آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
سلام
نسبت به رفت و آمدهای همسرم، نوع برخوردهای در جمعش؛ صمیمیت بیش از حدش با جنس مخالف (پیر؛ جوون؛ نوجوون و کودک) کلا با همه صمیمیه و من روی نوع شخصیتش حساس شدم! نمی خوام مثل قبل گیر بدم؛ نمی خوام دائم تذکر بدم؛ نمی خوام اذیت بشم و اذیتش کنم؛ چه جوری در این زمینه بی خیال باشم؟
اصلا تنها راه حل این موضوع پذیرشه!!!!!!!!!!!
من همسرم رو دوست دارم و ایشون هم همین طور!وقتی توی خونه هستیم؛ سرشار از عشق و محبت هستیم؛ کلی ابراز احساسات کلامی و فیزیکی داریم! کلی با هم راحتیم! در کنار هم آرامش داریم! البته به غیر از اون یه باری که بعد از فوت پدرش توی این چهار ماه رابطه مون طوفانی شد!
همیشه، تا وقتی توی خونه با هم هستیم، هیچ احساس بدی ندارم! اما کافیه وارد جمعی بشیم؛ یا جمعی باشه که خانوم های فامیل و آشنا هم باشن! ناراحتم! می ترسم! می ترسم نکنه الان دوباره همسرم بخواد با همشون گرم بگیره و بگو؛ بخند داشته باشه!
البته، ایشون اصلا آدم هیز یا چشم ناپاک نیستند، فقط زیادی راحته! هیچ برنامه ی تفریحی هم نداره، تنها تفریحش رفت و آمد خونه ی فامیل هاست که اون هم باعث شده بیش از حد خودش رو نشون بده!
یعنی یه جورایی بعضی موقع ها فکر می کنم دیگه اصلا اون هیبت و مردونگی که باید برام جذاب باشه رو نداره! زیادی شوخی میکنه و همه ی زنها و دخترهای فامیل مثل خواهر براش می مون!
این مشکل رو یکبار برای همیشه باید حلش کنم و ببوسمش بذارمش کنار! چون زیادی به تحصیلات اهمیت میدم؛ همش فکر میکنم اگه یه آدم تحصیل کرده بود؛ بهتر میدونست که نباید جلوی خانومش اینقدر راحت با دیگران برخورد کنه!
شوخ طبعیش رو همه دوست دارن! خودم هم دوست دارم! اما چرا باید دوست داشته باشه که توی جمع خانوم ها باشه! دوست داشته باشه براشون خاطره و جوک تعریف کنه که همه هم باهاش راحت باشن! لطفا پرحرفیم رو ببخشید و کمکم کنید!:72:
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
عزیزم سلام
حس میکنم زیادی حساسی که خصلت تقریبا همه خانوماست
نگران نباش تو که میدونی شوهرت این ظوریه سعی کن همراهیش کنی نزار تنها تو جمعای زنونه بمونه باهاش باش و ضمنا یه وقتی اگه یه کار میکنه که به قول خودت جذبه مردونه داره ساده نگذر خیلی ذوق کن و بگو که بهش افتخار کردی به خاطر همین کارش
اونقدری که فکر میکنی همسرت باید عوض شه خودتم نیاز به تغییر داری
شاد باشی
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
سلام دوست عزيز. من هم دقيقاً مشكل شما رو داشتم وهنوز هم تا حدودي دارم. اين مسأله ربطي به تحصيلات نداره چون همسرمن تحصيل كرده هست. من هميشه از اينكه اينقدر با خانمهاي همكار وهمكلاسيش گرم ميگيره و خيلي راحته حرص مي خوردم. بهش مي گفتم چرا هميشه بايد دوروبرت زن باشه مگه تو همكارمرد نداري كه مسائل ومشكلات وحرفهات رو با اونا بزني. نسبت به تماس همكارهاي خانمش خيلي حساس بودم اونم ظاهراً مي گفت تقصيرمن نيست وقتي اونا كاري دارن و زنگ مي زنن منكه نمي تونم جواب ندم و ازاين جور حرفا. درنهايت عذرخواهي مي كرد وقول مي داد كه رعايت بكنه. ولي ازدست من ناراحت ميشدو به من مي گفت يعني تو فكرمي كني من حريم خصوصي ندارم وهرزني بخواد مي تونه وارد زندگي من بشه. خلاصه من مقصر نهايي شناخته مي شدم. اون هم دفعات بعد ودرموقعيت هاي مشابه باز كارخودش رو مي كرد وانگارنه انگار كه من بهش گفتم روي اين موضوع حساسم. ديدم قصد لجبازي با من نداره اين آدم ماهيتش اينه و من هم به خاطر همين اخلاقش جذبش شدم پس تلاش من براي تغيير همسرم بي فايدس وبايد خودم رو تغيير بدم. باخودم گفتم چرا فكر مي كنم كار اون اشتباهه شايد من مشكل دارم ونمي تونم راحت به ديگران اعتمادكنم شروع كردم به خودم مجوز دادن و افكار مثبت رو جايگزين افكار منفي كردم. چون به همسرم اعتماد داشتم ومورد مشكوكي ازش نديده بودم دست از كنترل اون برداشتم و تعيين حريم شخصي اش رو به عهده خودش گذاشتم.
البته همسر من دنبال تأييد ديگران هست و هميشه تلاش مي كنه ديگران رو ازخودش راضي وخشنود نگه داره كه اين موضوع هم روي اين رفتارهاش بي تأثيرنيست.
خيلي دوست دارم كارشناسان ومشاوران تالار علت رفتار اينچنين مرداني رو بگن و اينكه اين موضوع مي تونه توي زندگي ورابطه ام با همسرم مشكل ساز بشه يا نه طبيعي هست و من غيرطبيعي هستم:D
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
با سلام و احترام
شما باید وسواس های فکری و حساسیت های فردی خود را اصلاح کنید.
خودتان دقت کنید تا حالا چندین بار به موضوع فوق اشاره کردم. اما شما باز این سئوال را مجددا تکرار می کنید منتظر چه جوابی هستید؟
معجزه ای در کار نیست!
باید خودتان را تغییر دهید.
سعه صدر، تحمل بالاتر، بی خیالتر، پذیرش بیشتر، انتقاد کمتر، توصیه کمتر، کنترلگری کمتر و .....
=============
پاورقی:
این پاسخ برای عموم مراجعان که مشکل شبیه به ایشون را دارند شاید مناسب نبشد، و صرفا با توجه به مشاوره های قبلی با این مراجع در مورد ایشان بیشتر صدق می کند.
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
"نگران نباش تو که میدونی شوهرت این ظوریه سعی کن همراهیش کنی نزار تنها تو جمعای زنونه بمونه باهاش باش "
lilio عزیزم؛ من اصلا دوست ندارم که همیشه باشم که ایشون کاری که من دوست ندارم رو انجام بده؛ من دوست دارم وقتی که نیستم هم ایشون جوری رفتار کنه که حاکی از احترام به من باشه! بنابراین باید به راه حل های دیگه فکر کنم.
"چون به همسرم اعتماد داشتم ومورد مشكوكي ازش نديده بودم دست از كنترل اون برداشتم و تعيين حريم شخصي اش رو به عهده خودش گذاشتم. " پارمیدای عزیز؛ دقیقا همینه! من به ایشون اعتماد کامل دارم؛ اصلا هیچ وقت نبوده که هیز باشه یا منظوری داشته باشه؛ بنابراین باید بیشتر روی جمله ی شما فکر کنم؛ تعیین حریم شخصیش به عهده ی خودش!
"شما باید وسواس های فکری و حساسیت های فردی خود را اصلاح کنید" مدیر همدردی عزیز و محترم؛ از اینکه در تاپیکم شرکت کردید و نظر دادید بی نهایت ممنونم! اما در خصوص جمله ی بالا؛ یعنی شما فکر می کنید این انتظار که من از همسرم دارم که مراوداتش رو در جمع های زنونه؛ کمتر کنه، جزو حساسیتهای فردیه منه؟
بچه ها! چرا من فکر می کنم که رعایت این موضوع و مراوده ی کمتر با خانوم ها؛ یه جور احترام و ارزش برای منه؟ چرا؟ چرا فکر میکنم سرسنگین بودن همسرم و رفتارهای در جمعش به من و شخصیت من برمیگرده؟
بی خیالی همراه میشه با پذیرش و پذیرش یعنی تغییر باورهای ذهنی من!
چه جوری میتونم باورهای ذهنیم و چارچوب های ذهنیم رو تغییر بدم؟:72:
"انتقاد کمتر، توصیه کمتر، کنترلگری کمتر "
دارم تمام سعیم رو انجام میدم؛ تقریبا میشه گفت که دو هفته ای میشه که تصمیم گرفتم وقتی از یه جمعی بیرون می آییم، دیگه هیچ حرفی راجع به اون جمع و اتفاقاتی که درون اون افتاده نزنیم! یعنی من دیگه به هیچ وجه در مورد رفتارهایی که همسرم توی اون جمع زده؛ هیچ حرفی نمی زنم؛ البته خیلی خیلی سخته! بعضی موقع ها کم میارم و ناخودآگاه وقتی میبینه که من ناراحت هستم؛ ازم می پرسه من کار اشتباهی انجام دادم که ناراحت شدی؟
اما من میخوام این دفعه به صورت ریشه ای همه چیز حل بشه! لطفا در مورد این دو تا جمله کمکم کنید!
"بی خیالی همراه میشه با پذیرش و پذیرش یعنی تغییر باورهای ذهنی من!
چه جوری میتونم باورهای ذهنیم و چارچوب های ذهنیم رو تغییر بدم؟"[/color][color=#9400D3]
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
تا حالا ازش خیلی دوستانه خواستی به خاطره تو زیاد قاطی زنا نشه؟
بهش بگو که کاملا اعتماد داری ولی این رفتارش ناراحتت می کنه .تو یه نامه بنویس تا بفهمه قصد دعوا نداری.تو نامه بنویس اگه می تونی به خاطره من رعایت کن
(شوهره من بر عکس شوهره شماست و حتی به زور به زنا سلام می ده منم دوست دارم کمی عوض شه اما یه بار گفت دوست داری باهاشون بگم بخندم دیدم تحمل این رفتارش راحتتره دیگه چیزی نگفتم)
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
دل عزيز
پذيرش ابدا معناي بي خيالي و سيب زميني شدن نمي دهد . اما به اين معني هم نيست كه شما از جايگاه كنترل گرايي بخواهي افسار فكر - احساس - عملكرد يك انسان ديگر را به دست بگيري كه يك امر محال است و.....
پذيرش يعني چشم خود را به روي واقعيتهاي زندگي باز كنيم . شما اين مرد را روز اول همينگونه ديده بوديد و همين مرد همين ميزان شوخي و بگو بخندي را داشته و...........حالا امروز تصميم گرفته اي كه امروز او را كنترل كني ! محدودش كني و.....! مي بيني اين امكان فعل محال است حال تصميم داري خودت را تغيير بدهي ( كه خيلي هم عالي است ) اما يادت باشه براي تغيير كردن و در نتيجه يك در صد ناچيز تغيير ديدن بايد مفاهيم كلمات را درست درك كنيم .
پذيرش يعني اينكه تو به اين باور برسي كه همسرت را همينگونه انتخاب كرده اي و در مورد ازدواج با او تصميم به ازدواج گرفته اي ولي امروز چه چيزي باعث مي شود كه از بذله گويي و اجتماعي بودن او ناراحت شوي ؟!
و نكته ي ديگر اينكه وقتي بحث تغيير به ميان مياد نياز هست كه به شكل هماهنگ عادت هاي فكري - عملي - احساسي خود را تغيير دهيم . تغيير از يك نقطه آغاز مي شود اما همه ي جوانب وجودي ما را تحت پوشش قرار مي دهد .
دليل ناراحتي و عدم رضايت در درون توست . يادت باشد هيچ كس قادر نيست كه ما را ناراحت كند مگر به اجازه ي خودمان .
حال علت ناراحتي و آرزوي تغيير دادن و....!
ببين از جايگاه ترس بر روي همسرت تمركز مي كني يا از جايگاه حسادت . ببين اگر او نزد ديگران عزيز و مطلوب باشد چه ترسي در تو بيدار مي شود و باز ببين اين ترس واقعي است و يا ترس غير واقعي .
و اما باورهاي ذهني
ابتدا بنشين و با خودت فكر كن
چه كسي گفته كه باورهاي ذهني تو درست است و باورهاي ذهني ديگران غلط ؟ اين درست و غلط را از كجا آورده اي ؟ خودت درست و غلطش را تعريف كرده اي و يا يكي ديگر برايت تعريف كرده ( يكي ديگر منظورم اجتماع - خانواده - دوست و....است ) و باز بنشين و فكر كن كه چرا دلت مي خواهد كه باورهاي ذهني خودت را كه هيچ گارانتي بر درست و نادرستي آن وجود ندارد ، به ديگران منتقل كني و آنها را وارد چارچوبهاي از پيش تعيين شده ي خودت بياري وقتي هيچ مشخص نيست كه اين درست و غلطها و .....از كجا آمده اند و تجربه ي خودت هستند و يا ديگران و يا .................
و خلاصه اينكه ريشه ي كنترلگري ات را پيدا كن . ببين از جايگاه كدام كمبود و ترس اقدام به كنترلگري مي كني ( ضمن اينكه اين حرفها معناي درست و غلط بودن چهارچوبهاي ذهني تو و يا همسرت نيست ، بلكه فقط براي اين است كه به فكر واداشته بشوي و ......)
و باز اينكه
ديدگاهت را از ازدواج بنويس . يك ازدواج اهداف شخصي و اهداف جمعي دارد . اهداف شخصي خودت را شناسايي كن ( اهداف شخصي به معناي آرزوهاي شخصي تو در مورد همسرت و تغيير در او نيست ) و يك سري اهداف جمعي و گروهي هم دارد كه آنها را هم بنويس و بررسي كن . كاملا خارج از فضاي رويا پردازي و به شكل واقعي و به دور از فضاي قياس و قضاوت و ..........
ارزش هايي كه با اين ازدواج حاصل شده را به روي كاغذ بياور مثل ارزش معنا - امنيت عاطفي - امنيت خانوادگي و.....ببين اگر در هر امنيتي دچار مشكل ( فكري - احساسي - عاطفي ) هستي از جايگاه كدام ترس است و چرا و ....و در نهايت برايش راه حل پيدا كن .
در پايان حس رضايت و عدم رضايت و خوشحالي و ناراحتي همه در وجود خود توست بيرون تو خبري نيست . خودت را واكاوي كن و توصيه ديگر اينكه بيشتر كتاب بخوان و روي آگاهي - توانايي - مهارتهاي خودت كار كن و ياد بگير كه وجود مستقلي داشته باشي در عين حال كه در ميان جمع زندگي مي كني و............به تفاوتها و ويژگي هاي شخصيتي افراد حتي اگر عنوان شوهر را يدك بكشد احترام بگذار .
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
آنی عزیزم و همه ی دوستان خوبم؛ به تاپیکم سر بزنید و کمکم کنید که مشکلم رو ریشه ای حل کنم؛ آنی جان! تمام آنچه را که از خوندن پاسخت و فکر کردن به تک تک کلماتش برداشت کردم رو برات می نویسم. دوست دارم که قدم به قدم به نتایج خوبی برسیم.:46:
پذيرش ابدا معناي بي خيالي و سيب زميني شدن نمي دهد . اما به اين معني هم نيست كه شما از جايگاه كنترل گرايي بخواهي افسار فكر - احساس - عملكرد يك انسان ديگر را به دست بگيري كه يك امر محال است و.....[color]
دارم از جایگاه کنترل گری به زندگیم آسیب میزنم و این رو دیشب همسرم بهم گفت که دیگه نمی تونم گیر دادن هات رو تحمل کنم؛ خسته شدم! و این صحبت شما درسته که من نمی تونم افسار فکر -احساس- و عملکرد یک انسان دیگه رو به دست بگیرم؛ من همچین حقی ندارم!
"پذيرش يعني چشم خود را به روي واقعيتهاي زندگي باز كنيم ."
مسئولیت انتخابم رو بپذیرم. من این مرد رو؛ مردی که راحته، اهل بگو، بخند با هر آدمی هست رو بدون هیچ گونه اجباری انتخاب کرده ام!
"شما اين مرد را روز اول همينگونه ديده بوديد و همين مرد همين ميزان شوخي و بگو بخندي را داشته و..........."
ما روز اول خواستگاری در مدت یک ساعت صحبت، کلی خندیدیم. پس این مرد، همون مردیه که من روز اول با اون احساس راحتی کردم؛ بدون هیچ فکری! همه باهاش راحت اند، پس همه می تونن خیلی راحت بهش نزدیک بشن! پس من می ترسم که عشق و احساس این مرد رو از من بگیرن! (من نباید کنترلش کنم؟ من نباید محدودش کنم؟ آیا این ترس من واقعیه؟ آیا راحتی همسر من با دیگران نشانه ی اینه که می خواد با همه صمیمی بشه بدون هیچ مرزی؟؟
همسر من یه مردٍ 28 ساله ست که تمام اطرافیان، دوستان، آشنایان، و دیگران از نظر اون مثل خواهر می مونن!
همسر من به همون میزانی که با من راحته، با همه راحته! پس فرق من با دیگران چیه؟
می خوام به عمق افکارم پی ببرید!
"پذيرش يعني اينكه تو به اين باور برسي كه همسرت را همينگونه انتخاب كرده اي و در مورد ازدواج با او تصميم به ازدواج گرفته اي ولي امروز چه چيزي باعث مي شود كه از بذله گويي و اجتماعي بودن او ناراحت شوي ؟! "
1. حس مالکیت؛ اینکه تمام احساس، خنده، محبت و عشق او برای منه! نه هیچ کس دیگه ای! این احساس باعث میشه که محدودش کنم!
2. حس تایید و تشویق دیگران بابت انتخابم!
حرف های دیگران، اینکه دیگران تحسینم کنند که من چه انتخاب خوب و درستی داشتم! در واقع تایید مطالبی که از نظر من درست هستند! تایید آن افکاری که در ذهن من جا افتاده که درسته!
و نكته ي ديگر اينكه وقتي بحث تغيير به ميان مياد نياز هست كه به شكل هماهنگ عادت هاي فكري - عملي - احساسي خود را تغيير دهيم
می خوام درک کنید که چه اتفاقی اون لحظه در وجود من می افته!
عادت های فکری (فکر می کنم الان دیگران میگن؛ چقدر این مرد سبکه! فکر می کنم من مردی رو انتخاب کردم که همه ی احساسش برای دیگرانه! اون مردی نیست که بشه بهش اعتماد کرد! اون از بی عقلی و بی فکری این قدر حرف میزنه! فکر میکنه با پرحرفی میتونه جلب توجه بکنه!
اون یه مرد کادو شده و دست نخورده نیست! همه می تونن روش تسلط داشته باشن و دستخوش تغییرش کنن! چقدر رفتارهاش بچه گانه ست! اون با گفتن تمام افکارش داره تاییده کاذب میگیره!
اصلا هیچی نداره که من کشفش کنم! همه ی زیر و بم اخلاقش و شخصیتش رو می دونم!):302:
عادت های عملی (اخم می کنم؛ لبخند ملیح میزنم؛ سکوت می کنم و میرم تو هم، چیزی نمی گم و فقط گوش می کنم، با ناراحتی نگاهش می کنم، باهاش حرف نمی زنم، وقتی برگشتیم هیچ حسی از نظر جنسی و جسمی نسبت بهش ندارم! وقتی بغلم میکنه، نمی تونم به عنوان یه همسر بپذیرمش!)
احساسی ( حس می کنم برای من نیست؟ حس می کنم برای همه ست؟ حس می کنم مثل یه دوست میمونه برام که فوقش نمی تونم تحمل کنم و از هم جدا میشیم؟)
"تغيير از يك نقطه آغاز مي شود اما همه ي جوانب وجودي ما را تحت پوشش قرار مي دهد . "
باید از افکارم شروع کنم!:72:
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
"دليل ناراحتي و عدم رضايت در درون توست . يادت باشد هيچ كس قادر نيست كه ما را ناراحت كند مگر به اجازه ي خودمان .
حال علت ناراحتي و آرزوي تغيير دادن و....!"
من دوست دارم همیشه نمره ای عالی نبود، خیلی خوب باشه! در انتخاب همسر هم فکر می کنم باید سطح خودم و همسرم و زندگیم رو به اون جا برسونم، یه حس غرور که همه چیز خوبه!
تایید انتخابم؛ یعنی میخوام بگم که
تمام سرزنش ها و گفته هاتون اشتباه بود؛ می بینید که همسر من چقدر خوبه! موفقه و قابل پذیرشه! من تونستم ثابت کنم که سطح من و همسرم یکیه! (آخه! من از اولش خیلی سرزنش شدم از طرف خانواده ام به خاطر انتخاب همسرم؛ بخاطر تحصیلات و همین طور سطح فرهنگ شخصی خودم و همسرم!)
ببين از جايگاه ترس بر روي همسرت تمركز مي كني يا از جايگاه حسادت . ببين اگر او نزد ديگران عزيز و مطلوب باشد چه ترسي در تو بيدار مي شود و باز ببين اين ترس واقعي است و يا ترس غير واقعي .
من فکر می کنم جایگاه ترس نیست؛ اما در مورد جایگاه حسادت برام توضیح بده که یعنی چی؟
[color=#000000]چه كسي گفته كه باورهاي ذهني تو درست است و باورهاي ذهني ديگران غلط ؟ اين درست و غلط را از كجا آورده اي ؟ خودت درست و غلطش را تعريف كرده اي و يا يكي ديگر برايت تعريف كرده ( يكي ديگر منظورم اجتماع - خانواده - دوست و....است )
یه تلقین، شاید هم اون چیزهایی که من در احادیث و شرع مون دیدم! (حس مردونگی و جذبه داشتن، اون هیبتی که از یه مرد میشه سراغ داشت، به نقل از یه حدیث از امام علی (ع) که شوخی زیاد هیبت یه مرد را از بین می برد.) و حس احترام با رفتارهای کوچیک در جمع!
من اصلا اعتقادی به اینکه باورهای ذهنی دیگران غلطه ندارم! من میگم و اصرار دارم بر درست بودن باورهای ذهنی خودم!
این سرسنگین بودن و متین بودن، سکوت بیشتر، و پذیرش بیشتر، عاقل تر شدن با این رفتارها همه ی اون تلقین جامعه ست، اون چیزی که از کودکی به من گفتن! دیگران برام تعریف کرده اند! توی احادیث با توجه به درست بودن تمام گفته های اسلام؛ به این باور رسیدم که شوخی زیاد از هیبت یه مرد میکاهد!
:72::72::72::72::72:
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
دل يكبار خيلي دقيق پست هاي خودت را بخوان و دقت كن جواب سئوالهاي خودت را در بخش هاي مختلف پستهاي قبل داده اي . پس وقتي خودت مي داني دوباره گويي من اتلاف وقت است .
براي نمونه چند قسمت را برايت مي گذارم تا خودت روي پست ها و حرفهايت دقت كني
ببين از جايگاه ترس بر روي همسرت تمركز مي كني يا از جايگاه حسادت . ببين اگر او نزد ديگران عزيز و مطلوب باشد چه ترسي در تو بيدار مي شود و باز ببين اين ترس واقعي است و يا ترس غير واقعي .
من فکر می کنم جایگاه ترس نیست؛اما در مورد جایگاه حسادت برام توضیح بده که یعنی چی؟
عادت های فکری (فکر می کنم الان دیگران میگن؛ چقدر این مرد سبکه! ( ترس از حرف مردم و قضاوت ) فکر می کنم من مردی رو انتخاب کردم که همه ی احساسش برای دیگرانه! اون مردی نیست که بشه بهش اعتماد کرد! اون از بی عقلی و بی فکری این قدر حرف میزنه!فکر میکنه با پرحرفی میتونه جلب توجه بکنه! ( كلا قضاوت و بي اعتمادي ومن خوب - او بد و ...)
از اين دست سوال و پرسش ها در هر پست فراوان داري نازنين . خودت دقت كن .وقتي مشكلات ديدگاهي خودت را ريشه يابي كني راهكار يابي هم طبيعتا آسان خواهد شد .
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
"فكر كن كه چرا دلت مي خواهد كه باورهاي ذهني خودت را كه هيچ گارانتي بر درست و نادرستي آن وجود ندارد ، به ديگران منتقل كني و آنها را وارد چارچوبهاي از پيش تعيين شده ي خودت بياري"
شاید برای اینکه اون باور ذهنی رو باور کردم. و به دنبال گزینه هایی رفتم که اون باور رو تایید کردند و اون گزینه ها رو پررنگ کردم و الگو قرار دادم و به اساس درستی یا نادرستی اصل مطلب فکر نکردم و تقویتش کردم.
آیا تمام آن چیزی که بهم رسیده از جامعه، دوست و خانواده غلط بوده؟
ديدگاهت را از ازدواج بنويس .[color=#000000]
من فکر می کنم ازدواج یه رابطه دوطرفه ست که دو تا انسان، مثل دو تا دوست به همدیگه کمک میکنند که رشد کنند! این رشد میتونه جنبه ی مادی و معنوی داشته باشه! دو تا انسان که دست به دست هم میدن که با هم برن بالاتر! همدیگر رو تقویت میکنند که با احساس آرامش و امنیت و عشقی که بهم میدن باعث رشد هم میشن!
يك ازدواج اهداف شخصي و اهداف جمعي دارد . اهداف شخصي خودت را شناسايي كن
[color=#0000CD]اهداف شخصی من از ازدواج
1. برای اینکه منبع مالی داشته باشم که ساپورتم کنه!
2. نیازه به محبت کردن و محبت دیدنم رو برطرف کنه!
3. یه امنیت روانی برام فراهم بشه!
4. تجربه ی عاشق شدن و عاشق بودن رو داشته باشم!
5. و اینکه دنیا رو از دریچه ی نگاه یه جوون دیگه هم ببینم برای به دست آوردن تجربه های تازه تر!
و البته مسئله ی رابطه ی فیزیکی با کسی که شرعا همسرم هست!
نمی دونم یه ازدواج میتونه چه اهداف جمعی رو در بر داشته باشه؟! اما من احساس می کنم اینها میتونه نمونه ای از اهداف جمعی ازدواج باشه!
شاید مثل به ثمر رسیدن دو تا گل باشه!
احساس خوشبختی که میتونی داشته باشی و انتقالش بدی!
و کم کردن مسئولیت های فردیت از دوش خانواده و پذیرفتن مسئولیت اعمال و کارهای خودت!:43:
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
:72::72::72::72::72:[align=center]
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
"ارزش هايي كه با اين ازدواج حاصل شده را به روي كاغذ بياور مثل ارزش معنا - امنيت عاطفي - امنيت خانوادگي و.....ببين اگر در هر امنيتي دچار مشكل ( فكري - احساسي - عاطفي ) هستي از جايگاه كدام ترس است و چرا و ....و در نهايت برايش راه حل پيدا كن . "
[color=#0000CD]مهم ترین چیز و یا شاید بزرگترین موردی که در جواب این سوال میتونم بگم، امنیت عاطفی هست که به دستش آوردم و باعث شده هیچ وقت به چیز دیگه ای فکر نکنم! و البته شاید بیشترین ترسم هم از همین ناحیه باشه که بزرگترین ضربه رو به خودم و همسرم میزنم!
من یه امنیت عاطفی قوی به دست آوردم که نمی خوام از دستش بدم! ترس از دست دادن این امنیت!
چرا می ترسم؟ برای اینکه توی دوران کودکیم هیچ وقت این امنیت رو نداشتم و توی دوران نوجوانی و جوونیم نخواستم که از راه های دیگه ای به دستش بیارم! بنابراین نمی خوام حالا که دارمش از دستش بدم!
خدایا! شکرت! آنی جان! من بالاخره فهمیدم که چه اتفاقی داره توی فکر و ذهنم میافته!
ممنونمممممممممممممممممممم مممممممممممممممم ازت آنیِِِِِِِِِییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی ی!:311::46:
دوستت دارمممممممممممممممممممممم ممممممم آنی!:46::227:
حالا! باید براش دنبال راه حل باشم!
خواهش می کنم در مورد پیدا کردن راه حل کمکم کن!
اما منظورت از ارزش معنا رو متوجه نمی شم! میخوام برام توضیح بدی، لطفا؟
[color=#0000CD]ترس از حرف مردم و مورد قضاوت اشتباه قرار گرفتن هم دومین ترسی هست که همیشه دارم؛ اینکه الان دیگران چه قضاوتی در مورد من و انتخابم و خانواده ای که تشکیل داده ام؛ دارند؟
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
خوشحالم كه داري رو به جلو ميري و اميدوارم راه حلهاي مناسب را پيدا كني و در پذيرش افت و خيزهاي جريانات احساسي و فكري و ...خود و همسرت باشي .
ارزش معنا : روزي كه همسرت را انتخاب مي كردي او را فردي شوخ طبع - اجتماعي - جذاب - باايمان و.........( معيارهاي انتخابي دروني و بيروني ) ديدي و حس كردي كه چقدر او را دوست داري و .......و تك تك اين كلمات برايت معنايي داشت و حس و حالي را در تو بيدار مي كرد و انرژي به وجود مي اورد و ....
كل مجموعه ي اين اتفاقات براي تو يك ارزشي را معنا كرد كه محصولش شد دوست داشتن همسرت - تصمصيم گرفتن در مورد او و خودت و زندگي ات و انتخاب او در جايگاه مرد زندگي و شانه به شانه ات و........با او حس كردي كه امنيت عاطفي ات در سيستم خانوادگي ( جديد ) تامين مي شود و در نتيجه حضور او و زير سايه ي ارزشهاي مختلف ( شغلي - اجتماعي - خانوادگي - مالي - جنسي و.....) ارزش معنايت رشد بيشتري پيدا كرد و .............
و چه مي شود كه امروز از جايگاهي ناشناخته خودت و زندگي ات دچار بحران مي شويد و بحران را تجربه مي كنيد ؟!
يادت باشه كه در اين دنيا هيچ چيز ثبات ندارد حتي احساسات انسان و نوسانات و افت و خيزهاي رابطه و مسائل و مشكلات و بحران ها از عواملي هستند كه نمودار امنيت هاي ما را دچار افت و خيزهاي بسيار مي كنند كه در اين مرحله بحث مهارتي و كنترل راهگشا است تا در بازي زندگي با چشم انداز برنده - برنده افت و خيزها را تحت كنترل بگيريم و بر بحران غلبه كنيم و وارد دنياي ترس ها نشويم .
ريشه عدم امنيت عاطفي تو را در بحران ها درك مي كنم و حال كه اين امنيت در رابطه با همسرت به دست آمده ترس از دست دادن وترس از قضاوت مردم و ....در بحرانها تو را به وادي ترس ها مي كشاند و.....
اولين گام همين آگاهي است كه خودت را بشناسي و بداني كه نقطه ي آسيب پذيريت در بحران هاي زندگي كجاست و فراموش نكردن اين نقطه ي آسيب پذير و كار كردن روي آنهاو رسيدن به باور هاي لازم .
و باز يادت باشه كه مردم مي توانند و اختيار افكار و احساسات و اعمال خود را دارند .تو نبايد وجودت وابسته به آنها باشد و بايد بيش از اينها قوي بود كه حرف و نگاه مردم ترا به وادي ترس هايم بكشاند و.....
مردم يا تو را تائيد مي كنند كه تائيد آنها به چه درد تو مي خورد يا تكذيب مي كنند كه تكذيب آنها چه گره اي از مشكل تو حل مي كند ؟!!!
خودت باش -به همسرت اجازه بده خودش باشد . آنچه جز و باورهاي توست را رعايت كن و سعي كن كه گام هايت در راه باورهايت ( حال يا با نام خدا و پيغمبر - يا با نام رعايت اخلاقيت و انسانيت يا .....) باشد بقيه اش هم كه مي شود نگاه تائيد طلبانه و مهرطلبانه و ....كه سر جمع دو زار نمي ارزد اما خودت بايد به اين باور برسي كه بايد چگونه و براي خودت و خوشحالي خودت با حفظ تعهدات و مسئوليتها و ....زندگي كني و خوشحالي بكاري و درو كني و سهم اين خوشحالي را با همسرت شريك شوي و ......
به عبارتي بقيه اش( حرف مردم ) كشك است دختر جان .اجازه بده مردم كشك خودشان را بسابند :311:
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
خانم دل عزیز
هر چه بیشتر حساس باشی همسرت بیشتر اون کاری که دوست نداری انجام دهد را انجام خواهد داد
تا کم کم حساسیت شما را کاهش دهد
خودتون میگید که چشم ناپاک نیست و منظوری نداره و روابطتون هم خوبه
پس سخت نگیرید
امضای طاهره را خوانده اید؟
نه از آغاز چنین رسمی بود
و نه فرجام چنین خواهد شد
که کسی جز تو
تو را دریابد ..
هیچکس را حتا اگر واقعا خطاکار هم باشد (که البته همسر شما منظوری ندارد و خطایی نکرده)و بر خلاف میل شما رفتار کند با تزریق عقاید خودتان به ایشان نمیتوانید تغییر دهید
با زور و کنترل و اجبار و حساسیت نشان دادن باعث میل و رغبت بیشتر ایشون خواهید شد چه بسا ممکن است با زیاده از حد منع کردنشون نه تنها از بگو بخندیشون و شوخ طبعیشون در جمع بلکه سر هر مساله دیگری
باعث شوید اگر تا قبل بدون منظور عمل میکردند خدایی ناکرده افکاردیگری هم به ذهنشون خطور بکند و آن موقع هست که زندگی به کامتان نلخ خواهد شد
و دیگر نخواهید توانست کاری انجام دهید
پس با گیر ندادن و ساده گذشتن از موضوع و راحت برخورد کردن و همراهی با همسرتان بگذارید در حد همین شوخ طبعی بدون منظور باقی بماند.
تجربه شخصی من هست و با خیلی از خانمهای دیگر که به همسرشون حساس بوده و گیر داده اند برخورد داشتم
در نهایت همه پشیمان شده و به همین نتیجه رسیده ایم که حساسیت روی همسرانشون چه همسر مورد و منظور داشته باشد و چه نداشته باشد در نهایت نتیجه ای عکس میدهد
به خصوص اگر هر روز بخواهیم ایشان را موعظه کنیم
و یا شماتتش کنیم که چرا کاری بر خلاف ارزشها و عقاید ما انجام داده اند
مسلما خود ما هم همیشه به دل همسرمون راه نمیاییم و لغزشهایی داریم و گاه ممکن است کاری بر خلاف عقاید ایشون انجام دهیم
پس راحت از کنار مساله بگذرید و خوش باشید:310:
چون اکثر خانمهایی که به همسرشون زیادی حساس هستند فقط خودشون را خسته و ناراحت میکنند و باعث بروز پیری زودرس و ناراحتی های دیگر در خود میشوند
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
آنی جان! چند وقتی هست که توی تمام لحظاتی که در جمع هستیم؛ این جمله رو در ذهنم مرور میکنم که " همسرم شخصیت مستقلی داره؛ و اعمال و رفتارهای اون به من مربوط نمیشه و من حق ندارم که او رو محدودش کنم!" بنابراین آروم میشم و دیگه هیچ فکر اضافه ای به ذهنم خطور نمیکنه و همه چیز در لحظه حل میشه!
از این بابت خوشحالم!
اما؛ اما ذهنیتم نسبت به راحتی بیش از حدش با جنس مخالف حل نشده! هنوز نمی تونم بپذیرم که همسرم میتونه خیلی راحت تر از این حرفها با همه ی خانوم ها راحت بشه؛ و البته یک بار قبلا در پاسخ مخالفتم شنیده بودم که گفت: خواهش می کنم کاری نکن که فکر کنم؛ چه خبره!!! حتما چیزی هست که تو اینقدر حساسی!
و من نمی خوام واقعا با دستهای خودم همسرم رو به این سمت هل بدم؛ بنابراین در این مورد هم راهنماییم کنید!
آنی عزیزم؛ در مورد ارزش معنا واقعا زیبا نوشته بودی! بهش فکر کردم؛ اما من هیچ وقت موقع انتخاب همسرم؛ شناختی از ایشون به دست نیاوردم؛ راستش نه راهش رو بلد بودم و نه فرصتی داشتم که بخوام به این شناخت دست پیدا کنم و همه چیز در دو هفته شکل گرفت؛ دو هفته ای که من فقط چند ساعت در اون با همسرم صحبت کردم، و من هیچ وقت به اون چیزهایی که الان دست پیدا کردم و شناختی که الان نسبت به خودم و همسرم دارم، اون موقع نداشتم!
و راستش من با یه احساس سردرگمی همسر ایشون شدم!
البته ناشکر نیستم و با همه ی این اتفاقات، همسرم رو بسیار دوست دارم و دیروز بود که خدا را شکر کردم بخاطر داشتن همچین مردی که تمام احساس، و وجود و قلبش فقط برای خانواده اش می تپه!:46:
امروز اومدم بگم که مطالعه " کتاب از حال بد به حال خوب" دکتر رابینز رو شروع کردم به توصیه ی فرشته ی مهربان عزیز، و دارم روی خودم کار میکنم و آروم آروم دارم وارد مرحله ی پذیرش میشم!
من دیگه حق ندارم که همسرم رو اذیت کنم، بابت اون چیزی که هست و ارزشمند هم هست!:43:
آنی عزیزم در مورد پیدا کردن راه حل ها برای غلبه بر ترس هایم به کمکت احتیاج دارم!
این دسته ی گل رو هم با همه ی وجودم به خاطر زحمت هایی که برام آگاه کردنم کشیدی، تقدیمت میکنم و ازت ممنونم×
http://www.hamdardi.net/imgup/3122/1...94ce50b68c.jpg
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
سلام نازنينم
به جهت توجه و دقت و انگيزه هاي فوق العاده ات براي رسيدن به حال خوب بهت تبريك مي گم
در مورد ارزش معنا
اگر بدون ارزش معنا انتخاب كردي و تصميم گرفتي و....( كه كاملا درك مي كنم چرا ) امروز تو به ارزش معنا دست يافته اي . پس همين حس و حال و ارزش ها را حفظ كن و تقويت كن . مسئله اين است كه ارزش معنا براي تو و همسرت و زندگي ات تعريف دارد و اين يعني قشنگ ترين نياز يك رابطه .
و اما براي غلبه بر ترس
راه آن رو به رو شدن با آن ترس است . البته حتما توجه داري كه نظرم بر ترس هاي غير واقعي است و نه ترس هاي واقعي :311:
اما ترس هاي غير واقعي
مثلا مردم در مورد من و همسرم چه قضاوتي مي كنند اگر ......
ذهنت را بال و پر بده . ببر به بدترين حالات ممكن . مردم مي گويند اين زن ديوانه است !!! اين مرد ديوانه است !!! اين مرد ...اين زن ....انتخابشان غلط است، به درد هم نمي خورند ، حيف از دل !!! حيف از .....جواني اش سوخت !!!و.......
آيا اين حرفها به درد مي خورد ؟!واقعي است و مثلا تو ديوانه اي و يا شوهر ت ديوانه است و اگر مثلا ديوانه بوديد اين مردم براي شما چه مي كردند و ....كسي به تو كمكي مي كند ؟!باري از دوش تو و زندگي ات برداشته مي شود ....يا اين حرفها فقط نشخوار آدميزاد است ؟!چه چيزي براي تو فرق مي كند گفتن آنها يا نگفتن آنها ؟!قضاوت كردنشان يا قضاوت نكردنشان . هر دو دسته را تنگ دل هم بگذار و به حال خودشون رهايشان كن و تو ياد بگير كه در لحظه خوشحال زندگي كني و به همسرت هم فرصت بده كه در لحظه خوشحال زندگي كند . جداي از اين ترس هاي كاذب.
ترس از ناشناخته ها
آينده ي ما چه خواهد شد اگر .....( ذهنت را بال و پر بده به بدترين حالت )
در نهايت - نهايت ، در سياه ترين حالت !
گيرم اينگونه شد . چه مي شود ؟!خطر جاني تو را تهديد مي كند ؟ چرخ گردون روزگار از حركت مي ايستد ؟ و.......
مي بيني كه امروز هستي و داري زندگي مي كني و فردا هم هنوز نيامده و فردا نشده كه بخواهي تصوير سازي كني . شايد درايت و هدف لازمه و نياز زندگي بشر باشد اما فردا مطمئنا نيامده و نمي دانيم در فرداي نيامده اوضاع ما چگونه است . بدتر يا بهتر و اساسا اين بدتر و بهتر چيست كه خودمان را در به درش مي كنيم . شايد خيلي مواقع اگر حكمت آفرينش را درك كنيم به اين چشم انداز برسيم كه همانقدر قادر بر تعيين سرنوشت خود هستيم در عين حال هيچ نيستيم و ............
در نهايت اينقدر از همجنسان خودت نترس . آنها هم مثل خودت هستند نه شاخ دارند و نه دم اما تو آنها را در مقابل همسرت و خودت صاحب قدرتي افسانه اي مي بيني . البته دركت مي كنم كه وقتي بعد زميني پيدا مي كنيم و كسي را دوست داريم از شدت علاقه حسود مي شويم و مي ترسيم كه مبادا وي را راهزنان از دست ما بربايند و ...اما اگر اين اتفاق بيفتد از چند منظر مي توان به آن نگاه كرد
كه كلا براي قابل درك شدن حرفهايم بگويم " به باور افراد در حوزه هاي
1- جبري
2- اختياري
3- جبر و اختيار
اشاره مي كنم ."
در ضمن اين حرفها به معناي به انفعال رسيدن و هيچ كاري نكردن نيست . انسان براي بقا نياز به فعاليت حس هاي مختلف ، واكنش و حركت و تحرك دارد و اينها همه انگيزه براي حيات و بقا به انسان مي دهد و اعتماد به نفس انسان را تقويت مي كند . پس نياز انسان به غير از آب و نان و غذا نيز هست اما مهارت و كنترل واكنشها در برابر هر كنشي اسمش مي شود متعالي شدن روح . رشد كردن و...يا هر چيزي كه در مكاتب و مذاهب مختلف برايش نام گذاري مي كنند .
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
عزیزم ببخشید که وسط حرف بزرگان تالار می پرم اما من هم همسرم خیلی با همه خانمها راحت بود و بگو بخند داشت و داره. اما من همیشه به دو مساله فکر می کردم و دیگه الان برام مهم نیست:
1- آیا این توجه همسرم به اونها تا حالا از توجه اون به من و فرزندم کم یا زیاد کرده؟ خیر
2- آیا اگر به احتمال بعید روزی یک زنی شوهر من رو بدزده چه کاری خواهم کرد؟ جواب : لازم نیست از الان نگران اینده ای که هنوز نیومده باشم (چون ممکنه اون زمان اصلا نیاد و یا تا اونموقع من روی زمین نباشم). در ضمن اگر اون زمان اومد من سعی می کنم به همسرم کمک کنم به زندگی عادیش برگرده اگرم نتونستم خوب چنین مرد بی اراده ای به درد من نمیخوره. تموم شد.
الان که دیگه روی این مساله حساس نیستم همسرم دیگه مثل گذشته با زنها گرم نمیگیره.
راستی یک مساله ای هم یادم اومد. در اوایل ازدواجم مادرم خیلی مستقیم و غیر مستقیم به این راحت بودن همسرم اشاره می کرد و میگفت درست نیست یا فامیل چه حرفها که پشت سرش نزدند. اما من یکبار به مادرم گفتم: همسرم با منظور اینکارو نمی کنه و یک عادت شخصیشه و اگر هم حتی به منظور اینکارو بکنه تازه یک گناه کرده که باز از گناه اونایی که پشت سرش حرف می زنن (در واقع یا دارند غیبت می کنند یا تهمت میزنند) که بیشتر نیست. شما هم مادرم بهتره گول مردم رو نخوری و به یک بنده خدا تهمت نزنی.
از قدیم گفتند سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندن. ایا شما با دونستن اینکه میلیونها ویروس در اطراف ما هستند همیشه نگران این هستید که مبادا مریض بشید و می خواهید دائم قرص مصرف کنید؟ خوب نه.
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
"از شدت علاقه حسود مي شويم ":311:
دقیقا همینه!
آنی جان! یه اتفاقی این وسط افتاده و اون اینکه همسرم سعی میکنه جلوی من رعایت کنه و اما در نبودنم؛ به قولی شاید خودش باشه! البته در ارتباط با خانوم ها!
و این شاید در ظاهر خوشحال کننده به نظر برسه؛ اما در باطن، واقعا ناامیدکننده ست! نمی تونی فکرش رو بکنی که همسرت الان آروم نشسته؛ اما از زبون خانوم فامیل بشنوی که مثلا غروب شوهرت فلان حرف رو زد و فلان موضوع رو بهم گفت! و وقتی این حرف رو زدم؛ این پاسخ رو شنیدم.
البته من اون لحظه لبخند می زنم و شاید به روی خودم نمی یارم؛ به همسرم هم چیزی نگفتم! اما افکاری داره توی ذهنم اذیتم میکنه!
دارم خودم خودم رو اذیت می کنم؛ دارم به صداقتش شک می کنم. به صداقتی که شاید هیچ وقت در این مورد دوستش نداشتم و برام آزار دهنده بوده! اما!
احساس می کنم دارم کم کم خسته میشم! خسته میشم از فکر کردن! خسته میشم از تلاش کردن برای زندگی کردن! باید روی عزت نفسم کار کنم!
میخوام کمکم کنید در این مورد.
"در مقابل همسرت و خودت صاحب قدرتي افسانه اي مي بيني "
باور کن اصلا این طور نیست!
چرا من دارم به رعایت حریم خصوصی همسرم فکر میکنم؟ چرا فکر می کنم که اصلا آیا این مرد حریم خصوصی ای داره یا نه؟
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
احساس می کنم مدتیست آروم تر شدم! دیگه مثل قبل واکنش نشون نمیدم در مقابل رفتارهای همسرم در جمع و نسبت به جنس مخالف!
یه آرامشی رو در درون خودم دارم احساس می کنم و دارم سعی می کنم که گسترشش بدم!
البته خوب؛ از حق که نگذریم همسرم هم تا حدودی همراهیم میکنه! یعنی احساس می کنم که روابطش رو با خانوم ها یه مقدار حریم دارتر کرده!
دیگه خیلی وقته؛ هنگامی که از یه جمعی جدا میشیم به رفتارهای همسرم واکنش نشون نمیدم و دلم میخواد توی لحظه زندگی کنم و لذت ببرم؛ بنابراین هر آنچه که در اون جمع اتفاق افتاده، به همراه تمام حرفها و حدیثها رو همون جا؛ پشت در جا میذارم و میام بیرون و سعی می کنم یه لحظه ی ناب و دوست داشتنی رو با همسرم تجربه کنم!:46:
روز به روز بهتر می شناسمش و به عمق صداقت و بی ریا بودن و سادگیش پی میبرم؛ و به حساسیت های بیش از اندازه ی خودم!
اما دست از تلاش هم نکشیدم و بارها و بارها اگه تغییر مثبت کوچیکی در جمع ازش مشاهده کردم که احساساتم رو تحریک کرده؛ بعد از ورود به خونه حتما با آب و تاب براش از احساساتم تعریف کردم.:311:
این روزها سعی می کنم بیشتر لبخند بزنم و البته دارم نهایت تلاشم رو میکنم که هر اتفاقی رو که افتاد، همون لحظه با شوخی و به طنز گرفتن اون مطلب تمومش کنم و نذارم که همسرم عصبانی بشه یا ناراحت یا اینکه لحظه ای از زندگیمون رو از دست بدیم!
امیدوارم که تا آخرین لحظات بتونم همین جوری ادامه بدم!
----------------------------------------------------------------------------
فکر می کنم این تاپیک هم باید بره جزو تاپیک های به نتیجه رسیده!
بنابراین من به این نتیجه رسیدم که هر آنچه در زندگی ما اتفاق میافته حاصل نوع تفکر؛ بینش و نگاه ما نسبت به زندگی ست!
در آخر از همه ی دوستانی که توی این تاپیک کمکم کردند و راهنماییم کردند؛ ممنون و سپاسگذارم.
RE: آیا پذیرش تنها راه حل این مساله ست؟
این تاپیک به نتیجه رسیده اعلام می شود