته رفتارهای پرخاشگرانه می بره.
--------------------------------------------------------------------------------
من نحوه بیانم اشتباهه چکار کنم؟
بعضی از مواقع هم رفتار منفعلانه رو با جراتمندانه و پرخاشگرانه قاطی میکنم و به کار میبرم
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
نقل قول:
سعی نکن مثل یه نجات غریق باشی برای کسی که داره غرق میشه، چرا که وقتی اونو رسوندی به ساحل خودت دیگه نا نداری ...
این یعنی چی ؟ آدم نباید به اونی که داره غرق میشه کمک کنه و بذاره غرق بشه و بعدش عذاب وجدان بگیره بهتره یا اینکه برسونتش به ساحل و نا نداشته باشه ولیی وقتی بعدش حال دوتاشون جا اومد تا عمر داره خوشحاله که یه زندگی رو نجات داده
؟!
نمیفهمم من چرا مثل زنای این جامعه نبودم یعنی از بچگی مثل دختربچه ها نبودم و حالا هم مثل اکثر زنای جامعه مون نیستم من هیچوقت از خودم نگذشتم خیلی کم پیش اومده که خودمو بخاطر دیگران بذارم زیر پا
نه اینکه مثلا ظالم زمانه من باشم نه؛منظورم اینه که شاید یه حاهایی ازخودگذشتگی کرده باشم ولی خودمو بخاطر دیگران له نکردم و همیشه بخاطر این موضوع سرزنش شدم
اگه راحت گفتم این کار رو نمیکنم چون به ضررمه هزارتا حرف بهم زدن مثلا بهم میگفتم زبون درازی باید سرتو بندازی پایین و حرف گوش کنی ولی هیچوقت این کار رو نکردم و الان هم که فکرمیکنم بازم میگم کارم درست بوده ولی بازم شما بگید باید تغییرش بدم؟
برام سواله که چرا من باید خودمو به میل دیگران تغییر بدم؟
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
همیشه فکر میکردم کمال گرایی خوبه ومن آدم کمالگرایی هستم ولی حالا میبینم که هیچکدوم از صفاتم مثل ادمهای کمالگرا نیست ولی این موضوع در کمالگرایی گه گاهی درمورد من صدق میکنه که همه ازم توقع دارن که بهترین باشم و در برخی موارد باعث ناراحتی و عصبانیتم میشه(کمال گرایی جامعه مدار: در کمال گرایی جامعه مدار دیگران انتظارات اغراق آمیز و غیرواقعی از شخص دارند.اگرچه برآوردن این انتظارات مشکل است ولی شخص باید به این استانداردها نائل آید تا مورد تائید و پذیرش دیگران قرار گیرد.این معیارهای افراطی معمولاً منجر به احساس شکست،اضطراب،خشم،درماندگی و ناامیدی شده که با تفکرات خودکشی و افسردگی در ارتباط است.) حتی یکی دوبار هم به خودکشی دست زدم
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
هروقت باهمسرم قهرم و قهرم طولانی میشه بعد از چندوقت که تماس میگیره من بعد از اولین تماسش من یه حالت استرس شدید میگیرم که به شدت میلرزم و کنترل خودمو از دست میدم
نمیدونم برای ترس این حس درمن بوجود میاد یا برای دلتنگی یا برای خوشحالیه؟
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
شما چند تا دوست صمیمی داری؟
به نظر من شما خیلی آدم تو داری باید باشی با کسی دردو دل نمی کنی و برای کسی در مورد مسئله و اختلاف و مشکلی توضیح نمی دی این باعث میشه دیگران کمتر بشناسنت و ندونن کی چه جوری باهات باشن به نظر من با کسایی که ارزش دوستی دارن و قابل اعتمادن صمیمی تر شید مسائلی که از ذهنتون میگذره رو بهشون بگید هر چند جزئی نذارین فکرتون درگیره چیزی باشه فکر و خیال نکنید
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
ممنوم که نظر دادین نه اصلا آدم توداری نیستم دلیلی نمیبینم به هرکسی راجعبه مسائل و مشکلات زندگی شخصیم بگم
چند دوست صمیمی دارم که مشاور هستن ولی دوست صمیمی که بخوام همیشه باهم باشیم ندارم آخا اخلاقای خاصی دارم که کسی نمیتونه باهام صمیمی بشه (البته از نظر دیگران)
من سرگرمیم کاره ولی هم سن و سالام سرگرمیایی دارن که برا من بی ارزشه و یه جورایی وقت تلف کردن بنظرم.
من از لحاظ خانوادگی همیشه در تصمیم گیری و تفریحاتم آزادتر بودم تا همسن و سالام برای همین نمیتونم با همه بجوشم
زندگی یعنی درگیر شدن برای فهمیدن؛ اگه بخوام مسائل برام اهمیتی نداشته باشن باید زندگی مرده و راکدی رو داشته باشم و من از اینجور زندگی ای عذاب میکشم
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
من کودک درونم رو خیلی دوست دارم وهر وقت که اذیتش میکنم باهام قهرمیکنه باید کلی ممن کشی کنم تا آشتی کنه
راجعبه تصویر کودکیم من همیشه یه بچه تخصه شیطون که همش در حال اذیت و ازار و شیطونی با کوچکترا و زبون ریختن برا بزرکترا بودم بطوری که حتی الان که 22سالمه هروقت با یکی از اشناهای بچگیم (فامیلا و بزرگترای اون زمان) برمیخورم فقط و فقط از شیطنتای من میگن که چقد بچه شون رو اذیت کردم یا چقد براشون زبون میریختم و چقد شیطنت میکردم و از این حرفا
نمیدونم این تصاویر که واقعی هم هستن برای ارتقاع تواناییهای کودک درونم کافیه یا باعث سرخوردگیش میشه
نمیدونم چرا بعضی اوقات (که خیلی هم کم پیش میاد) چرا استرس میگیرم مثلا بیشتر درمورد همسرمه که همیشه بعد از قهرای طولانی مدتمون اون زنگ میزنه تا برم پیشش یا بیاد دنبالم یابریم باهم حرف بزنیم و من بعد ار اولین مکالمه بعداز اشتیمون جوری استرس میگیرم که به شدت میلرزم نمیدونم دلیلش چیه دلتنگیه ؟ ترسه ؟ یا ...؟
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
سلام!
با این عنوانی که روی تاپیکت گذاشتی... یعنی امثال من حرف نزنن
ولی راستش حیفم اومد چیزی ننوشته از تاپیکت خارج بشم. روانکاوی که نه ولی حرف که میتونیم بزنیم مثل دو تا خانوم متشخص!!!!!!!!!!!
نقل قول:
مثلا بهم میگن همه جا نظرتو نگو یا اگه بگم دیگران ناراحت میشن چون به میل اونا نیست
خب معلومه چرا دوست داری نظرتو همه جا بگی، اصلا چه لزومی داره؟ تا حالا به لحن صحبت کردنت توجه کردی؟ گاهی اوقات آدما ناخواسته از لحن ما برداشت های ناخوشایندی میکنن و ناراحتشون می کنه!
نقل قول:
اگه از کسی ناراحت بشم بهش میگم ولی در اکثر موارد باعث کدورت یا تلافی طرف میشه
(به زبون خودم : حرف زور تو کت من نمیره) اگه خواسته یا حرف نامربوطی بزنه کسی قبول نمیکنم و اعتراض میکنم
چیزا و رفتارایی که از دیگران دوست دارم یا بدم میاد رورک میگم
:104:
خوبه که احساساتتو با آدما در میون بذاری اصلا خوب نیست که ناراحتی ها رو تو خودت جمع کنی. رک صحبت کردن خوبه. ولی خیلی به شرایط محیطی و اونی که مخاطب شماست بستگی داره! خود شما مگه همیشه تو زندگیت خوشحالی ؟ همیشه همه چی بر وفق مرادته؟ مشکلی نداری؟ از کجا میدونی اونی که داره با صحبت های رک شما بمباران می شه تو شرایط مناسبیه؟ ازکجا مطمئنی که یه مشکلی که از دید شما پنهان مونده اونو تو شرایط روحی آسیب پذیری قرار نداده؟
رک یعنی بی پرده صحبت کردن و اصل قضیه رو بازگو کردن. و هرگز با لحن محبت آمیز و ملایمت منافاتی نداره.
به آدما این اطمینان رو بده که دوستشون داری و قصدت از بیان حرفات کمک به بهبود شرایطه!
نقل قول:
خسته شدم بسکه دیگران بهم گفتن تو که خودت میتونی پس چه نیازی به حضور ما هست
به این فکر کن که چرا این حرفو ازشون میشنوی؟ اگه این حرف تنها یک نفره نه ولی اگه تا حالا از چند نفر اینو شنیدی یعنی باید به خودت رجوع کنی.
اصلا منظورم این نیست که اشکال از شماست و خدای نکرده دختر تکرو و سرکشی هستی:163: (اگر بودی این حرف اونا ناراحتت نمیکرد)
منظورم اینه شاید تو ظاهر و رفتارت اینو بهشون القا میکنی. یه خورده انعطاف... استقبال از شنیدن نظراتشون... حتی گاهی اوقات وانمود کردن به اینکه نمیدونی تا فکر کنن که کمک هاشون واقعا مؤثره...
مستقل ترین آدما هم به مشاور احتیاج دارن مشاورای خوب!!!!! و میدونی از کجا پیداشون میکنن؟ با گوش دادن به همه نظرات!!!!!!!! کمک دیگران را رد نکن.
نقل قول:
خسته شدم بسکه تنهایی کشیدم
دیگه میخوام راحت باشم میخوام بدون دغدغه همه چی به خودم برسم فقط و فقط به خودم و بس
اینکه بخوای فقط به خودت برسی فقط تنهاترت میکنه!
دختر خوب! بپذیر که شما فقط یک طرف یه رابطه ای. طرف دیگه آدم یا آدم هایی هستند که ممکنه مثل شما فکر نکنند.
به ندرت کسایی به پستت می خورن که بخوان به لایه های زیرین شخصیتت پی ببرن و کشف کنن که زیر نقاب نیلوفری که خیلی رک مخالفتشو ابراز میکنه و گهگاهی اونا رو می رنجونه، یه دختر صاف و صادق نشسته که برعکس تفکر اونا خیلی هم مهربونه!:72:
مردم اکثرا با ظاهر قضاوت میکنن. نمی گم بشو همونی که اونا می خوان. ولی یه خورده انعطاف پذیر تر چه ایرادی داره؟
در آخر هم باید اینو بگم که من به این اعتقاد دارم که تو روابط انسانی به ندرت 4=2+2 میشه!
شما یه حرفی میزنی یا یه کاری میکنی بعد از اون دیگه از کنترلت خارج میشه! و این ذهن و شرایط طرف مقابله که عکس العمل رو مشخص میکنه. پس احتیاط خیییییییییییییییییییییلی لازمه!
زندگی مطابق میل و نظر دیگران جهنمه. ولی در کنار دیگران زندگی کردن نه تنها سخت نیست بلکه خیلی زیباتر هم هست!
سرت چطوره؟ درد گرفته؟
ببخشید خیلی طولانی شد
ولی فقط خواستم کمک کرده باشم:46:
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
مرسی گلم ممنون از صحبتها و راهنماییات
نقل قول:
نقل قول:
مثلا بهم میگن همه جا نظرتو نگو یا اگه بگم دیگران ناراحت میشن چون به میل اونا نیست
نقل قول:
خب معلومه چرا دوست داری نظرتو همه جا بگی، اصلا چه لزومی داره؟ تا حالا به لحن صحبت کردنت توجه کردی؟ گاهی اوقات آدما ناخواسته از لحن ما برداشت های ناخوشایندی میکنن و ناراحتشون می کنه!
منظورم مواردیه که درمورد خودمه که دوروبریای من توقع دارن کوتاه بیام من نمیتونم ساکت بشینم تا دیگران برام تصمیم بگیرن ومن هیچی نگم اصلا شیوه تربیتیم این نبوده والان که ازدواج کردم به مشکل برخوردم با تصمیم گیری مشترک مشکلی ندارم ولی اینکه کسی بخواد نظراتشو بهم تحمیل کنه نمیتونم کوتاه بیام فکرمیکنم حق خودمو ضایع کردم
آره این حرفت درمورد من صدق میکنه و خیلی جاها ناخواسته خیلی ها رو رنجوندم چکارکنم این مدلیم دیگه.دلم صافه ولی اکثرا ازم یه دیو میسازن بخاطر حرفام
.
نقل قول:
رک صحبت کردن خوبه. ولی خیلی به شرایط محیطی و اونی که مخاطب شماست بستگی داره! خود شما مگه همیشه تو زندگیت خوشحالی ؟ همیشه همه چی بر وفق مرادته؟ مشکلی نداری؟ از کجا میدونی اونی که داره با صحبت های رک شما بمباران می شه تو شرایط مناسبیه؟ ازکجا مطمئنی که یه مشکلی که از دید شما پنهان مونده اونو تو شرایط روحی آسیب پذیری قرار نداده؟
به آدما این اطمینان رو بده که دوستشون داری و قصدت از بیان حرفات کمک به بهبود شرایطه!
حرفتو قبول دارم ولی من که نمیتونم همیشه خودمو بذارم جای دیگران
تو بعضی موارد پیش میاد که منم توشرایط خوبی نیستم ونمیتونم شرایط طرف مقابل رو مدنظر بگیرم و حرف منطقی رو میزنم که باعث کدورت میشه ولی طرف حق رو به خودش میده اینجور مواقع عکس العمل مناسب چیه؟
یه جورایی شخصیتم مثل مرداست و بیشتر مواقع دوست داشتنم رو باکارام نشون میدم تا با حرف.
نقل قول:
نقل قول:
خسته شدم بسکه دیگران بهم گفتن تو که خودت میتونی پس چه نیازی به حضور ما هست
به این فکر کن که چرا این حرفو ازشون میشنوی؟ اگه این حرف تنها یک نفره نه ولی اگه تا حالا از چند نفر اینو شنیدی یعنی باید به خودت رجوع کنی.
اصلا منظورم این نیست که اشکال از شماست و خدای نکرده دختر تکرو و سرکشی هستی (اگر بودی این حرف اونا ناراحتت نمیکرد)
نسبت به سنم و دوستان و اعضای خانواده ام از تواناییهای ببالاتری برخوردارم که باعث میشه توقع دیگران ازم بیشتره
مثلا درمورد پول و خرج زندگیم: من حدوده 3ساله که تو یه استان دیگه و به دور از خانواده زندگی میکنم و فقط 6ماه اول از بابام پول گرفتم و بعدش دیگه خودم نخواستم و حالا این توقع بوجود اومده که بابام از زیر همه مسائل مالی من شونه خالی میکنه و وظیفه خودش نمیدونه
یا اینکه شاید هفته ای یکبار باهام تماس بگیرن و وقتی علت رو میپرسم توجیه میارن که خیالمون ازت راحته !
نقل قول:
نقل قول:
خسته شدم بسکه تنهایی کشیدم
دیگه میخوام راحت باشم میخوام بدون دغدغه همه چی به خودم برسم فقط و فقط به خودم و بس
منظورم از تنهایی کشیدن بار زندگیه که از نتهایی به دوش کشیدنش خسته شدم
دارم کم کم این مسئولیتها رو به موظفاش (پدر مادر و همسرم) برمیگردونم و میخوام چندوقت بی مسئولیت زندگی کنم یعنی مثل دخترای سن خودم آزاد و بی مسئولیت بشم
نقل قول:
مردم اکثرا با ظاهر قضاوت میکنن. نمی گم بشو همونی که اونا می خوان. ولی یه خورده انعطاف پذیر تر چه ایرادی داره؟
در آخر هم باید اینو بگم که من به این اعتقاد دارم که تو روابط انسانی به ندرت 4=2+2 میشه!
شما یه حرفی میزنی یا یه کاری میکنی بعد از اون دیگه از کنترلت خارج میشه! و این ذهن و شرایط طرف مقابله که عکس العمل رو مشخص میکنه. پس احتیاط خیییییییییییییییییییییلی لازمه!
زندگی مطابق میل و نظر دیگران جهنمه. ولی در کنار دیگران زندگی کردن نه تنها سخت نیست بلکه خیلی زیباتر هم هست!
مییشه این رو برام بازتر کنی میخوام یاد بگیرم
مرسی از وقتی که برام گذاشتی:72: :46: :43:
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
بعضی وقتا مثل امروز زیادی حساس میشم مثلا امروز به چند تا تاپیک سر زدم و هزکدوم انرژی منفی داشتن حالمو بدکردن یه جور خاصی میشم یه حالت تهوع شدید میگیرم:163: و حالت سردرگمی بعد سریع از اون محیط میام بیرون و سعی میکنم حال و هوامو عوض کنم
نمیدونم چمه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
چندوقته اینجوری میشم (حالت تهوع رو میگم) و چندوقته که اصلا اشتها ندارم تو دوهفته 4تا5کیلو وزن کم کردم
کودک درونمو خیلی دوست دارم عاشق شیطتناشم :311: :104: :227:
اعجوبه است :43::46::310:
تعجب نکنید که چرا این موضوعات اینقد به هم بی مربوط و پراکنده هستن.
چون من دارم رو خودم کار میکنم و تمرکزمو گذاشتم رو رفتار خودم که بفهمم چه جوریم و نظر شما دوستان رو راجعبه این شخصیت بدونم و بدونم ایا سالمه یا نه؟ برا همین از هرچیز که جلو چشمم میادو حس میکنم مینویسم
ممنون از وقتی که برام میذارید:72::72::72::72::72:
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
دو باره سلام
نقل قول:
حرفتو قبول دارم ولی من که نمیتونم همیشه خودمو بذارم جای دیگران
تو بعضی موارد پیش میاد که منم توشرایط خوبی نیستم ونمیتونم شرایط طرف مقابل رو مدنظر بگیرم و حرف منطقی رو میزنم که باعث کدورت میشه ولی طرف حق رو به خودش میده اینجور مواقع عکس العمل مناسب چیه؟
ببین اینایی که بهت میگم حالت ایده آل قضیه است. مثل مدلی که از روش نقاشی میکشن. حتی تابلو لبخند ژکوند هم نسبت به مدل واقعی(مونالیزا) کامل نیست. منظورم اینه که انسان کامل و ایده آل الگوییه که ما باید خودمونو بهش نزدیک کنیم. گاهی اوقات خیلی دور از واقعییت به نظر میرسه ولی اصلش اینه! راه درست همیشه دشوار بوده و یک شبه هم بدست نمیاد.
حالا بریم سر موضوع شما: وقتی که همه چی آرومه و شما خیلی خوشبختی:310:!!!!! کاری نداره که ملاحظه دیگرانو بکنی و حواست به این باشه که نرنجونی شون. مرد اونه که وقتی حالش خوب نیست رو رفتارش کنترل داشته باشه یا حداقل اون لحظه کار خاصی نکنه.
اصلا چه لزومی داره وقتی ناراحت و عصبی هستی سر مسائل مهم زندگیت هم با دیگران بحث کنی؟ بذار به خودت مسلط بشی و تنش ازت دور بشه و اون وقت منطقی با دیگران مذاکره کن. به کسی که نسبت به شما جبهه گرفته حتی محبت هم نمیشه کرد چه برسه...
بحث من آدم های بیماری که نسبت به همه چی بدبینن و جبهه میگیرن نیست، ولی سعی کن کسایی که برات مهمن و تو زندگیت تأثیر گذارن ذهنیت مثبتی نسبت بهت داشته باشن و این کاملا دست شماست اگه بخوای!
نقل قول:
مردم اکثرا با ظاهر قضاوت میکنن. نمی گم بشو همونی که اونا می خوان. ولی یه خورده انعطاف پذیر تر چه ایرادی داره؟
در آخر هم باید اینو بگم که من به این اعتقاد دارم که تو روابط انسانی به ندرت 4=2+2 میشه!
شما یه حرفی میزنی یا یه کاری میکنی بعد از اون دیگه از کنترلت خارج میشه! و این ذهن و شرایط طرف مقابله که عکس العمل رو مشخص میکنه. پس احتیاط خیییییییییییییییییییییلی لازمه!
زندگی مطابق میل و نظر دیگران جهنمه. ولی در کنار دیگران زندگی کردن نه تنها سخت نیست بلکه خیلی زیباتر هم هست!
مییشه این رو برام بازتر کنی میخوام یاد بگیرم
خب ببین شما یه حرفی رو به یه نفر میزنی و بر اساس ذهنیت خودت میخوای که همون برداشتی که شما انتظار داری رو بکنه، اما شما تو ذهن اون آدم نیستی نمیدونی حرفت ممکنه چه بازخوردی داشته باشه. شاید اصلا اون منظوری که طرف برداشت کرده نداشته باشی! پس چکار میشه کرد؟ همیشه یه جایی برای بازگشت بذار. به قول مهندس ها یه فرجه ای برای خطا باقی بذار. منظورتو واضح بهش برسون و همون جور که قبلا گفتم بهش اطمینان بده که نیتت خیره! محبت صحیح راهشو به هر دلی باز میکنه! ( واسه شما که اهل عملی نباید سخت باشه)
خلاصش اینکه انسان ها حتی اگر بخوان هم نمیتونن از اجتماع دور بشن و اگر دقیق نگاه کنی میبینی که هم زیستی مسالمت آمیز با دیگران ( همسر، فرزند، والدین، خواهر، برادر، همکار، همکلاسی، همسایه، همشهری و....) هدفیه که همه به نوعی و با روش های خودشون (درست یا غلط) برای رسیدن بهش تلاش میکنن. ایشالا که با روش درست به هدفت برسی:43:
راجع به پست آخرتم نظری ندارم ولی مطمئنا یه مشاور خوب میتونه راهنماییت کنه
-
کمک کمک کمک
سلام به همه
من هم مثل نیلوفر مرداب زیادی فکرم مشغوله
مشکله من اینه که از بچگی از آیندم ازدواجم مترسم.همیشه این ترس باهام بوده
مترسم خدای نکرده با کسی آشنا بشم که بعدها بفهمم این آشنایی نباید صورت می گرفت و از این حرفا
خلاصه بد جوری از آیندم میترسم.این افکار بد و ترس روی کارام تاثیر گذاشته خواهش می کنم شما بگین من چکار بکنم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
عزیزم به تالار خوش اومدی یه تاپیک باز کن بایه عنوان مناسب مثلا ترس از اینده و زندگی مشترک
اونجا راهنماییت میکنیم:72:
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
مرسی دانوب عزیز
آره من میخوام ایده آل باشم ولی برام سخته که همیشه بهترین باشم مثلا مامان بابام یا همسرم اینقد ازم تعریف میکنن که خودم عصبی میشم اغراق نمیکنن حقیقت رو میگن ولی من دوست ندارم یه ریز جلو همه تکرار کنن
ولی یه وقتا هم که من خراب میکنم بهم میگن تو که اینقد خوبی چرا بعضی وقتا اینجوری خراب میکنی (خودم پذیرش اشتباهمو دارم ولی دلم نمیخواد پدرو مادر و همسرم که عزیزترینهام هستن ازم رنجیده خاطر بشن) ؛ .
بعضی جاها بعضی موارد پیش میاد که من دارم حرف منطقی میزنم وهمه هم قبول دارن ولی این وسط یکی که تو زندگیمم تاثیرگذاره برای همون حرف منطقیم چون به نفع خودش نیست ناراحت شده و برام دردسر درست کرده من که نمیتونم از حق خودم برای یکی که خودش مشکل داره بگذرم آخه یکی دودفعه گذشتم و بعدش برام شد وظیفه دراین مورد چکارکنم؟
نقل قول:
ولی سعی کن کسایی که برات مهمن و تو زندگیت تأثیر گذارن ذهنیت مثبتی نسبت بهت داشته باشن و این کاملا دست شماست اگه بخوای!
مثلا برای همین افراد بهم میگن آدم یه دنده ای هستی درصورتی که گفتم کوتاه اومدنم درنظر اونا یعنی وطیفته
نقل قول:
خب ببین شما یه حرفی رو به یه نفر میزنی و بر اساس ذهنیت خودت میخوای که همون برداشتی که شما انتظار داری رو بکنه، اما شما تو ذهن اون آدم نیستی نمیدونی حرفت ممکنه چه بازخوردی داشته باشه
خوب ادما شخصیتای متفاوت دارن چه جوری میشه حرفی بزنی که به مزاق همه خوش بیاد؟ منم که شخصیت همه رو نمیشناسم به اون جمعی هم که وارد شدم در زندگیم تاثیر گذارن من باید چه جوری برخورد کنم؟
نقل قول:
شاید اصلا اون منظوری که طرف برداشت کرده نداشته باشی! پس چکار میشه کرد؟ همیشه یه جایی برای بازگشت بذار. به قول مهندس ها یه فرجه ای برای خطا باقی بذار. منظورتو واضح بهش برسون و همون جور که قبلا گفتم بهش اطمینان بده که نیتت خیره! محبت صحیح راهشو به هر دلی باز میکنه!
همینجوری برخورد میکنم ولی بعدها میفهمم پشت سرم همه جا گفته این دختره چقد ازخودراضی و پررو هست
بازم ازت ممنونم نظر لطفته بازم راهنماییم کن:46: :72:
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
همه میگن تو باید مرد میشدی تا زن
همسرم میگه تو یه پسربچه چهارده ساله مغروری که داری تو بچگیت سیر میکنی با غرور بچه گانت
این یعنی چی؟:302:
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
نيلوفر خيلي در پي تائيد گرفتن هستي
و اينكه مي گويي همه به تو مي گويند بايد مرد مي شدي نه زن و ............
يك پيام والدي است ،پيام والدي " خودت نباش " كه يك اصل پيش نويسي را مي سازد . ( تعريفش در لينكهايي كه برايت گذاشتم هست )
و بسياري از افراد اين پيام را در كودكي دريافت مي كند
مثال
: نيلوفر اگر پسر مي شد قيامت مي كرد چرا كه مغز اقتصادي فوق العاده ا ي دارد !
حال تو با استفاده از اين پيام رفتار و افكار و احساسات خودت را ساماندهي كرده اي و بر مبناي آن شخصيت خودت را شكل داده اي و ...............امروز همسرت مي خواهد تو زن باشي با تعاريفي كه يك زن دارد .............به همين سادگي .
راهش كنترل خودت و در لحظه بودنت است .
تو يك زن و دختر جوان امروزي و با قابليت هستي و الزامي بر اين نيست تا ظرافتهاي زنانه ي خودت را با اين پيام نديده بگيري و . .............چرا كه در صورت زن بودن هم قابليت هاي تو سر جاي خودش هست و تو هم اگر زن باشي دوست داشتني و قابل احترام و توانا ............هستي . پس دست و پاي بيخودي نزن و خودت را همانگونه كه هستي دوست داشته باش و معرفي كن و از توانايي هايت بر مبناي هما ن كه هستي استفاده كن .
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
اون تاپیکمو لطفا بخونید
من دنبال تایید نیستم الان بزرگترین مشکل زندگیم همینه همسرم میگه باید محضری بهم نوشته بدی یا راه حل بدی که من اعتماد کنم بهت
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
اين يك معناي ديگر است .
بي اعتمادي او از تو دليلي به غير از اين دارد . تو بايد ببيني چه كرده اي كه او نسبت به تو بي اعتماد شده و چند درصد احساس او و انچه در او فرو ريخته مسئولش تو هستي .
مثلا
تو غرور او را شكسته ا ي و شخصيتش را هدف گرفته اي و در جاهايي براي كسب قدرت و موفقيت او را نديد گرفته اي و سعي كرده اي به گونه اي رفتار كني كه يعني نيلوفر خوب است كسي كه بد است و اشتباه دارد و ......همسر محترم است و ...............
مثلا مي تواند دليلش قدرت طلبي - تائيد طلبي و ....در نيلوفر باشد . خودت بهتر مي داني و بهتر مي تواني خودت را بررسي كني . چرا كه خودت خودت را بهتر ا ز هر كسي روي كره ي زمين مي شناسي . خودت با خودت كلاهت را خوب قاضي كن و منصف باش .
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
اگه لطف کنید و صبرکنید اون تاپیکمو بنویسم و ارسال کنم بگید حالا باید چکارکنم و راه حل مشکلم چیه ممنون میشم اصلا حالم خوب نیست تنهام اون هم رفت و باهزارتا سوال تنهام گذاشت و من موندم و یه دنیا سردرکمی
حالا چکارکنم؟
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
به نظرم بهتر است ذهنت را ساماندهي كني .
خيلي پراكنده هستي و آشفته و بيش از انكه روي پستها دقت كني و فكر كني و راه جل پيدا كني تا آنها را عملياتي كني دنبال حرف زدن هستي و اين ابدا سازنده نيست .
سرعت تاپيكهايت گواه اين مسئله است
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
آنی عزیزم از حرفهات واقعا استفاده میکنم امروز هم خیلی به دردم خورد خیلی بهم نیرو داد خیلی رفتارام درست تر شده بود همسرم واقعا خوشحال بود که اینطوری رفتار میکنم و میپذیرمش
راجعبه سرعت تاپیکهامم باید بگم که من میخوام همه مسایلم رو بیان کنم تا مشکلم مشخص بشه من باکسی حرف نمیزنم چون برخوردذ دوروبریامو دیدم میترسم صحبت راجعبه مسائل ومشگلاتم چوبی بشه رو سرزندگی خودم و تو شهر غریب هم هستم و تنها زندگی میکنم دوست صمیمی که بتونم اعتمادکنم و حرف زندگیمو بزنم ندارم فقط حرفامو اینجا میزنم تا راهکار بگیرم
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
راهكار گرفتن به تنهايي كافي نيست .
عملياتي كن .
نه براي يك بار بلكه به شكل دراز مدت و با تمرين و ممارست عادتهاي قديم را دور بريز و از رفتارهاي جديد عادتهاي نو بساز اما باز قابليت اين را در خودت ايجاد كن كه اين عادات نو هم قابليت تغيير داشته باشند و ..............
و پيش نياز باز به تكرار قدري سكوت - قدري تمرين و تمركز - قدري سعه صدر و پذيرش - قدري انعطاف و صميميت و به كارگيري از مهارت و توانايي و ................است .
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
لطفا بقیهه تاپیگم رو بخونید و بگید چه راه حلی میتونم بدم؟
میتونید کلاس اموزشی یا کتابی دراین مورد بهم پیشنهاد بدین؟
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
درمورد اخلاق بردگی و اخلاق اربابی من همیشه فکرمیکردم رفتارا و اخلاقم اخلاق اربابی هست ولی الان میبینم که با این همه نقص شامل این گروه نمیشم ولی خصوصیاتم خیلی با این گروه شباهت داره اصلا نمیتونم اخلاقه بردگی رو بپذیرم.؟
(برای تودههایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاه زیبا و تحسین برانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.یونگ میگوید افرادی که به اخلاق اربابی رسیده اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد شدگی پس میدهند. آنها به رضایت درونی میرسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیرقابل درک باقی میمانند.)
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
فیلم اتش بس رو دیدید؟!
زندگی من و محمد دقیقا همین بوده!
:302::311::163::316:
راجعبه بلوغ فکری برام توضیح میدید؟ ما تو روابط صمیمیمون بلوغ فکری نداریم:302:
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
بله . نمي گفتي هم قابل پيش بيني بود . به اين علت كه هر دو كودكان دراز پا هستيد و اين هيجانات و احساسات از كودك درون و آزرده و لجباز و زور گو شما منشا مي گيرد . برو همان تاپيكهايي كه برايت لينك كردم را بخوان . ضمن اينكه مي تواني كتاب هاي
تحليل رفتار متقابل
شفاي كودك درون
زنان شيفته
وابستگي متقابل
را بخواني
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
آنی عزیز نوشتن این تاپیکها نمیتونه کمک زیادی بهم بکنه یعنی من به جوابی که میخوام نمیرسم شما خوب توضیح میدید ولی خیلی کلیه و منو گیج میکنه منم اوضاع زندگیم وخیمتر از این حرفاست بنظرتون ادامه بدم یا همینجا تمومش کنم و بخاطر این مسخره بازیا زندگیمو خراب نکنم یا ارزش ادامه رو داره؟ میخوام برم پیش یه مشاور به نظر شما مشاور بالینی خوب و مناسبتره یا مشاور خانواده یا هیچکدام؟
لطفا به اون تاپیکم یه سربزنید
مرسی از راهنمایی همه دوستان
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
مي گم يك چند تا تاپيك ديگه هم باز كن و جاهاي ديگر هم پست بزن و .........................بعد هم ما را هي پاس بده به اين تاپيك و آن تاپيك و .........................باور كن من از دست تو ني ني كوچولو سر سام گرفتم :311::311:
دختر خوب برو مشاور خانواده . اگر نياز بود از آنجا به جاهاي ديگر ارجاع داده مي شوي .
به جو.اب نمي رسي چون زياد حرف مي زني و كمتر فكر و عمل مي كني
-
RE: یکی بیاد منو روانکاوی کنه
عزیز دلم شما جواب اون تاپیک رو اینجا دادین و جواب این رو اونجا دادید منم گیج شدم بنظر شما ادامه بدم؟
بخدا بریدم دارم دیوونه میشم نرمال نیست از دستش خسته شدم رفتم پیش مشاوری که ماههای اول رفته بودیم پیشش بهم گفت تو باخودت چکار کردی آنی عزیزم من بخاطر این اقا شخصیت خودمم گم کردم پیش مردم ابرو برام جانذاشته خودمم شدم یه ادم افسرده تویک ماه 5کیلو وزن کم کردم لباسام همه برام گشاد شده از ریخت و قیافه افتادم روانی شدم خودمم دیگه نمیفهمم دارم چکار میکنم این اقا هم نمیذاره به حال خودم باشم و هرروز از یه طرف سوهان روحم شده
امشب دیگه قسم خورده که اگه تا پنچشنبه جوابشو ندادم میره زن میگیره و فلان میکنه و بهمان میکنه منم گفتم به جهنم بره هر غلطی میخواد بکنه از شر این بچه بازیاش و این جنگ اعصاب راحت شم اون داره میگه تو باید بشی یه دختر باب میل مادر من منم همچین ادمی نیستم نمیتونم برم با مادرش خونه همسایه احوال همسایه رو بگیرم یا صبح تاشب دست به سینه مادر اون توکوچه خیابون دور بزنم میخوام زندگیمو بکنم بسه هرچی این 7ماه بدبختی کشیدم و تحمل کردم
دیگه نمیخوام پست بزنم اگه به اقای sci دسترسی دارید امکانش هست بهش بگید یه نظر بدن و من دیگه خداحافظ
واقعا شرمنده خیلی اذیتتون کردم تو این مدت
خیلی داغونم برام دعا کنید دیگه بریدم کشش ندارم :72:
:302::302::302::302::302::302::302::302::302: