اختلاف فرهنگی و مخالفت خانواده
سلام.22 سالمه عاشق یکی از هم کلاسیهام شدم قرار ازدواج گذاشتیم ظاهر خوبی نداره اومد خاستگاری به خاطر ظاهر همون اول پدرم نه گفت ولی بازم به خاطرم بهش فرصت داد بعد چند وقت دوباره اومد خانواده من خیلی تجملاتین و اهل کلاس اون خانواده ساده و مذهبی نسبتا داره از لحاظ مالی مثل همیم ولی همه فکر کردن خیلی پایین ترن اونم به خاطر تیپشون من خودم با ظاهر این آقا نحوه لباس پوشیدنش مشکل ندارم ولی خانوادم مشکل دارن رو پدمم حرفاشون تاثیر گذاشت مجلسم بهم خورد آخرش بحث پیش اومد بین خانواده ها هر کدوم از خانواده ها اون یکی رو مقصر می دونه ولی هر دو مقصر بودن خانوادم گفتن آدم لات و لوتییه ولی نیست بهترین دانشجو بود تو دانشگاه ،تهدیدم کردن اگه به فکر اون باشی همه ما به کارت کار نداریم پدرتم طردت می کنه.الان چند وقته افسردگی شدید گرفتم نمی دونم چی کار کنم.با رفتارایی که باهام شده احساس می کنم اضافیم طوری رفتار می کنن که باعث سرشکستگی شونم.مگه عاشقی گناهه؟میگن عاشق چیش شدی /نه پول داره نه ظاهر.من عاشق خودش شدم نه چیز دیگه هر کاری برام انجام میده می دونم حتی اگه بگن یه بیماری ناعلاجم دارم بازم می خوادم.حتی یه لحظه یادشو فراموش نمی کنم.الان چند روزه که رفته خدمت.می گید چی کار کنم با این علاقم با مرد دیگه ازدواج کنم یا بازم بهش فرصت بدم تا لااقل از لحاظ مالی خودشو بالا بکشونه؟ و یه کار مناسب دست و پا کنه؟ با این خانواده که دارم یعنی می تونم راضیشون کنم؟
RE: اختلاف فرهنگی و مخالفت خانواده
یه چیزایی هم باید بگم اونم اینه که من به خانوادمم حق می دم نمی گم خانوادم بدن یا هر چی دیگه.
این آقا از لحاظ مالی مثل ماست ولی یه مشکل اسساسی داره آدمیه که پول خرج می کنه ولی اون لباس مناسبی که باید بخره رو نمی خره طرز لباس پوشیدنش جوریه که واقعا می خوره طرف فقیر باشه واقعا هر کس ببینه فکر می کنه طرف به خاط پول پدرم اومده یا موهاشو همیشه بلند می زاره خوب هر کس ببینه فکر می کنه آدم لاتو لوتی هستش و خانواده منم اینا رو دیدن اگه یه خاستگار با این تیپ بیاد خونمون خودم راشم نمی دم.ولی الان این آقا رو می شناسم می دونم ظاهرش اینطوریه که باعث این فکرا می شه.یا برای من کادوهایی که می خرید چون از روی عشق خریده بود پولی بود که براش زحمت کشیده بودو خودش در می یاورد برام با ارزش بودن ولی خودم بودم این چیزارو نمی خریدم.به طور کلی مشکل من تو سلیقه و طرز لباس پوشیدن این آقاست.به نظرتون می شه این تیپو تغییر داد؟ تمام اختلافات ریشش از اینجاست.می خوام چند ماه بهش فرصت بدم تاببینم می تونه این تغییراتو داشته باشه مثلا 2 ماه یه کارم پیدا کنه. این کارم درسته یا اشتباه؟
RE: اختلاف فرهنگی و مخالفت خانواده
من دوست دارم مخاطبم همه دوستان باشن امیدوارم تجربه تلخ زندگی من درسی باشه برای همه
من سه سال پیش با شوهر سابقم اتفاقی آشنا شدم بااینکه میدونستم از لحاظ فرهنگی اجتماعی حتی بادو زبان متفاوت بودیم ولی بهش دل بستم وقتی به خواستگاری آمد همه ی خانوادم صددرصد مخالف بودن ولی برای من دیر شده بود چون احساس میکردم بدون او نمیتوانم زندگی کنم فقط دوسال طول کشید راضی شن وقتی تحقیق کردن فهمیدن معتاده قبول نکردم کور شده بودم ...
حالا من موندم بایه بچه یه ساله با یه دنیا پشیمونی ای کاش به حرف خانوادم گوش میکردم ولی افسوس دیگه خیلی دیره چون زندگیمو باختم :302:
RE: اختلاف فرهنگی و مخالفت خانواده
خانواده من شک ندارن که این آقا سالمه.مشکل خانواده من ظاهر این آقاست.
RE: اختلاف فرهنگی و مخالفت خانواده
شما خیلی سطحی به موضوع نگاه میکنید مشکل خانوادتون ظاهرش نیست شما به درد هم نمیخورید
چرا میخوای ظاهرشو تغییر بدی؟ باید همینجوری که هست بپسندید
حاضری قید خانوادتو بزنی؟ شما برداشتت از وضیعت مالیشون بر اساس گفته های آقاست؟
RE: اختلاف فرهنگی و مخالفت خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamdam 96
شما خیلی سطحی به موضوع نگاه میکنید مشکل خانوادتون ظاهرش نیست شما به درد هم نمیخورید
چرا میخوای ظاهرشو تغییر بدی؟ باید همینجوری که هست بپسندید
حاضری قید خانوادتو بزنی؟ شما برداشتت از وضیعت مالیشون بر اساس گفته های آقاست؟
نه بر اساس گفته های این آقا نیست. مشکل خانواده من اینه که با توجه به ظاهر این آقا وخانوادش بردات هایی کردن که نه اینکه فکر کنید از روی احساس می گم ولی می دونم اشتباه کردن در بعضی موارد ولی نه همش مثلااینکه می گفتن کار نداره تو نمی تونی سختی ببینی یا از لحاظ ظاهر خیلی سرتری یا خانواده باکلاسی نداره .ولی این که گفتن به خاطر پول پدرت اومده یا اینکه لات و لوته ، یا آدم دروغگویی هست اخه کارایی که کرده بود مثل امریه شدنش که من خودم باعث شده بودم این امریه رو بگیره و بارها با اون مرکز صحبت کردم رو گفت ،گفت امریه شده گفتن با این ظاهر از دم در همچین جایی راهشم نمی دن ولی اشتباه بود.نه حاضر نیستم قید خانوادمو بزنم و حاضرم نیستم به این راحتی همه چیزو تموم شده ببینم.تمام زندگیم مختل شده خیلی عصبی هستم نمی دونم چی کار کنم گاهی سعی می کنم فراموش کنم ولی الان 2 هفته گذشته ولی همون طوریم.خسته شدم. می خوام ظاهرش تغییر کنه تا به خاطر ظاهرش شخصیتش زیر سوال نره. می دونید پدرم خانوادم با اینکه مخالف بودن به نظر من بازم احترام گذاشتن و حرفی نزدن ولی خانوادش شرط مهریه رو قبول نکردن شرط پدرم تضمین 100 سکه از مهر بود که این تضمینو قبول نکردن گاهی می گم اصلا شاید منو خیلی کم دیدن که اینو قبول نکردن یا همه چیز فکر می کردن تمومه گفتن قبول نمی کنیم اتفاقی هم نمی یفته.شرط پدرم زیاد بود؟ به اینا که فکر می کنم میگم باید فراموشش کنم اما چه طوری؟گاهی هم می گن حق داشته قبول نکنه شما بگید حق داشتن یا نه؟