نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
اگه الان بخوام چیزی اینجا بنویسم شاید نا امیدت کنم.
صبر میکنم حالم بهتر بشه. (هرچند نمیدونم توی حرفی که میخوام بگم تاثیر داره یا نه)
یعنی چی ؟
یعنی امیدی به بهبود روابطتون نداری ؟
نه. امیدی ندارم. برای اینکه روابط بین دو نفر بهتر بشه، حداقل یکیشون باید بخواد. اینجا هیچ کدوم از طرفین نمیخوان.
خیلی سربسته راجع به پدرت حرف میزنی
ویژگی های خوب و بد پدرت رو بگو تا روی نقاط مثبت و منفی شخصیت پدرت بیشتر زوم کنیم
چجور ادمیه ؟ چه تیپ ادمی رو میپسنده ؟
ویژگی های خوبش:
خیلی آدم خوب و خوش اخلاقیه. تا حدی مذهبیه. سعی میکنه به همه کمک کنه. امکان نداره ببینه کسی مشکل داره و از کنارش راحت رد بشه. حتی بعضی وقتا بعضی چیزا رو تا حد خیلی افراطی رعایت میکنه تا کسی ناراحت نشه.
اما همه ی اینا بیرون از خونه هست.
داخل منزل ما با یه آدم دیگه روبرو هستیم.
مثلا اگه بیرون اتفاقی افتاده و اعصابش به هم ریخته، ما باید تاوانش رو بدیم. بیخودی (اینکه میگم بیخودی واقعا بیخودیه) به یکی پیله میکنه بعد همه ی خانواده درگیر یه موضوع الکی میشن. بعد تازه وسط جر و بحث معلوم میشه پدرم از یه جای دیگه اعصابش بهم ریخته بوده. البته تقریبا دیگه دستمون اومده و بعضی وقتایی که پدرم از یه موضوع بیرونی ناراحته رو میفهمیم و سعی میکنیم بهونه دستش ندیم. اما بعضی وقتا هم آدم حواسش نیست.
تا حد زیادی پدرم وسواسیه(وسواس نجس و پاکی)جوری که خودش هم بعضی وقتا عاصی میشه. (مثلا توی برف، اگه جای پای سگ جلوی خونمون باشه، شلنگ میبره همه ی جلوی خونه رو آب میکشه توی اون سرما که آب توی شلنگ یخ میزنه!! اینو گفتم که درک کنید تا چه حده)
این وسواس به نجس و پاکی محدود نمیشه. توی انتخاباش هم خیلی وسواس به خرج میده. مثلاً من یادم نمیاد پدرم یه تغییر بزرگ توی زندگیش داده باشه. مدام در حال سبک سنگین کردن و بررسی شرایط هست.
سر ازدواج برادرام، برادر اولم که خانمش رو خودش انتخاب کرد. خب قاعدتاً مخالف بود. برای برادر سومم خود پدرم خانواده ای که میشناخت رو معرفی کرد.(اصلا همه گفتیم شما انتخاب کن که توش حرف نباشه) اما بعد از یه مدت که با اونا رفت و آمد نزدیکتری داشتیم، مدام به برادرم میگفت که اینا به ما نمیخورن از اولش هم اشتباه کردیم!
حتی الان هم هنوز داره میگه که اینا به ما نمیخورن. الان که همه چیز تموم شده.
داماد اینده اش باید چه ویژگی هایی داشته باشه که خوشایند پدرت باشه ؟
من نمیدونم. فکر میکنم کسی که پدرم راضی باشه اصلا پیدا نمیشه.
ایا پدرت به برادرات و جایی که الان هستن افتخار میکنه ؟
در ظاهر که نه! حتی به زبون میاره که من از شماها راضی نیستم. دیگه نمیدونم توی دل پدرم چی میگذره.
ایا همسرت باید شبیه برادرات باشه تا نظر مساعد پدرت جلب بشه ؟
به نظرم پدرم هر کسی رو که از نزدیک باهاش آشنا بشه، انقدر ایرادش رو میبینه که خوبی های طرف به چشمش نمیاد. و پدرم از اون زده میشه. در مورد برادرام هم همینطوره. اتفاقا سر یکی از دوستای برادرم همین رو میگفت. میگفت اگه شبیه برادرت هست بدرد نمیخوره.
در مورد خواستگار اخیرت فکر میکنی علت واقعی مخالفت پدرت چی بود؟
ایا به دل نشستن و مادر داماد فقط بهانه است ؟
من نمیدونم واقعاً. پدر من میگه طرف باید به دل من بشینه. اگه به دلم ننشست یعنی خوب نیست!
ازدواج شما برای پدرت چه منافعی میتونه داشته باشه ، ایا جز خوشبختی شما دلیل دیگه ای برای این بداخلاقی ها سختگیری هاوجود داره ؟
هیچ منفعتی. اسمش برای خوش بختی منه. اما از کجا معلوم این همه سخت گیری لازم باشه؟! آخه کجای دنیا با یه جلسه دیدن، میشه طرف رو شناخت!!
اگه بر نظری مخالف با نظر پدرت پافشاری کنی چه اینده ای رو برای خودت متصوری؟
این آینده: به هدفم نمیرسم و شرایطم توی خونه از اینی که هست بدتر میشه.
مثلا اگه پنهان از دید پدرت رشته ای در شهرستان انتخاب میکردی و قبول هم میشدی ، چه اتفاقاتی میتونست بیفته ؟
منظورم اینه که محدوده خواست و اراده شما تا کجاست و چه پیامد هایی برای شما داره ؟
امکان ادامه تحصیل رو از دست میدادم.
ایا ازدواج برادرات با نظر کاملا مثبت پدرت همراه بود ؟
اگه نه اونها چه روش هایی برای مقابله با اخلاق پدرت داشتن ؟
ایا مادرت هم نقشی در مخالفت ها یا تغییر دادن نظر پدرت داشت ؟
نه. اونها پسر هستن و شرایطشون با من فرق میکنه. خیلی اگه پدرم مخالفت کنه، میرن خودشون ازدواج میکنن. (همونطور که برادر اولم این کار رو کرد. پدرم کلاً میگفت من نمیام به خواستگاری دختری که خودت پسند کردی و اصلا نمیشناسیمش. برادرم چند بار تهدید کرد که اگه این اتفاق نیافته از این خونه میره. حتی یک شب هم نیومد و گفت تا زنگ نزنین و قرار خواستگاری نذارید من برنمیگردم. پدرم راضیش کرد که زنگ میزنیم و وقتی اومد خونه، زیر حرفش زد. و برادرم برای بار دوم از خونه رفت. (پدرم خیلی به این موضوع حساسه که بچه هاش حتی یه شب بیرون نباشن.) و اینبار وقتی مطمئن شد زنگ زدن اومد. بعد از خواستگاری، پدرم گفت خوب شد رفتیم و دیدیمشون حالا نظرم منفی تر شده. و دیگه همراهی نکرد. برادرم با مادرم و داییم جلسات بعدی رو رفتن و حتی عقد موقت هم انجام شد. برای عقد دائم، حتی تا صبحی که میخواستیم بریم محضر نمیدونستیم پدرم میاد یا نه.
که خوشبختانه اومد. اما تا چند سال رفتارش با عروسمون زیاد جالب نبود.)
مادرم وقتی میدید که برادرم دختری رو پسندیده و رفته بود دیده بود دختر خوبیه، طرف برادرم رو گرفته بود. که کلی هم ماجرا سر همین موضوع بین مادر و پدرم پیش اومد.
دقیقا مشخص کن
ایا می خوای اخرین انتخاب خونه پدریتو انجام بدی و قید رابطه سالم با پدرت رو بزنی
یا به دنبال راهی برای داشتن همیشگی پدرت هستی ؟
اگه در مورد تاپیک کامران بنویسی به جواب این سوال میرسیم
نه دوست دارم رابطمون بهتر بشه نه بدتر. یعنی اینم نمیخوام با دلخوری از این خونه برم.
میدونم حس میکنی شاید جواب دادن به این سوالا نتونه بهت کمکی کنه (منم بعضی وقتا همین حسو دارم )
اما باور کن وقتی مینویسی و از خودت سوال میپرسی راه های جدیدی به ذهنت میرسه