ادامه زندگي مشترك درسته يا ج.د.ا.ي.ي؟؟

سلام به همه دوستان.
من يه خانم 30 ساله هستم.
دو سال و نيمه كه ازدواج كردم.
و همسرم 5 سال از من كوچيكتره.
در محيط كار با همسرم آشنا شدم و ايشون عاشق من شد. 6 ماه با پيشنهاد ازدواج ايشون مخالفت كردم چون به نظرم اين اختلاف سني منطقي نبود . خلاصه با اصرار ايشون و طرح موضوع با خانواده و در نهايت مشورت گرفتن از مشاور ازدواج كرديم.
همسرم واقعا عاشق من بود . و من خيلي خوشحال بودم .ولي ...........
از ابتداي زندگي مشترك خيلي دچار تنش شديم. همسرم به هر چيزي حساسيت نشون مي داد .حتي اگر جاي گلدون را تو خونه عوض مي كردم ناراحت مي شد مي گفت : تو به نظر من احترام نمي ذاري!!!!!! و من واقعا گيج بودم چون به نظر من چيدمان خونه با سليقه خانم بود با اين حال من دائم شفاف سازي مي كردم كه منظور من اين نبوده.
يا وقتي مي رفتيم مغازه اي و همسرم به مغازه دار سلام مي كرد ولي او به خاطر مشغول بودن با مشتري قبلي توجهي نمي كرد ناراحت مي شدو مي گفت مغازه رو ترك كنيم.
بعد به من ميگفت چقدر بي ادبه.... من كه هنوز روحيات ايشونو نمي شناختم ميگفتم نه متوجه نشده بي ادبي نكرد كه . و او عصباني مي شدو ميگفت تو بيشتر هواي بقيه رو داري نه شوهرتو.
از اين دست مسايل خيلي پيش اومد.
شوهرم يه مرد عصبي تمام عيار بود.
هر چيزي به ايشون برمي خورد
حتي اگه خواهر زاده ام رو كه پسر 12 ساله بود بعد از ديدنش مي بوسيدم ناراحت ميشد.
مي رفتيم خونه مامانم مي گفت از پيش من تكون نخور
تو آشپزخونه مامانت نباش مگه به غير از تو كسي نيست كار كنه
با وجوديكه مي ديد مامان من مريضه (مادرم دچار بيماري صعب العلاجه) و البته خيلي هم مادرم رو دوست داشت

آسمان آبي 59 عزيز:43:
اين حرف هايي كه زديد توي زندگي همه ما كم و بيش هست.
آيا به خاطر اين مسائل مي خواهيد جدا شويد يا دليل مهمي داريد كه مطرحش نكرديد؟؟؟
صادق باشيد تا بقيه بتونند به شما كمك كنند:305::305:

لازم به ذكره كه من ليسانس هستم همسرم ديپلم.
همسرم عموما به نحوه حرف زدن من ايراد مي گرفت تصور مي كرد مي خوام اطلاعاتمو به رخش بكشم .
در حالي كه واقعا اينطور نبود و خدا ميدونه هيچگاه قصدم تخريب ايشون نبود .
اصولا چون به صحبت كردن و انتخاب كلمه ها حساس بودم ياد گرفتم خوب صحبت كنم حتي چند نفر به من پيشنهاد اجرا دادن .
ولي هيچكدوم از اينها سبب نشد كه من بخوام به همسرم فخر فروشي كنم .
به اندام من ايراد مي گرفت حتي وسط س ك س يكدفعه مي گفت : اه چقدر چاقي.
و خدا مي دونه كه چه حالي مي شدم
در حاليكه 4-5 كيلو اضافه وزن داشتم..........
در فرصت مناسب يا نامناسب بهش ياد آوري مي كردم كه اين شيوه مناسب نيست و او مي پذيرفت. گاهي هم نه
ولي موضوعات ما تمامي نداشت
هر چيزي همسرم را عصباني مي كرد
بارها گفته بودم كه خواسته ات را اگر با آرامش هم بگي من پذيرا هستم ولي كو گوش شنوا
باز هم سر چيزهاي بيخود دعوا ميشد
اينكه چرا چاقي؟
چرا آرايش نمي كني؟
چرا گواهينامه ات رو نمي گيري؟
چرا اينجوري حرف مي زني؟
چرا پدرت اين حرفو به من زد؟
اونقدر حساسيتهاش زياد بود كه ديگه كلافه شده بودم
هرچيزي هم با داد و بيداد مي گفت
من چند باري قهر كردم رفتم خونه پدرم ولي افاقه نكرد كه بدتر هم شد
آخه هر چقدر مطالعه كردم مهربوني كردم تحمل كردم صحبت كردم نشد كه نشد
من ذاتا دختر مهربون و آرومي هستم كه مطالعه رو خيلي دوست دارم
ظاهراً جرو بحث هاي ما سبب شدكه از نظر جنسي سرد شه البته نسبت به من.!!
ديگه وقتي مي اومد خونه يكراست مي رفت جلوي تلويزيون و پتوشو سرش مي كشيد و مي خوابيد ما 6 ماه كنار هم بوديم بدون هيچگونه رابطه .
در حال حاضر 5 ماهه كه جدا از هم زندگي مي كنيم البته قصدمون جداييه ولي نمي دونم چيكار كنم تا خانوادم موافقت كنن.
واقعيات خوب لازم به ذكر::72::72::72::72::72:
ما همديگه رو خيلي دوست داريم
همسرم بسيار تميزه و تو كارهاي خونه خيلي كمك مي كرد.
پيش خانوادش و بقيه آدمها خيلي هوامو داره.(البته خانواده بسيار نازنين و مهربوني داره)
دست و دل بازه
مودبه
اهل كار و تلاشه
احساساتي و مهربونه

آسمان آبي عزيز:43:
اين حرف هايي كه زدين اصلا دليل بر جدايي نميشه.

فقط چون شوهر شما فكر مي كنه از هر نظر از شما كمتر و پايين تره. سعي مي كنه با اين حرفا و اين كارها خودش را خالي كنه و اون حقارتي را كه نسبت به شما در وجودش حس مي كنه را تسكين بده.

ريشه حل مشكل شما اين هست كه ببينيد آيا شما باعث بوجود آمدن اين احساس حقارت شديد يا نه؟ (كاملا صادقانه قضاوت كن)

اگر شما باعث شده ايد درصدد جبران آن برآييد:305:

الان می خواهید بدونید که چطوری خانواده رو راضی به جدایی کنید یا چطوری ادامه بدید؟
خب شرط اول ادامه دادن اینه که با هم زندگی کنید
بسیاری ازمشکلات شما ناشی از اختلافات اعم از سن، تحصیلات، نوع نگرش به زندگی شماست که البته رابطه شما رو مختل نمی کنه بلکه مهارت بیشتری برای ایجاد تفاهم می طلبه به عبارتی شما همدیگر رو دوست دارید اما تفاهم لازم جهت درک متقابل رو ندارید.
این عدم تفاهم می تونه با کمی صبر و کسب مهارت حل بشه
فعلا تصمیم بگیرید با هم زندگی کنید اگر منظورتون زندگیه
و اگر جدایی...متاسفانه نمی خواهم کمکی برای متقاعد کردن خانواده شما بکنم

الان با همسرم رابطه تلفني داريم
معمولا وقتي بخواد كاري كنه با من مشورت مي كنه من هم البته طرف مشورت خوبي هستم(تعريف از خود نباشه)يا لااقل دلگرم كننده يا تاييد كننده هستم چيزي كه ايشون به اون نياز داره.
حتي براي معاملاتش ساپورت مالي هم هستم. البته سود پول را كه معامله مي كنه به من برمي گردونه .

راستي يادم رفت بگم اول زندگي عمده دليل بروز مشكل در رابطمون مساله مالي بود
ايشون قائل بود مسايل مالي مشترك باشه و من و تويي نباشه. من هم واقعا برام مهم نبود ولي چند بار كه ديدم وقتي مي خوام براي خانواده ام خرج هاي كوچيك مثل هديه و .. كنم ناراحت مي شه و حتي اجازه نمي ده از پول خودم براي عزيزانم خرج كنم .ناراحت شدم .صحبت كردم .از حقوق زن در اسلام گفتم .چيزي كه او اصلا موافقش نبود بنا براين بحثا همين طور بالا مي گرفت و اون مي گفت يا يك ريال از پولتو تو خونه خرج نكن يا اختيار پول با من باشه .در حقيقت قانون همه يا هيچ . و واقعا هم لجباز بود .مثلا اگه سر سفره نون مي ذاشتم مي گفت از پول خودته يا من؟؟؟ اگه مي گفتم پول منه لب نمي زد يا سريع 100 تومن (قيمت نون)بهم مي داد.بالاخره پولهارو جدا كرديم ولي انگار جدا كردن پول سبب جدا شدن دل ايشون هم شد.
يكي از همين روزها منو برد پارك و گفت بيا يه مدت امتحاني با هم زندگي كنيم شايد تونستيم
اصلا تو همين پيشنهادش هم نارضايتي موج مي زد انگار كه بخواد وجدانشو آسوده كنه گفت.
اول گفت سه ماه . جمله بعديش گفت يكي دو ماه.
آخرش گفت يه ماه.
كاملا معلوم بود كه زندگي با من رو دوست نداره
من موافقت نكردم گفتم كه از همين الان مشخصه كه واقعا دلت زندگي با من رو نمي خواد
و بعد يه اعتراف كرد كه برايم خيلي سنگين بود
گفت من ميل جنسي نسبت به تو ندارم دوستت دارم ولي نمي تونم باهات ارتباط داشته باشم مي ترسم از اينكه بگم زندگي كنيم از اينكه نتونم با تو رابطه داشته باشم .
و تصور كنيد حال منو:exclamation::exclamation::exclamation:

آسمان آبي عزيز:46:

ترا خدا مشكلاتت را يكي يكي نگو. هرچه مي گذره تو مشكلات عجيب تر و بزرگ تري (مشكل رابطه جنسي) را مطرح مي كني عزيزم تو الان بهتر از همه ما مي دوني مشكل واقعي ات تو زندگي ات چيه كه مي خواي به خاطر اون مشكل جدا بشي؟
مشكل واقعي ات را بگو تا دوستان بتونند بهتون كمك كنند.:305:
رودروايستي را بگذار كنار و صادقانه مشكل واقعي ات را بگو؟؟؟؟؟؟:305:

خيلي ممنون از دوستان كه با اين دقت و سرعت ياري رساني مي كنن
جناب آقاي sciعزيز
در حقيقت من مي خوام بدون آيا ميشه كه مردي زنشو دوست داشته باشه ولي از نظر جنسي نسبت به اون سرد باشه؟
يا شايد همسرم چيزي رو مي خواد از من مخفي كنه.اينو بهونه مي كنه
سوال 2) اگر مردي به همسرش سرد شه ديگه نمي تونه حس اوليه رو بدست بياره؟
3) آيا من مي تونم براي براي رفع مشكلات فعلي كاري كنم يانه؟
در نهايت اگر راهي پيدا نشه بايد خانوادم رو متقاعد كنم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ليلا موفق عزيز مشكل اصلي من بي ميلي جنسي همسرم نسبت به منه

خواهرم
در جواب سوالات شما:
۱. بله می تونه مردی زنش رو دوست داشته باشه اما از روابط زناشوییش راضی نباشه... خیلی ها این مشکل رو دارند و قابل حله
۲. همونطور که در جواب یک گفتم، این عدم انگیزه روابط زناشویی شما قابل حله و مشکل به شمار نمی ره... مهارت می خواد یاد می گیرید
۳. اگر تصمیم بگیری ، دقت کنید چی میگم، اگر تصمیم بگیرید که حل بشوند با کسب مهارت و شکیبایی شما حل می شوند
سوالی بود بپرسید

مشكل اين روزهاي من ندانستنه .....
مشكل اين روزهاي من احساس طرد شدنه......
مشكل اين روزهاي من احساس قوي شكسته...
احساس بي پناه بودنه احساس سردرگم بودنه مبهم بودن آينده امه
ترس از نگاه هاي آدمهاي فرداست

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

آقاي ساينتيفيست(خدا كنه درست گفته باشم) ممنونم كه راهنمايي مي فرماييد
سوالاتم رو در پست 8 بخونيد بازم ممنون منتظر جوابهاتون هستم.

آسمان آبي عزيز:305:

حتماً فصل روابط جنسي كتاب رازهايي در مورد مردان باربارا دي آنجلس را بخونيد و بعد قضاوت كنيد شما تا چه حد رفتار جنسي تون به روش هاي ارائه شده در اين كتاب نزديكه؟؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

بررسي كنين ببينيدنقاط قوت و ضعف شما تو اين رابطه چيه؟ ؟؟و همينطور نقاط قوت و ضعف همسرتون؟؟؟

نه اینها که گفتید مشکل شما نیست...
- به نظرت چه مسائلی دقیقا مانع خوشبختی شما تو دو سال اخیر بوده؟
- پیش از این جدایی چه مشکلاتی زندگی شما رو به هم ریخته بود؟
- این جدایی دقیقا به چه دلیلی رخ داد؟
- فکر می کنید مساله اساسی زندگی شما چه باشد؟
- کار شما و فعالیتهایی که در روز غیر از کار انجام می دهید در حال حاضر؟
- وضعیت جسمی شما چگونه است؟
- ایا در اخرین ازمایش شما مورد مشکوکی و یا علائم ابتلا به بیماری خاصی بوده حتی کم خونی عادی؟
- کار همسر شما چیست و میزان درامد ایشون چقدر است؟
جواب سوالهای فوق به ما کمک می کند تا مشکل شما رو کلا حل کنیم

ضمنا جواب سوالهای پست ۸ رو تو پست ۹ دادم
شما هم sci مرا خطاب کنید...راحت تره

[*]مسايلي كه مانع خوشبختي ما بوده:
اختلاف سني
اختلاف فرهنگي
نا آشنا بودن به اصول زندگي مشترك
نداشتن حداقل مهارت براي حل مسايل مهم فوري (در مورد ما مسئله مالي)
ايفا كردن نقش مادر يا معلم البته ناخواسته از جانب من
زود رنجي همسرم
مراجعه به مشاوران ناآگاه براي حل مشكل ( به اصرار من با همسرم براي مشاوره به چند مشاور توصيه شده مراجعه كرديم و همگي مسئله ما را حل نشدني و ازدواج ما را اشتباه دونستند و همين سبب سردي ايشون به بازسازي روابط شد
نداشتن دوست خوب و راهنماي عاقل و مقبول از جانب همسرم

- این جدایی دقیقا به چه دلیلی رخ داد؟
همسرم از نظر جنسي كاملا سرد بود. دائما عصبي بود . هيچ حرفي نمي زد و فقط وقتي خونه مي رسيد مي خوابيد. من رامقصر مي دونست و بد اخلاقي مي كرد .اين وضعيت 7 ماه ادامه داشت . ادامه زندگي رو به اين صورت بي نتيجه ديديم .مخصوصا هم كه مشاوران ما رو مايوس كرده بودن ولي همونطور كه گفتم مشكل جنسي دليل اصلي بود.

ممنون... منتظر بقیه جوابها هم هستم

در حال حاضر آموزشگاه رانندگي ثبت نام كرده ام و درمرحله آزمون دادن براي گرفتن گواهي نامه ام.
پيش دكتر تغذيه هم رفته ام و در رژيم به سر مي برم
وضعیت جسمی شما چگونه است
سالم هستم خدا رو شكر
-
[/color][color=#FF4500]
نه موردي نبوده الحمد لله
ولي دقيقا متوجه نشدم آيا آزمايش خاصي مد نظرتون بوده يا نه؟
کار همسر شما چیست و میزان درامد ایشون چقدر است
همسر كارمند است .درآمد ايشون 400-500 تومنه كه البته با كسورات مي شه 200 تومن.ولي در كنارش كاردوم هم داره كه متوسط ماهي 700 تومن يكم كمتر و بيشتر داره.

آسمان آبی عزیز سلام:72:

تاپیک رو خوندم و چند نکته به ذهنم رسید که شاید بتونه کمی بهت کمک کنه:72:

اول اینکه شما فرمودی که مهربون هستی... اگه مهربون بودنت زیاد از حده کمترش کن, مردها و غیر مردها معمولا به کسانی که زیادی براشون مهربونی می کنن و به فکرشون هستند بعد از مدتی بی تفاوت می شن... اول خوششون می یاد بعد می گن وظیفه ست بعد بی تفاوتی و بعد حتی گریزون شدنه پس سعی کن تعادل روتو زندگیت برقرار کنی.

من فکر می کنم همسرت خیلی رک بهت گفته مشکلش رو... اینکه اضافه وزن داری.... ایروبیک خیلی خیلی کمک می کنه, من در عرض یک ماه 4 کیلو لاغر کردم البته من اضافه وزن ندارم اما به نظر من کسی که اضافه وزن داره گذشته از زیبایی ظاهری و حتی همسرش باید به فکر سلامتی خودش باشه و برای لاغر کردن قدم برداره.
یکی ش ایروبیک و ورزشه که حتما باید تو برنامه ی روزانه ت بذاری چون خیلی مهمه و حتی کسایی که هیکل متناسب دارن هم باید ورزش کنند چون بدنشون رو سالم و قوی نگه می داره و همینطور روحیه شون رو شاداب می کنه و ورزش دوای افسردگی هم هست.

اگه نمی شه بری باشگاه یا حوصله ش رو نداری تو خونه که هستی روزی یک تا دو ساعت برقص... هم شاد می شی هم خوش هیکل و از طرف دیگه تغذیه ت رو هم رعایت کن... وعده های غذایی ت رو بیشتر و هجم مواد غذایی رو کم کن و به جای مثلا یک بشقاب برنج یک چهارم بشقابت رو برنج بذار و بقیه ش رو سبزیجات و سالاد بذار و نتیجه ش رو ببین.

خدا رو شکر اونقدری چاق نیستی و فقط چند کیلو اضافه وزن داری...

اگه خودت رو لاغر کنی حتما همسرت هم احساس بهتری بهت خواهد داشت... حتما لاغر دوست داره که بهت می گه و این خیلی خوبه که بهت می گه... اگه نگه خوبه؟ اونوقت نمی دونی اشکال کار کجاست .
همسر شما از شما کم سن تره... می دونید که سن عقلی یه دختر از پسر هم سن 4 سال بیشتره و این رو علم ثابت کرده... اینکه کمک کنی تا همسرت مهارت ها رو یاد بگیره خیلی به زندگی تون کمک خواهد کرد... ایشون از شما 9 سال کوچیکترن!!! به هر حال تجربه کمتری دارن و اطلاعاتشون کامل نیست و بخصوص اینکه شما تحصیلاتت بالاتره برای ایشون حساسیت ایجاد کرده پس سعی کن با زبون خودش باهاش صحب کنی... می دونم داری چی می گی... عادت کردی به خوب صحبت کردن اما برای شروع با همسرت هم قدم شو و اون رو هم به خو.ب صحبت کردن عادت بده بدون اینکه خودش متوجه بشه.

مواظب غرورش باش... مردها معمولا دوست دارن از زنشون بالاتر باشن و قدرت طلب هستن... ازش بیشتر تعریف کن, بهش افتخار کن, بابت کارهای مثبتش ازش تشکر کن و قدردان باش... کارهای منفی ش رو گوش زد نکن و سعی کن با درایت زنانه بهش کمک کنی که تغییر کنه نه اینکه مستقیم به روش بیاری.

تعادل تو زندگی حرف اول رومی زنه.... شرط تعادل رو تو تک تک امور زندگیت برقرار کن گلم

موفق باشی عزیزم:72::46:

در ضمن ببخشيد يكم دير جواب ميدم چون كار دارم وسط كارها ميام و مي رم. در ضمن من تا ساعت 4 اداره ام بعدش مي رم تا فردا ساعت 8 صبح.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

آقا متين خيلي ممنون از راهنماييتون
ببخشيد مهربوني زياده از حد از نظر يه آقا چيه؟ آخه من خودم نميدونم چجوري زياده روي ميكنم؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

دوستان كجاييد؟:72::72::72:

به نظر من حرفهای دوستان خیلی عالیه با حرف لیلا موفق موافقم کتاب رازهایی در باره مردان و حتما بخون.
به نظر من اختلاف سنی شما و همسرتون و اینکه شما ناخواسته در نقش مادر یا معلم ایشون ظاهر شدید باعث مشکلات دیگه شده.آقایون در حالت عادی هم چند سال دیر تر از خانوم ها به بلوغ فکری می رسند ...
دکتر باربارا دی آنجلیس در کتابش نوشته که سریع ترین راهی که می شه زندگی مشترکتون رو از هم بپاشید مادری کردن برای همسرتون هست چون هیچ مردی دوست نداره با مادرش ارتباط جنسی داشته باشه و این باعث سرد شدن مردها میشه....
برای همسرتون یه زن باشید با تمام زنانگی و شیطنت ها و عشوه های زنونه....یادتون نره اون از شما کوچکتره سعی کنید در حد و اندازه سن اون باش رفتار کنید و دائم نکات اخلاقی و مثل یه مادر بهش گوشزد نکنید .:72:

سلام عزیزم اینقدر نگران نباش خداروشکر که اقلا رابطه تلفنی دارید بنظر من گاهی اوقات ساده حرف زدن از هر چیزی بهتره باهاش صحبت کنید و بهش بگید که چقدر دوستش دارید بزارید احساس کنه که خیلی بهش نیاز دارید باید اجازه بدید احساس مهم بودن کنه حتی توی صحبتاتون از یک سری اصطلاحات مثل سرورم همه زندگیم و.. استفاده کنید اگه واقعا می خواهید زندگی کنید غرورتون رو کنار بگذارید و به شوهرتون کمک کنید حس مردونگیش رو که فکر میکنه کنار شما از دست رفته بدست بیاره تمایل نداشتن ایشون به شما هم تنها دلیلش اینه که در مقابل شما حس مردونگی نمی کنه اگه واقعا دوستش دارید کمکش کنید خیلی ساده است فقط مثل زنی که به ستون زندگیش تکیه کرده از اون ستون تعریف کنید از هر چیزی از ظاهرش گفته تا از هندوانه ای که می خره می یاره خونه عجله کنید نکنه کس دیگه ای پیدا بشه اونطور که شوهرتون می خواد تاییدش کنه :160:

خواهرم،
قصد من كمك كردن به شماست اما بايد بگم :
- اينجا به شما قرص يا دارويي داده نمي شه كه بخوريد و همه چي درست بشه... بلكه تمرين و ممارست و تصميم و اراده شما مي تونه اوضاع رو آرام و روابط شما رو بازسازي كنه...
- پس تصميم شما تعيين كننده است...
- يه مدتي با تمام تلاش خودتون جلو مي رويد... شد! خدا رو با هم شكر مي كنيم! نشد... سعي كرديد و نشد! راه هاي زيادي هست كه جدا بشيد... ولي الان كه هنوز هيچ كاري براي زندگيتون نكرديد! اين كار خيلي عجولانه است! تا حالا هم خيلي ناشي گري كرديد!

فقط جهت يادآوري نگاهي مي كنيم به موانع خوشبختي شما از نظر شما:

اختلاف سني
درسته نظر شما!‌اما دليل عدم خوشبختي شما نيست! شما با توجه به اين نكته مهم با هم ازدواج كرديد... يعني اين نبوده كه سن شوهر شما كم بشه... از اولش خب اينطوري بوده!

اختلاف فرهنگي
بله متاسفانه كاملا مشهوده...

نا آشنا بودن به اصول زندگي مشترك
ياد مي گيريد... موضوع مهمي است كه مي تونه مشكلات ديگه رو حل كنه و يا پيچيده تر كنه

نداشتن حداقل مهارت براي حل مسايل مهم فوري (در مورد ما مسئله مالي)
هيچ مشكلي فورا بوجود نمي آد كه فورا حل بشه...

ايفا كردن نقش مادر يا معلم البته ناخواسته از جانب من
بله شما به شدت ديميتر تايپ هستيد..بايد اين مشكل رو حل كنيم! شدنيه!

زود رنجي همسرم
بر مي گرده به نداشتن مهارت...

روابط جنسي:
كه مشكل بغرنجي هست.. بايد در همون زمان حل مي شد اما نشد! حالا هم دير نيست...

اما واقعيت اينجاست كه مشكلات و اختلافات ناشي از سو تفاهم هاي فرهنگي،‌ سني و تحصيلي از يك طرف وانتخاب مسير غلط در زندگي مشترك بخصوص توسط شما،‌ موجب شده شما دو نفر تا حد كنوني از هم دور شويد.. به نظرم بايد زودتر هشيار مي بوديد تا اين رابطه به اينجا نمي رسيد و اينقدر فاصله ها زياد نمي شد.. در حال حاضر هم مي تونيدبا كسب مهارتهاي كاربردي در زندگي و بكارگيري دقيق (دقت كنيد،‌دقيق) اونها مشكلات رو با ظرافت حل كنيد
برنامه شما براي انكه دوباره با هم زندگي كنيد چيه؟
به نظر من يه قرار ملاقات بدون حضور شخص دوم در منزل خودتون دو تا بگذاريد و ضمن مرور خاطرات خوبتون براي موارد زير تصميم بگيريد:
1. روابطتون رو زير نظر مشاور ترميم و بازسازي كنيد
2. به ايشون بگيد كه مشاور داريد و با استفاده از صحبتهاي مشاور مي خواهيد يك فرصت شش ماه تا يك سال به زندگي مشترك بديد
3. روابط زناشييتون رو بازسازي كنيد
4. شما هم اشتباهاتون رو بپذيريد و بگيد كه داريد سعي مي كنيد اونها رو اصلاح كنيد

بعد از اينكه تصميم به زندگي با هم گرفتيد مي تونيم كار رو شروع كنيم
موفق باشيد

------------
پ ن : در مورد آزمايشات شما،‌ مي خواستم مطمئن باشم كه از نظر هورمون،‌ خوني، فقر شديد آهن و يا بيماري هاي خاص، مشكلي نداشته باشيد

سارا جون سلام
من كه الان سر زندگيم نيستم ما جدا از هم زندگي مي كنيم.

راستي قراره همسرم بره شهرستانشون براي تعطيلات تابستون.
مادر همسرم خيلي اصرار داره منم برم ولي خوب من به خاطر بي ميلي همسرم خيلي راغب نيستم.
البته خيلي دوست دارم برم ولي چون شوهرم مدام نگرانه كه نتونه ارتباط جنسي داشته باشه خيلي دچار استرسه (اينها رو قبلا گفته بود) دوست ندارم تحميل بشم بهش.و ناراحتيشو بابت بودنم ببينم.

به نظر من سعی کن باهاش بری.نذار به زندگی بدون تو عادت کنه جوری که دیگه نخواد باهم باشید.
سخته عزیزم ....می دونم....... ولی تنها راهش هست....محبت کن محبت کن محبت کن
نه مثل یه مادر مثل یه همسر که انگار اون بهترین مرد دنیاست تحسینش کن و بهش بگو بهش نیاز داری و بهش افتخار می کنی ......
موفق باشی :72:

جناب آقاي sci ضمن تشكر لازمه عرض كنم:
اينكه ميفرماييد روابطتون رو زير نظر مشاور ترميم و بازسازي كنيد

همونطور كه گفتم من ابتدا با پيشنهاد ازدواج همسرم به شدت مخالف بودم .و ايشون عاشق و مصر... بعد از كلي صحبت با ايشون و خانواده باز هم مردد بودم كه گفتم: با مراجعه به مشاور تصميم نهايي رو مي گيرم.
حالا همسرم به من ميگه تو خودت از خودت اراده اي نداشتي مشاور شده بود خدات تو كه منو انتخاب نكردي مشاور انتخاب كرد. اگه اون مي گفت نه پس تو هم منو قبول نمي كردي. [color=#FFD700] به خاطر همين نسبت به مشاور اصلا ذهنيت خوبي نداره.
[[color=#000000]color=#000000]از طرفي بعداز بروز مشكلات يكي از مشاوره هايي كه مراجعه كرديم همون آقاي دكتري بود كه ازدواجمون رو تاييد كرد ولي در كمال ناباوري به ما گفت من كه از اول موافق ازدواج شما نبودم .از تعجب دهانمان باز مانده بود........
به خاطر همين اسم مشاور رو هم نمي تونم بيارم مي گه اصلا اونها رو قبول ندارم. ميگه از اولم قبول نداشتم تو منو مجبور كردي.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط asemaneaby59

جناب آقاي sci ضمن تشكر لازمه عرض كنم:
اينكه ميفرماييد روابطتون رو زير نظر مشاور ترميم و بازسازي كنيد

همونطور كه گفتم من ابتدا با پيشنهاد ازدواج همسرم به شدت مخالف بودم .و ايشون عاشق و مصر... بعد از كلي صحبت با ايشون و خانواده باز هم مردد بودم كه گفتم: با مراجعه به مشاور تصميم نهايي رو مي گيرم.
حالا همسرم به من ميگه تو خودت از خودت اراده اي نداشتي مشاور شده بود خدات تو كه منو انتخاب نكردي مشاور انتخاب كرد. اگه اون مي گفت نه پس تو هم منو قبول نمي كردي. [color=#FFD700] به خاطر همين نسبت به مشاور اصلا ذهنيت خوبي نداره.
[[color=#000000]color=#000000]از طرفي بعداز بروز مشكلات يكي از مشاوره هايي كه مراجعه كرديم همون آقاي دكتري بود كه ازدواجمون رو تاييد كرد ولي در كمال ناباوري به ما گفت من كه از اول موافق ازدواج شما نبودم .از تعجب دهانمان باز مانده بود........
به خاطر همين اسم مشاور رو هم نمي تونم بيارم مي گه اصلا اونها رو قبول ندارم. ميگه از اولم قبول نداشتم تو منو مجبور كردي.

---

منظورم از مشاوره،‌ همين مطالعات شما و گفت و شنود هاي سايت همدردي مي باشد
اگر چنين نظري داره لازم نيست مطرح كنيد...
بقيه موارد رو طرح كنيد
در هر حال تصميم شما به ادامه زندگي با هم،‌ اهميت زيادي داره

ما كنار هم نيستيم كه بخواييم روابطمون رو بازسازي كنيم
بعد از يه باري كه پيشنهاد داد بريم امتحاني زندگي كنيم ديگه كوچكترين اشاره اي نكرده به با هم بودن.

در ضمن يه روزي من به اتفاق همسرم رفتم خونمون كه لباس بيارم حدوداً‌ 20 ديقه كه با هم بوديم اصلا دست هم بهم نزد . حتي چاي كه برام اورد يه جوري داد دستم كه دستش به دستم نخوره.
بعدا كه بهش گفتم گفت حق با توئه مي تونستم حداقل ببوسمت ولي هر كاري كردم نتونستم هيچ كاري كنم به خاطر همين ميگم خيلي سرده . و فكر كنم از شرايطش رضايت داره كه هيچ كاري نميكنه و منتظر جداييه.

نه خواهرم...
فيلتر نكنيد!
من متوجه هستم كه با هم زندگي نمي كنيد...
براي همين مي گم زماني مي شه به شما و همسرتون توصيه اي كرد كه با هم زندگي كنيد! شما در حال حاضر صورت مسئله رو پاك كرديد... چي رو حل كنيم!؟
پس مطابق عرض قبلي:
يه قرار بگذاريد... در منزل خودتون دوتا!
بشينيد و با هم صحبت كنيد مطابق مواردي كه گفتم.
اگر قرار گذاشتيد.. قبلش با هم صحبت كنيم! مواردي هست كه بايد بدونيد..

جناب sci
من دوست دارم زندگيمو ادامه بدم البته نه با كيفيت قبلي . ولي به ساخته شدنش اميدوارم. مسئله بي ميلي همسرمه.

به نظر من مسافرت مي تونه نقطه عطف باشه در روابط ما . خودمون دو نفر مي تونيم خيلي جاها با هم باشيم .
خونمون كه فقط كانون تنش و تشنج بوده .شايد اگه بدونم چه جوري اين آغازو تو هتل هم بتونيم داشته باشيم

در ضمن نگرانم .چون همسرم دائم تكرار مي كنه من سردم من سردم مي ترسم با تو باشم دوباره همون مشكلات پيش بياد. احساس مي كنم يه جورايي داره به من مي گه برم دنبال زندگيم........... اين فكرا پژمردم ميكنه. عصبانيم مي كنه.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

تازه وقتي تو مكالمات تلفني هم بهش ميگم عزيزم و ... ناراحت و عصباني ميشه
ميگه اين حرفهارو مي زني ناراحتم مي كني.
ماكه قرار نيست با هم باشيم
پس از اين حرفها نزن!!!!!!!!!!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستي جناب sci "ديميتر تايپ "يعني چي؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ببخشيد من بايد برم علي رغم ميل باطنيم.
ايشالا فردا ميام جواب سوالاتتونو ميدم.
فعلاً خداحافظ همه شما با تقديم احترام :72::72::72::72::72::72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط asemaneaby59

آقا متين خيلي ممنون از راهنماييتون
ببخشيد مهربوني زياده از حد از نظر يه آقا چيه؟ آخه من خودم نميدونم چجوري زياده روي ميكنم؟

---

سلام آسمان... یه سوال واقعا جوابش رو نمی دونم... آقایون هم ایروبیک می رن؟:163:

من که آقا نیستم... خیلی خندم گرفت گفتی آقا... من همون TELL ME هستم که شاید شما نشناسی... اما خانم هستم:311::46::43::72:

قصدم از تغییر نام کاربری م تعیین جنسیتم بود که کج رفت!!!:311:

عزیزم منظورم از مهربونی اینه که به هر آدمی اگه زیادی مهربونی کنی و دور و اطرافش بچرخی بعد مدتی عادت می کنه و می گه خب وظیفه شه... با خودش البته... بعد هم بصورت ناخودآگاه ازت زده می شه, این از عیب طرف نیست این تو وجود همه ی آدمهاست پس سعی کن زیادی به کسی محبت نکنی و البته از اون ور بوم هم نیفتی.:72:

چرا که نه... حتما با همسرت برو سفر... بهش بگو مگه قراره حتما با هم رابطه داشته باشیم که اینقدر نگرانی... تو سفر هم باهاش صحبت کن... اتفاقا موقعیت خیلی خوبیه و می تونید با هم اختلاط کنید... بگو فکرکردی و باهاش در میون بذار... از برنامه هات بگو براش و اینکه داری به کمک دکتر تغذیه لاغر می کنی و اینکه بگو بی میلس جنسی قابل درمانه و چیز حادی نیست.:72:

با هم از آینده صحبت کنید و برنامه ریزی کنید.:72:

این موقعیت روبخاطر غرورت یا حتی عشقت از دست نده... تا ابد که نمی تونی بگی چون همسرم ناراحت می شه نمی تونم باهاش صحبت کنم.
برای زندگیت قدم بردار... یه قدم مثبت... شرایط شما اونقدر حاد نیست که بخواید به طلاق فکر کنید...:72:

مگه هر کی سرما خورد باید بستری شه؟ گاهی خیلی از مسائل با یه درمون کوچیک درست می شن... مسئله ی شماهم حاد نیست و فقط نباید بذارید پیش بره چون اگه همینطور ادامه پیدا کنه حاد می شه.

خواهر عزيزم،‌
احساست رو درك مي كنم... واقعا حس بدي هست وقتي ادم تو اين مشكلات گرفتار مي شه... اما بايد حلش كرد و مطمئنم مشكل شما دو نفر حل مي شه!
آره هتل هم جاي بدي نيست... اين سفر هم دقيقا مي تونه خيلي موثر باشه!
براي همين حرفاست كه مي گم بشين باهاش صحبت كن:
-- بهش بگو كه قصد داري تمامي روابط رو دوباره از اول با هم شروع كنيد و تصميم هر دو شما لازمه!
-- نگران هيچ چيزي نباش... مشكل حل مي شه! دوباره مي گم اول قرار بذار بعدش با هم صحبت مي كنيم...
-- حتما بايد صحبت كنيد تا بدونيد كه داريد براي زندگيتون تلاش مي كنيد
-- فراموش كن بزرگتري و چند سال... فراموشش كن! سخته!‌اما شدنيه!
-- سوال كرده بودي ديميتر تايپ يعني چي: يعني شخصيت شما مانند مانند ديميتري، از الهه هاي باستان مي باشد.
يك زن ديميتر،‌ داراي صميميت و مهرباني زياد هست و همواره علاقه منده كه مراقب شخص ديگري باشه... بسيار آسيب پذيره و بيش از حس جنسي، آغوشي مهربان داره! متخصص در ارائه سرويسهاي مجانيه و طبيعتا از اين بابت ضربه مي خوره...نمي خوام توي دلت رو خالي كنم ولي چون در زندگي مشترك به جاي اينكه همسر شوهرانشون باشند، مادر اونها هستند،‌ و چون شوهرانشون شريك زندگيشون رو پيدا نمي كنند... يا ازشون جدا مي شوند و يا بهشون خيانت مي كنند...

دوستان عزيز و همراه سلام.

من تازه رسيدم اداره.
همسرم چند ديقه پيش تماس گرفت گفت : قراره فردا بره شهرستان و كوچكترين اشاره اي هم به حضور من نكرد يعني حتي تعارف هم نكرد كه تو هم بيا!!!!!:302:

مي دونم ميترسه تعارف كنه قبول كنم.........
حالا من چطور با اين فرصت كم مي تونم خودم رو همراهش كنم؟؟؟؟
دوست دارم اين رو هم بدونيد كه بارها و بارها از نگرانيش در مورد بازگشت من به خونه گفته و خوب بعدش هم گفته كه خدا ميدونه تنها نگراني من مسئله رابطه است. ميدونم ذهنش رو كاملا نسبت به موفقيت ارتباط مجدد با من بسته و اينطوري فكر مي كنه راه درستي رو انتخاب كرده .
حالا چيكار كنم ؟نمي خوام همراه اجباري باشم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

بچه ها جون كجاييد؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

:326::326:

خواهر عزيزم!؟
شما پستها رو مي خونيد؟
جواب شما در پست هاي قبلي نبود؟؟

آقاي sci عزيز سلام
البته كه پستها رو مي خونم
اينكه فرموديد" بهش بگو كه قصد داري تمامي روابط رو دوباره از اول با هم شروع كنيد و تصميم هر دو شما لازمه"
اتفاقا ايشون اصلا موافق شروع دوباره نيست.... عرض كردم حتي كوچكترين حرفي كه بوي وصلت بده رو پس مي زنه مثل ناراحت شدن از كلمات عزيزم و ..

حتي چند ديقه قبل تماس گرفت گفت: مامانم مي خواد دعوتت كنه بياي شهرستان.
بعد نظرمو پرسيد غير مستقيم اظهار تمايل كردم بعد با نگراني گفت:عواقبشو در نظر بگير .به خاطر 10 روز خوشي خودتو با خانوادت درگير نكن . كه بهت بگن حالا كه رفتي شهرستان برو سر زندگيت . بعد ميگه --البته من خوشحال مي شم كه تو هم همراهم باشي خدا منو بكشه اگه دروغ بگم--دوباره ادامه داد خانمها احساساتي هستن عاقلانه تصميم بگير حتي مي توني بري شهرستان خودتون اگه دلت مسافرت مي خواد .خلاصه اينكه همانطور كه گفتم خيلي نگرانه كه منم همراهش برم ..........

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

تورو خدا يكم زود به زود بهم سر بزنيد. البته مي دونم كه همه شما كار داريد.ولي خوب من خيلي چشم به راهم.


راستي براي اينكه بدونم آخرين جوابي كه بهم داده شده چيه بايد چيكار كنم؟
من مي رم "آخرين مشاهده ارسال اين تاپيك" درسته ؟

خواهرم،‌
بفرمائيد مي خوام باهات صحبت كنم... باهاش يه قراري بذاريد تا نرفته!
بعد از اون قرار و توافق تصميم بگيريد و برويد...
ترجيح با اينه كه همراهش برويد!
خانواده شما اصرار به جدايي دارند؟

نه خانواده من اصلا موافق جدايي ما نيستند .

ولي وقتي همسرم تمايلي به ادامه زندگي نداره و سخت از صحبت درباره شروع دوباره نگرانه چجوري بگم مي خوام باهات صحبت كنم؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اگر رابطمون را داراي پوسته و هسته در نظر بگيريم ،در حال حاضر سخت ترين قسمت رابطه ما آغاز كردن صحبت درباره زندگيه .يعني براي رسيدن به هسته كه ترميم رابطه جنسيه ،بايد از پوسته كه صحبت كردنه شروع كنم . صحبت درباره زندگيه دوباره بزرگترين نگراني همسرمه. چيزي كه به شدت عصبيش ميكنه. حتي باعث مي شه ازم دوري كنه.

به نظر شما بهتر نيست اگر مسافرت رفتم اصلا درباره شروع و اين چيزها حرف نزنم ولي نميدونم يه كاري كنم كه خودش در تصميم قاطعش نسبت به جدايي دچار ترديد بشه . و باز هم نمي دونم چيكار كنم مردد مي شه؟؟

شما برو مسافرت...
اگر بري مسافرت دسترسي به اينترنت داري؟
منم با شما موافقم... رابطه جنسي شما بازسازي مي شه! هيچ مشكلي هم نيست ( كمك مي كنيم بازسازي بشه)
همين كه زنگ زده به شما يعني تصميمي به جدايي بصورت قطعي در كار نيست...و اصرار به بازسازي داره!

اينترنت كه نه خونه نيست.
مگر اينكه برم كافي نت . البته نميدونم به همسرم چي بگم يااگه بگم كافي نت بگم براي چي رفتم .

عذر خواهي ميكنم من كه متوجه نشدم وقتي ايشون ميگه (شما نياي راحت تري) چطور استباط فرموديد كه اصرار به بازسازي داره؟

در طول راه در مورد چي صحبت كنيم؟
در ضمن قراره از راه شمال بره و يكي از همكاراش به اتفاق همسرش كه تازه ازدواج كردن را هم تا شمال (نميدونم كجا؟ )برسونه.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

يه مطلب ديگه "صبح كه زنگ زده بود و درباره شهرستان حرف زد و من هم تلويحآ تمايلم رو براي رفتن نشون دادم "گفت :من شايد تا 2 شب خونه نياما! دوست دارم بهم خوش بگذره. البته تو رو هم بيرون مي برم ولي دوست دارم مثل زنداداشم كه دست و پا گير برادرمه ، نباشي...........

لازم به ذكره همسرم تهران هيچ دوستي نداره . شهرستانشون جديدا با يه آقايي دوست صميمي شده كه اهل مشروبه ولي همسرم ميگه خيلي بامرامه. اون آقا تقريبا هم سن و سال همسرمه. يكبار ازدواج كرده و از خانمش جدا شده .دوباره ازدواج كرده الان يه بچه داره ولي دوباره داره از همسر دومش هم جدا مي شه.

خواهرم
توجه داشته باشيد كه انتقاد نمي كنم و صرفا مشاوره مي كنيم... باشه؟
.
..
...
شما يكسري خطاهاي رفتاري داريد... اين خطاها موجب خواهد شد كه شما به بيراهه بريد! پس بايد ابتدا اون خطاها رو بررسي كنيم!
اما قبلش چند سوال؟ چقدر وقت داريم؟ روي گوشي نمي تونيد سرويس GPRS رو فعال كنيد؟
مي گم در چه رابطه اي گفتگو كنيد...
در رابطه با سوالي كه پرسيده بوديد: ايشون اگر مي خواست رابطه اش رو با شما قطع كنه و جراتش رو داشت! خب مي كرد! ديگه زنگ زده چي بگه؟؟؟ زنگ زده ببينه اوضاع چطوره... مي گه شما نيا! برات بهتره! يعني بيا!!!
ببين مردها با زنها فرقهاي زيادي دارند... بايد اين تفاوتها رو شما بدونيد!

جناب SCIعزيز
حتي اگه انتقاد هم بكنيد من از شما اصلا ناراحت نمي شم.بلكه به خاطرش تشكر هم مي كنم كه باعث ميشيد خطاهايي كه برايم نامرئيه ولي اثراتش كاملا مرئيه بالاخره يه جايي تموم شه.
:72::72:

پس لطفاً بفرماييد خطاهاي رفتاري من چيه؟

چقدر وقت داريم؟ تا امروز ساعت 5 البته فك كنم شب هم بتونم كانكت شم.

GPRS نمي دونم چه فايده اي داره و چجوري فعال مي شه . البته فك كنم برم خدمات همراه اول بتونم فعالش كنم.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

الان رفتم سرچ كردم و فهميدم جي پي ار اس چيه ولي فك كنم گوشي من اين قابليتو نداره

سلام خانم آسمان آبی

اینجور که من متوجه شدم الان جدا از شوهرتون هستید و شوهرتون هم "نگرانه" که دوباره زندگیتونو از سر بگیره. از صحبت های شما و نقل قول هایی که از شوهرتون داشتید معلومه که ایشون تمایل دارن زندگیتونو دوباره از سر بگیرن اما فقط نگرانند و یا راحت تر بگم می ترسن.

همونجور که خودتون متوجه شدید و همسرتون هم بارها گفتن تنها ترسشون اینه که نتونن رابطه جنسی برقرار کنند، اما شما چه کارهایی می تونید انجام بدید که بتونید زندگیتونو دوباره سرو سامان بدین:


1- بالا بردن اطلاعات: اول از همه باید بدونید که رابطه جنسی برای مردان مساوی هست با تمام مردونگیشون. اگه مردی نتونه رابطه جنسی برقرار کنه احساس حقارت می کنه، احساس می کنه که مردونگیشو از دست داده و شدیداً دچار اضطراب و نگرانی می شه. (مشکلی که الان شوهرتون درگیرشه).
مردی که مشکل جنسی پیدا می کنه برای اینکه این مشکلو مخفی کنه و احساس حقارت خودشو تسکین بده کارهای متفاوتی انجام می ده:
مثلاً مشکلو گردن خانمش مینداره، میگه تو نمی تونی منو ارضا کنی، تو جذاب نیستی، تو زشتی، تو چاقی و....
و در مراحل شدیدتر سعی می کنه از رابطه جنسی فرار کنه تا ضعفش در این رابطه دیده نشه.


2- حفظ اعتماد به نفس: بنابراین شما باید بتونید وضعیت روحی و جسمی ایشون رو درک کنید و این رفتارها باعث نشه که اعتماد به نفستونو از دست بدین چون مشکل از شما نیست. همونجور که بارها همسرتون بهتون گفتن دوستتون دارن و تنها مشکلشون همین رابطه جنسی هست. من به عنوان یه مرد می دونم که داره حقیقتو می گه، شما هم باور کنید ازش.


3- به شوهرتون مردونگی بدین: به همسرتون بگید که هنوز هم فقط تو آغوش تو آروم می گیرم، تکیه گاه محکمی هستی برام، اگه از هم جدا بشیم دیگه هیچ کس نمی تونه تا این حد منو آروم کنه و حرف های دیگه که شما خانما خودتون بهتر بلدید.


4- ترس همسرتون از رابطه جنسی را از بین ببرید: این مهمترین کاری هست که می تونید انجام بدید. تا وقتی که شوهرتون تمایلی به رابطه جنسی ندارند یا توانایی این کارو ندارند شما هم تمایلی نشون ندید و صحبتشم نکنید، هر گونه صحبتی از طرف شما باعث می شه که دوباره ترس از رابطه وجود شوهرتونو فرا بگیره. در عوض وقتی شوهرتون خودش گفت که مشکل اصلیش رابطه جنسیه بهش بگید که منم خیلی تمایلی به رابطه ندارم، فقط دوست دارم پیشم باشی و منو تو بغلت بگیری. بگذارید که بدونه شما اونو حتی بدون رابطه جنسی هم می خواید و بدون رابطه جنسی هم هیچی ازش کم نمی شه. بهش بگید من چون می دیدم که تو از ربطه لذت می بری وارد رابطه جنسی با تو می شدم و اگه تو نخوای برای منم مهم نیست. این پروسه ممکنه زمانبر باشه.


5- حل مشکل: بعد از اینکه تونستین مجدداً شوهرتون رو جذب کنید می تونید با مراجعه به یه پزشک اورولوژی برای حل مشکل سردی شوهرتون اقدام کنید و در صورتی هم که مشکل مربوط به اعصاب و روحیات باشه از یک روانشناس و یا روانپزشک کمک بگیرید. نوجه کنید که تا زمانی که نتونستید شوهرتونو کامل جذب کنید صحبتی از درمان نزنید.


6- عدم فشار به همسر: تو این مدت همونجور که تا الان هم همین کارو انجام دادین خودتونو تحمیل نکنید، نذارید شوهرتون فشاری احساس کنه، فقط می تونید محبت کنید که بیشتر جذب بشه.

من واقعاً تعجب می کنم که چرا به همین زودی اسم جدایی را به کار می برید و چرا اصلاً به جدایی فکر می کنید اگر به جدایی زیاد فکر کنید کم کم احساستان را نسبت به همسرتان از دست می دهید به نظر من حتماً پیش مشاور بروید هم خودتان تنها و هم با همسرتان. سعی کنید که همسرتان را دوست داشته باشید.