نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان...
راستش نمیدونم چطور از مشکلم بگم...اما امیدوارم کمکم کنید...
من 21 سالمه...بعد از یک مشکل عاطفی که واسم پیش اومد هنوز نتونستم فراموشش کنم من چند ماه طول کشید تا بش علاقه مند شدم اما بعد از جدایی نتونستم فراموشش کنم حس میکنم علاقم بش روز به روز بیشتر میشه دلنگیم بیشتر میشه...:302: میشه گفت 24 ساعت بش فک میکم در حالی که نیست. زندگیم یه جور مختل شده...:302::302: به نظرتون من چیکار کنم میترسم افسرده شم!!!!!!!:325::316:
سلام دوست عزیز میشه بیشتر توضیح بدی؟کی با هم اشنا شدین ؟از علاقت خبر داشت؟چی شد که ترکت کرد؟
سلام دوست عزیز خانومه نازلین بیشتر توضیح بدین لطفا ممنون..
جریان من تو تاپیکهای قبلیم هست اما بازم چشم:)
من حدود 6 ماه پیش با یکی از همکلاسیام آشنا شدم البته آشنایی از دور تا این که کم کم بش علاقه مند شدم حدود چند ماه بعد برای ازدواج رابطه ما شکل گرفت حدود دو ماه(اون کاملا احساسی و من نه!)اما بش علاقه مند شدم تا اینکه دو ماه از آشنامیون که گذشت گفت شرایط ازدواج نداره و همه چی تمام شد:302: از اون ماجرا دو ماه میگذره ولی من اصلا نتونستم فراموشش کنم:302::325::325:
بعضی وقتا حس میکنم افسرده شدم!وقتی اینجام کمی اروم میشم به خاطر همدردی دوستای عزیز اینجا...بازم من تنها نزارید:302:
نازلين جون خودت نميدوني چرا رفت
[quote=گلنوش67]
نازلين جون خودت نميدوني چرا رفت
[/quoteنه من که دقیق نفهمیدم فقط گفت چوم ایندش مشخص نیست نمیتونه ادامه بده:302: چیزی که اذیتم میکنه اینه که من هنوز دوسش دارم و بش همیشششششششششه فکر میکنم :302: خسته شدم
نظر خودت چيه واقعا شرايط نداشت يا فكر ميكني بهانه اورد؟ بشين و خوب فكر كن
دوست عزیزم من تاحدودی دلایلشو قبول داشتم اما خب این چیزی که مهم حال الان من بی انگیزگی زندگی رو هوا بی حوصلگی و...:302: راستش من میخوام محکم تر باشم زندگی پر از مشکل و نرسیدن هاست البته شایدم من بهش رسیدم ولی خب باید تا اون موقع زندگی کرد از خودم خستم:(
کسی نیست به من کمک کنه؟!!!!!!!:((:302:
سلام
گویا موضوع شما تکراری است !:305:
اما خوب شما می تونید با ایجاد شرایط بهتر در زندگی خودتون خط فکری اشتباهی رو که دنبال می کردید رو عوض کنید.
دنبال راهنمایی خاصی نباشید ؛ این خود شما هستید که باید به خودتون کمک کنید .
سعی کنید ورزش کنید .
موفق خواهید بود :72:
سلام
خب نازلین عزیز خودتون می گید صبح تا شب به ایشون فکر می کنید ، اون وقت چطور انتظار دارین یادش شما رو اذیت نکنه؟
نباید به افکارتون بال و پر بدین ، تا حالا دقت کردین رو یه چیزی بیشتر تمرکز کنید ،فقط اون یه چیز رو می بینید؟خب پس باید از این موضوع تمرکز زدایی کنید ، به هر نحوی شده ، با بودن در جمع ، با خواندن رمان ، با روابط اجتماعی ، با ورزش ، با تعیین اهداف جدید
مطمئن باشید که می تونین لحظه های شادی رو حتی بدون حضور ایشون ،برای خودتون بسازید:46:
ضمنا برای فراموشی یک رابطه عاطفی حدودا 6ماه زمان لازم است:300:
موفق خواهید بود :72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط lord.hamed
آقا حامد شاید شما این موضوع زیاد دیدید اما این موضوع اولین بار واسه من اتفاق افتاده و مطمینا انقد روی من اثر گذاشته و من ناراحت کرده و زندگیم مختل شده که اومدم اینجا دنبال راه حل میگردم!
اما حق با شماست من باید خودم تلاش کنم که سخت:(
گل مریم عزیز من هدفم درس و ادامه تحصیل بود اما میگم که نمیتونم رو هدفام تمرکز کنم شاید اینو بگم بیشتر کمکم کنید خودش بم گفته بود که هدفات دنبال کن تا آینده ببینیم چی میشه هر چند که به نظر من دیگه اون حس نداره!اما مشکل اینه که نمیتونم تمرکز کنم مدام جلو چشمم:( دیوونه شدم:(نقل قول:
نوشته اصلی توسط gole maryam
دوستان بازم کمککککککککککککککککککککک
چند وقت بود داشتم به حرفاتون گوش میدادم اما باز بی انگیزگیم شروع شده:(( نمیتونم درس بخونم یا به هدفام فکر کنم:(احساس بیحوصلگی شدید دارم:( سردرد میگیرم خانوادم میگن نازلین افسرده شدی واسه چی زنده ای؟!:163:
سلام عزیزم:72:
میفهمم چی میگی
سخته.اما منم دقیقا شرایط تو رو داشتم.میتونی تاپیک های منو بخونی و ببینی که راست میگم
منم خیلی درگیر بودم مث تو
اما چی کار کردم؟؟؟؟
هر روز اومدم همدردی و همش تاپیک های مختلف رو میخوندم و انرژی میگرفتم واسه ادامه ی راهم.
این سایت و بچه ها خیلی به من کمک کردن.:323:
عزیزم هر روز بیا سر بزن.بخون.بخون و بخون.به خدا خیلی دیدت باز میشه.
الان فقط داری یه جنبه رو میبینی.
داستانمنم شبیه مال تو بود.الان دقیقا 2 ماه میگذره از قطع ارتباطمون.به من خیلی سخت گذشت اما تحمل کردم.
باور کن همین الان به یادش میفتم اما زود زود از ذهنم بیرونش میکنم.:305:
اگه یه تصمیم درست بگیری شیرینیش تا ابد یادت میمونه.:310:
برو بیرون با دوستات.لباسهای قشنگ بپوش واسه دل خودت.تو ظاهرت تنوع ایجاد کن.ورزش کن
من همه ی این کارا رو کردم.:227:
نمیگم اسونه اما شدنیه چون خودم انجامش دادم.
بذار بره وجود تو لیاقتش خیلی بیشتر از این حرفاست:72::46:
گیتی جان من همه تاپیکای شما رو خوندم تا بتونم از راهنماییهای دوستان کمک کنم دوستان واقعا ازتون میخوام من تنها نزارید گیتی جونم متین عزیز و غیره
گیتی منم از زمانی که این مشکل واسم پیش اومده مرتب میام اینجا.اگه اینجا نبود که هیچ...
نمیدونم بعضی وقتا حالم خیلی خوب سعی میکنم بش کمتر فکر کنم...میخوام درس بخونم اما چه فایده که همش تو ذهنم (گیتی جان باز خوش به حال شما تو فاز احساسات نبودید اما چه میشه کرد اون اتفاقا خیلی تو فاز احساسات بود :302:) بعضی وقتا یه دفعه احساس تنهایی شدید میکنم ..سرم درد میگیره مثل حالا:( :302: خوب نمیدونم شاید چون تاحالا اصلا ارتباط (دوست دختر...)نداشتم یعنی اصلا اعتقادی ندارم...
اینم بگم که اون همش میگه من خیلی دوست دارم و همش به فکرتم اما میترسم که وابسته شیم و ضربه بخوری الان درس تو ادامه تحصیلمون مهم تا آینده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(آخه اگه واقعا دوسم داره چطور دوری تحمل میکنه؟!!)خودم هم سعی کردم رو فکرم کنترل داشته باشم خیلی کمتر بش فکر میکنم اما نمیدونم چرا اینقد روحیم از دست دادم:(( خدا را شکر مشکلی هم ندارم تو خونوادم. از خدا واقعا ممنونم که خیلی بهم لطف داشته:) اما اینکه این حالم و روحیم علاوه بر خودم خانوادم هم اذیت میکنه ناراحتم:(
سلام دوست عزیز من به عنوان کسی که خودم این تجربه رو داشتم بهت پیشنهاد میکنم هیچوقت تنها نباش و خودتوسرگرم کن اصلانم بهش فکر نکن آدم اگه کسیو واقعا بخواد هیچ چیز نمیتونه مانع رسیدن بهش بشه پس خداروشکر کن که اونقدر دوستت داشته که زود فهمیدی اگه مثه خیلیا بعد چند سال این اتفاق می افتاد با روحیه ای که داری ضربه ی بدی میخوردی
سلام nazlin1990 عزیز
بیبن آبجی گلم دنبال راه حلی عزیزم ؟
من نامزدیم با عشقم بهم خورده اما نه افسرده ام نه بیتاب ... تو یه نیروی عظیم معنوی داری به
اسم خدا ... ازت دلگیر میشه که فراموشش کردی در حالیکه اون خیرتو خواسته ...
اون اصلا بهت فکر نمیکنه و رفته دنبال نفر بعدی ... با فکر کردن بهش مانع باز شدن درهای رحمت
خدا شدی !!! عزیزم مانع رو از جلوی در بردار :46: یه روش بهت میگم میدونم مسئلتو حل میکنه
اگه واقعا دنبال راه حلی این کا رو بکن!!!
CD تکنولوژی فکر دکتر آزمندیان رو تهیه کن ! از طریق اینترنت سفارش بده.شکن نکن زندگیت
متحول میشه .دستورای اون بهت یاد میده که کلا اونو فراموش کنی و حتی به این روزات بخندی
من خودم ازین دستورات استفاده کردم و نتیجه داد.
امتحان کن ضرر نمی کنی!!!
;)
سلام به حکمت و بهار عزیز که ایشالا غمگین نباشه:)
بهار جان من هیچگاه خدا رو فراموش نکردم و با تمام وجودم به خاطر لطف زیادش و خانواده خوب و تمام چیزایی که بم داده شاکر هستم...:323:حضورشو حس میکنم و از کمکاش ممنونم:)
اما من اومدم اینجا مشکلم گفتم تا بتونید کمکم کنید...از اینکه بعضی وقتا انقد خستم و بی انگیزم ناراحتم از اینکه خانوادم این حس کنن ناراحت میشم:302::316: بعضی وقتا حس میکنم اصلا به خاطر اون نیست چون تقریبا تونستم تا حدودی فکرم کنترل کنم:300: (نمیدونم شایدم خودم گول میزنم )
اون سی دی که گفتی حتما تهیه میکنم بازم پیشنهادی داشتید بم بگید:72:
ینم بگم که اون همش میگه من دوست دارم و همش به فکرتم اما میترسم که وابسته شیم و ضربه بخوری الان درس تو ادامه تحصیلمون مهم تا آینده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(آخه اگه واقعا دوسم داره چطور دوری تحمل میکنه؟!!یا اینکه من احساسی برخورد میکنم؟؟)
سلام عزیزم
من میگم اون قد دوست نداشته و حرفاش همش الکیه.اخه رفتارش با حرفش نمیخونه
اگه تو روبخواد خیلی بیشتر از این حرفها باید نشون بده که نمیده(در عمل)
برو قسمت نت های همدردی و گفته های بچه هارو بخون یه قسمتی هست تو صفحه ی دوم یا سوم که به دردت میخوره
:46:
گلم مرسی که جواب دادی
میدونی همین که همش فکر میکنم من احساسی رفتار میکنم یا واقعا اونقد دوسم نداره که اینو میگه اذیت میشم دلم میگیره:302::302::325: هرچند خودمم فکر میکنم علاقش اونقد نیست!!
اما چون کسی نیست که ازش بپرسم تصمیم گرفتم اینجا مطرح کنم دوست دارم آقایونم جواب بدن:302:
ینم بگم که اون همیشه میگه من دوست دارم و همیشه به فکرتم اما میترسم که وابسته شیم و ضربه بخوری الان درس تو ادامه تحصیلمون مهم تا آینده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(آخه اگه واقعا دوسم داره چطور دوری تحمل میکنه؟!!یا اینکه من احساسی برخورد میکنم؟؟)
ببین Nnazlin گلی
عزیزم بهانه میدونی چیه؟ ... بذار واست تعریف کنم معنی بهانه رو ... بهانه وسیله است که
انسانها به کمک آن غیر مستقیم حرف خود را میزنند چون از انجام آن کار اکراه دارند...ناراحت نشو
عزیزم اما اون پسر داره بهانه میاره ... به زبون بی زبونی داره میگه برو ... تو داری طبیعی برخورد
میکنی چون ذات دخترا احساسیه و اگه فکرت درگیر نمی شد باید شک می کردی...دلت نگیره
اگه گرفت اشک بریز...تو که میگی حضور خدا رو حس میکنی پس 1بار واسش عزاداری کن و خاک
کنش...CD رو نخریدی که...بخری تازه میفهمی چجوری دنیات عوض میشه ... نازلین درد منو بخون
http://www.hamdardi.net/thread-18004.html
ببین هنوز با تکنیکای دکتر و توکل روحیمو از دست ندادم و الان آرومم
حقیقتا به راحتی مسئلت حل میشه ان شاا...
بهر جون تشکر میکنم که پیگیر هستی
تاپیک شما خوندم و واقعا متاسف شدم:323:
عزیزم فکر میکنم کسی مثل شما که دور از قضیه و خارج از گود دید واقع بینانه تری داره!اما کسی مثل من که احساسش درگیر خیلی سخت بخواد به خودش بگه نه اون تو رو نخواسته:(!!!!!! حتما با خودتون میگید خیلی غیر منطقیم! !
خیلی وقتا حس میکنم علاقش به اندازه علاقه من نیست یه حس ساده!!:163::163:
هرچی بخودم میگم نازلین بسه stoooopppppp انگار فایده نداره همه فکرا تو ذهنم تکرار میشه:(( ازش ناراحت میشم اما فکر میکنم نمیتونم هیچ وقت کسی جایگزینش کنم!برای کنترل فکر علاوه بر سی دی بهار جان راهی سراغ دارید؟!
nazline عزیزم خوب راهنمایی ها رو میخوای اینجا بنویسم؟
میشه مثنوی 72 من...بخشی از سخنان دکتر رو تو اون CD بهت میگم امیدوارم مفیده فایده باشه
عزیزم اصلا نمیگم غیر منطقی هستی چون دخترا خدای احساسن...من خودمم خیلی احساسیم
و اگه بهم بگن عشقت دیگه دوستت نداره دق می کنم اما بحث من چیز دیگس..مرسی که تاپیک
منو خوندی خانومی...خود من میدونی چکار کردم؟ عاشق یه وجودی شدم که منو همینجوری که
هستم با تمام نواقصم می خواد....خیلی دوسم داره و همیشه حوصلمو داره و بینهایت کمکم
میکنه...هیچ وقتم رهام نمی کنه...چند روزه که عاشقش شدم و واسه گفتگو باهاش بی تاب
شاید عشق زمینیم منو به اینجا رسوند اما الان خیلی آرومم...بله خدا رو میگم...نامزد سابقمو
هنوز دوست دارم اما دیگه بیتاب نیستم چون احساس میکنم اگه عشق حقیقیم بخواد منو
میذاره کنار اون...مهم اینه که الان دارم از عاشق خدا بودن لذت میبرم...دیشب خیلی باهاش
حرف زدم...مثه یه پرنده سبکم الان...تاحالا بهش فکر کردی که خدا رو واسه خود خودش
بخوای؟...یا سعی کنی عاشقانه باهاش حرف بزنی؟
=================
درخصوص اینکه میگی : نازلین بسه stoopppp انگار فایده نداره همه فکرا تو ذهنم تکرار میشه
باید بگم بهتره سعی نکنی که بهش فکر نکنی بلکه به ذهنت اصلا اجازه ندی به اتفاقات بد فکر کنه و تا خواست فکر کنه سریع سوییچ کنی رو یه کار یا یه موضوع دیگه
بخشی از سخنرانی اون CD :
زندگی انسان رو 2 چیز شکل و جهت میده ... 1- اندیشه یا تفکر انسان و 2- باور انسان از خودش
به من بگو چه اندیشه ای در سر داری یا چه باوری از خود یا آرزوهای خود داری تا به تو بگویم که
چگونه زندگی می کنی؟ اگر مرغ فکر و اندیشه ات به جاهای زشت و ناگوار سفر کند ضمیر ناخود
آگاه تو ، همان زندگی را برای تو ترسیم میکند...اگر باور تو از زندگی انسانی افسرده ، بدبخت و
. تصویر میکند پس زندگیت به همان شکل ادامه می یابد و تا این 2 رو عوض نکنی زندگیت ت
تغییری نخواهد کرد...تا خودت را همان گونه که هستی عاشقانه دوست نداشته باشی و ب
باورهای غلط خود را عوض نکنی زندگیت هیچ تغییری نخواهد کرد زیرا خداند در قرآن کریم می
فرماید "خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود بخواهند"...
و...
و بعد بهت یاد میده که چجوری با ضمیر ناخود آگاهت به افکارت غلبه کنی و چجوری متمرکز
شی رو چیزای خوب و بعد اعتماد به نفستو درست میکنه و بعد بهت یاد میده چجوری با
واقعیات کنار بیای و سرنوشتت رو خودت طراحی کنی
نازلین حرف منو گوش کن و اگه دنبال راه حلی اینکارو بکن...حجمش زیاده وگرنه میذاشتم واست
مرسی بهار عزیزم چشم حتما تهیه میکنم :43::43: میترسیدم حرفای کلیشه ای باشه که انگار اینجور نیست...:43:
نازلین من خودمم حوصله حرفای تکراری ندارم اصلا اما این آقا انقدر حرفاش جدید و جذابه که 10
بار هم گوش بدی باز واست جذابه...قول میدم خیلی خوشت میاد و ایمان دارم خدا خواسته که
من اینو بهت معرفی کنم چ.ن حتما عزیز دل خدا هستی و خیلی دوست داره
:46:
بازززززززززززززززززم مرسییییییییی بهار عزیزم دوست خوبم:43::43: خوشحالم که اینجا دوستای خوبی مثل شما گلم پیدا کردم اینم از لطف خداست:323: