مخالفت خانواده دختر ..... (دوستان راهنمایی میخوام)

سلام ... دوستانی که تاپیک زیر بنده رو خوندن در جریان هستد و سایر دوستان یه نگاه کوچیک بزنن متوجه میشن ...

http://www.hamdardi.net/thread-17141.html

حال در ادامه اون تاپیک عرض کنم که خانواده من بعد از صحبت هایی که شد و تحقیقاتی که رفتند اونطوری که فکر میکردند نبود واسه همین بعد از اینکه از تحقیقات امدن به من گفتن که از نظر ما مشکلی نداره و آماده شدن بودند برای خواستگاری که بقیه مراحل رو طی کنیم ..

ولی بعد از این موارد به طرف مقابلم گفتم که موضوع رو به خانوادش بگه که اونم بعد از یکی دو روز به مادرش گفت که مادرش خیلی ناراحت و عصبانی شد به دلایل زیر :

1- این دختر میشه گفت دختر خوبه خانواده بوده و مادره بهش اعتماد داشت و با شنیدن اینکه یه مدت با یکی دوست شده شوکه شد و بعد از دستش خیلی ناراحت ...

2- مشکل دیگه مادرش متوجه شد دوری راه بوده که شهر ما با اون ها 80 کیلومتر فاصله داره ..
مادره گفت دختر راه دور نمیدم و .....

3- دلیل دیگش هم طرفم فرزند آخری هست و یه برادر و یه خواهر بزرگتر از خودش داره که هنوز ازدواج نکردن واسه همین مامانه اینم بهونه کرده ...



طرفم نمیدونه چطو با مادرش ضحبت کنه تا حداقل یه تحقیقات بیان ببینین طرف خوب هست ویا بد ... یا اصلا اون 3 دلیل که مادرش میاره منطقی هست و طرفم باید حرف مادرش رو گوش کنه و قطع رابطه ؟؟

سلام آقا رضا،

برای اینکه بتوانید ازدواج کنید، باید رضایت خانواده رو داشته باشید. به خصوص دختر خانم.

خدا رو شکر خانواده شما تحقیق کردند و نظرشون عوض شد.

دختر خانم هم باید اول عذر خواهی کنه به خاطر اینکه پنهانی وارد این رابطه شده بوده و مادر رو ناراحت کرده.
بعد باید به او اطمینان بده که نظرش خیلی برایش مهم است و اعتماد او رو به دست بیاورد.

بعد دیگر نوبت خانواده شماست که با آنها تماس بگیرند و اجازه بخواهند که به خواستگاری بیایند.

بهتر است حداقل برای حفظ آبروی دختر پیش خانواده اش، رابطه تان رو اگر هم کلاً قطع نمی کنید، به حداقل برسونید.

ان شا الله هر چی صلاح شما هست، همون بشود.

سلام حامد جان شما خیلی خیلی کلی گفتی ... مشکل الان اینجاست که مادر دختر خانوم یه سری دلایل که بالا عرض کردم ویه سری دلایل دیگه :

1- سن دختر خانم خیلی کمه یعنی هنوز بچه هست و زوده واسه ازدواج....

2- سن خواستگار یعنی من هم خیلی کمه واختلاف هم کم ... مادر ایشون ایده آل سنش بالای 25 هست ..

و دلایل دیگه که مثلا تو خانوادشون یکی خارج از شهرشون دختر به یه شهر دیگه دادن و الان اون ها تو زندگیشون مشکل دارند و ....

و کلا هم مادر ایشون مثل پدر من که همون اول تو ذهنشون ایده آل هاشون هست و با این مورد خیلی فاصله داره مخالفت شدیدی کردند و از دختر خانم خواستند که کلا رابطه رو قطع کنند ..... و کلا مادر ایشون چون مذهبی هستند و سنتی ... از دوستی های قبل از ازدواج خیلی بدشون میاد ...



من از دوستان میخوام که با ذکر مشکلاتی که مهمترینش بودن 2 فرزند مجرد بزرگتر هستند و مادرشون میگه اول اون ها بعد تو ... مشکل دیگه قبول نکردن این سن برای ازدواج و ..... چطوری میشه برخورد کرد و چه راه حلی هست که نظر مادر ایشون رو بشه عوض کرد ......

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

یه چیز دیگه هم هست دختر خانم اگر مادرش قبول کرد بعد نوبت پدرش میرشه وبعد از اون تازه برادرش هست که به این خواهرش حساس هست ... یعنی مشکل یکی دو تا نیست و شناختی که از این دختر من دارم ظرفیتش کمه زود کم میاره .... نمیدونم با این مشکلات چطوری برخورد بشه که اگر راه مناسبی هست واسه راضی کردن خانوادش انجام بشه و اگر نیست مشکلاتی همچون اختلاف خانواده با دختر خانم پیش نیاد و این خانم دچار مشکلات نیشه ..

پس از دوستان تقاضا دارم راه حل هایی که کاربردی باشه تو همیچن مواردی ارئه بدند تا اگه میشه مشکل رو حل کرد ..

دوستان یه چیز دیگه هم لازم میدونم بگم ... مادر دختر خانم ازش خواسته که کلا قطع رابطه کنه و دیگه با طرف یعنی من حرف نزنه و ...

و دختره هم به مامانش گفت دیگه باهاش حرف نمیزنم و مامانه هم خوشحال شد .....

الان موقعه هایی که مادرش نیست تلفنی صحبتی میشه .... و دنبال یه راه و یا چیزی که خیلی مهم باشه تا به مامانش بگه و قبول کنه ..

که نظر من این نیست ... نظر خودم من اینه که نباید جلوی مادرش طوری رفتار کنه که همه چیز تموم شده یا کم شده رابطه ها ...

باید یه خورده جدی تر و منطقی تر با مادرش صحبت کنه و یه خورد پافشاری رو انتخابش کنه و بگه که اون مواردی که شما میگید ملاک و ایده آل شما هست نه من .... و با پافشاری مادرش از اون ایده آل خودش دست برداره وبیاد به سایر چیز ها که مهمتر هست نگاه و بررسی کنه .. مثلا یه تحقیقاتی بیاد اگر دید خانواده و ... با هم نمیخوره انوقت مخالفتش میشه منطقی و باید قبول به قطع رابطه کرد ..


این نظر خودمه ..سایر دوستان اگر نظرشون رو بگن ممنون میشم .... :305:

دوستان لطف کنید تا امشب نظرات خودتون رو بدید ...

فردا بنا به دلایلی یه خورده دیر میشه :300:


ممنون :43::72:

سلام آقا رضا

من تاپیک قبلی شما رو نخوندم و نمی دونم خانواده تون می دونن که شما با این خانم دوست بودید یا نه. اگه نمی دونن بدون اشاره به این موضوع بهشون بگین که ظاهرا خانواده دختر به دلیل دوری راه و کم بودن سن دختر و شما ناراضی هستند. از مادرتون بخواهین که تماس بگیرن و از مادرشون دخترخانم رو خواستگاری کنن.
در واقع از مادرتون بخواهین که خانواده دختر رو راضی کنن. اینجوری هم مادر و بدنبالش پدر دختر می بینن که قضیه جدی است و پشتوانه پدر و مادر شما هم پشت خواسته تون هست.
و هم خانواده دختر رو وادار می کنه جدی تر به قضیه نگاه کنند و پاسخ بدن.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط blue sky

سلام آقا رضا

من تاپیک قبلی شما رو نخوندم و نمی دونم خانواده تون می دونن که شما با این خانم دوست بودید یا نه. اگه نمی دونن بدون اشاره به این موضوع بهشون بگین که ظاهرا خانواده دختر به دلیل دوری راه و کم بودن سن دختر و شما ناراضی هستند. از مادرتون بخواهین که تماس بگیرن و از مادرشون دخترخانم رو خواستگاری کنن.
در واقع از مادرتون بخواهین که خانواده دختر رو راضی کنن. اینجوری هم مادر و بدنبالش پدر دختر می بینن که قضیه جدی است و پشتوانه پدر و مادر شما هم پشت خواسته تون هست.
و هم خانواده دختر رو وادار می کنه جدی تر به قضیه نگاه کنند و پاسخ بدن.

---

سلام blue sky عزیز ..

ناراحت شدم از اینکه گفتید تاپیک رو نخونید چون درست نشد از نظر شما بهره مند بشم ..

یه خورده توضیح میدم وامیداورم دوباره مورد لطف شما قرار بگیرم ...

خانواده بنده هم تا حدودی سر همین قضیه راه و ... مشکل داشتند که من هم طی یه سری صحبت ها و همون راحی که تو پست قبل خودم گفتم انجام دادم و پدر مادر من به اون شهر رفتن و بعد از تحقیقات تا حدودی از مخالفت کنار کشیدن و قبول کردن که به خواستگاری فرد بریم و .... و فقط بعضی اوقات اشاره به دور بدون راه و .. میکنن ... این از خانواده من که مشکلی ندارن .... بعد از اون دختر خانوم به مادرش گفت که عکس العمل هایی که بالا گفتم نشون داد ...

حال به نظر شما با دیدگاهی الان مادر ایشون همچون کم بودن سن و دوری راه دارن درسته که من به مادرم بگم که به خونشون زنگ بزنن و ... ؟

اگر مادرش عصبانی بشه و یا نه با لحن بدی با مادرم صحبت کنه وسری جواب منفی بده چی ؟

انوقت دیگه میشه امید به چیزی داشت ؟؟؟

اقا رضا

این رو بهنره در نظر داشته باشید که موقعیت دختر خانم ها با اقا پسرها فرق می کنه. هر کس جای مادر این خانم بود اگر دخترش بیاد بگه من با یک نفر دوست بودم و اون الان می خواد بیاد خواستگاری من میگه نه. و شاید در دلش بگه اگر واقعا این پسر قصدش ازدواج باشه چرا از طریق خانوادش اقدام نکرده. پس اون دختر خانم بهتره به جای اصرار ( که کارها رو خرابتر می کنه) با شما قطع رابطه کنه تا شما و خانوادتون بیایید جلو. اگر به مادرتون بگید که شاید خانواده دختر ناز کنن مادرتون بهتر بلدن چطور به دلایل مادر اون دختر خانم جواب بدن و ایشون رو راضی کنن.

همونطور که گفتم شما به مادرتون بگید که مادر دخترخانم ناراضی هستن و آمادگی ذهنی رو براش فراهم کنید که در جریان باشن.
با این وجود ازش درخواست کمک و راضی کردن خانواده دختر رو بکنید و بسپارید به مادرتون.
بعید می دونم که مادرش به مادرتون بی احترامی کنه ولی ممکنه پاسخ منفی بده و برای مثبت کردن نظرش دیگه برمی گرده تا حدودی هم به نحوه برقراری ارتباط شما (مادرتون) با اون خانواده.
خوب خانواده شما چی شد که دوری راه رو قبول کردند، شاید همون دلایل رو خانواده دختر هم بشنوند، قبول کنند.
بالاخره بنظرم سنجیده عمل کردن بهتر است از نشستن و حدس و گمان زدن.
سنجیده عمل کردن تو این زمینه هم سپردن کارها به دست مادرتون هست. (البته حتما آگاهش کنید که مادر دختر مخالفت کرده که بدونه در چه موقعیتی قرار داره.)
و در عین حال توکل کنید به خدا و ازش بخواهید که بهترین راه را جلوی پاتون بذاره.
فقط یادتون باشه بدون رضایت خانواده های هردو اقدام به ازدواج نکنید که یکسال نشده، هردو پشیمون می شید.

deljoo_deltang عزیز ..

پس شما هم نظرتون اینه که از این به بعد خانواده من دخالت کنن ؟؟؟

آخه مشکل اینه که پدر و مادر من هم ته دلشون راضی شاید نباشن یا نه بهتر بگن اگر متوجه بشن که مادر خانواده طرف قبول نکرده خیلی خوشحال میشن و یا بهتر دیگه فکر نکنم کاری واسه راضی کردنشون انجام بدن ...!!!!

نمیدونم الان با این شرایط به خانوادم بگم اونا راضی نیستن شما زنگ بزن قبول میکنن یا شروع میکنن منو منصرف کردن !!!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط blue sky

همونطور که گفتم شما به مادرتون بگید که مادر دخترخانم ناراضی هستن و آمادگی ذهنی رو براش فراهم کنید که در جریان باشن.
با این وجود ازش درخواست کمک و راضی کردن خانواده دختر رو بکنید و بسپارید به مادرتون.
بعید می دونم که مادرش به مادرتون بی احترامی کنه ولی ممکنه پاسخ منفی بده و برای مثبت کردن نظرش دیگه برمی گرده تا حدودی هم به نحوه برقراری ارتباط شما (مادرتون) با اون خانواده.
خوب خانواده شما چی شد که دوری راه رو قبول کردند، شاید همون دلایل رو خانواده دختر هم بشنوند، قبول کنند.
بالاخره بنظرم سنجیده عمل کردن بهتر است از نشستن و حدس و گمان زدن.
سنجیده عمل کردن تو این زمینه هم سپردن کارها به دست مادرتون هست. (البته حتما آگاهش کنید که مادر دختر مخالفت کرده که بدونه در چه موقعیتی قرار داره.)
و در عین حال توکل کنید به خدا و ازش بخواهید که بهترین راه را جلوی پاتون بذاره.
فقط یادتون باشه بدون رضایت خانواده های هردو اقدام به ازدواج نکنید که یکسال نشده، هردو پشیمون می شید.

---

گفتم در پست قبل من چطوری با مادرم صحبت کنم که ایشون با اینکه مخالف هستند طرف مقابل بتونه راضی کنه اصلا مادر من چی میتونه بگه ؟؟؟مادرم ازم بپرسه که من چی بگم اونا راضی بشن چی بگم ؟؟؟

در مورد دوری راه هم دلجو درست گفته چون من پسر هستم و در آینده دختر خانم قرار بیان داخل شهر خودمون زندگی کنند و ... پدر مادر من قید این مورد رو زدن یعنی راضیشون کردم که این مشکل بزرگی نیست و جلوتر برن که همون تحقیقات هست بعد اگر باز مشکلی دیدن من قید این انتخاب رو میزنم که اینجوری شد قبول کردند ...

در مورد اینکه با مخالفت خانواده ها ازدواج کنیم اصلا نه من اینکار رو خواهم کرد و نه دختر خانم ... چون هم من و هم دختر خانم به خانواده وابسته هستیم و اگر مخالفت ادامه پیدا کنه 100% دختر خانم کم میاره و پایان رابطه رو میخواد.

راستش رو بخواهید من فکر می کنم دلایل مادر اون خانم منطقی است. دو فرزند مجرد، دوری راه و کم سن و سالی شما و اون خانم و .. . همه دلایلی منطقی هستند. من فکر می کنم مادر شما این مسائل رو خوب درک می کند چون خودشون یک دختر شوهر دادن.

البته شاید این بهانه ای باشه برای پدرتون. بهتره به مادرتون بگید که زمانی که صلاح دونستند به پدرتون بگند. ولی قضیه رو کامل با مادرتون در میون بذارید. کلا در مسائل ازدواجتون هر چه بیشتر سعی کنید با مادرتون صمیمیت بر قرار کنید کارها سریعتر و بهتر پیش میره. شاید لازم باشه همزمان اون دختر خانم هم با مادرشون در مورد اینکه شما خانواده مذهبی هستید اشاراتی داشته باشند ولی نه با اصرار فقط اینکه می خواهند از نظر مادرشون بهره ببرند و با ایشون مشورت کنند.

راستی در مورد اینکه دو فرزند محرد دارند می تونند مادرتون بگند که مثلا اگر شما پسر ما رو تایید کردید می تونند یک مدت عقد بمونند یا مثلا این برای قدیمها بوده که به ترتیب باید ازدواج کنند.

در مورد کم سن و سالی میتونند بگند حالا شما بیایید تحقیق متوجه می شید که پسر من توانایی این رو دارند که زندگیشون رو اداره کنند.

در مورد دوری راه هم می تونند بگند که 80 کیلومتر که راهی نیست خوب هر وقت خواستند رفت و امد می کنند یا شما تشریف بیارید پیش ما و از این حرفها مطمئن باشید مادرتون بهتر از شما بلدند چطور ایشون رو راضی کنند.

سلام دوستان

مشکل داره همینجوری زیاد میشه و دیگه امید هام واسه راضی شدنشون کمتر و کمتر ...:302:

خانواده من مه رفته بودن تحقیقات با یکی که صحبت کردن از دوستای باباهه بودن اون طرفم با اینکه بابام ازش قول گرفته بود که فعلا نگه چیزی به کسی بعد از چند روز رفت به بابا طرف گفت و باباشم بدجور قاطی کرد و امد خونه غیر مستقیم توسط خواهر بزرگه به طرفم گفت که حتما و هرچه زودتر رابطه رو قطع کنه ...

باباش از اینکه اینجوری رفتیم اینجوری تحقیقات در مورد دخترش یه جوری فکر میکنه آبروش رفته و مثل اینکه دوستش یه جوری بهش گفته که از خانواده من خوشش نیومده ...

الان من چیکار کنم دوستان ؟

1- به بابام بگم با باباش تلفنی حرف بزنه که طی شناختی که از بابا پیدا کردم بدجور لجباز هست و حتما با لحن بدی بابام برخورد و جواب نه میگه ...


2- بابام و یا مادرم با مادر طرف صحبت کنه و مادرش رو راضی و بعد مادر باباه رو راضی کنه ؟

3- نظر شما چیه ؟؟


دوستان خواهشن جواب بدید دیگه دارم قاطی میکنم نمیدونم چطور میشه خانوادشون رو راضی کرد :302:

دوستاااااااااااااااااان .... :300:

کسی نیست کمکی کنه ؟

نیاز به ایجاد تاپیک جدید هست ؟

کسی هست با من همفکری کنه ؟ :316:

سلام. آخه چرا شما آقایون یه سری واقعیت ها رو نمی پذیرید؟ مورد شما از یه جهت هایی شبیه من و نامزدم هست. ما هم مشکل راضی کردن خانواده ها رو داشتیم. فقط یه چیز رو بدونید:اولا از اون خانم توقع بیجایی دارید، تو جامعه ی ما پذیرفته است که یه پسری به خانوادش بگه زن می خوام یا حتی بگه فلان دختر رو می خوام اما یه دختر که بگه شوهر می خوام در حد جنایته:160: پس تا همین جا هم خیلیییییی شجاعت به خرج داده. تازه فکر می کنم سنش هم نسبتا کم باشه که کار رو سخت تر می کنه. بنابراین وظیفه ی راضی کردن خانواده ها بیشتر با شماست. اگر هم می دونید که نهایتا نظر خانواده براتون ارجحه لطف کنید و از الان به دختر خانوم بگید که من سعیم رو می کنم اما اگر خانواده ها راضی نشدن، بهتره رابطمون قطع بشه، این جوری اون بیچاره هم منطقی تر جلو می یاد و اگر خدای ناکرده نشد، کمتر ضربه می خوره. در مورد رضایت خانوادتون هم بذارید اگر از ته دل راضی نیستن همین الان که اول کاره مشخص بشه. من و نامزدم 3 سال صبر و تلاش کردیم که خانواده ی ایشون کاملا راضی بیان جلو اما الان هم که همه چی درست شده نارضایتی هایی که بوده همچنان وجود داره،باور کنید پیدا کردن حالتی که همه از همه چی راضی باشن غیر ممکنه. ما شرایط خیلییییییی بدتری داشتیم و فکر می کردیم خانوادشون که با پدر من تماس بگیرم با کوله باری از توهین و ناسزا مواجه می شن اما در نهایت تعجب پدرم بسیار آروم و مودبانه برخورد کردن و ما الکی حرص خورده بودیم، شما هم مطمئن باشید مادر ایشون ممکنه جواب رد بدن اما توهین بعیده مگر اینکه مادر شما به دلیل عدم رضایت قلبی حرف دوپهلو یا نامناسبی بزنن.اونم باور کنید بهتره همین الان باشه که هنوز وابستگتون کمتره.در نهایت بدونید اگر خدا بخواد همه رو آروم و راضی می کنه و کارها جلو می ره. درسته که ما الان به یه سری مشکلاتی خوردیم اما در زمینه رضایت خانواده ها واقعا خدا کمکمون کرد، بعد یه سال خواستگاری با جواب منفی پدر من، در عرض 2-3 ماه انگار معجزه شد و نظر همه برگشت. شما با جرات و البته با احترام و جدیت خواستتون رو مطرح کنید و تلاشتون رو بکنید، با فکر و نقشه هیچ اتفاقی نمیفته. اگر نمی تونید با منطق و درست خانوادتون رو راضی کنید نشون می ده که یا منطق و دلایلتون نادرسته و یا هنوز واقعا اونقدر بالغ و مستقل نیستید،ببخشید که رک می گم اما شما چندین بار گفتید تحمل اون خانم کمه،اگر واقعا اینجوریه پس مطمئن باشید ایشون اصلا آمادگی ازدواج ندارن،چون مطمئن باشید به محض شروع رابطه ی خانواده ها،حتی به نیت خیر تازه مشکلات آغاز میشه،سو تفاهم ها و توقعات و برخوردهایی که اجتناب ناپذیره و تحمل واراده ی هر دوی شما باید فوق العاده بالا باشه،تازه ایشون می خوان وارد یه خانواده متفاوت و یه شهر متفاوت بشن و کلی فشار روشون خواهد بود و شما هم همیشه اینقدر مهربون و صبور باقی نمی مونی و توقعاتت بیشتر می شه ...:302:خلاصه ایشون باید خیلی محکم باشن وگرنه کم میارن.اگر نیستن اصلا به صلاح نیست با درگیری و مخالفت خانواده ازدواج کنن و باید حمایت کامل و قلبی هردو خانواده رو داشته باشن. این رو از منی که دختر و در شرایط نسبتا مشابهم قبول کنید.ببخشید زیادی حرف زدم. من اصلا در حد نظر دادن نیستم اما چون دیدم دارید مثل ما وقت و احساستون رو هدر می دید گفتم. عجله بده اما تردید و ترس نشون دهنده ی عدم بلوغ و استقلال کافی برای ازدواجه.محکم،مودب،منطقی و شجاعانه حرفتون رو با هر دو خانواده بزنید و نهایتا به خدا توکل کنید.امیدوارم خیرتون براتون پیش بیاد. برای منم دعا کنید شاید یکی اینجا جواب منم داد:302:

bahar_t عزیز

این تاپیک مربوط به 5 ماه پیش است و قدیمی است.

لطفا برای پاسخ دادن به تاپیک ها به تاریخ آخرین تاپیک در ارسال دقت کنید که قدیمی تر از 2

هفته نباشد!

:72: