RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام عزیزم:72:
مدتی بود ازت خبری نبود. حال و روزت بهتره؟ هنوز نرفتی پیش همسرت؟ عروسی نگرفتین؟
به نظرم نامزدی طولانی خودش باعث مشکلات زیادی می شه.
یه کم از حال و روزت بگو.
منتظرتیم:72:
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام
ممنونم سیسیلی جان خوشحالم یک نفر توی تالار به فکر منه
راستش هنوز کار اقامتم درست نشده...پارسال مهر ماه عروسی گرفتیم یعنی 4ماه عقد بودم
خوبم
زندگی پستی بلندی داره...تجربم از زندگی بیشتر شده و صبرم...بیشتر می فهمم و بچه بازیهای گذشته رو ندارم
فقط یک چیز مونده بود و اون هم وابستگی من به همسرم و همین وابستگی خیلی ازارم میده که دلایلشو دریافتم و سعی میکنم به دلبستگی تبدیلش کنم
همه توی گذر زندگی خوشی ها و ناخوشی های زیادی دارن منم همین طور اما بهترین چیزی که من از فشارهای زندگی
گرفتم نزدیکتر شدن به خدا و احساس حضور پر رنگ اون توی زندگیم بود کم کم دارم راه حل ها رو پیدا میکنم
هر چند همیشه باید در پی یادگیری باشم...این تالارم جای خوبیه واسه یادگرفتن خیلی چیزا که نمی دونم...
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام عزیزم به هیچ کس وابستگی شدید نداشته باش چون اولین کسی که اسیب می بینه خودتی.می خوام از خودم واست بگم 3سال باشوهرم دوست بودم وابستگی شدیدی بهش داشتم نمی خواستم اینجوری بشه چون میترسیدم بهم نرسیم ومن داغون بشم وقتی ازدواج کردم کمتر نشد هیچی بیشترم شدوبازم از این همه وابستگی می ترسیدم همش فکر می کردم شوهرم بمیره من چیکار کنم حتما خودکشی می کنم نمی تونم یه لحظه بدون بمونم هرچقد سعی می کردم نمیشد تا اینکه فهمیدم شوهرم بهم خیانت کرده .داشتم دیونه میشدم حتی خودکشی کردم که زود منو بیمارستان بردن ومعده ام شستشو دادن فهمیده ام اگه اینقدربه شوهرم وابسته نبودم با این موضوع راحتتر کنار میومدم وواسیب نمی دیدم اگه می مردم فقط پدر ومادرم داغون میشدن وشوهرم زن می گرفت زنده بودم بهم خیانت کرد میمردم حتما زن می گرفت.نمی خوام نا امیدت کنم منظورم اینه که سعی کن وابسته به کسی نباشی واینو بدون شاد بودن حقته وکاری کن همش شاد باشی
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
از اين زماني كه داري استفاده كن روي خودت كار كن .
اگر امروز به اين وابستگي چيره شدي روزي كه كنار شوهرت قرار مي گيري و كارت درست ميشه طعم خوب آن را احساس خواهي كرد .
باور داشته باش كه بدون وابستگي هم دوست داشتني و خواستني هستي .
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
شمیلا جان همین امروز توی تاپیک حال و احوال همدردی به یادت بودم!
امیدوار بودم که زندگی به کامت شیرین شده باشه!
خوندن عنوان تاپیکت خیلی امیدوارم کرد؛ به خودت کمک کن که بیشتر از زندگی لذت ببری!
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
از لطف همه شما ممنونم
لینکها و مقاله ای رو که اقا حامد گذاشتند مطالعه کردم و تمرینها ش رو دارم اجرا میکنم
من دوست صمیمی چند تا دارم اما به خاطر خونواده شوهرم که اجازه نمیدهند زیاد بیرون برم یا اونها بیان...از شما خواهش
میکنم مثل یه دوست راهنماییم کنید...الان که تمرینها رو انجام میدم و به همسرم زنگ نمیزنم و اونم زنگ نمیزنه خیلی
دلشوره می افته به جونم که چرا زنگ نزده دوست داشتنش کم شده باز خودم رو اروم میکنم که حتما کار داره اما باز یه
چیزی منو از تنهایی می ترسونه...میگن کسایی که تک فرزندن بیشتر وابسته میشن...ولی من از وابسته شدن بی زارم
نمی خوام دیگه وابسته باشم چون دوس ندارم با کوچکترین چیز بی ارزشی خودم رو ناراحت و داغون کنم...
ممنون میشم اگر به من بگید چطور این ترس رو از خودم دور کنم خیلی عذاب میکشم وقتی می بینم این همه عشق تحویل میدم
اما کم دریافت میکنم
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام خوشحالم که این قدر خوب پیشرفت کردین منم تا حدودی مشکل وابستگیو دارم راه حلهایی هم که در پیش گرفتم و تا حدودی هم نتیجه داده بهتون میگم شاید به درد شما هم بخوره:
1.به علایق و سلایق خودم توجه میکنم.خیلی کارا بوده که من همیشه عقبشون می انداختم مثلا این که برم کلاس ورزش حالا حتما اینو تو برنامه ام گذاشتم.
2.وقتم رو حتی الامکان با فعالیتهای مفید پر میکنم اگر شاغل باشین که فبها اگر نه هم میتونین به دنبال یاد گیری یه زبان جدید یا هر فعالیت مفید و آینده سازی باشین که خودتون ترجیح میدین.
3.تمرکزم رو از همسرم برداشتم و خودم رو مرکز تمرکز قرار دادم.
4.روی اعتماد به نفسم کار میکنم.
اینا برای من تا حدودی جواب داده .فارغ از فکر به همسرتون سعی کنین در زندگی آدم شاد و موفق باشین این طوری همسرتونم در کنار شما شاد و موفق خواهد بود و شما هم در مسیر رشد و پیشرفت قدم بر میدارید
ان شاالله:72:
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام شمیلا جان.:72:
خیلی خوبه که در این مدت به این همه چیزای خوب رسیدی.:104:
تمرکزت و از روی همسرت بردار این خوبه که دوسش داشته باشی اما اینکه اونقدر وابسته باشی که همه کارهات و با او تنظیم کنی این بده. سعی کن تمرین کنی هر یک روزی که تو بهش زنگ نزدی به خودت جایزه بده حالا هر چی که دوست داری می تونه باشه. کم کم به ازای هر 3 روزی که بهش نزدی و همین طور بیشترش کن.
البته به یه جا نرسی که دیگه بهش زنگ نزنی:311:.
اما سعی کن کاری کنی واقعا دلتنگت بشه شاید اولش یه کم طول بکشه مثلا 3 روزم او زنگ نزنه اما بالاخره می زنه. اون موقع می بیبی که چقدر لحن صحبت کردنش باها ت فرق می کنه.
البته یه چیزیم بگم. چون شما دو تا از هم دور هستید همین بیشتر باعث دلنگرانیها و وابستگیت می شه.
کاش که این فاصله را کم کنین..........
من در تمام تایپیک های قبلت هم نوشتم که ایا این امکان وجود نداره که شما با خانواده همسرت زندگی نکنی؟ می خوام یه بار دیگه هم بپرسم؟؟؟؟
کی کارهای اقامتت جور می شه؟ همسرت در این زمینه تلاشی می کنه؟
موفق باشی عزیزم:72:
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام عزیزم-من علاوه بر مشکلات زیادی که شوهرم داشت اعم از خیانت، بی مسئولیتی ، بی احترامی و بیکاری و .... اما بدلیل وابستگی جشمانم را روی تمام نقطه ضعفهایش بسته بودم و بی دلیل 5 سال از جوانی و زندگی ام را به پای کسی که هیچ ارزشی نداشت هدر دادم. که سرانجام طلاق گرفتم. به کارهای دیگر بپرداز، عواطفت را روی عزیزترین موجود عالم یعنی مادرت معطوف کن و نیز به ارتباط عاطفی به دوستانت توجه کن و به این وسیله کم کم از وابستگی به شوهرت کم میشود و هم خودت راحت تر زندگی میکنی و هم او. و یادت باشد که گاهی وابستگی مرد را بیشتر بیزار میکند. موفق باشی
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
عزيزم گاهي پر كردن جاي يك چيز بدون حضور ديگر فعاليتها ممكن نيست.
زندگي بسياري از خانمها در همه سنين قطبي يه.. يعني يه قطب مثل سر آهن ربا توشون وجود داره كه داره تمام تلاش و توجه فرد رو به خودش جلب ميكنه و وقتي اون قطب به هر دليل دور ميشه يا به خانم مورد نظر كم توجهي ميكنه اون خانم دچار اضطراب بي انگيزگي ترس و خالي بودن در زندگي ميكنه..
اول اين كه دوست خوبم هيچ يار و همدلي بيشتر از خداوند برا انسان خوب نيست
دوم اين كه خواهش ميكنم تعادل رو به خونه ات بياري.. تعادل ركن مهم زندگي ماست..
تو زندگي تو دوست جوانم بايد وقتايي باشه واسه توجه به سلامت و جسم و روح خودت
براي ياد گرفتن يه دانش يا تخصص يا مهارت نو يا تمرين كردنش.. واسه كار كردن..واسه محبت و احترام برا والدين و بستگان دو دوستان .. و..
اگه همه توجهات و اهداف فقط رو بود و نبود همسرت خلاصه بشه عزيزم اونوقت يه زندگي يه قطبي داري و اين تو رو از تعادل خارج ميكنه..مهارت هايي وجود داره كه برادرمون حامد براتون لينكشو گذاشت از اينجا به بعد بايد عمل كني.. عملي كه آهسته امما برنامه ريزي شده و مداوم باشه.. من خودم هميشه به هركي عاشقه ميگم:
دلبسته باش و عاشق اما وابسته نباش و اسير..
آخه خانومم خداوند دل ما رو عاشق ميكنه كه بزرگتر و آزادتر و زيبا انديش تر و عميق تر بشيم.. نه محدود تر و اسير تر و ترسيده تر و...
موفق باشي:72:
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
ممنون دوستان که همراهیم میکنید...
سیسیلی جان امکان اینکه از خونواده شوهرم جدا بشم نیست چون من از وقتی که عقد بودیم با اونا زندگی میکردم
و اونا هم سنشون زیاده و تنهان من پیششونم...اگر کارهای اقامت من درست بشه چرا میرم...تلاش که میکنیم اما یه
خورده سخت می گیرن...
سیسیلی جان من اصلا به همسرم زنگ نمیزنم مگر در مواقع خیلی ضروری می زارم هر موقع خودش خواست زنگ بزنه
و باهاشم خوب و مهربون صحبت میکنم...فقط یک چیزی که هست غروب که میشه خیلی دلم میگیره و دلتنگ میشم
احساس میکنم خیلی سخته وابستگیم از بین بره...اما سعی خودم رو دارم میکنم...خودم رو هر طور شده سرگرم میکنم
با کتاب اینترنت کارهای خونه
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
می دونی عزیزم چرا ما وابسته می شیم؟ چون نسبت به اون آدم در موضع ضعف هستیم و اون آدم در موضع قدرت...و ما آدمها همیشه شیفته ی قدرت هستیم...ما آدمها عاشق و وابسته ی کسی نمی شیم چون زیباست یا پولدار یا با سواد چون چه بسا آدمهایی که این ویژگی رو دارن اما ما عاشقشون نمی شیم...ما عاشق آدمهای قوی می شیم چون فکر می کنیم به ما حس امنیت می دن و مراقبمون می تونن باشن...اگه رو خودت کار کردی...اگه امتیازات و داشته هات رو روز به روز زیاد کردی قوی خواهی شد و جای اینکه به دیگران وابسته باشی کیف می کنی از وجود خودت...اما اگه روزمرگی کردی و تلاشی نکردی صعیف می مونی و هیج کس حتی خودت ی آدم ضعیف رو دوست نخواهد داشت...
RE: چطور وابستگیمو کم کنم؟
سلام بر یاران عزیز همدردی
دوستان من موفق شدم و دیگه وابسته نیستم احساس ازادی میکنم ازادی از (وابستگی)
الان 2هفته ای میشه که به این نتیجه ریسیدم...از زمانیکه این تصمیم رو گرفته بودم گفتم تا اخرش میرم و بالاخره هم نتیجه
خوبی گرفتم
زندگی الان من با زندگی قبل خیلی متفاوته
قبلا فقط به خاطر همسرم زندگی میکردم...یه هیچ چیز علاقه نداشتم جز علائق همسرم
زمانیکه اون پیشم بود هیچ کاری نمیتونستم بکنم چون فقط میخواستم کنارش باشم..حتی اگه میخواستم اشپزی کنم میگفتم بیا تو اشپزخونه
کنار من بشین تا من غذا درست کنم...
وقتی هم که دور بود میگفتم فقط زنگ بزن و صحبت کنیم زندگی من توی صحبت با شوهرم خلاصه میشد
هیچی از کار نمیدونستم میگفتم نباید کار کنی و فقط با من صحبت کنی...خودم هم درسم و گذاشتم کنار هیچ کلاسی هم
نمیرفتم و فقط میخواستم باهم صحبت کنیم...اگه 5 دقیقه زنگ زدنش دیر میشد خیلی عصبانی میشدم هزارتا فکر
ناجور میامد توی سرم...علاوه بر اینکه اونو عذاب میدادم خودم بیشتر عذاب میکشیدم
الان میفهمم زندگی خیلی قشنگتر و شیرین تر میشه اگه به خاطر هم تلاش کنی
از روزی که این تاپیک و باز کردم از خودم میپرسیدم شمیلا دلیل وابستگیت چیه؟
چون از تنهایی میترسم و دلایل دیگه..
اما من قرار نیست تنها باشم چون حضور خدا رو تو زندگیم حس میکنم و اگه هم قرار باشه تنها باشم چه اتفاقی میافته
تنها شدم و دیدم تنها بودن ترس نداره
پرسیدم تا کی میخوای به این رفتارت ادامه بدی؟خسته نشدی؟تا کی خودتو شوهرت و عذاب میدی؟
واقعا خسته شده بودم
با خودم گفتم حالا که از هم دوریم از همین زندگی مون بهترین استفاده رو ببریم
شوهرم اونجا کارش رو به نحو احسن انجام بده
و منم اینجا درسم رو ادامه میدم و دنبال خواسته هام میرم
2هفته اس که من زنگ نمیزنم چون میدونم کار داره و ممکنه با زنگای من حواسش پرت بشه و هر موقع خودش بیکار شد زنگ میزنه
و اگه هم زنگ زدنش دیر شد نه خودم حرص میخوردم نه جنجال راه میندازم و خوشحالم که به خاطر من و زندگیمون کار میکنه
متن زیبایی از فرشته مهربون توی یکی از تاپیکها دیدم
تو راه درست رو برو و تمام چیزها رو بسپار به خدا...خیلی خوشم اومد
خیلی دلم واسه عمرم که بیهوده گذشت میسوزه و دلم واسه مهربونم و خودم میسوزه که چقدر عذاب کشیدیم
اما مهم اینه که تا دیر نشده بود من به نتیجه رسیدم
خب دوستان بخوام حرف بزنم حرف خیلی زیاده
از همه دوستانی که منو توی این تاپیک و تاپیکهای دیگه راهنمایی کردن ممنونم
به خصوص انی عزیز و سارای مهربون و فرشته مهربون و سیسیلی عزیز و بقیه دوستان که حضور ذهن ندارم الان