-
نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام
اینروزا کلا تو خاطرات غوطه ورم،خواستم این تاپیکو بزنم و از دوستانم بخواهم که از خاطرات 60 به بعد چون اکثرا دهه شصتی هستیم صحبت کنیم از فیلم ها و برنامه های اون دوران،از خاطرات مدرسه،از موسیقی اون دوران،حتی از قیافه ها و ظاهر و رفتار و منش اون دورانمون،از برنامه های اخیر صداو سیما و ...و..و..
من خودم چون هفته دفاع مقدسه،از این فیلم ها شروع میکنم،که برام خاطره انگیزه:
1.اژانس شیشه ای:بنظر من بهترین اثر حاتمی کیا و حتی میشه گفت بهترین کارِ دفاع مقدسیه سینمای ایران،با بازی بی نقص پرویز پرستویی،مظلومیت
چهره حبیب رضایی،انتخاب شایسته رضا کیانیان تو نقشی که ایفا کرد،همه و همه باعث شدن یه کار پرسرو صدا و خوب تولید بشه،بعد ها که بیتا بادران
تو دلشکسته بازی کرد و معروف شد فهمیدم که ایشون
هم تو اژانس بازی داشتن ولی من اصلا یادم نمیاد ایشونو!
2.موسیقی از کرخه تا راین کار مجید انتظامی فوق العادست،خوراکه ایام عزاداریه،هنوز هم با هر بار شنیدنش یجوری میشم،امشب هم شبکه3قرار بود پخشش کنه.
3.کیمیا:با بازی خسرو شکیبایی و اگه اشتباه نکنم بیتا فرهی،این فیلم رو هم دوست داشتم مخصوصا اون صحنه ای رو دوست داشتم که بیتا فرهی با نوزادی که
بغلش بود از تو اب رد میشد،و تانک های عراقی همون اطراف بودن.
امروز سینمایی روز سوم برای چندمین بار از شبکه یک پخش شد من دوباره نشستم این فیلمو دیدم،و واقعا لذت بردم،داستان جالب فیلم،بازی خوب بازیگرا مخصوصا حامد بهداد،پورسرخ ،موسیقی خوب ،چند تا لحظه دلهره اورهمه و همه از روز سوم بنظر من یه کار خوب در مورد اونایی که تو خرمشهر موندن و با دشمن جنگیدن و ایستادگی کردن، ارائه داد،و بهتر از فیلم دوئل بود،من اصلا نتونستم با دوئل ارتباط بگیرم.
صحنه ای که رضا(پورسرخ)مجبور میشه سمیره(باران کوثری)رو چال کنه تو حیاط خونه،صحنه ای که رسول برادر کوچکتر رضا مجروح میشه و تانک هر لحظه جلوتر میاد و اجساد رو له میکنه،و تلاش دوستان رضا برای اینکه تانک منفجر بشه و نجات بدهند رسول رو از مهلکه(ولی شهید میشه)،بهت رضا تو اینموقعیت و موسیقی فیلم تو این لحظات منو که وادار به اشک ریختن حسابی کرد حالا خدارو شکر کسی پیشم نبود والا نمیتونستم احساساتمو تخلیه کنم :D،البته خیلی جاهاش اشکمو دراورد اون جاییکه بهداد فهمید بمبی که تو بازار گذاشته باعث افلیج شدن سمیره شده اونجاییکه رضا اومده خونشون سمیره رو صدا میکنه و بهداد به رضا میگه که اگه بیاد تو ،سمیره رو میکشه ولی سمیره جلو چشماش بیرون میره و اون نمیتونه شلیک کنه،لحظات وداع هر کدوم از بر و بچز :Dو شهادتشون واقعا دردناک بود.
بحث خرمشهر شد وجنگ،اگه تونستین کتاب دا نوشته اعظم حسینی رو بخونین ،داستانی واقعی در مورد جنگ و اشغال خرمشهر که نقطه اوج داستانه،البته حواشی هم داره،از زبان سیده زهرا حسینی،کتاب معروف و خیلی خوبیه :104:
چقدر صحبت کردم،برنامه های خاطره انگیز دهه شصت رو هنوز رو نکردم،ولی فعلا برا پست ابتدایی کافیه شما ها هم
بیایین و همکاری کنین،خوشحال میشم
از الان میگما :324: نزارین این تاپیک خاک بخوره:316:
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
کاربر گرامی
با توجه به مضامین تاپیک ، این موضوع در روزهای آتی، به انجمن هم وزن خود ( انجمن آزاد ) منتقل خواهد شد ،
اما اگه وزنش زیاد نباشه همین جا میمونه اما دیگه از ازادی خبری نیست
و اما نوستالژی چیست؟
اصطلاح جذاب نوستالژی Nostalgia از دو کلمه یونانی ساخته شدهاست : nostos که به معنی بازگشت به خانهاست و algia که معنی «درد» میدهد. واژهنامه انگلیسی آکسفورد ، نوستالژی را شکلی از دلتنگی که ناشی از دوری طولانی از زادگاه است ، تعریف کردهاست. نوستالژی nostalgia را میتوان به طور خلاصه یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا ، اشخاص و موقعیتهای گذشته ، تعریف کرد. معنی دیگر نوستالژی دلتنگی شدید برای زادگاه است
کاربر گرامی ایا شما درد دارید ؟؟
بابا دهه شصت خیلی . . .
دهه هفتاد بهتره همچی پربارترره ;)
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
در مورد دو خط اول نمیخام بحث کنم!داریم از خاطراتمون میگیم
مثل خیلی از تاپیک های دیگر و ازین دستِ تالار :)
ممنون از اینکه معنی نوستالژی رو اینجا اوردی.
دهه شصتیا هم خوبن دیگه،مثلا دیدنیها با اون موسیقی بکر و اجرای دوبلور خوش صدا جلال مقامی،برا من هیچوقت از یادرفتنی نیست.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...84046c4943.jpg
،درسته ما اون قسمتهایی که دهه هفتاد نمایش داده شده یادمون هست ولی بالاخره از دهه60شروع شده.
میتونین برین اینجا و موسیقیشو دانلود کنید.
http://1.sanecity.net/post-555.html
چند تا فیلم دیگه ژانر دفاع مقدس:
بوی پیراهن یوسف هم دوست داشتم مخصوصا موسیقیشو،دو تا صحنه داشت که اشک منو در اورد:یکی وقتی جعفر دهقان داماد نصیریان با صورتی سوخته
بعد از اینکه از خارج که برای درمان رفته بود،برگشته و نگرانه ازین بابت که
زن و بچش چه عکس العملی باهاش خواهند داشت،زن و بچه دهقان تو کوچه منتظر بودن ،دهقان از ماشین پیاده میشه و کمی جلوتر میره و اغوششو باز میکنه تا دخترشو بغل کنه،دختره چند قدم میدوه بسمت پدر ولی با دیدن چهره سوخته پدر عق عقب برمیگرده(اینجا من خیلی ناراحت شدم :302:)چند لحظه مکث میکنه و ایندفعه تصمیمشو میگیره و خودشو به اغوش پدر میسپاره(خنده همراه با اشک)
دومییه هم وقتیکه نصیریان و نیکی کریمی رفتن لب مرز دنبال خسرو برادر کریمی،چون اسرا دارن برمیگردن،مضطرانه
در هر اتوبوس دنبال یه نگاه اشنا میگردن که کریمی این نگاهو میبینه ولی این اشنا خسرو نیست بلکه یوسفه،بعدش دنبال کردن اتوبوس با ماشینشون برای نگه داشتن اتوبوس خیلی لحظات شیرینیه،دویدن همراه با افت و خیزهای نصیریان برای به اغوش کشیدن پسر صحنه زیباییه
هامون:تکیه کلام حمید هامون(خسرو شکیبایی) که تا مدتها سرزبونها افتاد:اون عشق منه،سهم منه،حق منه،بهداد
هم همین حرفا رو تو روز سوم میزد:311:
میگم تیپو سلطان ،لینچان یادتون هست؟
من چیزی که از تیپوسلطان یادمه یکی اینه که فیلم هندی بود یکی هم شمشیرش،اصلا عکس
پیدا نکردم ازین فیلم:316:،خیلی دوست داشتم ببینم لباس ها،قیافه و گریم ها،دکوپاژ چطور بود چون چیزی یادم نیست.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
هویت (۱۳۶۵)
دیده بان (۱۳۶۷)
مهاجر (۱۳۶۸)
وصل نیکان (۱۳۷۰)
از کرخه تا راین (۱۳۷۱)
خاکستر سبز (۱۳۷۲)
بوی پیراهن یوسف (۷۴/۱۳۷۳)
برج مینو (۱۳۷۴)
آژانس شیشهای (۱۳۷۶)
روبان قرمز (۱۳۷۷)
موج مرده (۱۳۷۹)
ارتفاع پست (۱۳۸۰)
به رنگ ارغوان (۱۳۸۳)
به نام پدر (۱۳۸۴)
دعوت (۱۳۸۷)
گزارش یک جشن (١٣٨٩)
شایانای عزیز
ببخشید وسط تاپیکت
اگه گفتم دهه هفتاد بهتره برای این بود که تو اون دهه اتفاقاتی افتاد که باعث شد
فیلمایی که گفتی به وجود بیاد
دهه گذر از دهه شصت و گذر از دهه شصتی ها
وقتی موقع دیدن فیلم اشک تو چشات جمع میشه که قلبت هم درد بگیره
بازم ببخشید وسط حرفات :72::72:
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وسط دیدنی ها همه اش برق می رفت! :311:
یادتونه شبکه 3 اومده بود؟ چقدر خوشحال بودیم 3 تا کانال داریم!
ساعت خوش یادتونه؟
آتاری، میکرو، سگا...
عجب روزهایی بود!
یک حیاط کوچولو داشتیم که وسطش یک حوض بود. روزی 100 بار با دوچرخه دور می زدم.
یادتونه ویدیو اومده بود؟ فقط پولدارها ویدیو داشتند. چقدر دلم می خواست.
یادتونه باید دفترهامون رو خط کشی می کردیم؟
فیلم من زمین را دوست دارم رو یادتونه؟ خمسه!
کلاه قرمزی... یادمه از طرف مدرسه رفتیم سینما. من اونجاش که کلاه قرمزی نشسته بود روی پیکان و با آقای مجری دعواش شده بود گریه کردم :311:
فیلم ضیافت یادتونه؟ اونم با مدرسه رفتیم. یکی نیست بگه آخه این فیلم به درد بچه 8-9 ساله می خوره؟! :311:
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
من یادمه برادرام، لینچان (اگه اشتباه نگم اسمشو) میدیدن.
من زیاد نمیفهمیدم سریال چیه اون وقتا:) ولی فکر کنم هر هفته نشون میداد.
وقتی فیلم کلاه قرمزی اومد، اول مدرسه ی داداشم اینا برده بودنشون، بعد اومده بود واسه من از صحنه های اکشن فیلم تعریف میکرد :311: اونجایی که دایناسوره کلاه قرمزی رو گیر آورده بود :311: بعد از چند روز ما از طرف مدرسه رفتیم... چقدرم داداشم آب و تابش رو زیاد کرده بود :)
چه روزایی بود...
(شایانا جان ببخشید وسط تاپیکی که از فیلمای پر بار یاد میکنی ما یاد این چیزا افتادیم! حس نوستالژی من (به همون معنایی که شاید به اشتباه رایجه) گل کرد یهو:) )
بعد از اینکه پستم رو زدم دیدم شایانا هم اسم لینچان رو آورده! چه با حال!! :D
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
خارپشت چقدربچه مثبت شدی،همش
از من طلب بخشش میکنی:311:،دلم سوخت برات و قلبم درد گرفت :302:
خب
منم میگم دهه هفتاد بهتره،خود من غیر دیدنیها و تیپوسلطان،جنگجویان کوهستان مثالی از اون دهه نیاوردم،من رو دهه شصت هیچ اصراری ندارم، منتظر شما هستم تو این تاپیک
نقل قول:
ساعت خوش یادتونه؟
آتاری، میکرو، سگا...
اره مهران مدیری،هرمز شجاعی مهر،شفیعی جم؟کاردان،یادش بخیر
میکرو و سگا من بازی کردم،چه کیفی میداد
نقل قول:
یادتونه ویدیو اومده بود؟ فقط پولدارها ویدیو داشتند. چقدر دلم می خواست.
اونم مخفیانه،هیشکی صداشو نمیتونست در بیاره،اصلا اون روزا فکر نمیکردیم ویدیو رو چند سال بعد تو تلویزیون تبلیغ کنن،و ازاد بشه،بعد چند سال بعدش هم رو پشت بام هر خونه دیش ماهواره باشه
نقل قول:
یادتونه باید دفترهامون رو خط کشی می کردیم؟
اونم با مداد یا خودکار قرمز
نقل قول:
فیلم من زمین را دوست دارم رو یادتونه؟ خمسه!
نه!منکه یادم نیست
من ضیافتو ندیدم
مسابقه هفته نوذری اجرا میکرد یادتونه؟
زمون ما دختر بچه ها ارزوش این بود یه چادر گل من گلی واسه خودشون
داشته باشن،احساس بزرگی میکردن
من دقیقا یکساعته دیسکانکت شده بودم:302:
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یک فیلم دیگر که مربوط به فلسطین هست:فیلم بازمانده از سیف الله داد هست که خیلی دوستش داشتم و دارم،سه چهار باری دیدمش، همیشه دوست داشتم کاش سعید و زن و بچش اونروز صبح میتونستن حیفا رو ترک کنن.
این فیلم حس همذات پنداری مخاطبو بدجوری تحریک میکنه و همچنین حس خشم و تنفر از صهیونیست های اشغالگر،.
صفیه (مادر سعید)فوق العادست یه شیرزن واقعی،نقش افرینیش خوب بود :104:
صدایی که براش انتخاب شده به اقتدار و محکم بودن این شخصیت خیلی کمک کرده،صحنه هایی که دوستشون دارم:صحنه ای که سعید(واقعا هم قیافه یک مرد مهربونو داشت)سر همسرشو به سینه میچسبونه و ازش میخاد بره خونه پیش فرهان،صحنه ای که سعید شهید شده،خانومه هم مجروح و خودشو بسختی میکشونه سمت سعید،زن در حالیکه دست همسرشو گرفته،با گلوله یه سرباز زن اسرائیلی از پا در میاد ،کلا این صحنه های قتل عام خیلی خوب و واقعی از اب در اومده بود،واقعا ادم متنفر میشه از صهیونیست ها.
صحنه ای که صفیه،با فرهان(یا موشل )از قطار بعد از خوندن ایة اکرسی(اینجا صدای خودش بود با لهجه عربی که این ایاتو میخوند خیلی بهم چسبید)میپرن پایین
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...c1cbe5247a.jpg
باز هم موسسیقی ِعالی،کاری از مجید انتظامی،میتونین از ادرس زیر دانلود کنید،البته کاملشو پیدا نکردم،نصف و نیمست ولی میارزه.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=8321&Keyword
نوای جبهه:اثار اهنگران،کویتی پور،اغاسی و..هست،من چنگ ِدل و یاران چه غریبانه ی کویتی پور را دوست دارم،در باغ شهادت اهنگران هم همینطور.
که بازم هر کدومو خواستین میتونین در ادرس زیر با کلیک رویplayدانلود کنید.
نوای جبهه
ساعت خوش رو هم من اشتباه کردم شجاعی مهر و کاردان انگار نبودن.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...ecbd589e23.jpg
ناوارو یادتونه،با اون قیافه جذاب و قد بلند و هیبتش،با انتخاب یه صدای خوب براش(کلا تو این نوستالژی هامون دوبلورها هم نقش بسزایی ایفا میکنن،صدای زیبای بهرام زند هست که ناوارو رو واسمون خواستنی تر میکنه)کلا
خیلی دوستش داشتم خیلی مهربون بود،رابطش با دخترش هم حرف نداشت،شوخی هاشون با مزه بود.
یکی از پلیس ها بود که بچه ننه بود و هیچوقت نمیتونست
ازدواج کنه بخاطر کارهای(بامبولهای) مادرش:311:،طفلکی خیلی ساده بود.
یه جایی خوندم انگار این ناوارو(روژه هانن)،داماد رئیسجمهور اسبق فرانسه، فرانسوا میتران، است.
ناوارو موقعی که این فیلمو شروع کرد 60 ـ64ساله بوده
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...6031ea052a.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...d16f9af781.jpg
موسیقیش خیلی خاطره انگیزه
موسیقی ناوارو
یادتونه اخر انشامون مینوشتیم :این بود انشای من خوش بود استاد من،
یکبار پسر داییم بهم انشا میگفت اخرش گفت بنویس چوب معلم گله هر کی نخوره خله،منم که ساده :D،فک میکردم چیز خوبیه:311:
یادمه معلم که میومد کلاس مبصر یا هر کی یه برپا میگفت و بلند میشدیم میگفتیم:سلام صبح یا ظهر بخیر خسته نباشید همیشه زنده باشید معلم ما باشید،یا بعد ترها یک خیرمقدم دیگری در اومده بود میگفتیم:در باز شد وگل اومد خانوم معلم خوش اومد.
مبصر اسم مینوشت یادتونه :خوبها ،بدها:311:حسرت بدل موندم یبار دوران ابتدایی یا راهنمایی مبصر شم،ولی دوست صمیمیم مگه گذاشت،اخه وقتی اون بود دیگه ما بحساب نمیومدیم.:302:
یاتونه اولها سه تا ثلث داشتیم،راستی این سه تا ثلث چجوری تقسیم بندی میشد یادتونه؟فک کنم از راهنمایی دو ترمه شدیم،اولش من اصلا دوست نداشتیم میگفتم همون 3ثلث خوبه.
چقدر از تو صف وایستادن بدم میومد انتظامات هم که کوتاه بیا نبودن اگه نمیرفتیم صف،اسممونو مینوشتن،حالا یه چند بار من دوران دبیرستان تونستم از صف رفتن طفره برم چون انتظامات اشنا بود(همسایمون بود،بیچاره یکم با من مثل اینکه رودربایستی داشت)،بچه تر که بودیم پاهامونو کش میدادیم تا واسه دوستمون اگه نیومده جا نگه داریم ،به اندازه یه دست هم باید از نفر جلویی فاصله میداشتیم،تا موقع نرمش(خیلی بدم میومد)همدیگرو با مشت و کشیده مهمون نکنیم:311:
زنگ های پرورشی یادتونه،ما همیشه تو این زنگا بخور بخور داشتیم،هر سری نوبت یه گروه بود که پذیرایی کلاسو بعهده بگیرن،چقدر معلمامون از جیب ماها مفتی خوردن:311:،نوش جونشون:43:
یادتونه قمقمه میبردیم مدرسه،من دوستام انقد قمقمه هاشون قشنگ بود منم دلم از مال اونا میخاست مال من خیلی درپیتی بود:316:
معلم بهداشتا یادتونه به موها با یه شونه یا خودکار و ناخونامون نیگا میکردن:311:
تیم ملی فوتبال اون زمونا یادتونه:محمد خاکپور،عابدزاده،پاشازاده، نعیم سعدابادی (یا سعداوی)،مهدوی کیا،کریم باقری،خداداد عزیزی،علی دایی،استاد اسدی،میناوند،یه نفر هم بود فک کنم اسمش شاهین یا شاهرخ بود و...اونموقع ها چه خوب بود تیممون
ایران ـ استرالیا خیلی بازی خوبی بود،ایران ـ امریکا هم تو جام جهانی همینطور،استیلی که گل زد دراز کشیده بودم چنان بلند شدم کف زدم که پدر و برادرام تعجب کرده بودن ازین ابراز احساسات من،
ای بابامنم داشتم با حمید استیلی گریه میکردم،بعدش مردم ریخته بودن تو خیابونا،چه شور و حالی بود.
یادش بخیر
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یعنی من خیلی دیگه مادربزرگم؟ :316:
یادم میاد اُشین رو ساعت نه کانال دو می داد و مامانم می گفت برو بخواب وقت خوابت هست و من به زور از لای در اتاقم چشم به تلویزیون می دوختم و گوشم رو تیز می کردم که بشنوم چی می گن
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...c7fba58fa1.jpg
کارتون کزت رو خیلی دوست داشتم یادم میاد سه شنبه ها می داد
یادتون میاد ظرف های آلاسکا مد شده بود ، با شیر و شکر و وانیل بستنی درست می کردیم میذاشتیم توی فریزر که یخ بزنه و بشه بستنی
آدامس های لاویز یادتون میاد؟ من یه عالمه ازشون داشتم و توی یه قوطی خوشگل نگهشون می داشتم
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...94cedbf182.jpg
بستنی زمستونی چی ؟ اونها که دورش قهوه ای بود توش یه ماده ژلاتین مانند
خودکار چهارنگ مد شده بود
جعبه های مداد رنگی دو طبقه ... یادش به خیر ، مامانم واسه یکی از بچه های فامیل جایزه خرید آخ که چقدر دلم می خواست و هیچی نگفتم :302:
پاک جوهری ها چی اونهایی که یه سرشون آبی بود که مثلا خودکار رو پاک می کرد ( اون هم با کلی تف مالی که آخرش دفترمون پاره می شد! ) یه طرفش مداد رو پاک می کرد
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...44bd917d74.JPG
خودکار عطری ها چی ؟ من یه صورتی اش رو داشتم
موقع دیکته صحیح کردن می دادم خانوم معلممون
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
شما که کل دوران دبستان من رو آوردید جلو چشمم! :)
کلاس اول مدرسه ام خوب بود. خودشون تغذیه هم می دادن. بعضی روزها شیر کاکائو. گوجه سبز! :311:
فکر کنم یک بار هم موز دادن. اون موقع موز واسه خودش چیزی بودها! شایدم اشتباه می کنم و موز ندادن. بعید می دونم از این ولخرجی ها کرده باشن. ولی یک چیزهایی یادمه :)
لیوان های آب خوری داشتیم که جمع می شد! یادتونه؟
به قول شایانا قمقمه هم داشتیم :)
کلاس اول یکبار با گچ من یک کلمه بی ادبی رو زمین نوشتم. معلممون کلی دعوام کرد. یک ساعت جلوی بچه های کلاس با من حرف زد. آخرش گفت برو دست و دهنت رو بشور و بیا. باحالیش اینه که من هم رفتم دهنم رو شستم اومدم. در صورتی که اون موقع کسی اونجا نبود که ببینه من می شورم یا نه :311:
داستان این قضیه خیلی خنده داره، ولی نمیشه اینجا بگم :311:
هر وقت یک جشنی چیزی بود، باید 4 ساعت سر صف تو آفتاب می ایستادیم تا برنامه اجرا کنند!
یادتونه از کلاس سوم اجازه داشتیم با خودکار بنویسیم؟!
یادتونه از کلاس سوم اجازه داشتیم حرف سین رو به صورت کشیده بنویسیم؟
یعنی من یکبار رفتم به معلم گفتم، خانم، ما اجازه داریم سین رو بکشیم؟ گفت چجوری؟ بنویس!
نوشتم. گفت بله!
راستی شما هم می گفتید: اجازه، ما بریم آب بخوریم؟ چرا نمی گفتیم من برم آب بخورم؟
کلاس پنجم یکبار من شدم مبصر. هیچ کس به حرفم گوش نمی داد. لیست بدها می نوشتم. فکر کنم اسم همه رو نوشته بودم! یک وضعی شده بود. معلم اومد. کلی با من دعوا کرد!!! :)
دیگه مبصر نشدم.
کلاس پنجم یک پسره بود، هی پز می داد، می گفت ما از خارج کامپیوتر آوردیم. ولی تو کمد گذاشتیم. درش نمیاریم! :311:
یک بار من شدم پیش نماز. هول کردم، نفهمیدم 4 رکعت خوندم یا 5 رکعت.
بعد نماز از مکبر پرسیدم من چند رکعت خوندم؟ گفت نمی دونم. تو هر چی خوندی، منم گفتم! :311:
پیک شادی یادتونه؟!
من قشنگ تصویر خودم، زمانی که کلاس اول بودم و خونه نشسته بودم رو زمین و داشتم پیک شادی رو پر می کردم یادمه!
مدرسه ی ما یک دوچرخه آویزون کرده بودند. می گفتند هر کس 300 امتیاز بیاره، این رو بهش می دیم. حالا مثلاً بیشترین امتیازی که آدم می شد بیاره، 40-50 بود! :311:
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام
بالهای صداقت عزیز من اون خودکار های چهاررنگ یادمه چقدر خوشم میومد دیگه لازم نبود چهارتا خودکار بگیریم دستمون،با یه تیر 4تانشون میزدیم هر چند همچین کیفیت تکرنگا رو نداشتن
اوشینو فک کنم وقتی برنامه تصویر زندگی پخشش میکرد دیدم،همینطور هانیکو رو،مامانمینا قبلا دیده بودن
اون لیوان ها چقدر خوب که اقا حامد گفتی تو ذهنم نبود،یادش بخیر،طبقه طبقه بودن.
میبینم که پیشنماز هم بودی،تقبل الله برادر :)
پاییزان دستت درد نکنه چه فیلم خاطره انگیزیو اشاره کردین ،اره جمعه شبا میداد،من اون قسمتهای اخری که فیلیسیتی دنبال قاص(قاس)بود رو بیشتر دوست داشتم.
بچه تر که بودم از خاله هتی خوشم نمیومد و معنی سختگیری هاشو نمیفهمیدم همچین بزرگتر که شدم و دوباره فیلمو دیدم،نظرم در مورد خاله هتی عوض شده بود،یعنی مثبتتر شده بود،فک کنم امسال یا پارسال مرحوم شد،برای شادی روحش صلوات که نمیشه :Dیه لحظه سکوت کنین.
بچگیهای فیلیکسو دوست داشتم،شیطون بود.
یکی از فیلمهایی که نیمه های دهه هفتاد پخش شد و خیلی با اقبال عمومی مواجه شد سریال در پناه تو بود،بگمونم یکشنبه ها این سریال از کانال2 پخش میشد،اونموقع
قصه این سریال،قصه جذاب و تازه ای بود،و اغاز فصل جدیدی برای ساخت سریالهای تلویزیونی.
اولین کارهای تلویزیونی لعیا زنگنه،رامین پرچمی،پارساپیروزفر بود.
دلم بحال رامین میسوخت،ادم بدی نبود فقط بی اراده بود و دخالتهای مادرش زندگیشونو به بن بست کشوند،بنظرم برای هر سه بازیگر اصلی این سریال (جوهرچی،زنگنه،رامین پرچمی) این فیلم یه نقطه پرتاب بود،نقش محمد منصوری(جوهرچی)اصلا قابل قیاس با نقشهای دیگش نیست،هیچوقت دیگه نتونست محبوبیت اون فیلمو تو بازی های بعدیش بدست بیاره،تا مدتها جوهرچی رو محمد صدا میکردیم یادش بخیر!
پرچمی خیلی وقته دیگه نیست!
صدای ارام ودلنشین مریم افشار خیلی بکمک نقشش اومده.لبخنده کارگردان این فیلم تو یه مصاحبه ای گفته بود تا قبل ازین فیلم تو تلویزیون زیاد از اصل
زیبایی شناسانه بصری استفاده نشده بود(شما بخونین خوشگل و مانکن)ولی ما اینکارو کردیم.
که نتیجش شد انتخاب زنگنه و پیروزفر چشم رنگی!
لبخنده میگفت بعضی سکانسها برای اینکه از زیبایی چهره پارسا کم کنیم،مجبور به تعویض لباساش میشدیم،البته پارسا زیاد تو این فیلم دیده نشد چون سکانسهای مربوط به زندگی شخصیش و اینکه اونهم علاقمند به مریم افشار بود حذف شده بودن!
اون زمانها شایعه شده بود پارساپیروزفر شوهر لعیا زنگنه هست و زنگنه دختر ثریاقاسمی(فک کنم بعد فیلم در قلب من)
خلاصه این فیلم خیلی خاطره انگیزه.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...929c924088.jpg
یه اهنگ خاطره انگیز:اهنگ ای نسیم سحری از حسن همایونفال که نمیشناسمش،منکه خیلی ازین اهنگ خوشم میاد،یجورایی حس نشاط بهم میده،شما چی؟
ای نسیم سحری
پ.ن:من تو پست8 ،نوای جبهه که لینکشو دادم،پیشنهاد میکنم اونجا نوای دل رو انتخاب کنید و مورد9 نامه دختر شهید ناصری به پدر رو گوش بدین،قشنگه.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
بچه ها! سلامممممممممم!
کلی به ذهنم فشار آوردم که یه چیزهایی یادم بیاد! (:D) قابل توجه خانوم هایی که هر چند سال یکبار سنشون به عقب برمیگرده!:P
سریال پهلوانان نمی میرند رو یادتونه!
خیلی خوشم میاومد ازش!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...f06217b3d9.JPG
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...85839b218d.jpg
سریال پدر سالار هم دوست داشتم؛ بخاطر اینکه آذر (عروس آخری) اون قدر جرات مندانه خواستش رو گفت و پاش وایستاد واقعا آفرین داشت!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...76019df59a.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...80d7068f5c.jpg
سریال روزی روزگاری خسرو شکیبایی!
یادش بخیر! چقدر من از صداش خوشم میاومد؛ وقتی آروم حرف میزد!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...9a41bba284.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...025a4e132d.jpg
یادم اومد البته با کمک همکارم!
بچه ها سریال "آینه عبرت" علی! چقدر اون موقع همه از شخصیت علی خوششون میاومد؛ البته اصلا نوع شخصیتش و محتوای کلی فیلم یادم نمی یاد!
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...6f7528d049.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...c72cab79e1.jpg
وای همین جوری ذهنم فعال شده!
فیلم باغ گیلاس!
چقدر من از محسن خوشم میاومد؛ بخاطر عشقی که نسبت به مریم داشت و البته خوشتیپیش!:311:
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...c3bd15cccd.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...0a6a62d8f2.jpg
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
دل جونم بازم به تو و حافظه تو دختر خانوم 18ساله:311:
منم فیلم پهلوانان رو خیلی دوست داشتم،بخاطر اینکه همش یه دلهره و ترس همیشه باهامون بود،و تا اون اخراش نمیشد حدس زد که قاتل کیه!کلا من وقتی شخصیتهای مثبت داستان تنهایی
شب موقع میرفتن بیرون همش
میترسیدم که اتفاقی واسشون بیفته.
اصلا اونکسی که هیشکی فکرشو نمیکرد و ظنی بهش نمیرفت،قاتل سریالی بود!
اونجا بود که من به کاربرد این ضرب المثل واقف شدم:ازان نترس که های و هوی دارد از ان بترس که سر به زیر یا تو دارد!
تیتراژی که محمد اصفهانی خونده بود هم خیلی قشنگ بود فک کنم اونموقع ها هنوز مد نشده بود که فیلم خواننده داشته باشه!
عاشق فیلم پدر سالار بودم،یه فیلم کاملا ایرانی:104:(حرف نداشت)اسدالله خان(محمد رضا کشاورز)خییییلی خوب بازی کرده بود،ابهتش منو کشته بود،همیشه من نگران حال اسدالله خان بودم،بچه هاش خرابکاری که میکردن،همش میترسیدم خبردار بشه و کار دست خودش و بچه هاش بده!
من از زهرا عروس بزرگه که بچه دار نمیشد خوشم میومد و دلم براش میسوخت:302:
زهره هم که همیشه از اب گل الود ماهی میگرفت و شر بود،اذر براش راه باز کرد.
اذر رو هم مسبب تمام از هم گسیختگیهای خونواده میدونستم(قابل توجه دل :311:)
البته از خودخواهی های اسدالله خوشم نمیومد ولی خب دیگه پدرسالاری و مردسالاری بود اون دوران.
روزی روزگاری چیزی که یادمه ازش: نسیم بیگ با اون لهجش و تکیه کلام التماس نکن بود که
بدجوری سر زبونا افتاده بود.
من علی تو اینه عبرت یادم نمیاد ولی اتقی یه چیزایی ازش یادمه،قبلنا خونده بودم تو روزنامه که مردم
فک میکردن این بیچاره واقعا معتاد بوده.و براش مشکلات عدیده ای بوجود اورده بودن
باغ گیلاس هیچی یادم نیست بجز اینکه میدونم مهران مدیری توش بازی کرده بود.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام علیکم
مثل اینکه هیشکی حال و حوصله نوستالژی بازی نداره:)اشکالی نداره.
بعد مدتها و حسابی خاک خوردن این تاپیک اومدم با یه سری از یاداوری خاطرات.
سریال خانه سبز یادتونه،کار مشترک بیرنگ و رسام بعد تجربه خوبشون از همکاری تو مجموعه همسران(همسران هم خوب بود
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...66fee69d66.jpg
من اسم شخصیتها یادم مونده(خیلی مهمه این بیاد موندن اسما :D در حد کشف اتم:311:) کمال و مهین و علی(فرهاد جم فکر کنم دیگه کار نمیکنه،خیلی وقته ندیدمش) و مریم،با اینکه کار اپارتمانی بود و جای ثابت،ولی ادم حوصلش سر نمیرفت)
فیلم های اونموقع ها شروع نشده تموم میشدن،نیمساعت اینا بیشتر نمیشدن اکثرا،فرید (رامبد جوان اونموقع واقعا چقدر جوون بود:)خوشم میومد ازش تو فیلمه)یاد خسرو شکیبایی هم بخیر و نیکی:103:
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...6f27bac952.jpg
من بیشتر از اینکه خود فیلمو دوست داشته باشم تیتراژ ابتدایی و انتهاییشو دوست داشتم،اگه خواستین دانلود کنین.
تیتراژ انتهایی
تیتراژ اغازی
از سریالهای زمان بچگیهامون دنیای شیرین دریا،دنیای شیرین(که هیچوقت مثل قبلیه دوستش نداشتم)مجید دلبندم،سمندون،خوشم میومد.
یه موسیقی خاطره انگیز از بیژن بیژنی
نوایی
قصه های مجید که دیگه جای خود دارد
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...a8f3743f64.jpg
[color=#6B8E23]واقعا خیلی قصه های شیرینی داشت،همیشه گفتن که اگه این داستان هوشنگ مرادی کرمانی تو خود کرمان و مال یه نوجوان کرمانی بود نمیتونست انقدر شیرین و جذاب از اب در بیاد این اصفهانی بودن و لهجه شون:43:خیلی کمک کرده به فیلم،اون قسمتهایی که مجید میخاست برا معلم ادبیاتش بلوز ببافه یعنی بی بی ببافه،قسمت میگو :311:،قسمت جدول ضرب
و تسبیح معلم ریاضی مجید:311:(که ادم واقعا ازش میترسید) خیلی بامزه بودن،بعضی وقتا انقدر دلم بحال مجید میسوخت که،قیافشم مظلوم بود برخلاف زرنگ و سرزبون دار بودنش،بی بی هم واقعا
عالی بود،مهربون و دوست داشتنی،خیلی طبیعی بازی که نه،واقعا زندگی
کرده بود با نقشش،انگار نه انگار که اولین فیلمش
بود،پوراحمد خوب اینجا باند بازی کرده بود،همه فک و فامیلاش تو فیلم
چه بعنوان بازیگر چه پشت صحنه،بودن:311:
ولی واقعا مادرش در نقش بی بی خاطره انگیزه.
زیزی گولو اسی پاسی درا کوتا تا به تا:311: واقعا چجوری این اسمه بذهن نویسنده
این قصه های تا به تا رسیده،حمید جمالی خیلی بچه با حالی بود،چقدر من حیاط خونشونو دوست میداشتم،خانوم جمالی که نمیتونست هیچوقت اسم زیزی..رو درست بگه،من همیشه بجای اون میگفتم:311:
اقای پدر و مادر خانومی:311:قسمتایی که اقای پدر به همه چی میخندید و اون قسمتی که اقای جمالی بجای حمید مدرسه میرفت،بامزه بود و یادم مونده
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...9e076d83e5.jpg
یادش بخیر الانه دیگه فیلم خوبی برا بچه ها ساخته نمیشه،باز ما یه چیزایی دیدیم و
بهره هایی بردیم.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
قصه های مجید از همه نظر تک و بی نظیر و تکرار نشدنیه! :)
خود کتابش که واقعاً قشنگه و هر کسی نخونه از دستش رفته!
سریالش هم خیلی قشنگ بود. از بچگی خیلی قصه های مجید رو دوست داشتم.
حالا که حرف هوشنگ مرادی کرمانی شد، کتاب های خمره و مربای شیرین رو هم توصیه می کنم بخونید. البته من در زمان راهنمایی خوندم و اون موقع به نظرم واقعاً قشنگ بودند. حتماً می دهم بچه هام بخونند :)
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وقتی صفحه ی ارسال های تازه رو می زنی، پشت صحنه همدردی برای لحظاتی کاملاً مشخص می شه.
اگر دقت کنید، روی آبی پشت صحنه، یک طرح هایی هم هست که رنگشون کمرنگتره.
http://www.hamdardi.net/imgup/26486/...b58a94527b.JPG
نمی دونم چرا، ولی وقتی این طرح ها رو دیدم، یاد آدمک های بازی بوکس آتاری افتادم: :311:
http://www.hamdardi.net/imgup/26486/...2fe2682c54.jpg
:311:
حالا یا واقعاً شبیه هست، یا من چشمهام باباقوری می بینه! :)
یادش بخیر، چقدر دوست داشتم بازی کنم :)
همه اش دسته اش می شکست.
یعنی اون قطعه ی پلاستیکی که توی دسته بود می شکست و می شد عوضش کرد.
ولی باید کلی صبر می کردم تا بابام دوباره بخره :)
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
نوستالوژیک کودکی من کتاب بابا لنگ دراز بود
و
هایدی
این دو کتاب همیشه پائین تختم بود ودم دست روی زمین ولووووووووو.
آنقدر این دو کتاب را خوانده بودم که یک روز برادرم به بهانه ی تولد ده سالگی با یک کتاب هایدی جدیدو.......... کتاب هایدی قدیمی مرا از بدبختی و فلاکت نجات داد تا من دست از سر آن بردارم !
امروز هر دو کتابم را دارم . شاید بیش از دو هزار بار این دو کتاب نه چندان قطور را خوانده ام ! نمی دانم از جانشان چه می خواستم .( این حرف دروغ بزرگی است چرا که می دانم ) هنوز هم جودی آبوت را دوست دارم و به وقت دلتنگی دستم دراز می شود به سمت او .
بعدها کتاب
کتاب شازده کوچولو
و
ماهی سیاه کوچولو
کتابهایم شدند چهارتا ویلون بر کف اتاق و روی زمین .ماهی سیاه کوچولو آن روزها جز کتابهای ممنوع بود و بدبخت که شد جایگزین نداشت . اما شازده کوچولو هم مفلوک شد ........نو شد ..............کهنه شد ...........اما هنوز هم با من است و از وقتی شعورم رسید نشسته بر صدر کتابخانه
بعد از انقلاب نیشم باز شد وقتی که دیدم ماهی سیاه کوچولوی من ویترین نشین کتابخانه هاشده . چقدر دوستش داشتم . آن را هم نو نو نو کردم ( سه تا خریدم ):311:
کارتونش هم همان موقع ها نشان دادند ضعیف کارشده بود . کتابم را بیشتر دوست داشتم .
( الان توجه کردم که چه روحیه ی کنه ای داشته و دارم :311:- سر دوربین به سمت خود ====> به خاطراتت کنه ای باستان شناس عزیزم ! ) هاهاهاهاها
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
بچه که بودم شبکه ای بود به اسم شبکه آمریکا . این شبکه را همه نداشتند . زمان بودنش هم کوتاه بود چرا که مصادف شد با انقلاب و..........
اما ما آن را می گرفتیم و همه ی اخبار و فیلم و کارتون ها به زبان انگلیسی و با گویش آمریکایی پخش می شد .
فرم تلویزیون ها خیلی با مزه بود . مبله !
یادم هست کارتونی پخش می شد که تعدادی بچه ی سیاهپوست آواز می خواندند و جاز و گیتار می زدند .........اسم خواننده ی گروه مایکل بود . یک پسر بچه با موهایی فرفری و وز کرده به مدل سیاه پوستان دهه ی 70 .
همون مایکل جکسون خودمون و جسیکا جکسون و...............
کارتون های زمان بچگی ما
batman
superman
superwoman
spiderman
cinderella
Snow white and the seven dwarfs
mickey mouse
sleeping beauty
و...........
بودند . کارهای فوق العاده زیبا و شاهکارهای والت دیزنی . انیمیشن ها همه کار دست بود و...............
گاهی این مغز علیل به قیاس می نشیند ..........دلم برای نوستالوژیک بچه های این دوره می سوزد .
ما این کارتون ها را می دیدیم اما حوض و ماهی قرمز و هندوانه ی درون حوض و سماورهای جوشان و .........را هم دیدیم .
چند روز پیش دوستی در تالار از زبان دکتر فرهنگ هلاکویی نقل قولی آورد که قبلا خودم هم از دهان ایشان شنیده بودم حاکی از این که گذشته ما چیزی نبود ه جز نکبت و بدبختی و جهل !
هنوز مفتخر به زیارت دکتر هلاکویی نشده ام اما قطعا اگر یک روزی ایشان را ببینم نظرشان را در باب دامنه و گسترگی این حرف خواهم پرسید .
به نظر من نوستالوژیک های وطنی خوبی داشتیم ........همان حوض های آبی و ماهی های قرمز و قوری و سماورها و ............و گرمای نظام و سیستم خانواده
قشنگ ترین تصویر روی کره ی زمین است که از دست دادیم و بچه های ما این فضا و حس و حال را در خانه ها ندارند و برای لمس این حس به باغچه های فرحزاد و کن و فشم و................پناه می برند . چیزی که حقشان بود در خانه های خودشان داشته باشند اما از دست دادیم . خدا کنه این باغچه ها را از دست ندهیم به بهانه ی اینکه اینها هم نکبت و بدبختی و جهل آور است !
کاری نکنیم که خیلی چیزها از دست برود و بچه های ما دربه درش بیرون از خانه بشوند و سعی کنند در فضایی به غیر از خانه آن را به دست بیاورند
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وای!چقد من این تاپیک رو دوست دارم:72:.صفحه اولش که منو حسابی برد تو بچگیام دلم خواست گریه کنم:302:
بعضی از اون فیلمایی که گفتین رو من خیلی مبهم یادمه اما بعضیاشون خوب یادمه.
تو بچگی عاشق کارتونایی بودم که شخصیت اصلیشون دختر بود مثه زنان کوچک.خیلیییی دوسش دارم.مگی خانوم با موهای طلایی کتی پرانرژی و جسور سارا بانمک و شیطون و بتی اروم بیمار که انگار اخر سر تو کتابش میمیره.
عاشق اون لباسای پف پفیشون بودم.دامنایی که زیرش یه عالمه فنر داشتم با یه کلاه خوشگل روی سر.
راستی یادتونه اونوقتا مانتوها اپل داشت به چه بزرگی!!ادم رو رستم دستان نشون میداد:311:.من خیلی بدم میومد ازشوم همیشه میکندمشون.یه مدت مانتو خفاشی مد شده بود.یا کیف و کفش رنگ موزی.راهنمایی که بودم روپوش با پارچه خاویاری مد شده بود من خیلی دوسشون داشتم.
جودی ابت با اون صدای جالب و خنده های از ته دل.خیلی دوسش داشتم.
همونجور که بچه ها گفتن سیندرلا زیبای خفته هایدی سفید برفی دیو و دلبر ...دوقلوهای افسانه ای یادتونه پسره انگار چینی بود دختره اروپایی(کشورش یادم نیست) یا اون دو تا بچه خرسا جک و جیل.پینوکیو.سندباد فسقلی.وای خدا چه کارتونایی میدیدیم.فوتبالیستا با سوباسا که ده قسمت طول میکشید برسه تا دروازه بعدش 2قسمت تو هوا معلق بود تا گل بزنه:311:
راهنمایی بهم خیلی خوش گذشت.مدرسمون دور ازساختمونای دیگه بود خیلی راحت بودیم.ازصبح تا عصر مدرسه بودیم.زنگ ناهار داشتیم یه دفعه همه هجوم میوردن واسه غذا.انقد بچه های کلاس با هم جور بودیم.همیشه میگفتیم ما خیلی متحدیم.ظهرا تو حیاط مدرسه دوره میشستیم غذا میخوردیم.بعد با قوطیای خالی مایع ظرفشویی یا همون ریکا فوتبال بازی میکردیم.بعد میرفتیم تو کلاس بساط بزن و بکوب رو راه مینداختیم.:227:
سال سوم موضوع اخرین انشامون ازاد بود.همه در مورد جدایی از هم نوشتیم.هر کی میخوند بقیه هق هق گریه میکردن.:302::302:
یادتونه زمستونا که برف میبارید زل میزدیم به اسمون و برفای رو زمین رو سانت میکردیم ببینیم مدرسه ها تعطیل میشه بخصوص وقتی امتحان داشتیم.:310:
دبیرستان هروقت امتحان داشتیم و درس نخونده بودیم یه کپسول مینداختیم تو بخاری و کلاس تعطیل:227:
برف که میومد همه تیوپ و لاستیک و...برمیداشتن و سرسره بازی...
دم عید با بچه ها کلاس رو میشستیم.
وای الان دیگه دق میکنم.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وایییییییییییییییی
دستتون درد نکنه
چه خاطره هااا که برام زنده شد
چه روزاییی
چه کارتونایی
چه قدر دنیام قشنگگگگگگگگ بود
:302:
ای نسیم سحری فوق العاده بودددددد
:46:
وای منم با مدرسه رفتم فیلم کلاه قرمزی رو دیدم یادمه همه بچه ها ی عالمه خوراکی ها رنگی و خوشگل اورده بودن
تو سینما بخورن
مامان من یه لقمه کوکو سبزی داده بود ...بچه ها پاستیل و هوبی می خوردن منم خجالت کشیدم کوکو سبزیم رو در بیارم موند تو کیفم
وقتی اومدم خونه مامانم دید مونده تو کیفم کلی دعوام کرد که چرا نخوردم منم گریه کردم گفتم یادم نبودههه
انقد شعورم می رسید که نگم خجالت کشیدم درش بیارم :302: فدای خودم بشم :302:
علی کوچولوووووووووووو این مرد کوچک
http://www.pic.iran-forum.ir/images/...1cqkbiyo9t.jpg
اهنگشم دانلود کردم ولی نمی دونم چه جوری بزارم اینجا
هادی و هدی
[img]http://www.pic.iran-forum.ir/images/xo6cgkglw6h0cz5a9wt.jpg
[/img]
خیلی دوست داشتم
آق باباروووووو
یادتونه تو مدرسه دهه فجر روزنامه دیواری درست می کردیمممم......آخیییی
تو دبستان همو با فامیلی صدا می کردیم:311:
یادمه دبستان که بودم یه دوست داشتم فامیلیش بود موسوی ......
همیشه تو کلاس همدیگرو با فامیلی صدا می کردیم من بهش می گفتم موسوی
چند سال پیش .... مامانش رو تو خیابون دیدم یهوو گفتم موسوی جون چطوره:311::311::311:
این شعرو خیلی دوست داشتم اول مهر تلویزیون می ذاشت
مدرسه ها وا شده، همهمه برپا شده
با حضور بچه ها مدرسه زیبا شده..............
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...e5724aa330.gif
خیلی خوشحال شدم که دارین از خاطراتتون میگین،چقدر خوندن خاطراتتون برام جالب و شیرینه:46:
اقا حامد من بقول شما با دیدن پشت صحنه همدردی،یاد ترمه افتادم،هر کی یجور تجسم میکنه:D
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
گاهی این مغز علیل به قیاس می نشیند ..........دلم برای نوستالوژیک بچه های این دوره می سوزد .
برای دوره ما(دهه شصتیا) چطور،دلتون میسوزه؟
ما این کارتون ها را می دیدیم اما حوض و ماهی قرمز و هندوانه ی درون حوض و سماورهای جوشان و .........را هم دیدیم .
من هم به لطف خونه مادربزرگم اینا رو دیدم:43: ،اگه بتونم حتما عکس حیاطشونو که یک حوض لوزوی بزرگ وسط 4تا باغچه اطرافش هست رو موقع بهار یا تابستون که درختا سبزن و گلهای رنگارنگ و خوشگل اطراف حوض هست رو میندازم و اینجا میزارم ،ولی حیف که خیلی وقته دیگه حوض پر ِاب و ماهی قرمز نمیشه:302:
راستی انی جان از بچگی فرهیخته و کتابخون بودینا ،خوش بحالتون :104: منم بچه بودم کتابخون بودم،کتابای قطور
شاهنامه میخوندم :D،یا مثلا رابینسون کروزوئه میخوندم یا شاهزاده و گدا و ....خیلی کتاب میخوندم:311:
وای بهار جون من انقدر بدم میومد از اپل،منم همیشه میکندمشون،مامانم دعام میکرد،فک کن بچه ابتدایی باشی مانتو اپل دار :311:،انگار ادم هشتاد سالش میشد،خدارو شکر که نسل اون اپلها منقرض شد،خفاشیها هم چون مدل جدیدی بود اون زمان طرفدار زیاد داشت.
ما هم هروقت زنگ ورزش میشد یک عده ی خیلی کمی میرفتیم فوتبال بازی کنیم،البته با توپ واقعی،بچه های دیگه کلاس دعوامون میکردن میگفتن مگه شما پسرین که همش عشق فوتبالین،البته چون کم بودیم،مثلا 8 نفر اینا :311:زیاد حال نمیداد ولی باز خوب بود ما راضی بودیم،بعضی وقتها به بچه هاالتماس میکردیم که یکیتون پاشین بیایین لااقل تو دروازه وایسین کاری نداره که،اونا هم اگه میومدن همش گل میخوردن:311:،بعضی وقتا ناظمینا دعوا میکردن که ما تو حیاط مدرسه فوتبال میکنیم(سرایدار مدرسمون مرد بود،معلم مرد هم داشتیم،از بیرون هم گهگداری پدری،برادری و... میومد)همینجوری یاد فیلم ورود اقایان ممنوع افتادم:311:
من تا دوران راهنمایی یادمه که باریدن برف به دادمون میرسیدبعضی وقتها و خونه میموندیم ظاهرا،ولی از دبیرستان دیگه رفته رفته بارش برف کمتر شد و تعطیلی های اینمدلیمون هم کمتر:302:
اونزمان بیشتر از الان برف میبارید اما خیلی تعطیل نمیشدیم،اونوقت الان یه ذره برف و سفیدی میشینه رو
زمین بچه ها تعطیل میشن.
اره نازنین،یادش بخیر روزناه دیواری تو دهه فجر،من همیشه کشیدن کاریکاتور و نقاشی به اضافه طراحی جدول رو بعهده داشتم،چند وقت پیشا یکی ازین اثار باستانیمونو (روزنامه دیواری)پیدا کردم،نیگاش که میکردم کلی خندم گرفت،جدولش انقدر با مزه بود که نگو،خیلی خیلی اسون بود :311:،البته با سواد اون دورانمون افتخار میکردم که چه سوالای پیچیده ای طراحی کردم :311:،بعضی سوالا مال درسامون بود بعضیاشم اطلاعات عمومی،مثل این سوال: در ان اب میخوریم
نقل قول:
چند سال پیش .... مامانش رو تو خیابون دیدم یهوو گفتم موسوی جون چطوره
خیلی بامزه بود :311:،منم یه دوستی داشتم تو دانشگاه همه رو به فامیلی صدا میکرد،ما هم همش بهش میخندیدیم میگفتیم بابا اینجا مدرسه نیست که یکم مودبتر باش،لااقل به اسم کوچیک صدا نمیکنی :101:،یه خانومی بزار اول فامیلیمون،خلاصه یکی دو ترم انقدر روش کار کردیم و دعواش کردیم و گفتیم و گفتیم که دیگه فامیلیمونو نمیگفت :311:
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یه چیزای دیگه هم یادم اومد
اینکه شیر ها تو شیشه بودن و درشون هم باز می کردیم بعضی وقت ها سرش یکم خامه داشت ....
نوشابه خانواده نبود
پفک هم فقط پفک نمکی بود بعدش چیتوز طلایی اومد و یکم بعد اشی مشی هم در اومد که پفک اشی مشی نقره ای داشت ..دیگه نیست فکر کنم .
چیپس هم تو نایلون بی رنگ بودن یعنی از رو جلدشون چیپس ها معلوم می شد.....
کارتون خاله ریزه
http://1.uped.freeiz.com/images/1a4d5c9c78d0.jpg
وروجک و آقای نجار
[img]http://1.uped.freeiz.com/images/87408522c31e.jpg
[/img]
دیگه
قصه گو قصه می گفت..........
زیر گنبد کبود
روبه روی بچه ها
قصه گو نشسته بود
قصه گو قصه میگفت
از کتاب قصه ها
قصه های با صفا قصه های آشنا
قصه باغ بزرگ
قصه گل قشنگ
قصه شیر وپلنگ
قصه موش زرنگ
آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست
زیر گنبد کبود شهر خوب قصه هاست
............
یک شعر هم ماله رادیو بود ....شب بخیر کوچولوو:302:
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره مهتاب بالا، لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی، لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی، لالا لالایی لالا لالایی، گل زود خوابید مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه، گل زود خوابید مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه، لالا لالایی لالا لالایی....
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
[align=justify]میخواهم امشب تمام خاطرات کودکی ام را قابی کهنه بگیرم و بر سر دیدگانم بیاویزم تا فراموش نکنم روزی بقچه ی وجودم پر از نان و پنیر احساس بود و جیبهایم پراز کشمش رسیده ی محبت. میخواهم امشب دوباره کفشهای کودکی ام را بپوشم تا شاید باغچه جایی برای بازی من داشته باشد. میخواهم تمام کودکی ام را مرور کنم و تمام ثانیه هایش را در ذهن بیاورم. میخواهم بی دلیل همه را دوست داشته باشم. میخواهم دوباره روزهای کودکی را طی کنم تا اگر دستم لرزید و چیزی شکست به پای کودکی ام بگذارند.اگر اشکی ریختم به پای گرسنگی ام و اگر فریادی کشیدم به پای لجاجتم. امشب میخواهم همان کودک دو ساله ی چهار دست و پای عاشق باشم که بر پله ی اول باز مانده است.......
یـــــادش بخیــــــر
وقتی زمستونا میرفتیم روستا، همه کرسی میزاشتن
کرسی ذغـــــالی
میرفتیم خونه مادربزرگ (بهش میگفتیم عزیــــزخانـــوم)، میرفتیم زیر کرسی
قشنگ میشد پارادوکسو احساس کرد ...
اتاق ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ... ... ... کله ت یخ میزد اما پاهات از زیر داغ بود
چند تا سیب زمینی هم مینداختیم توی اون منقلش ... قشنگ مغز پخت میشد ...
یادمه بعضی وقتا که تازه میخواستن کرسی بزارن کلی مراسم داشت
اول باید خاکه زغال میاوردن یعنی زغالی که پودر ِ پودر شده بود
یادمه ما اونروز عشــــــق میکردیم
اون خاکه زغالا رو با آب گلوله میکردیم ...... سیـــــــــاه ِ خالی میشدیم ... گَنـــــد ، چــــــرک ِ چــــــرک
بعد گلوله هارو میچیدیم توی آفتاب تا خشک بشه
بعد میزاشتیمشون زیرزمین روزی دو سه تاشو میزاشتیم توی منقل زیرکرسی
عزیزخانوم کلی بهمون میرسید، مخصوصا منو خیلی دوست داشت چون بین نوه هاش از همه آرومتر بودم
برامون انـــــــــار دون میکرد با گُلپـــــــر ...
باقـــــــالی میپخت با سرکـــه فـــــــــراوون ...
دور کـــرسی میشستیـــــم و میخوردیــــــم اونم برامـــــون قصـــه میگفت :302: هِـــــــیییییییی
یه تلویزیــــــون قدیمی داشت بـــــزووور دو سه تا کانـــــال میگرفت با کلی برفــک
میــخ همون میشدیم کارتــــون میدیدم ، led و از این خبرا نبــود !!
یـــه اتـــــاقی داشت ســـــرد ِ ســـــرد مثه یخچــــال، از سقف چندتا نخ آویزون کرده بود و بهشون انگــور وصل کرده بود تا خشک بشه و بشن کشمش ... کشمشاش مثه قنـــد شیرین بود!!
یکم تاریک بود ... اون ته اتاق چند تا کوزه سفالی داشت که ماها میرفتیم براش از چشــــمه آب پرمیکردیم
آب خُنــــــــــــــــــــــ ــــــک تو کــــوزه سفــــــالی ... چه کیـــــــفی میــــداد :310:
چیپس استقلال ـ بیسکویت مادر ویتانا ـ تافی شیری مینو (روش عکس گاو بود) ـ پفک کامک (حلقه ای بود) ـ آدامس خرووس ـ یـادمه اونموقع کاکائو hobby دونه ای 50 تومن بود، کاکائو metro صد تومن(بیشتر بچه پولدارا مترو میخوردن)
راستی اون موقع بنـــــــزین لیتـــــــری چنـــــــد بود !!!؟؟؟؟؟ ... یادم نیست، اما فکرکنم خیلی ارزون بود
سرظهر که میشد یه گچ برمیداشتیم میرفتیم تو کوچه با دوستامون رو آسفالت لِـــی لِـــی میکشیدیم بازی میکردیم
یادمه اونموقع بازی مورد علاقه پسـرا کـــــارت بــــــازی بود !!
میومدن دم درخونه میشستن با دست محکم میکوبیدن روی کارتها تا برگرده ...
یه مدل دیگه شم بود فکرکنم مال تیمهای فوتبال بود، بـــــــرزیــــــل دست هرکی میفتاد بُرده بود!! چون هم تعداد باختش کمتر از همه بود هم تعداد بردش بیشتر بود، تعداد گلهای زده، گل های خورده...یه عکسشو پایین گذاشتم
هروقتم کارتون فوتبالیستها پخش میشد بعدش پسرا میومدن توی کوچه فوتبال بازی کنن جَــو میگرفتشون میخواستن مثه سوباسا برگردون بزنن خاک خالی میکردن خودشونو ...
هروقت وفات بود تلویزیون کارتون میتـــی کــــومــــون میذاشت!!!
ما بچه های دهــــه 60 زندگیمون از همه ساده تر بود
توی جنــگ بدنیـــــا اومدیــــم، بعدش که رفتیم مدرسه همه دفتر و کتابامون کـــــاهی بود، تازه باید هم جلدشون میکردیم هم دفترامونو خط کشی میکردیم آخه خط حاشیه نداشت ...
یکم بزرگتر که شدیم یه اسباب بازی جدیـــــد اومد ....... آتـــــــــــــــــــاری
یکم پول میخواست اما هرجور بود مامان بابامونو راضی کردیم ... عاشق بازی هواپیماش بودم
چه روزایی بود ...
http://www.upsara.com/images/tbu6hitpgs79nwy9q2t3.jpg
http://www.upsara.com/images/jbf36bmdqez0hgvqzxc6.jpg
http://www.upsara.com/images/42jcql616p9s1pdd2kh.jpg
http://www.upsara.com/images/c80iagllta8umqgrpxw.jpg
http://www.upsara.com/images/azl539ufo3d1i8aagfjm.jpg
http://www.upsara.com/images/e3u5wfrbyd66c013xvdo.jpg
آخرش نفهمیدم چرا این شعر از کتاب دبستان حذف شد؟
این سوالم جزء سوالات بی پاسخ تاریخ موند !!!
http://www.upsara.com/images/fp4cxnc553ds4a9d8sw.jpg
راستی هرکی گفت عکس زیر کارتون چی بود، جایــــــــزه داره ؟
http://www.upsara.com/images/vqdowg5f46rjwxx1bsi.jpg
اینم آهنگای بچگیمون
علی کوچواو
بچه های کوه آلپ
بابا لنگ دراز
هایدی
هاکل برفین
خونه مادربزرگه
مهاجران
نیک و نیکو
باخانمان
شب بخیر کوچولو
زی زی گولو
[/align]
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام چه تاپیک قشنگی شده منم بگم
وای از برف و تعطیلی مدرسه ها نگید که داغ دلم تازه می شه , بعضی وقتا وقتی برف میومد فقط بعضی مناطقو تعطیل می کردن مثلا 1- 5. اونوقت همه ی بچه های محل ما تعطیل می شدن فقط من باید می رفتم مدرسه ! خیلی ظلم بود.
یادتونه واسه عید بهمون پیک شادی می دادن ؟ چقدرم اسم بی مسمایی بود! یادمه یکسال عید سال ببر بود اونوقت توی همه ی صفحه های پیک پلنگ کشیده بودن.:311:
کارتون هارو هم که همه گفتن من زنان کوچک و بابالنگ دراز و ممل و چوبین و حنا و ... دوست داشتم.
روز معلم اجازه نداشتیم کادو ببریم فقط گل یا کارت تبریکی که خودمون درست کرده بودیم از چند روز قبلش زنگای تفریح با بچه ها کارت درست می کردیم . توی تخم مرغ خرده کاغذ رنگی می ریختیم تا وقتی معلممون اومد تو کلاس بالای سرش بشکونیم. یک شعر هم می خوندیم در وا شد و گل اومد, خانم (اسم معلم) خوش اومد............
چه بازی هایی می کردیم توی مدرسه : لی لی – یه بازی بود بهش می گفتیم شیطون فرشته یادتونه چجوری بود؟ وسطی - انواع استپ – یه بازی بود فکر کنم بهش می گفتیم رنگ و وارنگه – یک بازی دیگه هم بود که اولش یک شعر داشت :پی پی پینوکیو پدر ژپتو هی .... – اون بازی که اولش می خوندیم سلام سلام خاله بزغاله...! – توی کلاس هم شهر و کشور بازی می کردیم فکر نمی کنم الان بچه ها از این بازیا بلد باشن.
بعد ها که آتاری اومد ماریو بازی می کردیم یکی از افتخارات این بود که کسی جای اون قارچ مخفی سبزا که به آدم عمر می دادو بلد باشه! یه بازی دیگه هم بود که باید با تفنگ مرغابی می زدی بعد اگه تیرت خطا می رفت یک سگ خنگ از لای سبزه ها میومد بیرون بهت می خندید:)
کتابم می خوندم قصه های من و بابام رو دوست داشتم کتاب داستان آن خمره و قصه های مجید هم که آقا حامد گفت واقعا قشنگ بود سروش کودکان هم می خوندم یکبار یک داستانی داشت مهتاب در اتاق سربی یه همچین اسمی داشت بعدها هرچی گشتم هیچ جا پیداش نکردم.
یخمک و نوشمک یادتونه؟ نوشمک ها روی جلد روش عکس خرس های کارتونی داشت طعم های مختلف داشت صورتیش مزه ی بوی مایع ظرفشویی می داد:311:
یادتونه از کلاس سوم اجازه داشتیم با خودنویس بنویسیم؟ از کلاس پنجم دبستان هم اجازه داشتیم ساعت مچی ببندیم اونم فقط واسه امتحان نهایی!
مدرسه شما هم بهتون کارت امتیاز می داد؟ ما آخر سال با اون کارتها می تونستیم از مدرسه لوازم تحریر بخریم جامدادی کلی امتیاز می خواست یک بار من امتیازم به جامدادی رسید بعد نخریدم چون می خواستم واسه برادرم هم یک چیزی بخرم واسش یک پاک کن خریدم ازونا که بوی شوکولات می داد. هنوز دارتش. چقدر اون موقع ها خواهر گلی بودم.:72:
راستی اون احیانا آقای سکسکه نبود؟
.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
[align=justify]یادش بخیر بازیهای اون دوران
بچه ها بستنی کیـــــم یادتونه؟ دوقلـــــو بود.
یادتونه ویدیو ممنوع بود!!؟
مثلا میخواستیم فیلم VHS ببینیم باید میرفتیم یه ویدیو از یکی قرض میگرفتیم بعد می پیچیدیمش لای بقچه!! قایم میکردیم زیر بغلمون میاوردیم خونه که یه فیلم کارتون ببینیم!! الان تو خیابون از در و دیوار cd آویزونه!!
یادتونه کارتونای ویدیوئی ته همشون تام و جری داشت؟ :311: مثلا کارتون تموم میشد اما فیلم هنوز مونده بود تهش تام و جری ضبط کرده بودن یهو وسط تام وجری دور VHS تموم میشد!!
تیــــــله بازی ... :310:
راستی هدیه خانوم درست حدس زدی :43:
کارتون آقای سکسکه (hiccup)
خوشم اومد حافظت قویه :104: :104: :104:
الوعـده وفــــــــــــا
اینم جایزت
البته اینو میزارم واسه همه بچه ها بیاد اون روزا
قصه های بسیار خاطره انگیز دوران بچگی که از رادیو پخش میشد
بهار کیه بهار چیه
حالا بگو جایزه چی میخوای هدیه خانوم؟ :72:[/align]
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یادم میاد سنین دبستان یه آدماسایی بود توشون عکس فوتبال بود چندتا می خریدیم عکساشو بهم نشون می دادیم
اگر کسی عکس یه چهره معروف یا یه صحنه خاصی داشت احساس غرور می کرد.دیگه اینکه عکسا رو هم می ذاشتیم
بعد کف دستمونو قوس می دادیم می زدیم روش هر چندتا بر می گشت مال خودش می شد.بازی های دیگه مونم تابستونا
صبح فوتبال عصر دوچرخه غروب تا 9 قایم موشک.قایم موشکونم عالمی داشت.
گله مریم اتقاقن دیروز داشتم بهش فکر می کردم که چظوری می ساختنش کارش چی بود.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
بهار کیه بهار چیه!
یاد این آهنگش بخیر!
شبها می گذاشت.
لالا لالایـــــــــی :)
چوبین یادتونه؟
من همیشه فکر می کردم پسره.
قسمت آخرش فهمیده بودم دختره، اینقدر حالم گرفته شده بود! :311:
قدیمها یک مردی بود، چرخ فلک داشت. تو خیابونها راه می رفت، بچه ها سوار می شدند. با دستاش می چرخوند!
فکر کنم هر بار 5 تومان! :)
آخرین بار که سوار شدم رو یادمه. وقتی سوار شدم، به زور اون تو جا گرفتم. بعد نگاه کردم، دیدم همه از من کوچک تر هستند. خجالت کشیدم و دیگه سوار نشدم :)
یادتونه باید دفترهامون رو خط کشی می کردیم؟!
شادونه یادتونه می خوردیم؟ تو ظرف سفید (یا بی رنگ) پلاستیکی بود!
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
فرهنگ 27
اون کاغذا رو می ساختن رو هر سمتش اسم یه حیوون رو می نوشتن یا ی صفتی
بعد بهت می گفتن کدوم رو می خوای چند بار مثلا می گفتی این،7 بار
7 بار اونو باز و بسته می کردن و در می اومد مثلا تو موشی یا.........هرچی که توش نوشته:311:
دیگه از بازی ها
ی بازی بود اسمش بود تخم مرغ گندیده بوی گلابی می ده :311:
وقتی از طرف مدرسه می بردنمون اردو
بعد حتما باید قبلش رضایت نامه ولی رو می اوردی !
یه فرمی بود می دادیم به عنوان رضایت نامه پر کنن ...
من یه بار رضایت نامم رو جا گذاشتم ....انقدر گریه کردم
فکر کنم الان هم باشه البته.
ی چیزایی هم مود شده بود همه می خریدن اسمش توپک بود خیلی خوشگل بودن ریش ریشی بودن
از کش درست شده بودن ....برای وسطی هم کاربرد داشتن ..به عنوان توپ وسطی
وای hamed65 من الان فهمیدممم چوبین دختره بوده!!!!!!!!!!!!
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وای چه تاپیک قشنگی
دست هتون درد نکنه
دخترا یادتونه با گلبرگ گل ها واسه خودمون لاک درست میکردیم?
اسم فامیل یادتونه؟من خیلی دوسش داشتم
جایزه ها رو تو صف میدادن
اجازه نداشتیم غیر از شلوار مدرسه شلوار دیگه ای بپوشیم,یک بار من میخواستم تیپ بزنم شلوار لی پوشیدم,این قدر دعوام کردن
زنگ های ورزش باید همیشه لباس ورزشی میداشتیم مخصوصا کفش و شلوارش
همیشه اول مهر که میشد آرزومون این بود که زودتر برنامه درسیمونو بدن ببینیم هر زوز چی داریم,من که عشق ورزش بودم
شامپو گلرنگ خیلی معروف شده بود اون موقع ها,چشمم نمی سوزوند.
این یکی چی:
آقای دکتر مردم از نردبون سر خوردم
چرا هستی ناراحت جبران میشه خسارت
وای چه قدر دوست داشتمش
یا
چی شد ای باغ امید کارت به این جا کشسد
دیدم اجاق خاموشه کتری چایی روشه تا کبریتو کشیدم دیگه هیچ چی ندیدم
الان 3.4 ,5 روزه سرم داره میسوووووووووووووزه
وای آهنگش هم هنوز تو ذهنمه
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
این شعر یادتونه؟
پشت درای بسته
ای کیو سان نشته
سایو نوار گذاشته
شینسه داره می رقصه
شونل می گه یایویی
فدات بشم الهی
استاد بزرک
بالا سر ای کیو
ای کیو می گه
ولم بکن
تو رو به خدا مامان و بابا
بانوی بزرگ از راه می رسه
می گه ای کیو سنگی کومارو
اینم بود
پشت درای بسته
هوسانیان نشسته
هوسانیان یک زنه
یک زنه شمشیر زنه
دو شمشیر می زنه
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وای منویاددوران بچگیم انداختید.ایام فجرکه میشدسالن وکلاسهاروبااون عکسهای مثلثی ازامام خمینی تزئین می کردند وهرروزم کلاسهامونوتک زنگ می شد:227:وبرنامه وسروداجرامی کردند.:123:
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام علیکم جمیعا و رحمة الله
امروز میخواهم در مورد فیلمی بنویسم که فوق العاده دوستش دارم و حتما شماها هم دیدید و دوست میدارید،یکی از فیلم های موفق دهه هفتاد،سریال امام علی(علیه السلام) به کارگردانی میرباقری بود که سال76 از شبکه 1پخش شد.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...49a098a031.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...8676011bb6.jpg
چون قبل این فیلم هیچ نمونه اینمدلی ساخته نشده بود حساسیتها روش
زیاد بود،یک اشتباه در ساخت فیلم میتونست احساسات شیعی مردمو تحریک کنه(مخصوصا که ملت ایران ارادت ویژه ای به امام علی :46:داشتند و دارند)ولی واقعا خوش ساخت بود و با استقبال مردم مواجه شد و بنظرم هیچکدوم از ساخته ها بعد از این فیلم در مورد امامان یا با محتوای مذهبی در حد و اندازه های
سریال امام علی نبودن و این مجموعه یک سر و گردن از همه این فیلمها بالاتر بوده است.
میرباقری گفته بود که در بیشتر ِفیلم،از تخیل خودش در جان دادن به شخصیتها بهره برده،و الحق که دیالوگ نویس قهاری هستن چون دیالوگهای این سریال فوق العاده بود.
در مورد بازیگرا میشه گفت اکثرشون تو حافظه مردم با نقشهایی که تو این فیلم ایفا کردن به یادگار موندن مثل:بهزادفراهانی(معاویه)مر وم فتحی(در نقش عمر و عاص که واقعا خصوصیت زیرکی و حیله گری این شخصیتو خوب به نمایش گذاشته بود)داریوش ارجمند(مالک اشتر،من عاشق این شخصیت بودم،واقعا چه ابهتی داشت و چه انتخاب خوبی بود)ویشکا اسایش(قطام)شریفی نیا(ولید که همیشه ی خدا مست بود،فکر کنم از این فیلم،معروف شد)اصغر همت(مروان)و...
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...abda6b814a.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...9a4b5c5897.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...890777af26.jpg
ویشکا اسایش نقش قطامو خیلی قشنگ ایفا کرد و اون اخرای
سریال هم،همه بخونش تشنه بودن،اون سکانس نماز ابن ملجم ملعون و عشوه گری قطام
با لباسای یکدست سفیدو به دونیم کردن سیب سرخ تو هوا با شمشیر مگه میشه از یادها بره؟!
فکر کنم چند سال بعداز پخش این فیلم، تو یه برنامه تلویزیونی
شبانه که 5شنبه ها از شبکه3پخش میشد اسمش هم پنجره بود،اسایش میهمان
برنامه بود،اصلا من نشناختمش،قیافه خودش خیلی با قطام فرق میکرد،قطام خوشگلتر بود:311:
ایفای ِنقش مالک اشتر با صدای اسماعیلی خیلی دوست داشتنی بود!
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...b6e32805ec.jpg
من واقعا به این بازیگرا حسودیم میشه :302:که میتونن نقش های
ادمای بزرگ و اینچنینی رو بازی کنن و واقعا افتخاریه،سکانس کشیدن تیر از دست مالک
توسط امام خیلی زیباست،جناب داریوش ارجمند خوش بحالت،ببین نقش کیو بازی کردی!
سکانسی که محمد پسر علی ناراحته ودلگیره از اینکه چرا فرزند حضرت فاطمه نیست تا مثل
حسنین به محضر پدر فرا خوانده بشه،واقعا گریه اوره.
موسیقی فیلم هم که بینطیر بود،مطمئن نیستم،ولی فکر کنم کار فخرالدینی بود.
تیتراژ فیلم امام علی
سه تا لینک فایل صوتی از دیالوگهای این فیلم میزارم،(خیلی زیبا هستند)انشالله که گوش بدید و لذت ببرید.
ويشكا آسايش با صداي مينو غزنوي و فخري خوروش(دایه ولید) با صداي رفعت هاشمپور.
بهرام زند و اسماعیلی
صدای اسماعیلی در نقش مالک اشتر(حکومت)
خطبه جهاد با صدای خسرو شمشیرگران
راستی این نقش ِمالک،منو یاد جناب حمزه تو فیلم محمدرسول الله(ص)به کارگردانی مرحوم عقاد(با بازی فوق العاده انتونی کوئین و باز هم صدای منوچهر اسماعیلی)میندازه،این فیلم خودش واقعا نوستالژیک و
جذاب و زیباست،موسیقی و دوبله و فیلمبرداری و صحنه های جنگ عالیه :104:
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...10f04012d4.jpg
تو فیلم پیامبر رو نشون نمیدن،و دوربین این نقشو ایفا میکنه و از امام علی شمشیر ذوالفقارش دیده میشه.
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...80d7e9a8f0.jpg
دیالوگهای خاطره انگیز این فیلم:
اسماعیلزاده(حمزه)
عمار،یاسر،سمیه،با گویندگی های آرشاک ، ایرج رضایی و بدری نوراللهی.
هند بالای جنازه حمزه
یکی از لحظات زیبای فیلم با صدای پرویز نارنجیها
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
ی نوستالژی از زمان مدرسه مون
جامدادی هایی بودکه درشون آهن ربایی بود
بعضی هاشون خیلی پیشرفته بود و خوشگل بود
بعدش جامدادی های فلزی مد شدن ...
الان دیگه از اون جا مدادی آهن ربایی ها نیستش
همه زیپی شدن بیشتر
خیلی دنبالش گشتم تا این رو یافتم بالاخره از وبلاگ ی خانم به نام مسافر1.نی نی وبلاگ
http://1.iped.netii.net/images/4939072217b4.jpg
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یه زمانی چه اسم و رسمی داشت.
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
-
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما