همسرم در مقابل ديگران با من صحبت نمي كند

همسر خوبي دارم و در منزل بسيار مهربان و با من خيلي صميمي بر خورد ميكند و صحبت ميكند و مشكلي بين ما نيست ولي در ميان جمع دريغ از يك كلمه حرف زدن انگار با من قهر است وقتي هم من چيزي ميگم يه لبخند ميزنه و ميگذره اين مسئله براي من خيلي سخته اونهم وقتي كه در لحظه اي كه همه مشغول حرف زدن هستن و ما بايد به بقيه نگاه كنيم هر چي بهش ميگم وقتي در شرايطي قرار ميگيريم كه بقيه با خودشون حرف ميزنند من را تنها نزار با من صحبت كن تا از تنهايي در بيايم ولي فايده نداره ميخوام از دستش فرياد بزنم هر جا بريم ميشه مثل مجسمه وقتي بر ميگرديم مثل قبل ميشه مهربون خوش برخورد و فرقي هم نمي كنه كه كجا هستيم جالبه بدونيد تنها جايي كه حرف ميزنه منزل مادرشه كه اونهم فقط باز اون صحبت ميكنه و من بايد بشينم گوش كنم نمي دونم چه بكنم

خوش بحال تون چقدر مشكلاتتون كوچيكه.

خوب توضیح بده بش یا خودت سر صحبت باز کن این مشکلات واقعا ارزش دلخوری و ناراحتی نداره:46:

با خودش صحبت كردي؟ تا حالا نگفته دليلش چيه؟ چند وقته عقد كردين؟ عروسي هم كردين؟

فقط با شما اینجوری هستند یا با همه ای اعضای اون مجلس صحبت نمیکنند ؟

به نظر میاد شوهر شما یه خورده خجالتی هستند و همچنین دارای روابط اجتماعی و عمومی ضعیف که نمیتونن تو جمع صحبت کنن و بیشتر سعی میکنن سکوت کنند تا سخنران مجلس باشن ..

شما سعی کنید با اعتماد به نفسی که میتونید تو مجلس بدید سعی کنید قدرت صحبت کردن تو جمع رو بهش بدید و از اونور شوهرتون هم باید روابط اجتماعی خودش رو بالا ببره تا بتونه تو مجالس خوب صحبت کنه ....

با سلام خدمت دوست عزیز که همدردی رو محلی برا ی دریافت پاسخ مشکلات خودشون انتخاب کردن... در همین راستا و قبل از جواب دادن شما به برخی پرسش های گنگ و مبهم که هنوز به طور دقیق تر ما را با شما و مشکلتون اشنا نکرده توجه شما رو به تاپیک های برخی از مهارت های همسر داری و مطالبی در مورد اعتماد به نفس
که شاید به تواند اطلاعاتی به اطلاعات شما بیافزاید که با مشکل شما هم بی ارتباط نیست.
مطالعه انها برای شما خالی از لطف نیست.
.................................................. .................................................. .......................................

ایا شما تنها چیزی که از همسرتون میخواهید حرف زدن با شما در جمع است ؟

سلام دوستان ممنونم از جوابهايي كه داديد راستش به قول شما موضوع كوجيكه ولي آدم تو خونش اينقد ر با محبت باشه همه كاري براي همسرش انجام بده و لي بيرون در مقابل ديگران همه فكر ميكنند كه اينطوري نيست گاهي اگه من ازش تعريف ميكنم همه فكر ميكنند دروغ ميگم چون جلوي ديگران اصلا منو تحويل نميگيره بهش گفتم ميگه خوب جلوي مردم به تو چي بگم ميگم گاهي با من كلمه اي حرف بزن و يا من را طرف صحبت قراربده ولي ميگه نمي دونم چي بگم من نزديك ده ساله ازدواج كردم با بقيه هم صحبت ميكنه يعني اگه حرف باز بشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط دايانا

سلام دوستان ممنونم از جوابهايي كه داديد راستش به قول شما موضوع كوجيكه ولي آدم تو خونش اينقد ر با محبت باشه همه كاري براي همسرش انجام بده و لي بيرون در مقابل ديگران همه فكر ميكنند كه اينطوري نيست گاهي اگه من ازش تعريف ميكنم همه فكر ميكنند دروغ ميگم چون جلوي ديگران اصلا منو تحويل نميگيره بهش گفتم ميگه خوب جلوي مردم به تو چي بگم ميگم گاهي با من كلمه اي حرف بزن و يا من را طرف صحبت قراربده ولي ميگه نمي دونم چي بگم من نزديك ده ساله ازدواج كردم با بقيه هم صحبت ميكنه يعني اگه حرف باز بشه

---

خودتون سر صخبت رو باهاش باز كنيد
با سوالهايي كه جوابش كوتاهه شروع كنيد
قبص آب رو دادي؟
لباسها رو بردي اتوشويي؟
حالا ببين چي براش جالبه:
راستي پسر مش باقر هم ميخواد با دختر الهام خانم ازدواج كنه؟
يا
مي دوني سحر رفته يه ال نود نقره اي كوپ سگي با يه سيستم توپ خريده!
يا
ميدوني چك عباسم فرم خورده پليس اومده دنبالش فرار كرده رفته آبادان
يا
سيما هم ارش قبول شده
خلاصه
موتورش روشن ميشه
و خودش به حرف مياد و الي آخر

ما مردا حال حرف زدن نداريم
البته چند تا جك بهداشتي حفنم واسمون بگن شايد نطقمون باز بشه

ممنون كيوان خان ولي وقتي يه مرد در مقابل ديگران همسرش را طرف صحبت قرار ميده يه حالتي داره و وقتي حرف نمي زنه يه چيز ديگه
يكنفر از اقوام ما هست كه تو جمع مدام با خانمش صحبت ميكنه و وقتي داره براي بقيه حرف ميزنه به خانمش نگاه ميكنه و يا نظر ميخواد يا مثلا ميگه يادته اون روز يا ميگه بيا بشين ميخوام يه چيزي بگم بايد باشي

خوب اولين حسي كه براي خود من ايجاد ميشه اينه كه چقدر به خانمش اهميت ميده ولي براي من عكسه به هر حال اين مشكل بعضي جاها كه بقيه آدمها براي من ناشناس هستند بدتر چون تو خانواده ها بلخره با بقيه حرف ميزنم ولي يه جاهايي ديگه ميشم مجسمه و بايد به حرفهاي داخلي ديگران توجه كه خودم ناراحت ميشم نمي دونم چكار كنم فقط ميخوام از اون جمع برم بيرون

ببیند خانم
مردم فیلم بازی میکنن
همین خانم من جلو ملت یا آقا کیوان صدام میزنه یا کیوان جونم ولی توی خونه از دستش عاصیم
دختر عموم و شوهرش وقتی میان مهمونی انگار تازه نامزد کردن
ولی روزی نیست خبر کتک خوردنش از شوهرش نیاد - جدیدا هم که مهمونیای فامیلی نمیرن

پس خودتونو با این چیزیای ظاهری پول نزنید
والا حیفه اگه شوهر خوبی دارین بهش همچین ایرادی بگیرین
بچسبین بهش مثل پروانه دورش بگردین تا یکی دیگه قاپشو ندزدیده

شوهر دزد زیادشده ها
ار ما گفتن

كاملا با كيوان موافقم.
اونايي كه تو جمع خيلي عاشق و معشوقند متاسفانه تو خلوتشون اصلا نميتوني بشناسيشون.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

همونطور كه قبلا هم گفتم خوش بحالتون. چقدر مشكلاتتون كوچيكه.

دوستان سلام
باهاتون موافقم ولی من میفهمم دایانا چی میگه
شوهر منم شاید تو خلوت خودمون خوب باشه ولی تو جمع همیشه منو یادش میره
ولی دایانا جان نه فقط تو صحبت کردن، باز به تو، من که کلا فراموش میشم، معمولا در مقابل کل افراد حاضر در جمع احساس مسئولیت میکنه ولی در مقابل من نه، اصلا یادش میره من هستم
با تمام وجودم آرزو میکنم مشکلت حل بشه چون میدونم چه فشار روحی داره:43:

سلام دوستان خيلي ممنون از راهنمائيهاتون گاهي وقتها يه مشكلاتي به نظر كوچيكه ولي از لحاظ روحي اينقدر بزرگه كه آدم حاضره هر چيزي رو تحمل كنه به جز اين كار و
ميدونيد وقتي در جمع خانواده همسرتون بنشينيد كه همه دارن با هم حرف ميزنند و ما دوتا ساكت چه جوري ميشين اگه ديگران حرف مشتركي با ما داشته باشن كه خوب حرف ميزنيم ولي يكدفعه مثلا برادرش با خانمش يا دو تا برادرها باهم صحبت ميكننيدو يا پدر مادرش با هم حرف ميزنند من واقعا نياز دارم كه اين خلع از طرف همسرم پر بشه
ديدم نميشه خودم سعي كردم اين خلع را پر كنم اينطوري كه شروع كردم به حرف زدن باهاش كه آره يادت ديروز اينطوري شد و اونطوري شد ولي هر چي بگم فقط سرشو تكون ميده يا يه لبخند ميزنه وقتي تنهاييم بهش ميگم با من صحبت كن جواب بده حرف بزن چقدر وايستم ديگرانو نگاه كنم يا مجله نگاه يا تلويزيون بيا گرم باشيم اينقدر با هم صحبت كنيم كه بقيه نگن اين دو تا بيچاره ها حرف ندارن ولي فايده نداره تازه ميگه دوست ندارم جلوي بقيه حرفهاي خودمونو بزنيم ميرم خونه صحبت ميكنيم
اصلا ديگه برام مهم نيست منم اين دفعه در اين شرايط گير كنم ميرم تو حياط ميرم تو تراس بلند ميشم راه ميرم كه نباشم بهشم گفتم
اينقدر گاهي وقتها اذيت ميشم كه با بچه هاي جاريم كه دوقلو هستند همش مثل ديونه ها بازي ميكنم و خودمو سرگرم ميكنم حالا تصور كنيد وقتهايي كه اين دو تا بچه نيستن