سلام دوستان مهربان
نمیدونم منو یادتون میاد یا نه
الان 2وماه نیم میشه که خونه پدرمم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان مهربان
نمیدونم منو یادتون میاد یا نه
الان 2وماه نیم میشه که خونه پدرمم
سلام شاپرک عزیز
بله من همون "آریکس" هستم.چه اتفاقی افتاد؟من تا آنجا خاطرم هست که همسرتان از شما خواسته بودند که یک فرصت دیگر به ایشان بدهید.بعد چه اتفاقی افتاد؟
:72:
سلام شاپرک.
بله من یادمه:46:
من برات چیزی ننوشتم هیچوقت اما تاپیکت رو تا جایی که تونستم دنبال کردم اما از نتیجه و دادگاهای مربوط به جرم شوهرتون و دیگر قضایا خبر ندارم!!!
عزیزم شما در وهله اول خدا و خانواده رو داری.
بعدم دوستان همدردی رو:72::43::72::43::72:
عزیزم یکم از حالت برامون بگو تا کارشناسا و دوستان بهت کمک کنن.
یکم به خودت استراحت بده تا بتونی با مشکلاتت خوب روبه رو بشی و به بهترین شکل حلشون کنی.
از شیوه نگارشت معلومه که خیلی خسته ای اما دوست من چه بخوای زندگیت رو با شوهرت ادامه بدی چه اینکه جدا شی باید نیروی لازم فکری رو برای تشکیل زندگی جدید داشته باشی.
چند روزی استراحت ک و به هیچی فکر نکن.
سلام شاپرک ...
خوبی عزیزم؟
چی شد شاپرک ؟ تعریف کن ببینیم چیکار کردی توی این مدت؟
فکر کنم تصمیم خوبیه که برگشتی خونه پدرت ..
توکلت به خدا عزیزم
سلام دوستان خوبم شرمنده نمیتونم زود به زود به تالار سر بزنم
خوشحالم که فراموش نشدم
درخاست طلاق و مهریه دادم اما هنوز تشکیل نشده
از وقتی اومدم او 1بارم سراغمو نگرفت
اقای اریکس خیلی قول ها داد اما 1بارم عمل نکرد
اگه زندگی عذابه یه حبابه روی اب من به گریه هام میخندم میگم این همش یه خاب.....
سلام شاپرك جون
چه خوب كه دوباره اومدي. هميشه به فكرت بودم و نگرانت.
خوبي عزيزم.
نقل قول:
سلام دوستان خوبم شرمنده نمیتونم زود به زود به تالار سر بزنم
خوشحالم که فراموش نشدم
درخاست طلاق و مهریه دادم اما هنوز تشکیل نشده
از وقتی اومدم او 1بارم سراغمو نگرفت
اقای اریکس خیلی قول ها داد اما 1بارم عمل نکرد
اگه زندگی عذابه یه حبابه روی اب من به گریه هام میخندم میگم این همش یه خاب.....
شاپرک عزیز.تصمیم درست گرفتید.به هر حال به احترام اینکه همسر شما بودند کار خوبی کردید که یک فرصت دیگر به وی دادید.اینطور ثابت شد که بهترین گزینه همین کاری است که کرده اید.این احساس شما طبیعی است.با درخواستتان موافقت شود و یکمی هم زمان بگذرد همه چیز درست خواهد شد.امید داشته باشید
از صمیم قلب برایتان آرزوی خوشبختی می کنم
شاد باشید
:72::72::72:
:72::72:
:72:
شاپرک عزیز
لطفاً لینک تاپیک قبلیت را ارسال کن که در پست اول این تاپیک قرار دهیم . همچنین یک عنوان مناسب و گویا برای تاپیک انتخاب کن تا جایگزین عنوان فعلی شود . در غیر اینصورت با طبق قوانین تاپیک حذف می شود .
موفق باشی
.
ممنون از همتون من خوب خوبم انقدا هم که قکر میکردم تنهایی سخته سخت نبود خدارو شکر
http://www.hamdardi.net/thread-16305.html
عنوان تاپیک:شوهرم منو نخواست اعتماد به نفس ندارم
او زن گرفته ابرومو برد
اصلا سراغی ازم نگرفت
اینا خیرای بد بود
احرین روزی که پیشش بودم حرفایی زد که وقتی الان بهش قکر میکنم بغضم میگیره
فکر میکردم به خاطر اون حرفاش ی روزی پشیمون میشه و عذاب وجدان میگیره و دل من اروم میشه اما نشد
شاپرک تو خیلی جوونی
از تجربیاتت استفاده کن و سعی کن ادامه تحصیل بدی
یه زندگی جدید و خوب واسه خودت بساز...
اگر فرض را بر این بگیریم که شبهه های تو درمورد شوهرت درست بود : مصرف مواد، سرقت و ... و الانم که میگی زن گرفته اگر درست متوجه شده باشم ... فکر کنم این زندگی زیاد امیدی به بهبودش نمیره. مگر اینکه یک تحول عمده و خیلی اساسی در شوهرت انجام بشه... سعی کن آروم باشی
نقل قول:
او زن گرفته ابرومو برد
شاپرک عزیز این خبر بدی هست.منتها نه برای شما.برای اون خانم که زن همسرتان شده اند.خبر خوب برای شما این است که قراره یک زندگی بدون مشکلات و سختی های قبل داشته باشید و کمی به ذهن و جسمتان استراحت دهید.بالاخره می توانید بعد مدت ها شادی را تجربه کنید
:72:
سلام شاپرك خانم خوبي؟
چند باري من و بقيه بچه ها تو تاپيكت از حال و روزت پرسيديم ولي انگار اصلا سر نميزدي به تالار
خوشحالم كه تاحدودي تونستي با اين قضيه كنار بياي
دادگاه شوهرت چي شد؟محكوم شد يا نه؟
برا دادخواست خودت اصلا تا حالا دادگاه رفتي يا نه؟نوبت دادگاهتون كيه
سلام دوستان من یهمن ماه 4تا دادگاه دارم مهریه جهیزیه طلاق و تمکین که اون درخاست داده ولی جالب بودن تمکین اینه که هم زن گرفته هم خونشو اجاره داده.
اون دزده معتاده رفیق بازه دست بزن داره و خائنه چون فهمیدم زنی رو گرفته که باهاش دوست یوده و اینکه قبلا هن با زتای مختلف بوده . .....
الان فقط ی چیز میخام دوسدارم روزی یرسه که به پام بیفته
یعتی اونروز میزسه؟؟؟؟از وقنی قهمیدم زن گرقته حس خیلی بدی دارم چون وقتی من باهاش زیر یه سقف بودم اون یا یکی دیگه بود
یعنی روزی میزسه که پشیمون شه؟
اون کسی
تیست که پشیمون شه چون اصلا ادم نیست
اون تبانی کرده و تو دادگاه بیگتاه خودشو نشون داده درصورتی که اون یه دزده والان باید زندان باشه
شاپرک تو چرا به اون فکر می کنی؟
به فکر خودت باش...
اون به پات بیافته یا نه نباید واسه تو مهم باشه چون به قول تو اون اعتیاد داره و رفتارهای آدم معتاد نورمال نمی تونن باشن... تو خیلی جوونی و می تونی با تلاش و کوشش یک زندگی خیلی بهتر برای خودت بسازی... سعی کن درست را ادامه بدی و درسته که بیشتر مشکلات از ناحیه همسرت بود ولی بازهم نکته ضعف های خودت را بشناسی و درست کنی تا در آینده به مشکلی بر نخوری، احساسی و عجول رفتار نکن
ضمنا توی دادگاه و تا زمان دادگاه هم زیاد به پرو بال ایشون نپیچ چون اگر همسرت همچین آدمی باشه هیچ چیزی ازش بعید نیست.. امیدوارم منظورم را بفهمی... این ماجراهای اسیدپاشی و ... را خوندی دیگه؟ نمی خوام بترسونمت اصلا فقط در حد هشدار بود که احتیاط را رعایت کنی.
سابینا عزیزم دانشگاه ازاذ رشته مترجمی اتگلیسی قبول شدم و 1ماهیی میشه که میرم زیاذم غصه نمیخورم و چون خیلی تو این 2سال غصه خورده یودم و لاغر شده بودم توی این 3ماه رو خودم خیلی کار کردم و 20کیلو چاق شدم وازین بابت خیلی خوشحالم
من اصلا رابطه ای باهاش ندارم و خطمو عوض کردم به هر حال از هشدارت ممنونم
شما راست میگی نباید بهش فکر کنم ولی دوس دارم اونم این حس های تلخو تجربه کنه
شاپرک عزیزم
بهت تبریک می گم که تونستی خودتو توی این شرایط پیدا کنی و بهترین تصمیمو بگیری ..اینو بهت می گم چون خودم آینه آینده تو هستم ..درسته که شوهر من اهل اعتیاد دود و این حرفها اصلا نبود ولی عزیزم اینو بدون کسی که پایه های زندگیشو با خلاف بنا میکنه هیچوقت انسانی نیست که بشه بهش تکیه کرد ..تا آخر عمرت هم اگه باهاش می موندی این دور تسلسل ادامه پیدا می کرد و این تو بودی که روز به روز خیلی چیزها ی بدتر از اینا رو از دست می دادی..خوشحال باش و به خودت افتخار کن که این آدمو از زندگیت حذف می کنی .به امید پشیمونی اون نباش .اون اگه به پاتم بیفته بازم همونه .چون نهادشون همونه .تویی برنده ای که از این معادله خودتو بیرون کشیدی..:72:
راستی بهت تبریک میگم دانشگاه قبول شدی .بهترین شرایط رو خدا برات فراهم کرده .خوب ازش استفاده کن.
ممنونم f_zعزیزم من فقط دوست داشتم پشیمون شه که فقط یکم عذاب بکشه من اصلا به زندگی دوباره با اون حتی فکر نمیکنم
سلام دوستان من خیلی دوران سختی رو میگذرانم شدیدا احساس تنهایی میکنم
وقتی نامزد بودم شوهرم ازم خاست تا وام ازدواج خودمو بدم بهش تا ماشین بخره و منم چون نیازی به وام نداشتم دادم و حالا که 2سال از گرفتن وام گذشته خواهرش که ضامن وام من بود ازم شکایت کرده که باید من قسطها را پرداخت کنم درصورتی که من اصلا به پولش دست نزدم
شاپرک جان کاش اینکار رو نمی کردی..
شوهرت ماشین خرید ؟؟ ماشینش به نام خودش هست یا نه؟؟
فکر نکنم کاری ازش بر بیاد ..بانک به این کارها کاری نداره ..اصلا مفهوم ضامن همینه ..یعنی اگه شخص نتونست پرداخت کنه از ضامن می گیرن والا چه معنا داشت ضامن بگیرن برای وام؟؟؟!!
تو فقط اگه دادگاه تو رو خواست صادقانه بگو که پولو دادی به شوهرت .خودتم اذیت نکن .اینکارها عجیب نیست .تیرهای آخریه که می تونن برات بندازن:311:
f-z راست می گن، بانک با این کارا کاری نداره! شما هم نمی خواد کاری کنی، قسطاش رو نده، از حساب خواهرش کم می شه!
البته بد نیست با یه وکیل هم مشورت کنی،
تنهایی برا چی، باید خوشحال باشی که خیلی زود شناختیشون و خودت رو نجات دادی! اصلا ناراحت نباش، ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس!
قدره خودت رو بدون، اینها همش می گذره و تموم می شه، سعی کن قوی باشی،
یادمه می گفتین درستون رو دارین ادامه می دین، این خیلی خوبه، قدرت شما رو نشون می ده! واقعا من به شما احسنت می گم.
اصلا هم تنها نیستی، خدا با شماست، ما هم در همدردی به یادتان هستیم،
برایتان دعا می کنیم،
امیدوارم هر جا هستین، خوب و خوش و سلامت باشین دوست عزیز،
شما هم در این شب های عزیز ما رو از دعای خودتون بی نسیب نذارین.
:72::72::72::72::72:
بله ماشین خرید و به اسم خودش کرد و اینکه بانک از من شکایت نکرده ضامن که خاهرشه شکایت کرده و خاسته که تمام قسط هارو بدم و من با وکیل صحبت کردم اما گفت که میتونه تمام پولو ازم بگیره در صورتیه که من هیچ پولی نگرفتم
ممنون از دوستان عزیز از همتون ممنونم
شاپرک بهت تبریک میگم بابت قبولی از دانشگاه، آفرین و بارک الله به تو گلم، مبادا درستو ول کنی
ممنونم سابینا ی عزیزم
شاپرک عزیزم سلام
دوباره من اینجا می خوام رک حرف بزنم و امیدوارم حرفهام رو به پای دلسوزی بزاری
عزیز دل اگر از این به بعد هم زندگی ات را مثل قبل پیش ببری این آخرین شکستت در رابطه با مردها نخواهد بود...بلکه اولین اش و مقدمه ی شکست های بعدی...
شرح زندگی ات را خواندم و مبهوت شدم از اینهمه اشتباهات فاحش اما حالا که گذشته ها گذشته...بله شوهر شما آدم خیلیییییی بدی است اما تو این آدم بد را انتخاب کردی...آدم اگر بفهمد خودش خیلی جاها عقلش نمی رسد باید از بزرگترهایش کمک بگیرد و تو خیلی سر خود زندگی کردی و تصمیم گرفتی...من همان ماه اولی که عقد کردم آن هم با مخالفت پدرم و فهمیدم انتخابم اشتباه بوده اولین قدمم برای جبران می دانی چه بود؟
به پدرم گفتم پدر من دختر عاقلی نبودم و انتخاب درستی نکردم و به حرفت گوش نکردم...از این به بعد گوش می کنم و من را تنها نگذارید...آدم اگر خودش هم عقلش نمی رسد نباید دور از چشم بزرگترها تصمیم بگیرد...بدون مشورت نباید کاری کنی...
دیگر این زندگی برایت زندگی بشو نیست و آن شوهر هم شوهر بشو نیست!
الان واقعا انتظار داری سراغت را هم می گرفته در این 2 ماه؟! بهتر که نگرفته...خودت که دختر محکمی نیستی لاقل بگذار او اراده کند و این زندگی فلاکت بار را تمام کند...دوست شدی...با او خوابیدی...سرخود مهریه بخشیدی...معتاد است...دوستت هم ندارد...دستگیرش هم کردند ...باز هم می خواهی برگردی و می گویی زندگیت را دوست داری؟ یعنی واقعا اسمش را می گذاری زندگی و دوستش هم داری؟ یعنی فکر می کنی لایق زندگی بهتر نیستی؟ فکر می کنی لایق این بیشتر نیستی؟
شاپرک عزیز تا وقتی خودت را دوست نداشته باشی زندگی ات بهتر از این نخواهد شد
تا وقتی برای خودت احترام قائل نباشی کسی به تو احترام نمی گذارد
دوست داشتن دیگری بیشتر از خودمان یعنی بیماری یعنی مریضی!
آدم باید ببیند چه چیزی را دوست دارد؟ آدم هر چیزی را که نباید دوست داشته باشد...تا به حال دیدی کسی بگوید من سطل زباله را دوست دارم؟ دیدی؟ آدم باید ببیند چیزی یا کسی ارزش دوست داشتن را دارد یا نه....
تو 20 سال داری...وقتی 20 سال داری یعنی دنیا را داری! جوانی زیبایی داری طراوت داری یعنی تو با همه ی این داشته هایت لایق این زندگی هستی؟ لیاقت تو این است؟
اما رک به تو می گویم اگر از این به بعد هم اینجور سرخود و بی عقل زندگی کنی ازدواج بعدی ات از اولی هم بدتر می شود! رفته بودم پزشکی قانونی برای کاری، خانومی را دیدم آمده بود آزمایش خون برای طلاق دوم! گفت شوهر اولم فقط مرا کتک می زد اما شوهر دومم معتاد بود زن دیگری هم داشت و در آخر کتک هم می زد!
کسی که از اشتباهاتش درس نگیرد و مشورت نکند با آد مهای عاقل تر از خودش عاقبتش این است...
به خودت تلقین نکن بی تجربه ای و تازه 20 ساله...نه تو یک زن 20 ساله ای یک دختر 20 ساله نیستی! تو بزرگ شدی باید دست و پایت را جمع کنی...باید مشورت بگیری...می دانی مردها چقدر حالشان به هم می خورد از زنی که التماس می کند؟ خیلییییی از او متنفر هم می شوند...می دانی زنی که غرور ندارد یعنی هیچ ندارد؟
می دانی کسی که به التماس از دیگران می خواهد به او محبت کنند همه چیز نصیبش می شود الا آن محبت؟
عزیز دل می خواهی پدر بچه ات همچین آدمی باشد؟ خوب بچه ات که روزی هزار بار این مادر را نفرین می کند!
نمی گوید مادر یعنی اینقدر شهامت نداشتی از همچین مردی جدا شوی؟ چه جواب می دهی؟
یکم به خودت بیا و کاسه ی چه کنم چه کنم ها را بگذار کنار عزیز دلم...یعنی هنوز هم نفهمیدی انتخابت اشتباه بوده و می خواهی در اشتباهت دست و پا بزنی؟ همدردی هست...ما هستیم...دوست های تازه پیدا می کنی ...ورزش کن...دانشگاهت را برو...خدارا شکر کن خانه ی پدر بود که وقتی درها به رویت بسته شد درش را بزنی...تازه 2 ماه است کم کم که بگذرد عادی می شود....درس می خوانی انشالله بار دیگر با مشورت انتخاب می کنی ...روی خودت کار می کنی و دوباره زندگی می سازی...دوباره کسی پیدا می شود که دلت به او هم عاد ت کند..او را هم دوست بداری ...
قبول کن که خیلی اشتباهها کردی فارغ از این که شوهرت چه طور آدمی بود ....اما دیگر بیش از این روی اشتباهاتت اصرار نکن ...اول باید اشتباهت را بپذیزی تا بتوانی درستش کنی....
و بدان همیشه در یک رابطه کسی بازنده است که حساس تر است...که وابسته تر است و آن وابستگی اش را نشان داده...کسی که گاه و بی گاه غرورش را شکسته...کسی که بی حساب کتاب دوستت دارم گفته ...کسی که گاه و بی گاه عذرخواهی کرده حتی وفتی مقصر نبوده...کسی که التماس کرده ...کسی که مستقل نبوده..و کسی که خودش را دوست نداشته...:72:
سلام شاپرک عزیز.. کاملا میفهمم چی میگی .. و درکت می کنم .. همه ما درکت می کنیم .. اما سعی نکن به خاطر تنهاییت یه اشتباه بزرگترو انجام بدی.. از وقتی که جدا شدم همه شبها رو با لمس تنهایی خوابیدم ، اونقد تنها و دلتنگ میشدم که حتی ناخن پاهام درد می گرفت.. اما وقتی به زندگی با شوهرم البته شوهر سابق!! فکر میکنم می بینم بهترین تصمیمو گرفتم و حتی می بینم چقد دیر تصمیم گرفتم .. حالا به قول خودمون درست و به قول خیلی ها شاید نادرست ما جدا شدیم .. مهم حس الانته .. وقتتو پر کن نزار تنهایی از پا درت بیاره ..
دانشگاه قبول شدی و این یه اتفاق خیلی خوبه توی زندگیت .. میتونه همه وقتتو پر کنه..
مواظب خودت باش و به برگشتن به زندگی گذشته ات به هیچ وجه فکر نکن... صبور باش .. سحر نزدیک است...
نمیدونم چی بگمنقل قول:
نوشته اصلی توسط شاپرک جون
سلام دوستای خوبم من حالم خوبه.شماهم ان شا الله خوبید.
روزای بدی رو میگذرونم اما وجود خدا رو در کنار خودم حس میکنم و به خودم امید میدم که این روزا خیلی زود میگذره..
بعد از هر تاریکی رو شنایی هست. امیدوارم زودتر روی روشنی رو ببینی و شادی جای غم رو تو دلت بگیره. خوشحالم که حالت بهتره.