مردد در انتخاب این آقا در خواستگاری هستم (آره یا نه؟

سلام دوستان عزیز تالار همدردی.
چند ماه پیش وقتی توی مراسم عقد یکی از بستگانم شرکت کردم یکی منو برای پسر خواهر شوهرش نشون کرد و از اونجایی که به قول خودشون خیلی از لحاظ رفتار و شرایط خانوادگی شبیه به هم بودیم منو به خانواده پسر معرفی کردن اما اونا منو ندیده بودن تا چند روز پیش. وقتی رفتیم شهرستان اونا برای دیدنم اومدن خونه خالم و ما همدیگرو دیدیم و با اجازه بزرگترها مختصر گفتگویی داشتیم. پسر مودب و خوبی به نظر میرسه همه تاییدش میکنن و میگن لیاقتتو داره.خودمم دوستش دارم، اما من میترسم. همش یه حسی بهم میگه دلتو بهش خوش نکن بهم نمیرسید!نمیدونم چطور بهتر بشناسمش و چطور این حسو ازبین ببرم؟بعدشم توی گفتگوهامون بهم گفت که همون شهرستان باید زندگی کنیم و من اصلا ازاین مساله راضی نیستم.حالا نمیدونم چطور این نارضایتی رو بیان کنم.اولش گفتم همه چیزو بهم بزنم و جوابش کنم بخاطر این مساله اما نمیدونم این مساله ارزش داره که اون پسرو جواب کنم یانه؟لطفا کمکم کنید:325:

عزیزم سوال شما خیلی کلیه...شناختتون از آقا و شرایطشو نگفتید!به نظر من اگه ویژگی های مثبت و معیار شما رو داره بش فرصت بدید برای شناخت بیشتر...امکان داره بعدا تغییر مکان بدید...

شناخت من از این اقا زیاد نیست. یعنی من شناخت دقیقی ندارم در حد حرف فامیل و مادرمه. اما پدر و مادرش با مادرم هم محله ای بودن و از زمان بچگی همدیگرو میشناسن. دخترخالم که این پسرو معرفی کرد خیلی روش حساب میکنه. شرایط مالیش نه خیلی خوبه نه خیلی بد. درحدیه که بتونه خرج یه زندگیرو بده و بتونیم توی رفاه زندگی کنیم. از لحاظ اخلاقو رفتار و معنویات توی سطح خوبیه و باتوجه به گفته های اطرافیان این اطمینانو میتونم بدم که هرجای دیگه برای خواستگاری بره پس نمیزننش،اما... میترسم ازاینکه برم تو شهرستان زندگی کنم و از خانواده خودم دور باشم.:325:

راستی دوستان من میخوام اسم کاربریمو عوض کنم(به دلیل مشکلات شخصی) اما نمیدونم از چه راهی لطفا در این مورد کمکم کنید. ممنون:43:

بابا ترو خدا جوااااااااب بدین:302:

سلام
عنوان تاپیک شما کلی بوده،و نامفهوم،چنین تاپیکهای کمتر مورد توجه قرار میگیرند و گذشته از آن طبق قوانین تالار کاربران مؤظف هستند برای تاپیکهای خود عنوان مناسب انتخاب کنند در غیر این صورت تاپیک از دسترس خارج خواهد شد
لطفا" در ارسال بعدی عنوان جدید تاپیک را ذکر کنید تا نسبت به تغییر اقدام شود

خب چرا جواب منو نمیدید بجای این حرفا؟؟؟؟؟؟؟:325::302:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط keyvan

سلام
عنوان تاپیک شما کلی بوده،و نامفهوم،چنین تاپیکهای کمتر مورد توجه قرار میگیرند و گذشته از آن طبق قوانین تالار کاربران مؤظف هستند برای تاپیکهای خود عنوان مناسب انتخاب کنند در غیر این صورت تاپیک از دسترس خارج خواهد شد
لطفا" در ارسال بعدی عنوان جدید تاپیک را ذکر کنید تا نسبت به تغییر اقدام شود

---

تا یک عنوان مناسب ارسال نکنی کسی جواب نمیده . و حتی تاپیک حذف هم خواهد شد

صمیمی عزیزم...اولا گفتی که دختر خالم معرفی کرده و کلی تعریف کرده و....تو اینمورد ازدواج نمیتونی حرفای یکی و ملاک قرار بدی در واقع به نظر من با حرفای فامیل که تایید کردن ایشون به یه شناخت کلی رسیدی اما من اگه جای شما بودم به خودمون فرصت میدادم تا همدیگه رو بهتر بشناسیم چند جلسه اشنایی بیشتر صحبت بیشتر تا یه مقدار از اخلاقاش بیاد دستم...
اما در مورد شهرستان:ببین خانمی اگه شما مثلا تهران زندگی میکنی بعد بخوای بری یه شهر خیلی کوچیک و با فاصله دور فرق داره با اینکه تو یه شهر نسبتا بزرگ باشی و بخوای بری یه شهر اطراف تو استانتون اما یکم کوچکتر...چون هم از نظر امکانات و شرایط زندگی و فاصله زمانی که میتونید خانواده ببینی فرق داره...اما به نظر من اگه خصوصیات خوبش زیاد اشکال نداره گلم خدا رو چه دیدی شاید بعدها تغییرمکان دادی...:227:من یه فامیل نزدیک داشتم ازدواج کرد رفت یه شهر دور با امکانات خیلی کم اما انقد شوهر و خونواده شوهر خوبی داشت که از نظر احساسی تامین بود مرتبم میمومد شهرشون خانوادش میدید بعد از چد سالم برگشتن اومدن شهر خانم زندگی میکنن...موفق باشی:43:

چطوری عنوان تاپیکمو عوض کنم الان؟؟؟:325:

شما در همین تاپیک عنوان جدید را ارسال کنید ما تغییر میدهیم

صمیمی عزیزم اینکه همه ازش تعریف میکنن خیلی خوبه و نشون میده حداقل در اجتماع مشکلی نداره و میتونه با مردم رابطه خوبی داشته باشه ولی تو حالا باید ببینی با روحیات خودت هم سازگاره یا نه، باید ببینی با معیارات تطابق داره یا نه.فرصت بیشتری به هم بدید و با چند جلسه صحبت کردن بهتر هم رو بشناسید.کتاب ایا تو ان نیمه گمشده ام هستی از باربارا انجلیس هم میتونه کمکت کنه.موفق باشی عزیزم. بازم بیا و بگو چیکار کردی:43::227:

سلام کیوان عزیزم :43:مرسی که کمک کردی تاپیکم حذف نشه اولش اومدم ناراحت شدم فکر کردم حذف شده.
خدارو شکر خانواده ام بااین مساله که گلنوش جون گفت بیشتر باهم توی جلسات گفت وگو کنید موافقند. اما مشکل من اینه که تموم فکرم درگیر این مساله شده که چون توی رشت خونه داره و من درحال حاضر تهران زندگی میکنم مجبور میشم با ازدواج باهاش برم اونجا و من اصلا اینو دوست ندارم. توی اولین جلسه ی دیدارمون هم سوال کردم گفت من رشت رو دوست دارم و قصد دارم اونجا زندگی کنم.:302: واسم سخته نمیتونم کنار بیام با این مساله نمیدونم چکارکنم؟

ا دوست گلم!این چه حرفیه؟رشت شهر خیلی قشنگ و خوبیه بزرگم هست...من که از خدام شمال زندگی کنم:):43:

خب منم عاشق شمالم اما برای تفریح نه زندگی. اخه موضوع بعد از اونه که شمال برم چندتا قضیه پیش میاد که بعدا براتون میگم که باعث میشه دلم نخواد اونجا زندگی کنم.:302:

من تجربه دارم، این مسئله میتونه تو زندگیت تأثیر بدی داشته باشه، مهم بگیرش.
اصلاً معلوم نیست که بعداً جابجا بشید به مکان بهتر. شما باید فرض بذاری رو عدم جابجایی (چون خودشم چیزی نگفته).
یک خانمی عاشق تهران بود، رفت شهرستان از خونوادشم دور شد، بعداً سر هر ناراحتی اینو کوفت تو سر شوهرش.
خودشم که معلومه سر هرچیزی این نارضایتی بهش فشار میاورد و راضی نبود.
با نظراتی که داشتی به نظرم توام اینطوری میشی!

سلام عزیزانم. من میگم دوست ندارم تو شمال زندگی کنم نه اینکه نمیتونم کنار بیام، نه. من فقط به چیزای دیگه فکرمیکنم مثلا من دوست دارم عروسیم جایی باشه که خودم دوست دارم اما مطمعنم اونا میخوان عروسی رو توی فضای بازی که جلوی خونشونه بگیرن(اخه توی شمال جلوی بیشتر خونه ها یه زمین بزرگه که جزو حیاطشون حساب میشه و اکثرا اونجا عروسیشونو میگیرن) و من از این موضوع خوشم نمیاد.:158:
بعد از اونم به این فکر میکنم که وقتی رفتیم شمال سال اول زندگی شاید بیشتر از هر موقعی به کمک مادرم احتیاج داشته باشم و وقتی این اتفاق افتاد مادرم ازم کیلومترها دور باشه:302:
این فکرا داره دیوونم میکنه و باعث شده نتونم با این فکرا کنار بیام!:325:

بازم سلام به صمیمی جان...
نمیتونی با خانوادش صحبت کنی عروسی تو شهر شما باشه؟!
عزیزم خوب میتونی بای و سر یزنی...

سلام گلم اخه بیشتر فامیلامون اونجا هستن نمیشه اینجا عروسی بگیریم!

پس خودتم شمالی هستی؟راستی دلایلتو نگفتی که نمیخوای رشت زندگی کنی!:33::33:
عزیزم دیگه تصمیم با شماست ارزو میکنم بهترین تصمیم بگیری با مشورت خانوادت:43::73:

[من میگم دوست ندارم تو شمال زندگی کنم نه اینکه نمیتونم کنار بیام، نه. من فقط به چیزای دیگه فکرمیکنم مثلا من دوست دارم عروسیم جایی باشه که خودم دوست دارم اما مطمعنم اونا میخوان عروسی رو توی فضای بازی که جلوی خونشونه بگیرن(اخه توی شمال جلوی بیشتر خونه ها یه زمین بزرگه که جزو حیاطشون حساب میشه و اکثرا اونجا عروسیشونو میگیرن) و من از این موضوع خوشم نمیاد.
بعد از اونم به این فکر میکنم که وقتی رفتیم شمال سال اول زندگی شاید بیشتر از هر موقعی به کمک مادرم احتیاج داشته باشم و وقتی این اتفاق افتاد مادرم ازم کیلومترها دور باشه]
اینا دلایلم بود که نمیخوام اونجا زندگی کنم. بعدشم من مطمعنم خانوادم خیلی بامن موافق نباشن. تو فکرم که این خواستگاری رو به خاطر این دلایلم بهم بزنم.

با سلام
من فکر می کنم که اگر هر قومی با قوم خودش ازدواج کند بهتر باشد. اگر پدر یا مادرتان اهل شمال هستند مطمئنا انتخاب خوبی هست .
اما اگر اصالتا تهرانی هستید به هیچ وجه به نظر من انتخاب خوبی نیست .
سخن آخر برای همه : مطالعات آماری نشان داده که اختلافات فرهنگی عامل بسیاری از طلاق ها می باشد . این اختلافت در هر قومی وجود دارد اما مثلا در مقایسه قوم ترک با قوم فارس اختلافات اساسی فرهنگی دارند و ازدواج یک ترک با یک فارس احتمال شکست بالایی خواهد داشت .
به نسبت شمالی و تهرانی و کلا شهرستانی و تهرانی نیز اختلافات فرهنگی دارند و ممکن است در بعضی خانواده ها این اختلافت به دلیل مهاجرت به تهران و زندگی در تهران کمتر شده باشد .
التماس دعا از همه در این ماه عزیز

سلام دوست عزیز به تالار همدردی خوش اومدی:104:
پدرو مادرم اهل شمال هستن اما یه روز هم اونجا زندگی نکردیم از نظر فرهنگی یه جور هستیم امامساله من چیز دیگست من قط نمیخوام مثل بقیه فامیل توی خونه عروسی بگیرم همین و این مساله باعث شده به فکر جدایی بیوفتم.نمیدونم کارم درسته یا نه؟:325:

سلام

خب خانمي اگه فقط مشكلتون مكان عروسي هست خواستتونو رك و رو راست بهشون بگيد ببينيد چي ميگن ؟

ولي به نظر من اخلاف فرهنگي وجود داره و اين توبقيه مسايل زندگي هم ممكنه تاثير بذاره مثل نحوه زندگي تربيت بچه معاشرت و روابط اجتماعي............