-
لطفاً بگوييد چه كنم؟+
سلام
من 26 سالمه و دو ساله كه با شوهرم كه 31 سالست عقد كرده ام و يك ساله تو خونه خودمم. من و شوهرم هر دو تحصيلات عاليه شغل خوب و خانواده هاي خوبي داريم. ما سنتي و با نظر خانواده هامون با هم ازدواج كرديم اما بعد عاشق هم شديم و باهم زندگي خوبي داشتيم ولي از همون ابتدا مشكل ما مادر شوهرم بود.
اون زن خوبيه و هميشه بهمون محبت كرده ولي انتظار داره ما هميشه تعطيلاتمونو با اونا باشيم؛ مسافرتامونو تا جاييكه ممكنه با اونا بريم؛ در مورد خريد هر چيزي براي خودمون يا خونمون نظر شو بپرسم و...
منم خيلي به اين موضوع حساسم. تا جاييكه تونستم رابطمونو باهاشون كم كردم و هميشه هم در حال غر زدن به شوهرم از دست مادرشم. اون هميشه ازم خواسته تحمل كنم و كوتاه بيام اما من نتونستم.
تا حدوداً بيست روز پيش كه سر همين موضوع با شوهرم دعوا كردم و از روي عصبانيت مامانشو فحش دادم اونم به خونواده من توهين كرد و همين انقدر عصبانيم كرد كه بي توجه به التماساش چمدونمو بستم و رفتم خونه مامانم اينا.
نتيجه قهرم اين شد كه رفت به پدر مادرش هر چي پشت سرشون تو اين دو ساله گفته بودم گفت و با وجود اينكه هميشه به من مي گفت از زندگي با من خوشحال و راضيه بهشون گفته دو سال بوده غر زدنامو تحمل مي كرده و ديگه نمي تونه. من به توصيه خانوادم زنگ زدم ازشون عذرخواهي كنم اما مادر شوهرم هرچي از دهنش دراومد بهم گفت و تلفونو قطع كرد.
من كه همسرمو دوست داشتم و از كارم پشيمون شده بودم با شوهرم تماس گرفتم و گفتم كه مي خوام برگردم و جبران كنم اما اون گفت در صورتي حاضر به ادامه زندگيه كه جلو پدر و مادرامون ازشون عذرخواهي كنم و قول بدم وگرنه طلاق. قبول كردم ؛مادرش حاضر نشد منو ببينه اما جلو پدرش و پدر مادر خودم عذرخواهي كردم و به شوهرم قول دادم هرچي خواست انجام بدم و غر نزنم و مادرش اينا هرچقدر خواستن بيان و بريم و هركار خواستن انجام بديم.
ما واقعاً همديگرو دوست داشتيم و باهم خوب بوديم فقط من گاهي از دست مادرش ناراحت مي شدم. اما اون روز همسرم جلو همه گفت كه اصلاً با من خوشبخت نبوده و من آدم خودخواهي هستم كه هميشه در حال قهر و دعوا باهاش بوده ام.
به هر حال اون روز ظاهراً مشكل حل شد اما ديگه بهم نگفته برگردم خونم. چون مادرش از دست من ناراحته نه بهم زنگ مي زنه و نه خبري ازش دارم. موندم بلاتكليف خونه بابام.
من قبول دارم اشتباه كردم. من دلم مي خواست اوايل زندگيم فقط با شوهرم باشيم اما ظاهراً اين حقو نداشتم. اما حالا كه قبول كردم طبق خواست مادرش زندگي كنم باز مامانش كوتاه نمياد و نمي زاره بريم سر خونه زندگيمون.الان بيست روزه هيچ خبري از هم نداريم.موندم اون كسي كه مي گفت يه لحظه بي من نمي تونه بمونه چرا انقدر عوض شد؟
من نمي خوام زندگيم از هم بپاشه. لطفاً بگين چيكار كنم؟
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
چي بگم والا اينجاست كه مي گن از كاه نبايد كوه بسازيم
ولي بهترين كار تحمله بايدصبر داشته باشي يك وقت ممكنه اگه بيش از حد ازشون بخواهي ببخشيد ببخشيد پرو بشند و اونوقت تا اخر عمر روي سرت سوار شن و بگن كه خودت اينجوري قبول كردي . شوهرت اگه واقعا دوست داشته باشه مي ياد دنبالت درسته تو كار درستي نكردي ولي خب معذرت خواهيت هم كردي و كاري كه خواسته بود انجام دادي حالا بهتره كمي صبر كني و بزاري زمان خودش همه چيزو حل كنه مطمئنا اگه زندگيشو و زنشو دوست داشته باش اقدام مي كنه تو هم فقط از خدا كمك بخواه و از اون معذرت خواهي كن و با او عهد و پيمون داشته باش تا كمكت كنه يادت نره بهترين كسي كه مي تونه به ادم كمك كنه خداست اگر تا حالا هم اينكارو نكردي همين حالا انجام بده
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
مستانه جان عزیزم سلام :
وزودت رو به تالار تبریک می گم . انشاء الله که زود مشکلت حل بشه .
اشتباهات زیادی کردی
1-نباید اینقدر شکایت مادر شوهرت رو می کردی
2-نباید به مادر همسرت توهین می کردی چون مادر همسرت مثل مادر خودت می مونه و از سر دلسوزی و تجربیاتی که داره می خواد به شما کمک کنه ولی شاید درست نتونه مقصودش رو برسونه و برداشت شما این بوده می تونستی با محبت و بدون قر زدن توی دل مادر و شوهرت جا باز کنی و با سیاست بیشتری برخورد می کردی خطای بعدی رو همسرت انجام داد که به جای حل این مشکل و آروم کردن شما متقابلا توهین کرده و هرکدام از شما جوری این قضیه رو به نفع خودتون تموم کردین و به هر حال جوری وانمود کردید که توی این قضیه بی تقصیر بودین در صورتی که هنوز درست همدیگه رو نشناختین به جای قر زدنها می تونستین جور دیگه ای برخورد کنین به هر حال گذشته ها گذشته و شما می تونین از نو شروع کنین می تونین با پدر شوهرتون صحبت کنین تا با مادر همسرتان صحبت کرده و ایشون رو آروم تر کرده و شما با خرید یک هدیه از مادر شوهرتون عذرخواهی محدد کنید عزیزم گذشت رو سر لوحه زندگیت کن انشاء الله مه موفق باشی
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
با سلام و تشكر از شما عزيزان
من قبول دارم اشتباه كردم و خيلي بي سياست عمل كردم اما براي رفتارم عذرخواهي هم كردم. ديگه دلم نمي خواد خودمو كوچيك كنم الان شوهرمه كه بايد بياد دنبالم. واقعاً نميتونم بفهمم چرا اينكارو نمي كنه ؟ وقتي اون روز جلو پدرش و پدر مادرم همه چيز حل شد و ظاهراً آشتي كرديم ؛بهم گفت دو روز ديگه هم فكركن. من كه مي دونستم اين حرف مامانشه كه يه مدت دور از هم بمونيم گفتم كه فكرامو كردم اما پدرش گفت دو روز هم فكركن و رفتند و حدود سه هفته است كه خبري نشده ازشون.يعني واقعاً منتظرن من تماس بگيرم؟ اگه زنگ زدم و گفتن يه ماه ديگه هم بمون فكر كن چي؟
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
سلام دوست خوبم
يه كمي تحمل كن و كاري نكن. بذار عصبانيتشون بخوابه. الان هر كاري بكني، نتيجه منفي ميده
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
با سلام
مسلماً كارت درست نبوده ولي همسرت هم خيلي بي انصاف هست و به نظر مي آيد از قدرت و اختياراتي قانوني كه چندان هم عادلانه نيست سوء استفاده مي كند . چراكه اين حق هر زني است كه زندگي مستقلي داشته باشد و آنقدر عرصه را بر تو تنگ كرده اند كه رفتار ناشايستي انجام دادي و حالا هم فقط تو هستي كه بايد تنبيه شوي ! خيلي دلم گرفت . واقعيت اين است كه بعد از اين هم همان شرايط را با سركوفت و زخم زبان بيشتربايد تحمل كني چون مي دانند كه دلت نمي خواهد كه از آن زندگي خارج شوي و پرده اي كه بين شما بوده از بين رفته است . به همين دليل است كه اكثر زنهاي ايراني همه چيز را تحمل مي كنند چون مي دانند اگر حقوق خودشان را بخواهند بايد بهاي گزافي بپردازند و آن هم بدون نتيجه .
با اين همه بهتر است اينقدر خودت را كوچك نكني و بيش از اين التماس نكني .
راستي آيا او هم كه به خانواده ات بي احترامي كرده از آنها عذر خواهي كرد؟
او هم نمي خواهد زندگيش را خراب كند پس كمي متعادلتر برخورد كن و اينقدر هراسان مباش .اگر در خانواده آنها آدم مطمئن و ريش سفيدي وجود دارد از او كمك بگير.
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
عزيزم صبر داشته باش گفتم كه شايد درست نباشه اينقدر تو بري جلو يك كم تحمل كن و اجازه بده كه اعصبانيت اونها هم بخوابه . اگر هم خواستي خودت ديگه اقدام نكن به مادر يا پدرت بگو ولي باز هم من عقيده دارم كه كمي صبر كني
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
با سلام
منم باهاتون موافقم؛ صبر ميكنم تا اون پيشقدم شه. درسته خيلي بهم سخت ميگذره و واقعاً از برخوردش شوكه ام اما چاره اي جز تحمل نيست.
در مورد عذرخواهي اونم بايد بگم كه گفت "تو دعوا حلوا پخش نمي كنن؛ اول مستانه شروع كرد منم عصباني شدم" همين. ريش سفيد فاميل اونام پدرشه كه نميدونم چرا اقدامي نميكنه. البته پدرشم مثل خودش گوش به فرمان مادرشوهرمه.
بازم ممنونم .
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
سلام به مستانه عزیز:
حقیقتش اول که نوشته های تو رو خوندم توی دلم کلی سرزنشت کردم و گفتم چرا اینقدر راحت زندگی خودش رو متزلزل کرده...ولی خوب حقیقتش اصلا جای صحبت در مورد این جیزا نیست الان وقت حل مساله است.. من با هنرمند عزیز موافقم...اما این رو هم میدونم که گاهی بعصی از سکوتها و تاملها نتیجه عکس میده.... همسر شما نباید بعد از این همه سکوت اینقدر خشمگین و بی مهابا برخورد میکرد و جزیئات این زندگی چند ساله رو برای نزدیکانش آشکار میکرد ولی خوب معمولا کسانی که ناراحتیهای خودشون رو بروز نمیدن و همیشه تحمل میکنن بالخره یک روز توانشون تمام میشه و اینطور اشتباه به قول معروف منفجر میشن///
شما الان با یک نفر طرف نیستین....همسرت ..مادر همسر ..پدر همسر و خانواده اون که همیشه شما رو مثل دختر خودشون دوست داشتن از دست شما دلگیرن//// مادر ایشون نسبت به این کارهای شما کم توقعیش شده//// خوب یک جورائی حق داره... درسته با دخالتهاش آرامش شما رو بر هم میزده اما همونطور که خودت گفتی فقط قصدش مادرانه بوده پس باید شما الان هم مثل مادرت باهاش برخورد کنی.. پس از یک ریش سفید کمک بگیر و خودت مستقیم جلو نرو از اون بخواه که جلو بره ولی بدون که این بار بسیار عاقلانه باید پیش بری...
شاد و سعادتمند باشی
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
من با چگونگی پوزشخواهی شما اصلاً موافق نیستم و البته این از گذشت و فهم و بزرگی شماست که با آنان چنین برخورد منعطفی را داشته اید.نمی دانم نباید شتابزده شوم،چون مسأله زندگی مشترک شما در میان است،ولی اکنون که حرمت شما دریده شده است و وابستگی احساسی شوهر شما به مادرش نیز به خوبی هویداست،آیا نمی پندارید که اندکی و فقط اندکی باید واقع بینانه تر بیندیشید؟
مادر ایشان نباید با شما چنین برخوردی را می کرده اند و شوهر شما هم نباید در حضور خانواده اش آن رفتار را و پیش از آن نیز انتقال همه حرفهای خصوصی شما را به مادرش . . . .
مشکل اصلی در سنتی بودن خانواده های شما(خانواده شما به دلیل عدم حمایت از شما و خانواده همسرتان به جهت رفتار مستبدانه مادر شوهرتان و وابستگی شوهرتان به آنها) است و عدم شناخت کامل شما از آنها؛
بنده اما برعکس دوستان می گویم که باید محتاط تر باشید!!دارم من من می کنم که به شما بگویم:با تمام عشق شما به شوهرتان و** وابستگی و نه عشق او** به شما،باید به اساس این رابطه با کمک یک مشاور مجرب دوباره نگاهی کنید.
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
مستانه جان سلام
متاسفم برای من هم چنین مشکلی پیش آمد با این تفاوت که من قهر نکردم او قهر کرد و به خانه پدرش رفت و یک شب تا صبح مرا تنها گذاشت؟ و وقتی مادرم به او زنگ می زد چون از طرف خانواده اش تحریک شده بود.و آنها نمی گذاشتند او به زندگی اش ادامه دهد طوری که دیگر با تمام علاقه ای که به من داشت و همیشه آن را به زبان می آورد واقعا مانده بودم که چرا باید اینطور می شد؟ صبح به مادرش زنگ زدم و گفتم چرا او را راه داده اید که او عادت کند و منبعد این کار را تکرار کند اما مادرش نیز با توجه به پیش زمینه های قبلی دعواهای من با خانواده همسرم متاسفانه گفت :من نمی دونم من اگه اون را راه نمی دادم اون می رفت جای دیگه بچمه نمی تونم ولش کنم و بعد هم گفت که پدر همسرم چقدر به من بدو بیراه گفته است.بعد از آن به شوهرم زنگ زدم او گفت دیگر حاضر نیست با من زندگی کند گفت اگر حرفی دارم به پدرش بگویم من هم که با پدرش حرف نمی زدم .خلاصه تصمیم گرفتم ظهر زودتر مرخصی بگیرم و برم به محل کارش و با هم به خانه برویم خوب شد رفتم چون اگر نمی رفتم الان معلوم نبود کجا بودم.او اولش یک کمی ناز کرد ولی بعد آمد و با هم به خانه رفتیم و سعی کردم یک مقداری جو را آرام کنم بعد هم به او مدام زنگ می خورد پدرش بودکه می گفت چرا رفته ای بیا اینجا و از این حرفها ولی او هم هم انگار بدش نمی آمد که من رفتم دنبالش و به این ترتیب همه چیز تمام شد ولی بعدا به او گفتم که دیگر این کار را تکرار نمی کنم و دیگر اگر برود نمی روم دنبالش البته وقتی حالش یک مقداری مساعد بود.
تو هم ببین اگر صلاح می دانی و با توجه به سابقه رفتاری شوهرت این کار را بکن.
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
با سلام و تشكر از شما عزيزان
ديشب بالاخره پدرم و پدر شوهرم باهم صحبت كردند و قرار شد تمام اين اتفاقات يك ماه و همه فراموش كنيم و من برگردم خونم.حالا امروز از سركارم مي خوام برم خونه. اما حالا موندم شب چه برخوردي باهاش داشته باشم؟ اصلاً هيچ حرفي از اين چند هفته دوريمون بزنم؟ كه سخت گذشت يا آسون يا اصلاً چيزي نگم؟ باهاش برخورد گرمي داشته باشم يا نه؟ شام درست كنم يا پيشنهاد بدم بريم باهم بيرون؟ ...
البته تصميم دارم چند روز ديگه بهش بگم كه باهم بريم پيش يه مشاور. ولي تا چند روز ديگه چطور رفتار كنم كه بهتر باشه نمي دونم؟
ضمناً با مادر شوهرم چكار كنم؟ فردا براش كادو بگيرم برم پيشش يا نه؟
دو روز ديگه هم تولد شوهرمه. پارسال واسش جشن گرفته بودم و خانوادشو دعوت كرده بودم. امسال هم بهتره همين كارو بكنم يا بريم پيش مامانش اينا واسش جشن بگيريم يا با توجه به شرايط خاص امسال فقط دوتايي باشيم؟
اگه بازم راهنماييم كنيد ممنون ميشم.
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
سلام
خوب الحمدالله اوضاع داره روبراه مي شود و اول از همه آروم باش و دستپاچه نباش . بهتر است فعلاً در مورد اتفاقات گذشته صحبت نكنيد و بعداً باهاش صحبت كن . امشب خودتو خيلي خوشگل درست كن و غذاي موردعلاقه اش را هم درست كن و متانت خودت را هم حفظ كن به اندازه كافي عذرخواهي كردي . فعلاً يك چند روزي پيش مادر شوهرت نرو تا روز جشن تولدش و آن روز هم در خانه خودتان ازشان دعوت كن . اگر آمدند چه بهتر وگرنه كه تو بزرگوارانه برخورد كردي و آنها هم اگر واقعاً به زندگي پسرشان علاقمند هستند بايد بخشش داشته باشند .
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
خودت را کوچک نکن،مغرور هم نباش و بهانه دستش نده.بزرگواری و متانت و این جور سخن ها کشک است.با توجه به این حرکات او و اینکه ناموس خودش که شما باشید را هفته ها به امان خدا ول کرده و متأسفانه فرد کودک نما و بی مسئولیت و وابسته ایست و زود از مشکلات فرار می کند باید خیلی مراقب باشی تا حکم یک لله را برایش پیدا نکنی؛و توقعش را بالا نبری.
شدیداً به حرکاتش و رفتار و گفتارش و اگر نزدیک او هستی به چشمهایش دقت کن،که اسرار دلش را آشکار میکنند.امشب زیاد حرف نزن و آغازگر حرف هم نباش.عادی برخورد کن.
حواست باشد تا او دیدی زود احساساتی نشوی.شما زنها بر حسب سرشت برتر و نیک خود،سرشار از محبت هستید و از همین نقطه گاهی اوقات ضربه می خورید.آرام باش.نشان نده که مثلاً ذوق زده ای،خیلی متین و طبیعی باش و بر احساساتت چیره شو.
بسیاری در تالار می گویند که من بددل و بدبین و کینه ای هستم.این حرفها را تنها برای سود تو و خوشبختیت می گویم و آنها را ناشی از آن صفاتی که به من نسبت داده اند،نگذار.
فردا بیا تا بگویم،فرداشب چکّار کنی.موفق باشی.
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
سلام
ديشب خوب گذشت؛ سعي كردم با متانت رفتار كنم اونم گفت كه پدرش ازش خواسته واقعاً تمام اتفاقات اين ماه و فراموش كنيم و اصلاً راجع بهش صحبت نكنيم. راجع به موضوعات عادي و اتفاقات محل كارمون باهم صحبت كرديم و خوابيديم. فقط هم ديشب و هم امروز صبح گفت كه "از اين به بعد خرجهاي مربوط به خودتو بجز ضرورياتتو خودت بايد انجام بدي". من سعي كردم تو اين شرايط باهاش بحث نكنم و گفتم بعداً صحبت مي كنيم اما خيلي از اين حرفش تعجب كردم. ما قبلاً هيچ بحثي در مورد مسايل مالي باهم نداشتيم و من حقوقمو تو حساب خودم پس انداز مي كردم و با حقوق اون زندگي مي كرديم. قرار بود ماشينمونو عوض كنيم و تابستون هم بريم دوبي. مامانش عقيده داشت مسافرت دوبي و كنسل كنيم و جاش ماشين بهتري بگيريم حالا ديشب شوهرم همون حرف مامانشو زد كه تصميم گرفتم به جاي مسافرت فلان ماشينو بگيرم و تو هم اگه ماشين ديگه اي مي خواي خودت با پس انداز خودت يا وام براي خودت ماشين بگير. اصلاً نمي دونم اين حرفارو چرا مي زنه؟ بهتره حسابمونو يكي كنم تا از حساسيتش كم شه يا چكار كنم؟
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
سلام مستانه جون.
خدارا شكر كه مسايل به نحوي رفع شده.اين حرفهاش هم حتما تحت تاثير عصبانيت و احيانا صحبت هايي كه اين مدت باهاش شده زده.مطمئنا امروز هم تماسي با خانواده اش داره و گزارش كار داده!اين كار تا مدتي ادامه داره.ولي بعد از چند روز همه چيز به روال عادي بر مي گرده.
فقط تو مراقب باش بيخودي باهاش بحث نكني چون هر چي هم تظاهر به آرامش بكنه الان منتظر يه جرقه از سمت تو و گزارش به خانواده وبرگشت به نقطه اوله!
آروم باش.سعي كن محيط خونه رو شاد و آروم نگهداري و حرفاش رو تقريبا تاييد كن يه جور كه حس كنه واقعا مرد خونه هست. كم كم اعتماد به نفسش تقويت مي شه و اين وابستگي به خونواده اش كم رنگ مي شه.بايد بفهمه تكيه گاه اصليت در زندگيه و اينكه اين زندگي مال شماست و ديگران هر كسي مي خواد باشه در مراتب بعدي هستن اون موقع از انتقاد هاي تو به مادرش ناراحت نمي شه ولي بدون كه در هر صورت اون مادرشه و نبايد خيلي تند در موردش حرف بزني...
در مورد مسايل مالي هم بگو هر جور تو راحتي ولي من دوست دارم نون خونه مون از مرد خونه باشه يا يه همچين چيزايي...البته اگه مي بيني الان شرايط مناسب نيست بذار يه چند ماهي بگذره بعد در موردش حرف بزن.اصلا تا اون موقع شايد نظرش تغيير كرد...
در مورد اتومبيل هم بگو هر جور تو صلاح مي دوني يا يه جور بهش بفهمون كه تو با تصميمي كه او براي زندگي مي گيره همراهي نه با نظر ديگران براي زندگيت
ولي تمام اين صحبتها رو بايد با توجه به شرايط مطرح كني تا خداي ناكرده اثر معكوس نذاره...به نظرم اگه چند ماهي تحمل كني و باهاش همراه بشي بد نباشه
حالا امسال هم نرفتي دبي سال ديگه ... مهم اينه كه دلت خوش و خودت سالم باشي
فقط خودت رو قوي كن تا به هر بادي كنترلت رو از دست ندي
اميدوارم شاد و خوشبخت سالها در كنار همسرت زندگي كني و يه روزي به نگراني هاي امروزت لبخند بزني
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
سلام عزیزم
تو دقیقا همون کاری رو کردی که من اوایل زندگی ام کردم که خواستم شمشیرمو از رو ببندم که این خیلی بده حالا می فهمم که زندگی همش مسیر مستقیم نیست که هی گاز بدی یه مواقعی هم پیچ در پیچه اون موقع باید با سیاست از اون مسیرهای صعب العبور رد شی. بعد از دو ماه از زندگی مشترک من و دعواها با مادر شوهرم که باعث شد باهاش رو در رو قرار بگیرم و دهن به دهن بشم دیدم هیچ فایده ای که توی رفتار شوهرم نداره بلکه بیشتر اونو جری کرده و دیگه مثل قبل منو دوست نداره .این باعث شد که من یک کم به خودم بیام .الان اولا رفت و آمدم رو با اونا کم کردم نه اینکه من بخوام انقدر سر شوهرم را با محبت هام و کارهایی که براش انجام می دم گرم کردم که اون حتی وقت نمی کنه به مادرش زنگ بزنه که مادرش گله مند هست و در ثانی دیگه حرفی از اونا نمی زنه و اصلا هم مدت یک ماه هست که قهر آنچنانی نداشتیم چون اخلاقش اومده تو دستم و دیگه سر به سرش نمی ذارم. بعضی اوقات که غر می زنه یا الکی دادو بیداد می کنه دیگه باهاش جر و بحث نمی کنم به جاش سکوت می کنم به جاش حرف می زنم ولی بیشتر سعی می کنم سکوت کنم یا اگر یه کم حرفش منطقی باشه بهش بگم که درست می گه اینطوری تونستم نگهش دارم.دوست خوبم اینا تو زندگی ات خیلی به دردت می خوره البته اوضاع تو یک کمی فرق می کنه به نظر من تو الان باید حتما با یک روانشناس صحبت کنی و ازش کمک بخوای موضوع تو یک کمی تخصصی هست .باید هر جور می تونی اونو به خونه برگردونی و از اون به بعد روی رفتارش کار کنی تا دیگه از تو حرف شنوی داشته باشه دیگه هم مستقیما به مادرش توهین نکن تو روش چون مطمئن باش پسرها اون هم اول ازدواج مادرشون رو ول نمی کنن تو رو بچسبن اشتباه ما دخترا همینه فکر می کنیم وقتی رفتیم تو خونه خودمون همه روابط رو قطع می کنیم و هر وقت از مادرشوهرمون عصبانی شدیم دو تا روش می ذاریم تحویل شو هرمون می دیم در صورتی که اینطور نیست هزار هم او ن تو رو دوست داشته باشه بازم اوایل ازدواج آدم سردر گمه و دنبال بهانه می گرده سعی کن بهانه دستش ندی خود تو اوایل ازدواجت خونه جدید واست غریب نبود دوست داشتی برگردی به همون موقعیت قبلت خوب پسرها بدترند چون مسئولیت های زیادتری از ما رو دوششون هست پس سعی کن مراقب باشی بهونه دستش ندی
موفق باشی گلم (م .ح)
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
دوست من ببخشید اصلا مطلب بعد از آن رانخواندم فکر می کردم هنوز در خانه پدرت هستی به هر حال خدا را شکر .
مطمئن باش در این مدت صد در صد حرف دیگران در او تاثیراتی ایجاد کرده است پس تو هم مراقب باش حساسیت به خرج ندهی و مدتی به او محبت کن نتیجه اش را می بینی آن وقت او می آید و از تو عذر خواهی هم می کند در ضمن مگر حساب تو و او دارد ولی این را هم بدان نباید همه حقوقت را در خانه خرج کنی اگر او کم آورد به او کمک بده اصلا روشت را به او نگو فقط انجام بده.بعد از این مدت او در یک دو راهی قرار خواهد گرفت و اگر سعی کنید محبت خود را نثار او کنید او به شما جذب خواهد شد و کاری نمی کند که شما را ناراحت کند .فعلا خداحافظت باشد .
-
RE: لطفاً بگوييد چه كنم؟
سلام عزیزم
خوب شتباهی هست که کردی و اینو بدون مرد یا زنی که ازدواج می کنن قرار نیست به خاطر هم قید پدر و مادری و که یک عمر براشون زحمت کشیدن بزنن و دیگه هیچ وقت از شوهرت چنین انتظاری و نداشته باش. چون خودت اشتباه کردی باید غرورت رو زیر پا بزاری و دوباره از شوهرت عذر خواهی کنی و بگی که دوستش داری و زندگیتو دوست داری و کاری که کردی از بی تجربگی بوده. به مادر شوهرت هم بگو وقتی دخترتون یک اشتباهی میکنه همین طور باهاش برخور می کنین؟ خوب منو هم دختر خودتون بدونید. منتظر نباش شوهرت بیاد دنبالت و ببرتت خودت برو خونه خودت و از شوهرت استقبال کن. ایشاا... درست میشه.