رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
سلام به همه ي دوستان عزيزم من قبلا تو تاپيك چرا هميشه در جواب بدي توصيه به عروسا اينه كه سكوت كنند شرح مختصري از رفتاراي مادرشوهرم با خودم زو نوشتم كه همه ي دوستان كمكم نكردند حالا من ميخوام يه سري رفتاراي كلي كه من بايد داشته باشم در برابر اين چيزي كه الان ميخوام بنويسم رو از شما مشاوراي مهربون بشنوم پس خواهش ميكنم كمكم كنيد.
ببينيد من رو در وضعيتي در نظر بگيريد كه عروس خانواده ي همسرم هستم و بعد از سه سال از گذشتن ازدواجم با همه ي احترام وسكوت و گذشتي كه كردم بازم متهمم به بد بودن و واقعا نميدونم چرا البته گفتم و باز هم ميگم هميشه هم تلاش كردم كه با صحبت منطقي و ومحترمانه بدبيني و ظن رو از بين برم ولي در ديدگاه مادر همسزم فايده نداره،بگذريم،الان من تو وضعيتي هستم كه مادرشوهرم با من مراوده و ارتباط نداره و فقط وقتايي كه زنگ ميزنه باپسرش صحبت ميكنه و پدر شوهرم كه من دختر عزيزش بودم تحت تاثير حرفا و كاراي مادرهمسرم هم ديگه باهام صحبت نميكنه و فقط احوالم رو از شوهرم ميپرسه و ماهم حدود دو ماهي ميشه كه نرفتيم شهرستان آخه ماتهران زندگي ميكنيم ودر واقعآخرين بار كه ما با يكي از دوستانمون رفتيم شهرستان براي تفريح مادرشوهرم پيش اين دوستمون از من و مادرم و خانوادم بد گفت و گفت كه مريم پسرم رو اينجوري كرده و پدرشوهرم هم پيش همين دوستمون از من گله كرد به طور جداگانه و يواشكي و من بابت اين موضوع ازشون ناراحتم خصوصا از پدرشوهرم كه اينقدر دوستم داشت و من اين انتظار رو ازش تداشتم.البته اين رو بگم كه همسرم آدم كاملا منطقي هست و اصلا حرفايي كه زدند و ميزنند خصوصا مادرش رو قبول نداره و ميگه من قبول دارم كه تو اين مدت تو هيچ جا مقصر نبودي و تو الكي محكوم شدي و خدارو شكر كه اون دلداريم ميداد و آرومم ميكرد والا دق ميكردم.حالا بگيد من در برخورد با اونا چي كار كنم رفتم خونشون چي؟شوهرم ميگه ديگه نميخواد توبياي اونجا كه عذاب ببيني و ناراحت بشي برو خونه ي مادرت من خودم ميرم خونه ي بابام هركي هم پرسيد ميگم من اجازه ندادم(دوستان در نظر داشته باشيد من همه ي راهها رو رفتم هر راهي كه بتونه همه چيز رو بهتر كنه ولي مادرشوهرم با من سر جنگ داره خصوصا از وقتي كه برادرشوهرم ازدواج كرده خيلي تبعيض قائل ميشه خيلي)(من 24 سالمه تحصيلكرده هم هستم)بگيد چي كار كنم خودم كه مد نظرم اينه ديگه باهاش سرد باشم هميشه وقتي ميريم شهرستان خونه ي بابام باشم آخه خيلي منو شوهرم رو اذيت ميكنه و هر بار ما باچشم گريون برميگرديم......
RE: از دوستان خواهش ميكنم كه راهنماييم كنيد ..
سلام مریم جان فکر میکنم شما قبلا یه تاپیک دیگه داشتید اگر بوده میشه معرفی کنید تا بهتر اشنا بشم با مشکلتون. مر30:46:
RE: من در برابر رفتار خانواده ي همسرم چه رفتاري داشته باشم...د ..
سلام حامد عزيز و گلنوش جونم.گلنوش عزيز اسم تاپيكم هم اين بود(چرا هميشه در جواب بدي توصيه به عروسا اينه كه سكوت كنند)مختصر توضيحاتي دادم كه ادامه ندادمش.
جشم حامد جان.
حامد عزيز ميگه نميشه اسم رو عوض كنيد.
RE: از دوستان خواهش ميكنم كه راهنماييم كنيد ..
عزیزم رابطتو باهاشون قطع نکن برو اما نمون 1ساعت بشین بعد برو خونه مادر خودت
اگه همسرت رو تنها بفرستی همش دلت شور میزنه اونجا چی میشه پرش نکنن فاصلتونم خیلی زیاد میشه
نیازی به رابطه صمیمی نیست خیلی رسمی رفتار کن همش کنار همسرت بشین به بهانه اینکه خونه مادرت برای شام دعوتین برید اونجا
به دوستت چی گفته بود؟ از چی گلگی کرده بود؟
RE: از دوستان خواهش ميكنم كه راهنماييم كنيد ..
ممنون همدم عزيز.منم قصد قطع اتباط رو ندارم ولي ديگه نميخوام كاراي مادر همسرم برام مهم باشه چون خيلي تو اين سه سال حرص خوردم و داغون شدم.بعدشم شوهرم اگه ده روز بدون منم اونجا بمونه نگران نميشم چون ميدونم كه مادرش نميتونه پرش كنه البته عليه من و خانوادم خيلي حرف ميزنه پيش شوهرم ولي شوهرم چون تو همه ي كاراش فقط جانب حقرو ميگيره ميدونه كه حرفاي مادرش در مورد من درست نيست.اصلا مادرشوهرم با اين همه ادعاش تو باكلاسي و با فرهنگي و با منطقيش دربرابر من عين بچه ها شده و ميخواد كاري كنه تا لج دربياره.چرا نميدونم به خداي احد و واحد من بدي نكردم و همميشه درجوابش سكوت و احترام تحويل دادم هم من هم شوهرم هم خانوادم خصوصا مادرم كه بهش آلرژي داره.....
چرا دوستان نظر نميدند راهنماييم كنيد ديگه مشاوراي مهربون.......
آقا حامد اسم پستم رو ميخوام بذارم رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟.
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
مريم جان متاسفانه مشكل شما مشكل خيلي هاست منم از اين مشكلا دارم من خيلي رفت وامد داشتم يعني هر روز اونجا بودم ديدم مادر شوهر انگار داره يه مدته اذيت ميكنه تعيين تكليف ميكنه روزه بودنو بهانه كردم ديگه نرفتم خدا را شكر الان راحتم ترم پيشش نيستم كه ازارم بده
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
ممنون گلنوش عزيزم.ولي اگه بدوني كه چقدر برا رفتن استرس دارم.....تو اين سه سال هربار ميخواستم برم خونشون از استرس زياد قلبم از جا درميومد حالم بد ميشد نميدونم چي كار كنم ازش متنفرم چون واقعا پيش همه خرابم كرده و ازم بد ميگه....درصوتي كه به همين ماه مبارك من هيچ وقت بدي و بي احترامي نكردم...
درضمن پدرشوهرم رو چيكار كنم ؟آخه اون خيلي دوستم داره ولي الان دو ماهي ميشه حالي ازم نميپرسه با اون چه جوري رفتار كنم؟بهش زنگ بزنم؟؟؟
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
مريم جان توي همچين شرايطي نبايد محبت پدرشوهرتو از دست بدي چون حداقل هم يه پشتيبان داري هم وقتايي كه اونجايي خيلي اذيت نميشي.حتي سعي كن بيشتر خودتو تو دلش جا كني. البته اين نظر شخصي منه
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
ممنون از لطف و راهنماييت گلنوش جون.شما درست ميگي ولي خب من خيلي از پدرشوهرم ناراحتم كه چرا تحت تاثير حرف مادرشوهرم، نشسته از من پيش دوستمون بد گفته و اونم منو مقصر دونسته درصورتي كه همين پدرشوهرم هر وقت باهاش در مورد اين موضوع و ورفتارهاي مادرشوهرم باهاش حرف ميزدم بهم ميگفت ميدونم حرفت حقه و درست ولي تو سكوت كن و چيزي نگو براي رضاي خدا ،حالا چي شده كه اينجوري گفته نميدونم و ناراحتم كرده ازش.(ببين عزيزم حتي برادرشوهرامم وقتي اين موضوعها رو ميشنيدند از مادرشون تعجب ميكردند كه چرا اينجوري ميكنه)ديگه خسته شدم منو پيش همه خراب كرده و حالا همه ي فاميلاش يه برخورد ديگه اي دارند خصوصا خواهراي ماذرشوهرم و خصوصا جاريم كه بهم فخر ميفروشه و سعي ميكنه باهام همكلام نشه و با تكبر رفتار ميكنه طوري كه خودشو ازم بالاتر ميدونه با اين كه ازم كوچيكتره.اولش به خودم ميگفتم شايد من مشكل ارتباطي دارم و برم باهاش رابطه دوستانه و خواهرانه برقرار كنم ولي اون اصلا نميخواد باهام همكلام بشه در صورتي كه با همه حرف داره و هميشه اون در حال حرف زدنه......من ديدم اينجوريه با خودش عبن خودش رفتار كردم.
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
پس كجاييد مشاوراي مهربون همدردي چرا كسي كمكم نميكنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا من الان به كمكتون احتياج دارم.........
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
سلام مریم جان باید بگم منم یه قصه تقریبا مثل تو دارم با این تفاوت که مادرشوهرم منو خیلی دوست داشت و همیشه باهام مهربون بود ولی به علت حسودی های جاری عزیزم و از خود راضیم رابطمون تحت تاثیر قرار گرفت و نه تنها مادرشوهرم بلکه همه اعضای خانواده شوهرم هم با من یه جور دیگه رفتار می کنند و خیلی از حرفهارو از من مخفی نگه می دارند ولی با جاریم که خیلی هم بهشون بد کرده حتی مادرشوهرم پیش من از دستش خون گریه می کرد و نفرینش می کرد الان باهاش خیلی خوبن کلی هم توی زندگیشون بهشون کمک می کنند و تمام مسائل من رو هم چه بد چه خوب پیشش عنوان می کنند واون هم به من خیلی فخر می فروشه به خاطر همین
مسائل هم منو شوهرم که همیشه همیار منه رابطمون رو کم کردیم وباهاشون یکمی رسمی شدیم مثلا می خواستیم بریم خونشون (که فاصلمون با هم فقط یه خیابونه ) از یک روز قبل تماس می گرفتیم که اگه فردا خونه هستید وجای نمی رید ما میاییم خونتون اونم مجبور می شد تدارکات ببینه وما هم دقیقه آخر می رفتیم خونشون که همه چیز آماده باشه و بابت دیر کردن هم کار شوهرم رو ( که خدمات کامپیوتر و اینترنت ) بهونه می کردیم و می گفتیم کار داشتیم و دیگه از مسایل زندگیمون چیزی بهش نمی گفتیم و شوهرم هم اگه مشکلی داشت با پدر شوهرم در میون می گذاشت و با حرفهاش اون رو نسبت به همه چیز آگاه می کرد وهمین چیزا باعث شد تا مادر شوهرم دیگه نتونه زیاد اذیتمون بکنه و بعد 6 سال زندگی مشترک سکوت رو شکستم و جواب مادر شوهرم رو خیلی با احترام می دم و اونا هم خیلی حواسشون رو جمع می کنند مثلا من یه پسر 2 ساله دارم که چند روز پیش خورد زمین و بد جوری زخم شد پدر شوهرم همون روز زنگ زد و حالمون رو پرسید ولی مادر شوهرم بعد از دو روز زنگ زد به شوهرم و بدون اینکه حالمون رو بپرسه گفت خواهرات امشب میان اینجا شما هم شام بیایید شوهرم هم که ناراحت شد گفت ما داریم می ریم بیرون و نمی تونیم بیاییم چون فهمید که مادرش لابد دوباره می خواهد جلوی همه منو سنگ رو یخ کنه نرفت تا اینکه مادر شوهرم بعد از 3 روز طاقت نیوورد و زنگ زد خیلی با احترام گفت بچه تا زمانی که سالم می گن پدر خوبی داره وقتی می خوره زمین می گن مادرش نتونسته نگهش داره و همه به مادر می توپن منم در جوابش با احترام گفتم اتفاقا کسی بهم چیزی نگفته مخصوصا شوهرم که به خاطر من خونه اومد ودلداریم داد و گفت بچه تا زمین نخوره که بزرگ نمیشه مثلا یکیش من بچه که بودم چند بار از دست مادرم زمین خوردم ولی الان بزرگ شدم مادرشوهرم هم حواسشو جمع کرد و دیگه ادامه نداد ببخشید مریم جون قصد اینو نداشتم داستان زندگیمو بهت بگم و فقط می خواستم از یکسری رفتارها آگاهت کنم
1- عزیزم پیش پدرشوهرت تو صحبت نکن تا همیشه به حرف زدن تو تشنه بمونه و باهات صمیمی بشه ولی از قبل شوهرت رو تو یه زمان مناسب بفرست پیشش و از تمام حساسیتهاتون آگاهش کنید و سعی کنید هر 5 یا 6 ماه یکبار باهاش دردودل کنید تا بقیه نتونن پیشش حرف بدی از شما بزنند 2 - سکوتت رو بشکن واگه کسی می خواد اذییتت کنه بپر توی حرفش و با احترام خودش رو مثال بزن و با مثال حرفت رو بزن 3 - سعی کن همیشه اولش که دیدیشون با لبخند وارد بشی و توی دلت بگی که برای هه شما ها طلب خیر می کنم چون من به جمله خیلی اعتقاد دارم و فکر می کنم خیری که به اونها می رسه به من هم میرسه 4 - پیش جاریت تا حرف نزده حرف نزن ولی با همه بگو و بخند طوری که اون بفهمه که هر کسی برای خودش جایی داره و نیازی به فخر نیست 5 - به شوهرت هم بگو همیشه با خواهراش خوب حرف بزنه و اونها رو کنار خودش نگهداره به شرط اینکه کنار خودش برای تو هم جایی باز کنه اینجوری تو با خواهرشوهرات هم ارتباط نزدیکی پیدا می کنی و جاریت هم از فخرش نمی تونه بهون نزدیک بشه تا اینکه خودش از رفتار خودش خسته بشه و تغییر کنه و اگه تغییر کرد بازم از خودت چیزی نگو فقط به حرفهاش گوش کن و دلداریش بده اینجوری مادر شوهرت رو هم کم کم نزدیک خودت احساس می کنی 5 - بعضی اوقات خواهرشوهرات و مادرشوهرت رو به همراه شوهرت بیرون ببر و براشون بستنی یا آب میوه ای ویا یه وسیله ای براشون بخر تا دلشون پیش تو جا بمونه ولی بیرون رفتن رو بیش از حد نکن تا توقعی پیدا نکنند 6 - بعضی اوقات هم خودت رو پیش مادر شوهرت لوس کن و بگو که مثلا مامان این غذایی رو که پختی خیلی خوشمزه بود یکمی برام بزار کنار تا بعدا بازم بخورم یا اینکه مامان امروز چقدر خوشگل شدی بیا یکمی هم موهات رو درست کنم خوشگلتر بشی و...
عزیزم خیلی دوست درم کمکت کنم ازت یه خواهشی دارم اونم اینکه با ایمیل با هم در ارتباط باش تا با هم بیشتر آشنا بشیم و نتیجه کا رو به بگی موفق باشی
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
مریم جون:
به نظر من اصلا و ابدا به هیج وجه اجازه نده شوهرت تنهایی بره خونه مامانش و اونو هیچوقت با مامانش تنها نذار. همونجوری که مادرشوهرت تونست نظر پدر شوهرتو در موردت تغییر بده در مورد شوهرتم ممکنه بتونه اینکارو بکنه. به شوهرت بگو نه عزیزم من دلم برای مامانت تنگ شده و دلم نمی خواد تنهایی و بدون تو جایی برم.
و سعی کن دل مادر شوهرتو اگه میشه به دست بیاری براش کادو بگیر بهش زنگ بزن برای مناسبتای مختلف مثلا تولدش براش کارت تبریک بفرست برای پدر شوهرت هم همینطور. و یادت باشه در مقابل شوهرت نشون بده که تو با اونا خصومتی نداری.
RE: رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
سلام احسنت به این صبوری و خداروشکرکن که همسرت مثل خانواده اش غیرمنطقی نیست و فکرکن که اگه بود چی میشد!
آفرین برتو که آرامشتو حفظ میکنی ولی نذار همسرت تنها بره اونجا
اینجوری که معلومه چدرشوهرتون دوستتون داره ولی از همسرش تاثیر میپذیره یا ازش حساب میبره سعی کن بدون اطلاع مادرشوهرت باهاش صحبت کنی تا سوتفاهمت با اون حل بشه و ایشون میتونن تو مواقع غیبت شما یه پشتیبان برای شما باشند
حالا که رفتارشون اینجوریه سعی کن کمتر برید اونجا تا خودشون دلتنگ بشن و بخوان که برید اونجا
اگرممکنه از همسرتون بخواید که از مادرش دلیلشو بپرسه که چرا با شما اینجوریه و بپرسه اشتباهه شما دربرابر اونا چی بوده ،سعی کن کدورتتون رفع بشه و درصورتی که اونا سخت بودن تو هم تا جای ممکن سرد برخورد کن ولی فقط حواست به شوهرت باشه عزیزم نره تو جبهه اونا که زندگیت سیاه میشه
راجعبه دیگران و قضاوتشون هم ناراحت نباش و اهمیت نده هر کس با درک خودش قضاوت میکنه
برات یه مطلب میفرستم ایشالا به دردت بخوره
شاید دلیلش همین اهمیت همسرتون به شما و بی اهمیتیش به حرفای مادرش باشه که خونشو به جوش میاره که پسرشو ازش دور کردی
در تحلیل روابط میان عروسها و مادرشوهرها، محور بحث ، حول وجود آقا دامادها میچرخد. دامادی که برای عروس خانم شوهر و شریک زندگی است و برای مادر عزیزش پاره ی تن و مونس جان. مادر، فرزند خویش را دوست دارد و او را جگرگوشه ی خود میداند. مادر ، پسرش را که حالا دیگر برای خود مردی شده و همسری انتخاب کرده است، باز هم همان پسرک خردسال، نوجوان و جوانک سالها پیش میپندارد که در آغوشش پرورش یافته است. مادر پسر را همواره برای خود میخواهد و همچنانکه ایثارگرانه همه ی مهر و محبّت خویش را نثار راه رشد و کمال و سعادت فرزند مینماید، خود نیز به مهر و محبّت او در هر شرایطی نیاز دارد و این نیاز به هنگام جدایی و تنهایی، ایّام پریشانی و بیماری و به ویژه در دوران پیری و حمایتخواهی، بیش از پیش خودنمایی میکند.
هر اندازه میزان وابستگی عاطفی مادر با پسر بیشتر و بیشتر باشد، این نگرانی و دلمشغولی با شدت فراوانتری در فکر و اندیشه و کلام و رفتار مادر جلوهگر خواهد بود. برخی از مادران ماهها و بلکه سالها پس از ازدواج پسرشان هنوز نمیتوانند نگرانیشان را از وضعیت فرزندشان پنهان دارند و حتی گاه نسبت به خوراک روزانه پسر نیز احساس نگرانی میکنند و چنین خیال میکند که عروس خانم نمیتواند غذای دلخواه پسرشان را تهیه کند . مادر به یقین دوست دارد که آرزوی دیرینهاش تحقق یابد و پسر عزیزش جامه ی دامادی به تن کرده، در کنار عروس دلخواهش زندگی مستقلّی را تشکیل دهد و آن را اداره نماید، امّا دلواپس چگونگی ارتباط و پیوند مستمر عاطفی پسر با او و نیز نحوه ی رابطه ی تازه عروس با دست پروردهاش، یعنی آقا داماد است. این گونه پندارها و حمایتهای افراطی ناشی از آن ، خود زمینهساز پدیدآیی بازخوردها، نگرشها و رفتارهای نه چندان مطلوب نسبت به شخصیّت عروس خانواده میشود. از سوی دیگر، عروس خانم با دنیایی از آرزوها، آرمانها، رویاها و اندیشهها و با کولهباری از سفارشها و توصیههای خانواده ی خود، به ویژه مادر و مادربزرگ پای به زندگی جدیدی گذارده است، میخواهد با همسر همدل و همراهش حیات پربرکت و پرتلاشی را آغاز نماید. آقا داماد برای عروس خانم همسری است همراه، رفیقی است شفیق، دوستی است صمیمی و همدلی است همراز و او بحق همسر را تنپوش خود میداند و خویش را تنپوش همسر (نِسَآئِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ قرآن کریم). عروس خانم نیز سعادت، خوشبختی و آرامش زندگی مشترک را در گرو بذل محبّت و تعلق خاطر متقابل میداند. او همه ی توجه و محبّت، فکر و اندیشه و جاذبه همسر را برای خود میخواهد و دوست دارد با همه وجود در خانه دل همسر جادوانه جای بگیرد. عروس خانم به رغم بسیاری از واقعیتها نمیخواهد و نمیتواند جایگاه اول همسرش را به عنوان«پسر» آن مادری که وصفش رفت شاهد باشد، او نمیخواهد شوهرش را آقا پسر همیشه ی مادر و یا «بچه ننه» ببیند، هر چند که مادر داماد چنین بیندیشد و چنین بخواهد! عروس خانم دوست دارد و سخت مشتاق است که فکر و روان همسر را در اختیار داشته باشد و با نظر و مشورت او کانون خانواده را بیاراید و برنامه زندگی مشترک را تنظیم و اجرا نماید. عروس خانم مایل نیست که کس دیگری جز او به شوهرش چیزی بگوید، از او چیزی بخواهد و یا فکر و اندیشه او را حتی برای زمان کوتاهی به دور از چشم همسر در اختیار داشته باشد، ولو اینکه این فرد مادر عزیز شوهرش باشد. دخالت مستمر مادرشوهرها در برنامههای زندگی زوجهای جوان، احضار پی در پی پسر (آقا داماد) و ارائه توصیهها ی ویژه و نسخههای خاص، در اختیار گرفتن بخش قابل توجهی از اوقات او و قرار دادن وی در موقعیت دوگانگی احساس و تعارض روانی و بعضاً بدخلقیها، سردیها و ستیزهای ناشی از آن، زمینه ی بدبینی و پیش فرضهای نادرستی را در اذهان بسیاری از عروس خانمها ایجاد میکند. از سوی دیگر، بعضی از مادرشوهرها به دلایل گوناگون شخصی، اجتماعی و ویژگیهای شخصیّتی و یا برای احتراز بر چسبها، نگرشها و اتهامات ناروای دخالتگری، با ازدواج پسر و حضور عروس خانم در خانه ی بخت، ارتباط و مراوده ی خود را با خانواده پسر و شخص عروس خانم به حداقل رسانده، با احساس عدم دخالت در زندگی زوج جوان از کنار همه ی مسائل با بیتفاوتی گذر میکنند و لب فرو میبندند و گاه به رغم میل باطنی و با وجود دنیایی از نگرانیها و دلواپسیها، سیاست در کنار بودن و سکوت کردن را پیشه ی خود میسازند.
در فرهنگهای مختلف و در میان مردمان شهرها و روستاها، با باورها و اعتقادات متفاوت، چشمداشتها و انتظارات گوناگون و معیارهای ارزشی متمایز، عروس و داماد، مادر داماد و مادر عروس همواره از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار بوده و هستند.
در حقیقت همانگونه که اشاره شد، ریشه ی نگرشهای منفی نسبت به نزدیکان و خویشان نسبی و سببی و تبلور رفتارهای ناخوشایند؛ در خودپرستیها و خودخواهیها، ضعف شخصیّت، تعصبات غیر معقول و محدودیتهای فکری، بدآموزیها و بیبهره بودن از شیوههای مطلوب تربیتی و روشهای متعالی برقراری و تداوم ارتباط موثر، مفید، متقابل، پویا و رضایتبخش با دیگران و نزدیکان است.
در فرهنگ اسلامی، هدف غایی از ازدواج نیل به آرامش و فلاح و رستگاری دنیوی و اخروی است. ازدواج به عنوان یک پدیده ی مقدس و یک ضرورت و نیاز فطری و روانی برای جوانی که صلاحیّت، کفایت و قابلیّت همسری را احراز مینماید، مطرح است. در این نگاه؛ فرایند ازدواج، زوج شدن دختر و پسری کفو و همراه، لزوماً به معنای همزمانی آن با تشکیل خانواده و زندگی مستقل و جداگانه و نیز فرزندآوری نیست. چرا که فرزندآوری مستلزم کسب آمادگیها و قابلیتها، پذیرش مسوولیّتهای بیشتر، احراز کفایتهای پدری و مادری، برنامهریزی و دعا و نیایش و طلب فرزندی صالح و نورچشمی پربرکت از خالق یکتاست. 1
لذا اساس ازدواج و معنای زوجیت و همسر شدن دختر از یک خانواده (عروسخانم) و پسری از خانواده دیگر (آقا داماد)، تأمین و ارضای نیازهای فطری و رسیدن به آرامش روانی و سکینه ی قلبی است. در این معنا، زن منبع آرامش بخشی وجود مرد و مرد تأمین کننده ی نشاط درون و امنیّت خاطر زن است.
اصلیترین شاخصه و والاترین معیار موفّقیّت و سعادتمندی زن و شوهر، دل آرامی و نشاط روانی آنهاست.
با نگرشی خردمندانه، انتظار معقول آن است که همه ی مادران و پدران مهربان، مادرشوهرهای با محبّت و مادرزنهای دلسوز؛ فکر و نیّت خالصانه، رفتار صادقانه و تلاش ایثارگرانهشان تنها در جهت تحکیم روابط میان عروس و داماد، تقویت روحیه ی آرامشگری و سکینه ی خاطر ایشان باشد. در یک کلام باید گفت که معیار و میزان و دامنه و گستره ی روابط خانوادگی باید افزایش نشاط روانی، آسایش خیال و رشد و اعتلای وجود عروس و داماد باشد.
با این نگاه، مادرشوهری موفّق و تواناست که همواره با پندار و رفتار عاقلانه، مخلصانه و فداکارانه ی خویش زمینه دوستی، مودّت و محبّت میان پسر خود و عروس خانم را بیشتر کند و با محبّتی که به عروسش ابراز مینماید کانون وجود او را سرشار از آرامش سازد تا توان آرامشگری او نیز افزونتر گردد.
در واقع، عروس خانم برای مادرشوهرهای مهربان و فهمیم همچون دختری عزیز و دوست داشتنی است. مادرشوهرهای وارسته و دوراندیش همسر پسرشان را فرزندی دلبند میپندارند و آرامش و راحت او را آرزوی قلبی خود میدانند و خدای ناکرده او را به عنوان رقیب کششهای عاطفی و خواستهای روانی خود نمیبینند.
عروس خانمها میتوانند صمیمیترین یار، با محبّتترین دوست و با وقاترین فرزند برای مادرشوهرهای صبور خود باشند و مادرشوهرها نیز میتوانند برای همیشه مادری مهربان، دلسوز و پرعطوفت برای عروس خانمهای فهیم و قدرشناس خویش باشند. 2
مادر شوهرهای کریم و با صلابت بهدرستی میدانند که محبّت به معنای گذشت، ایثار، صداقت، صبوری و احسان، جان مایه حیات پربرکت، آرامش روان و نشاط و سرزندگی است.
مادرشوهای با فضیلت آگاهند که اعتماد به نفس زوجهای جوان، گرمی زندگی مشترک آنان، سلامت فکر و روان، تحرک و پویایی و حسن تدبیر آقا دامادها و عروس خانمها در دور بودن از دخالتها و اظهارنظرهای غیرلازم، تشویقها و نگرانیهای بیمورد، مبرا بودن از شکها و بدبینیها، حفظ زبان از آسیبها و مجهز بودن به زبان تشویق، ترغیب و تأیید خوبیها و درستیهاست.
مادرشوهرهای صالح، متعهّد و آیندهنگر به نیکی واقفند و باور دارند که شایسته آن است که به جای زبان انتقاد، کلام گلهآمیز، رفتار دخالتگرانه و تحقیرآمیز، از کلام تأیید و تشویق، سخن محبّتآمیز، رفتار حمایتی و هدایتی و همراه با تکریم شخصیّت زوجهای جوان بهره گرفت.
مادرشوهرهای مطلوب و نمونه باور دارند که گفتار و رفتارشان در مقابل عروس خانم باید به گونهای باشد که فرزندان ایشان (خواهر شوهرها و برادر شوهرهای عروس خانم) نیز زبان تشویق و تأیید، محبّت و تکریم و رفتار منطقی و عطوفانه را بیاموزند.
مادر شوهرهای بلنداندیش بهخوبی میدانند که بخشی از شخصیّت عروس خانم جوانشان در زندگی مشترک با پسرشان تکوین مییابد: لذا سعی میکنند مستعدترین بستر را برای تکوین مطلوب شخصیّت فردی و اجتماعی عروس و داماد فراهم آورند.
مادر شوهرهای بصیر و متعهّد همواره فرزندشان را به حمایت همه جانبه از همسر تشویق نموده و از ایشان میخواهند که همسرشان را همراز خود بدانند و شریک زندگی دنیوی و همسفر اخروی
.................................................. .................................................. ................................................
مادر شوهر شما ممکن است به دلیل تفاوت سن و خواسته هایش کمی بد خلقی کند اما با محبت و سیاست می توانید محبت مادرانه ی او را برای زندگی خود داشته باشید.نقش استراتژیک مادر شوهر در روابط تان را ندیده نگیرید . بگذارید احساس نکند در جبهه ی مقابل شماست بلکه حس کند شما هم به او ملحق شدید اگر در ابتدا این حس را به او بدهید خواهید دید که در زمانی که رابطه تان محکم و صمیمی شده است ،قادر خواهید بود چون دونفر انسان عاقل و بالغ مشکلاتتان را با هم حل کنید.
در ضمن فراموش نکنید در عین صمیمیت ،باید رابطه تان را به گونه ای بسازید که حریم ها بین شما باقی بماند . این بهترین راه برای جلوگیری از تنش است .در عین صمیمیت ،باید رابطه تان را به گونه ای بسازید که حریم ها بین شما باقی بماند . این بهترین راه برای جلوگیری از تنش است .
مادر
گاهی اوقات ما جوان ها فراموش می کنیم ، زندگی مان را مدیون چه کسانی هستیم . پدر ومادر خود و پدر ومادر همسرمان . کسانی که ما دو نفر را بزرگ کردند و فوت و فن زندگی را آموختند واکنون ما و همسرمان فرصت عاشقانه دوست داشتن همدیگر را پیدا کردیم .این به معنی حذف بقیه نیست. بزرگوارانه برای سهیم کردن زنی دیگر در قلب شوهرتان پیش قدم شوید . از او بخواهید گاهی تنها به خانه ی مادرش برود. هدیه هایی تهیه کنید که به مادرش بدهد و بدین گونه محبت شوهر شما به مادرش در تقابل با شما نخواهد بود.
مادرشوهر کیست؟
گرچه این سوال، ساده به نظر می رسد، اما ظرافت هایی دارد که باید به آن توجه کرد.
اول این که مادرشوهر یک خانم است. بنابراین او هم مثل شما روزی مادرشوهر داشته و اگر بخواهید او را دور بزنید یا عروس بازی در بیاورید زود می فهمد، زیرا ۴ تا پیراهن بیشتر از شما پاره کرده و مدت هاست که نقش عروس را بازی می کند.
دوم این که او هم یک انسان مثل شماست. این را گفتم برای این که بدانید برخی، مادرشوهر ها را دارای قدرت های اسطوره ای می دانند که چندان واقعی نیست. نسترن عروس ۲۰ ساله ای است که در اولین مواجهه با مادرشوهرش زده بود زیر گریه، چون آنقدر دچار ترس و لکنت شده بود که نتوانسته بود اثر مثبتی از خود به جای بگذارد و کاملا خود را درمانده حس کرده بود.
● مادرشوهر یک مادر است
مادر بودن با دلسوز بودن و مهربان بودن توام است. نرگس یک مادرشوهر ۵۲ ساله است. او می گوید: ما هم زن هستیم و می دانیم عروس چه توقعاتی دارد، اما نمی توانیم راحت پا روی دل خود بگذاریم. اگر تازه عروس ها مادر شدن را تجربه کرده بودند، ما را بهتر درک می کردند. آدم دلش برای بچه اش که یک عمر بزرگش کرده تنگ می شود. از بی تجربگی عروس نگران می شود که مبادا زندگی شان سخت بگذرد. از تازه کاری داماد نگران می شود که مبادا در زندگی کم و کسری داشته باشد. اگر می بینید مادرشوهری زیاد سراغ عروس و داماد را می گیرد از بدجنسی نیست؛ کمی مربوط به کنجکاوی های زنانه است و بسیاری به خاطر دلنگرانی های مادرانه.
● مادرشوهر دل نازک است
نیره ساجدی، روان شناس خانواده می گوید: مادرشوهر همیشه آن شخصیت با صلابت و قدرتمندی نیست که شما در تلویزیون دیده اید. خیلی از مادرشوهر ها از نسل قبلی و خانواده سنتی آمده اند. در خانواده های سنتی گاهی زنان بالاترین ظلم را به یکدیگر روا می داشتند. بانویی نزد من آمده بود و از عروسش گلایه می کرد و می گفت: مگر من آدم نبودم. ۱۵ ساله بودم که عروس شدم و در این سن و سال زمستان که می شد مادرشوهرم رخت همه خانواده را جمع می کرد و می داد من لب حوض بشویم. گاهی هوا اینقدر سرد بود که به محض پهن کردن رخت ها همه یخ می زدند. حالا اگر عروس و پسرم به خانه ما بیایند عروسم مثل مهمان رفتار می کند و از جایش تکان نمی خورد و سهم خود را در همکاری با خانواده ادا نمی کند.
این روان شناس می افزاید: گاهی مادرشوهر مادر رنج دیده ای است که از فرزند خود جز پرخاش ندیده و حالا که می بیند پسرش وقتی به ثمر نشسته همه کارهایی را که از او دریغ می کرده در حق همسرش روا می دارد، دلشکسته می شود و گاهی خود را با عروس مقایسه می کند و می خواهد جایگاه خود را در مقابل عروس بازتعریف کند. گاهی نیز همه این کارها به خاطر دلتنگی است و یک رفت و آمد ساده ولو برای نیم ساعت می تواند این دلتنگی ها را کاهش دهد.
شما اگر کمی دقت کنید همه این تشویش ها را در مادر خود نیز می یابید. البته واکنش افراد یکسان نیست، اما چیزهای دیگری نیز در این رابطه مهم است.
● خوشبختی درون شماست
با عروس خانم های زیادی برخورد کرده ام که از مادرشوهر چنان گلایه می کنند که گویی پرنده خوشبختی آنان را در قفسی حبس کرده و جلوی هر نوری را در زندگی آنان گرفته است. در حالی که مشاوران معتقدند خوشبختی در درون شما یافت می شود، نه در دستان شخصی دیگر.
بنابراین اگر خوشبختی و شادی و آرامش خود را وابسته به یک عامل بیرونی نکنید، چیزی آن را برهم نخواهد زد. ما آدم های بیرون از وجود خود را نمی توانیم کنترل کنیم. ممکن است مادر شوهر یکی از آنها باشد، ولی ما بدون کسب توجه او نیز می توانیم خوشبخت باشیم.
● برنامه ای برای دل خودتان
اگر حس می کنید مادرشوهرتان دوست دارد هفته ای یک بار با شما ملاقات داشته باشد و شما می توانید این خواسته را برآورده کنید با همسرتان مشورت کنید و ابتکار عمل را به دست بگیرید.
نباید پیشداوری و قضاوت کرد، اما باید مسوولانه و برنامه ریزی شده عمل کرد. شما برنامه ریزی کنید و طبق برنامه او و برحسب وظیفه با وی رفت و آمد کنید و هیچ توقعی نداشته باشید. مطمئنا او نیز بزودی نرم خواهد شد. شما نیز آسوده اید که دارید طبق برنامه خود عمل می کنید و بازیچه دست کسی نیستید.
همسرتان را متقاعد کنید که خودتان باید برای زندگی خود تصمیم بگیرید. نه خانواده شما و نه خانواده همسرتان نمی توانند در زندگی شما تصمیم گیرنده باشند، اما در صورت نیاز، آنان بزرگ ترهای باتجربه ای هستند که بهترین مشورت ها را می توانید از آنان بگیرید.
● اعتراف گیری نکنید
فراموش نکنید خانواده شما و خانواده همسرتان از آدم های معمولی اند که البته جایزالخطا هستند. بابت این اشتباهات و خطاها مچ گیری نکنید و نکوشید همسرتان را قاضی کنید. این کار، او را بین شما و خانواده اش قرار می دهد و کار خوشایندی نیست.
عروس وظیفه شناسی باشید، ولی برای جلب توجه خودکشی نکنید. لازم نیست دست به هر کاری بزنید که از شما راضی باشند. گاهی زمان همه چیز را حل می کند.یعنی با استفاده از مهارت های زندگی و ارتباطی در بستر زمان می توانید ارتباط خود و خانواده همسرتان را بهبود بخشید.
در آخر تاکید می کنم که دنیا خیلی بزرگ است و قرار نیست همه مردم آن شما را دوست داشته باشند. در واقع مهم است که خودتان حتما خودتان را دوست داشته باشید و شاخص های انسانی را در روابط خود و مادر همسرتان در نظر بگیرید و منصفانه هر کاری که برای مادر خود می کنید برای او هم بکنید. گاهی اگر لازم است رهنمودهایش را با احترام گوش دهید و نشان بدهید که به کار می بندید. احترام، احترام می آورد و عشق جواب عشق دریافت می کند اما اگر این اتفاق نیفتاد، شما به آخر دنیا نرسیده اید.
امیدوارم به دردت بخوره[size=xx-large]:323::227: