سلام دوستان
امیدوارم لینک من وکه راجع به نازایی بودوخونده باشید.
حالااگه شماجای من بودید.چیکارمی کردید؟
به این زندگی ادامه بدم؟
یااینکه جداشم تاهمسرم باازدواج مجددبتونه بچه خدشوتواغوش بگیره.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان
امیدوارم لینک من وکه راجع به نازایی بودوخونده باشید.
حالااگه شماجای من بودید.چیکارمی کردید؟
به این زندگی ادامه بدم؟
یااینکه جداشم تاهمسرم باازدواج مجددبتونه بچه خدشوتواغوش بگیره.
نظر شوهرت چيه؟
من نميدونم چي بگم ولي توروخدا اين حرفو تو دهن شوهرت نندازيا
وقتی به شوهرم میگم بریم بچه بیاریم بزرگ کنیم یاحداقل برای دلخوشی من بریم یه سری تواین موسسات بزنیم قبول نمیکنه.:302:
هروقت هربچه ای رومیبینه باهاش زود صمیمی میشه.من که نبایدخودخواه باشم وباموندن من تو زندگیش هیچ وقت نمی تونه به خواستش برسه.:302:
چیزی واسه گفتن ندارم ، فقط میتونم دعا کنم :323:مشکلتون زود حل بشه ، خیلی زود خدا یه فسقلی خوشگل مشگل به جفتتون بده ، یه عمر بشینی از اینکه این تایپیک باز کردی ، بخندی....:227::227:
اینکه میگید همسرتون زود با بچه ها صمیمی میشه ، فک کنم اگه با یه ترفندی بتون اقای شوهرو ببری توی این موسسات که بجه میدن ، زود مهر یه بجه ای به دل شوهرتون بیفته....
توکل کن به خدا .... فکر جداشدن رو از سرتون بیرون کنید..... یه کمم به فکر خودتون باشین ،یعنی شما دوس ندارین یه فسقلی شمارو مامان ، صدا کنه...... یه نذر کوچولویی بکن که همسرت راضی بشه یه بچه از بیرون بیاریبد....
ایشالا که مامان بشی:323:..................
دوست عزیز ممنونم ازهمدردیتون
به نظرشماچه ترفندی شوهرموراضی به این کارمیکنه؟
سلام دوست خوبم.
اگر شما صاحب فرزند نمی شی، خواست خدا بوده. حتما تقدیر و مصلحتی در پس این اراده ی خداوند بوده. پس دلیلی نداره با دخالتتون روند این حکمت رو به هم بریزید. گاهی لازمه خودمونو کنار بکشیم و اجازه بدیم خداوند در مورد ما تصمیم گیری کنه. پس تنها کافیه به او توکل کنید و منتظر بمونید او چه اراده میکنه. نازایی شما، دست خودتون نبوده که حالا بخواین به خاطرش خودتونو مقصر بدونید. مطمئن باشید هیچ کس بیش از ظرفیت و تحملش مکلف نمیشه. آنکه رنج میده، صبر هم میده. چه به شما و چه به همسرتون. پس این نگرانی پر دغدغه رو از خودتون دور کنید و امیدتون به خدا باشه.
دوست عزیز شما چند روز پیش برنامه سمت خدا رو دیدی؟.حاج آقا رفیعی به اونائی که بچه دار نمی شن چیزائی گفت من یاد شما افتادم .شاید تکراری هم بود اما شاید آرومت کنه
راجع به جدائی هم:اسلام این اجازه رو به آقایون داده به دلیل نازائی همسرشون همسر دوم اختیار کنن اما جائی نخوندم خانم خودش بره جدا شه.اصلا حتی حرفش رو هم پیش شوهرت نزن.
چرا از روش رحم اجاره اي استفاده نمي كنيد؟
دوستان خیلی ممنونم ازهمدردی وراهنمایی های قشنگتون
جدایی برای من راحت نیست .فقط به خاطرعذاب وجدانی که دارم احساس می کنم همسرم ازترس خدابه من چیزی نمیگه.ولی می دونم که دلش بچه می خواد.
درجواب دوستمون لیلاموفق اگه تایپیک نازایی روبخونی دلیلشوگفتم.:72:
خانوم ماهی
چقدر از خصوصیات مردها اطلاعات داری؟
چقدر در خصوص رفتارهی یک مرد مطالعه کردی؟
و چقدر همسرت رو می شناسی ؟
مردها ، انسانهایی هستند فوق العاده عاطفی و حساس
پشت اون ظاهر به نظر سرد و ساکت و آرام ، دریایی از تلاطم هست
حتی بیشتر از زنها احساساتشون جریحه دار میشه
یادت میاد بچگی ها ؟ وقتی یه پسربچه میفتاد زمین و گریه اش درمیود
واسه دلداری بهش چی می گفتن؟ یادت هست؟
درسته ! مرد شدی ! مرد که گریه نمی کنه !
از همون بچگی شخصیت پسرها و بگونه ای شکل میگیره که
برای اینکه یک مرد بشن می بایست درد بکشن ولی بروز ندهند
اما دخترها چی ؟
اگر یکی بهمون می گفت : تو
بغض می کردیم و میزدیم زیر گریه
اون وقت بود که نوازشمون می کردند که آخی ، نازی ، عیبی نداره ...
حالا بیاییم خونه شما
خدا تدبیری اندیشیده که تو و همسرت بچه دار نشید
خواست خدا بوده ، مگه نه؟
نکنه فکر می کنی دست من و تو هست؟
نکنه فکر می کنی خدا عادل نیست؟
یا نکنه فکر می کنی خدا دوست نداشته؟
ببین خانومی توی همین تالار رو نگاه کن ... هرکسی به نحوی با مشکلی دست و پنجه نرم می کنه
یکی با خانواده همسرش مشکل داره
یکی همسرش دست بزن داره
یکی همسرش اهل کسب و کار نیست
یکی همسرش با زنان دیگه رابطه داره
یکی فرزندش رو از دست داده
یکی همسرش بیماره
یکی خودش بیماره
یکی از درد بی پدری میسوزه
یکی توی خانواده نابسمان داره زندگی می کنی
یکی ....
پس مشکل توی زندگی برای هر کسی هست منتها نوع اون مشکل فرق میکنه
حالا به نظرت درست هست با وجود این مشکل ، شما یک مشکل دیگه برای خودت و همسرت درست کنی؟
چرا فکر می کنی همسرت از ترس خدا به تو چیزی نمی گه؟ مگه تو کاری کردی؟
چرا فکر می کنی همسرت داره تحملت می کنه؟ مگه با تحمیل زنش شدی؟
مهم تر از همه چرا احساسات همسرت رو نادیده می گیری
مردها پر از عاطفه هستند و نیاز به دارند زنهاشون آنها رو مثل یک کودک نوازش کنند و نیاز های عاطفی شون رو پاسخ بدهند
اگر جای تو همسرت عوض می شد ... مشکل ناباروری از طرف همسرت بود
اگر همسرت این فکر رو داشت که تو از سر دلسوزی ، ترحم ، ترس و خلاصه هر چیزی به غیر از عشق و دوست داشتن داری باهاش زندگی می کنی
آیا خرد نمی شدی؟
آیا غرورت خدشه دار نمی شد؟
آیا غمی به غم هایت اضافه نمی شد؟
آیا از اینکه متهم می شدی به اینکه از روی ناچاری داری با همسرت زندگی می کنی ، ناراحت و دلزده نمی شدی؟
واقعیت زندگیت رو همون جوری که خدا خواسته بپذیر ...
همسرت رو عاشقانه دوست داشته باش ....
دیدت رو نسبت به زندگی وسیع تر کن ....
با چشمانی پر از درک و احساس رفتارهای آدمها و خصوصا همسرت رو ببین
و برای بهتر شدن رابطه عشقی تون در تلاش باش
:72:
دوست داشتی بچه داشتی اما اوایل تولدش خدای نکرده همسرتو از دست می دادی؟
دوست داشتی بچه داشتی اما شوهرت معتاد بود؟یا این ایمان قوی رو نداشت؟یا... به قول بالهای صداقت همه یه جوری مشکل دار
به داشته هات فکر کن و همواره خدا رو شکر کن.هیچ کارش بی حکمت نیست.در ضمن همواره ازش بخواه تا یه کوچولو بیاد تو جمعتون نا امید نشو.
به نظر من میشه که یه برنامه بذارین که هر چند وقت یکبار برای ثواب این کار برین از پرورشگاه یا شیرخوارگاه ها یه بازیدی بکنین و برای بچه های انجا هم گاهی یه هدیه ای بگیرین و نه حالا برای اینکه بچه بگیرین بلکه برای اینکه ثواب ببرین حالا شاید اونجا کم کم مهر بچه ای یتیم به دل همسرتون و خودتون بیفته و بخواین که سرپرستی اش رو بعهده بگیرین ولی اصلا تو این مورد با همسرتون دعوا نکین و همش با ملایمت باهاش صحبت کنین :72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahi91
وای چقدر دردناک. به نظر نظر شما مهم نیست . نظر همسرت اینجا مطرحه اگه دوستت داشته باشه با یه دنیا هم عوضت نمیکنه.
دوست عزیز می توانی با بردنش به شیرخوارگاها او ر به کودکان دیگر علاقمند کنی مهم نیست که خودمان صاحب فرزندشیم مهم این است که به بچه های زندگی ببخشیم - یکی از فامیلهای ما هم مشکل شما را داشتند و شوهرش اصلا راضی به فرزند خواندگی نمی شد البته بعد 10 سال قبول کرد و یک دختر آوردند حالا اینقدر شوهرش این بچه را دوست دارد که انگار سالیان سال بچه خودشان بوده جالبش اینجاست حالا که بچه بزرگ شده شبیه پدر خوانده اش شده- امیدوارم شما هم راه درست را پیدا کنید
[align=justify]فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
سلام دوست عزیز
اول از همه امیدتون به خدا باشه، خدا اونقدر قدرت داره که اگر بخواد میتونه براحتی یه بچه سالم و صالح به شما بده اما در زمانی که خودش صلاح بدونه.
تصمیم گرفتم براتون نذر کنم...یه امامزاده داریم که من تابحال برای تمام کسانی که به نحوی مشکل داشتن و بچه دار نمیشدن وقتی اونجا نذرکردم بعد از یک سال بچه دار شدن...کسی بود که 12 سال بچه دار نمیشد، کسیکه بچه دار میشد اما بچه هاش بدلیل نارسایی قلبی وقتی به سن 8 سالگی میرسیدن میمردن، و کسیکه مشکل شمارو داشت...وهمه شون خداروشکر الان یه بچه سالم و سرحال دارن.
بعضی آدمها هستن که پشت حرفاشون هیچ فکری نیست و رفتارهاشون عامیانه و سطحی و از روی جهله. یا ازسرعقده حرف میزنن و یا ازسرغریزه. سعی کن مسیر قلب و فکرتو به حرفهای این آدمها ندی و مسیر زندگیتو بخاطر حرفای این آدما دچار تردید و طلاق نکن.
از این آدما زیادن. خانواده ایی رو میشناسم که 4 تا دختر داره یکی از یکی بهتر، اونوقت مادرشوهر این خانوم میگه اجاق بچم کوره چون پسر نداره و حتی برای پسرش که 4 تا دختر بزرگ داشت رفته بود خواستگاری تا زن بگیره و پسردار بشه، حالا خدا میدونه ازکجا مطمئن بودبچه زن دوم حتما پسر میشه!؟؟ میبینی عقل بعضی آدما چقدر کوچیکه!؟
زن و مردی رو میشناختم که خیلی همدیگه رو دوست داشتن و سالها بچه دار نمیشدن بعدازچند سال خدا بهشون یه دوقلو پسر داد و چهارسال بعد دوباره تصمیم گرفتن بچه دار بشن باوجود اینکه دکتر بهشون گفته بود خطرناکه ولی بازاصرار کردن و خانوم مجددا حامله شد و دکترش گفت باید ماه هفتم سزارین بشه، درست شبی که قرار بود فرداش عمل سزارین انجام بشه، هم بچه تو شکم مادر خفه شد وهم مادر بچه مرد! شما هم بدنبال درمان و راه هایی که مشکلتونو حل میکنه باشین اما اصرار بیش از حد نکنین، رضایتتون رو در جهت رضایت خدا قرار بدین چون فقط اونه که میتونه به همه کمک کنه.
حتی خانواده ایی رو میشناسم که اونام چند سال بچه دار نمیشدن و یه دختر از پرورشگاه آوردن شاید باورتون نشه اما یک سال که از آوردن بچه گذشت صاحب یک فرزند شدن و چند سال بعد یه فرزند دیگه و الان به غیر از اون دختر چهار تا فرزند دیگه هم از خودشون دارن! و جالبه که این دخترو از تمام بچه هاشون بیشتر دوست دارن و اون دختر هم جریانو میدونه. انگار مشیت خداوند این بود که این دختر با اومدنش به خونه این زن و مرد هم برای اونها خیر و برکت بیاره و هم خودش صاحب خانواده بشه. بهرحال آوردن بچه از پرورشگاه هم خالی از لطف نیست چراکه شما اون بچه رو از خانواده ش جدا نکردید بلکه بهش یه خانواده جدید میدین.
از امروز به بعد بجای اینکه به طلاق و جدایی فکرکنید و زندگیتونو با این حرفا از کوک بندازید سعی کنید امیدوار باشید به خدا و نیروی خیر و ایمان رو تو زندگیتون جاری کنید. قدر شوهرتونو بدونید و خداروشکر کنید بخاطر سلامتی و زندگیتون.
بجای اینکه با این حرفها از همسرتون انرژی بگیرید بهش انرژی بدید، قوت قلبش باشید. زیبایی زندگیتونو ازبین نبرید. وقتی یه مادر لبخند میزنه بچه از این لبخند چی میفهمه؟ با زبون ساده خودش میفهمه که این لبخند یعنی شیر، یعنی آغوش، یعنی دوست دارم، یعنی گرما...همه اینارو تو یه لبخند میفهمه بخاطر همین این لبخند براش زیباست. زیبایی اون چیزیه که القای خیر و شادی میکنه. تمام عالم زیباست مگراینکه ما تصرفات غیرزیبا درش بکنیم.زیبایی هاتونو از همسرتون نگیرید. کلام زیباتون، چهره زیباتون، رفتار زیباتون.ازکجا معلوم که این امتحانی نباشه ازسمت خدا که مشخص کنه شما و همسرتون تا چه حد صبور هستید و برای حفظ زندگیتون تلاش میکنید. بهرحال ازهرراهی که خدا صلاح بدونه بچه دار بشید همون راهو جلوی پاتون میزاره همه چیزو بدست خودش بسپرید خودش همه چیزو حفظ میکنه. همون خدایی که با ترکیب نطفه زن و مرد سلول های بدن یک انسان رو میسازه. خدایی که از این سلول ها با وجود تشابه زیادی که بهم دارن اجزای مختلف مثل قلب، دست و پا و گوش و چشم میسازه و همه رو درست سرجای خودش. همه اینها در پرتو خالقیت و تدبیر مستمر و مداوم الهیه.
إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌفِي الأَرْضِ وَلاَفِي السَّمَاء درحقيقت هيچ چيزنه درزمين ونه درآسمان برخدا پوشيده نمیماند.هرگز تصور نکنید که خدا از شما غافل شده. الان شما وارد هر سایتی بشید آدرس آی پی شما ثبت میشه و هیچی مخفی نمیمونه توی دنیای مجاز نت که اینطوره، چطور ممکنه تو دنیای واقعی چیزی از خدا پوشیده باشه!؟
نا امید نباشید چون همه چیز تحت امر خداست.
خوندن سوره مریم و آیه 74 سوره فرقان و 38 سوره آل عمران رو بهتون توصیه میکنم. [/align]
دوست عزیزازاحساس همدردیتون واقعاسپاسگزارم.اتفاقاهمین ساعتی که این تایپیکوبرام زدید شوهرم توحرفاش ناخواسته یه تیکه انداخت که دلم اتیش گرفت ولی فقط خندیدم وبروم نیوردم کاراموکردم اومدم پای نت که یکم اروم شم که یهوچشمم به این تایپیک افتاد.وقتی می خوندم یه حس عجیب پیداکردم .نه انگارخداخواست من باخوندن این تایپیک بدونم که هنوزتوفکرمه واون نظاره گره که چنددقیقه پیش چقدردل شکسته ودرمونده بودم.وخواسته که بهم بفهمونه که ازحال وروزم باخبره.همین که خداهواموداره برام کافیه.:72:
واقعالطف کردیدوازتون سپاسگزارم که تواون ساعت پریشونی من بانوشتن این تایپیک بهم لبخندوهدیه کردید.:72:
شما عزیزم اول به خوشبختی خودت فکر کن بعد همسرت! اصلا هم نیازی به جدایی یا ازدواج مجدد شوهرت نیست...انواع و اقسام راههای درمان هست برای نازایی و من دختر خالم خودش بعد از 15 سال بچه دار شد...تسلیم نشو...دنبال راههای مختلف و تکنیکهای به روز درمان باش
چیزی بلد نیستم بگم تا تو رو دلداری بدم...خدا به موقع می رسه فقط به این معتقدم...