هیچ کس برای ازدواج به دلم نمشینه؟؟

سلام
مشکلی که من دارم اینه که من نمی تونم کسی رو برای ازدواج انتخاب کنم
الان 26 سالمه و به جرات می تونم بگم تا حالا هیچ کس نبوده که حتی 70 درصد حس کنم دلم می خواد باهاش ازدواح کنم

وقتی خاستگاری برام میاد تو جلسه که می بینمش حس می کنم نه اونم نیست و بغض گلومو می گیره دیگه جرات نه گفتن ندارم بابام که میگه نه اصلا نمی خوای ازدواح کنی و با خشم بهم نگاه میکنه میره مامانم اشک تو چشماش می تابه میگه دلم می خواد تو خوشبخت باشی هرجور خودت می خوای
از فامیلاو دوستامونم خاستگار داشتم وقتی باهاشون از سر اجبار به خاطر اینکه دیگه نمی تونم به خانوادم بگم نه صحبت می کنم دلم واسه اونام می سوزه بعضیاشون که خودشون علاقه مند شدن و اومدن جلو قشنگ می فهمن که من به اجبار دارم باهاشون صحبت می کنم
نمی دونم ایا من از نظر روحی مشکل دارم یا واقعا فرد مناسبم رو پیدا نکردم
لطفا منو راهنمایی کنین

سلام بهاره جان
به نظر من باید اول خوب در باره معیارات فکر کنی بعد همه رو بنویسی و الویت بندی کنی.این نکته هم در نظر بگیر که هیچکسی کامل نیست و این در مورد خودتم صادقه.

یکی از خواستگاراتو که همه پسندیدن و شما نپسندیدی تعریف کن شاید بهتر بتونیم کمکت کنیم

چه خصوصیاتی جز 70 درصد مورد نظرتونن؟

خوب مورد اینجوری که خانوادم خوششون بیاد و شرایطشم خوب باشه بوده به نظر من هم شرایط زندگیشون خوب بوده یه سری ایده آلهایی که من داشتم و معیارهامم توشون بوده ولی حس می کنم از نظر روحی با من خیلی متفاوتن از نظر ظاهری برام جذاب نیستن و کلا حس می کنم اصلا نمی تونم به عنوان شوهرم اونها رو قبول کنم

سلام
همانطور که دوستان گفتند شما باید معیارهایتان را مشخص کنید، و بر اساس آن خواستگار را ارزیابی کنید؛این را بدانید که قرار نیست فرد تمام معیارهای شما را داشته باشد؛رویای فکر نکنید،سعی کنید معیارهایتان بر اساس واقعیت باشد،
اگر هم وسواس دارید و کمالگرا هستید که این بحثش جداست و باید دقیقا" روی آن متمرکز شویم

خوب دو تا مشکل دارم یکی اینکه از نظر ظاهری اصلا برام جذاب نیستن و به دلم نمیشینن
و دوم رفتارشون به دلم نمیشینه دلم می خواد اهل دل باشه با صفا باشه انسان باشه ولی حس می کنم موردایی که برام بوده اینجوری نیستن فقط فکر کار کردن و پول در اوردن و یه زندگی عادین ولی این چیزا منو راضی نمی کنه

شما به چه مدت با خواستگار هایتان در ارتباط بوده اید،که میگوید آن معیارها را نداشته اند؟
خیلی از اون خصوصیات با چند ساعت حرف زدن مشخص نمیشه،مگر اینکه خودتان با سوال کردن به این نتیجه رسیده باشید

خوب اولین بار یکی از فامیلامون بود که خیلی به من علاقه مند بود منم طرز فکرشو دوست داشتم ولی ظاهرشو اصلا دوست نداشتم و از نظر روحیم ادم شادی نبود و یه کم حالتهای اضطراب و افسردگی داشت به اصرار خانوادم و به خصوص پدرم که دوسش داشتن قبول کردم و دو ماهی باهاش فقط تو خونمون صحبت کردم ولی هرچی می گذشت می دیدم که اصلا احساس و علاقه ای نسبت بهش در من ایجاد نمیشه این شد که جواب منفی دادم و اون خیلی ضربه خورد سر اون قضیه خیلی عذاب کشیدم خانوادمم خیلی جلوم موضع گرفتن بعد از اون قضیه دیگه ادامه نمی دم و تو همون جلسه اول وقتی می بینم جذبشون نمیشم دیگه جواب منفی می دم و تازگیم که اصلا وقتی تو جلسه خواستگاری نشستم بغض گلومو می گیره و دلم می خواد زودتر جلسه تموم بشه بعضی وقتا می گم اصلا قید خواستگار قبول کردن رو بزنم تا تو محیط هایی که هستم خودم جذب یه کسی بشم و اونجوری همسرم رو انتخاب کنم ولی می ترسم این اتفاق هیچ وقت نیفته نمی دونم باید چه کار کنم

سلام
آیا همه خواستگارهای شما به دلیل نداشتن معیارهای شما رد شده اند؟ یا اینکه ناخواسته بهانه میگیرید؟
دقت کنید دوست عزیز، شما باید ابتدا با شناختی که از خودتان دارید معیارهایتان را انتخاب کنید؛ چه چیزهای برای شما مهم هستند و باید در وجود شخص خواستگار باشد و چه چیزهای نباید باشد.
بعد این معیارها را اولویت بندی کنید، مثلا" اولویت اول خانواده،دوم شغل سوم ظاهر..... بر اساس اهمیت شما نسبت به معیار
بنده فکر میکنم شما تا حدودی کمالگرا هستید، معمولا" کمالگرایان بسیار سخت انتخاب میکنند، به نحوی که حتی اگر یک فرد با شرایط خانوادگی، ظاهر ،موقیت اجتماعی و شغل مناسب ، پا پیش بگذارد؛دنبال بهانه است، چون میخواهد انتخابش بهترین باشد، این یعنی از آن ور بام افتادن
انسان بر اساس قوه تخیل قوی که دارد خیلی زیاد رویا پردازی میکند،مثلا" در خصوص ازدواج بهترین زیباترین و کلا" ترین را تجسم میکند، این در ضمیر ناخودآگاه حک میشود بی آنکه شما متوجه شده باشید ، این است که در مراسم خواستگاری و آشنای دریک لحظه میگوید این نیست،
اگر ظاهر برای شما مهم است بیاید و ظاهر را طبقه بندی کنید، ظاهر خوب به چه ظاهری میگن؟ از دید شما چی؟ یک خواستگار باید چه خصوصیات ظاهری داشته باشد؟
و برای سایر معیارها نیز

شما قبلا" رابطه داشته اید؟
فرزند چندم خانواده هستید؟
سطح خانوادگی شما چطوره؟

لینک های زیر در خصوص کمالگرای است
http://www.hamdardi.net/thread-15050.html
http://www.hamdardi.net/thread-15051.html
http://www.hamdardi.net/thread-8862.html

ممنونم بله حق با شماست من خیلی از خصلتهایی که تو این مقاله ها گفته شده دارم
ولی خوب موضوع اینه که وقتی احساس و علاقه ای در من به وجود نمیاد و هیچ کششی نسبت بهشون ندارم چی؟
این که قابل درمان نیست نه تنها کشش ندارم بلکه وقتی دارن حرف می زنن احساس بدی دارم و دلم می خواد زودتر جلسه تموم بشه و خلاص شم این جوری که دیگه نمیشه به معیارهات فکر کنی وقتی حس بدی نسبت به طرف مقابلت داری

در مورد سوالاتون باید بگم
نه هیچوقت رابطه با کسی نداشتم
من فرزند اخر خانوادم یک دخترم و سه تا هم برادر دارم
سطح خانوادم متوسطه پدرم کارمند هستند و برادر اخرم تو تحصیل و کار خیلی موفقه و دو تا برادر دیگم زندگی معمولی دارن هر سه تا ازدواج کردن

شما نسبت به ازدواج انگیزه دارید؟هدف دارید؟

با دیدن زندگی بردارانتان با همسر هایشان چه حسی به شما دست میدهد؟

راستش خیلی دلم می خواد کامل کننده وجودم رو پیدا کنم کسی که همراه هم باشیم پشتیبانم باشه و پشتیبانش باشم اگر به ازدواج به این دید نگاه کنم واقعا دلم می خواد ازدواج کنم ولی اینکه فقط ازدواج کنم که یه کسی تامینم کنه منم بشم یه زن خونه و حالا یه فعالیتیم در حدی که حوصلم سر نره انجام بدم نه اینجوری نمی تونم و حس می کنم همه موردایی که باهاشون صحبت کردم عاقبت زندگیم یه همچین عاقبتیه من یه ادم بلند پرواز می خوام که یه بال برای پرواز کم داره و من اون بالش باشم نه یه کسی که خستس و فقط یه کسی رو می خواد که تنهاییشو پر کنه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

در مورد برادرام راستش حق با شماست زندگی خانوادگی اونها زیاد خوب نیست و زیاد راضی نیستن برادر بزرگم که خیلی مشکل داره و در مرز طلاق سالهاست که دارن زندگی می کنن اون دو تا هم چندان زندگی رضایت بخشی ندارن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط bahareh.v

من یه ادم بلند پرواز می خوام که یه بال برای پرواز کم داره و من اون بالش باشم نه یه کسی که خستس و فقط یه کسی رو می خواد که تنهاییشو پر کنه

---

پر کردن تنهای هم یکی از دلایل ازدواج است،
منظورت از بلند پرواز چیه؟
خواستگارهای شما تحصیل کرده بودن؟

در ازدواج های سنتی،علاقه تدریجی است، بدین شکل که وقتی طرفین برای شناخت از هم چند جلسه وقت میگذارند ،هر چه جلوتر بروند و از طرف مقابل شناخت پیدا کنند،و البته باید معیارها را نیز باشد، در این فاصله است که علاقه نیز پیدا میشود
شما بعد از اینکه ظاهر خواستگار راپسندیدید، بعد از آن برای شناخت اقدام میکنید، سعی کنید مهارت شناخت پیدا کردن را بیاموزید، اینکه با چه نوع سوال های میشود در فاصله زمانی کم به کلیات خصوصیات رفتاری و شخصیتی طرف مقابل پی برد.
چه نوع سوالاتی باید در جلسه خواستگاری از یکدیگر بپرسیم؟

بابت لینکی که معرفی کردین ممنونم خیلی مفید بود

در مورد تحصیلاتشون بله از نظر تحصیلی سطح بالایی بودن ولی بازم می بینی به چیزی غیر از همین کار کردن فکر نمی کنن یعنی همون اهل دل بودن که گفتم که درونشون نمی بینم
در مورد اینکه پرسیدین با سوال اینو می فهمم باید بگم نه فقط از حرفای دیگشون و سوالایی که از من می پرسن که حول یه سری چیزای سطحی می گذره [/color]اینو حس می کنم به نظر شما با چه سوالایی میشه اینو فهمید
البته یه سوال ازشون می پرسم که چه قدر دوست دارین اگر کاری از دستون برومد برای کسی انجام بدین و اکثرا می گن مثلا تاجایی که بتونیم که خوب این جواب یه جورایی به دلم نمیشینه سوال دیگه در این زمینه به نظر شما چی می تونه باشه

در مورد بلند پروازی اینکه از نظر کاری و تحصیلی اهداف بزرگی برای اینده داشته باشه و در اون راستا تلاش کنه و به اینکه یه درامدی داشته باشه و یه زندگی اروم راضی نباشه جالبه بگم دو تا از موردایی که باهاشون صحبت کردم اینقدر من از این سوالا پرسیدم و رو اینکه چرا نمی خواین ادامه تحصیل بدین ازشون سوال پرسیدم بعدش امتحان دکترا داده بودن و یکیشون فهمیدم بعدا که قبول هم شده بود

[شما بعد از اینکه ظاهر خواستگار راپسندیدید، بعد از آن برای شناخت اقدام میکنید،

[color=#9400D3]خوب شاید یکی از عمده مشکلهای منم همینه همین پسند اولیه که هیچوقت اتفاق نیفتاده مگه نباید به دلت بشینه و کششی درونت ایجاد شه و بعد ادامه آشنایی صورت بگیره؟ اخه این حس در من هیچوقت ایجاد نمیشه
واقعا نمی دونم چرا؟ تعجبم از همینه
ممنونم لطفا بازم راهنماییم کنین

سلام bahareh.v عزیز
منم دقیقا مشکل تو رو دارم. امیدوارم مشکلت حل شه، پستت رو دنبال میکنم شاید به درد من هم خورد.
البته یک چیزی هست. تو تو ذهنت شخص خواستگار رو با یک شخص خاص مقایسه نمیکنی؟ یک شخص خاص یا ترکیبی از ویژگی های اشخاص خاص؟
من سه سال پیش یک خواستگار داشتم که خیلی خوب بود ولی اون موقع هنوز آمادگی ازدواج رو نداشتم و الان مشکلم اینه که همه رو با اون مقایسه میکنم.

سلام
اگر از من هم بپرسند برای کمک کردن اقدام میکنم،جواب میدهم تا آنجا که بتوانم، واقعیت هم همین است،شرط اول زندگی برای کسی که میخواهد تشکیل زندگی بدهد،داشتن شغل ،وضعیت اقتصادی مناسب و زندگی آرام است، این یعنی هدف یک انسان،یعضی ها شرایط برایشان فراهم است و ادامه تحصیل میدهند
شما خودتان به این نوع پیشرفتها که در نظر دارید عمل میکنید؟
بازهم روی ارسال 9 تأکید میکنم،و اینکه سعی کنید دیگاه تان نسبت به زندگی و مقوله ازدواج واقعبینانه باشد

خوب بله راستش من خودم دنبال این اهداف هستم و فکر می کنم کسی می تونه شرایط منو بپذیره که خودشم یه همچین فکرایی داشته باشه

یه سوال دیگم داشتم اینکه من تا چه حد باید راجع به این اهدافم با اونها صحبت کنم چون در دو مورد که باهاشون گفتم براشون سوتفاهم ایجاد کرده بود که من شاید نقشم به عنوان زن برام مهم نیست در صورتیکه اینطور نیست و حتی یکیشون می گفت بعد از شروع زندگی اگر تا این حد دنبال درس و کار باشی دیگه حتی فرصت رسیدن به خودتم نداری ولی من مطمئنم اینجور نمیشه چون تا حالام نشده و من از پس ابعاد مختلف تونستم بر بیام
اتفاقا من خیلی احساساتی هستم و نقش زن و مرد رو هم قبول دارم و اینکه همسرم احساس شادی کنه ولی خوب دلم می خواد باهام همراهی کنه همون جور که منم حاضرم با کم و زیاد کنارش بمونم تا اونم به اهدافش برسه چه جوری باید اینو ازش بخوام که سوتفاهم براش ایجاد نکنه

پارمیدا جان امیدوارم مشکل توام حل شه نه عزیز من هیچ کسو تو ذهنم ندارم ای کاش داشتم این فکر گاهی برای خانواده خودم هم ایجاد میشه که من دلم با کس دیگس در صورتیکه اینطور نیست
البته اگر بخوام بگم من و برادر اخرم که 5 سال از من بزرگتره خیلی به هم نزدیک بودیم اون همه کس من بود دوست، خواهر نداشتم همدم تنهاییم همه کسم ومنم برای اون همین بودم بهترین لحظاتی که از زندگی یادمه کنار برادرم بوده اون برای من آرزوهای بزرگی داشت و وقتی من یه موفقیتی به دست می اوردم از صمیم قلب شادی رو تو صورتش می دیدم منم برای اون همین بودم اگر کسی ناراحتش می کرد می خواستم چشماشونو در بیارم :302:
بعد از هم دور شدیم اون ازدواج کرد و از 5 سال پیش هم از ایران رفت از اون موقع من یه گم شده دارم می تونم بگم هیچ وقت بعد از دور شدن از اون از صمیم قلب نخندیدم و شاد نبودم حالام تاکید داره من همه تلاشم و بکنم که برای دکترا برم پیشش ولی خوب خانوادم می خوان که من ازدواج کنم و مجرد به من همچین اجازه ای نمی دن
شاید تو زندگی دنبال این حس باشم حسی که دور از خودخواهیه کسی که موفقیت من شادش کنه و منم ارزوم خوشبختی و شادی اون باشه حسی که به جز با برادرم باهیچ کس تجربه نکردم

آقای کیوان و بقیه کارشناسا اگر میشه در این مورد راهنماییم کنین مشکل ازدواج و درگیری خانوادم با این موضوع برای من و اونا مشکل بزرگی شده یعنی این حس به برادرم می تونه تو انتخایم دخیل باشه اگر اینطوره باید چی کارش کنم

سلام
عزیزم دیدی گفتم یک شخص خاص تو ذهنته!

با سلام
شما احتمال دارد که دچار وسواس عملی باشید یا حداقل میزانی از شخصیت وسواسی را داشته باشید.
این طبیعی هست که تا وقتی کسی را نپسندیدیم انتخاب نکنیم. اما اگر آستانه انتخاب ما بالا باشد به حدی که غیر نرمال به نظر برسد، دلیل اینست که ما دنبال بهتر می گردیم. این بهتر هرگز نخواهد آمد. چون هر بهتری، بهتر بعدی را به دنبال خود خواهد داشت و این همان کمالگرایی هست.

معمولا کسانی که به خودشان بیشتر تا دیگران بهاء می دهند، در زمان ازدواج بیشتر با مشکل روبرو می شوند. در ازدواج یک طرف شما هستید، اما یک طرف دیگر را هم باید در نظر بگیرید. شما دنبال کار و تحصیل و ... هستید و حالا یک آقایی هم لازم دارید بیاید شما را کامل کند.

در حالیکه در ازدواج نیازهایی درون دو نفر هست که باید حداقل بخش مهمی از آن در ازدواج و به کمک هم حل شود.
شما هنوز این نیاز را درون خودتون درست درک نکردید.
نه عاطفی، نه جنسی، نه فکری
در ناخودآگاه شما، اکنون یک خودکفایی مخفی هست.
به نظرم برای سروسامان دادن به نظام فکری ات در مورد ازدواج به جلسات مشاوره حضوری نیاز د ارید. لایه هایی عمیق تر از آنچه اینجا می نویسید در شکل دهی رفتار شما موثر هست که گاهی خودتان نیز از آنها اطلاع کافی ندارید.

ممنونم جناب مدیر از اینکه منو راهنمایی کردین
مشکل اینه که با این هزینه های سنگین مشاوره های حضوری چه جوری میشه از پسش برومد هرکسی یه همچین امکانی رو نداره

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ممنونم جناب مدیر از اینکه منو راهنمایی کردین
مشکل اینه که با این هزینه های سنگین مشاوره های حضوری چه جوری میشه از پسش برومد هرکسی یه همچین امکانی رو نداره

بهاره خانمی سلام
عزیزم منم همیشه این مشکل دارم و نگرانم همش فکر میکنم با خاستگاری نمیتونم به طرف علاقه مند شم یا حس علاقه به وجود نمیاد!واسه همین تا حالا حتی نذاشتم که خاستگارا بیان!کلا نسبت به خاستگاری میترسم!:302:

بهاره جون منم مشکله بدتر از شما رو دارم
راستش من خواستگا رندیده ردشون میکنم!!!!:302:

درسته من حتی یه بار با وجودی که اون موقع کارم نمی کردم و واقعا هزینه مشاوره برام فشار بود راجع به یکی از خواستگارام رفتم مشاوره اون راجع به خودش چند تا چیزو به من دورغ گفته بود با مشاورم صحبت کردم باورتون میشه طرف راجع به کارش و زندگیش به من دروغ گفته بود بعد مشاور به من میگفت اینکه مهم نیست همه ممکنه دروغ بگن متاسفانه به خاطر اینکه ازدواج فعلا مشکل شده مشاورا فقط در هر شرایطی میگن که ازدواج کنین ولی فکر نمی کنن عاقبت کار چی میشه فکر نمی کنن اگر ازدواج نکردن به جامعه اسیب می زنه ازدواج کردن و طلاق گرفتن که اسیباش صدبرابره
جالبه داشتم این تاپیک رو می خوندم
http://www.hamdardi.net/thread-15022.html
به موردی رسیدم که میگه باهم رشد کنیم گفتم مگه چیزی که من می خوام غیر از اینه که حتی جناب مدیر هم به من میگن این خواسته که می خوای کار کنی و تحصیل کنی و حاضری با شرایط کنار بیای تا طرف مقابلت هم به همین خواسته هاش برسه خودخواهیه و بها دادن بیش از حد به خودته:163:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی

در حالیکه در ازدواج نیازهایی درون دو نفر هست که باید حداقل بخش مهمی از آن در ازدواج و به کمک هم حل شود.
شما هنوز این نیاز را درون خودتون درست درک نکردید.
نه عاطفی، نه جنسی، نه فکری
در ناخودآگاه شما، اکنون یک خودکفایی مخفی هست.

---

با اجازه آقای مدیر و برای زنگ تفریح :310::227:
دوست عزیز
حالا که احساس نیاز به ازدواج نمی کنی و فقط برای حرف اطرافیان هست
می خوای بری کلی پول مشاور بدی تا این احساس نیاز تفویت بشه و بعد بیای اینجا یک تاپیک بزنی درمورد:
همسرم به من توجه نمی کنه؟!
همسرم لجبازی میکنه و فقط حرف- حرف خودشه؟!
چرا می خواد طلاقم بده دارم از بین می رم ؟!
همسرم اجازه نمی ده کارهایی که دوست دارم انجام بدم؟!
چرا خانواده اش توی زندگیم دخالت می کنند؟!
چرا چرا چرا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :302: :316::163:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sanjab

با اجازه آقای مدیر و برای زنگ تفریح :310::227:

---

داشتم فکر می کردم ادمایی مثل شما که این تالار رو با زنگ تفریح اشتباه گرفتن و یه دفعه می پرن و یه چیزی می گن چه قدر برای تالار ضربه بودن کاش جناب مدیر برای اینگونه افراد فکری می کردن خودم شاهد بودم با نظرات اینگونه افراد چند نفر بودن که بدون اینکه جوابشون رو بگیرن برای همیشه از تالار رفتن حالا خدا رو شکر که جناب کیوان و جناب مدیر قبلش تا حدود زیادی جواب منو داده بودن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط bahareh.v

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sanjab

با اجازه آقای مدیر و برای زنگ تفریح :310::227:

---

داشتم فکر می کردم ادمایی مثل شما که این تالار رو با زنگ تفریح اشتباه گرفتن و یه دفعه می پرن و یه چیزی می گن چه قدر برای تالار ضربه بودن کاش جناب مدیر برای اینگونه افراد فکری می کردن خودم شاهد بودم با نظرات اینگونه افراد چند نفر بودن که بدون اینکه جوابشون رو بگیرن برای همیشه از تالار رفتن حالا خدا رو شکر که جناب کیوان و جناب مدیر قبلش تا حدود زیادی جواب منو داده بودن

---

دوست عزیز
چرا با بدبینی قضاوت می کنی؟!
این زنگ تفریح رو برای مراجعه به درون خودت گفتم در نظر بگیر یک ضد حمله؟!
اگر واقعا ازدواج بخاطر حرف اطرافیان و رضایت آنها باشد بدون رضایت قلبی شاید به نظر من دلیل مناسبی نیست.
چون در اینصورت اگر با هرکدام از مشکلات بیان شده در پست فوق روبرو شدی قادر به حل آن نخواهی بود.
ولی اگر با رضایت قلبی خودت و با معیارهای خودت نه دیگران باشد امکان پشیمانی کمتر است.
موفق باشی.

بهاره عزیز آقای کیوان راهنمایی های خوبی انجام دادن ، بخصوص با پست آقای مدیر دیگه فکر کنم حجت بر شما تمام شد ، حالت نرمال برای همه مسایل بهترین حالت هست ، بخصوص ازدواج که مهمترین تصمیم زندگی یک فرد را تشکیل می دهد ، همه چیز در ذهن شماست ، خارج از آن چیز مهمی وجودی ندارد

به نظر من هم شما در این مورد وسواسی شده اید و می ترسم که از اونور بوم بیافتید:163:

در مورد پست سنجاب هم باید عرض کنم که برای تفریح کلی سایت هست که کسی بخواد وقت گذرانی بکند ، مطمئن باشید کسی اگر اینجا پستی می گذارد به دنبال کمکی هر چند خیلی اندک به مراجعان است ، مطمئنا هدف سنجاب عزیز هم همین بوده است:43:

منم دقیقا می فهمم چی میگی خواستم باهات همدردی کنم
منم همش فکر می کنم ازدواج جلوی پیشرفتمو می گیره و نمی تونم به آرزوهام برسم همش می ترسم از دچار شدن به روزمرگی که خیلی از زوجهای اطرافمون گرفتارش شدن بعضی وقتها فکر میکنم ازدواج تمام شدن آزادیم هست تا الان هم خیلی خواستگارهارو و به خاطر همین فکر هام و این که به قول تو احساس می کردم اون ها دنبال یه زندگی تکراریه روزمره هستن رد کردم
ولی الان راستش و بخوای 2 ماه هست که دارم با یه خواستگار جدید آشنا میشم تا الان احساس میکنم متفاوت از بقیه هست و این حرفهای من اصلا براش عجیب نیست و تشویقم هم میکنه......
شاید ما عجیب نیستیم بلاخره پیدا بشن کسایی که درکمون کنن.:303:

با سلام
به نظرم شما دنبال همسر بدون عیب و ایرادی میگردید مطمئن باشید همه دارای ایراد هستند و هیچکس کامل نیست سطح انتظار که بالا باشه هیچکس به دل آدم نمیشینه

دوست عزیز نگران نباش ان کسی که دوست داری بالاخره به سمتت می آید فقط باید صبور باشی منم معیارهام مثل شما بود منم خواستگاران پولداری داشتم که یا سنشان بالا بود و یا خواستگارانی که قبلا با خیلی ها بودند و حالا یک زندگی می خواستند که من دوست نداشتم من کاملا درک می کنم شما را- من در سن بالا آن کسی که می خواستم خیلی اتفاقی و با خواستگاری پیدا کردم وقتی که کاملا نا امید شده بودم منم می خواستم در خارج کشور تحصیل کنم ولی پدرو اجازه نمی داد تنهایی- ولی عزیزیم الان که باآن معیارهایی که دوست داشتم هم ازدواج کردم می بینم اصلا ساده نیست برام سخته از صفر شروع کردن - برام سخته تمام آن بلند پروازی ها - حلا که باید بروم و جدیدها را تجربه کنم برام سخته- منظورم این است که این معیارها هم مشکلات خودش را دارد و هیچوقت هم نا امید نشو - ان کس که باهاش خوشبخت می شه می آید ولی هیچوقت به خاطر خرف مردم و راضی نگه داشتن دیگران ازدواج نکن- برات آرزوی بهترینها را دارم :310:

سلام.زیاد نگران نباشید.خوشحال هم باشید.مثل این که من میگویم من مشکل ندارم برایم یک مشکل پیدا کنید.الان بهترین موقعیت برای پیشرفت است.شما باید مهارتهای فردی و اجتماعی خودتان را افزایش بدهید.خیلی کارها را میتوانید انجام بدهید که دیگران ارزویش را دارند (این همه کار) :ورزش اشپزی یادگیری زبان خارجی هنر و ... ببینید از زندگی چه میخواهید.همین الان یک لیست درست کنید شامل 20 مورد از کارهایی که همیشه دوست داشتید انجام بدهید ولی فرصت یا حوصله اش را نداشته اید.بدانید پس از ازدواج یکسری محدودیتهای بوجود خواهد امد که در حال حاضر با ان مواجه نیستید.وقتی میدانید دوست ندارید با کسی که برای خواستگاری می اید ازدواج کنید اول خودتان دوم خانواده تان و خواستگارتان را در معذورات قرار ندهید.این بغض ها باید به کلمات منطقی تبدیل شوند و بیان شوند.ارامش خودتان را حفظ کنید و برای همین روزها برنامه ریزی کنید نه مجهولات ازدواج.هیچ کس نمیداند همسر شما چه کسی خواهد بود پس در این مورد اضطراب نداشته باشید.اگر فرد با استعدادی با استرس وارد جلسه کنکور بشه ممکنه نتیجه خوب نگیردو شاید یه ادم با استعداد متوسط به خاطر ریلکس بودن سر جلسه با تمرکز بیشتری به سئوالات جواب بده و نتیجه خیلی بهتری بگیرد.شما استعدادهایی دارید که تا قبل از ازدواج باید انها را به خاطر خودتان تقویت کنید تا بعد از ازدواج از خودتان قویتر باشید. از خودتان عقب نیفتید.مصمم و با اراده عمل کنید.:82:

با سلام،

قبل از ارسال پست در تاپیک ها به آخرین ارسال تاپیک دقت شود که قدیمی تر از 2 هفته نباشد.
این پست ها حذف می شوند.

با تشکر.

سلام بهاره درد منم همينه مهر هيچ كدوم از خواستگارام به دلم نميشينه خونوادمم همگي از دستم عاصي شدن خودمم فقط عذاب ميكشم همه هم سن وسالام ازدواج كردن دچار روز مردگي شدم دارم افسرده ميشم با اينكه22 سالمه ولي زمان برام خيلي تند ميگذره

سلام،
لازمه اینکه کسی را دوست داشته باشید اینستکه خودتان را دوست داشته باشید.
لذا ابتدا بررسی کنید که آیا از خودتان خوشتان می آید؟
واقعاًبه خودتان افتخار می کنید؟ یک لیست از خوبیها و ارزش های خود تهیه کنید.
اگر پسری داشتید از اینکه با دختری با خصوصیات شما ازدواج کند خوشحال می شدید؟
اگر پسر بودید از بودن با دختری مثل خود راضی بودید؟

تاپیک تاریخ گذشته ست. دوستان لطفا دقت کنید