-
اونایی که جدا شدن کمک کنن
سلام به همه دوستای خوب تالار
خیلی خوشحالم که اینجا رو دارم که حرفامو می زنم .سوالامو می پرسم کلی مقاله می تونم بخونم کلی اطلاعات مفید می تونم بگیرم کلی نظرات غیر کارشناسانه بدم !!کلی غر بزنم !!کلی درد دل کنم کلی مشکلات بقیه رو بخونم و آخر سر اینکه کلی دوست خوب جمع کنم...از مدیر تالار ممنونم که این امکاناتو برای ما فراهم کرده که تخلیه بشیم!!
تقریبا فکر کنم بدونین که من تازه جدا شدم اونم بعد از 13 سال و بعد از کلی فراز و نشیب..من کلا آدم خونسردی هستم اینو من نمی گم از خیلی ها شنیدم و توی تست های روانشناسی هم شخصیت من b کامل بود این یعنی ته کولی و بی خیالی....با همه اینها من همون حسی رو دارم که یه جا توی همین تالار یه دوست خوب در مورد طلاق گرفته ها گفته بود ...واقعا انگار زیر پام خالیه .نه روی زمینم نه روی آسمون....
تازه من که اینم خدا به داد بقیه برسه ..اصلا دلتنگ شوهرم نیستم .اصلا هم ناراحت نیستم که طلاق گرفتم .اصلا هم از زندگی مشترکم کینه توی دلم نگر نداشتم ..از شوهرمم همین طور ..اما بازم نگرانم .نگران آینده و مشکلاتی که باهاشون برخورد خواهم کرد ...برای همین این تاپیک رو باز کردم که دوستای گلی که طلاق گرفتن به این چند تا سوالم اگه دوست دارن جواب بدن.
1- چند وقت بعد از طلاق احساس کردین به آرامش و ثبات رسیدین؟
2- روابطتون با همسر سابقتون ادامه داره یا کاملا قطع شده؟
3-اگه بچه دارین بچه ها با پدر و یا مادرشون چقدر ارتباط دارن؟
4- از لحاظ مالی به ثبات رسیدین؟
5 - مهم ترین مشکلاتی که باهاش برخورد کردین و یا می کنین چی هست؟
6 - اگه به عقب برگردین باز هم حاضرین جدا بشین یا نه؟
ممنون از همه دوستای خوبی که کمک می کنن
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
چه خوب که اینجا توی جمع تالار جدا شده نداریم ..این خیلی جالبه و خیلی هم عالییییییییییییییی:310:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
اتفاقاً می خواستم بگویم که خدا رو شکر حداقل در عضوهایی که فعال هستند، کسی رو نداریم که جدا شده باشد.
شاید اگر سوالتون رو طور دیگری مطرح کنید، بیشتر بتوانیم کمکتان کنیم.
آیا در حال حاضر که جدا شدید، مشکلی دارید؟
یا اینکه بیشتر نگران هستید که این مشکلاتی که گفتید پیش بیایند؟
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنون حامد عزیز
راست میگین شاید سوالم رو درست نپرسیدم.
من الان مشکل خاصی ندارم شاید دلیلش اینه که سالهاست تنهایی زندگی کردم و وابستگی خاصی توی زندگیم نبوداما خیلی نگرانم از مسایلی که ممکنه برام اینده پیش بیاد.تا الان دید همه به من دید یه زن متاهل بوده .خیلی نگرانم که اگه این دید عوض بشه چه مسایلی ممکنه برام پیش بیاد ..خیلی دوست دارم بدونم چه مشکلاتی هست که بتونم از الان رنامه ریزی کنم که باهاشون برخورد درست داشته باشم و کمتر ضربه بخورم...
بیشتر هدفم اینه که جدا شده ها در مورد مشکلاتشون صحبت کنن و بگن چجوری حلش کردن یا چجوری باهاش کنار اومدن..هم بچه های طلاق و هم زوجینی که جدایی رو تجربه کردن خیلی می تونن کمک کنن به این بحث..
خواهشا هر کسی می تونه به این موضوع کمک کنه مضایقه نکنه..ممنون
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
من یکسال هست که طلاق گرفتم و خیلی از نگرانی ها و استرس ها و مشکلاتی را که قبل از طلاف فکر می کردم در آینده خواهم داشتم الان ندارم. الان خوشبختانه دید جامعه خیلی نسبت به گذشته فرق کرده فقط مشکلی که من دارم مربوط به خودم می شه که حتی اگر طلاق هم نگرفته بودم و حتی اگر ازدواج هم نکرده بودم با خودم داشتم اگر به این فکر کنی که مردم چه فکری می کنند و چه می گویند مطمئن باش حتی اگر خوش و خرم با همسرت زندگی می کردی باز هم کسانی بودند که پشت سرت حرف بزنند و ............ پس سعی کن که گذشته را فراموش کنی نمی گویم که آسان است کما این که من هم هنوز نتوانسته ام خاطرات چه خوب و چه بدم را فراموش کنم به فکر پشرفت خودت باش از الان برای آینده برنامه ریزی کن و ببین که چی می خواهی و برای آنها تلاش کن اگر فقط به گذشته فکر کنی نمی تونی برای آینده ات برنامه ریزی کنی و انگار که در گذشته گیر کردی و بیرون نمی آیی هرچی بوده دیگه الان تمام شده هرکاری که فکر می کنی که آرامت می کنه را انجام بده اصلاً هم نگران حرف مردم و دید جامعه نباش خوشبتخانه جامعه ما داره رو به روشن فکری پیش میره . شاید باور نکنی که خیلی از خانم های فامیلمان به منی که طلاق گرفته ام حسودی می کنن چون خودشون همچین جراتی نداشته اند سو ختند و ساخته اند . طلاق گرفتن از بعضی آدم ها واقعاً نجات دادن خودمان از زندگی پوچ است و یک پیروزی به حساب می آیند به نظرم من پایان تلخ بهتر از تلخ پی پایان است. من که خوشبختانه از طلاقم ناراضی نیستم حتی هم اون دوره ای که همه می گفتند ممکن است افسرده بشی هم من نداشتم من وقتی با همسرم بودم افسرده پریشان و .................... بودم . و اینو بدون که توی این دنیا فقط خودتی که می تونی برای خودت ارزش قائل بشی و به خودت احترام بزاری نه کس دیگه البته گذشت زمان خیلی کمک می کنه امیدوارم که همیشه موفق باشی
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ستاره عزیزم ممنون که جواب دادی
خیلی خوشحالم که به ارامش رسیدی .. نمی دونم بچه داری یا نه ؟ و اگه داری باهاش به مشکل خاصی برخورد کردی یا نه؟
عزیزم من از دید بقیه خیلی نگران نیستم.چیزی که ازش نگرانم اینه که اگه خانوادم بدونن و بخوان بهم برای برگشت فشار بیارن و یا شوهرم بهم فشار بیاره برای برگشت تکلیفم چی هستش؟؟ و یک کمم نگران مسایل مالیم هستم می ترسم که در دراز مدت جوابگوی هزینه ها نباشم.نمی دونم تو از لحاظ مالی مستقل هستی یا نه؟
یه نگرانی دیگه هم دارم و اون اینه که من خیلی شخصیت دلسوز و دلرحمی دارم .گاهی خیلی پیش اومده که به نیت کمک به کسی کاری کردم و بعدها اون شخص بخاطر این لطفم بم وابسته شده و برام این مساله ایجاد دردسر کرده .یا ادب زیادیم مانع از توهین به کسی که سعی می کنه بی دلیل بهم نزدیک بشه میشه و گاهی واقعا این قاطعیت ها لازمه .من طوری تربیت شدم که اصلا یاد نگرفتم قاطع باشم ..
اینا منو نگران می کنن.می ترسم اینا برام باعث دردسر بشه .چون واقعا توی این شرایط دلم آرامش می خواد.
و اخرین موضوعم در مورد پسرمه ..گاهی فکر می کنم این بزرگ بشه شاید مثل پدرش به پول زیاد عادت کنه .این خیلی سخته و من هیچ کاریش نمی تونم بکنم .مثلا باباش براش چند وقت پیش ای فون 4 خرید..فکر کن برای بچه 10 ساله چقدر خرج کرد !! من نمی تونم اصلا جلوی اینکارای باباشو بگیرم ..الان توی اتاقش خدا می دونه چند مدل بازی های کامپیوتری گرون داره .با این سنش لپ تاپ اپل داره!! من اصلا نمی تونم اینجوری جوابگوش باشم .یعنی اگه داشتمم اصلا دوست نداشتم اینجور بار بیاد..اینا منو برای آینده نگران می کنه .مخصوصا تربیت پسرم.
ممنون عزیزم که کمکم می کنی
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
عزیزم چون گفتید مطلقه ها جواب بدن من جواب ندادم. اما الان گفتم با توجه به چند نفر مطلقه که اطرافم هستند و خارج از ایران هستند جوابهاتون رو بدم شاید کمکی باشه تا نگرانی هاتون کم بشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
ستاره عزیزم ممنون که جواب دادی
خیلی خوشحالم که به ارامش رسیدی .. نمی دونم بچه داری یا نه ؟ و اگه داری باهاش به مشکل خاصی برخورد کردی یا نه؟
یکی از دوستانم دو پسر داره. اما پسر کوچکش پیش خودش مونده و پسر بزرگش پیش پدرشه. ظاهرا مشکل خاصی ندارند و بچه هها چند وقت بکبار می رن پیش والدی که ازش جدا موندن. یکی دیگشون هم یک پسر داره که دست پدرش هست
عزیزم من از دید بقیه خیلی نگران نیستم.چیزی که ازش نگرانم اینه که اگه خانوادم بدونن و بخوان بهم برای برگشت فشار بیارن و یا شوهرم بهم فشار بیاره برای برگشت تکلیفم چی هستش؟؟
من فکر می کنم همسرتون هر چقدر هم بخواد فشار بیاره چنین حقی نداره و الان تنها کسی که برای زندگی شما حق تصمیم گیری داره شمایید. اگر حضانت بچه هم به شما داده شده در مورد محل زندگی بچه هم تنها شما حق تصمیم گیری دارید. یعنی همسر شما نمی تواند بچه شما را حربه کند.
در مورد خانواده هم من متوجه فشاری که قرار است به شما وارد شود نمی شوم اما مطمئنا اگر انها نظری داشتند ان نظر را به عنوان نظر مشورتی بپذیرید اما در نهایت خودتان تصمیم بگیرید. شما اکنون یک زن مستقل هستید و دختر خانه نیستید که دیگران بتوانند به شما تجکم کنند. شما باید اینقدر قاطعیت را در خود بپرورید که کسی به خودش اجازه دخالت در زندگی شا را ندهد. (دخالت با مشورت دلسوزانه متفاوت است. من که خاطرات شما را خواندم خیلی جاها احساس کردم خانواده شما دلسوزی شما را می کردند (البته با خشونت) اما شما ان دلسوزی ها را نمی پذیرفتید). شما اکنون پسری دارید که جرات ورزی و نحوه انتخاب را از شما می اموزد. سعی کنید الگوی خوبی برای او باشید.
و یک کمم نگران مسایل مالیم هستم می ترسم که در دراز مدت جوابگوی هزینه ها نباشم.نمی دونم تو از لحاظ مالی مستقل هستی یا نه؟
ایا امکان کار کردن (حتی با حقوق کم ) برای شما در خارج وجود ندارد؟ در ایران چطور؟
یه نگرانی دیگه هم دارم و اون اینه که من خیلی شخصیت دلسوز و دلرحمی دارم .گاهی خیلی پیش اومده که به نیت کمک به کسی کاری کردم و بعدها اون شخص بخاطر این لطفم بم وابسته شده و برام این مساله ایجاد دردسر کرده .یا ادب زیادیم مانع از توهین به کسی که سعی می کنه بی دلیل بهم نزدیک بشه میشه و گاهی واقعا این قاطعیت ها لازمه .من طوری تربیت شدم که اصلا یاد نگرفتم قاطع باشم ..
اینا منو نگران می کنن.می ترسم اینا برام باعث دردسر بشه .چون واقعا توی این شرایط دلم آرامش می خواد.
در ایران البته خیلی ها سعی می کنند از زنهایی که تازه طلاق گرفتند سوء استفاده کنند اما شما به سنی رسیدید که اگر متوجه این مساله بشید فورا دست اون ادم رو از زندگیتون کوتاه می کنید.
و اخرین موضوعم در مورد پسرمه ..گاهی فکر می کنم این بزرگ بشه شاید مثل پدرش به پول زیاد عادت کنه .این خیلی سخته و من هیچ کاریش نمی تونم بکنم .مثلا باباش براش چند وقت پیش ای فون 4 خرید..فکر کن برای بچه 10 ساله چقدر خرج کرد !! من نمی تونم اصلا جلوی اینکارای باباشو بگیرم ..الان توی اتاقش خدا می دونه چند مدل بازی های کامپیوتری گرون داره .با این سنش لپ تاپ اپل داره!! من اصلا نمی تونم اینجوری جوابگوش باشم .یعنی اگه داشتمم اصلا دوست نداشتم اینجور بار بیاد..اینا منو برای آینده نگران می کنه .مخصوصا تربیت پسرم.
در مورد پسرتون . هوش پسرتون رو نادیده نگیرید. بچه ها خیلی خوب با شرایط جدید سازگار می شن. اگر شما که اکثرا همراهش هستید راه درست خرج کردن رو بهش یاد بدید و براش توضیح بدید و به شعورش احترام بذارید، همسر سابقتون نمی تونه اثر تربیتی شما رو خنثی کنه.ممنون عزیزم که کمکم می کنی
امیدوارم تونسته باشم کمکی بکنم.
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنونم از جوابت دلجوی عزیزم .من الان شاغلم .شرایط کاریم هم طوری هست که برای خودم کار می کنم و اختیارم دست خودم هست ..خودم چند تا کارمند دارم ولی راستشو بخوای تا الان من مسیول پرداخت همه هزینه های زندگی بصورت یک تنه نبودم .مثلا شهریه مدرسه پسرم با شوهرم بوده و یک سری هزینه ها مثل مسافرت و اینها رو خودش پرداخت می کرد .من کمک خرج بودم یه جورایی و فقط خرج های خورد و خوراک خونه رو می دادم .کارم هنوز اینقدر رونق نداره که جوابگوی هزینه های سرسام آور اینجا باشه ...وقتی فکر می کنم یه تنه جوابگو هستم یا نه مخ درد می گیرم:311:
امیدم به خداست.اگه نتونم که بر می گردم ایران..
با تمام این دلشوره ها بازم حس خوبی دارم که اینکار رو کردم .شاید الان اینجور باشم الان که یک کم خجسته ام!!!:311:
در مورد پسرم باید بگم بچه خیلی مصرفی هستش .باید یه تاپیک جدا گانه برای این موضوع باز کنم .یعنی شرایطش تا الان طوری بوده که همه چی بی قید و شرط براش فراهم بوده ..این خیلی بده .کلا نمی فهمه کلمه ندارم یعنی چی!!
این مدرسه و محیطی هم که توشه جاییکه قشر خیلی مرفه توشن برای همین محیط دور و برشم همه همین جورین .فقط خوبیش اینه که بچه خیلی منطقی هست و می پذیره وقتی باش صحبت می کنم ولی نمی دونم این مساله بعدا اذیتش کنه یا نه....خیلی دلشوره های الکی دارم...شاید خنده دار به نظر بیاد ولی گاهی فکر می کنم اگه پدرش باز ازدواج مجدد کنه و باز بچه دار شه چون تازه 35 سالش شده و بعید نیست همچین کاری هم بکنه اونوقت این بچه رو از یاد ببره و مثل الان بهش محبت نکنه من باید چکار کنم .نمی تونمم به پدرش نگم ازدواج نکن این دیگه ته خود خواهیه ...
چه می دونم دلجوی عزیزم افکار مسخره زیاد میاد تو ذهنم نمی دونم قراره همینجوری بمونم یا حل میشه!
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
عزیزم کاملا درکتون می کنم که سر در گم باشید. اما اگر به گذشته خودتون مروری بیاندازید می بینید که خیلی وقتها تونستید به تنهایی جور زندگی رو بکشید و کارهایی کردید که قبل از اون هرگز فکر نمی کردید توان اون کارها رو داشته باشید. مطمئن باشید خدا بیشتر از توان شما بر دوشتون باری نمی گذارد. پس تواناییهای خودتون رو دست کم نگیرید. شما یک زن قوی هستید.
شاید لازم باشه خودتون و پسرتون کم کم با ارزش پول ، بیشتر اشنا بشید. من فکر می کنم پسرتون الان در سنی هستند که خیلی خوب می تونند توضیحات شما رو درک کنند و حتی شما می تونید برای اینکه به ایشون روش درست زندگی کردن رو یاد بدید از ایشون در مخارج و مسائل زندگی مشورت کنید (در حد مشورت کوتاه در زمینه های پیش پا افتاده و نه خیلی مهم) .
در مورد ازدواج همسرتون هم فکر نکنید. روزی هر کس دست خداست. خدا را چه دیدی شاید شما هم ازدواج کردید. کسی از اینده خبر ندارد.
در اخر این نیز بگذرد و چند سال دیگه به امید خدا شما سرافراز از این بحران بیرون اومدید.
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
در اخر این نیز بگذرد و چند سال دیگه به امید خدا شما سرافراز از این بحران بیرون اومدید.
دلجوی عزیز از شنیدنش هم تمام تنم می لرزه .خدا هیچوقت اون روز رو نیاره ...از خدا می خوام برای همه عمرم همچین فکری رو ازم دور کنه....امیدوارم خدا کمکم کنه که از عهده مسولیت پسرم بربیام .همین برام کافیه...ممنونم ازت عزیزم:72:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
من حدود شش ماهه كه جدا شدم. فرزندي ندارم. در نتيجه در رابطه با مشكلات تربيتي فرزندتون و مسايل مربوط به اون نمي تونم نظري بدم. راستش در مورد كساني كه خودشون از همسراشون جدا مي شن شرايط نسبت به كساني كه طرف مقابل درخواست طلاق ميده كمي فرق مي كنه كه از نوشته شما برمياد كه خودتون مايل به طلاق بوديد. من مدت هاي پاياني زندگي ام با شوهرم خيلي احساس تنهايي روحي مي كردم و شايد به اين علت بعد از طلاق زياد تغييري رو متوجه نشدم. ولي الان هم چند ساعتي تو شب مثلا از ساعت 9 شب به بعد تا زمان خواب رو كلافه مي شم و دوست ندارم تنها باشم. البته اين حالت در چند ماه اول شديد بود و الان خيلي كمتر شده ولي خب چون شما پسرتون در كنارتون هست اين مساله به احتمال زياد كمتر نمود پيدا مي كنه.
من مشكلي كه داشتم و به تازگي (اميدوارم) كه حل شده. سماجت شوهرم براي برگردوندن من بود. كه من واقعا اوايل سردرگم مي شدم و بدحال ولي بعدا به صورت قاطع گفتم كه برنمي گردم و اونم بعدش تهديد كرد كه اجاره من رو نخواهد داد.
به طور طبيعي مشكل مالي هم يكي ديگه از مشكلات بعد از طلاق هست ولي با تمام اين اوصاف من باز هم اينكار رو انجام مي دادم.
به نظر من هركس چه مجرد و چه متاهل تو زندگي اش از لحاظ روحي بالا و پايين داره و بهترين روش اين هست كه انسان به صورت مستقل از هر چيزي رو خودش كار كنه تا تعادل روحي داشته باشه و شاد باشه. يعني داشتن زندگي مشترك شرط لازم و كافي براي خوشبختي كسي نيست.
من كارهايي كه براي آرامشم مفيد بوده رو براتون مي گم. مهمترين عامل براي من ورزش هست يعني من به صورت ميانگين هر روز ورزش مي كنم. روزهايي كه باشگاه نميرم هم تو خونه ورزش مي كنم. اواخر كه به صورت حضوري پيش مشاور رفته بودم تاكيد كرد كه يكي از عللي كه با تمام مشكلات موجود سرخم نكردم همين ورزش كردنه. يا مثلا من شب ها و موقع خواب خيلي از اين كتاب هاي آرامش دهنده رو مي خونم و سعي مي كنم با افكار منفي مبارزه كنم. رفت و آمد با كساني كه روحيه مثبت انديشي دارند هم خيلي موثره. البته كار هم كه جاي خودش رو داره و شما هم شاغل هستيد.
در نهايت اين كه من با تمام احترامي كه به كانون خانواده قايلم. ولي به اين مساله معتقدم كه در نهايت انسان به صورت فردي به دنيا مياد و از دنيا ميره . پس بايد سعي كنه به هيچ كس و هيچ چيز وابسته نباشه و زندگي مستقلي رو براي خودش بسازه.
البته هيچ وقت هم خوش بيني اتون رو از دست نديد. و نسبت به مردها و زندگي زناشويي بدبين نباشيد . چون قرار نيست كه همه اولين ازدواجشون خوب باشه. زندگي بازي هاي زيادي داره و براي پيروزي بايد سوار موج اون حركت كنيد.
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنونم المیرای عزیز خدا رو شکر که راضی هستی.چه مدت با شوهرت زندگی کردی و کی خواهان طلاق بود؟؟و سوال مهمم این هست که چه مدت گذشت زندگیت به روال عادی برگشت .من الان خیلی بی کشش شدم .برای هیچ کاری حوصله ندارم لحظه شماری می کنم برگردم خونه فقط بخوابم!! همش دوست دارم بخوابم ..توی دفترم در اتاقمو می بندم روی مبل می خوابم! کارمندام براشون شده سوال که من چرا اینجوری شدم .دیر می رم دفتر زود میام اونجا می خوابم میام خونه هم فقط دلم می خواد بخوابم .هر کاری هست هی میگم ولش کن فردا انجامش می دم..نمی دونم این حالتم خوب میشه یا بدتر میشم..شما هم چنین حالتایی رو تجربه کردی؟
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
سلام
من هم در آستانه جدایی هستم دلایل من برای جدایی خیلی زیاده و اختلافاتمون بالا گرفته من خیلی دلم می خواد بدونم آیا بعد از طلاق زندگی بهتری خواهم داشت ؟ من یازده ساله که زندگی می کنم ولی چون هم خودم و هم شوهرم مشکل داشتیم بچه دار نشدیم و تنها هستم
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
سلام انیسه عزیز
لطفا تاپیکی در انجمن مشاوره خانواده باز کنید تا مشکلتون مفصل تر و دقیق تر بررسی بشه
موفق باشین:72:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
ممنونم المیرای عزیز خدا رو شکر که راضی هستی.چه مدت با شوهرت زندگی کردی و کی خواهان طلاق بود؟؟و سوال مهمم این هست که چه مدت گذشت زندگیت به روال عادی برگشت .من الان خیلی بی کشش شدم .برای هیچ کاری حوصله ندارم لحظه شماری می کنم برگردم خونه فقط بخوابم!! همش دوست دارم بخوابم ..توی دفترم در اتاقمو می بندم روی مبل می خوابم! کارمندام براشون شده سوال که من چرا اینجوری شدم .دیر می رم دفتر زود میام اونجا می خوابم میام خونه هم فقط دلم می خواد بخوابم .هر کاری هست هی میگم ولش کن فردا انجامش می دم..نمی دونم این حالتم خوب میشه یا بدتر میشم..شما هم چنین حالتایی رو تجربه کردی؟
سلام...من حدود 5 سال زندگي كردم و من خواهان جدايي بودم. ببين من خودم جزو كساني هستم كه تازه جدا شدم ولي طبق نظر كارشناسان حدود 6 ماه تا يكسال طول مي كشه كه اون اثرات از ذهنت پاك بشه و يه زندگي نرمالي داشته باشي. من قبل از جدايي و تا مدتي بعد از اون ناخودآگاه همش گريه مي كردم. من ناراحت زندگي خودم بودم نه دلتنگ شوهرم بودم نه چيزي. دلم مي خواست زندگي ام طور ديگه ايي رقم مي خورد. ولي بعد از يكي دو ماه كم كم خوب شدم و اتفاقا ديشب داشتم فكر مي كردم كه من مدت هاست كه ديگه ناراحتي خاصي ندارم و از تنهايي خودم لذت هم مي برم.
اين حس هايي كه داري مي گي طبيعي ايه. ولي بايد سعي كني براي خودت انگيزه ايجاد كني. به چه چيزي علاقه داري؟ مثلا ورزش خاصي يوگا موسيقي زبان هاي جديد آشپزي...به نظرم اومد خارج از كشور زندگي مي كني خب عضو يه كلوبي چيزي بشو. ببين بايد حركت كني ..آب راكد غالبا تبديل به گنداب ميشه. بايد جاري بشي تو زندگي. اولش سخته ولي بعدا از اين جريان لذت هم مي بري. زندگي هر كسي قرار نيست شبيه زندگي ديگران بشه. ممكنه تو توي اين نحوه زندگي كردن خيلي موفق تر و خوشبخت تر از قبل هم باشي.
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
من ناراحت زندگي خودم بودم نه دلتنگ شوهرم بودم نه چيزي.
دقیقا این همون حسی هستش که من دارم .منم دلتنگ کسی یا چیزی نیستم فقط ناراحتم از این چیزی که توی 13 سال برام رقم خورد .بعد از اینهمه تلاش و بالا و پایین رفتن آخرش شد جدایی .از اینکه موفق نبودم دلم می سوزه.
المیرای عزیزم کار من برعکس شده .من تا الان نزدیک 10 سالی هست تنها زندگی کردم .از تنهاییمم همیشه حسابی کیف کردم .خوب هم عادت کرده بودم .باشگاه و این چیزا رو دیگه من کهنه کردم ولی الان که جدا شدم همه رو گذاشتم کنار .یعنی اصلا انگیزشو ندارم .البته الان تازه ده بیست روزیه جدا شدم .انگار تازه دارم می فهمم چی برام پیش اومده .
خدا رو شکر کن عزیزم که توی این مدت بچه دار نشدی .البته اگه بچه داشتی الان کلی عشق می کردی ولی خود بچه طفلی این وسط اذیت می شد.
من پسرم امتحاناش که تموم شد رفت ایران خونه مادرم .تا وقتی مدرسشون باز نشه معمولا نمیاد .عشقش اینه که امتحاناش تموم بشه بره ایران پیش مامانم و دایی هاش ..این کار هر سالشه .البته خدا رو شکر می کنم که توی جریان طلاق ما نبود .طلاق ما توی تهران بود و کسی هم خبر دار نشد .برای همین بچه هیچی نفهمید .خانوادمم همین طور اونام از چیزی خبر ندارن .تصمیمم ندارم بگم .اقلا تا زمانی که پسرم توی اون خونه هست .نمی خوام با دلسوزی های مسخره و گریه زاری های چندش آور مامانم روحیه بچه خراب بشه ..و تا زمانی که مامانم بره مکه و بیاد ...
یه چیزی برام شده سوال بزرگ .شوهر من اصلا به روی خودش نیاورده که این اتفاق افتاده .هنوز توی فیس بوک من هست .برای عکسامون یه جوری کامنت می ذاره انگار توی خونه پیشمه .البته خیلی از اقوامش توی فیس بوک من هستن و من رابطه خیلی خوبی باشون دارم .من که چیزی نگفتم ولی اونم اصلا حرفی نزده ..امروز زن داییش از ایران به من زنگ زد حالمو بپرسه و کلی ابراز دلتنگی کرد .چند روز پیشم زن پسر داییش زنگ زد و کلی حال و احوال کردن ..از چیزی هم خبر ندارن ولی فکر کنم براشون سوال شده که من چرا امسال اصلا تهران تو خونه خودم نرفتم ..ازم که پرسیدن من گفتم امسال کار دفتر خیلی زیاد بود نرسیدم زیاد ایران بمونم ..شاید شک کردن ولی با اون شمالی که ما رفتیم گیج شدن.
نمی دونم چرا در این مورد به هیچ کس حرفی نزده ..چه فکری می کنه که اینکار رو نمیکنه..من فکر فربدم و نمی خوام کسی بچه رو سوال پیش کنه اما اون به چی فکر می کنه!؟
این مدت حتی یه بارم با من تماس نگرفته .البته خدا رو شکر چون این اواخر اینقدر فحاشی می کرد که اذیت می شدم .فقط من یه بار بش ایمیل زدم که بره فربد رو یه چند روزی ببره پیش خودش تهران و جواب داد که فربد اونجا راحت تره تا بیاد اینجا پیش من حوصلش سر میره اینجا!!!!!!!!! حس پدری هم نداره این آدم..
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
خب بيست روز خيلي زوده براي آداپته شدن با مساله. من مشاور كه رفته بودم ازم پرسيد احساس شكست مي كني؟ وقتي عميق فكر كردم ديدم نه احساس شكست نمي كنم ولي فقط تنها و تنها ناراحتم كه الان البته اين ناراحتي كم شده و در حال حاضر فقط مشكل مالي و اين جنگيدن براي مستقل بودن و به كسي وابسته نبودن كمي اذيتم مي كنه. تو هم بشين فكر كن ببين چه احساسي داري؟ 13 سال زندگي به تو چيزاي زيادي ياد داده كه مطمئنا براي بعد از اين به كارت مياد.
من خودم بعد از اين مدت به خيلي از فاميل نگفتم كه جدا شدم. شوهر من كلا جايي نميومد زياد و به جز فاميل درجه يك به كسي نگفتم. شما هم كار خوبي مي كنيد كه فعلا نمي گيد. اگر هم گفتيد نذاريد ديگران با حرفاي دلسوزانه ولي از روي احساس شما رو ناراحت كنند.
ببين منم تو فيس بوكم خيلي از اقوام و دوستاي و شوهرم بودن. يواش يواش همه رو حذف كردم و تنها الان خواهر شوهرم مونده كه اونم كاري كردم كه نه مي تونه عكس هاي منو ببينه يا ليست دوستام رو. هرچه قدر بيشتر با گذشته در ارتباط باشي ديرتر به خودت مياي. يواش يواش بايد جدا بشي. شوهرت هم لابد تشخيص داده كه زوده كه ديگران بفهمند. ولي درسته كه شما فرزند مشترك داريد ولي بهتره به جز اون حرف ديگه ايي با شوهرت نزني. اشتباه من رو تكرار نكن. من و خانواده ام با خانواده شوهرم خيلي ارتباط خوبي داشتيم كه بعد از طلاق ادامه داشت. ولي هر دفعه كه مادر شوهرم به من زنگ مي زد تا مدت ها تو فكر بودم و ناراحت بدون دليل خاصي. الان ديگه هيچ رابطه ايي ندارم. چون ديگه تموم شده.
تو هم به خودت فرصت بده. به مرور زمان همه چيز برات خيلي خيلي بهتر مي شه. مطمئن باش. :72:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنون خانمی که جوابمو دادی حرفات خیلی روی من اثر گذاشت ..لحظه شماری می کنم فربد از ایران برگرده .از این تنهایی اصلا خوشم نمیاد..برام توی این شبای عزیز دعا کن که خدا بهم کمک کنه مشکلاتمو به خوی پشت سر بذارم ..خدا رو شکر می کنم که خیلی از مشکلات رو ندارم .خیلی از مشکلات طلاق رو ندارم ..ولی با همه اینا طلاق اسمش هم سنگینه .الان چون هنوز هیچکس نمی دونه فعلا آبم از آب تکون نخورده ولی می دونم که اینجوری نمی مونه اوضاع.
بازم ممنون که کمک کردی:46:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
این لینکم بخونید شاید کمکتون کنه :
http://www.ofc.ir/fa/article/psychology/Life_After_Devorce_20090518113.html
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
عزیزم خیلی حس هات شبیه منه...اینکه به این فکر می کنی که شوهرت یه چی فکر می کنه نشون می ده تو دوسش داری...ازش ناامید شدی می دونی به درد هم نمی خوردید اما عادت و حس دوست داشتن هم هست تو وجودت...من فکر می کنم تا واسه شوهرت ی جایگزین پیدا نشه گرچه هم به جدایی فکر کنی اما بازم کاراش و زندگبش واست مهمه...امیدوارم مردی بیاد تو زندگیت که ی روز هر کی هم واست از شوهر سابقت بگه بی تفاوت باشی...نمی شه زمان دقیق گفت که کی فراموش می کنی...هر آدمی ی جوره...شوهرت الان آرومه چون مشکل مالی نداره مردای پولدار خیلی مغرورن! هر شکستیو با پول جبران می کنن...چون مردا هم زیر فشار اسم مطلقه و حرف مردم نیستند راحتترن...تو الان حکایت آدمیو داری که ی عزیزیو از دست داده ...باید بزاری دوره ی سو گواری تموم بشه و کم کم عادی شه همه چی...
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
مریم عزیزم اینکه فکر می کنی شوهرم رو هنوز دوست دارم خودم عقیده ندارم .من از شوهرم تنفر ندارم و دوست ندارم هیچوقت مشکلی براش پیش بیاد اون شوهر من نیست ولی پدر پسر منه و این پل ارتباطی قوی باعث شده که واقعا دلم نخواد اذیت بشه .حتی برای طلاق هم من اصلا اذیتش نکردم .با اینکه می تونستم درخواست مهریه بدم و خیلی بابت محکومیت های دادگاهیش ازش نقطه ضعف بگیرم ولی هیچ کاری نکردم من قبلا ازش یه خونه گرفته بودم که مبلغش کمی از مهریه من بیشتر بود ولی رسیدی از دریافت مهریه از من نداشت .حتی توافقی هم روی این مساله نداشتیم .من خودم همینو به جای مهریه برداشتم و جریانو راحت تموم کردم.نمی خواستم همه پل ها رو پشت سر خودم خراب کنم .اون خیلی توی مدت طلاق بهم فحاشی کرد و حرفهای خیلی زشتی زد اما حتی یک بار هم جوابش رو ندادم ..جواب اس ام اس هاشو اصلا نمی دادم .نمی خواستم پرده دری کنم ولی عزیزم هیچ علاقه خاصی هم بهش نداشتم .الان هم ندارم نه حس علاقه هست و نه تنفر ..ولی تو راست میگی عزیزم .مردای پولدار خیلی مغرورن .منم اینو کاملا قبول دارم .واقعا فکر می کنم هر زنی شوهرش پولدار شه عملا بیچاره شده!!! البته این نظر شخصی منه...شوهر منم خیلی به پولاش افتخار می کرد .الان هم می کنه .چقدر مردای پولدار خوش خیالن که فکر می کنن پولشون قدرت میاره چون من اینو عملا شاهد بودم که اونایی هم که دور و برشون رو حسابی می گیرن هیچوقت بخاطر خودشون دوستشون ندارن ...ولی شوهر من اینا رو نمی فهمید ..عشقش این بود که فامیلاشون بیان التماسش کنن که با ماشیناش یه دوری بزنن!! یا اینکه مدام بهش بچسبن که کلید ویلاهاشو ازش بگیرن برن خوشگذرونی ....زندگیشون در همین حده ..رضایتشون از زندگی توی اینا خلاصه میشه ولی هیچی براشون سنگین تر از این نیست که به جایی برسن که بدونن پولشونم کمکی بهشون نمی کنه..اونوقته که قاطی می کنن و کارشون مثل شوهر من میکشه به فحش های رکیک اس ام اس کردن...یا مثل شوهر تو میفتن به الواتی های بچه گانه...
کاری که شوهر منم زیاد می کرد..
عزیزم شرایط من با تو یه جاهایی متفاوت بود من چون بچه داشتم و نمی خواستم که درگیر بشم با شوهرم و گذشته از اینا برام مهم بود که روابط پسرم رو با باباش خراب نکنم و باباشو زخمی نکنم خیلی کوتاه اومدم و همه چی رو توافقی تموم کردیم ..ولی تو شرایطت فرق می کنه ...نیازی به مدارا نداری..نگرانی هم نداری که بچت در جریان درگیری شما نباشه و آرامشش مختل نشه ..پس نیازی نیست که کوتاه بیای .امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری.
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
الهیییییییی قربونت برم دوستمممممممممممممم....دردت تو جونم! منو تو بهتره دیگه فکر ازدواج نکنیم همون ی بار واسه 7 پشنمون بس بود....
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
فدات بشم عزیزممممم ..:46::46:مهربون من...:72:
اینقدر بدبین نباش .دنیا پره از مردای خوب که وجودشون گرمی بخش خانواده هست ..ما از اول انتخاب درستی نداشتیم ..همه این وقایع قابل پیشگیری بود ..
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
میشه دلایل طلافتون روبگید لطفا:303:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
نازی عزیزم نمی دونم سوالت از منه یا مریم !!
اما اگه در مورد من پرسیدی من مشکلاتم یه طوماره!! چون نزدیک 14 سال زندگی کردم .ولی قبلا یه تاپیک توی تالار داشتم به نام :
تجربه های من پنجاه ساله [color=#FF0000]
خودمم الان نمی دونم کجاست و بهش دسترسی ندارم !! کاش یکی از اعضای تالار کمک کنه بدونم چجوری میشه پیداش کرد ..چون واقعا با چند تا جمله نمی تونم بیان کنم .شاید بقیه بتونن کمک کنن..:72::72:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
سلام دوست عزیز
من تجربه طلاق را دارم راستش من اینقد اذیت شدم تو زندگی مشترک که بعد از طلاق حس میکردم یه پرنده از قفس رها شده و البته من تو سن کم ازدواج کردم و تو سن کم جدا شدم و چند روز بعد از طلاق خبر قبولیمو تو دانشگاه شنیدم و شهر محل زندگیم و کلا زندگیم عوض شد ولی چیزی که تو این مدت اذیتم کرد تنهایی بود اینکه هیچ کس تورو بخاطر خودت نمیخواد و نمیشه روی حس عاطفی هیچ کس حساب کرد چون من ادم خیلی عاطفی هستم و نمیتونستم با کسی رابطه برقرار کنم که قراره یه چند صباحی با من باشه و بعد بره واسه همین خیلی از این بابت اذیت شدم ولی 2سال پیش با یکی مثل خودم اشنا شدم و ازدواج کردم والان خیلی حس خوبی دارم که تنها نیستم و احساسا رضایت دارم
از ته دل برا همه اونایی که جدا شدن آرزو میکنم ناراحتیاشون تموم شه و به آرامش واقعی برسن
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ترانه عزیز
خوشحالم که از شرایط زندگیت راضی هستی .من مثل تو احساس تنهایی نمی کنم چون پسرم رو پیشم دارم و اون تقریبا تمام وقتمو پر می کنه و درست عین خودت هم واقعا به شوهرم وابستگی نداشتم ..
الان هم خدا رو شکر مشکل خاصی ندارم جز اینکه ایران نیستم و روابط خانوادگی با کسی ندارم .همش احساس می کنم اگه ایران بودیم اینقدر تنها نبودیم ..در هر صورت خوشحالم و برات آرزوی شادی و موفقیت می کنم.:72::72::72:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
با سلام و ارزوی موفقیت . عزیزم همیشه به خداوند بزرگ توکل کن :323:. گذشت زمان خیلی به شما ارامش خواهد داد.
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنونم بهارک جان
این تاپیک رو من خیلی وقت پیش باز کردم .نمی خوام بگم که خیلی اوضاعم رو براه و عالیه چون درست نیست اما خدا رو شکر هر روز که می گذره احساس می کنم اونهمه دلهره و ترسی که داشتم داره جاشو به آرامش میده ..الان نسبت به 5 ماه پیش که جدا شدم خیلی آروم تر شدم و اوضاع زندگیم ذره ذره داره روی روال میفته ..دوستان خوبی دارم که این مدت خیلی بهم کمک کردن و خانواده ای که با اینکه خیلی منسجم نیستن اما همشون منو واقعا دوست دارن و از صمیم قلب توی این مدت منو حمایت کردن و خوشبختانه خیلی خوشحالن که جدا شدم !!
هنوزم خیلی راه پیش روم هست .خیلی برنامه برای زندگیم دارم ..تصمیم گرفتم درسمو ادامه بدم و به خودم برسم .از لحاظ مالی هنوزم روی روال نیستم اما خودمو به خدا سپردم و شک ندارم که اون همه چیز رو به خوبی سر و سامون میده ..ممنونم که درکم می کنی.:72:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
عزيز دل از اين كه ما رو از خبر به سامان رسيدن و آرامش خودت مطلع كردي سپاسگذارم.دنبال كردن روند اين تاپيك و خودنش ممكنه ..كه چه عرض كنم يقينا بسياري از دوستان رو از اين حقيقت آگاه ميكنه كه زمان قادره بسياري از ترس ها و دغدغه هاي ما رو بخصوص با مديريت بهبود ببخشه.منتظر روزي ام كه خبر خوشبختي كامل شما عزيز دل و پسر گلتونو بشنوم عزيزم:72:
-
RE: اونایی که جدا شدن کمک کنن
ممنونم ملاحت عزیزم
سالها بود با این زندگی مشکل داشتم .همیشه این سالها با خودم درگیر بودم .واقعا از طلاق ترس عجیبی داشتم .همیشه فکر می کردم اگه اینکار رو بکنم چه بلاها که سرم نمیاد ..
الان هم همینه .طلاق بدون برنامه ریزی واقعا همون چیز وحشتناکی هست که توی ذهن داریم .برای همین بود اینهمه سال صبر کردم .الان خیلی از دوستانی رو که جدا شدن می بینم و بعضی هاشون واقعا شرایط سختی رو دارن تجربه می کنن ..حتی بعد از چندین سال گذشتن از جدایی ..
من خیلی درگیر این مسایل نشدم .چون هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ عاطفی برای طلاق سالها بود خودمو جمع و جور کرده بودم ..این 6 سال اخیر دیگه خودم می دونستم قراره چکار کنم! اما با همه این برنامه ریزی ها و پشتوانه ها باز هم اعتراف می کنم که طلاق اصلا مرحله آسونی نیست . حس بدی به آدم میده که کمی طول می کشه آروم شه..الان دیگه اون حس روزای اول رو ندارم ..یعنی اصلا ندارم ..خیلی آروم تر شدم و ته دلم خیلی خوشحالم که اینکار رو کردم ..دلم برای شوهرم می سوزه .واقعا از خدا می خوام کمکش کنه آروم شه چون از من خیلی تنفر داره..هنوزم زندگیم روی روال نیست اما یادم میاد از از این روزا اینقدر می ترسیدم خندم می گیره..
ممنونم عزیزم که هم انرژی می دی .منم برات از صمیم قلب آررزوی موفقیت می کنم:72::72::72: