ازدواج از طریق سایت همسر یابی درست یا غلط؟

سلام به دوستان عزیز
اسم من مریمه.تازه عضو سایت شدم.یه مشکلی داشتم که میخواستم باهاتون درمیون بزارم.امیدوارم کمکم کنین.البته میدونم موضوعی که میخوام مطرح کنم تکراریه. ولی خوب هر کسی شرایط خاص خودشو داره. تمام لینکهایی که به مشکل من شبیه بود و خوندم. ولی دوست داشتم شرایط خودمو بگم و از شما راهنمایی بخوام.
من 29 سالمه و کارشناسی ارشد دارم. تک فرزند هستم و جایی مشغول به کارم. چند سالی میشه که دوست دارم ازدواج کنم ولی هیچ وقت خواستگاری نداشتم. با اینکه از نظر ظاهری و جسمی مشکلی ندارم. حتی خیلی ها میگن که چهره خوبی دارم . باور کنین آدم پرتوقعی هم نیستم. چیزهایی مثل پول و خونه و ماشین که برای خیلی دخترا مهمه برای من مهم نیست. البته اینو بگم پدر من آدم خیلی خیلی سخت گیریه. از اونایی که میگه دخترمو به هر کسی نمیدمو از این حرفا. تقریبا هیچ کسو قبول نداره. بعضی وقتا بهش میگم میخوام ازدواج کنم میگه چرا میخوای ازدواج کنی کنار ما هستی دیگه!!!!! اینقدر دیگه اطرافیانم بهم گفتن چرا ازدواج نمیکنی دیگه خسته شدم. آخه وقتی کسی نیست من با کی ازدواج کنم.تموم دوستام و بچه های فامیل که از من کوچکترن ازدواج کردن.
به هرحال حدود یک سال پیش که دیگه از اومدن خواستگار و پیشنهاد و اینجور چیزا نا امید شدم علی رغم میل باطنیم رفتم سراغ سایت همسر یابی. از بینشون اونی که فکر کردم بهتره و مطمئن تره انتخاب کردم. پیشنهادهای زیادی هم داشتم اما کوچکترین شکی که میکردم تمومش میکردم. خیلی هم احتیاط میکنم. تا اینکه چند وفت پیش یه نفر از یه شهر دیگه که با ما فاصله داره بهم پیام داد. تمام مشخصات پروفایلش خوب بود ولی چون یه شهر دیگه بود قبول نکردم. ولی خیلی اصرار کرد و گفت آشنا بشیم اگه نخواستیم تمومش میکینم.منم قبول کردم. از طریق همون سایت یه کم صحبت کردیم خیلی خیلی از نظر طرز فکر به هم نزدیکیم.عکسهای همو دیدیم و از هم خوشمون اومد و ارتباطمون تلفنی شد. البته من شماره اصلی خودمو ندادم و از یه خط دیگه باهاش صحبت میکنم. اینو بگم که ایشون خودشونو 32 ساله لیسانس و کارمند یه اداره دولتی معرفی کردن. الان یه مدت هست که با هم صحبت میکنیم.البته من خیلی محتاطم و اگه میخواد حرف از حالت معمول خارج بشه تذکر میدم. اون به من وابسته شده ولی من مدام بهش میگم وابسته نشه هنوز هیچی معلوم نیست. اون از تموم زندگیش میگه و ولی من نه خیلی با احتیاط. میگه من بهت اعتماد دارم ولی من نمیتونم بهش اعتماد کنم. تمام شرایط منو قبول کرده. هر سوالی یا مشکلی مطرح میکنم کاملا منطقی جواب میده. جواباش واقعا منطقیه و نمیشه بهش ایراد گرفت. خیلی استرس دارم نمیدو نم چکار کنم. اینو بگم که میتونم تمومش کنم. فقط از یه چیزی میترسم. چون سن کمی ندارم میدونم شاید هیچ وقت برام خواستگاری پیدا نشه و از تنهایی به شدت میترسم. مجبور بشم درآینده شرایط بدتری قبول کنم.
الان چندتامشکل دارم اون زیاد ابراز علاقه میکنه و با اینکه همدیگرو ندیدم میگه عاشق شدم و میگه چون با نیت پاکی اومدم احساسم درسته. درصورتی که من نمیتونم قبول کنم. و اینکه هرچی میگم راحت میپذیره و میگه آدم سخت گیری نیستم ومثبت اندیشم.
بعدش اینکه چون ما هنوز خوب همدیگرو نمیشناسیم نمیتونم ازش بخوام بیاد خواستگاری.
ببخشید طولانی شد. دیگه نمیدونم باید چکار کنم. میترسم ادامه بدم منم بهش علاقه مند بشم چون خیلی با احساسه و خیلی احساسشو بیان میکنه. خواهش میکنم کمک کنین

maryambahri عزیز سلام

به جمع ما خوش اومدی

دوست عزیز چرا شما انقدر نگران ازدواجتون هستید؟؟؟....مبادا از سر واهمه از بالا رفتن سن

تصمیم به ازدواج بگیرید؟...عزیزم ازدواج یک اتفاق خوبه و تو زندگی بعضی ها رخ میده و تو زندگی

برخی نه...پس توکلتون به خدا باشه...ان شاالله یک همسر خوب و نیکو از فضل و کرم بی نهایتش

نصیبتون میکنه به وقتش...خیلی ها هستن که از شما دیرتر ازدواج کردن و الان خوشبختن اما

ممکنه دلیل جلو نیومدن خواستگارانتون سخت گیری های پدرتون باشه...شاید بهتره غیر مستقیم

بهشون بگید که ازدواج شما رو از اونها نمی گیره بلکه 1 عضو جدید هم به خونه میارید...

همه پدر مادرا دوست دارن داماد و نوه داشته باشن...نگرانی و استرس بی مورد رو هم از

خودتون دور کنید و بدونید هر موقع خداوند صلاح بدونه 1مرد خوب میاد تو زندگیتون

پس دیگه افکار منفی رو دور بریزید!!!

راجع به این سایت ها ، شما هزینه پرداختید واسه عضویت تو این سایت؟

خیلی هاشون معتبر نیستن و اونایی که معتبرن میدونم جلسات آشنایی تو خود موسسه و

از طریق خود موسسه انجام میشه...

بهر حال بهتره که شما اون آقا رو ببینید از نزدیک و بعد ازشون بخواید که واسه معارفه به منزل

شما بیان با خانوادشون و تمام معیارهاتون رو واسه ازدواج یادداشت کنید و ازشون بپرسید

بعد پدر و مادرتون رو واسه تحقیقات بدون اطلاع اون آقا بفرستید تا در صورت صدق گفته های

ایشون به خواستگاریتون بیان و بعد نامزدی و ....

اما عاشق شدن بدون دیدن و شناخت طبیعی به نظر نمیاد!!!

بهتره همه چیز رو از طریق خانواده خیلی زود رسمی کنید تا دچار مشکل نشید

موفق باشید

سلام،

البته گفتید که تاپیک های مرتبط رو مطالعه کردید.
آیا این 3 مطلب رو هم مطالعه کردید؟
لینک 1
لینک 2
لینک 3

مشکلاتی که بر سر راه شما هستند:

- رابطه ی اینترنتی معمولاً تبدیل به یک رابطه ی احساسی می شود. خیلی سخت است از طریق اینترنت و چت طرف خود را بشناسید. حتی اگر بگوییم طرف شما آدم سالمی هست و حتی بگوییم بسیار صادق هست و تمام سعی خودش رو می کند که همانطور که هست خودش را در اینترنت به شما معرفی کند، باز هم به دلیل محدودیت های دنیای مجازی شما نمی توانی طرف مقابل رو آن طور که هست ببینی. در آشنایی حضوری شما برای شناخت از تمام حواس خودت استفاده می کنی. در چت و حتی تلفن اطلاعاتی که از طرف مقابل می گیری بسیار محدود هستند. پس بقیه کار رو می سپاری به دست "تخیل". از طرف مقابل یک شخصیت ایده آل خودت را می سازی.
به نظر من دقیقاً به خاطر همین مسئله هست که اکثر کسانی که رابطه شان اینترنتی هست، شدیداً طرف مقابل رو مناسب خود می دونند و عشق آتشینی دارند!

- شما اهل دو شهر مختلف هستید. باید به تفاوت های فرهنگی دقت کنید. (این لینک را هم مطالعه کنید)

- شما باید (به احتمال زیاد) به شهر او مهاجرت کنید. آیا می توانید دوری از خانواده رو تحمل کنید؟
آیا می توانید با این قضیه کنار بیایید که دیگه در کنار خانواده خود نباشید؟



با این حال اگر فکر می کنید با توجه به شرایط شما، مجبور هستید از اینترنت استفاده کنید، به نظر من به اینترنت فقط به عنوان یکجا برای آشنایی نگاه کنید.
رابطه ی اینترنتی خود رو با آقا پسر پایان دهید و از او بخواهید که به خواستگاری شما بیاید.
باید او رو حضوری بشناسید!
اجازه بدهید خانواده ها هم همدیگر را بشناسند. به خصوص پدر شما که روی شما حساس است، باید قبل از اینکه به پسری دل بدهید، او را تایید کند!
باید مطمئن شوید که او همان هست که ادعا می کند یا خیر!
و حداقلش به این خاطر که او دارد از این طریق وابسته می شود و باید جلوی این مسئله گرفته شود. جدا از اینکه ممکن است شما هم وابسته بشوید، به این دقت کنید که هر دوی شما برای ازدواج باید منطقی انتخاب کنید و نه احساسی.

تازه شناخت صحیح از همین جلسه های خواستگاری شروع می شود. روی شناختتون در چت زیاد حساب باز نکنید.

در مجموع فکر می کنم به مادر و دوستان و آشنایان هم بسپارید که قصد ازدواج دارید، آن وقت خواستگارهای بیشتری خواهند آمد.

به خدا توکل کنید.
موفق باشید!

سلام به دوستان عزیز. مرسی از اینکه وقت گذاشتین
bahar.ghamgin عزیز من از حدود بیست و یک دو سالگی دوست داشتم ازدواج کنم.تا الان همین حرفا رو به خودم میزدم. بالاخره یکی پیدا میشه. صبر کن تو هم ازدواج میکنی و از این حرفا. ولی الان 29 سالمه. به نظر شما دختری که تو بهترین سن بوده تو اوج جوونی و شادابی بوده خواستگاری نداشته چقدر میشه امید داشت تو مرز سی سالگی براش خواستگار پیدا بشه . فکر میکنم ترسم کاملا طبیعیه. من میتونم بازم صبر کنم هفت سال دیگه هم بگذره مثل همین هفت سالی که به سرعت گذشته و تو تموم این سالها فقط گفتم صبر کن تا قسمتت پیدا بشه. تموم اطرافیانم فکر میکنم عیب و ایرادی دارم. آره دخترای بالای سی سال هم ازداوج میکنن. ولی درصد خیلی کمتری اونطوری که میخوان ازدواج میکنن.اطراف من هر کی تو این سنین ازدواج کرده یا مجبور بوده با اختلاف سنی زیاد ازدواج کنه یا با همسر مرحوم و شرایط دیگه.
من اینقدر دیگه با خونوادم صحبت کردم خسته شدم .اصلا انگار نه انگار
من هزینه ای ندادم البته اون آقا هزینه پرداخت کردن که تونستن بهم پیام بدن.
من هنوز شناخت کاملی از ایشون ندارم که بخوام حضوری ملاقات کنم. به خاطر خونوادم باید تا حدی از ایشون مطمئن بشم بعد با خانوادم مطرح کنم. البته این آقا میگن با دیدار حضوری و خواستگاری مشکلی ندارن و خونوادشون همه چیز رو به خودشون سپردن
hamed65 عزیز این مطالب رو خوندم. به خاطر همین مطالب هم بود که ترسم بیشتر شد. من درباره ایشون اصلا نظری ندارم. و اصلا تو تخیلم شخصیتی از ایشون نساختم. من فقط میخوام ببینم که ادامه رابطه تلفنی و بعد حضوری درسته یا نه.
در مورد تفاوتهای فرهنگی درست میگین. یکی دیگه از دلایل مخالفتم در ابتدا همین بود. ایشون میگن با حرف زدن و شناخت میشه به تفاهم رسید
در مورد مهاجرت من از اول شرطم این بود که باید شهر خودم زندگی کنم. ایشون هم قبول کردن اینکه خیلی راحت قبول کردن برای من جای سوال بود
اینکه میگید پدرم ایشون رو تایید کنن پدر من امکان نداره که کسی رو تایید کنه. کسی که ایشون میخوان هنوز به دنیا نیومده. من اگه بخوام به این امید که پدرم روزی کسی رو تایید کنه زندگی کنم مطمئنم تا آخر عمر مجرد میمونم. مشکل من اینه که خونواده من حاضر نیستن در زمینه ازدواج به من کمک کنن. راهنماییم کنن. تحقیق کنن. حتی بزارن کسی بیاد خواستگاری. حتی سعی میکنن منصرفم کنن. من کسی رو ندارم بتونم باهاش در این مورد صحبت کنم. به خاطر همین اینجا اومدم که شما کمک کنین

می شود کمی بیشتر توضیح بدهید که دلایل مخالفت خانواده شما با ازدواجتون چی هست؟
آیا تا به حال سعی کردید با اونها صحبت کنید و متوجه شون کنید که شما دوست دارید ازدواج کنید؟

من فکر می کنم شما قبل از اینکه هر اقدامی کنید، باید اول این مشکل رو با خانواده حل کنید.
اگر این مشکل با خانواده حل شود و اونها با شما همراه شوند، کار ازدواج بر شما آسانتر خواهد شد.

من یکبار در یک پستی گفتم که آشنایی در اینترنت زیاد فرقی با دوستی خیابانی نمی کند. و حتی من دوستی اینترنتی را خطرناک تر از دوستی خیابانی می دانم.

شما 29 سال سن دارید و شاید از آن سنی که دختر معمولاً خواستگاران زیادی دارد، گذشتید. ولی این دلیلی نمی شود که دیگر موقعیتی برای ازدواج نداشته باشید. به خصوص در حال حاضر که کلاً سن ازدواج بالا رفته و من هم در آشنایان خودمان به اندازه کافی دختر بالای 30 سال می شناسم که به دلایل مختلف موفق به ازدواج نشدند.

چیزی که باید بدانید این هست که نباید فکر کنید که از قافله عقب افتاده اید و باید هر طور شده ازدواج کنید! البته که تنهایی شما را اذیت می کند، ولی نباید باعث بی دقتی شما در انتخابتان شود. نباید ارزش خودتان رو کم کنید!
ولی می توانید کمی معیارهای خودتون رو بازنگری کنید. می توانید کمی بیشتر به رفتارهای خودتون در اجتماع دقت کنید. باید فعالیت های اجتماعی خود را زیاد کنید و به دوستان خودتون و آشنایان به یک نحوی بگویید که مایل به ازدواج هستید.
این مقاله را مطالعه کنید: 40 موضوع موثر در پیدا کردن شوهر
و همینطور مقالات تالار در رابطه با معیارهای ازدواج را مطالعه کنید.

در آخر باز هم توصیه می کنم اگر قصد ادامه آشنایی با آقا پسر رو دارید، زودتر قضیه رو رسمی کنید و از او بخواهید که به خواستگاری شما بیاید تا حضوری او و خانواده اش رو بشناسید. به هر حال اگر هم قرار است مخالفتی از سوی پدر شما صورت بگیرد، بهتر است همین اول کار باشد. و نه چند ماه دیگر که به احتمال زیاد هر دو شدیداً به هم وابسته شدید!

تفاوت فرهنگی و مالی و تفاوت سطح خانواده ها اگر بیش از حد باشند، چیزهایی نیستند که بشود به راحتی درباره ی آنها به تفاهم رسید.

موفق باشید.

hamed65 عزیز پدر من دوست نداره من ازدواج کنم. فکر میکنم میترسه منو از دست بده. یا چیز دیگه نمیدونم. ولی نمیشینه منطقی صحبت کنه و حرف کسی رو هم قبول نمیکنه. اون میخواد با زور و دعوا به هدف خودش برسه. هر وقت باهاش میخوام حرف بزنم میگه بس کن دیگه و از این حرفا. ولی من بازم هر از چند گاهی باهاش صحبت میکنم اونم بهم گفت پس به من ربطی نداره برو خودت یکی رو پیدا کن و برو دادگاه اجازه ازدواج بگیر. شما میگین من باید چکار کنم. فکر نمیکنم کسی باشه که ندونه من دوست داشته باشم ازدواج کنم.ولی شاید به خاطر پدرم حرفی نمیزنن. نمیدونم.
درسته که ممکنه شانس ازدواج داشته باشم ولی اگه نشد چی؟ اونوقت تکلیف من چیه .حسرت جوونی از دست رفتمو نمیخورم.
من ارتباطمو با این آقا قطع میکنم چون دیگه از استرس و ترس نمیتونم ادامه بدم. دیگه هم سراغ این نوع ارتباط نمیرم. ولی دیگه نمیدونم باید چکارکنم. باور کنین درمونده شدم وگرنه خودم هم از این نوع رابطه خوشم نمیاد.ممنونم

سلام به دوستان عزیز
من رابطمو با اون آقا قطع کردم. از سایت هم انصراف دادم. اما نمیدونم باید برای آینده چکارکنم. خواهش میکنم اگه راه حلی به نظرتون میرسه به من بگین

متاسفانه من کسی رو میشناسم که 4تا دختر داره و بخاطر اینکه بقول خودش بهترین رو برا بچهاش میخواد همشون مجرد موندن
کوچکترین دختر 26 ساله هست!!

من نمیدونم این پدر و مادرها چرا با افکار اشتباهشون به همین راحتی با زندگی بچشون بازی میکنن

دوست عزیزشماازصمیم قلب ازامام رضابخواه ویه عهدی هم باامام عزیزببندمثلافلان کارخوب وانجام بدی یافلان کاربدوترک کنی .شک به دلت راه نده که مشکل ازدواجت حل میشه.:72:

mahi91 عزیز من خودم آدم معتقدی هستم. من همه این کارها رو قبل تر انجام دادم. ولی یا از صمیم قلب نبوده یا حتما پدرم دعاهاش خالص تر از من بوده. نمیدونم

مریم خانم،

همانطور هم که قبلاً گفتم فکر می کنم شما باید اول از همه مشکل خودتون رو با خانوادتون حل کنید.
شاید بهترین کار این باشد که حضوری به یک مشاور مراجعه کنید و از او بخواهید تا به شما در این راه کمک کند.

به هر حال بالاخره یک روز باید پدر اجازه دهد تا خواستگار به خانه شما بیاید!

موفق باشید.

امام رضا:
امام همدم ورفیق پدرمهربان است.
پس مطمئن باش که کمکت هم میکنه.:43:

سلام مريم جان
مطمئناً پدرت ترس از دست دادن شما رو داره ولي اگر بالغانه رفتاركنين و بتونين اعتماد پدرتون رو جلب كنين و از نظر عاطفي به پدرتون نزديكتر بشين خيال اون هم از بابت شما راحت ميشه و فكر نمي كنه با ازدواج شما رو از داره دست ميده.
درمورد سايت هاي معتبر همسريابي اگر بالغانه اقدام كني و فقط براي شناخت نه عاشق شدن وقت بذاري ودركنارش كتابهاي خودشناسي و روان شناسي معتبر را مطالعه كني بهتر مي توني جنس مخالف رو بشناسي و اونوقت مي فهمي كه دنبال چه جور آدمي هستي و با چه كسي مي توني خوشبخت بشي. لازمه توي اين مرحله كاملاً بالغانه رفتاركني نه احساساتي تا آدمهاي بالغ رو به خودت جذب كني اينطوري مسيرشناخت براي طرفين راحت تر و منطقي تر هست واگر ديدين به درد هم نمي خورين خيلي راحت از هم جداميشين. كسي كه به راحتي قبل از ديدن شما ميگه دارم به شما وابسته ميشم مطمئن باش نمي تونه همسر خوبي براي دختر خودساخته اي مثل تو باشه.
درعين اينكه روي شناخت نقاط قوت وضعف خودت و ديگران وقت مي ذاري دركنارش تمركزت رو به كارهاي مورد علاقه ات ازقبيل كلاسهاي هنري، آموزشي و... بذار و ايمان داشته باش كه به زودي همسردلخواه خودت رو پيدا مي كني:227:
كتاب عشق را بجوييد تا بيابيد نوشته باربارا دي آنجليس رو هم حتماً بخون.

سلامم
خوبي؟

بهرحال توي جامعه ما هم الان پسرهاي زيادي وجود دارن كه سنشون به تو بخوره

يا دوستهات و يا فاميل ميدونن تو قصد ازدواج داري؟كسي رو بهت معرفي نميكنن؟؟

مریم خانم عزیز سلام

دوست عزیز میدونی واقعا انسان است و باورهایش....شما گفتی که :

mahi91 عزیز من خودم آدم معتقدی هستم. من همه این کارها رو قبل تر انجام دادم. ولی یا از صمیم قلب نبوده یا حتما پدرم دعاهاش خالص تر از من بوده. نمیدونم

میدونی چرا نذر و نیازهات با وجود علاقه ای که به تشکیل خانواده داری نتیجه نمیده؟...چون باور

نداری خودت رو...تاحالا شده با خودت و از ته ته دلت بگی کی میاد من رو بگیره و کو شوهر؟...

دکتر آزمندیان توی CD تکنولوژی فکرش میگه انسان است و باورهایش...اگه باور تو راجع به خودت

این باشه روی ناخود آگاه تو تاثیر منفی میذاره و بالطبع اون انرژی منفی به جهان و کائنات ساطع

می کنی...ترس از اینکه ممکنه نتونی ازدواج کنی رو ضمیر ناخود آگاهت اثر منفی گذاشته

و همین انرژی منفیت رو آقایون دور و برت اثر منفی میذاره و باعث میشه نتونی کسی رو

جذب کنی...پسرها از دخترانی که احساس ضعف یا ترس کنن و اعتماد به نفسشون پایین

باشه خوششون نمیاد!!!...اینو یادت باشه همیشه!!!

اگه باورت و اندیشت درست بشه 10 ها خواستگار میان سراغت...باور کن اینو

من خودم اعتماد به نفس و باور خوبی از خودم دارم و خودمو دوست دارم و خودم رو قبول

دارم...این حس باعث شده همیشه خواستگاران زیادی داشته باشم...اگه میتونی از اینترنت

CD تکنولوژی فکر دکتر آزمندیان رو تهیه کن تا نظام باورهات عوض شه

من و همه بچه ها هم دعا می کنیم که به وقتش خدا یه شاهزاده باحال با 1 اسب سفید

بذاره سر راهت و دل بابا جان شما رو هم حتی ببره :43:

موفق باشید

سلام به همه دوستان. نمیدونین وقتی دیدم برام وقت گذاشتین و مشکل منو خوندین و منو راهنمایی کردین چقدر خوشحال شدم. از اینکه دوستای خوبی مثل شما دارم خیلی خوشحالم. دیگه احساس تنهایی نمیکنم

hamed65 عزیز باور کنین من مشکلمو به خونوادم گفتم. ولی مسئله اینه که خونواده من نمیخوان قبول کنن که این مسئله واسه من یه مشکله. فکر میکنن هر چه بیشتر بهم محبت کنن من دیگه مشکلی ندارم. در مورد مشاور یه دفعه مراجعه کردم. اول سعی کرد با پدرم صحبت کنه. ولی پدرم حاضر نبود پیش مشاور بره. اونم پشیمون شد و آخرش گفت باید صبر کنی تا شرایط عوض شه!!!!!!!!!!!!!

mahi91 عزیز امام رضا چه کمکم بکنه چه صلاح ندونه که کمکم بکنه من عاشقشم.

پارميدا عزیز من اصلا با پدرم مشکلی ندارم جز در همین مسئله ازدواج.در مورد سایت فکر نمیکنم دیگه سراغشون برم. اکثر افرادی که اونجا عضون دروغ میگن و برای گذروندن وقتشون اومدن. پیدا کردن اونایی که واقعا قصدشون ازدواجه خیلی سخته. منم که نمیخوام از چاله دربیام بیفتم تو چاه.
در مورد فعالیت روزمره راستش از سر کار که برمیگردم اونقدر خسته هستم که دیگه خیلی وقت نمیشه دنبال کارای دیگه باشم.البته بعضی وقتا سراغ علایقم میرم. در مورد معرفی کتاب هم مرسی حتما میخونمش.

farhad20886 عزیز آره پسر های حدود سن من هم هستن اما اکثرشون دنبال دخترهای کوچیکتر از من هستن. تازه من چه طوری باید پیداشون کنم!!!!دوستان وفامیل میدونن. یه مورد رو میدونم که یکی از همکارام میخواست معرفی کنه پدرم اونقدر بد باهاش برخورد کرد که پشیمون شد. بقیه ها هم حتما به خاطر پدرم حرفی نمیزنن.

bahar.ghamgin عزیز راستش شرایطم باورهای منو به وجود آورده. چند سال پیش یه دوستی داشتم که خیلی باهام در این مورد صحبت میکرد و فایل برام میفرستاد که گوش بدم. خیلی هم روم تاثیر گذاشته بود. ولی بعداز یه مدتی وقتی دیدم شرایط رو نتونستم تغییر بدم دیگه سراغشون نرفتم. آره احساس ترس از تنهایی و احساس اینکه دیگران در موردت چه فکری میکنن روم تاثیر گذاشته. من سعی میکنم افکارمو عوض کنم و اعتماد به نفسمو بالا ببرم.
ممنونم از همه شما واقعا خوبید:72:

دوست عزیزاگه ازمتاهلهاسئوال کنی خیلیاشونم دوست داشتندمجردبودند.قدراین دورانوبدون امیدوارم به همین زودیهاقاطیه متاهلهابشی اون وقته که می فهمی چه کارخوبی کردی که دیرترازدواج کردی.:46:

شاید هم اینطور باشه که شما میگین مثل بچه ها که دوست دارن بزرگ شن وقتی بزرگ میشن دوست دارن برگردن دوران بچگی.ولی با همه اینا من فکر میکنم همه برای به آرامش رسیدن باید ازدواج کنن. تازه این چیزی که شما گفتین برعکسش هم هست. من دارم سعی میکنم مثبت اندیش باشم. خیلی ها هم ازدواج کردن راضین. تازه بعد از ازدواج به خیلی موفقیت ها رسیدن و اونقدر زندگی خوبی دارن که آدم لذت میبره

خیلی دوست داشتم که متاهلین میومدندودرموردزندگیاشون صحبت می کردند.به نظرمن هیچ کس خوشبخت مطلق نیست.من نمیگم ازدواج خوب نیست اتفاقاپیشنهادم اینه که اگه موردخوبی بودازدواج کنی .ولی بدون که ازدواجم سختیای خودشوداره.مثلااگه تودوران مجردی یه مشکل داشتی هنگام متاهلی مشکلات همسرتم به اون اضافه میشه.ومسئولیت هاهم دوبرابرمیشه.

یک مسئله این هست که شما برای اینکه بتوانی ازدواج موفقی داشته باشی، نیاز به این داری که استقلال داشته باشی.
یعنی شما نباید در این سن اینقدر وابسته به خانواده و تا این حد زیر فرمان اونها باشی. منظور من رو اشتباه متوجه نشوید!
منظورم این نیست که باید نافرمانی کنی. بلکه منظور من این هست که شما باید رفته رفته با صحبت ها و برخورد هایی مناسب (و البته همراه با احترام) به اونها ثابت کنید که شما تصمیم گیرنده ی زندگی خودتون هستید و حالا قصد ازدواج دارید.

پدر شما این اختیار را دارد که با دلایلی موجه به ازدواج شما با خواستگاری رضایت ندهد. ولی این اجازه رو ندارد که کلاً با ازدواج شما مخالفت کند!

من باز هم راه گفتگو و حتی پا در میانی یکی از بزرگتر های فامیل (مانند پدربزرگ یا مادربزرگ) رو پیشنهاد می کنم.

همینطور با صحبت های خودتون سعی کنید به پدرتون اعتبار بدهید. به او بگویید که رضایت او برای شما خیلی مهم است.
بگویید می خواهید داماد آینده رو او تایید کند. بگویید اجازه بدهد خانواده و آشنایان پسرهای خوب پیدا و معرفی کنند و ازش بخواهید که او نظرش رو راجع به این پسرها بگوید.
اشکال ندارد، فوقش چند تا خواستگار رو هم بی دلیل رد می کند، ولی شما بگویید که به او اطمینان دارید.
حداقل اینطوری پای خواستگارها به خانه باز می شود و کم کم این شرایط عوض می شود.

باید دید علت مخالفت پدر شما چی هست. یا از یک ازدواج ناموفق می ترسد، یا از اینکه پسری بیاید و شما را از او بگیرد نگران است. باید او را مطمئن کنید که همیشه پدر شما خواهد بود و او همیشه برای شما مهم و محترم است.

موفق باشید.

سلام دوست عزیز
شما کدوم شهری تو شهر خودت چرا یکی رو پیدا نمی کنی

سلام دختر خوب
اصلا نوع آشنایی مهم نیست . مهم اینه که شما انتخاب آگاهانه داشته باشی و از نزدیک با اون آقا یا هرکس دیگه ای که سایت معرفی می کنه آشنا بشی. به نظر من این کارها در جامعه مدرن کاملا منطقی است فقط شما آگاهیتون را از طریق سایت کسب نکنید و بعد از آشنایی اولیه حتما به سراغ واقعیت در بیرون نت بروید و از نزدیک همدیگر راببینید و با هم حرف بزنید.

سلام به همه دوستان
hamed65 عزیز من منظور شما رو از استقلال متوجه نشدم. من آدم کاملا مستقلی هستم. من زیر فرمان پدرم نیستم. ولی وقتی راضی به ازدواج من نمیشه باید چکار کنم. گفتم که میگه اگه میخوای ازداوج کنی بدون اجازه من باید این کارو انجام بدی. من برای خیلی مسایل زندگیم خودم تصمیم گرفتم. دوران دانشجوییم شهر دیگه زندگی کردم و برای محل کارم هم خودم تصمیم گیرنده بودم. تو تموم این موارد هم پدرم باهام همراه بود حتی اگه راضی نبود باهم صحبت میکردم میتونستم قانعش کنم. ولی دراین مورد به حرفم گوش نمیده. وقتی مشاور با اون هم تجربش نتونست پدرمو راضی کنه که باهاش حرف بزنه من چطوری راضیش کنم. بله پدر من اجازه نداره با ازدواج من مخالفت کنه. ولی میتونه بگه من کسی رو خونم راه نمیدم. تو هم هرکاری دوست داری بکن. که تاحالا هم این کارو کرده. اینم بگم که پدر من خودش بزرگتر فامیله.
shokor عزیز من حدود یکسال عضو این سایت بودم. تو شهر خودم هم مورد زیاد پیش اومد. ولی همشون برای وقت گذروندن اومده بودن. من که تاحالا نتونستم مورد مناسبی پیدا کنم. شما که عضو شدین تونستین مورد مناسبی پیدا کنین؟
هامون عزیز آخه به این راحتی که نمیشه با کسی که نمیشناسی قرار ملاقات بزاری و در موردشتحقیق کنی. اون آقا هم تمام حرفاش دروغ بود. نمیدونم درمورد دخترا چه فکری میکرد. با یه اسم دیگه بهشون پیام دادم و کلی دروغ دیگه تحویلم دادن. به هرحال من که دیگه به این سایتها نمیتونم اعتماد کنم.

منظورم این بود که باید خواسته هایتون رو محکم تر به پدرتون بگویید. که البته شما در پست آخرتون جواب من رو دادید.
پس ظاهراً فقط در مورد ازدواج هست که نتوانستید با پدر کنار بیایید...

من یک پیشنهادی دارم.
عنوان این تاپیک "ازدواج از طریق سایت همسریابی است". ولی مشکلی که الآن داریم راجع بهش صحبت می کنیم، دیگر این موضوع نیست. بلکه مشکل رضایت ندادن پدر به ازدواج شما است.
از نظر من، یک تاپیک جدید ایجاد کنید با عنوانی در همین رابطه، تا دوستان کمکتان کنند.
چون موضوع ازدواج اینترنتی تکراری هست و بارها پاسخ داده شده، فکر می کنم بیشتر دوستان به تاپیک شما سر نمی زنند.
در تاپیک جدید دیگر نیازی نیست صحبتی از این آشنایی اینترنتی بکنید. بلکه بگویید که کلاً با پدرتون چه مشکلی دارید و مشاور تا به حال چه راه هایی رو به شما پیشنهاد داده و به چه علت موفق نبودید.

مرسی از راهنماییتون

سلام
چرا از مادرتون برای رضایت پدرتون استفاده نمی کنید. شما که گفتید 29 سال دارید کارشناسی ارشد هم هستی باید یه شغل مناسب هم داشته باشی به نظر من در این سن و این تحصیلات شما در تصمیماتتون مستقل عمل کنید و از دیگران فقط به عنوان مشورت استفاده کنید پدر یا هیچ کس دیگه برای زندگیتون نمیتونه به صورت مستقیم برای شما تصمیم بگیره اگه به این صورت پیش برید تو آینده پشیمون میشید. بهتره که با متخصصان و مشاوران هم در این زمینه بیشتر صحبت کنید.
در مورد خودم من مرد هستم و هر وقت اراده کنم می تونم زن بگیرم :311: ولی یه مشکل کوچیک دارم تایپک زیر رو مطالعه کنید متوجه میشید.:302:

http://www.hamdardi.net/thread-18022.html

سلام shokor عزیز
من مشکلمو تو یه تاپیک جدید مطرح کردم و اونجا پاسخ شما رو میدم. آدرسش
http://www.hamdardi.net/thread-18467.html