-
آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
من 5 ماهی هست با دختری آشنا شدم خیلی عقایدمون با هم یکیه یعنی در اوایل که رودرواسی هم نداشتیم عقاید همدیگرو قبول داشتیم بعد این که خیلی پا فشاری میکرد چون بار اول هر دوتامونه (البته بد برداشت نشه منظور هیچکودوممون با فرد دیگه ای آشنایی نداشتیم)واسه همین برای اون سخت بود قبول چنین آشنایی...و پا فشاری میکرد که برادرشم و یه دوستی معمولی باشه.
ولی کلا این حرفاش شکنجم میداد حتی دو سه بار هم حسابی دعوامون شد و نمیخواست چون کلا تردید داره و ساده لوح نیست (این گوشه شکلکا اعصابمو خرد کرد نمیتونم کنسانتره شم به موضوع لطفا حذف کنید اینارو از اینجا!!یکی قیچی میکمه ریششو یکی پرواز میکنه یکی سجده میکنه... :دی)
میگفتم... بعد این دو سه بار دوریه بسیار سخت و دشوار (البته ایشون هم داغون بودن ولی اون زمانها نمیتونستن احساساتشونو ابراز کنن برام)فهمید که واقعا اگه با من بوده باشه هویتش خراب نمیشه بلکه من واقعا به اون ارزش قائل هستم...بعد ها با اون از نزدیک آشنا شدیم البته خیلی کم (کلا هم من هم اون خیلی چه جوری بگم ساده بوده تا حالا رابطمون و از یه دوست معمولی فرقمون این بود که حرفایه عاشقانه فقط زدیم به هم ... نه بیشتر از این)و در حال حاظر هم با این که دورادور و مخفی از دیگران هست رابطمون باز هم خیلی کنترل شده رفتار میکنیم...سعی میکیم رابطه ی سالمی داشته باشیم خلاصه...
از همان اول ایشون هم به من علاقه پیدا کردند و حتی در اون روزهای مخالفتشون خیلی بی صدا و نامحسوس تو ایجاد این رابطه نقش داشتن (یعنی نمیزاشت از اصرار کردن پشیمون شم)...
حالا ما مشکلی که داریم اینه که رک بگم یکی از مخالف های سر سخت الکل هستم ولی ایشون کلا خانواده ای به قول اشتباه های کلاس هستند کمی!! که تو روزهای خاص این ماده رو از نوع ضعیفش که در کشور های خارجی از طرف نوجوانان هم استفاده میشه استفاده میکنند...مادر ایشون استفاده نمیکنه ولی خودش میگه پیش خانواده خیلی کم سالی پنج شیش بار تو روزای خاص استفاده میکنه و با مصرف نکردن من هم مخالف نیست ... خلاصه درد بی درمون شده برام و نمیتونم بکشمش اینو توصیه میکنید کنار بیام یا مجبورش کنم اون تمومش کنه (علاقه به این ماده رو نمیتونه کنار بزاره و من نمیخوام به خاطر من نخواد مصرف کنه بلکه واسه خودش خوب نیست بدونه)
البته خانواده ی من زیادی به این چیزا یعنی پدر و خانواده ی پدرم از این مواد مصرف کردن ولی من اصلا آرزو نداشتم زبون کسی که دوستش خواهم داشت زبونش به الکل خورده باشه بعید میدونستم ولی الان این میگه خیلی کم مصرف میکنه و از نوع ضعیفش و به دلیل مهمونی ها و روزهای عید فلان!!!
پیشنهادتون چیه تو این مورد من چیکار کنم ؟
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
سلام،
به تالار همدردی خوش آمدید.
اول یک مطلب دیگر رو می گویم، بعد به سوالی که پرسیدید اشاره می کنم.
تالار همدردی با رابطه دوستی دختر و پسر مخالف هست.
به خصوص رابطه شما که مخفیانه هست.
معمولاً در این مورد کارشناسان می گویند اگر شرایط ازدواج دارید، به صورت رسمی تشریف ببرید خواستگاری و کلاً مراحل آشنایی رو زیر نظر بزرگترها پیش ببرید.
در مورد رابطه دختر پسر اینجا مشاوره داده نمی شود.
در مورد الکل هم کسی نمی تواند جای شما تصمیم بگیرد.
این خود شما هستی که باید تصمیم بگیری.
من هم دوست ندارم که همسرم زبانش به مشروب خورده باشه.
پس یعنی این یکی از معیارهای من و شماست.
ولی وقتی اسیر احساسات می شوی، و آن وقت متوجه می شوی که طرف مشروب می خورد، خیلی کار سخت می شود. سعی می کنی برای خودت بهانه بیاوری. که آره، کم می خورد، یک وقتهایی می خورد، و ...
به خاطر اینکه احساسات نمی گذارند منطقی فکر کنی. احساسات و ترس از دست دادن او باعث می شوند منطقت و عقایدت رو زیر پا بگذاری.
ولی حالا بنشین فکر کن. اگر ببینی همسرت مشروب می خورد، چه حسی به شما دست می دهد؟
اگر ببینی دهانش بوی الکل می دهد، چه حسی به شما دست می دهد؟
اگر در اثر مستی یک حرکتی از او سر بزند، شما خیلی راحت می گویی اشکال نداره، مسته؟
آیا می توانی یک عمر با این مسئله کنار بیایی؟
آیا می توانی تضمین کنی که همیشه در همین مقدار کم می ماند و در آینده زیادتر نمی شود؟
حالا فرض بگیریم شما بخواهی او رو عوض کنی.
اولاً این یک انتظار بزرگ است. به این خاطر که این یکی از عادتها و رسوم خانوادگی آنهاست و شما می خواهی این کار رو نکند.
حالا حتی اگر او به خاطر احساساتش این رو قبول کرد، چه تضمینی برای شما هست که 10 سال دیگر دوباره شروع نکند؟
در ضمن اگر شما مشروب نمی خوری، پس یک سری عقایدی داری.
اگر او مشروب می خورد، او این عقاید را ندارد.
مطمئنی این تفاوت عقیدتی شما فقط سر مشروب هست؟
سر حجاب، برخورد با نامحرم، نجس پاکی و مسائل دیگر با هم هماهنگ هستید؟
سر تربیت بچه ها چطور؟
منظورم این هست که شاید بچه ها هم تحت تاثیر مادر و خانواده مادرشون قرار بگیرند و بخواهند الکل بخورند.
برای ازدواج، با منطق و عقلت تصمیم بگیر. احساسات رو بگذار برای وقتی که عقلت طرف رو تایید کرد و ازدواج کردید.
موفق باشی.
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
ممنون(اکانت قبلیم کلا وارد نمیشه میشه اونو بحذفین اینو بریزین روش؟)
اون سوم تموم کلده !! و من سال 2 دانشگاهو تموم کردم از سال 3 دیگه فقط 5 شنبه و جمعه ها میرم دانشگاه و بقیه روزا آزادم کار هم که ماشالا همه جوره هست...یه چند جا به دلیل این دانشگاه نتونستم ادامه بدم.ولی تو چند تا کار تخصص دارم که راحت بازار کار هر وقت اقدام کردم قبولم کرده...
و پدر مادرمم دیشب دیگه همه چی تا حدودی براشون معلوم شد(به دلیل یه حرفی که زده شد و بعدش هم عصبانیت من و جواب دادنم) البته میدونستن تا جاهایی خلاصه زیادی اختلاف پیش نمیاد وفتی بو میبرن همچین جریانی هست این اختلافات هم سر اینه که بعضا فک میکنن با دوستام میرم عییاشی!و با دک و دخترها افتادم فلان...ولی انصافا یکی رو دیدم دوستش دارم همه جوره هم همدیگرو قبول داریم...یعنی اعتقادای اندک من رو اون هم قبول میکنه یا بهتر بگم من اصلا نمیتونستم یکی رو که مذهبیه تحمل کنم و اون هم منو...چون تو این شرایط دنیا دیگه بخوای نخوای نا محرم تو گوگل یه سرچ معمولی میکنی میاد جلوت پس بهتر اینه که چشمها رو شست نه این که دین رو عینک دودی کرد.
اونور هم براش مهم نیست دخترشو میشناسه...این مشروب خیلی ضایس فقط...از لحاظ تناسب ادبی یا خانوادگی اصلا اینجوری بگم براتون ایشون اصلا نمیتونن با یکی 1 ثانیه ی خدا چشم به چشم شن!!و کلا از سرو وضعشون و رفتارو کردارش هم معلومه خیلی سر به کار خودشه و یکی از آرمانهاشه که درس بخونه بد جوری هم میخونه (اختلافهامون حتی بخشیش استرس همین درسا بود در عوایل)کلا همه چی میزونه حتی خانواده ها هم تا حدی با هم میتونن راه بیان!!
این مهمونی ها هم بله تو عروسی های ما هم یعنی طرف پدرم از مشروب استفاده میشه،و در کل خود من هم بارها دسترسی داشتم به این ماده ولی امتنا کردم علیرغم این که حتی ضایع شدم.
ولی انگار این دختره نتونسته خودشو نگه داره!!
اصلا هم راضی به دلیل آوردن و بعدش هم اتمام تحملم نیستم چون میدونم فاجعه میشه.خلاصه استفاده میکنه و کلا من میزارم رو این حساب که خواهد کرد...ولی آخه میبینم منطقی هم باشم باز منطق اینو میگه هر جا بری یه ده بیست تا تناقض هست!!یا درونی ناپاک درون جامه ی سفید یا هذارو یک تا مصیبت دیگه پس میبینید که کلآ وقتی سوسول بازی ها و نمیتونم ها رو هم که فرضا کنار میزارم بازم میبینم این یه الکل واسه سرخوشی اندک(خودش میگه اصلا تا حالا به اون حالت غیر قابل کنترل نرسیدم و کسی هم ندیدم برسه)در مجالس خطرناک نیست.ولی بله شاید ما نمیدونمیم چون مصرف نکردیم ولی خودش آدم دغل بازی نیست و دروغ هم نداره اینجوری میگه که تنها واسه اون تلخیش مصرف میکنه!!دلستر هم تلخشو عین اون دوست داره(مزاجش اینه دیگه)
و بارها امتحان کردم و دیدم حسابی میشه رو حرفاش حساب وا کرد...ولی اصلا دوست ندارم با آتیش بازی کردنش رو چون مستی واسه یه دختر پیش بیاد فاجعه هست واسه من تا چه رسد اونی باشه که من دوستش دارم!!!!:302:
مشکل به همین ختم میشه من مطمئن هستم اگه مثلا بخوام به فرد ایدآل دیگه بیندیشم شانسم خیلی کمه که همه ی این المانهارو داشته باشه + اون الکل رو نداشته باشه!!
خانوادهامون خیلی مهم هستن برامون چون میبینیم کارمون به دلیل این که اختلاف خیلی کم خواهد بود بینشون پس کلا زندگی راحت تری خواهیم داشت...
ما الان یه مشاوره ی توپ میخوایم از شما که مسیری تایین کنه که رابطه همدیگرو به بیراهه نکشیم حد اقلش چون میدونید که رابطه ای که برقرار شد خیلی سخته با مخالفت انجمن هم دردی به هم بریزه ولی با موافقت و نمایاندن راه بعد از این تقدیر شوم!!(خوبه نخند)میتونه تاثیر گذار باشه میخوام بلا سر رابطه نیاد یا تقلیل بشه..بگید بعدها چه تحدید هایی هست من میخوام خوب باشم ولی خواستن همیشه توانستن نیست مگر به کمک وبسایت همدردی و مشاوران خوبش..!!:43:
ولی حالا بنشین فکر کن. اگر ببینی همسرت مشروب می خورد، چه حسی به شما دست می دهد؟بد!
اگر ببینی دهانش بوی الکل می دهد، چه حسی به شما دست می دهد؟حس دست نمیده اونوقت دهان من هم بوی سیر میده.
اگر در اثر مستی یک حرکتی از او سر بزند، شما خیلی راحت می گویی اشکال نداره، مسته؟نه نه بلا به دور خفشش میکننم
آیا می توانی یک عمر با این مسئله کنار بیایی؟نمیدونم :(
آیا می توانی تضمین کنی که همیشه در همین مقدار کم می ماند و در آینده زیادتر نمی شود؟آره
حالا حتی اگر او به خاطر احساساتش کنار گذاشتن رو قبول کرد، چه تضمینی برای شما هست که 10 سال دیگر دوباره شروع نکند؟اصلا نمیخوام این توقع رو داشته باشم من با زور احساسات نمیخام اونو تغییر بدم میخوام خودش بفهمه بده!!!راهی دارید؟سوالی دارید که ازش بپرسم که جوابش معلوم باشه و تاثیر بزاره تو رفتارش؟.
مطمئنی این تفاوت عقیدتی شما فقط سر مشروب هست؟تقریبآ میشه گفت آره خلاصه اهل یه شهریمو یه کتاب دینی خوندیم دیگه یعنی زیاد مهم نیست یه چندرقاز دین داریم خدارو شکر...
سر حجاب، برخورد با نامحرم، نجس پاکی و مسائل دیگر با هم هماهنگ هستید؟گفتم دیگه اون و من نسبت به ظرفیت محیط طوری که آدم احساس نا امنی نکنه میپوشیمو رعایت میکنیم...نجس پاکی هم که من خودم دوست دارم پاک برم سر نماز سالی 1 بارم اونهم که اصلا بلد نیست!!منم جو میگیره میرم میخونم بعضا. :دی
سر تربیت بچه ها چطور؟بچه آن خواهد بود که از دوستانش دید تنها تلطیف اولیا هست که میتواند افکار کودک را آزاد نگه دارد تا راه خوب را تحقیق کند... ما هرچه بگوییم مثل الان ما قدیمی خواهد شمرد اولیا را!!
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
آقای MAN و یا mablue،
یادآوری می کنم که من مشاور نیستم، یعنی باید کمی صبر کنید تا کارشناسان سایت سر به تاپیک شما بزنند و نظر بدهند.
با این حال دو پیشنهاد به شما می دهم:
1- قضیه رو رسمی کنید و با خانواده ها صحبت کنید.
2- خودتون و دختر خانم هر دو حضوری به مشاوره ازدواج بروید و به خصوص در مورد همین الکل صحبت کنید.
موفق باشید.
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
سوم دبیرستان است؟
یعنی این خانم هنوز 18 سالش نشده و توی مهمونیهاشون مشروب می خوره و حاضر هم نیست کنار بذاره؟
به نظر من این مشکل را در بزرگترین و برجسته ترین حالت ممکنش برای خودتون تضور کنید و ببینید براتون قابل تحمله؟ نه اینکه توی ذهن خودتون ساده اش کنید و از کنارش رد شید و بگید یه جوری تحمل می کنم و مهم نیست و ...
اگر خانم شما هر آخر هفته مهمونی برن و مست کنند و با دوست و آشنا برقصن و صحبتهایی در عالم مستی رد و بدل بشه یا حرکاتی و ... براتون قابل هضم است؟
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
:72:ممنون.
بله باید صبر کرد و مهمتر از اون با خانواده ی اون موضوع رو در میان گذاشت من نمیتونستم بیشتر از این پنهانش کنم امروز مادرم بحث جدال دیشب با پدرم رو وا کرد و من هم موضوع رو کامل نه ولی به طور خلاصه وار گفتم که با یکی آشنا شدم اصلا با پنهون کردنش تا الان هم مخالف بودم ولی نمیتونستم بگم چون .....نمیدونم...!!
الان که گفتم راحت ترم دیگه درک میکنن و شاید کمک هم بکنن...من مشخصات ایشون رو به مادرم گفتم و اون هم گفت اگه اینجوری باشه خیلی خوبه...ولی اون الکلرو نگفتم هنوز بنده خدا الان اصلا از ذهنش هم نمیتونه بگذره همچین چیزی...
و ایشون میگن من اصلا نمیتونم بگم به خانوادم!!خانواده ی ایشون اگه بدوونن سابقتآ میدونم خوب رفتار میکنن...ولی چطووری راضیش کنم موندم... بحث ازدواجو میکشم جلو میگه چرت نگو فعلا از الان صحبت 10 سال بعدو نکن!!
با من همراه باشید عزیزان ... حدقل همدردی کنید تا راحت تر و بهتر بتونم تصمیم درست تر و رفتار سالمتر نشون بدم.
:72::72::72::72::72::72:
همیشه مشکل هست و فقط یه نگرش خوب و سازنده به مشکل هست که اون مشکل رو حذف میکنه...:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
سوم دبیرستان است؟
یعنی این خانم هنوز 18 سالش نشده و توی مهمونیهاشون مشروب می خوره و حاضر هم نیست کنار بذاره؟
به نظر من این مشکل را در بزرگترین و برجسته ترین حالت ممکنش برای خودتون تضور کنید و ببینید براتون قابل تحمله؟ نه اینکه توی ذهن خودتون ساده اش کنید و از کنارش رد شید و بگید یه جوری تحمل می کنم و مهم نیست و ...
اگر خانم شما هر آخر هفته مهمونی برن و مست کنند و با دوست و آشنا برقصن و صحبتهایی در عالم مستی رد و بدل بشه یا حرکاتی و ... براتون قابل هضم است؟
ممنون:72:
نه تحمل نمیتوونم بکنم!!ولی این کنار گذاشتنو نمیدونم نپرسیدم شاید بتونه!!
و اینم بگم کلا اون هم ازم همچین توقعی نداره که اگه همچین کاری کنه من تحمل کنم تازه تحمل خودش کمتره یعنی قبل از من خودش خودشو به صلابه میکشه این کارو بکنه!
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
دوستان شدیدآ به خاطر این که مثلرو به مادرم گفتم ایشون ناراحت شدن حتی الان :302:
ولی مجبور بودم بگم به دلیل کوچک نگری های اولیا و و سخنان نا مناسبی که هر از گاه ردو بدل میشد...
.
.
.
:( گلها هم دستم موند بزارمشون اینجا..:72::72::72:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
قضیه داره منطقی پیش میره یا احساسی؟
دوست عزیز ازاینکه پابه دنیای عاشقان گذاشتی هم تبریک میگم هم تسلیت:311::300:
دوست عزیز کنار امدن باقضیه ای که برای خودتون سخته...واقعا تا آخرعمرسخته..
زندگی یکی دو روز نیست....اگر لب زدی به سیگار...اگر لب زدی به مشروب..تاآخرعمر
تنفننی!!حتما دوباره مصرف میکنی واین عادت ترک نمیشه..حالا به خوب وبد بودن این کار
ازنظرشرعی اصلا کاری نداریم..ولی ازنظراخلاقی...تحملش برای اطرافیان سخته:303:
شرطی که بین خودتون میذارید همین نکات باشه بهتره..البته ازنظرمن
که ایشون این عادت رو ترک کنند با کمک مشاوران ومتخصصان..
درمورد نحوه آشنایی واین چیزها مشکلی نیست...با یه تماس تلفنی خانواده شما وامرخیر
گفتن قضیه حل میشه ولازم نیست درگیراینجورمسائل شید:305:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط starpen
قضیه داره منطقی پیش میره یا احساسی؟
دوست عزیز ازاینکه پابه دنیای عاشقان گذاشتی هم تبریک میگم هم تسلیت:311::300:
دوست عزیز کنار امدن باقضیه ای که برای خودتون سخته...واقعا تا آخرعمرسخته..
زندگی یکی دو روز نیست....اگر لب زدی به سیگار...اگر لب زدی به مشروب..تاآخرعمر
تنفننی!!حتما دوباره مصرف میکنی واین عادت ترک نمیشه..حالا به خوب وبد بودن این کار
ازنظرشرعی اصلا کاری نداریم..ولی ازنظراخلاقی...تحملش برای اطرافیان سخته:303:
شرطی که بین خودتون میذارید همین نکات باشه بهتره..البته ازنظرمن
که ایشون این عادت رو ترک کنند با کمک مشاوران ومتخصصان..
درمورد نحوه آشنایی واین چیزها مشکلی نیست...با یه تماس تلفنی خانواده شما وامرخیر
گفتن قضیه حل میشه ولازم نیست درگیراینجورمسائل شید:305:
احساسی شروع شد ولی از همون سلام اول بد جور منطق و فلسفه راه انداختیم تا همین الانش که کلاااا فیلسوفم کردن ایشون دیگه...
خیلی ممنون که نظری قابل اجرا و آسونتر رو پیشنهاد دادید ولی کمی با سهل انگاری بود...سنهامون کمه...سن ازدواج تو خانواده هامون مخصوصا اون باید بالا باشه...البته نمیدونم...
دعواپش سر دعوا میکنیم
ایشون عادتی پیدا نکردن بارها و بارها گفتم سالی 5 یا 6 بار هست این یه توجیه نیست ولی راست میگید خوب نیست...
الان میگه اگه مردم بفهمن و بعدش رابطمون بهم بخوره!! واسه ایشون سخت میشه ادامه ی زندگی...
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mablue
نقل قول:
نوشته اصلی توسط starpen
قضیه داره منطقی پیش میره یا احساسی؟
دوست عزیز ازاینکه پابه دنیای عاشقان گذاشتی هم تبریک میگم هم تسلیت:311::300:
دوست عزیز کنار امدن باقضیه ای که برای خودتون سخته...واقعا تا آخرعمرسخته..
زندگی یکی دو روز نیست....اگر لب زدی به سیگار...اگر لب زدی به مشروب..تاآخرعمر
تنفننی!!حتما دوباره مصرف میکنی واین عادت ترک نمیشه..حالا به خوب وبد بودن این کار
ازنظرشرعی اصلا کاری نداریم..ولی ازنظراخلاقی...تحملش برای اطرافیان سخته:303:
شرطی که بین خودتون میذارید همین نکات باشه بهتره..البته ازنظرمن
که ایشون این عادت رو ترک کنند با کمک مشاوران ومتخصصان..
درمورد نحوه آشنایی واین چیزها مشکلی نیست...با یه تماس تلفنی خانواده شما وامرخیر
گفتن قضیه حل میشه ولازم نیست درگیراینجورمسائل شید:305:
خیلی ممنون که نظری قابل اجرا و آسونتر رو پیشنهاد دادید ولی کمی با سهل انگاری بود...سنهامون کمه...سن ازدواج تو خانواده هامون مخصوصا اون باید بالا باشه...البته نمیدونم...
دعواپش سر دعوا میکنیم
الان میگه اگه مردم بفهمن و بعدش رابطمون بهم بخوره!! واسه ایشون سخت میشه ادامه ی زندگی...[size=x-large/]
چندسالتونه دوست عزیز؟شما ودخترخانم
الان هدف شما از حفظ رابطه ی دوستی تون چیه؟
واقعا با ایشون به آرامش میرسید؟
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
یک بار هم چک کنین ویرایشش کردم پست قبلیمو
من سال 2 دانشگاهم ولی 18 تمام کردم اونم 17 تمام و تقریبا 1.5 سال فاصله داریم
میخوام ازدواج کنیم ولی نمیدونیم کی کجا .... :دی
آره خیلی از ایشون خشم میاد اونم و این که گرفتن دستهامون هم برا هردومون آرامش بخشه حتی دیدن هم و یا صحبت با تلفن یا اس ام اس و خلاصه حرفامون هم رو هم تاثیر میزاره شدید.
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
دوست عزیز،
از مساله سالی 5-6 بار ایشون که بگذریم، شما خیییییییییییییلی جوونی واسه ازدواج. اصلا بهش فکر هم نکن. از الان بیفتی تو مسئولیت زن و بچه و زندگی ؟؟؟ می دونی چقد سخته؟
برو سفر، ورزش، تفریح، آموزش، کار و ..... اینقد چیزا هست که هنوز تجربه نکردی و با ازدواج زود، خودت را ازش محروم می کنی.
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
دوست عزیز،
از مساله سالی 5-6 بار ایشون که بگذریم، شما خیییییییییییییلی جوونی واسه ازدواج. اصلا بهش فکر هم نکن. از الان بیفتی تو مسئولیت زن و بچه و زندگی ؟؟؟ می دونی چقد سخته؟
برو سفر، ورزش، تفریح، آموزش، کار و ..... اینقد چیزا هست که هنوز تجربه نکردی و با ازدواج زود، خودت را ازش محروم می کنی.
آخه اگه این دختر نباشه من بی راهه میرم!! این هم هست که اینجا یه شرایطی نیس واسه رابطه سالم قبل ازدواج.......دومآ کار که بیاد بقیه چیزا آسون نیست؟!آموزش چیو میخوام ببینم؟شکر خدا تو چند زمینه مهارت دارم... 5شنبه جمه ها هم میخوام برم دانشگاه ادامه تحصیل ورزش هم که منظم نکردم کلا!!سفر هم با همسفر خوش آید :227: :311: بابا درک کنین کمی این جوری سهل انگاری نکنید لطفا سخت گرفتارم...
.
.
.
راااااااسستیییی دوست شدییم دباررهه همین 1 ساعت پیش:310:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
شبهایی که می خوای تا صبح حساب کتاب کنی که چه جوری قسط یخچال و اجاره خونه و پول مهد بچه را جور کنی، حساب کتاب کن ببین چه جوری مخارجت را تنظیم کنی که یه دوره غواصی بری.
برای یه پسر 20 ساله ( مثلا اگه دوسال دیگه این دوستی به ازدواج ختم بشه ) خیلی زوده و سخته که بخواد به این چیزا فکر کنه. ذهنت، فکرت و تواناییت کشش این مساله را نداره. خسته می شی، کم می آری، دعوا، بحث، قهر و .... قبل از اینکه خودت را گرفتار کنی، یه کم زندگی کن.
کسی نگفت تنهایی برو سفر. با دوستات برو. با خانواده ات. برادرت. پسرعمه ات ...
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
ممنون:72:
یه جایی هست حدود 800 میدن ماهی برم......
واسه خونه هم آخرش اینه یه خونه رهنی با قرض از خانوادم جور میکنم تا زیاد مشکل پیش نیا واسم...
واسه بچه هم الان خیلی واجب نیس ، مطمئن ترین راهها ی پیشگیری رو هم داریم خدارو شکر تو ایران...
فک میکنید 800 واسه 1 ماه ما در اوایل کافی نباشه؟!اگه کمی با قناعت زندگی کنیم و مخارج اضافی رو کنار بزاریم که میدونم امکانش هست، میتونیم قسط یخچال هم تامین کنیم...
سخت در فکر این مثله هستم لطفا پیشنهادی باب میل من نه ولی حداقل نوازنده ی امیالم بدید
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
مشکل ما یکی دوتاست پس اگه مشاوران محترم لطف کنن تشریف بیارن کارشناسانه مشکل رو راه حل یابی کنن ممنون میشوم!:72::72:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
دوست عزیز...برادر عزیزم،شما باید دور مسئله ازدواج رو خط بکشید...کلا عرض میکنم
شما سنتون بسیار کمه!
پس به یه فکردیگه باشید...
سعی کنید راههایی که هنوز طی نکردید رو طی کنید
قدم هایی که برنداشتید رو بردارید
امروز تمرکز کن...
بشین...
یک قلم ویک کاغذ بگیر دستت
فکرکن..
ببیین..یک پسر18 ساله چه کارهایی میتونه انجام بده..
همه رو لیست کن
مثلا به عنوان مثال:گذراندن دوره های کارگاهی..فنی باتوجه به سلیقه...
مثلا اگرفردی دانشجوی کامپیوتره..چه عیبی داره یه دوره تخصصی شبکه بگذرونه؟
حالا اینم که گفتم شخصیه..باتوجه به سلیقه فردی
اما این دسته ازکارها..کارهاییه که شما باید انجام بدی..تا به کمال برسی برادرعزیز
رشد فکری هرشخص با بدست آوردن تجربه ها انجام میشه..وگذروندن بهترین لحظه های
آموزشی وتفریحی!
درضمن ازدواج مناسب در مردان در سن 25 سالگی به بالا انجام میشه...پس شما
هنوز راه زیادی رو پیش رو داری...امیدوارم فعلا لیسانستون رو بگیری..
بعد هم فوق...بعد دکترا...بعد هم حسابی بادوستانتون خوش بگذرونید :43::72:
من موندم چرا پسرها بااین همه آزادی،این همه خوش گذرونی های جورواجور..
چرا خودشون رو میخوان توی همچین منجلابی بندازن؟
ازدواج تنها جنبه ی عشق وعاشقی وقربون صدقه و جنسی نداره....:305:
پاسخ من و دوستانمون عقلی ومنطقیه...شما دارید احساسی و
کاملا غیرمنطقی با مسئله ازدواج رفتارمیکنید!:303:
من یه چیز دیگه هم بگم چند سال پیش(زیادم نه:311:)
من هم 16 ساله بودم یه دوستی داشتم عین شما 18 ساله
خودمم ازاون روزها خنده ام میگیره..ببخشید وعین شما جوگیربودیم
خب اولین عشق بودیم دیگه...خیلی ارزوهای برای آینده داشتیم
آروزهای خیالی...که یک روز همه شون بر باد رفت والان من
اون حکمت اون روزها..اون جدایی رو میفهمم..و الان بافردی
خیلییییییییی بهتر ازدواج کردم...وخوشبختم...
به هرحال هرنوجوانی.. در دوران بلوغ جسمی وفکری نیاز به یه همدم داره
و دنبال یه تجربه جدید به نام عشقه...شما تجربه اش کردید درست
اما دیگه ادامه اش نه به نفع شماست نه به نفع دوست دخترتون
حالا یکی دو روز دیگه به حرف ما :305:(ریش سفیدها)میرسید
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
:104:
ممنون:72: ولی انتظاری که ازم دارین رو فک میکنین میتونم براورد کنم؟!
راستی شما گوجیک تر از اون دختره بودید ولی من بزرگ ترم و بارها هم میخواست همه چی بر باد بره جمش کردم...
الان اگه اینو ول کنم میفتم به راه بد الان با این نفسمو احساسات بدمو کنترل میکنم...حداقلش فکر آیندم...وفکر کار و پیشرفت بیشتر برا رسیدن به اهدافم....
:72::72:
هر چی شما میگید من قبول نمیگنم آره؟! ولی حق نمیدید بهم؟الان من اطرافم پر از آدماییه که 20 یا یه سال اینور اونور ازدواج کردن...و این که من از اول ابتدایی با 1.5 سال بزرگتر از خودم افتادم و الان هم 1.5 سال بزرگتر از سن واقعیم هستم چون الان من باید پیش دانشگاهی میخوندم ولی فوق لیسانس گرفتم این ترم و از ترم بعدی میرم رو لیسانس...الان منو بگیرین 20 ساله!بعد 2 سال میشمم 22 ساله به دلیل این که از بچگی با بچه های 2 سال از خود بزرگتر هم کلاس بودم... به دلیل این که اگه الان من حتی هم کلاسیامو میبینم و باهاشون میحرفم میبینم واقعا بچه ان!!
و به شما حق میدم نمیشه دختر سپرد دست یه بچه 18 ساله تازه من یه 2 ماه موند 19 بشم...
تاکیدآ میگم کاملا قبول میکنم افکار یه پسر تو این سن هنوز خیلی متناقضه واسه ملاکهای ایجاد یه رابطه ولی من آدمی بودم که همه چی زودتر در من اتفاق افتاد بلوغ جنسیم خیلی زود بود بلوغ فکریم که نمیدونم اطراف باید بگن ولی به نظر خودم تقریبا به ثبات فکری در زمینه های زیادی رسیدم.یعنی در مقایسه با قبل که هر روزم از دیروزم متفاوت بود نیستم دیگه...
در موارد بلوغ اجتماعی هم اینو میتونم مثال بزنم خیلی از هم دوره هام(همشون) میتونن مشکلشونو بهم با اعتماد بگن و راهنمایی بخوان ولی من نمیتونم اعتماد کنم و پنهان مونده رابطم از اونها چون میبینم افکار مناسبی حتی در روابط خودشون ندارن...
خلاصه اگه در نظر بگیرید من یه دو سال بزرگ تر از سنم هستم چه پیشنهادی میدید؟با احتساب این که همین شهریور ماه 19 میشم شناسنامه ای
لطفا اگه راه گریزی نه بلکه راه ماندنی هست به هر حال گیرم دیگه یه نظری بدید...(اگرم نیست بازم بگید)
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mablue
:104:
ممنون:72: ولی انتظاری که ازم دارین رو فک میکنین میتونم براورد کنم؟!
راستی شما گوجیک تر از اون دختره بودید ولی من بزرگ ترم و بارها هم میخواست همه چی بر باد بره جمش کردم...
الان اگه اینو ول کنم میفتم به راه بد الان با این نفسمو احساسات بدمو کنترل میکنم...حداقلش فکر آیندم...وفکر کار و پیشرفت بیشتر برا رسیدن به اهدافم....
:72::72:
هر چی شما میگید من قبول نمیگنم آره؟! ولی حق نمیدید بهم؟الان من اطرافم پر از آدماییه که 20 یا یه سال اینور اونور ازدواج کردن...و این که من از اول ابتدایی با 1.5 سال بزرگتر از خودم افتادم و الان هم 1.5 سال بزرگتر از سن واقعیم هستم چون الان من باید پیش دانشگاهی میخوندم ولی فوق لیسانس گرفتم این ترم و از ترم بعدی میرم رو لیسانس...الان منو بگیرین 20 ساله!بعد 2 سال میشمم 22 ساله به دلیل این که از بچگی با بچه های 2 سال از خود بزرگتر هم کلاس بودم... به دلیل این که اگه الان من حتی هم کلاسیامو میبینم و باهاشون میحرفم میبینم واقعا بچه ان!!
و به شما حق میدم نمیشه دختر سپرد دست یه بچه 18 ساله تازه من یه 2 ماه موند 19 بشم...
تاکیدآ میگم کاملا قبول میکنم افکار یه پسر تو این سن هنوز خیلی متناقضه واسه ملاکهای ایجاد یه رابطه ولی من آدمی بودم که همه چی زودتر در من اتفاق افتاد بلوغ جنسیم خیلی زود بود بلوغ فکریم که نمیدونم اطراف باید بگن ولی به نظر خودم تقریبا به ثبات فکری در زمینه های زیادی رسیدم.یعنی در مقایسه با قبل که هر روزم از دیروزم متفاوت بود نیستم دیگه...
در موارد بلوغ اجتماعی هم اینو میتونم مثال بزنم خیلی از هم دوره هام(همشون) میتونن مشکلشونو بهم با اعتماد بگن و راهنمایی بخوان ولی من نمیتونم اعتماد کنم و پنهان مونده رابطم از اونها چون میبینم افکار مناسبی حتی در روابط خودشون ندارن...
خلاصه اگه در نظر بگیرید من یه دو سال بزرگ تر از سنم هستم چه پیشنهادی میدید؟با احتساب این که همین شهریور ماه 19 میشم شناسنامه ای
لطفا اگه راه گریزی نه بلکه راه ماندنی هست به هر حال گیرم دیگه یه نظری بدید...(اگرم نیست بازم بگید)
دوست عزیز بهرحال شما برو خواستگاری اگه بهت دادنش ایشالله خوشبخت شید...
اما یه نکته!بلوغ فکری وجسمی در دختران درسن پایین تر از پسران اتفاق میفته!
من حالا این همه حرف زدم شوما چسبیدی به نکته ازدواج در18 سالگی!
تو الان توی این سن تمام اون کارهایی که باید انجام میدادی رو انجام دادی؟
هدفت از ازدواج چیه؟معنی ازدواج چیه؟
درضمن من وقتی سوم دبیرستان بودم با اون دوست بودم...پسری که همه چی
می فهمید..عاقل و مهربون وخیلی بامحبت وازهمه نظرهیچی کم نداشت
اما برای خودمون خوشحالم که تصمیم عاقلانه رو گرفت!که ازهم جدا شدیم
بعد یکسال دوستی ازهم جداشدیم.....الان درحال ادامه تحصیله وداره جوونی میکنه
توی سن 20 وچندسالگی!
حرف من اینه که شما داری خیلی احساسی تصمیم میگیری...
گوش نمیدی که:160:
حرف بزرگترت رو هم گوش بده یک کم:302::305:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط starpen
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mablue
ممنون ولی انتظاری که ازم دارین رو فک میکنین میتونم براورد کنم؟!
راستی شما گوجیک تر از اون دختره بودید ولی من بزرگ ترم و بارها هم میخواست همه چی بر باد بره جمش کردم...
الان اگه اینو ول کنم میفتم به راه بد الان با این نفسمو احساسات بدمو کنترل میکنم...حداقلش فکر آیندم...وفکر کار و پیشرفت بیشتر برا رسیدن به اهدافم....
هر چی شما میگید من قبول نمیگنم آره؟! ولی حق نمیدید بهم؟الان من اطرافم پر از آدماییه که 20 یا یه سال اینور اونور ازدواج کردن...و این که من از اول ابتدایی با 1.5 سال بزرگتر از خودم افتادم و الان هم 1.5 سال بزرگتر از سن واقعیم هستم چون الان من باید پیش دانشگاهی میخوندم ولی فوق لیسانس گرفتم این ترم و از ترم بعدی میرم رو لیسانس...الان منو بگیرین 20 ساله!بعد 2 سال میشمم 22 ساله به دلیل این که از بچگی با بچه های 2 سال از خود بزرگتر هم کلاس بودم... به دلیل این که اگه الان من حتی هم کلاسیامو میبینم و باهاشون میحرفم میبینم واقعا بچه ان!!
و به شما حق میدم نمیشه دختر سپرد دست یه بچه 18 ساله تازه من یه 2 ماه موند 19 بشم...
تاکیدآ میگم کاملا قبول میکنم افکار یه پسر تو این سن هنوز خیلی متناقضه واسه ملاکهای ایجاد یه رابطه ولی من آدمی بودم که همه چی زودتر در من اتفاق افتاد بلوغ جنسیم خیلی زود بود بلوغ فکریم که نمیدونم اطراف باید بگن ولی به نظر خودم تقریبا به ثبات فکری در زمینه های زیادی رسیدم.یعنی در مقایسه با قبل که هر روزم از دیروزم متفاوت بود نیستم دیگه...
در موارد بلوغ اجتماعی هم اینو میتونم مثال بزنم خیلی از هم دوره هام(همشون) میتونن مشکلشونو بهم با اعتماد بگن و راهنمایی بخوان ولی من نمیتونم اعتماد کنم و پنهان مونده رابطم از اونها چون میبینم افکار مناسبی حتی در روابط خودشون ندارن...
خلاصه اگه در نظر بگیرید من یه دو سال بزرگ تر از سنم هستم چه پیشنهادی میدید؟با احتساب این که همین شهریور ماه 19 میشم شناسنامه ای
لطفا اگه راه گریزی نه بلکه راه ماندنی هست به هر حال گیرم دیگه یه نظری بدید...(اگرم نیست بازم بگید)
دوست عزیز بهرحال شما برو خواستگاری اگه بهت دادنش ایشالله خوشبخت شید...
اما یه نکته!بلوغ فکری وجسمی در دختران درسن پایین تر از پسران اتفاق میفته!
من حالا این همه حرف زدم شوما چسبیدی به نکته ازدواج در18 سالگی!
تو الان توی این سن تمام اون کارهایی که باید انجام میدادی رو انجام دادی؟
هدفت از ازدواج چیه؟معنی ازدواج چیه؟
درضمن من وقتی سوم دبیرستان بودم با اون دوست بودم...پسری که همه چی
می فهمید..عاقل و مهربون وخیلی بامحبت وازهمه نظرهیچی کم نداشت
اما برای خودمون خوشحالم که تصمیم عاقلانه رو گرفت!که ازهم جدا شدیم
بعد یکسال دوستی ازهم جداشدیم.....الان درحال ادامه تحصیله وداره جوونی میکنه
توی سن 20 وچندسالگی!
حرف من اینه که شما داری خیلی احساسی تصمیم میگیری...
گوش نمیدی که
حرف بزرگترت رو هم گوش بده یک کم:302::305:
ممنون:72:
دو سه جا سو تفاهم شده انگار...
اولا کسی نگفت 18 سالگی میخواد ازدواج کنه من یه 2و3 سالی صبر میکنیم و هر دومون آدمایه با قیدو بندی هستیم با کس دیگه ای هم نمیتونیم ظرف این مدت آشنا شیم. چون واقعا اگه دلداده ی پوست کلفت نباشه آدم نمیتونه تو دلش بره و بالاخره یا میره یا میمیره :311:
من منظورم این بود که قدرت اینو دارم که با یه دختر که خیلی وخت پیش از من به بلوغ فکری رسیده حرف بزنم ولی شما 16 سالگی نمیتونستی اصلا دهن وا کنی پیش اون دختر 18 ساله و این یعنی امر بعید پس اصلا نمیشه مقایسه کرد.
و چند سوال کردید که به دلیل سو تفاهم پیش آمده فعلا تا اطلاع ثانوی قابل جواب دادن نمیباشند!!:227:
ازدواج!!؟ این یعنی چی اصلا!!؟
ببخشید ولی انصافا :( میبینید که من از سر خوشی اینجا نیومدم که پس اگه ازیتتون کردم بدونید عمدی نیست.:72::72: ممنون از توجه تون
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
ممنون:72:
دو سه جا سو تفاهم شده انگار...
اولا کسی نگفت 18 سالگی میخواد ازدواج کنه من یه 2و3 سالی صبر میکنیم و هر دومون آدمایه با قیدو بندی هستیم با کس دیگه ای هم نمیتونیم ظرف این مدت آشنا شیم.شه هم بر میگرده چون واقعا اگه دلداده ی پوست کلفت نباشه آدم نمیتونه نگهش داره یا میره یا سکته میده.:311:
من منظورم این بود که قدرت اینو دارم که با یه دختر که خیلی وخت پیش از من به بلوغ فکری رسیده حرف بزنم ولی شما 16 سالگی نمیتونستی اصلا دهن وا کنی پیش اون دختر 18 ساله و این یعنی امر بعید پس اصلا نمیشه مقایسه کرد.
و چند سوال کردید که به دلیل سو تفاهم پیش آمده فعلا تا اطلاع ثانوی قابل جواب دادن نمیباشند!!:227:
ببخشید ولی انصافا :( میبینید که من از سر خوشی اینجا نیومدم که پس اگه ازیتتون کردم بدونید عمدی نیست.:72::72: ممنون از توجه تون
[/quote]
ببین سو تفاهم ها رو بزار کنار!
منم نمیگم من اذیت میشم!
درضمن بگذریم...که تومیخوای دو سه سال دیگه با اون ازدواج کنی!
اما باید برای تو اثبات بشه که اون دختر میتونه ازخودخواهی های دوران نوجوانی
وجوانی اش دست برداره یانه؟
خب هرجواانی وقتی وارد دنیای جدیدش میشه اصلا دنیاش زیر و رو میشه
ویه مسائلی رو نمیتونه باکسی قسمت کنه!
اما باید ببینی واقعا بهت پای بنده که بتونی برای دوسال دیگه ات ،الان تصمیم بگیری؟
این تصمیم که تو گرفتی تصمیم بزرگیه! بجز دختر که شکست میخوره
توهم فکرت ..افکارت مشوش میشه!ببین من دلسوازنه..خواهرانه دارم بهت کمک
میکنم..وگرنه هیچ هدفی ندارم:72::43:
جوابم رو تند تند بده....دو روز دو روز سرمیزنی به تایپیکت ها:311:
من تایپیک قبلیم. درمورد عشق وعاشقیم.تقریبا مربوط به مدت هاپیش هنوز توی فروم همدردیه
ازچیزهایی که نوشتم امروز خجالت میکشم...:311:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
در یه جمله بگم تا هم زود جواب داده باشم هم صریح و قابل درک:
ایشون پایبند میمونه چون اصلا یه مدلیه که حتی نمیتونه صورت کسی رو یه لحظه بیشتر نگاه کنه کلا دختر واقعا با کمالاتیه یعنی اهل دروغ و شوخیو مسخره بازی اصلا نیست و خودشم میخواد بدون دردسر با یکی اگه واقعا خوب باشه تا آخر زندگی بمونه فقط از این میترسه که من دغل نکنم شونه خالی نکنم اگه نکنم از اونور خیالم خیلی راحته...
راستی شما دختر بودی :311: یه کم زودتر میگفتی دیگه:300::324:
آهان پس عینا در شرایط ما بودی قبلنها...الان برین تحقیق کنین ببینین سرگرمی های اون پسر 18 ساله چیا هستن!!فک نکنم زیادم از نتایج خوشحال باشید ...
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mablue
در یه جمله بگم تا هم زود جواب داده باشم هم صریح و قابل درک:
ایشون پایبند میمونه چون اصلا یه مدلیه که حتی نمیتونه صورت کسی رو یه لحظه بیشتر نگاه کنه کلا دختر واقعا با کمالاتیه یعنی اهل دروغ و شوخیو مسخره بازی اصلا نیست و خودشم میخواد بدون دردسر با یکی اگه واقعا خوب باشه تا آخر زندگی بمونه فقط از این میترسه که من دغل نکنم شونه خالی نکنم اگه نکنم از اونور خیالم خیلی راحته...
راستی شما دختر بودی :311: یه کم زودتر میگفتی دیگه:300::324:
آهان پس عینا در شرایط ما بودی قبلنها...الان برین تحقیق کنین ببینین سرگرمی های اون پسر 18 ساله چیا هستن!!فک نکنم زیادم از نتایج خوشحال باشید ...
خب من الان چندوقتیه از اون سالها دور شدم...الان زیاد درک نمیکنم
که یه پسر18ساله چیکارها میتونه بکنه:311:
ما دختر بودیم با خال خاله بازی روزگار میگذرونیم...شما رو نمیدونم:311:
شوخی کردم ..ببخشید:311:
امااااا همونطور که خودتون گفتی میترسه ازاینکه شما دغل نکنید و..ازاین حرفها!
ببخشید اما برای من دختر مهمه که باکسی ازدواج کنم که هم بتونه عاشقم
باشه...و هم باهام ازدواج کنه ومنو نکاره!علف زیر پا وازاون حرفها:310:
البته من که الان دوسالیه ازدواج کردم! اونو طبق عقاید دخترها گفتم!
من یک دختر دور وبرم دیدم دخترهاییی سر به زیر اما طماع!
ببخشید ها این روزها پول...وخواستگاری حرف اول رو میزنه
یه مدت دختر دوست داره با دوست پسرش خوش بگذرونه..اما همینکه دید
یه کسی بهتر از اون اومد ردش میکنه...اما خب بعضی ها بریه اساسی پای بند میمونن
من عشقی رو دیدم که قابل ستایش بود..ومن واقعا تحت تاثیرقرار گرفتم
کسی رومیشناختم.که در دوران دوستی...دختر تصادف کرد وبه کما رفت!
پسر موند...موند و شد معتکف...دعا ورازونیاز تاخوب شه..
فکرکنید واقعا سخت بوده اون شرایط برای ایشون...اما بالاخره نجات پیداکرد بعد از
مدتها...اما همونطور که میدونید تصادف ضربه سنیگینی رو وارد میکنه به شخص
ودختر مشکلاتی پیداکرده بود..بهرحال با هم ازدواج کردند والان صاحب فرزندند..
به این میگن عشق..نه عشق های امروزی
ازعشق های شکست خورده هم دیدم..اینقدر دیدم که حد نداره!
کسی رومیشناسم که درسن پایین...یه چیزی عین شما..ازدواج کردند
پسر 21-2...دختر 15 ساله..الان بعد از چندسال گذشت عقد ازهم طلاق گرفتند
چون وقتی دختر شد 21-2 ساله تازه فهمید چه اشتباهی کرده
پسر هم همینطور...الان رو نگاه نکن..19 سالته...چه تصمیمی گرفتی
بشی 25-26 سال به این روزهات میخندی ویا شایدم غبطه بخوری!
بهرحال این جور مسائل هم هست که من دیدم وباز هم توی دلم رازهایی رو دارم
که جاخشک کردند..
ببین من مدیون اون کسایی هستم که یه روزهایی منو منع میکردن ازبعضی کارها
امروز میفهمم که اونها چه حرفهای خوبی بهم زدند و منو نجات دادند
شکر گزاری کارهاییه که من روزانه انجام میدم ازبابت همه چیز..ازهمه کسی ممنونم
بابت تمام روزهایی که چه اینجا توی فروم همدردی منو کمک کردند چه پدرم ومادرم
که صلاح من رو در منع از بعضی کارها دیدن...منو یاری کردند..ومن امروز
به لطف اونها خوشبختم...بخشی از خوشبختیم رو مدیون اونهام!:72:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!
:305::305::305:
:311:کشتین مارو بزارین جوونی کنم عاقل شم خودم طبیعی...
:305::305::305:
:160:بحثو تموم کنیم ممنون از راهنمایی هاتون:72:
-
RE: آیا تناقض هایمان را کنار گذاریم یا کنار بیاییم؟!