-
میخوام برم اون دنیا
سلام
نمیدونم چی بگم و ازکجا شروع کنم
من 1 ساله ازدواج کردم 1 سال پر از عذاب باورتون نمیشه حتی یک روز بدون دعوا نگذشت شوهرم میخواسته با دختر داییش ازدواج کنه که خانوادش مخالف بودن و اونم بدون اطلاع اونا( من میگم از لج) به من پیشنهاد داد و حرفش پیچید و خلاصه خانواده اش که برای ازدواج مصمم دیدنش حین این که من به همه گفته بودم قراره بیان خواستگاری اونا رفته بودن خواستگاری دختر داییش که اون نزاشت و خلاصه ما ازدواج کردیم البته من اینها را دقدقا بعد عروسی و بعد 8 ماه نامزدی فهمیدم داغونم کرد سر کوچکترین مسئله ای بهش گیر میدادم اوایل که میدونست مقصره کوتاه میومد سعی میکرد ارومم کنه اما من هر بار به این دروغ بزرگش که فکر میکنم از خودشو خانوادش متنفر میشم مخصوصا مادرش که مثبب همه این بدبختی هاس خیلی خستم 2 ماه دارم همه انرژیم را میزارم اما الان دارم میبینم که نتیجه اش عکس شده الان شوهرم مدام و به بهانه های واهی دعوا راه میندازه و اولین حرفشم اینه آدمت میکنم
میخوام برم اما از اونجایی که جامعه ما جایی برای زنان مطلقه نداره میخوام برم اون دنیا میدونم این راهش نیست اما دیگه راهی ندارم
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام عزیزم
خودتم میدونی که اصلا کار درستی نیست با این کارت میخوای چی بشه؟ شما هم تو این قضیه مقصرید نباید گذشته هارو مرور میکردید گذشته همسرتون گذشته بود مگه با شما اوایل مشکلی داشت؟ چطور شما پی به گذشته بردید؟
شما باید زندگی جدیدی شروع کنید پیش مشاور رفتید؟
دلیلی نداره چون قبلا کس دیگه ای رو دوست داشته الانم دوست داشته باشه شما چند سالتونه؟
به فکر خانوادتونم باشید
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام دوست عزیز
گذشته همسرتون و قبل ازدواجشون هیچ ارتباطی با زندگی بعد ازدواجشون نداره که شما به خاطرش زندگی رو به کام خودت و همسرت تلخ کردی
به نظر من به جای اینکه به این مسئله گیر بدی و بر عکس بهونه بگیری باید سعی می کردی تسلیم نشی و برای زندگیت تلاش کنی
الان هم نا امید نباید باشی مطمئن باش همسرت دوستت داره
این جا بچه های تالار دلسوزانه کمک می کنند فقط اگه تو بخوای و فکرای گذشته رو از سرت بیرون کنی و به زندگیت و همسرت دل بدی
این مسائلی هم که برای همسرت پیش اومده به نظر من بیشتر به خانواده اش مربوطه تا به خودش که ازش کینه گرفتی و هر کسی مسئول رفتار خودش و تو نباید همسرت رو به خاطر رفتار خانواده اش بازخواست کنی
راستی هیچ مردی به خاطر لجبازی با زندگی خودش بازی نمی کنه مطمئن باش
نا امید نباش و بیا بیشتر از جزئیات بگو تا بچه های تالار بهت کمک کنند.....
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام
چرا اينقدر نااميديد مگه شما به خدا ايمان ندارين؟؟؟؟
اين مشكلات كم و بيش تو زندگي همه ما هست. يك سري به تاپيك هاي دوستان بزنيد و اينقدر سخت نگيرين.
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام بچه ها مرسی از جواباتون
من 25 و همسرم 28 ساله هستیم راستش میدونم که نباید گیر بدم اما هر وقت دعوامون میشه اولین چیزی که تو ذهنم میاد این مسئله است دست خودم نیست تورا خدا کمکم کنید مشاوره نرفتم اما قصدشو دارم در اولین فرصت هم میرم
اینکه همدم جان پرسیدی ازکجا متوجه شدم ، واقعیتش دوران نامزدی یه چیزایی را میدونستم اما اون نگفته بود که خودش دوسش داشته فقط گفته بود مادرش ترجیح داده به جای یه غریبه دختر آشنا و به قول خودش فامیل و دلسوز مادرش را برای پسرش بگیره منم به خواسته مادرش احترام گذاشتم جواب رد دادم گفتم اگه اونا منو نخوان منم قبول نمیکنم حتی به خود مادرشم گفتم همه منکر شدن و گفتن چیزی نیست که من بخوام به خاطرش خودمو ناراحت کنم اما همون دوران نامزدی رفتارای مادرش بهم ثابت کرد که منو نمیخواد و فقط به خاطر پسرش قبول کرده، خلاصه هر وقت بحثی پیش میومد میگفتم خانواده ات منو از اولشم نخواستن تا اینکه درست تو ماه عسلمون گفت که خانوادمو متهم نکن من خودم دوسش داشتم ، دنیا رو سرم خراب شد هرچی قسم میخورد که الان هیچ حسی نداره بی فایده بود انگار از یه بلندی افتاده باشم تو چاه فقط دست و پا میزدم و روز به روز هم زندگیم بدترشد الانم که به اینجا کشیده.
لیلا جان اگر ایمان و ترس از گناه نبود تا حالا صد بار تصمیمم را عملی کرده بودم
-
RE: میخوام برم اون دنیا
ببين شايد چون ديده شما مقابل خانوادش موضع گرفتي اين حرف را زده تا خانوادش را تبرئه كنه.
مردها براي تبرئه خانوادشون روز را شب و شب را روز جلوه مي دهند. به نظرم اونطوري كه خودت فكر مي كردي خيلي منطقي تر بوده (كه مامانش دختر دائيه را مي خواسته)
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام lilio
اگر قرار بود تا يكي، يه چيزي مي گه آدم خودش رو بكشه الان جمعيت دنيا شده بود يك هزارم ( خوش بينانه)
به هيچ وجه موضوع رو ادامه نديد و اصلا فراموشش كنيد... دوستش داره!؟ راه طلاق هست! بره... كسي نامه فدايت شوم براي ايشون نداده! اومده خواستگاري و شما رو انتخاب كرده! بچه ام كه نيست... ميوه نشسته هم نخورده كه بگيم لج بازي كرده با يكي ديگه! هر كاري كرده الان ديگه شوهر شماست! به خودت برس و مراقب زندگيت باش... اصلا به اين حرفها و حرفهاي ديگه هم اهميتي نده چون بي اندازه، بي اهميت هستند. مطمئن باش اگر كسي هم مثل خانواده ايشون و يا ديگري مثل همون خانوم از شما خوشش نياد به اين حرفها دامن مي زنه و اگر حساس باشي كه ديگه هيچي ! خودكشي كردي عملا!!! پس حربه اونها رو ازشون بگير و بذار پيش خودت باشه و در مقابل اين رفتارهاي كودكانه به هيچ وجه عكس العمل منفعلانه نشون نده لطفا.. و يك بار براي هميشه بگو به من هيچ ارتباطي نداره قبل از اين كه زندگيمون رو شروع كنيم چه اتفاقي افتاده، در حال حاضر وقتي در رابطه با گذشته صحبت مي كنيد، احساس خوبي ندارم... و ديگه اصلا برات مهم نباشه! ارزش شما بسيار بيشتر از اين حرفاست كه بخواهيد خودتون رو بازي بديد...
فكرشم نكن... ديگه هم تو گذشته زندگي نكن... مهم الانه!
بچسب به زندگيت... عشقت.. شوهرت!
در آغوش هم به اوج سعادت برسيد
سوالي بود بپرس
-
RE: میخوام برم اون دنیا
عزیزم حسادت خیلی بده شما باید افکار منفی رو از ذهنتون دور بریزید
اونوقت کارهای زیادی دارید مهمترینش اینه که دیگه حرفی از دخترداییش نزنید
اصلا اجازه ندید کسی از موضوعات خونتون باخبر بشه
با محبت خارها گل میشود:72: اگه شما نیازهای همسرتونو برآورده کنید و یک زندگی آرومی براش ایجاد کنید همیشه به هم احترام بگذارید خانوادش ببینند که شما عروس خوبی هستید رفتار اونها هم بعد از چندسال خیلی خوب میشه
این شمایید که با رفتارهای منطقیتون باید زندگیتونو جمع کنید:305:
اگه به خدا اعتقاد داری میدونی که هیچ کارش بی حکمت نیست قسمت این بود که شما بهم برسید
کاری نکنید بعد از چند سال دیگه حسرت بخورید که خودم کردم که لعنت بر خودم باد:323:
کدوم مردیه که قبل ازدواجش از کس دیگه ای خوشش نمیومده البته استثنا هم هست:300:
زندگیتو با حرفهای خاله زنکی خراب نکن نذار کسی تو زندگیت دخالت کنه
واسه شوهرت جو آرومیو ایجاد کن
اینقدر بهش گیر نده:43:
حسادت رو بکش:43:
-
RE: میخوام برم اون دنیا
با سلام همدم جان ممنون از راهنماییت sciعزیز همش دعا میکردم بیای و بهم کمک کنی چون نطراتتو تو تاپیک بچه ها خوندم حس میکنم تجربه ی بالایی داری ممنون از اومدنت.
واقعیتش الان این موضوع مشکل اصلی من نیست گفتم که چند ماهی هست سعی کردم همه چیزو درست کنم به خاطر زندگیم دارم تلاش میکنم تازه با خواهر همون دختر داییش (که اینجا با ما همسایه است، آخه خانواده مون شهرستانن و ما تهران) رابطه خوبی برقرار کردم حساسیتام کم شده برامم مهم نیست واقعا
الان مشکل اصلی من وقتایی که برمیگردیم شهرستان (مثل2هفته قبل) اونجا شوهرم زیرو رو میشه اصلا با من حرف نمیزنه همش دورو بر مادرشه همش باهام لج میکنه اینم بگم وقتی برگردیم تهران از تک تک رفتاراش عذر میخواد و فقط میگه دوس دارم تو بیشتر بیای با خانوادم باشی و باهاشون صمیمی بشی خلاصه این برام شده معضل همش فکر میکنم این رفتاراش یعنی اینکه مادرشو بیشتر قبول داره و از اینکه به حرفش (برای ازدواج) گوش نداده پشیمونه و اینجاس که منم به هم میریزم و صد بار بدتر از تون باهاش رفتار میکنم. دیگه جوری شده که دلم نمیخواد وقتی برمیگردیم شهرستان ببینمش اگه واقعا به خاطر دختره نیست چرا این کارارو باهام میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
چه دلیلی داره که شوهرم بخواد اینقد آزارم بده؟ این دفعه که رفته بودیم یه اتفاقی برای خانوادم افتاده بود که من 1 هفته خونه مادرش نرفتم اما تو این 1 هفته هر روز خونه ما بود دنبال کارا ی بابام اما حتی دریغ از یه کلمه حرف بامن هرچیم میگفتم چی شده میگفت حوصله حرف ندارم وقتی هم رفتم خونه باباش گفت باید برم پیش خواهراش بخوابم>؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته که قبول نکردم اونم تا صبح رفت یه گوشه خوابید این دلیل منطقی داره بچه ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟/ بخدا دیگه نمیدونم چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه لیلا جان برای تبرئه نبوده چون واقعیت موضوع را از خودش و خواهرش شنیدم
-
RE: میخوام برم اون دنیا
خواهرم
خیلی خوبه که اهمیت نمی دید به اون موضوع قدیمی
فکر نمی کنم رفتار شوهرتون مربوط به اون خانوم و اینکه شما رو می خواسته و یا نه بشه
احتمالا شوهرتون رفتار منفعلی داره و نمی تونه در مقابل خانواده خودش نه بگه و مخالفتی کنه...
بیشتر بنویسید..بی شک مشکلی نیست
-
RE: میخوام برم اون دنیا
sci عزیز ممنونم که زودبه زود میای و جوابمو میدی من تو آخرین تاپیکم نوشتم که این بار چکار کرده میشه بگی دلیل این کارا چیه؟ بخدا دیگه میترسم برگردم شهرستان
-
RE: میخوام برم اون دنیا
بله دیدم
اما متاسفانه متوجه نشدم که چرا پدرش به شما گفته برید پیش خواهراش بخوابید؟ مشکلی چیزی؟ شما سوال نکردید؟
کمی بیشتر توضیح بدید و با صراحت و جرات مسائلتون رو عنوان کنید
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام عزیزم همسرتون نمیخواد جلوی خانوادش با شما رفتار صمیمی داشته باشه
چرا همه چیزو با هم قاطی میکنی؟ چه ربطی به دختر داییش داره:97:
دلایلش رو نمیدونید پس قضاوتای بدبینانه رو بذارید کنار:324:
تو خانوادشون رفتار مردها و زنها تو جمع صمیمانه است؟ شاید عرف خانوادشون اینه
همسرتون تک پسره؟ شاید نمیخواد مامانش حسادت کنه؟
-
RE: میخوام برم اون دنیا
sci و همدم عزیز ممنونم که خالصانه کمکم میکنید
sciعزیز پدرش نگفت که (گفتم وقتی رفتیم خونه پدرش، شوهرم گفت که باید برم پیش خواهراش بخوابم.
همدم عزیز واقعیتش یه داداش بزرگتر داره که 1سل قبل ما ازدواج کرده و اصلا زنشو آدم حساب نمیکنه من نمیخوام اینجوری باشه آره حالا که دقت میکنم اصلا به زن (همسر)خیلی اهمیت نمیدن ولی در مقام مادر نه جونشونو میدن اگه مادرشون بخواد اما مادر هم یه زنه دیگه نیست؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا زناشون نباید جیک بزنن ولی مادرش حتی برای رنگ زدن موهای عروسش (عروس بزرگه) اجازه صادر میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها من حسود نیستم تا حالا هم پیش نیومده بی احترامی کنم بهشون اما وقتی میبینم مادرشوهرم جلو شوهرم منو میبره به عرش اعلا ولی وقتی باخودم تنها میشه تا میتونه میچزونه خب حرصم میگیره و وقتی میخوام حتی به عنوان درد دل به شوهرم بگم فورا موضع میگیره من نمیخوام حرفامو به همه بزنم خب اگه درد دلمو به شوهرم هم نگم میمیرم
خدا خیر دنیا و آخرت را به شما بده که اقلا حرفامو گوش میدید هیچیم که نباشه سبک میشم
خدا خیرتون بده بگید چکار کنم راه حل عملی بدین که بتونم این شوهری که تو تنهایی مثل فرشته هاست را همیشه و در همه حال این جوری ببینم.
:325::325::325::325::325::325::325:
ضمنا من و شوهرم هردومون کارشناس ارشدیم ولی داداشش کارشناسی خونده و زنشم دیپلمه
اگه خواستید قضاوت کنید بدونید من دختری ام که درس خونده حقو حقوقشو میدونه و فقط شوهرشو یه مرد بالای سر نمیبینه بلکه اونو شریک و همراه خودش میبینه برخلاف جاریم که چون شوهرش تحصیلات داره همیشه خودشو پایین تر میبینه و میگه مجبورم قبول کنم( البته میدونم این دیدگاه به تحصیلات ربط نداره ولی خب گفتم اینم بگم)
-
RE: میخوام برم اون دنیا
ليليو نوشته:
خدا خیرتون بده بگید چکار کنم راه حل عملی بدین که بتونم این شوهری که تو تنهایی مثل فرشته هاست را همیشه و در همه حال این جوری ببینم.
همين كافيه كه تو تنهايي مثل فرشته هاست چرا مي خواي جلوي ديگران هم همونطوري باشه تا زمينه حسادت و دخالت ديگران را فراهم بياره. مهم اينه كه اون شما را دوست داره و شما هم اين را مي دونيد. (حالا تنها يا جلوي ديگران چه فرقي مي كنه.)
-
RE: میخوام برم اون دنیا
خواهرم،
دليل رفتارهاي شوهر شما، همانوطر كه قبلا گفتم،عدم مهارتهاي جرات مندانه و واكنشي منفعلانه در برابر خانواده است
پس اگر تمايل داريد كه اين فرشته شما، همواره در آسمانها دست شما رو بگيره و با هم به رقص و پرواز درآييد بايد كمكش كنيد كه رفتاري جرات مندانه داشته باشه
براي فرا گرفتن رفتار جرات مندانه من توصيه به مشاوره حضوري فردي خبره در اين زمينه مي كنم و توصيه اكيد دارم كه خودتون بايد اين مهارت رو به طور كامل فرا بگيريد
شايد اگر در مورد رفتار جرات مندانه و قدرت نه گفتن صحبت كنيم ابتدا مساله كمي براي شما غير قابل درك باشه و در ذهنتون از اون به مسئله اي ناسازگارانه ياد كنيد اما بايد بدونيد اين رفتار كاملا موجب افزايش تساعدي صميمت مي شه حتي اگر و فقط اگر از طرف يك نفر مثل شما با مادر شوهر يا شوهرتون و يا هر فرد ديگه اي اجرا بشه
براي رفتار جرات مندانه زمينه مناسبي لازم داريم كه همان آرامش است.
چند توصيه: (زمانها و اعدادي كه فته مي شود مهم هستند و ويژه شما مي باشند)
- پس با تمرينات تنفسي در وهله اول آرامش داشته باشيد هر 3 ساعت 5 تنفس/ هر كجا كه هستيد چشمانتان را ببينديد... نفس عميق به داخل/ نگه داشتن نفس/ بازدم سريع از دهان همراه با صداي سوت/ در طول عمل دم كلمه آرامش رو بگيد.... و در طول بازدهم بگيد " رها شدم" و سعي كنيد تمام عضلات رها شوند... شل شوند!
- مسائل استرس زا رو يادداشت كنيد ... و بهش فكر نكنيد/ دو ساعت بعد بهش مراجعه كنيد/ دو واژه مي تونيد جلوش بنويسيد : " فراموش شود" يا " بررسي شود"
- آداب گفتگو رو مطالعه كنيد و هر شب صرفا 5 تا 7 دقيقه با همسرتون گفتگو كنيد
- روابط زناشويي شما بايد متنوع و زيباتر بشه... و حتي كمي طولاني تر با پريود كمتر...كيفي تر!
از نظر من رفتن به اون دنيا فعلا منتفيه...
سوالي بود بپرسيد
موفق باشيد
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام
وقتی میبینم مادرشوهرم جلو شوهرم منو میبره به عرش اعلا
خوب تو هم دقیقا این طوری رفتار کن جلوی شوهرت یعنی ببرش به عرش اعلا
از من به تو نصیحت تو رابطه مادر و فرزندی همسرت اصلا دخالت نکن و حساسیت نشون نده چون ضررشو تو می بینی نه هیچ کس دیگه
در ضمن بیشتر آقایون همدم مناسبی برای در و دل همسرشون در مورد خانواده شون نیستن پس همسر شما کار غیر عادی انجام نمی ده
و سعی کن با این بحث ها که به نظر من بی اهمیت هستن بین خودت و همسرت شکاف نندازی که چند سال دیگه نتونی چبرانش کنی و حسرت این روزاتو بخوری
یه سری هم به تایپ های بقیه بزن ببین چه مشکلاتی دارند و مشکل تو در مقابل این ها هیچه
وقتی میکی همسرت تو تنهاییتون مثل فرشته هاست پس بدون خیلی دوست داره و سعی کن درست و منطقی با همسرت صحبت کنی و دلیلش رو بپرسی
سعی کن مثل دوست و در کنار همسرت باشی و با این دید باهاش حرف بزنی نه در مقابلش اشتباهی که بیشتر ماها میکنیم
بدون تنش
-
RE: میخوام برم اون دنیا
لیلای عزیز هدف من خودنمایی جلو دیگران نیست اما اگه تو هم مدام تو تنهایی وغربت بهت محبت بشه و قربون صدقه ات برن و وقتی آقا برسه به خانواده اش حتی نخواد باهات عادی هم حرف بزنه دچار بحران میشی و حس میکنی فقط شریک تنهایی و غمشی
:302:
sci عزیز ممنونم ازت فقط لطف میکنی بگی مهارت های گفتگو را از کجا باید یاد بگیرم؟ و اینکه فقط 5 دقیقه؟ بیشتر نه؟
:325:
اقلیما جان میدونم بخدا شاید حتی به مشکلم بخندید اما خب خدا به هر بنده ای به اندازه ی توانش میبخشه منم توانم در این مسایل(بی محبتی و عدم توجه) فوق العاده کمه میدونم بعضی از بچه ها مشکلایی دارن که مخ آدم سوت میکشه ولی خب منم در نوع خودم این رفتار شوهرم آزارم میده یعنی حق ندارم حتی با شماها هم درد دل کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟:54::54::54::54::54:
من زندگیمو دوست دارم که اومدم و ازتون کمک میخوام (رفتن به اون دنیا را کنسل کردم) پس التماس میکنم راه را بهم نشون بدید نه اینکه مثل شوهرم سرزنشم کنید:325:
راستی اقلیما جان پرسیدم میگه من همون آدمم چیزی نمیشه که بخوام دلیلشو بهت بگم
این بار هم که 1 هفته فقط در حد سلام بود هرچیم میگفتم چی شده میگفت حوصله حرف ندارم در حالی که دیشب گفت اون مدتی که خانواده من گرفتار بودن و من خونه اونا نرفتم برای خواهرش خواستگار اومده و جواب مثبت دادن یعنی حالش واسه دیگران خوب بوده اون مدت فقط من را زجر داده
شما باشی ناراحت نمیشی؟
البته اینم بگم که هیچی بهش نگفتم فقط گفتم مبارکه خواهرت دختره خوبیه امیدوارم خوشبخت بشه اما داشتم از درون داغون میشدم وقتی فهمیدم همه مدتی که من درگیر یافتن دلیل بی محلیاش بودم آقا تو اوج خوشگذرانی بوده
-
RE: میخوام برم اون دنیا
البته من اين متن رو براي دوستانتون هم گذاشتم .. ولي فرصت نكردم برم و پيداش كنم و لينكش رو بدم.. براي شما مجددا مي گذارم
-- سبك گفتگو: بهترين سبك گفتگو، گفتگوي صريح است... يعني كاملا واضح و غير مبهم! در اين شيوه شما احساسات، خواسته ها و افكار خودتون رو بيان مي كنيد. از يك طرف حالت منفعل نداريد كه احساس كنيد داره از شما سو استفاده مي شه... و از سوي ديگر با توجه به اينكه عواطف همسرتون رو شناسايي كرديد خودتون رو با احترام به اون عواطف و ارزشها به نحوي معقول تطبيق مي دهيد . در اين فضا از پيش بيني احساسي به جاي ذهن خواني استفاده مي كنيد. افراد صريح، همواره انعطاف پذيرند چرا كه به نيازهاي ديگران،عواطف و احساسات ديگران احترام مي گذارند و چون اعتماد به نفس دارند همواره دنبال خواسته هاي خود نيستند... اين صراحت به سرعت موجب صميميت مي شود! عملا شما اين فرصت رو براي شوهرتون هم قائل هستيد كه برنده بشه و نمي خواهيد كه برنده باشيد! در اين روند ايشون هم به سرعت ياد مي گيره با شما صريح صحبت كنه... و اجتناب نكنه! مثل ديشب
يك مشكلي كه در روحيات شما سراغ دارم، پاسيو بودن هنگام بروز مشكل و اجتناب هست... صريح نمي گيد و سعي مي كنيد حرفتون رو بخوريد! نترسيد! احساساتتون رو صريح بگيد... مودبانه و محترمانه! با شرايط فوق و توصيه هايي كه در ادامه مي گم!
-- اين كه مهارت گفتگو كردن چه زماني به كار مي آيد زماني است كه شما و همسرتون داراي اختلاف نظر هستيد و يا متعارض عمل مي كنيد / يا / موضوع بسيار حساس است كه صحبت معمولي در رابطه با آن بسيار دشوار است
-- در گفتگو دو موضوع بسيار مهم است! يكي حالت كلام شما ( تن صدا، بيان، شيوه بيان) زبان بدن شما! عملا شما با هر دو گفتگو مي كنيد... حتي نوع پوشش شما در گفتگوي شما بسيار مهم است... مثلا نمي شه با لباس خواب در رابطه با موضوع مهمي صحبت كرد!
-- استفاده موثر از جملات "من"، از جانب خودتون صحبت كنيد نه همسرتون!
روش استفاده از جملات من استفاده از روش XYZ هست:
هنگامي كه در موقعيت X ، عمل Y را انجام دادي، احساس Z كردم! ترتيب اين بافت مهم نيست اما اين ترتيبي كه گفتم بهترينه! مثلا وقتي كه همسرت وسائلش رو پراكنده مي كنه... اگر از جملات تو استفاده كنيم : " تو عادم شلخته اي هستي!" تو اصلا به فكر نيستي كه منم خسته ام و سر كار بودم!!! "
اما جملات من: وقتي مياي خونه ( موقعيت X) و وسائلت رو پراكنده رها مي كني ( عمل Y)، احساس ناراحتي مي كنم( بيان احساس Z)
-- متكلم وحده نباشيد و به همسرتون فرصت دهيد جملات شما رو كامل كنه و تكرار كنه
-- در هنگام گفتگو وضعيت مناسب همسرتون داشته باشيد ( اگر نشسته، بنشينيد) (ايستاده، بايستيد، )
-- در چشمانش نگاه كنيد و گاهي دستانش را بگيريد
-- شنونده فعالي باشيد: يعني:
1/ توجه كنيد، تو آشپزخونه ظرف نشوريد بگيد حرف بزن مي شنوم! گوشم با توئه!!!
2/ به احساساتش توجه كنيد/ يكسري از مساول رو نمي گه اما شما مي فهميد از حالت بدنش! آنها رو رد گيري كنيد و بازگو كنيد... ( خيلي ناراحت شدي!! ) شايد عقايدش رو بگه اما احساسش رو نگه!احساس رو كشف كنيد!
3/ به طنين و لحن صداي شوهرتون مثل يك گوينده راديو گوش كنيد!
4/ اعتبار بخشي كنيد!
کی از موارد مهمی که یک گفتگو رو موثر می کنه اعتبار سازی یا اعتبار بخشی است و بی اعتبار سازی هم یکی از مهمترین مواردی هست که گفتگو رو تخریب می کنه...
اعتبار بخشی عملا ارتباط کلامی و حرکتی شماست (زبان شما و زبان بدن شما) که همسرتان رو آگاه می کنه که همراه او هستید.. به آنچه می گوید علاقه نشون می دی و احترام می گذاری، به تجربه اش بها می دی هر چند اگر کاملا هم موافق نباشی
مثلا می گی : به نظر می رسه کار مهمیه! .... فکر می کنم تجربه بزرگی بوده! گاهی با تکان دادن سر و یا حتی جملاتی که نشان دهنده درک صحیح از احساسات ایشون هست اعتبار بخشی می کنید! احساس می کنم امروز خیلی این موضوع خسته ات کرده! فکر می کنم واقعا نمی خواستی باهاش همراه باشی!
اگر در مورد افکارش صحبت می کند و یا با جملاتی احساساتش رو بیان می کنه به اونها اعتبار بدهید
بعضی مواقع در گفتگو شما کاوش می کنید در مورد احساسی که واقعا عنوان نمی شه! مثلا شوهر شما در رابطه با موضوعی صحبت می کند و نمی گوید چقدر ناراحت شده! شما می پرسید: به نظرم این موضوع ناراحتت کرده! شاید شوهر شما به شما بگه: نه اینطور نیست... (اما متوجه شده که شما به احساساتش توجه داشتید و این کافیه)
شما در روند اعتبار بخشی عملا تایید نمی کنید... از احساسات خودتون فرا تر می رید و گوینده رو درک می کنید...
هرگز جای او صحبت نکنید و عملا حرفی تو دهنش نگذارید در این فرایند شما هیچ نیتی نباید داشته باشید... جز گوش دادن و درک و توجه! همین
5/ سوالهاي باز بپرسيد تا اطلاعات بيشتري بگيري! تشويقش كنيد اطلاعات بده!
6/ گفته هاش رو بدون كم و كاست و زياد كردن، خلاصه كنيد و بهش بگيد!
چند تا موضوع هم هست كه گفتگوي شما تخريب مي كنه:
1. تشديد! شما چيزي رو مطرح مي كني/ همسرت با كلام بدتري پاسخ مي ده/ شما منفي تر پاسخ مي دي/ او منفي تر و دعوا مي شه! چي كار كنيم نشه!!!
-- نياز نيست برنده بشيد!!! ببينيد اگر سعي نكنيد كه برنده بشيد... شما برنده هستيد!!!
-- تن صدايتان رو نرم كنيد و سريعا اعتبار بخشي كنيد!
2. بي اعتبار سازي: شما گاهي بدون آنكه واقعا بخواهيد تجربيات و احساسات همسرتون رو محترمانه و يا غير محترمانه تحقير/ انكار و بي اعتبار مي كنيد! جملاتي مثل : اصلا اينطور نيست! فكرت اشتباهه! ايني كه ميگي غلطه!!! يا سرزنش مي كنيد!: گفتم اينطوري نكن! يا مقايسه مي كنيد: يارو هيچي حاليش نيست! وضعش رو ببين!!!
براي جلوگيري از اين موضوع، اعتبار بخشي كنيد
3. تفسير منفي نكنيد. از جملات و عبارتها تفسير منفي نكنيد/ شنونده باشيد و ذهن خواني نكنيد
4. از بحث اجتناب نكنيد/ كناره گيري نكنيد! اينكه محل رو ترك كنيد و برويد و يا يك دفعه ساكت باشيد! طفره بريد..
بله فعلا بيش از 5 تا 7 دقيقه گفتگو نكنيد.. نهايتا 10 دقيقه...
موفق باشيد
-
RE: میخوام برم اون دنیا
من واقعا صمیمانه ازتون تشکر میکنم خیلی بهش احتیاج دارم
میشه یه سوال ازتون بپرسم؟/
شما مشاورید؟
منظورمsci عزیز است
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام عزیزم
شما میدونید همسرتون جلوی خانوادش اینجوریه پس خدارو شکر همیشه اینجور نیست
شما تو رفتاراشون میبینید اونجا اینجوریه پس نیازی نیست الان با حرف بگن باید صبور باشید وبا سیاست
جلوی خانوادش بهش احترام بذار دوست داره وانمود کنه شما به حرفشید
احترام خیلی زیادی به مادرش بذار هیچ وقت از مادرش بد نگو فکر کن مادرته تا چیزی گفت فکر منفی نکن
همسرتون میبینه مادرش شمارو به عرش میبره اونوقت شما از مادرش بد میگید این خوب نیست
اونجا میری نیازی نیست کلی با شوهرت صمیمی باشی ولی تنهاش نذار واسه غذا بشین جفتش خیلی بهش محبت کنی ناراحت میشه معذبه آخه خانوادش این کارو خوب نمیدونه
جلو خانوادش اگه همسرت یا مادرش حرفی زد تایید کن باید کم کم کاری کنی که کنار خانوادش خجالت نکشه با شما خوب باشه باید صبور و با سیاست باشی قهر و رفتارای بد رو جلو خانوادش بذار کنار:72:
-
RE: میخوام برم اون دنیا
عزیزم چرا بی دلیل در قبال خانواده شوهرت گارد گرفتی!!! اصلا چرا روی رابطه شوهرت با خانوادش حساس شدی!! این حساسیت هات باعث شده هر چیزی رو به چیزایی دیگه ربط بدی..مثلا اگه گفته برو پیش خواهرم بخواب شاید دلیلش این بوده که پیش خانوادش خجالت می کشه خیلی بهت نزدیک بشه .این که نشونه بدی نیست .این نشونه حجب و حیای یه مرد متشخصه .حالا به درست و یا غلطش کاری ندارم ولی فرهنگ خانواده های اصیل ایرانی یه چیز متفاوتی هست.خیلی مردها اینطورین.اینو نشانه خوبی بدونو بذار کم کم خودش شرمش بریزه و یا دیدش عوض بشه ..اینو به عنوان یه کسی که بیشتر تجربه زندگی داره می گم هر چی روی روابط شوهرت با خانواده ش بیشتر کنکاش کنی و حساسیت به خرج بدی تویی که بازنده این بازی هستی ..ببین عزیزم چرخه زندگی مشترک خیلی ثابت نیست ولی اینو بدون که سالهای اول زندگی برای زنا سالهای سرنوشت سازیه چون توی جنگ با خانواده ها مسلما این عروسان که ثابت نخواهند بود..چون هنوز جایگاهشونو پیدا نکردن هنوز به اون جایگاهی که توی خانواده باید داشته باشند دسترسی پیدا نکردن .معمولا این مال عروسای 7 هشت سال به بالا هست که جایگاهشون توی خانواده شوهر تثبیت شده هست ..پس الان خیلی زوده که بخوای فکر کنی شوهرت باید مدام دل تو رو به دست بیاره ..دیدت رو عوض کن عزیزم هر چی به خانواده شوهرت نزدیک تر بشی و احترامشون رو خالصانه و قلبی بیشتر حفظ کنی توی رسیدن به اون جایگاه موفق تر خواهی بود .وقتی شوهرت توی تنهایی به گفته خودت فرشته هست پس یعنی دوستت داره و براش مهمی .خودت این اولین پله های موفقیت رو خراب نکن.:305:
..به جای افکار خود کشی هم خودتو جمع و جور کن و بدون که اصلا حتی فکرشم قشنگ نیست چه برسه به حرفش...:163:
-
RE: میخوام برم اون دنیا
با سلام
بچه ها به خدا همه ی تلاشمو کردم گارد هم نگرفتم و شاید 1% بهتر شده ولی خب بازم مادرشه که عذابم میده البته هیچ وقت جلوش نگفتم و یا نشون ندادم ولی خب خودم دیگه توانش را ندارم منم آدمم نا سلامتی
گفتین مثل مادرم باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمیتونم بخدا نمیتونم من اینقدراهم ضعیف نبودم اما حدود 2 ساله من با این خانوادم روشی نمونده که امتحان نکرده باشم نمیشه تنها امیدم اینه الان دختره خودش داره ازدواج میکنه (میدونم ساده لوحانه اس ولی خب حتی به این هم دل بستم) میگم شاید نمیدونه اینقد زجرم میده با حرفاش بزار دخترش بره اون وقت از زبون دخترش بشنوه شاید روش تاثیر بزاره و بدونه پسری که زن گرفته مال زنشم هست اونم آدمه
خیلی ناراحتم چند روزه مثل دیونه ها شدم فقط به در و دیوار زل میزنم آخه به کی بگم من تو خانواده خودم واسه همه راهنما بودم حرفم رو همه تاثیر داشت یک کلام سالاری بودم تو خونه بابام، اما الان 2 ساله این آدم هر جور خواسته با تحریک شوهرم منو زجر داده و حتی واسه 1 دقیقه نمیتونم باشوهرم از این دردام بگم
خیلی سعی میکنم درست رفتار کنم اما میترسم اینجوری پیش برم تو جمع خوب شم ولی دیگه جرات حرف نداشته باشم عینا چیزی که شوهرم میخواد یه زن لال تو جمع مخصوصا تو خانواده اش
بچه ها من افسرده شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:325::325::325:: 325::325:
همدم و f_z جان بخدا همه ی این کارا رو کردم نمیشه خسته ام دیگه
:302::302::302::302::302::302::302:
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام خواهرم،
ببینید! این که نشد... شما قرار بود وارد یک پروسه درمانی بشی! توصیه های اولیه رو در پستهای 16 و 19 به شما گفتم... فعلا فقط روی آرامش خودتون کار کنید و از محیطهای پر تنش و افکار پراکنده پر تنش دوری کنید
خب... این همه تلاش چی هست؟ کی ؟ یک روزه؟؟؟
به مادر ایشون هم توجه نکنید... شما مسئول خوشحالی یا ناراحتی ایشون نیستید.. شما فقط و فقط مسئولیت زندگی و آرامش خودتون رو دارید. پس بی سبب حساس نباشید و دیگه به ایشون فکر نکنید...
علائم افسردگی رو فعلا ندارید اما اگر توصیه ها رو جدی نگیرید و فقط داد و فریاد که خسته شدم از این زندگی... نمی دونم دقیقا کی! اما مطمئنا می شه بعدها این علائم رو در شما دید...
اون توصیه ها که به شما گفته شده رو انجام بدید با اطمینان و اعتماد به نفس بالا و مطمئن باشید...
ببینید ما ایشون رو که سالهاست زندگی کردند و مهارتهای غلطشون به تجربیاتی اشتباه تبدیل شده رو نمی تونیم تغییر بدیم... پس نه شما، نه دخترشون و نه هیچ کس دیگه نمی تونه ایشون رو تغییر بده! پس ایشون رو با این نوع رفتار بپذیرید... دقت کنید چی می گم : بپذیرید و ببخشید و رها کنید...
این بخشش به معنی تعیین مقصر و بخشش کلامی نیست که بگیم خب.. بخشیدمش! نه ببخشید تا روح شما رها بشه...
چند توصیه رو اضافه می کنم:
- هر روز روزانه 15 دقیقا پیاده روی سریع با موسیقی انجام دهید ( هدفون)
- از غذاهای کم چرب استفاده کنید
- چای سبز رو حتما جایگزین چای سیاه کنید و کافئین فعلا مصرف نکنید
- مصرف قرص آهن رو شبها بعد از شام قبل از خواب شروع کنید
سوالی بود بپرسید
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام عزیزم
من قصد سرزنش شما رو نداشتم زندگی تو اوایل زندگی خودم رو جلوی چشمام تداعی میکنه
خیلی از چیزایی که میگی رو با جون و دل چشیدم (مادرشوهر و میگم)و حس کردم منم حساس بودم و الان هم هستم شاید بیشتر از تو ولی همین حساسیت های من زندگی منو به بازی گرفت و بهترین روزای زندگین رو تبدیل به بدترین روزا کرد
الان که فکر می کنم به گذشته به خودم میگم آخه چرا به خاطر یه آدم زندگیمو خراب کردم
رفتار های مادر شوهرت به خودش ربط داره و شوهرت نباید پاسخگو باشه و بهش ربطی نداره
سعی کن شادی و غم و ناراحتی و حرفای خانواده شوهرت برات مهم نباشه و تاثیری توی رابطه قشنگت با همسرت نذاره اون یه آدم با فکرای خودش رهاش کن بذار واسه خودش باشه
اینا رو خواهرانه بهت میگم
من نمی گیم کار همسرت درست بوده خیلی هم اشتباه بوده
به نظر من اون می خواد تو خانوادش نشون بده که همسرش به حرفشه تو با محبت کردن به اون و خانواده اش تو جمع اون ها می تونی همسرت رو به خواسته اش برسونی و اصلا هم حساسیت نشون نده
به خدا می دونم بی تفاوت بودن خیلی سخته ولی تنها راهشه چون تغییر دادن دیگران واقعا سخته
فقط به آرامش خودت فکر کن و به این فکر کن چه طور می تونی از لحظه لحظه های بودنت با همسرت لذت ببری
راستی حرفای sci را حتما حتما گوش بده به من و شمیم بهاری عزیز که خیلی کمک کرده
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام
ممنون از راهنماییاتون
sci جان تقریبا 3 روزه شروع کردم مهارت ها رااجرا کنم البته که خیلی خوب نبوده اما خب از قبل که بهتر شده کم کم دارم سعی میکنم این مهارت را عالی یاد بگیرم خب میدونم کار زیاد داره ولی من میخوام پس میتونم
بله اقلیما جان منم به این نتیجه رسیدم که خیلی اشتباه کردم و برای جبران اشتباه هام میخوام تلاش کنم به خدا خیلی سخته ولی خب به خاطر زندگیم میرم این راه را
برام دعا کنید تو این ماه مبارک
بچه ها تو این راه تنهام نزارید من یه آدمیم که همیشه به نطرات دیگران(خارج از گود) نیاز دارم شماها قضات خوبی هستید چون طرف کسی را نمیگیرید منم قول میدم مو به مو راهنماییاتون را اجرا کنم
پس بازم میگم تنهام نزارید:46::46::46::46:
-
RE: میخوام برم اون دنیا
خیلی بدین پس چرا کسی سراغی ازم نمیگیره:302::302::302::::302::302::316::316 ::316::316: