-
5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
سلام
من 20 سالمه با پسری 23 ساله حدود 5 4 سالی میشه دوست بودم این اواخر خیلی دیگه زوم کرده بودیم رو مسایل اینده مون .مامان من خیلی سختگیره میگه طرف باید حتما مغازه یا خونه داشته باشه منم حرفهای مامانمو بهش هی میگفتم اونم هر چی تلاش میکرد یا به خانواده اش میگفت خانواده اش هم میگفتن 2سال دیگه 1 سال دیگه میخریم خودشم رفت دنبال وام که نمیدونم چی شد.بعد خیلی بهش فشار اومده بود به قول خودش میگفت هیچ کدوم از کارام جلو نمیره اعصابم خورده.خلاصه تا این شد که ما سره یه موضوع بیخودی دعوا کردیم بعد گفت که اصلا 2 روز تنهام بزار داغونم منم گفتم نه بعد گفت اصلا بعد عروسی داییت به من اس بده عروسی دایی منم 6 روز دیگه اش بود منم گفتم اگه قراره اون موقع اس بدم دیگه نمیدم اونم نمیدونم فکرکنم نوشت ah بعد دیگه من اس ندادم تا بعد عروسی داییم بعد یک اس ام اس دادم که اره تو با کسی هستیو اینا بعد دیدم جواب نداد عصری رفتم مغازه اش دیدم ناراحته گفتم عروسیه داییم تموم شد من اومدم هیچی نگفت گفت من خسته شدم از این زندگی خانواده تو یه جور حرف میزنن خانواده من یه جور کارام پیش نمیره (بغض هم کرده بود)گفت من دیگه تو رو واسه دوستی نمیخوم میخوام زنم باشی نه دوستم. بزار هر وقت موقعیتم جور شد بیام خواستگاری گفت 6ماه چند ماه تنهام بزار تا کارامو ردیف کنم.منم گریه کردم از مغازه اومدم بیرون بعد رفتم خونه اس ام اس دادم که تو سرکارم گداشتی تو این 5سال و از این حرفا بعد بای دادم بعد گفت اگه منو میخوای 1سال صبر کن.منم 2 روز دیگه اش یه اس دادم که همه متن فحش و تهدید بود بعد دیگه همینجور ادامه دادیم تا دیگه گفت باشه دوست میمونم ولی خیلی سرد با هم رفتار میکردیم مثل قبل بهم زنگ نمیزد اس نمیداد تا چند روز بعد یکم با هم کل کل کردیم گفت که من سردم تو باید گرمم کنیو اینا منم گفتم یعنی چی مگه من چی کار کردم که این رفتارارو با من میکنی بعد فقط میگفت نمیدونم .تا اینکه فرداش من 3 ساعت زنگ زدم جواب نداد بعد یهو برداشت گوشیو گفتم کجایی گفت کارتو بگو من هی میگفتم هی نمیگفت تا این که گفت کجاست بعد منم گوشیو قطع کردم بعد 1 ساعت دیگه اس داد که از صبح زنگ نزدی همین 2 مین رفتم بیرون زنگ زدی بد اخلاق شدی منم گفتم خیلی ببخشید خر خودتی و از این حرفا اخرشم گفتم ایشاالله بمیری بای(ولی اصلا از ته دلم نبود) اون هم اس داد همچنین.دیگه منم سیم کارتمو شکستم والان انقدر داغونم که نمیدونم چه کاری کنم.4روز الان از اون موضوع میگذره همه اش گریه میکنم اخه خیلی دوسش دارم دوستام میگن خودش بر میگرده ولی من هیچی نمیدونم.تروخدا کمک ام کنین دارم دیوونه میشم.
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
زليخا مرد از آن حسرت كه يوسف گشت زنداني | *** | چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني |
|
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
شما هردو تون خيلي رفتاراتون بچه گانه است. صبر كنيد بزرگ بشيد بعد به ازدواج فكركنيد.
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
تروخدا کمک ام کنین الان تو ذهن ام 2تا سوال هست
1 این که یعنی بهم خیانت کرده
2 یا واقعا از این حرفا خسته شده بوده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
شما هردو تون خيلي رفتاراتون بچه گانه است. صبر كنيد بزرگ بشيد بعد به ازدواج فكركنيد.
قبول دارم رفتاره من بچه گونه اس لیلا جون ولی الان سرزنش ام نکنین یک راه حل رو بهم پیشنهاد کنین
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
راه حل شما قطع رابطه است
اگر واقعا شما را برای ازدواج بخاد به خونوادتون مراجعه می کنه...
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
siam جان مطمینم منو واسه ازدواج میخواد به خاطر همین هم میگفت 1سال صبر کن ولی من نمیتونم تحمل کنم نمیتونم صبر کنم الانم که خودم دوستیو تموم کردم خیل داغونم همیشه بعد از کارایی که انجام میدم پشیمون میشم
یعنی من همه اش امید دارم که بهم یک روز زنگ بزنه وای خدا دارم دیوونه میشم نتیجه ی دعا های من این بود؟
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
روژان جون ببين عزيزم گوش كن، من نميخوام راجع به رفتارهاي بچه گانه شما دوتا يا اينكه به درد هم ميخورين يا چيزاي ديگه بگم ،فقط اينو ميدونم كه شما اگه فقط ازدواج كنين ميتونين كنار هم باشين ،در غير اينصورت با دوستي هميشه همين اتفاقا ميوفته كه قهر ميكنين يا يكي سرد ميشه و ميگه چند وقت ازم خبر نگير و از اينجور چيزها !! ايشون الان نسبت به شما سرد شدن شما هم اونقدر اصرار ميكني كه خودتو كوچيك ميكني
عزيزم براي يه مدت بي خيالش شو سرتو به چيزاي ديگه گرم كن چون دوباره اگه الانم بري دنبالش همين ميشه ،خودتم ميگي از بعد اون ماجرا ديگه رابطه دوستي شما گرم نشد و عزيز دلم اينو بدون ديگه گرمم نميشه ،ديگه بعد از 5 سال همه چي براتون تكراري شده ديگه ،يا بايد به ازدواج ختمش كنين يا جدا بشين
اگرم قراره جدا بشي چه بهتر كه الان باشه نه اينكه ده بار ديگه اينجوري قهر و آشتي كنين
اگه دوستت داشته باشه و براي ازدواج بخوادت برميگرده
تو هم توي اين مدت سعي كن وابستگيتو بهش كمتر كني كه حالا اگرم ازدواج كردين وابسته نباشي بهتره چون بلاخره روزي مياد كه آدما مجبور ميشن از هم جدا شن پس چه بهتر كه آدم به كسي وابسته نباشه
به هر حال بهترين كار اينه كه سعي كني وابستگيتو كم كني ،اون آقا هم خودش بخواد مياد سراغت ،اگرم نخواد كه شما بري دنبالش فقط خودتو كوچيك كردي
موفق باشي
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
روژان ازدواج موضوع ساده ای نیست که بخوای اونو زور کنی یا اعصابتونو خورد کنید که مغازه نداره یا....
مساله مهمتر تو ازدواج بلوغ فکری هر دو طرفه من این رو از رو سن کمتون نمیگم از رفتاراریه واقعا بچه گانه میگم به نظر من مدتی در تماس نباشید به رفتارهاتون فکر کنید و بعد تصمیم منطقی بگیرید
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
پسری که گفتی شاغله؟ درآمدش برای تشکیل زندگی مناسبه؟
rojan چقدر عجولی همش 20 سال بیشتر نداری! 23 سال هم برای پسر زیاد نیست!
تب تند زود به عرق میشینه ها...! :305:
رفتارهات تماما از روی احساسات غلط و بدون فکر بوده. بقول خودت همین الان خودت از دست رفتارت کلافه ایی چه برسه به یکی دیگه... رفتارهای ما نشون دهنده شخصیتمون به آدمای دور و برمونه. کاری به این پسر ندارم کلی میگم، سعی کن به خودت مسلط بشی و تو آرامش تصمیم بگیری.
شما سر مسائل به این سادگی اینجوری رفتار صعودی و نزولی پیش گرفتی پس فردا تو زندگیت وقتی مشکلات بزرگ و جدی برات پیش بیاد اینجوری فکر میکنی بتونی از پسش بربیایی!؟
:305:
اول مطمئن بشید که بدرد ازدواج با هم میخورید یا نه!
از نظر شخصیتی، اخلاقی، خانوادگی، اعتقادی و.... میتونید از طریق تست شخصیت و مشاوره و اینجور چیزا مطمئن بشید.
اگه مطمئن شدین مشکل خاصی وجود نداره اونوقت به پسر یه مدت فرصت بده تا شرایط زندگی رو آماده کنه، خودشو پیدا کنه، یه برنامه ریزی درست کنه. مسلما داشتن آینده ای که رفاه بیشتری داره از بی گدار به زندگی زدن خیلی بهتره.
تو این مدت هم سعی کن یکم روی خودت کارکنی، تو همین سایت مطالب خیلی خوبی هست که شخصیت خودتو وسعت بدی و بهتر از اینی که هستی بشی. اگه خواستی میتونی از کارشناسا کمک بگیری درجهت شناخت بهتر خودت و برطرف کردن عیب هات و پررنگ تر کردن نقاط مثبت شخصیتت که حتما داری.
در کنارش سعی کن یه کاری هم تو این مدت شروع کنی مثل درس، ورزش، کلاس و ...
ممکنه تو این مدت (مثلا یک سالی که اون گفته) خیلی اتفاقا بیفته اما شما برنامه های زندگی خودتو داشته باش و ادامه بده ...
ضمن اینکه سعی کن طوری زندگی کنی که وقتی چیزی رو که جزو اهدافت بود و بدست آوردی ازش لذت ببری نه اینکه وقتی بدستش آوردی حتی یه روز هم بخاطرش خوشحال نباشی!
خیلی از اتفاقاتی که تو روابط بین فردی ما پیش میاد میتونه با برخورد درست تبدیل بشه به یکی از بهترین خاطرات زندگیمون که از مرور کردنش لذت ببریم.
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
سلام دوست عزیز به همدردی خوش آمدید
لطفا یه نگاه به تاپیکهای مشابه تو تالار بندازین
شما الان فقط بخاطر اینکه وابسته ای داری اینجوری رفتار میکنی و این وابستگی ناسالم در رابطه دخترو پسر فقط و فقط به ضررشماست
این رابطه به ازدواج منتهی نشه بهتره
شما هم منطقی تر برخورد کن و وابستگیتو قطع کن
حساب کن الان با این اقا اشتی کردی و یک سال دیگه هم دوست بودید تو این یک سال هم خونه خرید هم مغازه و ماشین اون موقع خانواده اش راضی نبودن که شما باهم ازدواج کنید اون موقع میشه بگید براشما چه اتفاقی میافته ؟ حالا برفرض که با رضایت دو خانواده ازدواج هم کردید فردا با کوچکترین مشکل این اقا سرکوفتت میده که تو با من دوست بودی یا شکاک میشه که همینحوری که بامن دوست بودی حتما باکس دیگه هم بودی.
این جور ارتباطا به ازدواج ختم نشه بهتره برای چی دختر خانمایی مثل شما برا خودشون ارزش قائل نمیشن؟
میخوای به دوستی ادامه بدی که چی بشه که فردا دوباره بهت توهین کنه یا فردا برگرده ازت رابطه جنسی بخواد یا فردا بیای اینجا گریه کنی که با اشتباهم نه دیگه راه پس دارم نه راه پیش.........
عزیزم من قصد توهین یا جسارت یا ناراحت کردنتو ندارم ولی اگه امروز از حرفای من ناراحت بشی و تمومش کنی بهتره از اینکه فردا بیای برا زندگی تباه شده ات گریه کنی
بیشتر برا خودت ارزش قائل باش گلم
این تاپیک رو بخون و خودتو بذار جای تک تک اون دخترا میفهمی من چی میگم
http://www.hamdardi.net/thread-17296.html
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
نقل قول:
نوشته اصلی توسط حنان
روژان جون ببين عزيزم گوش كن، من نميخوام راجع به رفتارهاي بچه گانه شما دوتا يا اينكه به درد هم ميخورين يا چيزاي ديگه بگم ،فقط اينو ميدونم كه شما اگه فقط ازدواج كنين ميتونين كنار هم باشين ،در غير اينصورت با دوستي هميشه همين اتفاقا ميوفته كه قهر ميكنين يا يكي سرد ميشه و ميگه چند وقت ازم خبر نگير و از اينجور چيزها !! ايشون الان نسبت به شما سرد شدن شما هم اونقدر اصرار ميكني كه خودتو كوچيك ميكني
عزيزم براي يه مدت بي خيالش شو سرتو به چيزاي ديگه گرم كن چون دوباره اگه الانم بري دنبالش همين ميشه ،خودتم ميگي از بعد اون ماجرا ديگه رابطه دوستي شما گرم نشد و عزيز دلم اينو بدون ديگه گرمم نميشه ،ديگه بعد از 5 سال همه چي براتون تكراري شده ديگه ،يا بايد به ازدواج ختمش كنين يا جدا بشين
اگرم قراره جدا بشي چه بهتر كه الان باشه نه اينكه ده بار ديگه اينجوري قهر و آشتي كنين
اگه دوستت داشته باشه و براي ازدواج بخوادت برميگرده
تو هم توي اين مدت سعي كن وابستگيتو بهش كمتر كني كه حالا اگرم ازدواج كردين وابسته نباشي بهتره چون بلاخره روزي مياد كه آدما مجبور ميشن از هم جدا شن پس چه بهتر كه آدم به كسي وابسته نباشه
به هر حال بهترين كار اينه كه سعي كني وابستگيتو كم كني ،اون آقا هم خودش بخواد مياد سراغت ،اگرم نخواد كه شما بري دنبالش فقط خودتو كوچيك كردي
موفق باشي
بخدا جفتمون از دوستی خسته شده بودیم فقط میگفتیم نامزد کنیم راحت بشیم 5سال حیلی زیاده برای دوستی درسته سنمون کمه ولی دیگه از دوستی زده شدیم دوست داشتیم نامزد کنیم الانم که اوضاع بدتر شده منم میخوام ببینم فقط که بر میگرده یا نه
میخوام وابستگی امو کم کنم ولی نمیشه .................................................. ..
به نظر منم فقط ازدواج مشکل ما رو حل میکنه:302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط movafaghiyat
روژان ازدواج موضوع ساده ای نیست که بخوای اونو زور کنی یا اعصابتونو خورد کنید که مغازه نداره یا....
مساله مهمتر تو ازدواج بلوغ فکری هر دو طرفه من این رو از رو سن کمتون نمیگم از رفتاراریه واقعا بچه گانه میگم به نظر من مدتی در تماس نباشید به رفتارهاتون فکر کنید و بعد تصمیم منطقی بگیرید
بخدا مامانم همه اش میگه فلانی شوهرش مغازه داره خونه داره فردا ازم بپرسن دوماده شما چی داره بگم چی؟همه اش میگه مردم مردم مردم ................ اندازه خودش داره همیشه هم میگفت من اونجوری میام که مامانت بخواد .چند وقت پیش مامانم گفت این تو رو واسه پول میخواد در صورتی هم که من خرج اضافی واسش نکردم که بگم منو واسه پول میخواد حرف مامانو رو بهش گفتم کلی قاطی کرد ناراحت شد بعد موقع این دعوا برگشت گفت میخوام به مامانت بفهمونم که من تو رو واسه پول نیمخواستم...............
منم نمیخوام دیگه تماس بگیرم سیم کارتمم که شکستم دیگه ...
ولی دلتنگ ام چاره ای جز صبر کردن ندارم
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
نه عزیزم وقتی وابستگیتو قطع کنی و منطقی به این موضوع فکرکنی میبینی که با ازدواجتون هم مشکلات جدید پیش میاد
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
پسری که گفتی شاغله؟ درآمدش برای تشکیل زندگی مناسبه؟
rojan چقدر عجولی همش 20 سال بیشتر نداری! 23 سال هم برای پسر زیاد نیست!
تب تند زود به عرق میشینه ها...! :305:
رفتارهات تماما از روی احساسات غلط و بدون فکر بوده. بقول خودت همین الان خودت از دست رفتارت کلافه ایی چه برسه به یکی دیگه... رفتارهای ما نشون دهنده شخصیتمون به آدمای دور و برمونه. کاری به این پسر ندارم کلی میگم، سعی کن به خودت مسلط بشی و تو آرامش تصمیم بگیری.
شما سر مسائل به این سادگی اینجوری رفتار صعودی و نزولی پیش گرفتی پس فردا تو زندگیت وقتی مشکلات بزرگ و جدی برات پیش بیاد اینجوری فکر میکنی بتونی از پسش بربیایی!؟
:305:
اول مطمئن بشید که بدرد ازدواج با هم میخورید یا نه!
از نظر شخصیتی، اخلاقی، خانوادگی، اعتقادی و.... میتونید از طریق تست شخصیت و مشاوره و اینجور چیزا مطمئن بشید.
اگه مطمئن شدین مشکل خاصی وجود نداره اونوقت به پسر یه مدت فرصت بده تا شرایط زندگی رو آماده کنه، خودشو پیدا کنه، یه برنامه ریزی درست کنه. مسلما داشتن آینده ای که رفاه بیشتری داره از بی گدار به زندگی زدن خیلی بهتره.
تو این مدت هم سعی کن یکم روی خودت کارکنی، تو همین سایت مطالب خیلی خوبی هست که شخصیت خودتو وسعت بدی و بهتر از اینی که هستی بشی. اگه خواستی میتونی از کارشناسا کمک بگیری درجهت شناخت بهتر خودت و برطرف کردن عیب هات و پررنگ تر کردن نقاط مثبت شخصیتت که حتما داری.
در کنارش سعی کن یه کاری هم تو این مدت شروع کنی مثل درس، ورزش، کلاس و ...
ممکنه تو این مدت (مثلا یک سالی که اون گفته) خیلی اتفاقا بیفته اما شما برنامه های زندگی خودتو داشته باش و ادامه بده ...
ضمن اینکه سعی کن طوری زندگی کنی که وقتی چیزی رو که جزو اهدافت بود و بدست آوردی ازش لذت ببری نه اینکه وقتی بدستش آوردی حتی یه روز هم بخاطرش خوشحال نباشی!
خیلی از اتفاقاتی که تو روابط بین فردی ما پیش میاد میتونه با برخورد درست تبدیل بشه به یکی از بهترین خاطرات زندگیمون که از مرور کردنش لذت ببریم.
بله بوتیک فروشی داره.
من میخوام رفتاره خودمو تغییر بدم خیلی زود عصبانی میشم سر هر موضوع کوچیکی قهر میکنم نه با دوست پسرم با مامان بابامم همینطورم باید خودمو اصلاح کنم مطالعه کنم.
راست میگین شما واقعا من باید رفتارم رو طوری کنم که با مشکلات بزرگتر کنار بیام ولی این الان واسه من مشکل خیلی بزرگیه تروخدا واسم دعا کنین کم اوردم دیگه
کلاس شنا رفتم ثبت نام کردم که سرگرم بشم وگرنه کلاس نرم دیونه میشم
نیلوفر جان من فقط میخوام بهش برسم تروخدا راه حلی بهم پشنهاد بدین که من بهش برسم نه اینکه جدا بشم
به نظر شما اگه من 2ماه صبر کردم بهم زنگ نرد چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
سلام،
احساس می کنم ایشون خودش خواسته بهترین راه رو انتخاب بکند، ولی شما اصرار به ادامه داشتی.
او هنوز آمادگی ازدواج ندارد.
معلوم هم نیست کی شرایطش جور بشود و اینکه وقتی شرایطش جور شد، آیا اصلاً خانواده ها رضایت به این ازدواج خواهند داد یا خیر.
این رابطه احساسی بوده و آینده اش مشخص نیست.
بهترین کار همین قطع رابطه است. دوستان هم گفتند، شما وابستگی ات رو کم کن و سرت رو به کارهای دیگر گرم کن. اطلاعاتت را در مورد ازدواج بالا ببر. او هم هر وقت شرایطش جور شد، اگر واقعاً شما رو بخواهد، به خواستگاری خواهد آمد. همانطور که خودش هم گفته.
دیگر با او تماس نگیر.
فراموش کردن سخت است و وقت و انرژی می برد. صبور باش!
خیلی از ما که اینجا هستیم این درد رو تجربه کردیم. ولی بالاخره موفق شدیم.
مطمئنم شما هم موفق می شوی.
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
rojanخانوم
خسته شدن از دوستی یعنی هردو بخاطر بلاتکلیفی درباره مسائل آینده و فشار خانواده ها در تنش و بیقراری هستین پس این فاصله حداقل برای کمتر شدن این تنش ها و درست تر فکر کردن برای هر دوتون خوبه
رفتار شما بر نظر خانوادت در مورد دوستانت (چه دختر،چه پسر) هم تاثیر میزاره.
نقل قول:
چند وقت پیش مامانم گفت این تو رو واسه پول میخواد در صورتی هم که من خرج اضافی واسش نکردم که بگم منو واسه پول میخواد حرف مامانو رو بهش گفتم کلی قاطی کرد ناراحت شد
سعی کن این اخلاق را ترک کنی. عملکرد سیستم نقل و انتقالت بالاست!!! در زندگیت مشکل ایجاد میکنه.
بخاطر وابستگیت هم این مطلب را بخون کمکت میکنه
همیشه از فاصله ها
گله میکنیم
شاید یادمان رفته
که در مشق های کودکی
برای فهمیدن کلمات
کمی فاصله هم لازم بود!
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
وابستگيتو بخواي كم كني ميشه عزيزم ، منم اين دوران رو تجربه كردم ، خيلي سخته ولي غير ممكن نيست.
هرچقدر وابستگيت كمتر بشه چشمات بيشتر باز ميشه و واقعيات رو ميبيني. بايد حتما يه مدت جدا باشين ، اون هم حتما نياز به جدايي داشته كه ازت جدا شده پس تو اصراري نكن، در مغازه اش هم نرو اصلا. بشين سرتو به چيزاي ديگه گرم كن خوب 5 سال پيش هم ايشون اصلا براي شما وجود نداشتن چه جوري زندگي ميكردي؟ الانم همون كارارو بكن. آفرين خوب كاري كردي كه ميري شنا ، خيلي خوبه. نميدونم براي آروم شدنت هم بشين يه دفتر و كاغذ بردار هرچي كه توي دلته بنويس ،هر گله و شكايتي كه از اون داري يا هر مشكلي كه داري بنويس حد اقل اينجوري تخليه ميشي. يا بيا اينجا بنويس ،نميدونم هركاري كه فكر ميكني آرومت ميكنه رو انجام بده. آدم اوايلش كه از به اصطلاح عشقش جدا ميشه همش ناراحته و ميگه بدون اون ميميرم و از اينجور حرفا ،يه مدت كه ميگذره به اون بد و بيراه ميگه كه چرا ولش كرده و بدي هاش مياد جلوي چشمش و ميگه به خاطر اينكه ولم كرده نميبخشمشو تازه ميفهممم كه ......و بعد يه مدتم ميگه چه خوب شد ولم كردو خلاصه احساسات آدم دائما تغيير ميكنه و در نهايت خيلي بگذره بعد از 6 ماه تا يك سال وابستگيت از بين ميره يا خيلي كم ميشه و حتي اگه ديگه اونم برگرده ديگه بهش وابسته نيستي و منطقي نگاه ميكني و ممكنه خودت ازش بخواي كه بي خيالت بشه بجاي اينكه بشيني زانوي غم بغل بگيري
در ضمن توقعات شما هم از ايشون زياد بوده ،شما اول با ايشون دوست شدي در صورتي كه مغازه نداشته و... ،و حالا ميخواي اون همون شخصي بشه كه شما و خانواده ات ميخوان!!! ولي خوب اين خيلي سخته و منصفانه نيست، اگه شما ايشون رو ميخواستي بايد همينجوري كه ايشون هست بخواي !! اگرم داشتن خونه و مغازه و اينا واست مهم تره صبر كن يكي كه اومد خواستگاريت ببين اگه همه اينارو داره بهش جواب مثبت بده چون اگه طرف الان اين چيزها رو كه ميخواي نداشته باشه شايد تلاش كنه كه بهشون برسه ولي تضميني نيست و دلتو بهش خوش نكن
باشه موفق باشي
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
من دیگه نمی خوام منتطرش بمونم چون اینجوری بدتر خودمو داغون تر میکنم انتظار خیلی سخته.میترسم امید داشته باشم به برگشتنش ولی بر نگرده همون امید نداشته باشم بهتره ولی بخدا یک عالمه سوال اومده تو ذهن ام ؟؟؟؟؟؟؟؟ که چرا اینطوری شد دوستیمون؟اون که طاقت 2روز جداییمونو نداشت چرا راحت میگفت 1سال صبر کن وای خدا تو سن 20 سالگی باید افسردگی بگیرم
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rojan
من دیگه نمی خوام منتطرش بمونم چون اینجوری بدتر خودمو داغون تر میکنم انتظار خیلی سخته.میترسم امید داشته باشم به برگشتنش ولی بر نگرده همون امید نداشته باشم بهتره ولی بخدا یک عالمه سوال اومده تو ذهن ام ؟؟؟؟؟؟؟؟ که چرا اینطوری شد دوستیمون؟اون که طاقت 2روز جداییمونو نداشت چرا راحت میگفت 1سال صبر کن وای خدا تو سن 20 سالگی باید افسردگی بگیرم
ببخش كه راحت نظرم رو ميگم اما فكر ميكنم بهتره كه نظر من رو هم بدوني:
به نظر من كه اين پسر پس از 5 سال از تو و رابطتون به كلي سرد شده و مطمئناً شرطي كه خانواده تو گذاشتن را الكي بهانه ميكنه و ديگه نميخواد با تو رابطه اي داشته باشه به نظر من التماسا و گريه هاي تو فقط اون رو سردتر ميكنه و مطمئن باش حتي اگر هم با اون پسر ازدواج كني زندگي سردي خواهيد داشت و چون 23 سال بيشتر نداره و 5 سال هم كه با تو دوست بوده يعني از 18 سالگي تنها با تو ارتباط داشته، حتماً به دنبال شانس هاي ديگهاي هست. در صورت ازدواج كه من محال ميدونم بايد خودت رو براي جنگ با رقيباي آينده ات آماده كني. اگه حرفاي منو باور نداري ميتوني امتحاناش كني. خيلي راحتى بهش بگو خانوادت شرايط فعليت رو قبول كردن و با عقد شما موافق هستند. اون وقت ببين چه جوابي بهت ميده. به نظر من وقتت را بيشتر از اين بيخودي تلف نكن. اگه تو اين 5 سال بيشتر به درس و زندگيت ميرسيدي به نظرت بهتر نبود؟ من كه فكر ميكنم تو رودربايسي اومده خواستگاري، بعد كه خانوادت شرايط گذاشتن بهانه كرده و ديگه كوتاه نمياد مطمئن باش حتي اگه خونه و مغازه هم بگيري.
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
عزیزم دوست داری الکی بهت دلداری بدیم که روز به روز وابسته تر بشی و انتظار بکشی که شاید یه روز برگرده و باهات ازدواج کنه چرا اینقد خودتو کوچیک میکنی ؟ ! یعنی ارزش این اقا اینقد بالاست و تو اینقد ازش کمتری؟
من نمیگم این اقا دوست نداشته یا از رو اجبار اومده خواستگاری نه؛ این اقا دوستت داشته وبرای همین اومده خواستگاریت که باهات ازدواج کنه ولی وقتی به مشکلات زندگی برخورده دیده توانایی مقابله با مشکلات رو نداره و زندگی فقط احساسات و دوست داشتن نیست و لازمه که به زندگیش سروسامون بده و در انتخابش تجدید نطرکنه و برخوردش با شما یعنی شک کرده به انتخابش و به زمان نیاز داره که اگه به یه تصمیم برسه برمیگرده و رسیدن به این تصمیم و قطعیت زمان میبره و شاید چند روز تا چندسال وقت بگیره بهتره که تو به زندگیت برسی و اگه اون به جوابی رسید برمیگرده با این حال اگه هم احتمالا برگشت من این ازدواج رو توصیه نمیکنم جتما با یه مشاور صجبت کن
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
سلام عزیزم رژان جان
خانم گلم مشکلتو یا بهتر بگم مسالتو که باهاش مدتیه درگیری امروز خوندم و همینطور نظرات دوستان عزیزمون رو. خوب دونستم که منم به نوبه خودم چند جمله ای رو نه بخاطر مواخه و ناراحت کردنت بگم بلکه بخاطر اینکه کاملا حستو درک می کنم که چی تو ذهنت میگذره برات دوتا سوال پیش اومده یکی اینکه ایا بهت خیانت شده یا نه؟ با اطمینان میگم خیانتی درکار نیست البته بستگی به این داره که برداشتت از خیانت چی باشه . دوم اینکه خسته شده یا نه اینم با اطمینان میگم اره. البته نه خسته شدن از تو بلکه خسته از این دوستی و کشش دادن اون از کارایی که کرده و تو کردی از اینکه ایا داره درست عمل میکنه یا نه و خیلی چیزای دیگه. اگه نظر منو بپرسی البته اگه ناراحت نشی بذار خیلی رک و راحت بگم دوستیتون از همون اول اشتباه بوده چرا که انتخاب همدیگه اونم تو اوج جوانی و بلوغ و تشخیص هویت که هنوز ساختار واقعی شخصیتتون ساخته نشده کاملا اشتباه بود . انتخاب از روی چیزی که اسمشو ما جونا اشتباها میذاریم عشق و دوست داشتن بدون شناخت قبلی و آگاهی. عزیزم اگه تو این 5سال عمرتو و فکرتو برای کسی گذاشتی که حداقل هراز گاهی میدیدش و ازت خبری میگرفت و این شده نتیجش من کسی رو میشناسم که هفت سال عمرشو فکرشو و مالشو برای کسی گذاشت که چندبار بیشتر ندیده بود و فقط تماس تلفنی داشت اونم از ناحیه دختر و تمام ثروتشو برای پیشرفت کار طرفش گذاشت و اونو به پله های ترقی رسوند فقط بخاطر اینکه دوستش داشت و میخواست با اون ازدواج کنه. و اخرش میدونی چی شد طرفش در کمال خونسردی و پررویی گفت که من زورت نکردم که کمکم کنی میخواستی نکنی الانم منتظر من نباش برو دنبال زندگیت اگه پول دستم اومد بدهیتو میدم دیگه رو من حساب باز نکن بهم زنگم نزن . خانمم حتی ازش بخاطر تمام این مدت تشکرم نکرده بود حتی تو سخترین روزها یادش نکرد و دلداریش نداد حتی سر قرار ملاقاتهایی که دختره میرفت نمی رفت و... میدونی البته یه فرقی بین تو و دوست من هست اونم اینکه تو این تجربه رو تو سن بلوغ و نوجوانی داشتی و اون تو سن جوانی و 22 سالگی .تو طرفو میدی و باهاش حرف میزدی ولی اون فقط با صدای طرفش زندگی میکرد و با خیالات و تخیلاتش. تو هنوز فرصت انتخاب دوباره رو داری ولی اون احساس میکنه که فرصتهای زیادی رو از دست داده و معلوم نیست که ایا فرصت خوبی براش پیش بیاد یا نه. تو مال و ثروتت رو از دست ندادی ولی اون تمام دارایشو از دست داده و در اخر اینکه نزذ طرف بی ارزش و کوچیک شده و مثل کسی که وظیفش بوده به اون کمک کنه و ...
عزیزیم بی خیال شو اولش سخته ولی میتونی با کلاسهای مختلف و بودن در کنار دوستان بقیه فرصتهاتو درست بسازی و زندگی کنی همه چیز که ازدواج با کسی که دوست داریم نمی شه. شاید قسمت تو این بوده که این تجربه رو بکنی تا در اینده بتونی انتخاب درستری داشته باشی و با چشم و گوش بازتر طرفتو محک بزنی و انتخاب کنی.
موفق باشی
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
خیلی ممنون از نظراتون . این اقا هنوز خواستگاری من نیومده فقط همه اش در فکر این بودیم که زودتر بهم برسیم ولی بخدا نمیدونم یهو چی شد بخدا حتی فکرشم نمیکردم یه روز این جوری از هم جدا بشیم بخدا پسرا خیلی بی معرفتن .میخواستم برم پیش مشاور ولی دوستم میگه نرو الان میخواد بهت بگه جدا شو یا صبر کن دیدم راست میگه غیر این 2 حالت چیزه دیگه ای نمیتونه به من بگه .من همه اش فکر میکنم یا بهم خیانت کرده یا مامانش نظرشو عوض مکرده اخه چند وقت پیش که با هم دوست بودیم میگفت مامانم میگه الان ازدواج واست زوده با مامانم دعوام شده میگه من زن مال فلان شهر رو واست نمیگیرم مامانش ماله یک شهر شمالی هست خوده دوست پسره من با پدرش ماله شهر من هستند یعنی از همه طرف به دوست پسر من فشار اومده بود ولی فکر نمیکنم دلیل بشه منو از خودش برنجونه شایدم فهمیده خانواده ها بهم نمیخورن خواسته منو از خودش زده کنه تا راحت تر جدا شم
بخدا دیگه خسته شدم
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
روژان جان اين سوالاتي كه ذهنت رو مشغول كرده طبيعي هست. به نظر من فقط بايد خودتو خالي كني تا بتوني راحت تر باهاش كنار بياي همين.
در رابطه با اينكه چطور بعد از 5 سال اينقدر راحت از جدايي ميگفت كه يك سال جدا شيم. يا اينكه كسي كه مثلا هر روز باهات تماس ميگرفت بعد يه مدت اگه چند روزم ازت خبري نميگرفت واسش مهم نبود....
اين موارد رو خيلي ها ميبينن ، منم ديدم توي رابطه اي كه داشتم و خيلي هاي ديگه هم داشتن و خواهند داشت. من نميدونم چطور ميشه يه پسر بعد وابستگي طولاني مدت بزنه زير همه چي ولي اين رو حدس ميزنم كه بعد از اينهمه مدت فرصت كافي براي فكر كردن روي تمام جوانب كار رو داشته و در ضمن ديگه بعد از 5 سال با هم بودن و تكراري شدن و از اونطرف بوجود اومدن مشكلات و سرد شدن و خلاصه همه اين موارد موجب ميشه كه طرف اشتياقشو از دست بده و و تمايلات و احساساتش فروكش كنه و بيشتر فكر كنه!! وقتي هم بشينه منطقي فكر كنه و ببينه كه جدايي به نفعش هستش خوب جدا ميشه. كلا پسر ها از نظر احساسي كمتر از دخترها احساسي هستن و بيشتر ميتونن منطقي باشن. منطقش بهش گفته جدا شو و اينم بدون خيلي وقته كه ايشون وابستگيش به شما كم شده يك دفعه كه وابستگي كم نميشه مگر اينكه اصلا وابسته نباشه پس بدون احتمالا مدتي بوده كه به فكر جدايي بوده
درسته خيلي فكرا و سوالاي بي جواب آزارت ميده ولي سعي نكن كه بري و از خودش بپرسي،كلا بي خيال همه چي بشو. با يكي كه بهش اعتماد داري درد و دل كن اين خيلي ميتونه كمك كننده باشه يا مثلا گفتم كه سوالاتو بنويس دردو دلاتو بنويس اينا كمك ميكنن كه خالي بشي حد اقل ميتوني امتحان كني و نتيجه اش رو ببيني، سعي كن وابستگيتو كم كني و از هر روشي براي به دست آوردن آرامش استفاده كن،
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
حنان جان ممنون بابت صحبت های قشنگت
من فکر میکنم اون 1 هفته ای که برای عروسی داییم با هم تماس نداشتیم ایشون این تصمیم به جدایی رو گرفته همون نظر شما فکر میکنم درست باشه که به فکر جدایی بوده .ولی واقعا اخره بی معرفتی بود من که نمیبخشمش.
ولی واقعا منو دوست داشت اینو مطمینم همیشه میگفت خداروشکر تورو دارم اصلا من بزرگت کردم 5 سال دوست بودیم از همه نظر بهت اعتماد دارم میدونم دست ا نامحرمم بهت نخورده اگه تو رو نداشتم توی جامعه ی الان سخت بود دختر خوب واسه ازدواج پیدا کنی
همون دیگه بیخیال اش میشم غرورمو نمیشکنم چون واقعا من مقصر نبودم من هر چقدرم مشکل واسم پیش میومد نمیگفتم 1 سال جدا باشیم از هم.
فقط دعا میکنم که برگرده منم اون موقع دلشو بشکنم منم انتقام بگیرم .
دقیقا 2 روز قبل از این که بگه بعد عروسی داییت زنگ بزن واسم خواستگار زنگ زد خونمون منم بهش گفتم اینم کلی ناراحت شد (من از خودم الکی گفتم که مامانم میگه این دوستت کی میخواد کاراشو جورکنه پس)اینو گفتم اوضاع بدترم شد اره اگه خواستگاره خوبه برو مامانت که اینجوری گفته منم گفتم خیلی بی منطقی تو .از اون روز به بعد اصلا یه طوری شد فرداش یهو وسط حرفمون میگفت اصلا اعصابم خورده خواستگار زنگ زده مگه زمان قدیمه و از این حرفا . اون موقع متوجه شدم خیلی به این موضوع داره فکر میکنه ..............اصلا همه چی خراب شد خراب
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rojan
حنان جان ممنون بابت صحبت های قشنگت
من فکر میکنم اون 1 هفته ای که برای عروسی داییم با هم تماس نداشتیم ایشون این تصمیم به جدایی رو گرفته همون نظر شما فکر میکنم درست باشه که به فکر جدایی بوده .ولی واقعا اخره بی معرفتی بود من که نمیبخشمش.
ولی واقعا منو دوست داشت اینو مطمینم همیشه میگفت خداروشکر تورو دارم اصلا من بزرگت کردم 5 سال دوست بودیم از همه نظر بهت اعتماد دارم میدونم دست ا نامحرمم بهت نخورده اگه تو رو نداشتم توی جامعه ی الان سخت بود دختر خوب واسه ازدواج پیدا کنی
همون دیگه بیخیال اش میشم غرورمو نمیشکنم چون واقعا من مقصر نبودم من هر چقدرم مشکل واسم پیش میومد نمیگفتم 1 سال جدا باشیم از هم.
فقط دعا میکنم که برگرده منم اون موقع دلشو بشکنم منم انتقام بگیرم .
دقیقا 2 روز قبل از این که بگه بعد عروسی داییت زنگ بزن واسم خواستگار زنگ زد خونمون منم بهش گفتم اینم کلی ناراحت شد (من از خودم الکی گفتم که مامانم میگه این دوستت کی میخواد کاراشو جورکنه پس)اینو گفتم اوضاع بدترم شد اره اگه خواستگاره خوبه برو مامانت که اینجوری گفته منم گفتم خیلی بی منطقی تو .از اون روز به بعد اصلا یه طوری شد فرداش یهو وسط حرفمون میگفت اصلا اعصابم خورده خواستگار زنگ زده مگه زمان قدیمه و از این حرفا . اون موقع متوجه شدم خیلی به این موضوع داره فکر میکنه ..............اصلا همه چی خراب شد خراب
خب چطوري ديگه بهت بگه اگه خواستگار داري جواب مثبت بده؟ خودتو بذار جاي اون كه هم ميخواد تورو نرونجونه و هم نميخواد با تو ازدواج كنه چطوري بهت بگه؟ من اگه جاي تو بودم ميذاشتم خواستگاره بياد شايدم خيلي از اين آدم بهتر باشه. تازه تو قبل از اينكه بگي اين پسره ازت رسماً خواستگاري نكرده من كاملاً يقين ميدادم كه اون نيومده خواستگاري. يه چسز رو مطمئن باش عزيزم: اون تورو واسه ازدواج انتخاب نكرده!:305: حالا به هر دليل، مهم نيست. تو يه كم عاقلانهتر و بزرگتر فكر كن و تصميم منطقي بگير. ببين تو هرچي به اون بگي يا خواهي گفت اون ميگرده ازش يه بهونه درست ميكنه. ميگي نه خب فقط يه با امتحان كن! حتي تو وقتي بهش گفتي كه مامانم ميگه مغازه يا خونه بگير ميگه من نميتونم خداحافظ(ديده مطئله داره جدي ميشه و تو اصطلاحاً كليد كردي) و ميخواد جوري كه ناراحت نشي از سرش وا كنه. يا بعدش هم ميگه مامانم ميگه من از فلان شهر زن نميگيرم! ببين چه بهانههاي بني اسرائيلي مياره؟ آخه يه كم فكر كن البته با ديدي باز نه با عشق و چشمهاي كور. بازم ميگم تو هرچي بگي يه بهونه ازش جور ميكنه. :324:
وقتت رو به فكر كردن به كسي كه تورو فقط برا دوستي و خوشگذراني ميخواسته تلف نكن حالا هم كه هردوتون ماشاا... دارين بزرگ ميشين و مسائل جدي شده احساس ترس كرده داره يواش يواش پاشو ميكشه عقب. بهت قول ميدم. آخه من جنس پسرارو خيلي خوب ميشناسم.
موفق باشي
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rojan
حنان جان ممنون بابت صحبت های قشنگت
من فکر میکنم اون 1 هفته ای که برای عروسی داییم با هم تماس نداشتیم ایشون این تصمیم به جدایی رو گرفته همون نظر شما فکر میکنم درست باشه که به فکر جدایی بوده .ولی واقعا اخره بی معرفتی بود من که نمیبخشمش.
ولی واقعا منو دوست داشت اینو مطمینم همیشه میگفت خداروشکر تورو دارم اصلا من بزرگت کردم 5 سال دوست بودیم از همه نظر بهت اعتماد دارم میدونم دست ا نامحرمم بهت نخورده اگه تو رو نداشتم توی جامعه ی الان سخت بود دختر خوب واسه ازدواج پیدا کنی
همون دیگه بیخیال اش میشم غرورمو نمیشکنم چون واقعا من مقصر نبودم من هر چقدرم مشکل واسم پیش میومد نمیگفتم 1 سال جدا باشیم از هم.
فقط دعا میکنم که برگرده منم اون موقع دلشو بشکنم منم انتقام بگیرم .
دقیقا 2 روز قبل از این که بگه بعد عروسی داییت زنگ بزن واسم خواستگار زنگ زد خونمون منم بهش گفتم اینم کلی ناراحت شد (من از خودم الکی گفتم که مامانم میگه این دوستت کی میخواد کاراشو جورکنه پس)اینو گفتم اوضاع بدترم شد اره اگه خواستگاره خوبه برو مامانت که اینجوری گفته منم گفتم خیلی بی منطقی تو .از اون روز به بعد اصلا یه طوری شد فرداش یهو وسط حرفمون میگفت اصلا اعصابم خورده خواستگار زنگ زده مگه زمان قدیمه و از این حرفا . اون موقع متوجه شدم خیلی به این موضوع داره فکر میکنه ..............اصلا همه چی خراب شد خراب
سلام. این حرفها رو منم به دوستم می گفتم. این اتفاق برا منم افتاده. راستش نمی خوام حرفهای دوستان رو رد کنم. اما احساس می کنم اینجا همه به ضرر اون پسر حرف زدن. منم قبلا اینجوری شدم ولی دوباره برگشتم. جز او مساله خانواده که گفتی بقیه ماجرا خیلی شبیهن. اگه مساله خانواده نبود به احتمال 75% بر می گرده. شاید دیر شه. مشکل فقط این زمانه
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
دوست پسرم مجدد برگشت و فهمیدم که خیانت در کاره بازم کات کردم بعد ابراز پشیموووووونی کرد 2ساعت گریه کرد با مامانش صحبت کرد واسه عید بیان خواستگاری گفت باید با مامان تو هم صحبت کنم من نزاشتم بعد 1هفته دید من دیگه اخلاقم مثل قبل نیست دیگه تلاش نکرد و گفت دوستی که خراب شدو دیگه نمیشه درست کرد بعد منم گفتم اره راست میگی بای
الان 3هفته ای میشه تموم کردم
خیلی هم راحت شدم دیگه عذاب وجدان ندارم چون من بدی نکرده بودم
جدایی سخته ولی من جنگیدم بهش و بیشتر از همیشه هم خوشحااااااااااااااااااااا ااااااااااااالم
خودمو به خاطر یه پسر ........ ناراحت نمیکنم
راحت شدم از اینکه محدودم کرده بووووووووود فلان جا برو فلان جا نرو با ماشین تنها حق نداری بری فلان لباسو فلان جا نپوش دیر جواب میدی زود جواب میدی
اخییییییییییییییش قربونه خدای مهربونم برررررررررررررررررررررررر رررم که منو ازاد کرد :43:
تا چند وقت پیش دوست داشتم ازدواج کنم ولی الان اصلا دوست ندارم تازه دارم ازادانه زندگی میکنم
اصلا هم به خاطراتمون فکر نمیکنمممممممممممممممممممم مم
اگرهم به دوست پسرم بخوام فکر کنم فقط فقط به خیانت اش فکر مکینم و بیشتر ازش متنفر میشم:227:
قربونه همتون برم چون به مشکل های بچه ها کمک میکردین من میخوندم و متوجه شدم جنگیدن با افکارمون چطوریه فراموشش کردن رو یاد گرفتم مررررررررسی
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
سلام،
متشکریم که ما رو از حال خودتون باخبر کردید.
خوشحال هستم که اینقدر روحیه ی خوبی دارید. :104:
و امیدوارم که در زندگیتون و همینطور در ازدواجتون موفق باشید و بتوانید انتخابی منطقی داشته باشید.
البته یک پیشنهاد هم دارم که هیچ وقت نفرت به کسی رو توی دلتون پرورش ندهید. چون نفرت خود آدم رو بیشتر اذیت می کند. سعی کنید دلایل منطقی جدایی رو برای خودتون تکرار کنید.
یعنی حتی در فراموش کردن هم سعی کنید بیشتر منطقی باشید تا احساسی.
پس این تاپیک رو به نتیجه رسیده اعلام کنیم؟!
-
RE: 5سال دوستی وجدایی بدون دلیل
اقا حامد خیلی متشکرم
بله به نتیجه رسید
از کمک همتوووووووووووووووون متشکرم :43::43:
فقط واسه اینده ام دعا کنین :323:
تجربه ی تلخی بود ولی خداروشکر جنگیدم و موفق شدم
خیلی ممنون