-
پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام من دختری هستم 22 ساله که خواستگاران زیادی داشتم را ردمیکردم یعنی ندیده رد میکردم تا اینکه پسر یکی از اقوام به خواستگاری اومد از اونجایی که همیشه خانواده ایشون زبانزد فامیل بود من با اومدن ایشون به خواستگاری موافقت کردم وقتی بار اول به خانه ما اومدن بعد از اینکه رفتن خواهرام که ازدواج کردند همه گفنتند نه از لحاظ ظاهر به تو نمیخوره و تو خیلی سر تری ولی من که شرم مانع شده بود توی صورت ایشون زیاد نگاه کنم تعجب کردم و گفتم به نظرم خوب بود و ایرادی نداشت خلاصه تحت تاثیر بقیه قصدم این بود که بار دومی که ایشون رو میبینم یه جوری قضیه رو تموم کنم و جواب منفی بدم ولی بار دومی که صحبت کردیم ایشون ابراز علاقه کرد و گفت هر چقدر که من بخوام صبر میکنه تا جواب مثبت بگیره نمیدونم چی شد که وقتی فهمیدم انقدر بهم علاقه داره و از لحاظ تحصیلات ادب شخصیت خانواده خیلی خوبه و در ضمن از خانوادش شناخت دارم با وجود مخالفت های سفت و سخت خواهرم که میگفت این به تو نمیاد قدش از تو کوتاهتره قیافش قشنگ نیست من انگار چشمم کور شده بود با خودم میگفتم خواهرم چی میگه آخه این کجاش بده خلاصه جواب بله دادم و محرم شدیم و من دقیقا از بار سومی که با هم بیرون رفتیم دودلیهام شروع شد کم کم داشتم به حرفهای خواهرم پی میبردم وقتی تو خیابون کنار هم راه میرفتیم اصلا احساس خوبی نداشتم رفته رفته این احساس قوی تر شد جوری که دیگه در تنهایی جز گریه کار دیگه ای نمیکردم در واقع وقتی بدرتر شد که هر کسی میدیدش حرفای خواهرمو تایید میکرد تا اینکه سردی رفتارم باعث شد اون هم شک کنه و همش از اینکه سردم گله داشت رفتیم پیش مشاور مشاور گفت عقد نکنید به من گفت اگه دوستش نداری این کارو نکن گفت کسایی هستن که با عشقای آتشین ازدواج میکنند بعد چند ماه جدا میشن چه برسه به تو که اصلا دوستش نداری ولی من که از آبروریزی میترسیدم و اینکه قبلا پسرای زیادی تو فامیل به خواستگاری اومده بودند بهم میخندن قبول نکردم و عقد کردیم یادمه حال بدی داشتم وقتی بله گفتم خلاصه بعد از اون یه هفته بعد از عقد حالم انقدر بد بود که یه گوشه ی خونه افتاده بودم توان هیچ کاری رو نداشتم خدا نصیب هیچ کس نکنه زجری که کشیدم باعث شد در عرض سه روز 5 کیلو وزن کم کنم جوری که هر کس منو میدید وحشت میکرد همش حرفای اطرافیان میومد تو ذهنم راجبه قدش و قیافش مدام با خواستگارای قبلی مقایسش میکردم وقتی یکی از خواستگارامو اتفاقی توی یه مهمونی دیدم داغ دلم تازه شد خیلی سرتر از نامزد من بود ناگفته نماند که من قبلا هر وقت حرف از شوهر میشد به دوستام میگفتم من دوست دارم شوهرم قدش خیلی بلند باشه جوری که وقتی میخوام نگاش کنم سرمو بگیرم بالا یا اینکه میخوام شیطون باشه شوخ باشه د صورتی که نامزدم اصلا شیطنت نداره عامیانش میشه پایه نیست مقرراتی د جمع جدی ولی چیزی که بیشتر منو عذاب میده ظاهرشه نمیتونم تصور کنم روزی باهاش روابط زناشویی داشته باشم قبلا همش حالم بد بود دیگه از اون دختر سرحال و شیطون خبری نبود تا اینکه تصمیم گرفتم همه چیزو تموم کنم ولی نامزدم قبول نکرد و قرار شد پیش مشاور بریم وقتی رفتیم پیش مشاور پیشنهاد داد مدتی صبر کنم تا ببینم احساساتم عوض میشه یا نه الان دیگه مثل قبل حالم بد نمیشه قبلا ازش متنفر بودم ولی حلا هیچ احساسی نسبت بهش ندارم و خودم فکر میکن علت اینکه دیگه ازش متنفر نیستم و مثل قبل حالم بد نمیشه اینه که میدنم یه راه دومی هم وجود داره یعنی جدایی چون به محض اینکه این تصمیم رو گرفتم حالم بهتر شد ولی الان که بهش هیچ احساسی ندارم موندم سر دوراهی از طرفی از آینده میترسم میترسم ادامه بدم و عروسی کنیم و حال من بدت بشه اون موقع وضع با الان فرق میکنه و من باید جوابگوی نیازهای اشون باشم البته تا الان هیچ رابطه ای با هم نداشتیم خواهش میکنم کمکم کنید درمانده به معنای واقعی کلمه هستم :302:
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
دوست عزیززندگی کردن باهمسرت عروسک بازی نیست که اگه امروزخوشت نیادبندازیش دورویکی دیگه بری بخری.اگه واقعاهنوزدودلی وهیچ احساسی به نامزدت نداری قبل ازاین که باهم واردیک سقف بشیدخوب فکراتوکن تاوابستگی نامزدتون به شمابیشترازاین نشده .به هرحال اونم مرده وواسه خودش غروروشخصیت داره.ودرست نیست که بااحساسات اونم بازیشه.دوران نامزدی برای شناخته بیشترشماتوهمین دوران سعی کن تصمیمتوبگیر ی
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
هر روز که از خواب پا میشم میگم خدایا جونمو بگیر هم خودم راحت میشم هم اون دیگه نمیدونم باید چیکار کنم خسته ام از دنیا سیرم واقعا نمیدونم کار درست کدومه؟؟؟؟
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام
ورود شما رو به تالار همدردی تبریک میگم
میترا خانم خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به نظر من انتخاب شما خیلی احساسی بوده و اصلا منطقی در انتخاب شما نبوده که به این دو دلی رسیده اید
اول سعی کنید به آرامش برسید و بعد جواب سوالات زیر رو بدید .
1 -بجز خانواده خوب وتحصیلات و ادب خوبی که نامزدتون داره چه چیزی داشته که به این خواستگارتون جواب مثبت دادیدو بقیه رو رد کردید حتی ندیده ؟
2- چرا این انتخاب رو کردید ؟
شما اولین کاری که باید بکنید اینه که بیاید تمامی معیار ها ملاک های خودتون رو از انتخابتون بنویسید و ببینید که این معیار ها رو نامزدتون دارن یا نه یا چند درصد از این معیار ها رو دارن
دومین کار اینکه اگر انتخابتون رو انجام دادید به انتخاب خودتون و نظر خودتون احترام بزارید و از مقایسه نامزدتون با باقیه خواستگاران قبلی خودتون خودداری کنید این کار جز اینکه اعصابتون رو بهم بریزه و هر روز شما رو نسبت به روز قبل مردد تر کنه چیزی نداره اگر انتخابت درست بوده تا آخرش برو و کم نیار
سومین کار که یه نصیحت برادرانه است اینه که اصلا به ظاهر طرف مقابلت اهمیت نده فقط در حدقابل قبول باشه کافیه همه ما توی ذهنمون از همسر آینده خودمون یه تصوراتی داریم که وقتی به اون رویایی که توی ذهنمون ساخته ایم نرسیم سر خورده میشیم و فکر میکنیم که ما به درد هم نمیخوریم یا به هم دیگه نمیایم پس توقع نداشته باش که از نظر ظاهر دقیقا همون چیزی باشه انتظارش رو داشتی
در اصل ظاهر آدم ها بعد از یه مدت برات عادی میشه این باطن آدم هاست که هیچوقت برای شما عادی نمیشه
ظاهر آدم ها مثل زیبایی صورت یا اندام و این جور چیز هاست و اما باطن آدم ها مثل اخلاق خوب و ادب و خیلی چیز های دیگه است
به اولی اهمیت نده فقط در حد قابل قبول کافیه اما به دومی اهمیت بده که هیچوقت برات تکراری نمیشه
در آخر هم به حرف مردم اهمیت نده
قرار نیست که با حرف مردم زندگی کنی و زندگیت رو بر اساس حرف های مردم بسازی بزار مردم هرچی دلشون می خواد بگن این حرفها اهمیتی نداره
به خودت آینده ات و زندگی خودت فکر کن
یه مثال از خودم برات میزنم
من 7 ماه که با نامزدم عقد کردم و در حال حاضر در حال جدایی هستم روز های اول همه اطرافیان مثل خانواده خودم خواهر و مادر و بقیه فامیل میگفتن که خانمت چقدر بهت میاد و چه قیافه خوبی داره از هر نظر عالیه اما فقط برای روزهای اول بود
بعد از گذشت 4 ماه (بخدا راست میگم فقط 4 ماه ) قیافه خانم من برای من کاملا عادی بود هیچ حسی نداشتم نه اینکه بگم بر اساس ظاهرش انتخاب کردم . نه اما ظاهر آدم ها بعد از گذشت یه مدت کاملا عادی میشه
این باطن آدم هاست که هیچوقت عادی و تکراری نمیشه
بعد از یه مدت اخلاقش و باطنش برای من رو شد و کارمون به اینجا رسید
موفق باشی
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
سلام
ورود شما رو به تالار همدردی تبریک میگم
میترا خانم خیلی سریع میرم سر اصل مطلب
به نظر من انتخاب شما خیلی احساسی بوده و اصلا منطقی در انتخاب شما نبوده که به این دو دلی رسیده اید
اول سعی کنید به آرامش برسید و بعد جواب سوالات زیر رو بدید .
1 -بجز خانواده خوب وتحصیلات و ادب خوبی که نامزدتون داره چه چیزی داشته که به این خواستگارتون جواب مثبت دادیدو بقیه رو رد کردید حتی ندیده ؟
2- چرا این انتخاب رو کردید ؟
سلام و ممنون از اینکه وقت گذاشتید ، خودم فکر میکنم علت اینکه بهش جواب مثبت دادم این باشه که ملاکم فقط اخلاق و داشتن ایمان و خانواده خوب بود از اونجایی خواستگارای زیادی رو چون تحصیل میکردم رد کردم وقتی ایشون به خواستگاری اومد درسم داشت تموم میشد از طرفی دیدم معیارای منو داره یعنی پاک بودن نجیب بودن به حرف های بقیه که از ظاهرش ایراد میگرفتند اهمیت ندادم و گفتم ملاک ظاهر نیست در صورتی که بعدا رو ظاهرش حساس شدم و همه رو از اون بهتر میبینم و واقعا هم همینطوره بین ما از لحاظ ظاهری تفاوت زیادی وجود داره اگه تعریف از خودم نباشه من دختری هستم قد بلند لاغر اندام پوست روشن چشمای روشن در صورتی که ایشون کوتاه کمی چاق پوست بی نهایت تیره جوری که گاهی نمیتونم تو چشماش نگاه کنم با اینکه همیشه از کودکی مردهای قد بلند منو جذب میکردن نمیدونم چی شد که به ایشون جواب دادم حالا میبینم خواستگارای قبلی خیلی بهتر بودن و کم و بیش اخلاق خوبی هم داشتن با اینکه عقد کردم هنوز هم داره خواستگار میاد که مامانم به همشون میگه دخترم نامزد داره و من افسوس میخورم که چرا انقدر زود تصمیم گرفتم یا اینکه تازه فهمیدم دوست دارم شوهرم بذله گو خوش مشرب باشه اعتماد به نفس بالای داشته باشه ولی اون اینطوری نیست بین اقوام من از همه ی دخترای فامیل چه از لحاظ تحصیلات چ ظاهر سر بودم ولی شوهرای اونا خیلی بهتر و همسر من از اونا خیلی پایینتره هرکسی میبینتش تعجب میکنه که من و اون!!!!چرا هیچکس باورش نمیشه همش حسرت نامزدها و زوج های رو میخورم که به هم علاقه دارن از دوران نامزدی لذت میبرن ولی من نه دلم تنگ میشه علاقه ای به بیرون رفتن باهاش درام میترسم برم سر زندگی و نتونم با احساساتم کنار بیام همش افسوس بخورم که ای کاش تمومش میکردم ولی الان واقعا نمیدونم کار درست کدومه.
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
عزیزم
مادر من هم خیلی به من میگفت که فلانی بهت نمی خوره و ... اما از همین دور دستاشو می بوسم چون همیشه همین مادر تو دوران بزرگ شدنم یک ضرب المثل رو همیشه برام تکرار می کرد که واقعا الان برام معنا داره و گفتم از سر تجربه برای شما هم بنویسم.
"به مالت نناز که به یک شب بنده ، به جسنت نناز که به یک تب بنده"
اما اگر واقعا اینقدر تصمیمات اساسی زندگیت رو بر قضاوت مردم بنا نهادی و حتی اینقدر دیگران در شما نفوذ دارند که شما الان همسرت از نظرت افتاده بهتره به یک مشاور مراجعه کنی تا کمکت کنه تا در اینده کمتر تحت تاثیر دیگران عمل کنی.
سعی کن یکبار دیگه معیارهای انتخابت رو مرور کنی و از خودت بپرسی چی شد که من برای تصمیمی که یک زمانی گرفتم (و البته تصمیمم مربوط به زندگی شخص دیگری هم بود) احترام قائل نیستم و برای نظرات دیگران و نگاه مردم ارزش بیشتری قالم؟
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام خواهر عزيز ،ميتونم درك كنم چه حالي داريد
متاسفانه اشتباهات زيادي داشتين و نبايد با ترديد و شك عقد ميكردين،يك انسان رو بازيچه خودتون كرديد،با احساسات و عواطف و شخصيتش بازي كردين،دلش رو شكوندين(يا احتمالا تا چند روز ديگه خواهيد شكوند!) و مطمئنا تاوان اين اشتباهاتتون رو پس خواهيد داد، اما...
خوشبختانه هنوز عروسي نكرديد و زير يه سقف نرفتين و رابطه زناشويي نداشتيد...
شما مدت كافي با ايشون بودي و به اندازه كافي ايشون رو ديدي،پس بعيد به نظر ميرسه نظرتون در مورد ظاهر ايشون عوض بشه...پس بهتره تا دير نشده مقدمات جدايي رو فراهم كنيد!!
جدايي به هر نحوي كه باشه تلخي و مشكلات خودش رو داره ولي به قول معروف:"يك پايان تلخ خيلي بهتر از يك تلخي بي پايان هست"
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
اگه واقعا احساس می کنی و دوستش نداری همین الان ولش کن
اگه الان جذبت نکرده یعنی بعدا هم جذبت نخواهد کرد یا درصدش فوق العاده پایینه چشماتو باز کن ببین کجا هستی؟با کسی عقد کردی که دوستش نداری این اشتباه رو دیگه ادامه نده اگه ادامه بدی حتی اگه اون بهترین مرد دنیا باشه وقتی دوستش نداشته باشی زندگی برات جهنمه
یادت باشه بعضی جاها فقط باید به خودت فکر کنی خودت رو برای کسی قربانی نکن نامزد شما هم ممکنه یه مدت ناراحت یا غمگین باشه ولی تارک دنیا نمیشه می ره یکی رو پیدا می کنه و باهاش ازدواج می کنه
شما اشتباه کردید که توی این شرایط عقد کردید ولی جلوی ضرر رو هر کجا که بگیرید منفعته ازش جدا شید و دفعه بعد با چشم باز تصمیم بگیرید
اسم این اقا چون ازدواج نکردید هم از شناسنامه شما پاک می شه و شناسنامه تونو براتون عوض می کنن
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام به میترا خانم عزیز
بینید ٰ مانند مورد شما در جامعه فعلی بسیار زیاده ٰ چون متاسفانه افراد امروزی ( با عذر خواهی از شما ) به یک ساعت عاشق میشن و به ساعتی به جدایی می اندیشند ٰ دلیلش هم اینه که عقل و منطق را حاکم نمی کنن ٰ مشورت نمی کنن ٰ آگاه نیستند ....
فکر نکنید شما اولین و آخرین هستید ٰ به خود من افراد زیادی رجوع میکنن که این وضعیت رو دارن ...
اما ببین خواهرم ٰ اگه شما عقد نکرده بودید ٰ شاید تنها راه شما جدایی بود ٰ اما بعد از عقد اگر این موقعیت پیش بیاید ٰ وضعیت قبل از عقد را ندارد ٰ الان شما زن و شوهر هستید ٰ هم شرعا ٰ هم در شناسنامه ٰ هم در ذهن مردم و ... در ابتدای کار هرگز نباید به جدایی فکر کنید ٰ
اما فعلا به عروسی هم فکر نکنید ٰ شما در گفتارتون تنها فکرتون شاید جدایی باشه و تا زمانی که این اولین انتخابتون باشه مسأله ای حل نمیشه ....
فکر را مدتی عوض کنید ٰ فقط برای امتحان ٰ صفات خوب او کدامند که برای تو یک ارزش محسوب میشن ؟؟؟ اونا رو پیدا کن ٰ بنویس ٰ خوب روشون فکر کن ٰ
ببین زیبایی در هیچ کس تضمینی نیست ٰ همیشگی نیست ٰ اما ایمان به خدا ٰ اخلاق زیبای الهی ٰ انسانیت ٰ اینها همیشه ماندگارند ٰ
در ضمن ما روایت داریم ٰ اگه کسی فردی را به خاطر زیبایی و ثروتش انتخاب کنه ٰ خدا او را به همون وا میگذاره ٰ اما اگه کسی فردی را انتخاب کنه به خاطر دین و تدین و اخلاقش ٰ خدا ثروت و زیبایی هم به او می بخشد ٰ
این رو خود خدا تضمین کرده ٰ اما به شرطی که او این معیارهای اصلی انسانیت را دارا باشه ٰ
زندگیت رو سعی کن فقط خودت انتخاب کنی ٰ اجازه دخالت بی جا به دیگران نده تا برایت تصمیم بگیرن ٰ اگه اینگونه باشن ٰ حتی زیباترین فرد دنیا رو هم انتخاب کنی باز دیگران حتما یه عیبی خواهند گرفت ...
قراره میترا زندگی کنه ٰ پس باید میترا انتخاب کنه ٰ نه دیگران
پس خواهر گلم ٰ کاری به حرف دیگران نداشته باش ٰ کاری به زیبایی تنها نداشته باش ٰ انسانیت را ملاک خود قرار بده ٰ سعی کن یک انسان را به شوهری خودت انتخاب کنی ٰ اگر زیبارو ترین و ثروتمند ترین فرد عالم آمد به خواستگاریت اما انسانیت در او نبود با ضعیف بود گول ظاهرش را نخور ٰ و بلعکس
بعد هم این خداوند است است که باید حواله محبت و دوستی دو قلب را صادر کنه ٰ اوست که ( مولفة قلوبهم ) است ٰ او قلوبی را حقیقتا به یکدیگر پیوند میدهد که به خاطر او انتخاب کرده باشند نه به خاطر حرف مردم ......
به امید موفقیت خواهر گلم میترا
انشاالله میرسد به زودی خبر جدیتت در زندگی به گوش ما
:72::72::72:
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
مورد این خانم مس مورد من هست. واسعم جالبه که تو پستِ من تاا جای که میشد همه سفارش به سازش میکردن و اینکه باید فکر کنم و اینکه تردیدها رو رفع کنم. فقط چند نفر گفتن که اگه هیچ راهی نموند جدا شو.
حالا اینجا از همون اول داره بهشون توصیه میشه که جدا شید ازش. در حالی که تاا جای که من دیدم زیبایی واسه آقایون مهم هست و معمولان خانمها رو اخلاق و این چیزا حساس هستن. تازه آقا هم که مشکلی ندران و میگن خوبن.
یه نکته دیگه هم جالبه. یه مورد بود چند روز پیش دیدم که خانم ۲۲ سال از شوهرش کوچیک تر بود و تازه کلی هم شوهرش مشکل داشت (به قول خودشون) ،بعد من کامنت نوشتم که شما ۲۳ سالتونه و هنوز جوونید، حتا اگه جدا شید هنوز وقت دارید. بعد کامنتِ من حذف شده بود! من گفتم احتمالا سیاستِ سایت بر این هست که تاا جای که میشه نگید جدا بعثهید.
خواهر من، شما هم دچار دردِ من شدید ! یه همسر خیلی خوب ، همه شرایط خوب به جز اینکه زیبا نیست ! از شما شهر از من خانم. و زمانِ عقد من هم عجله شد و نفهمیدم که باید بیشتر دقت کنم . کاش یونوقتا با سایت آشنا شده بودم. این سایت بهترین مشاور هست به نظر من. معتاد شدم من که ! روزی ۳-۴ ساعت میام اینجا !!
الان یه صحبت هست خواهر من. ما الان تنها نیستیم ، زندگی یه نفرِ دیگه هم هست ! بعدشم جدایی خیلی بد هست. دوستان دارن میگن جدا شو اما واقعا جدا شدن سخت هست . من که پسرم میترسم از جدایی چه برسه به شما که دخترید. البته احتمالا بده یه مدت ۴-۵ ماه آدی میشه اما به این فکر کنید که بعد از جدایی به شما میگن مطلقه. دیدِ جامعه تو ایران به زنِ مطلقه خوب نیست. من الان خانمم اصرار به جدایی داره. خودم ته دلم دوست دارم جدا شم چون میخوام اشتباهم رو جبران کنم و ازدواجِ بدیم رو با چشم باز انجام بدم اما مشکل اینه که از عذابِ خدا میترسم. اینکه میگن "از مکافاتِ عمل غافل مشو" . اینکه میگم اگه من اشتباه کردم دقت نکردم چرا باید یون بدبخت بشه. من مقصر هستم !
البته همونطور که آقا مهرداد گفتن یه نکته هست. اگه این تردیدها بخواد از بین نره، بهتر هست که جدا بشیم . هم من ، هم شما ! من عدمِ خیلی خوش اخلاقی هستم تو دوستم هم به خوش اخلاقی معروفم اما این تردیدها باعث شده که الکی به همسرم گیر بدم ، بیخود ایراد بگیرم ازش. همین مسالهٔ سنّ ، واقعا همونطور که دوستان میگن خنده داره واسه ۶ ماه اختلافِ سنّ ! همون حرفی که مشاور به من زد و کاش نمیزد ! این مساله سنّ یه بهونه بیشتر نیست. شما هم الان اگه واقعا واقعا نتونی ظاهرشون رو بپذیری ، تو زندگی مس من بهونه گیری میکنی. این عقده تو دلت میمونه.
البته واسعم جالبه . کلا کم دیدم خانمها رو ظاهر گیر بدن. اونطور که فهمیدم شما به خاطره حرفِ دیگران بیشتر دچارِ شک شدید. بذارید یه چیزی بگم که ببینید من و شما چقد مشکلمون مثلِ همه ! من قبل از خواستگاری از خانمم یه عکسِ باحجاب خواستم واسعم ایمیل کنه. واقعا یکی از بدترین عکس هاش رو که الان حتا دوست ندارم نگاش کنم واسعم فرستاد. باورتون میشه یون موقع چقد با یون عکس من ذوق میکردم ؟!! فکر میکردم خوشگلترین عکسیه که دیدم ! ولی وقتی مامانم عکس رو دید و گفت زشته، من جلوشون وایستدم ولی واقعا تو فکرم رفت که آره زشته ! دیگه بعد از یون روز همش تو ذهنم بود که خانمم خوشگل نیست. باور کن به جرات میگم انصافاً از ۶۰-۷۰% دخترای معمولی خوشگل تره اما با یون حرفی که مادر و پدرم زدن، دیگه هیچ وقت نمیتونم باور کنم که یون خوشگله. خواستم بگم که بدونی بعضی وقتا حرفهای بقیه ملکهٔ ذهنِ ما میشه و ما رو به اشتباه میندازه.
من یه راه کارِ دیگه دارم. میتونی سعی کنی به همسرتون بگید محترمانه که شیک بشه. آقایون راحت میتونن شیک بشن . لباسهای خوش تیپ ، سعی کنن آرایشگاه برن مرتب، ادکلنِ خفن بزنن. باور کنید خیلی با کلاس میشنها !
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام ميترا جان
چند مسئله به ذهنم رسيد كه با تو در ميان مي گذارم .
به نظر من راه حل ميترا جدايي نيست
ميترا به شخصه با انتخاب اين فرد مشكل نداشت و اين مرد معيارهاي ميترا را داشته .................اما
ميترا از ديگران تاثير گرفته و حرف ديگران روي او تاثير گذاشته به نوعي كه به انتخاب خودش شك مي كند و اين حالت چنان در ميترا جان گرفته كه به مرحله ي تجربه ي تنفر رسيده و در حالت تخفيف يافته بي تفاوتي ( حسي بدتر از تنفر چرا كه حالت انفعالي دارد )
ميترا در اثر حرف ديگران به قياس نشسته و انتخابش را با سايرين مقايسه مي كند .ميعارهاي انتخابش را فراموش مي كند و به جاي درونيات و به ويژگيهاي ظاهري توجه مي كند و......تا جايي جلو مي رود كه حال بد و كم كردن وزن و .....را تجربه مي كند و....
ميترا به خودت نگاه كن ببين چه جاها ي ديگري به ديگران اجازه داده اي تا با تو و رندگي ات و انتخابهايت و...." بازي " كنند ؟!(اين بازي ميترا نيست اما از ديد من ميترا وارد بازي هايي مي شود كه ديگران راه مي اندازند و بعد خودش تبديل به يك بازيگر در نقش قرباني و زجر دهنده ي مي شود )
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
ایشون یه براد داره که خارج از کشور زندگی میکنه و زمین تا آسمون با همسر من متفاوته یه روز که عکس ایشون رو دیدم گفتم خوش پوشه و غیر مستقیم به اینکه از چه تیپی خوشم میاد اشاره کردم ولی اهمیتی نداد براش ادکلن های گرون قیمتی خریدم ولی استفاده نمیکنه . چند دست لباس بهش هدیه دادم ولی نمیپوشه . کلا با خانوادش جور در نمیاد پدرش استاد دانشگاست جوری تیپ میزنه که دل هرکسی رو میبره ولی پسرش تو این باغا نیست .گاهی بوی عرق تنش منزجرم میکنه . اون تلاشی برای حفظ رابطه نمیکنه و به قول خودش چون از خانواده ی سرشناس و پولداریه به راحتی بهش دختر میدن در واقع عاشق من نیست اون فقط یه زن میخواد که اول خوشگل باشه دوم تحصیلکرده حالا من نشدم یکی دیگه. در مقابل هر حرف من فوری جبهه میگره فقط مقابله به مثل میکنه اصلا مثل پسرای دیگه بلد نیست ناز بکشه اگه من ناز کنم اونم ناز میکنه.
بله درسته جدایی بده ولی بدتر از اون زندگی بدون عشقه وقتی زنی شوهرشو یا بلعکس مردی زنشو دوست نداشته باشه تو زندگی از خود گذشتگی و فداکاری نمیکنه.
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
میترا می خوام یه داستانی رو برات تعریف کنم ، داستانی که ممکنه نسبت به من که یک ساله توی این تالار هستم دید منفی ایجاد کنه ولی باکی نیست، اینجا یک محیط مجازیه و اگر بینی که نابینا و چاه است ...
میترا هشت سال پیش به میل و رغبت خودم با یکی نامزد کردم، پسر بدی نبود، قیافه معمولی و تحصیلکرده و فعال... خیلی جوون بود ، 24 سالش بود ... برادرم مخالف بود .. مادرم و همه ... چرا که فکر میکردن من کسی بهتر از اون گیرم میاد... دو سه سانتی قدش از من کوتاه تر بود ... من نامزد کردم .. پسر دیوانه وار عاشق من بود ولی از بس اطرافیانم و مادرم و برادرم و فک و فامیل به گوشم خوندن که این برازنده تو نیست آخر ازش سرد شدم ... اون که سردی من را حس می کرد شروع کرد به بداخلاقی و من هم بهانه جو تر از پیش شدم ... همینطور این سیکل لج و لجبازی ادامه پیدا کرد تا جدایی کامل... الان زندگی من رو بخون... میترا من نه خرافاتی هستم و نه زیاد مذهبی ولی من مکافات عملم را دیدم ... هر کاری بااون کرده بودم بدترش را محمد با من کرد ... تمام بی توجهی ها ... بی احساسی ... فرار از رابطه ... همه چیز.. و الان می فهمم که چه کسی را از دست دادم ... با اینکه در تمام 6 سال بعد جدایی حتی یک لحظه پشیمون نشده بودم بلکه خودم را قانع میکردم که کار خوبیکردم و ال بود و بل بود و .... اما بلاخره چی شد؟؟؟؟؟؟ من ضعیف بودم و بی مهارت و دهن بین ... من نتونستم از انتخاب خودم دفاع کنم ... هر دختر خوشگلی قرار نیست با پسر خوشگل ازدواج کنه .. چه میدونی اون دختر پسرهای مچ و زیبا چه مشکلاتی دارند؟ عمیق تر فکر کن میترا ... من نمیگم برگرد سر زندگیت یا چی ... فقط یه چرخی تو تاپیک های اختلافات زن و شوهر ها بنداز... چه میدونی شاید یکی از این زوج ها مثل همون هایی باشند که تو غبطه اش را می خوری و بخاطر آن زندگیت را خراب میکنی.... ظاهر را نبین دختر!
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
:72:سلام میترا جان دودلی؛ و این دودلی حرف دلت نیست
خودت انتخابش کردی ولی اینکه شک کردی بخاطر حرف دیگران است
همه چیز زیبایی نیست زندگی خوب را ایمان و اخلاق میسازه
دوست داشتی که همسرت زیباترین مرد فامیل بود و چشم همه دنبالش بود و تو بخاطر لغزشهای همسرت در زندگیت آسایش نداشتی؟!
یا اینکه بهترین اخلاق و ایمان و ادب و شخصیت و خانواده رو داشت که همه براش احترام قائل باشند و در هرجا از خوبی او را مثال بزنند ؟!
کدوم رو میپسندی ؟ همسرت به کدوم یک از این شخصیتها نزدیکتره ؟ جامعه ما کدوم رو میپسنده ؟ این افرادی که از زیبا نبودن هممسرت حرف زدن کدوم رو میپسندن؟
اگه همسرت ایمان داره دست از این فکرا و حرفا بردار و بهش محبت کن تا محبتشو ببینی وقتی وارد زندگی زناشویی بشی زیبایی برات ملاک نیست مهمترین مسئله درک متقابله و آرامش داشتن ملاکه
اگه همسرت زیبا بود فقط دیگران تحسین میکنن و میگذرد ولی اگه همسرت درخانه اخلاق نداشت فقط تو باید تحمل کنی
طلاق حرف درستی نیست و برچسبهایی که براش میذارن بدتره شما الان زن و شوهرید نمیتونی تصمیماتت رو مثل قبل بگیری این وسط در طلاق هم بیشترین ضرر رو تو متحمل میشی
به خدا توکل داشته باش و روی دید و ذهنیات خودت کار کن و راجعبه مسائل قابل حل (طرز پوشش و زیبایی) هم با همسرت حرف بزن:72:
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
روي صحبت من با دوستاني هست كه ميگن مينا بايد با همين انتخاب بسازه و خودش رو درمان كنه:
دوستان دقت كنيد كه خانم ميترا داره ميگه كه نميتونه اون پسر رو به عنوان همسرش قبول كنه ،بهش احساسي نداره!!
شماها مدعي هستيد كه مشكل از طرز فكر ميترا هست و اول بايد سعي كنه راه درمان ذهن خودش رو در پيش بگيره.. خب به نظرتون اين درمان چقدر به طول مي انجامه!!؟؟
فكر نميكنيد با گذشت هر ساعت و هر روز ،داره بيشتر و بيشتر با زندگي و احساسات يه مرد بازي ميشه!!؟
چرا نبايد زودتر اين شرايط تموم بشه!؟ آخه پسره كه به زور ميترا رو به عقد خودش درنياورده!گناه اون چيه!؟
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
به قول همین دوستان زندگی و انتخاب همسر که عروسک بازی یا خرید کیف و کفش نیست که امروز این رو انتخاب کنیم و فردا پشیمون بشیم و دنبال یکی دیگه باشیم بنظر شما اگه با یک ماه تلاش و خودسازی این زندگی به طلاق منجر نشه و یکی به آمار طلاق اضافه نشه و به هر کدوم از این دونفر یه برچسب نخوره بهتره یا اینکه یک ماه دیگه هم به همین منوال طی بشه
مگه نمیگید که نباید با زندگی اون مرد بازی بشه ؟! اگه به ادامه منجر بشه برای اون اقا هم بهترینه
میترا خانم هم این انتخابه خودشه فقط با حرفای دیگران دو دل شده
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
ميترا جان ميدونم چه حس بدي داري شك ودو دلي توان را از آدم ميگيره.بنظر من شما داري براي اينكه حس بهتري پيدا كني همش داري صبر ميكني.درسته صبر چيز خوبيه ولي نه هميشه اگه فكر ميكني واقعا از انتخابت راضي نيستي بذارش كنار قاطعانه .اينجوري بادست دست كردن اون پسره رو به خودت وابسته ميكنيا وخداي نكرده فردا بايد به قول سابيناي عزيز مكافات عملت رو پس بدي.مرگ يه بار شيونم يه بار تصميمت رو قاطعانه بگير يا واسه هميشه باهاش بمون وشك نكن ويا تمومش كن
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehrdad_m
روي صحبت من با دوستاني هست كه ميگن مينا بايد با همين انتخاب بسازه و خودش رو درمان كنه:
دوستان دقت كنيد كه خانم ميترا داره ميگه كه نميتونه اون پسر رو به عنوان همسرش قبول كنه ،بهش احساسي نداره!!
شماها مدعي هستيد كه مشكل از طرز فكر ميترا هست و اول بايد سعي كنه راه درمان ذهن خودش رو در پيش بگيره.. خب به نظرتون اين درمان چقدر به طول مي انجامه!!؟؟
فكر نميكنيد با گذشت هر ساعت و هر روز ،داره بيشتر و بيشتر با زندگي و احساسات يه مرد بازي ميشه!!؟
چرا نبايد زودتر اين شرايط تموم بشه!؟ آخه پسره كه به زور ميترا رو به عقد خودش درنياورده!گناه اون چيه!؟
با مهرداد موافقم.
ميترا خانم شما بدترين كار دنيا را كردي. يعني بازي با احساسات يك آدم به خاطر خودخواهي هاي خودت.
ولي به نظرم بهتره ديگه ادامه ندي اين همه خودخواهي را.
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام خانم گل
دختر خوب و مهربون باید خدمتتون عرض کنم که معیار های شما در انتخاب همسر اصالت داشتند و این اصالت ها هستند که باقی می مانند. من نمی دانم که همسر شما از لحاظ اخلاق و ادب و نزاکت در چه حدی هستند و آیا واقعا همه آنها را دارند یا خیر ولی اگر شما از این معیارها مطمئن هستی و پاکی و نجابت ایشان برای شما حتمی است کمتر عجله کن و صحبت های دیگران را فراموش کن و خودت در تنهایی خودت تصمیم بگیر.
البته بگویم که تناسب اندام در رابطه با قراداد ازدواج بسیار مهم است. چون منجر به رضایت جنسی می شود. و رضایت جنسی بخش اعظم موفقیت در زندگی زناشویی ا تشکیل می دهد.
احساسی نباش و حتما پیش مشاور خبره برو. دلسوزی مادرانه برای همسرت نکن بلکه به خاطر خود او و آسایشش در آینده تصمیم درست و منطقی بگیر.
خانم گل من هم مثل شما خواستگاران زیادی داشتم چون من هم مثل شما قیافه زیبایی دارم ولی اون نه . دیگران به من میگفتند که تو خیلی سری و این حرف ها.
حتی خود من هم وقتی با ایشان برای خرید بیرون می رفتیم من کمی خجالت می کشیدم و دوست داشتم که مردی که به همراه من می آید بیرون فردی قد بلند و چارشانه باشد ولی این طور نبود.
چون من در دانشگاه بسیار فعال بودم و مدیریت چند کانون را به عهده داشتم همش یاد خواستگاران و پسرانی می افتادم که آنها با احترام و افتخار خاصی در کنار من راه می رفتند و با من برخورد می کردند.
حتی این مقایسه ها درباره رفتار شوهرم هم اتفاق می افتاد و من به او می گفتم که تو برای من احترام خاصی قایل نیستی و...
برادر من او را فردی امل می خواند و می گفت او خشک مغز است. چون هم من با خانواده ام تفاوت داشتم و مذهبی بودم و چادری و هم او شبیه من بود و تمام معیار های من را داشت. به جز مسایل ظاهری مثل قد و ..و به قول شما پا نمی داد.
حرف های خانواده ام در من تاثیری نکرد چون من عاشق او شده بودم و این مسایل را نمی دیدم و اصل نمی دانستم. وما هم عروسی کردیم. حالا من به عشق خود رسیده بودم ولی حرف های دیگران همچنان ادامه داشت تا جایی که مقایسه های شوهر من با داماد دیگرمان و حرف های خوار و برادرم درباره او آنقدر زیاد شد که در من تاثیر گذاشت و منجر به نفرت من از او شد. منی که عاشق واقعی او بودم.ومن رفتم پیش مشاور و به او گفتم که شوهر من اصلا من را دوست نداردو غیره..
ولی حرف های مشاور برای من مثل آب روی آتش شد و من به زندگی برگشتم.
مشاور به من گفت که همانطور که تو همه خوبی ها را باهم نداری او هم ندارد و آدم ها تغییر م یکنند و سعی کن زندگی ات را بسازی.
خواهر خوبم زندگی شیرین حاصل تلاش و سخت کوشی است.
این ها را نگفتم شما را مجاب به ادامه رابطه کنم بلکه گفتم تا بدانی مهم تو هستی و فقط همین .
به خدا خواهر و برادر تو می روند سر زندگی خودشان و تو می مانی و حوضت.
بدان که اگر ظلمی به این مرد به خاطر قیافه و اندامش بکنی باید هم در این دنیا و هم در آخرت پاسخگو باشی. پس منطقی باش و بدان که فقط فکر تو درباره زندگی ات مهم است.
ولی خواهر من یک توصیه:اگر توانستی که عاشق ارزش ها و اصالت های این مرد شوی ادامه بده و اگر نتوانستی خودت را قانع کنی ادامه نده.زندگی خوب حاصل همه تناسب ها است و بر خلاف زندگی مجردی فقط داشتن معنویت زندگی را موفق نمی کند.
چون روحیه شما با من و دیگران فرق دارد و هیچ دونفری شبیه هم نیستند.
خواهر من ادامه زندگی با مردی که عاشقش نیستی و تو را می آزارد اصلا کار آسانی نیست .من که عاشق بودم حرف های دیگران در من تاثیر کرد و این عشق بود که دوباره من را نجات داد . شما که هیچ... از همین الان عاشق نیستی.
بنشین و با خودت و فقط خودت تصمیم قاطعانه بگیر که آیا این مرد مناسب شما هست یا نه.
این را بگویم که تناسب اندام در رابطه با قرادر داد ازدواج بسیار مناسب است. چون منجر به رضایت جنسی می شود. و رضایت جنسی بخش اعظم موفقیت در زندگی زناشویی ا تشکیل می دهد.
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
دوستان ما نمیخواهیم کسی را تشویق به ادامه و سازش بکنیم
ولی اینجا یک زندگی دارد به دلایلی که زیاد عمیق و ریشه ای نیست از هم میپاشد
ما فقط از میترا خانوم میخواهیم حرف این و آن را ول کرده و عمیق و همه جانبه فکر کند.
من الان باید بروم ولی برمیگردم و تجربیات خود را در اختیار این دوست عزیز میگذارم بلکه موردشان حل شد. چون من واقعا درک میکنم و در شرایط کاملا مشابه قرار داشته ام ولی 6 ماه هم الکی به مشاور پول دادم و راهنمایی خوبی نگرفتم. پس الان وظیفه خود میدانم این دوست را راهنمایی کنم. اگر هم لازم باشد می گویم فقط یک کلمه : طلاق نگیر!
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام به همه دوستان من باید یه چیزو بگم اینکه تنها کسی که به من میگفت جواب رد بده خواهرم بود که حرفش روی من تاثیری نداشت ولی من دقیقا از بار سومی که باهاش بیرون رفتم تردید پیدا کردم ولی اهمیت ندادم تا اینکه هرچقدر بیشتر بیرون میرفتم تردیدهام بیشتر میشد و اون موقع بود که متوجه شدم خواهرم درست میگفته و عشق چشم های منو کور کرده بوده تنها ظاهرش نبود که خورده بود تو ذوقم گاهی حرفهایی میزد که نشون میداد چقدر طرز فکر ما دو نفر متفاوتهمثلا به من میگفت این درس خوندن تو چه فایده داره آخر که باید بشینی بچه داری کنی یا منی که اگه شیک و خوش پوش میگشتم میگفت انقدر خرج نکن پس انداز کن در صورتی که من خیلی معمولی خرج میکردم نه زیاد از حد اونم تو دوران نامزدی که دو نفر واسه هم خرج میکنن واسه همدیگه بهترین تیپهاشون رو میزنند ولی اصلا تو نخ نامزد بازی نیست هیچ شور هیجانی نداره انگار سالهاست که به من رسیده
روحیاتمون خیلی متفاوته دوست داره مثل پدر بزرگش زندگی کنه [align=right]یه چیز دیگه اینکه به خانواده من احترام نمیذاره نمیاد سر بزنه تلفن نمیکنه مثلا زنگ نزد عید رو تبریک بگه و تازگی ها بی احترامی هم میکنه من میترسم و به خودم میگم این که از الان انقدر من واسش عادی هستم و از حالا انقدر بی خیاله که کوچکترین احترامی نمیذاره که خودشو جا کنه وای به حال وقتی که زن و شوهر واقعی شدیم و رفتیم زیر یه سقف از این عادی تر و از این بیخیالتر میشه. اگه میخوام الان تمومش کنم واسه اینه که دوست ندارم بیش از این باعث آزار خودم و اون بشم.
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط میترا11
.... تا اینکه سردی رفتارم باعث شد اون هم شک کنه و همش از اینکه سردم گله داشت رفتیم پیش مشاور مشاور گفت عقد نکنید به من گفت اگه دوستش نداری این کارو نکن گفت ... ولی من که از آبروریزی میترسیدم و اینکه قبلا پسرای زیادی تو فامیل به خواستگاری اومده بودند بهم میخندن قبول نکردم و عقد کردیم
میترای عزیز
فرآیند انتخاب و مشاوره گرفتن شما ، نیاز به بازبینی اساسی داره ،
من فقط این قسمت از نوشته شما رو انتخاب کردم ، از نظر من دلایل رد و قبول اولیه براتون گنگ و نامشخص بوده ، الان هم همین طوره.
پیشنهاد من اینه که اول با همسرتون این موضوع رو مطرح کن ، بهرحال او الان همس شماست و باید مشکلات رو با هم حل کنید. (طریقه مطرح کردنش خیلی مهمه ، می تونی بگی یه فکری تو ذهنم اومده که دست بردار نیست ، مستقیم نگو چون تو فلانی و بهمان به این نتیجه رسیدم که جداشیم بهتره و...)
یه فرصت زمانی برا خودتون برا رسیدن به مرحله تصمیم گیری در نظر بگیرید (مثلا فعلا 3 ماه ، شاید به زمان بیشتری نیاز باشه)
معیارهاتون رو مشخص و واضح کنید ، شاید معیارهای الانتون با قبل متفاوت باشه ، اشکالی نداره چون میترای الان می خواد یه تصمیم بگیره ، میترای قبل تصمیم دیگه ای گرفته بود.
حضوری پیش مشاوری حاذق برید و متعهد باشید که به نظر او عمل می کنید.
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط میترا11
سلام به همه دوستان
من باید یه چیزو بگم اینکه تنها کسی که به من میگفت جواب رد بده خواهرم بود که حرفش روی من تاثیری نداشت ولی من دقیقا از بار سومی که باهاش بیرون رفتم تردید پیدا کردم ولی اهمیت ندادم تا اینکه هرچقدر بیشتر بیرون میرفتم تردیدهام بیشتر میشد و اون موقع بود که متوجه شدم خواهرم درست میگفته و عشق چشم های منو کور کرده بوده تنها ظاهرش نبود که خورده بود تو ذوقم گاهی حرفهایی میزد که نشون میداد چقدر طرز فکر ما دو نفر متفاوته
مثلا به من میگفت این درس خوندن تو چه فایده داره آخر که باید بشینی بچه داری کنی یا منی که اگه شیک و خوش پوش میگشتم میگفت انقدر خرج نکن پس انداز کن در صورتی که من خیلی معمولی خرج میکردم نه زیاد از حد اونم تو دوران نامزدی که دو نفر واسه هم خرج میکنن واسه همدیگه بهترین تیپهاشون رو میزنند ولی اصلا تو نخ نامزد بازی نیست هیچ شور هیجانی نداره انگار سالهاست که به من رسیده
روحیاتمون خیلی متفاوته دوست داره مثل پدر بزرگش زندگی کنه
یه چیز دیگه اینکه به خانواده من احترام نمیذاره نمیاد سر بزنه تلفن نمیکنه مثلا زنگ نزد عید رو تبریک بگه و تازگی ها بی احترامی هم میکنه من میترسم و به خودم میگم این که از الان انقدر من واسش عادی هستم و از حالا انقدر بی خیاله که کوچکترین احترامی نمیذاره که خودشو جا کنه وای به حال وقتی که زن و شوهر واقعی شدیم و رفتیم زیر یه سقف از این عادی تر و از این بیخیالتر میشه. اگه میخوام الان تمومش کنم واسه اینه که دوست ندارم بیش از این باعث آزار خودم و اون بشم.
اینا خیلی قابل تعمله و شما باید بیشتر روش توجه کنید چون این موضوعات اگه حل نشه کم کم به تنفر واقعی بدل میشه
با ارامش و بدون ایحاد حساسیت با خودش درمیون بذار و باهم حرف بزنید[align=center]
http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg
اینکه فقط خواهرتون این حرف رو زدن برای تغییر شما کافی بوده : ناخوداگاه شما از خواهرت خیلی تاثیر پذیرفته
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
یه موضوع مهم پیش اومده [align=right]چند روز پیش رفته بودیم سمنان خونه مادربزرگش بی جهت با من دعوا کرد سر هیچی منم خونم به جوش اومد و گفتم دیگه میخوام جدا بشم اگه من دوستت نداشتم تو هم کاری نکردی بهت علاقمند بشم و بدتر با کارا و حرفات و خسیس بازیهات زدم کردی اونم بهش برخورد فورا برگشتیم تهران و الان چند روزه ازش بیخبرم و اصلا هم دلم براش تنگ نشده.
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
میترا جان برو مشاور حضوری عزیزم
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
پیشگیری بهتر از درمانهه!!
زندگی 1روز 2روز نیست که بخوای با توضیح تو نت از دیگران راهتو مشخص کنی همیشه میگن جنگ اول به از صلح آخر رک و مستقیم حرفتو هم به خودش هم به خانوادش بگو
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام عزیزم...
والا من مجردم شاید از طرفی خوب راهنمایی کنم چون تا اونی که پیدا نکردم، نه عقد و نه هیچی...! از طرف دیگه خوب شاید بچه هایی که تجربه ی تاهل دارن بیشتر بدونن..
اما:
1- مسایلی که برای شما مهم بودن: قد بلند وزیبایی ظاهر، تحصیلات، خانواده، ایمان، درسته؟ خب این آقا یه مورد از این 4 موردو نداشته(گرچه سلیقه ای به هر حال؟!)
2- نظر خانواده ی آدم واسش مهمه به خصوص خواهرتون که تازه هم ازدواج کرده، از نظر رنج سنی خوب میتونن شما رو راهنمایی کنن، پدر مادر خوبن، صلاح بچه میخوان اما آگاهی در این مورد بهتر جواب میده...
3- مشاوره ی قبل ازدواج چی گفته؟
4- تازه 22 سالته بابا... من 27 سالمه... فکر کردی چه خبره؟ این سایت پره از مشکلات زن و شوهر.... نترس هر وقت خواستی بعدا هم میتونی ازدواج کنی...
5- اگه بچه ها(دخترا) این قد نمی گفتن من خیلی خواستگار داشتم و ال وبل آدم خیلی راحت تر بود، اینا چیه من سر تر بودم و...! بزرگ بشیم خیلی خوبه... مگه خاله بازیه؟... بابا ما باید مامان بابا بشیم نه اینکه خاله بازی کنیم!
6- همه ی شرایط خودت و در نظر بگیر(ظاهر، خانواده، جامعه و...) همه رو کنار هم بچین و تصمیم بگیر.
7- از دوست داشتن چه تعریفی داری؟ مثلا من: کسی که تحصیلاتش از من پایین تر نباشه، وضع اقصادی پایین تر نباشه، از نظرظاهری، اعتقادی، اخلاق به من بخوره می پسندم و ممکن هست از اون شخص خوشم بیاد و دوستش داشته باشم... یه هویی چطوری ممکنه یکی رو دوست داشته باشم اخه این دوست داشتنه اولش یه علتی باید داشته باشه...
8- اکثر دخترا از بی شوهر موندن میترسن میگن حالا اینم نرم دیگه شاید کسی پیدا نشه! نه بابا بستگی داره چی بخوای.... و خودت چی و کی باشی...
9- اصلا خودت رو با دیگران و ... مقایسه نکن ... سرو بالا پایین تری در کار نیست، فقط به شرایط و زندگی خودت فکر کن؟ چی میخوای؟ خیلی مهمه...
10- کاش یه پست بذارن واسه دختر خانما بابا چرا میخوایید به هر قیمتی شوهر کنید که کرده باشید! اگه خودتونو نمی خواید به این فکر کنید پسر مردمو بد بخت می کنید؟! عاقل باشید.. دیدم دخترا بعد نامزدی سریع عقد میکنن که به هم نخوره... آخه بی عقلید مگه؟! خب بعد عروسی و بچه پسر نخواد فکر نمیکنید بدتر باشه؟ یا دختر یک بار عقد کرده... ارتباط جنسی داشتن میرن دکتر و... به خواستگار بعدی میگن نه ارتباط جنسی نداشتم که پسره بیاد بگیردشون؟! خب این زندگی که با صداقت نباشه به چه درد؟ بعدا سر باز میکنه... یا پسره بر عکس... حالا دیگرانم گول زدیم خب که چی؟... خودمونو بشناسیم ....
11- در اینطور موارد از بین همون دوستان بالاخره آدم صمیمی نداری که تو و خانوادتو بشناسه.... گروه همسالان گروه خوب هستن خیلی خوب آدمو درک میکنن و معمولا نظر های خوبی ارائه میکنن چرا با اونا قبلش مشورت نکردی؟!
12- اولا بایداول خودتو بشناسی با کمک از مشاور و اینکه چی هستی و چی می خوای
13- یه مدت ازش دور باش ببین از دور چطور میبینیش...
14- نخواه که فقط شوهر کنی و تنها نباشی ...تو مسئول زندگی خودت و اون هستی و جواب باید بدی نه حرف مردم و....
15- من از حرفات اینطور برداشت کردم که تو خانواده تحت فشاری... نتونستی حرفتو به پدر و مادرت بزنی و بگی از اون زیاد خوشت نیومده و خانوادت واسه تمدید مدت نامزدی وقت نگرفتن... پس اولا که هر بچه ای هر چی بخواد گرچه زبون باز نکرده گریه میکنه و یا تو با خانوادت رو در واسی داشتی و نگفتی یا اونا کوتاهی کردن... به هر حال تو نباید زیاد به خودت فشار بیاری بالاخره اونا هم میتونستن بهت کمک کنن و وقت واست بگیرن و نکردن... پس زیاد به خودت فشار نیار... زندگی همینه آدم کار هایی انجام میده و بعدا فکر میکنه... شرایطتت سخته خوب فکر کن اگه جدا بشی خانوادت حمایتت میکنن یا مقصر اعلام میشی؟ کدوم واست مهمتره شوهر کردن وضعتو بهتر میکنه یا بدتر؟با خانوادت بیشتر مطرح کن مسایلتو چوم اونها هم شریکن تو این ماجرا...
موفق باشی عزیزم
یناتناقض داره:
ملاکم فقط اخلاق و داشتن ایمان و خانواده خوب
به دوستام میگفتم من دوست دارم شوهرم قدش خیلی بلند باشه جوری که وقتی میخوام نگاش کنم سرمو بگیرم بالا
از لحاظ تحصیلات ادب شخصیت خانواده خیلی خوبه ... پدر تحصیل کرده ی ایشون با سه بار بیرون رفتن شما موافق با ازدواج پسرشون شدن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! از نظر فامیل اینا خوب بودن یا از نظر شخص خودت؟! اگه جدا شدید سعی کن یه مدت اول روی رشد فکریت کار کنی بع به فکر ازدواج باشی... فک کنم ازدواج برای شما زود بوده و باشه ...
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
آدم گاهی اوقات کارهایی میکنه که بعدش هر چی فکر میکنه نمیتونه دلیلی براشون پیدا کنه من الان هرچه قدر که فکر میکنم میبینم خیلی بچهگانه رفتار کردم شاید چون ازدواج خواهر برادرم سنتی بود و الان خیلی موفق اند در ضمیر ناخودآگاهم اینطور شکل گرفته بود که ازدواج سنتی درش هیچ مشکلی بوجود نمیاد یادمه خانواده ایشون تاکید داشتند بیشتر معاشرت کنیم ولی نه ایشون تمایلی نشون داد به سه چهخار بار بسنده کرد و نه من پافشاری کردم
وقتی میبینم دخترای همسن خودم چقدر بالا پایین میکنن و چقدر از همه لحاظ میسنجن و من انقدر سریع قبول کردم واقعا از خودم بدم میاد من بیفکر جلو رفتم توی اون برهه از زمان از حرف فامیل خییلی میترسیم ولی الان که دارم منطقی فکر میکنم میبینم درسته که الانم برام حفظ آبرو مهمه ولی از اون مهمتر آیندمه که اگه بدون عشق و علاقه باشه به ضرر هردومونه دوست نداشتم با زندگی کسی بازی کنم ولی نمیخوام با کسی زندگی دروغی بسازم الان از یه سری رفتاراش اذییت میشم یعنی در واقع دوست نداشتنم به کنار و اینکه تازه متوجه شدم اونقدرم که فکر میکردم آدم خوش رفتار و خوش اخلاقی نیست کم گذشته و رفتار با یه دخترو بلد نیست
من الان درگیره دو موضوع هستم یکی نبود علاقه و اینکه اگه پیش رفتم و به وجود نیومد چی؟؟؟و دیگری بعضی عقاید و رفتاراش که به آرمانها و عقاید من زمین تا آسمون فرق میکنه.دو راهی و بلاتکلیفی خییلی بده آیا میتونم در آینده بهش علاقمند بشم؟؟؟؟؟
آیا میتونم با بعضی عقایدش کنار بیام ؟؟؟؟آیا اون آدم مستبدی هست یا نه من اشتباه فکر میکنم؟؟؟
اگه علاقه بوجود نیومد چی؟؟؟؟
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
عزیزم به نظر من آدم واسه جدایی نباید عجله کنه همون طور که واسه ازدواج نباید عجله بکنه.
1- مشاور امین و ماهر به اصطلاح متخصص لازم داری اینجا سایت خوبی هست اما آدم نمیتونه همه ی زندگیشو بیان کنه و....
2- باید از خودش بخوای یعنی با هم فکر کنید، .... بگو من این مشکلو دارم تو چطور فکر میکنی؟ اگه با خودش برید مشاوره که محشره...
3- کلا هیچوقت تو زندگیت نترس! چرا میترسی که علاقه به وجود نیاد؟ خب نیاد، حالا حالا ها عقد بمونید تا مطمئن نشدی زیر یک سقف نرید..
4- عقاید تا چی باشن؟ درستن که تو هم همراهش میشی نباشنم اصلاح پذیرن
5- مگه شاه که مستبده؟!:311:
زیاد سخت نگیر واسه همه مشکلات هست هر کی یه جور ... انقد به خودت گیر نده که چرا... آقا شد اینطوری هم ببین حالا که این خوبیا رو داره اگه خوبیای دیگه هم بیاد دیگه مشکلی نداری(اما اگه اون بخواد که تغییر کنه و این خیلی خیلی سخته)
موفق باشی
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
پس مشکل شما دوتا هست
1- نداشتن شناخت کافی
2- بی احساسی
میترا خانوم بازم تاکید می کنم قبل از این که همه چیز خراب بشه به مشاور مراجعه کنید
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام
شايد مشكل من و شما شبيه هم باشه ولي من با شناخت كامل رفتم ولي دچار مشكل شدم
معيارتون واسه ازدواج با همسرتون چي بود كه حالا زده شدين؟
مگه ازدواج بازيه كه اينطوري پس ميزنين؟
مشكل چي هست دوسش نداري يا همسرتون مشكل داره؟
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
میترا خانوم یه ماهی میشه که مراجعه نکردن
و امیدوارم مشکلشون حل شده باشه
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
سلام دختری هستم 19 ساله 1 سال و نیم پیش از طریق چت با پسری اشنا شدم و من اهل دوستی نبودم و به طور خیلی کنجکار برای اولین بار به چت میرفتم که باهاش اشنا شدم اوایل اصلا به هم علاقه نداشتیم ولی خب کم کم علاقه مند شدیم بعد از 1ماه از من درخواست ازدواج کرد و من پاسخ مثبت دادم و محرمیت خوندیم و نامزد شدیم الان که یکسال و نیم میگذره بهم گفت که دیگه منو نمیخواد هرچی ازش دلیل خواستم نمیگفت و فقط فحش میداد و بهم گفت دیگه نمیخوامت خیلی خورد شدم اعصابم بدجور بهم ریخته
نمیدونم باید چی کارکنم الان تقریبا حدود 5 یا 6 روزه که خداحافظی کرده:302::302::302::302::302::302::302::302::3 02::302:
-
RE: پشیمونم نامزدمو دوست ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam19
سلام دختری هستم 19 ساله 1 سال و نیم پیش از طریق چت با پسری اشنا شدم و من اهل دوستی نبودم و به طور خیلی کنجکار برای اولین بار به چت میرفتم که باهاش اشنا شدم اوایل اصلا به هم علاقه نداشتیم ولی خب کم کم علاقه مند شدیم بعد از 1ماه از من درخواست ازدواج کرد و من پاسخ مثبت دادم و محرمیت خوندیم و نامزد شدیم الان که یکسال و نیم میگذره بهم گفت که دیگه منو نمیخواد هرچی ازش دلیل خواستم نمیگفت و فقط فحش میداد و بهم گفت دیگه نمیخوامت خیلی خورد شدم اعصابم بدجور بهم ریخته
نمیدونم باید چی کارکنم الان تقریبا حدود 5 یا 6 روزه که خداحافظی کرده
نمیدونم واقعا چی باید بگم، خیلی ناراحت شدم...بازم خوبه که فقط نامزد بودید
مشابه مشکل شما رو زیاد شنیدم، نمیدونم چرا بعضیا این کارا رو می کنن
به نظرم بهتره دیگه بهش فکر نکنید،از همین الآن به فکر ساختن آیندت بدون حضور همچین آدمی باش
با غصه خوردن برای گذشته، فقط عمرتو تلف می کنی
امیدوارم خوشبخت و موفق باشی:16: