-
lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام . من 20 سالم بود که آقایی در دانشگاه بهم پیشنهاد ازدواج داد که یه سال از خودم بزرگتر بود .و قبل از پیشنهادش سر همه کلاسهای من میومده که منو بشناسه . حتی توی خوابگاه هم تحقیقات کرده بود و بعدها فهمیدم .
حدود دوسال پیشنهادش رو رد کردم و نپذیرفتم . بعد که دیدم بیخیال نمیشه و واقعا منو میخاد گفتم باید با خونوادش مطرح کنه . ( خودم از اول همه چیزو به خونوادم گفته بودم . نمیخاستم مخفیانه باشه) بعد از صحبت با خونوادش اونا گفتند باید بره سربازی بعد . در این مدت تقریبا هفته یه بار تماس تلفنی داشتیم . هیچوقتم باهاش بیرون نرفتم . بعدش که اومد زمان گذشت تا بعد از حدود 5 سال شرایط هردومون مساعد ازدواج شد . و حالا فهمیدم که خونوادش با ازدواج غیر فامیلی مشکل دارند . حتی خاستگاری منم اومدند و خوششون اومد ازم ولی چون به قول خودشون غریبه هستیم مخالفند و مادرش ازم خاست به پسرش جواب رد بدم . منم علیرغم میل باطنی جواب رد دادم ولی آقا بیخیال نمیشه و دست بردار نیست . دیگه دارم دیوونه میشم از اینکه به کسیکه دوسش دارم اینقدر جواب رد بدم و اذیتش کنم . نمیدونم باید چکار کنم !!!!!!!!!!! لطفا کمکم کنید . دیگه تمرکز ندارم سرکار و همش فکرم درگیره حتی نمیتونم غذا بخورم و شب تا صبح بیشتر از یکی دو ساعت خابم نمیبره . واقعا کلافم و نیاز به کمک دارم.
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام متین جان
نمی دونم نظرم چقدر درسته ولی فکر کنم بهتر باشه خودت یا پدرت با ایشون بصورت منطقی صحبت کنید. بگین که خانواده اش مخالف این ازدواج هستند و از معایب و نتایج ازدواجهایی که بدون درنظرگرفتن رضایت خانواده انجام میشه براش بگید.
بگید که شما دختری نیستید که توان مقابله با خانواده همسر رو داشته باشید و دوست دارید مورد مهر و احترام خانواده همسر باشید.
بذارید بدونه که مشکل واقعی چیه و چرا شما جوابتون منفیه. بالاخره اون خانواده اش رو میشناسه و می دونه که،می تونه راضیشون کنه یا باید شما رو فراموش کنه.
تا وقتی ندونه که جواب رد بایت چیه، تمام تلاشش رو خواهد کرد که رضایت شما رو جلب کنه.
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
مرسیbluesky عزیز که جوابمو دادی ولی این آقا می دونه که چرا جواب منفی دادم بهش . فقط مشکل اینجاست که نمیتونه از من بگذره و احساس میکنم توان مقابله با خونوادشم نداره که بتونه راضیشون کنه . حتی چبد بارم بهم پیشنهاد داد که بیخیال خونوادش شه و عقدم کنه . نمیدونم شاید توی جامعه امروزی ما باید مثل خیلی از دخترها بی بند وبار بود که مجبور شند رضایت بدند و گرنه عشقتو می بازی . من واقعا سالم و ساده بودم و دوست داشتم همه راضی باشند و خوشحال . ولی الان همه راضیند و من ناراحت و افسرده .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
گاهی بعضی از پسرا بدون فکر علاقه شونو به طرف مقابل ابراز میکنن درحالیکه از خانواده و برخوردشون مطمئن نیستن..... گاهی حتی با وجود اینکه کاملااا عقاید خانوادشونو میدونن بازم پا پیش میذارن..... دوست عزیز جواب رد شما بهترین کار بوده چون مسلماا در صورت وصلت مشکلات زیادی براتون ممکن بود پیش بیاد.... اون اقا هم بالاخره خودش موضوع رو درک میکنه....
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
مرسی از راهنمایی هاتون ولی من هنوز دوسش دارم و میخام دنبال راهی بگردم که هم بهش برسم و هم خونواده هامون راضی شند ولی نمیدونم چکار کنم واسه همین بیشتر عذاب میکشم . اگه اینقدر دوسش نداشتم با جواب ردم هر چقدرم اون اصرار میکرد بازم از تصمیمم برنمیگشتم . ولی همین دوست داشتن عذابم میده . (یعنی شناختی که اون از من داشته اصلا واسه خونوادش مهم نیست ؟ چرا بعضی خونواده ها اینقدر سطحی نگر هستند! چه تضمینی وجود داره که دختری که از فامیل مورد نظرشونه حتما آدم خوبی باشه ؟! من خیلی افرادو دیدم که توی جمع خونواده اون چیزی که هستند خودشونو نشون نمیدن و با ظاهر سازی خودشونو توی فامیل موجه نشون میدن!!!)
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Matin_Alone
مادرش ازم خاست به پسرش جواب رد بدم . منم علیرغم میل باطنی جواب رد دادم
سلام
فقط در مورد همون قسمتی که نقل قول کردم می خوام نقلی از انتونی رابینز بیارم (ببخشید که لحن کلامش تند هست)
"وقتی سرنوشت خود را به دستان دیگران واگذار می کنیم ، یعنی بردگی آنها را پذیرفته ایم"
خانم محترم شما هم عاقل هستید و هم بالغ
من در خصوص اینکه ازدواج با این آقا و شرایط خاصش که درست هست یا نه نظری نمی دهم
ولی این چه دلیلی است که چون مادرش خواسته شما هم علیرغم میل باطنی تون تن به خواسته مادرش دادید؟
من الان می گم برو بیفت توی چاه ، آیا شما باید بری بیفتی توی چاه!!!!!!!!!!!!!!!!
دقت کن شاید بهترین کار ممکن همین پاسخ منفی ای بوده که شما دادید به این قسمت قضیه کاری ندارم
ولی اگر اینگونه دلایل در آینده مبنای تصمیم گیری های شما بشود ، دیگه چیزی از شخصیت و استقلال خودت باقی نخواهد موند
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام مرسی
ولی دیگه واقعا نمیدونم چکار باید بکنم و چی درسته . آخه من 5 سال منتظر شدم که شاید نظر خونوادش عوض شه ولی حالا تازه فهمیدم با فامیل نبودن من مشکل دارند .
واقعا کلافه شدم دیگه . از طرفی شرایط خونواده که بهم گیر میدند که پسر بی اراده ای رو انتخاب کردم از طرفی خونواده اون که ازدواج فامیلی دوست دارند و با پسر 28 ساله شون مثل 8 ساله رفتار میکنند . از طرفی هم خودم که خونواده ها واسم خیلی مهمند و رضایتشون .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
چرا کسی راه حلی بمن پیشنهاد نمیده ؟
خیلی کلافم کمکم کنید.:323:
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین جان سلام
منم نمیدونم میخواستم یه تاپیک بذارم با این عنوان که مصلت الهیه؛ امتحان الهیه؛ اشتباه دیگران یا اشتباهات خودمون و خلاصه اینکه کی باید بگیم دنیا دار مکافات هستش. الان از رابطه شما 5 سال میگذره همون اول خونواده ها در جریان بودن آخه موندم مادر عزیز اون موقع شک داشتی که من غیر فامیل هستم یا پسر خوب تو نمیدیدی خونوادتون حتی یه بار نشد حرف از مخالفتشون با این ازدواج بزنن که بعد 5 سال تازه بخودت بیای که نمیتونی جلوی خونوادت بایستی تو این 5 سال با هر ساز شما رقصیدم منم مثل شما یک انسان هستم.
ببین متین جان خوب حواست و جمع کن من پیش مشاور رفته بودم ایشون بهم چند تا پیشنهاد دادن من اینها رو در اختیار تو هم میذارم امیدوارم به دردت بخوره اگه واقعا بتونی و بتونی جواب ردی که به پسره دادی و با ساز آخرشون رقصیدی روش وایسی این به نفعت خواهد بود اما اگر نتوانی و زندگی با پسره و مشکلاتی که صد در صد لااقل چند سال اول زندگی گریبانگیرت میشود را فکر میکنی تحمل کنی و علاقه ات به تحمل این مشکلات می ارزه بجنگ اما از راه مصلحت آمیز
من اول راه دوم رو انتخاب کردم و مادر و خواهر و داماد خودمون و خاله پسره رو واسطه قرار دادم ولی متأسفانه مادرش دیکتاتور فامیل بود همه رو به کیش خود خوانده بود پسره چون میدان رو خالی و بدون تکیه گاه دید کم آورد رابطه 6 ساله اش رو با من قطع کرد درست سه روز مانده به روز عقدمون؛ مشکلشون به دل مادره ننشسته بودم و پدره اختلاف سنم رو بهونه کرده بود بعد 6 سال تازه معیارهاشون گل کرده بود نمیدونم تو این 6 سال نمیدیدن منم که مثل تو رضایت همه برام شرط بود زندگی برام قداست خاصی داشت مجبور شدم راه اول رو انتخاب کنم
لطفا اگه اعضای اصلی تالار هم نظر بدن ممنون میشم این مادر و پدرهایی که در جریان این روابط هستن چرا معیار خودشون رو همون اول اعلام نمیکنن آیا فکر نمیکنید این ظلمی است در حق کسی که انتخاب میشود چه پسر و چه دختر آیا واقعا این اشتباه ماست یا اشتباه بزرگترها یا نه مصلحت الهی ست.
اما متین جان اگه راه دوم رو خواستی انتخاب کنی در نظر داشته باش لااقل چند سال اول زندگی :
1. قبول خواسته مادر شوهرت یعنی قبول تمام خواسته هایی که من بعد خواهد داشت چون قبلا به سازش رقصیدی
2. اولویت احترام و خواسته های خانواده قبل از تو برای همسرت چون توان مقابله را ندارد
3.به رخ کشیدن دختر های فامیل چه در جمع و چه در خلوت توسط مادر شوهرتان چون ازدواج فامیلی برایشان ارجحیت داشت
و خیلی مشکلات دیگر که اینها فقط نمونه خروار بود و مسائل جزئی
زندگی هفته ای یکبار تماس تلفنی نیست متین جان مخصوصا برای تو که میگی 50 درصد رضایت خانواده برات جزو شروط هستش و دوست داری در آرامش زندگی کنی خوب فکراتو بکن تو تالار هم بگرد خیلی موضوع هستش که واقعا خیلی بیشتر راهنماییت میکنه که تصمیم درستی بگیری
به خدا توکل کن و امیدوار باش:316::323:
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
من نظرات دوستان نخوندم اما اگه خودم بودم و رو اون آقا مطمین بودم که شرایطمو داره هیچ وقت به خاطر حرف مامانش جواب منفی نمی دادم بازم این نظر من!:163:
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
مرسی از راهنمایی همتون.
واقعا به نظرم سهل انگاری خونواده پسر بوده که فکر میکنند اگه چند وقت بگذره پسرشون بیخیال میشه ( عاشقی سوزی داره 25 روزی داره) ولی با این کارشون زندگی یه دختر رو نابود می کنند . آیا واقعا پسری که بزرگش کردند رو نمیشناسند ؟ واسش حق انتخاب و زندگی قایل نیستند؟
چطور آدم باید به خدا اعتقاد داشته باشه ،مسلمون باشه ،روزه بگیره ، حج بره ، ولی با جوونی و زندگی یه دختر بازی کنه . کاش خدا خودش هدایتشون کنه . منکه دیگه واقعا کم آوردم . واسم دعا کنید
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
خواهش میکنم یکی کمکم کنه .
دیگه واقعا خسته شدم . دیگه از مزاحمتهای خونواده این آقا خسته شدم . بدجور اعصابم بهم ریخته . همین یکی دو روز پیش دوباره خونوادش بهم زنگ زدند و هر چی تونستند بهم گفتند .(قبلشم خواهش و التماس کردند که به پسرشون نگم تماس گرفتند . که مبادا بره خونه دعوا کنه و توی روی باباش وایسه . باباش مریضه ) بعدم مادرش گفت من از هیچکی جز خدا نمیترسم ولی میگم بهش نگو چون بعدش ما هم میایم در خونه تون و آبروریزی می کنیم .
نمیدونم این چه امتحانیه که باید بدم
الانم از اون روز گوشیم خاموشه که پسرشون فعلا نتونه تماس بگیره . واقعا سر دو راهیم . هم دوسش دارم و نمیتونم کلا بیخیالش شم و هم نمیتونم آبروریزی یا مزاحمت خونوادش رو تحمل کنم . خصوصا که وقتی فکر میکنم بخام وارد خونوادشون شم ترس همه وجودمو میگیره . آخه چرا وقتی ما با منطق همو انتخاب کردیم و هردو مون متعهد و اعتقادات یکسان داریم باید خونوادش اخلاق و منطق و همه چیزو نادیده بگیرند . و فقط تعصب داشته باشند که حتما خودشون انتخاب کنند .!؟
واقعا نیاز به کمک دارم .
-
مزاحمت خانواده خواستگار(باید چکارکنم ؟کمکم کنید .)
سلام
خواهش میکنم یکی کمکم کنه .
واقعا نیاز به کمک دارم
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام،
ببخشید اگر کمی رک می گویم، ولی به نظر من شما 5 سال پیش اشتباه کردی و حالا هم داری نتیجه ی این اشتباه رو می بینی.
وقتی ایشون شرایط ازدواج نداشتند، وقتی همون اول خانواده شون اقدامی نکردند و سربازی رو بهانه کردند، شما هم باید رابطه رو قطع می کردی و می گفتی هر وقت آمادگیش رو داشتید، با خانواده تشریف بیاورید.
نقل قول:
چطور آدم باید به خدا اعتقاد داشته باشه ،مسلمون باشه ،روزه بگیره ، حج بره ، ولی با جوونی و زندگی یه دختر بازی کنه . کاش خدا خودش هدایتشون کنه . منکه دیگه واقعا کم آوردم . واسم دعا کنید
حقیقتش من ایرادی در کار خانواده ی پسر نمی بینم.
اونها برای ازدواج پسرشون طرز تفکر خودشون رو دارند. شما رو مناسب ندیدند و برای همین هم اقدامی نکردند.
اشتباه رو شما و آقا پسر کردید. این شما بودید که رابطه رو کش دادید.
نباید این رابطه رو به این شکل ادامه می دادید.
الآن آقا پسر 3 راه دارد.
- آقا پسر با دلیل و منطق خانواده اش رو راضی کند و اونها با دل خوش جلو بیایند.
- یا اینکه کلاً قید این ازدواج رو بزند.
- و یا اینکه بدون رضایت خانواده اش با شما ازدواج کند.
به نظر من راه سوم اشتباه است. به این خاطر که اگر بدون رضایت خانواده ازدواج کنید، اونها هیچ وقت شما رو نمی پذیرند و در بهترین حالت شما رو تنها خواهند گذاشت. ولی ممکن هم هست که در آینده باز هم مشکلات دیگری برای شما ایجاد بشود.
شما می توانید در این تصمیم گیری به آقا پسر کمک کنید.
به نظر من به او فرصت بدهید که مثلاً تا 1-2 ماه دیگر با رضایت خانواده اش به خواستگاری شما بیاید. و بگویید که اگر نیامد، این ازدواج از نظر شما منتفی است.
رابطه ی خودتون رو هم با او قطع کنید.
در کار اونها هم هیچ دخالتی نکنید.
اگر مادرش هم تماس گرفت بگویید که رابطه رو قطع کردید.
اینطوری می توانید بفهمید که پسر در حل کردن مشکلات چقدر توانایی دارد و چقدر می تواند روی پای خودش بایستد.
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید.
موفق باشید.
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
شاید من رابطه م اشتباه بوده ولی به انتخابم شک نداشتم و ندارم .
واسه همین چند سال پیش خواستم بهش فرصت بدم که خودشو جمع و جور کنه و بعد بیاد .
چون فکر میکردم دلیل مخالفت خونوادش فقط همینه . ولی الن فهمیدم که با اصل قضیه مشکل دارند یعنی انتخاب از جانب پسرشون .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
حقیقتش من ایرادی در کار خانواده ی پسر نمی بینم.
اونها برای ازدواج پسرشون طرز تفکر خودشون رو دارند. شما رو مناسب ندیدند و برای همین هم اقدامی نکردند.
یعنی واقعا ایرادی توی کار هاشون نیست ؟ نباید از اول صادق میبودند و دلیل اصلی رو میگفتند؟
باید حتما منو تحقیر کنند که فقط نظرات خودشونو تحمیل کنند؟
منکه فعلا قطع رابطه کردم ولی مطمئنم رفتار اونها هم منطقی نبوده اصلا . هرکسی حق انتخاب داره . خصوصا در مسئله ازدواج .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Matin_Alone
سلام مرسی
ولی دیگه واقعا نمیدونم چکار باید بکنم و چی درسته . آخه من 5 سال منتظر شدم که شاید نظر خونوادش عوض شه ولی حالا تازه فهمیدم با فامیل نبودن من مشکل دارند .
واقعا کلافه شدم دیگه . از طرفی شرایط خونواده که بهم گیر میدند که پسر بی اراده ای رو انتخاب کردم از طرفی خونواده اون که ازدواج فامیلی دوست دارند و با پسر 28 ساله شون مثل 8 ساله رفتار میکنند . از طرفی هم خودم که خونواده ها واسم خیلی مهمند و رضایتشون .
اشتباه شما این بوده. تاوان اشتباهتون را امروز باید بدهید.
5 سال پیش هم می دونستید خانواده اش مخالفند. یعنی همان اول ارتباطتون.
پسر 28 ساله ای که انتخابش و حرفش برای خانواده اش اهمیتی نداره می تونه مرد زندگی تو باشه؟ بهتر نیست یک مرد قوی تر و با اراده تری برای زندگیت انتخاب کنی؟
به هر حال یا این پسر ضعیف است و در خانواده نظرش و انتخابش مهم نیست یا خانواده اش درست تشخیص داده اند و شما مناسب هم نیستید، هر کدام از اینها که باشد ازدواج شما درست نیست. چرا اصرار دارید به زور خودتون را درگیر یک زندگی کنید که از اولش ناسازگاری و نارضایتی است؟
ولی حالا تازه فهمیدم با فامیل نبودن من مشکل دارند .
احتمالا این یک بهانه است. از اول هم می دونستند فامیل نیستید. اگر با ازدواج فامیلی مشکل داشتند از اول خواستگاری نمی اومدند. به هر دلیلی شما را مناسب پسرشون نمی دونن. خودت را کوچیک نکن.
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
Matin_Alone عزیز سلام
معلومه خیلی مستاصل شدی ولی عزیزم 1 پیشنهاد می کنم اونم اینه که همه چیز رو تموم کن اگه خانوادش راضی نشدن!!
نمیدونم قضیه ی منو میدونی یا نه؟ ...اینا که خواستگاریتم نیومدن ، مادر نامزد اسبقم منو با کمال
میل پذیرفت ولی 1دفعه بعد 1سال موقعی که میخواستیم راجع به عقد و عروسی صحبت کنیم
یه روز زنگ زد و گفت منصرف شدن ... همه چی تموم!!! ... حال الانت رو میفهمم...تازه میگن لطفا
جواب پسرمون رو نده!!! چون میدونن پسرشون سست عنصره و با 1 حرف میره طرف بادی که
وزیده...راجع به شما هم عزیزم من پیش مشاور حضوری رفتم هم خودم هم نامزد سابقم...بهم
گفت اونا با انتخاب خود پسر مشکل دارن و دوست دارن خودشون یکی رو واسه زندگی پسرشون
انتخاب کنن و گفت قطعا پسرشون رو بدبخت می کنن و گفت مادری که تهدید می کنه که
میام آبروریزی می کنم شخصیت جنجالی داره و این تیپ شخصیتا حاضرن بمیرن ولی به
خواستشون برسن...تازه فقط مادرش مخالف بود و همه راضی بودن...اما ترسیدم از اینکه :
- بعد از عقد نکنه طلاقم بده؟
- اگه بچه دار نشم یا مریض شم به پام می مونه؟
- اگه بچه داشته باشم و مادرش بگه اینو طلاق بده و اونم بده چاره کار چیه؟
و ....
واسه همین واسه حفظ حرمت ها و سلامتی مادرش که ناراحتیه قلبی داره مجبور شدیم همه
چیزو تموم کنیم...فکر نکن آسون بود چون که دقیقا حس می کردم وسط جهنمم و هنوزم از دلم
نرفته اما سعی کن همیشه صلاح خدا رو در نظر بگیری و راضی باشی به رضای خدا...
شب نم و بقیه راست میگن متین ، مرد ضعیف بدر ما نمیخوره!!!
بدون رضایت خانوادش ازدواج نکن!!! و تا رضایت ندادن دیگه باهاش رابطه نداشته باش!!!
اگه خواستی در این خصوص کارهایی که انجام دادم رو بگم
موفق باشی عزیزم
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام مرسی از همه
ولی بهار جان حرفهات درسته . اونها واسه این بمن گفتند که جواب پسرشونو ندم که بهش بگن من جواب منفی دادم چون خودشون نتونستند راضیش کنند . الانم دو هفته ست جواب تلفن هاشو ندادم ولی یروز که زنگ زد صدای گریه شو شنیدم که گفت تورو خدا جوابمو بده . من و اون در مورد انتخابمون شک نداریم و اون حاضره بیخیال خونوادش شه و بیاد تنها خاستگاری ولی من نخاستم . دوست داشتم همه چی رسمی و بارضایت کامل باشه . ولی بیشتر دنبال یه راه منطقی هستم که مشکلم حل شه . و یطوری که خودمو کوچک نکنم خونوادش راضی شن . اگه راهی میدونی کمکم کن . آخه نمیدونم چرا یدفعه باباش سر لج افتاده . چون وقتی خونمون تماس گرفتند با کلی اصرار مامانمو راضی کردند که بیان خاستگاری وقتی اومدند هم برخوردشون خیلی خوب بود حتی قرار خواستگاری بعدی هم گذاشتند ولی نمیدونم چیشد . فکر کنم آقا یکم زیاده روی کرده و نتونسته بدون دعوا حرفشو بزنه واسه همین بیشتر لج کردند . چکار می تونم بکنم؟ نمیدونم کار درستیه یا نه ولی میخوام فعلا باهاش قطع رابطه کنم تا حساسیت خونوادش کمتر خصوصا باباش کمتر شه .(تمام این 5 سال همیشه باباش راضی بود و اون مامانشو راضی کرد بیاد خواستگاری ولی نمیدونم یدفعه چی شد که باباش اینقدر لج کرده که میگه یا بیخیال شو یا برو خودت بگیرش و دیگه پسر من نیستی و خونم نیا) واسه همین مامانش زنگ زد و اون حرفارو بهم زد وقبلش هم گفت من ازت خجالت میکشم ولی به پسرم جواب منفی بده و.....
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
Matin_Alone عزیز
اگه نظر من رو می خوای بهترین کار قطع ارتباطه...اینجوری چند تا سود می کنی که منم کردم و
بهش اشاره می کنم :
1- اینکه با قطع کامل ارتیاطتون (میدونم خیلی سخته اما بهتر از برزخیه که الان توش هستی) هم
حساسیت خانواده پسر کم میشه و هم تکلیف تو با اون آقا مشخص میشه و اون اگه تو رو بخواد
باید با رضایت قلبی تمام اعضای خانوادش باید بیاد سراغت وگرنه باید بره
2- بدون رضایت خانوادش باهاش ازدواج نکن و سعی نکن که یک پسر رو از خانوادش جدا کنی
چون 1 روز تو رو سرزنش می کنه
3- حکایتت مثل حکایت خودمه اما همه چیزو مثل من بسپر به خدا که هر چی صلاحه رقم
بزنه واسمون که اون بهترینها رو حتما واسه من و متین در نظر گرفته و داره امتحانمون می کنه
:72:
موفق باشی
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
مرسی
ما میخواستیم بریم پیش مشاور . یعنی کلا بدون مشاوره رفتن بیخیال شم؟ بعدم مطمئنم که خدا بهترینها رو رقم میزنه ولی این دلیل نمیشه که تلاش نکنیم . من معتقدم که اگه انسان کاری بتونه و واسه زندگییش نکنه بعدا بازخواست میشه .( نظر شخصیم اینه که باید تا آخرین تلاش رو در هر کاری کرد ) . وقتی خدا کسی رو سر راهم گذاشته که اینقدر خوب و مطمئن هست چرا بدون تلاش بیخیال شم !!!!!!!!
من آخرین پیشنهادی که به آقا دادم این بود که بریم پیش مشاور ، یه کار مستقل پیدا کنه که نیازی به خونوادش نداشته باشه و فعلا هم قطع رابطه کنیم تا حساسیت خونواده کمتر شه .
البته با توجه به شناختی که از این آقا و خونوادش دارم مطمئنم مشکلشون چیه . این آقا واقعا فهمیده و با شخصیته و در همه موارد اگه بتونه کمکی به کسی بکنه دریغ نمیکنه و به قول معروف تا الان پسر خوبه خونواده بوده و حالا که میبینند یکم افسرده شده یا بداخلاق شده یکم ( حقم داره چون خونواده ش بر خلاف تصوراتش عمل کردند و زندگیشو بهم زدند ) واسه همین فکر میکنند این دختره هنوز نیومده و ازدواج نکرده پسرشون ازشون دور شده حالا اگه وارد خونواده شه هر روز سوژه جدید دارند و ممکنه پسرشونو کاملا ازشون جدا کنه ، بنابراین خیلی حساس شدند و مخالفت می کنند . و این آقا هم چون اعصابش خورد شده به جای بهتر کردن شرایط بیشتر جو رو متشنج میکنه و نمی دونه چکار کنه و بجای حرف زدن یا کار منطقی با هم دعواشون میشه و شرایطو بدتر میکنه .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز من نمی گم تلاش نکن .... اما تو به اندازه کافی تلاش کردی! الان نوبت تلاش اون آقا
هستش...بگذار خودش مشکل رو حل کنه چون کاری جز صبر و دعا از تو بر نمیاد..حرف من اینه!
راجع به اینکه پسر خوبیه حتما هست...نامزد منم ماه بوده و هست و بسیار با شخصیت بود ولی
تا الان نتونسته خانوادشو راضی کنه و هی جار رو جنجال راه انداخت ولی بی ثمر بود...
اصلا انگار داری از نامزد من حرف میزنی و انگار جای خود منی!!!
اونم پسر اول خانواده بود و روش بیشتر حساس بودن و مادره حس میکرد دارم پسرش رو ازش
می گیرم و پسرشونم هی جو رو متشنج می کرد که با رفتن پیش مشاور تصمیم به قطع رابطه تا
رضایت کامل مادرش گرفتیم
اما حتما پیش یه مشاور خوب برید...شاید یه راهکار واسه کسب رضایت خانواده داشته باشه
به شرطی که آقا پای همه چیز بایسته!!! مرکز مشاوره پویا مرکز خوبیه تو خ وصال
ایشالله که مشکلت حل بشه
موفق باشی
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام مرسی
این مرکز مشاوره کجاست؟ آدرس دقیقشو داری؟ توی مشهد؟
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام متین جان
نه تهرانه
مرکز مشاوره پویا .... اول خیابان وصال شیرازیه....مشاورهای خوبی داره...من رفتم پیش
آقای دکتر لواسانی...روهای زوج بودن از 5 عصر به بعد....البته باید وقت قبلی بگیری...
آدرس : تهران - خ انقلاب - ابتدای خ وصال شیرازی - جنب بیمارستان البرز-مرکز مشاوره پویا
تلفن : 66963948 - 021
امیدوارم که کمک کنه واسه حل مشکلت
موفق باشی
:72:
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
اتفاق بدی افتاده و نمیدونم باید چکارکنم.
طبق آخرین صحبتی که با هم داشتیم قرار بود قطع رابطمونو به خونوادش اعلام کنه . ولی بعدش یه سری حرفهایی که بینمون رد و بدل شو و دید من ناراحتم و نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اشکم دراومد ، خیلی عصبی و ناراحت شد . نمیدونم چه برخوردی کرده با خونوادش که مامانش حالش بد شده و مریضه .( چند سال پیش هم مامانش بقدری عصبی شده بود که یمدت فلج شده بود ) خیلی نگرانم که خدای نکرده اتفاقی واسه مامانش بیفته و همه چی خرابتر شه و همه منو مسئول بدونند . نمیدونم دیگه چکارکنم؟
آخه چدروز پیش بهش گفته بودم خونوادشو انتخاب کنه و اگه خواستند باهاشون بره خاستگاری تا حساسیت خونوادش به من کمتر شه . ولی شرایطی واسه مامانش گذاشت که نتونه هیچ دختری رو با این شرایط پیدا کنه .( منم ناراحت شدم گفتم باید مشخصات منو به مامانش میگفت و چرا یه شرایط دیگه گذاشته ؟! و اونم گفت که عمدا اینکارو کرده چون توی فامیلشون الان حداقل 5 یا 6 دختر با شرایط من هستند . ) بعدم با مامانش بحثش شده بود که مامانش گفته همچین دختری از کجا پیدا کنم گفته مشکل خودته و بقیشم نمیدونم چیشده که کار اینقدر بالا گرفته که حال مامانش بد شده .
دیگه نمیدونم چه کاری درسته و باید چکارکنم .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز نگران نباش
کاری که شما میتونی بکنی اینه که باید آروم باشی و به خدا توکل کنی...پیش مشاور رفتی؟
باید سعی کنی خودتو کنترل کنی و آروم باشی...کار سختیه اما سعی کن احساساتت رو کنترل
کنی تا اوضاع ازین بدتر نشه!!!....تا اونجایی که میتونی سعی کن به آرامش دعوتش کنی و گریه
نکنی...ایشالله ایشون هم طوریش نمیشه...به خدا توکل کن و واسه سلامت مادرش دعا کن...
مادر نامزد منم ازین فیلما زیاد در می آورد :163: ...سعی کن تحریکش نکنی دیگه...
اگه تونستی زودتر برو پیش مشاور...خواهشا فقط آرامشت رو حفظ کن و خودت رو با دعا آروم کن
.... راستی واسه من هم خیلی دعا کن آخه نامزدم بعد مدتها اومده سراغم دوباره...واسمون
دعا کن که خدا مشکلمون رو حل کنه ... دعات می کنم عزیزم...همه چیز اگه صبور باشی و
منطقی درست میشه
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
مرسی
خیلی خوشحالم که نامزدت دوباره اومده سراغت . اگه نمیومد جای سوال داشت:227:
اینمدت فشار کاریم زیاده نتونستم هنوز پیش مشاور برم . راستش هنوز مشاور خوب و مطمئن هم پیدانکردم .
این اولین بار بود که گریه کردم نتونستم جلوی خودمو بگیرم . همیشه سعی میکنم احساساتمو کنترل کنم . نمیدونی هر بار که بهش جواب منفی دادم چه عذابی کشیدم ولی خودمو پیشش حفظ کردم که متوجه نشه ولی تا صبح گریه کردم . فقط امیدم به خداست ولی گاهی نمیتونم جلوی ناراحتیمو بگیرم . همین دو سه هفته چند کیلو وزن کردم اینقدر که عذااب کشیدم . (همه بهم میگن تو چه مشکلی میتونی داشته باشی تحصیلات کار موقعیت اجتماعی داری دیگه چی کم داری؟ ) به هیچ کی نمیتونم بگم توی چه برزخی هستم . هر بار که تلفن خونه زنگ میخوره اضطراب و تپش قلب میگیرم . همش فکر میکنم مامانش زنگ زده دوباره دعوا کنه . (مرسی که واسم دعا میکنی) منم امیدوارم نامزدت اینبار درست عمل کنه و از خودش ضعف نشون نده ، مشکلت حل شه و قدرتو بدونه .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز به خدا توکل کنید و خودت و آقا رو به خدا بسپارید و دائم نگران نباشید. بعید به نظر می رسد که مادر آقا به
خانه شما زنگ بزند...در بدترین حالت فرضا زنگ هم بزند شما منکر همه چیز شوید و بگویید که در اشتباهات پسرشان
نقشی نداشته اید و به او بفهمانید که دختر اصیل و نجیبی هستید و اینکه صبوری کرده اید برای حفظ حرمت بزرگترها
است و در مقابل عصبانیت احتمالی مادر نه گریه کنید نه ضعف نشان دهید...با کمال خونسردی و حفظ آرامش و ادب
همین موارد را به ایشان متذکر شوید...در واقع به این شکل اقتدار خود را در مقابل خانواده ایشان حفظ کرده اید...
توکل یعنی امر خود را به خدا سپردن تا به قلب ما آرامش دهد و همه چیز را خود به خوبی جلو ببرد...
شما نیز به خداوند مهربان توکل کنید که این مسئله تنها به دستان پرقدرت او حل می شود و ان شاالله مسئله شما
نیز حل خواهد شد...ضمننا سعی کن غذا بخوری و با نیایش دلت را شاد و آرام نگه داری زیرا تو باید قوی باشی و
پر آرامش تا این قضیه را به لطف خدا به بهترین شکل مدیریت کنی!!!...من در تو این را میبینم که همه چیز را به
خوبی مدیریت کنی....اگه به دنبال راه حلی هرچه زودتر از یک مشاور معتقد کمک بگیر...مطمئن باش اگر بگردی
پیدا میکنی...به جای غصه خوردن دنبال راه حل باش...از آقا امام رضا هم کمک بگیر تا آرام شوی گویا ساکن
مشهد هستی...برای ما نیز دعا کن...من تنها به خدا توکل کرده ام و همین توکل نامزدم را برگرداند
موفق و خوشبخت باشی
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
دیشب فهمیدم که مامانش دروغ و تهمت بزرگی بمن زده که وقتی به پسرش گفته ناراحت شده و با هم بحثشون شده و مامانش افتاده بیمارستان و سکته خفیف کرده . بعدم بمن گفت مادرش چی گفته و الکی گفته تحقیقات کرده و اینارو فهمیده و( البته نمیگفت من اصرار کردم) بعدشم گفت حتی یه لحظه به پاکی تو شک ندارم چون ازت شناخت دارم ولی دیگه با این ذهنیت اینا این وصلت وصلت بشو نیست . منم همه دروغ های مامانشو بهش گفتم . خیلی گریه کرد امروز . و گفتم احتمال بده مامانت دروغ گفته و اگه غیرت داری خودت بیا تحقیقات کن و به همه بفهمون دروغشونو متوجه شدی . قرار شد بیخیال هم شیم ولی حتما ته این ماجرا رو در بیاره . واسم دعا کنید .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز سلام
شما باید واسه ازین به بعدت یک برنامه داشته باشی...یک برنامه واسه سرگرم بود و مشغول
بودنت تا روزهای جدایی عذابت ندن...به خدا واگذار کن همه چیز رو ... اگه اون صلاح ببینه روزی
متین و عشقش رو بهم میرسونه...سعی کن این دوران واست سازنده باشه و دائما به خدا در
ارتباط باشی تا نشکنی...میدونم که روزهای سختی رو در پیش روداری چرا که قطع ارتباط کامل
سخته ولی اگه خدا بخواد برمی گردید به هم و خودش پا پیش میذاره...تو به زندگیت ادامه بده و
از خدا صبر و آرامش بخواه ... حتما دعات میکنم
موفق باشی
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
چیزی که بیشتر عذابم میده این تهمته که بهم زدند ، نمیتونم در مقابلش ساکت باشم . دارم دیوونه میشم ، (شنیده بودم خدا گاهی آدمها رو بواسطه فرزندانش امتحان میکنه ولی فکر نمیکردم کسی بخاطر پسرش ، به دختر مردم تهمت بزنه و بعد ولش کنه ) خدا ازشون نگذره اینا که خونه ی خدا رو زیارت کردند و مثلا مسلمون هستند چطور تونستند این کارو باهام بکنند !
من هیچ وقت حتی پشت سرشون بی احترامی بهشون نکردم همیشه گفتم خونوادت هستند و احترامشون واجبه واقعا این ظلم حقم نبود . بهم بی احترامی کردند ، عشقمو ازم گرفتند ، بهترین سالهای جوونیمو گرفتند ولی هیچکدوم به اندازه ی این تهمت سنگین نبود .
خدایا کمکم کن .:323:
ولی مطمئنم که یروز پشیمون برمی گردند .
می خوام یه روز با مامانش تماس بگیرم و باهاش حرف بزنم ، بپرسم کی و چرا این تهمتو به من زده . شاید اینجوری یکم آرومتر شم .
به نظرتون کار اشتباهیست؟
پریشب تا صبح گریه کردم . دیروزم رفتم حرم چون اصلا یه لحظه گریه امونم نمیداد . تنها جایی که میتونستم برم و بدون مزاحم با خودم خدا و امام رضا خلوت کنم و ازش بخوام جواب تهمتی که به من زدند رو بده .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز سلام
آرامشت رو همینجوری حفظ کن عزیزم...گریه کردن تو این روزها طبیعیه ...پس تا میتونی حتما حرم
برو و حسابی اشک بریز تا آروم آروم بشی....از خداوند صبر و آرامش بخواه عزیز جان...تهمت زدن
و داغ بزرگی رو دلت گذاشتن قبول...تهمت زدن تیر آخره...به من هم حرفای ناروایی زدن پشت
سرم که دلم شکست...اما من فقط به خدا واگذارشون کردم...اونا الان فقط همین رو میخوان که
شما زنگ بزنی تا بهونه دستشون بدی پس شما اصلا بهش سعی کن فکر نکنی و به خدا واگذار
بکنی اونها رو....یه ضرب المثل هست که میگه : " کافر همه را به کیش خود پندارد"
متین قوی باش...میدونم دل شکسته ای ولی حتما درش خیری بوده...هیچ کاره خدا بی حکمت
نیست...ازش بخواه بهت قدرت بده..هی نشین فکر کن که چرا اینجوری شد...بگو خدایا راضی
هستم به رضات...بهم قدرت بده...متین عزیز برای خوشبخت بودن حتما نیاز به وجود دیگران
نیست...خوشبختی در درون ماست..بیا بنویس و درد و دل کن تا بالاخره خوب خوب خوب بشی
حتما دعات می کنم...دعا موقع نماز صبح خیلی اثر بخشه به خصوص قرآن خوندن
موفق باشی
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
متوجه نمیشم که با زنگ زدنم چه بهونه ای دستشون میدم ؟
تصمیم گرفتم ساعتهای کاریمو یکم بیشتر کنم و بقیه شم با دوستام برم بیرون . با اینکه دیروز بعد از شرکت تا ساعت 7 با دوستم بودم ولی وقتی رسیدم خونه انگار که 10 ساله که ندیدمش و صداشو نشنیدم خیلی دلتنگ شدم و متاسفانه نتونستم تحمل کنم و بهش زنگ زدم ولی غرورم اجازه نداد حرف بزنم اما بعدش خودش زنگید و سرم داد زد که دیگه بهش زنگ نزنم . (همیشه اون زنگ میزد و اگه یه بار من میزنگیدم کلی ذوق میکرد و خوشحال میشد ) ولی اینبار داد زد که بهش زنگ نزنم . احساس میکنم خیلی عوض شده . نمیدونم شایدم اونم اعصابش خورده و خودشم نمیدونه باید چکار کنه .
ولی آخرین بار بهم گفته بود مجبوره پا روی دلش بذاره بخاطر خونوادش . هر وقت من میگفتم قضیه رو تموم کنیم میگفت نباید کم بیاریم باید کاری کنیم که خونواده ها تسلیم شن ولی خودش تسلیم شد . این دو روز خیلی سعی کردم بهش فکر نکنم اما گاهی ناخودآگاه یادش میفتم و همون لحظه بی اختیار اشکم در میاد .
(مردها همیشه تا قلب دخترها رو تسخیر نکردند سایه به سایه دنبالشون هستند و خودشونو به آب و آتیش میزنند اما همینکه دختر بهشون علاقه مند شه بیخیالش میشند .)
راستی از نامزدت چه خبر بهار جان ؟
یعنی با حرفهایی که خونوادش پشت سرت گفتند بازم تونسته راضیشون کنه؟
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام عزیز جان
یعنی انگار همه آدمهای وابسته اینجور رفتار می کنن :311: خانم گل من که گفتم بهت نه به
خودش زنگ بزن نه مادرش...ارزش تو وقتی حفظ میشه که فقط سکوت کنی...متین عزیز این رو
دارم جدی بهت می گم چون بعدا پشیمون میشی که کاش زنگ نمیزدم!...اون داد رو تو باید
می زدی نه اون...من وقتی چندین ماه ارتباط رو کامل قطع کردم خودش به صرافت افتاد!
هنوز که اقدام عملی ازشون ندیدم و دارم عادی زندگی می کنم...امشب هم که با دوستان
قدیمی دارم واسه اولین بار میرم اصفهان.حسابی خوش می گذره احتمالا :227: ..عزیزم این
دوران رو باید بگذرونی...اون الان تو فشاره واسه همین داد زد سرت...انگار زیر پاش یه دره عمیق
باز شده و همینجور داره میره پایین...حال اون الان از تو بدتره و هرچی تو بری طرفش بدتر
هم میشه...پس رهاش کن و زندگی کن!...خودش برمی گرده اما تا یک تصمیم قاطع نگرفته
دیگه بهش وابسته نشو!...مگه قبول نداری خدا بهترین کارگردانه؟....پس بگذار خودش این
داستان رو به بهترین شکل تموم کنه...خودت و آقا رو به خدا بسپر!...من دارم زندگی
می کنم و خوشبختم....متین خدا منتظرته ها...اونم تو حرم خود آقا امام رضا....برو حرم و
از آقا بخواه که صبور ، مقاوم و محکمت کنه!
10 روز بعد نماز صبح قبل از حرف زدن با دیگران این دعا رو 10 بار بخون :
"یا قدیم و یا دائم ، یا حی و یا قیوم ، یا فرد یا وتر ، یا واحد و یا احد ، یا من لم یلد و لم یولد و
لم یکن له کفوا احد ، و صلی الله علی محمدا و آله اجمعین ، برحمتک یا ارحم الراحمین" و
بعد سوره "یس" رو بخون و از خدا بخواه تا بهت آرامش بده و صبر و اونچه که خیره بهت بده.
چون خدا رو به اسماء مقدسش قسم میدی هم آرومت می کنه هم حاجت روات و خیلی
بهش نزدیک میشی.
من تا جمعه نیستم...
موفق باشی
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام متین عزیز
امیدوارم که خوب و سلامت و پر از آرامش باشی
چه خبر از احوالاتت دوست عزیز؟
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام بهار جان
اصلا خوب نیستم .
تنها کاری که می تونم بکنم اینه که فقط دعا کنم اینبار با خونوادش برگرده و اینکه هر روز فقط به اینکه تا شب چه کارهایی باید انجام بدم ،فکر می کنم . و شب که میشه خوشحالم که یک روز دیگه هم گذشت .
کار دیگه ای به ذهنم نمیرسه .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز سلام
عیدت (میلاد امام رضا) مبارک :72:
امروز برایتان comment گذاشتم اما گویا سیستم ثبت نکرده
دوست عزیز از این انتظار یک ایده آل بساز و خودت را از هر لحاظ (درس ، موقعیت مالی ، موقعیت شغلی ، شهصیت
و ...) قوی کن.وقتی شخصیت تو زیبا باشد و مقتدر باعث تحسین دیگران خواهی شد...این روزهای سخت می گذرد
و آقا پسر هم احتمالا بعد چند ماه بر می گردد اما تا قاطعانه تصمیم برای آینده نگرفته است به او باز وابسته نشو تا
دوباره نشکنی!...به خدا توکل کن و خودت را به بسپار...اگر صلاح بداند او را برمی گرداند...اما تا آن موقع متینی
زیبا و قوی بساز و برای زندگی کردن و شاد بودن منتظر کسی نباش!...من برایت همواره دعا میکنم و از خداوند برایت
شادی را در این شب عزیز خواستارم!
متین قوی است و می تواند
:72:
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام مرسی بهار جان
فقط تو جوابمو دادی توی این مدت
امروز رفتم حرم . خیلی شلوغ بود و باصفا جات خالی.
ار امام رضا خاستم که کمکم کنه و خودش همه چیزو درست کنه و نذاره کسی بهم تهمت بزنه . شاید باورت نشه ولی اون لحظه که اونجا بودم تو رو دعا کردم .
خیلی واسم سخته که قبول کنم شاید دیگه برنگرده ولی بازم امیدوارم . اینقدر دلم واسش تنگ شده که امروز چند بار وسوسه شدم از تلفن کارتی بهش بزنگم و فقط صداشو بشنوم (بیشتر از 100 بار) ولی با این فکر که شاید این کار مدت فکر کردن و تنها بودنشو بیشتر کنه یا بیشتر ازم گریزون شه خودمو منصرف کردم . به نظر تو با اینکه این حرفها رو در مورد من شنیده بازم ممکنه بتونه جلوی خونوادش بایسته و برگرده ؟ نمیدونم ولی یجورایی به خودم میگم برمیگرده . امروز از خدا و امام رضا خاستم که بهش کمک کنه که تصمیم درست بگیره و خودشو زیادی گرفتار این حرفها نکنه و احساسی عمل نکنه که بعدا پشیمون شه . (انتخاب درست یعنی من :311::311:)
وقتی مامانم میپرسه چه خبر و سراغشو میگیره یا میگه دیدی گفتم به درد نمیخوره و....، خیلی حالم بدتر میشه .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
دوست عزیز
به نظرم اگر واقعا تهمتهای نادرست و غیر واقع زدنند چه اون آقا پسر باور کنه چه باور نکنه به درک و فهم خودش بر می گرده . پس منتظرش نباش و اونو که بدون اینکه از خودش و خانوادش مطمئن باشه با اصرارش به ادامه رابطه تو رو عاشق و وابسته کرده و همچنین مادری رو که برای ازدست ندان پسرش بهت تهمت ناروا زده فقط و فقط به خدا واگذار کن.
و بدون که دو تا از بهترین زیبایهایی که خداوند آفریده آسمون پر ستاره و و جدان آسوده است.:43:
التماس دعا:72:
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز
به نظرم اگر واقعا تهمتهای نادرست و غیر واقع زدنند چه اون آقا پسر باور کنه چه باور نکنه به درک و فهم خودش بر می گرده .
التماس دعا:72:
مرسی دوست من .
ولی یه سوال؟ تهمت درست و مطابق با واقعیت وجود داره ؟ اگه مطابق با واقعیت باشه که میشه حقیقت . ولی تهمتشون خیلی بد و غیر واقع بوده . آخه 7 سال از زندگیت کسی عاشقانه دوست داشته باشه و تو هم 5 سال واقعا عاشقش باشی نمیشه بهش فکر نکرد و منتظر نبود . ولی دارم سعی خودمو میکنم که ازین شرایط بیام بیرون . ولی از طرفی هم نا امید نیستم .
-
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز سلام
دوست عزیز واقعا از تو سپاسگزارم که به یاد من در حرم بودی...بسیار محتاج دعا هستم و نیاز
دارم به دعاهات...کار بسیار درستی کردی که تماس نگرفتی و خودت را با اینکه بسیار سخت
است کنترل کردی :104: عزیزم فقط به خدا در این مورد توکل کن و از خدا بخواه که خدا تو رو
از این تهمتی که بهت زدند مبرا کنه و حقیقت مثل روز برای همگان روشن بشه...عزیز دل من هم
دعا می کنم که این مسئله به زودی مشخص شود...آقا پسر هم اگر انقدر دهن بین هستند که
با این همه سال اعتماد و تحقیق با یک حرف بی اساس از شما دل می برند همان به که همین
الان بروند...هیچ فکر کردی اگر مادرش بعدها در زندگی این تهمت را به شما می زد موجب چه
فجایعی می شد؟...گاهی اوقات بعضی اتفاقات که ما آنها را شر می پنداریم الطاف خفیه
الهی هستند که خیری در ان نهفته هست که ما بعدا آن را می فهمیم...فقط از خداوند
صبر و آرامش بخواه و اینکه حقیقت روشن شود ... تو زندگی کن و در این تالار با دوستان
همدردی کن و گره از مشکلات دیگران باز کن تا خداوند خودش دست به کار شود و گره از
مشکلاتت باز کند...شاید هم این گره به نفع توست...کسی چه می داند؟
به قول حافظ : تو چه دانی که پس پرده چه خوب است و چه زشت؟
به خداوند اعتماد کن تا آرامش و خوشبختی را به متین عزیز هدیه کند.
همیشه دعا گویت هستم عزیزم
التماس دعا