-
از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
[size=small][size=medium][size=large]سلام به همه ی دوستای خوبم که شدیدا به همفکری و ایده های خوبشون نیاز دارم
خودم زیاد کتاب میخونم .سایت های روانشناسی رو میبینم و به بیشترش عمل میکنم.الان تو یه مسئله گیر کردم که شما امید من هستید
8ماه هست با شوهرم عقد کردم و این مسئله جلوی پدر و مادر و خواهر و برادر و شوهر خواهرام منو رنج میده-فامیل های من تو یه شهر دیگه هستن و نزد اونا مشکلی نیست.شوهرم بیستو هشت سالش هست و اینطوریه که میخواد تو هر مکانی مجلس دستش باشه.مدام حرف میزنه.خاطره تعریف میکنه.زیاد میخنده و به قول خودش معاشرتیه-
یه خاطره هایی میگه که واقعا خجالت میکشم .مثلا میگه" ما رفتیم عروسی-شب خونه فامیلی موندیم که خیلی زیاد بودیم همه رو هم خوابیدیم حتی پدرم و یکی دیگه بیرون خونه تو شهرک موکت انداختن رو آسفالت خوابیدن" یا "فلان سال که رفته بودیم سفر تو یه استیشن پونزده نفری نشستیم!!!!" -ما خونواده تقریبا خوبی هستیم البته از لحاظ مالی و تحصیلی از اونا بهتر-اهل کلاس گذاشتن هم نیستیم.شخصیت واسمون از پول وماشینو و..مهمتره-این حرفها رو این آقا با خنده و ذوق میزنه در صورتی که از نظر من و خونواده ام یعنی آبروریزی-البته خونواده ام هم یه لبخندی میزنن تا ایشون ضایع نشه که کسی بهش نخندیده -اما من میدونم تو دلشون چه خبره و واسم میسوزه-من بهش غیر مستقیم گفتم .بعد دیدم فایده نداره مستقیم گفتم.بحث کردیم.دعوا کردیم...مثلا ایشون چای رو هورت میکشه که اینم بهش گفتم عزیزم نخور داغه.عزیزم سرطان میگیری!عزیزم معده ات خراب میشه!عزیزم زشته هورت نکش!!دیگه دلم میخواد موهامو بکشم جلو هرکی هست جیغ بزنم بگم نخواستم چای بخوری این چه وضعیه مگه از پشت کوه اومدی؟؟!!!خیلی هم مراقب بودم به شخصیت آقا برنخوره-اولش گفت نمیتونه حرفهاشو با من چک کنه-بهش گفنم چی از نظر خونواده ام بده و اونو کوچیک میکنه.دید خیلی ناراحتم گفت چشم.سعی میکنه حواسشو جمع کنه- ولی یه ماه خوب بود و جدیدا" .... -یا خیلی راحت راجع به اینکه پول نداره واسه ارشد ادامه بده یا بریم سر خونه زندگیمون واسه دیگرون حرف میزنه-بی دلیل-بهش گفتم نگو که پول نداری نگو مثلا تو ریاضی یا زبان ضعیفی .نخواستم کلاس بذاری یا خالی ببندی ولی همه که نباید بدونن ضعفهات چیه- مجبورم همش تو استرس باشم و بترسم مبادا سوتی بده و میترسم باهاش جایی برم که فک و فامیلای من باشن.تا حالا بهونه هایی پیدا میشد نریم ولی همه عمرم که نمیتونم اینجوری ادامه بدم-نمیدونم چطور این مسله حل شه.بدبختی اینه اگر یه بار این سوتی رو جلو یه فامیل بده دیگه پخش شده و آبرو رفته .اصلا جای ریسک نداره که بهش اعتماد کنم حرف بی جا نزنه و باهاش پیش دوستای خودم یا فامیلام برم.البته جلو فامیل و رفیقای خودش کاری بهش ندارم.چون اونا عادت کردن و عادیه.حالا نه تنها بهش افتخار نمیکنم ازش خجالت میکشم.این مسئله خیلی واسم مهمه
شرمنده طولانی شد.پیشاپیش از کمکتون خیلی خیلی ممنون[/size][/size][/size]
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahsa1366
[size=small][size=medium][size=large]
این حرفها رو این آقا با خنده و ذوق میزنه ......
[/size][/size][/size]
سلام دوست عزیز،
برام جالب بود که بعد از هشت ماه عقد، نوشتید این آقا؟؟
نمی خوام کارهای ایشون را تایید کنم و می فهمم که تحملش خیلی سخته و تغییرش هم به نظر من سخت تره.
قصد سرزنش هم ندارم. ولی یه سوال دارم. چطور شما متوجه مثلا چای خوردن یا کلا نوشیدن هر چیزی در جلسات آشنایی یا خواستگاری نشدید؟
مساله ازدواج اینقد پیچیده است که بررسی همه جانبه قضیه هم سخت است و هم یه جورایی ناممکن. بعضی مسایل اینقد به نظر فرد یا خانواده ای بدیهی است که نیازی یا توجهی به بررسی اش نمی کنند و فکر می کنند که جزو بدیهیات است ( شاید اصلا بهش حتی فکر هم نکنیم ) ولی بعد می بینی در بعضی خانواده ها جزو بعیدات است!!
اگر هم بخواهیم همه این موارد را بررسی کنیم، تمام خواستگارها رد می شن. از کار و تحصیلات و درآمد و هدف و ظاهر و خانواده و ..... تاااااااااااااااااااا چای خوردن و ......
من خواستگاری داشتم که وقتی می رفتیم رستوران خیلی وحشتناک غذا می خورد. وقتی غذا تموم می شد و ما می خواستیم بیاییم بیرون من واقعا خجالت می کشیدم و سعی می کردم کسی نبینه من از پشت اون میز بلند شدم. یه جورایی از نگاه گارسون و ... هم در می رفتم. انگار قوم تاتار به میز ما حمله کرده بودند. غذاها ریخته روی میز، همه چیز آشفته و ... حتی قوطی نوشابه را هم حتما باید له می کردند ( نمی دونم چرا ؟؟ ) ولی نوشابه اش که تمام می شد قوطی اش را مچاله می کرد و تازه مال من را هم برمی داشت مچاله می کرد .... با دهن باز غذا خوردن هم که اوایل تو خونه من متوجه نشدم و آروم بود. اما بعد که کمی نزدیکتر شد و صمیمی تر این هم اضافه شد و .................
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سلام مهساجان،
توكه مادرهمسرت نيستي مرتب بهش بگي چي درسته چي غلطه. اگه بخواي اينكارو ادامه بدي فاتحه رابطتتون خوندس، چون همسرت هيچ استقلال فكري ازخودش نداره ويه روز ازاين همه بكن نكن هاي تو خسته ميشه.
تو اونو همينجوري ديدي پسنديدي وعقد كردي حالاهم اگه مي خواي بقيه عمرت دركنارش آرامش داشته باشي به جاي اينكه ازالان سعي كني اونو تغيير بدي(كه غيرممكنه كسي بتونه كس ديگري رو تغيير بده) روي خودت كاركن تاكمتر ازرفتارهاي شوهرت حرص وجوش بخوري.
لازمه اش اينه كه از زوم كردن روي رفتارهاي شوهرت دست برداري وهروقت كاري ميكنه كه عصباني ميشي باخودت فكر كني ببيني چرا به خاطركاري كه كس ديگري انجام داده من بايد حرص بخورم؟ مطمئن باش شوهرت هم قدرت تشخيص وتمييز داره و اگر بهش اعتماد كني به مرور رفتارهاش بهترميشه. البته هيچوقت مستقيم ازش ايراد نگير كاري رو كه درسته خودت انجام بده واگر اون كاري رو اشتباه انجام داد توجهي بهش نكن درعوض كارهاي خوبش رو تشويق كن.
راستي بحث سايه هاي شخصيتي خيلي مي تونه به تو كمك كنه.(كتاب نيمه تاريك وجود دبي فورد)
اينجا هم مختصري راجع به سايه ها بحث كرده. http://ghahremanedaroon.ir/?p=1358
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
شب نم عزیز ایشون آدم با شخصیتیه و صد البته مواظب بود جلوی من چطور غذا بخوره...حالا خرش از پل گذشته و دیگه مراقب نیست....
پارمیدای عزیز من سعی میکنم حرص نخورم ولی این مسئله داره به قیمت این تموم میشه که شخصیت هردومون بره زیر سوال و بگن چه آدم بی کلاسیه...آخی بی پولن...این چه شوهری کرده نمیدونه چی باید بگه چی نگه
والبته گفت که از حرف زدن با من میترسه .چون بهش این چیزا رو گوشزد کردم.ولی مونده ام چرا با این ترس باز هم کم نمیذاره-عین حرفی که گفتم نگو رو دوباره میگه
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
چرا اينقدر توجه بیش از حد به نظر و قضاوت دیگران داري؟
تمرکز بر نقاط ضعف همسرت باعث می شود نتوانی در رابطه ات با اون احساس خوبي داشته باشی.
اصلاً قبول كن كه همسرت اين نقاط ضعف رو داره ولي يه مدت فقط به نقاط مثبت همسرت فكركن كم كم نقاط ضعفش برات كمرنگ ميشه و تحمل زندگي راحت تر.
ضمناًبه جاي اينكه دررفتارهاي شوهرت دنبال علت بگردي يك كمي وقت بذار و بامطالعه وحتي مشاوره حضوري خودت رو بهتر وبيشتربشناس. اصلاً حرف من اينه همسرت به فرض كلي ايراد داره مي خوام بدونم تو چرا جذب اين آدم شدي؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahsa1366
والبته گفت که از حرف زدن با من میترسه .چون بهش این چیزا رو گوشزد کردم.ولی مونده ام چرا با این ترس باز هم کم نمیذاره-عین حرفی که گفتم نگو رو دوباره میگه
حواست هست داري براي شوهرت نقش يه مادر سخت گير رو بازي مي كني نه يك همسر مهربون رو . خوب اونم حق داره از تو حساب ببره و ايضاً لجبازي كنه.
مقالات وتاپيك هاي خوبي توي اين سايت درمورد مهارتهاي ارتباطي درخانواده هست سرچ كن وحتماً بخون كمكت ميكنه تا راه انتقادكردن ازهمسرت رو يادبگيري.
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
دوستان خیلی خوب راهنمایی کردند:اما یه جاهایی همش اصرار بر این بود که نمیشه کسی رو تغییر داد و یا ...
به نظر من امکان پذیره اما نه حتما با تغییر 100% مطابق میل شما....
بهتره با همسرتون اول خیلی بیشتر از الان صمیمی تر بشید و بعد از اینکه اعتمادش رو به خودتون جلب کردید سعی کنید باهاش خیلی خیلی مهربون در مورد مورادی که گفتید صحبت کنید تا ببینیند اقایون چقدر انسان ها دسوت داشتنی و مهربان و انعطاف پذیری هستند!:227:
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
ممنون از راهنمایی های دوستان گلم
همه ی آدمها نقاط ضعفی دارن و کامل نیستن.اما این مسئله طوری هست که میترسم نامزدم از چشم خونواده ام بیفته.و برای بقیه احترام و آداب به جا بیارن ولی بگن این دامادمون معمولیه.خودش درب و داغونه و باهاش سطح پایین تر برخورد بشه.البته این موضوع اونو ناراحت نمیکنه.بیشتر من و خانواده ام از اینکه اون اینطوریه ناراحت میشیم
ممنون دکتر بینگو.از روشت استفاده میکنم
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
رفتار شما با نامزدتون الگویی هست که دیگران با توجه به اون با همسرتون برخورد می کنند. اگر شما به این به قول خودتون سوتی های ایشون اهمیت ندی دیگران هم نمیدن، اگر زیاد اهمیت بدی باعث میشی دیگران هم بزرگش کنند. من کسانی رو سراغ دارم که رفتارشون واسه من غیر قابل قبول و چندش آوره و به قول شما آبروی آدمو میبره، ولی وقتی می بینم همسراشون چقدر به اینها اعتماد دارن و اصلا عین خیالشون نیست به مرور خودمم احساس می کنم این حسم کمتر شده.
به علاوه به نظرم باید ریشه ای به این قضیه نگاه کرد، یعنی اینکه آیا شما همسرتون رو لایق خودتون نمی بینید که اینطوری حساس هستید رو رفتارش؟ آیا در تنهایی و رابطه دو نفری رفتارش رو می پسندید/ آیا از ته دل دوستش دارید یا خیر
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
عزیزم تو هنوز بچه ای که هر کسی را به شوهرت ترجیح میدی معنی ازدواج را درک نکردی
انسان وقتی به کسی تعهد میده یعنی دیگه اونه همه ی زندگیشه نه دیگران
چرا یه بار فکر نمیکنی تو داری با این کارات اونو ناراحت میکنی ؟ چرا اونقدی که ناراحتی فامیل برات مهمه رنجیدن شوهرت نیست ؟
اون الان از همه به تو نزدیکتره و بهت اطمینان میدم تا بگی به خاطر این تذکر میدی که کسی ازش ناراحت نشه اون بدتر میشه چون اون خوب فهمیده اونقد برات ارزش نداره که تحت هر شرایطی بهش افتخار کنی و مطمئن باش تو در یک امتحانی و تا حساسیتت به خاطر دیگران باشه اونم اذیتت میکنه
بابا ما چرا نمیفهمیم همونایی که ما اینقد حرص میخوریم نکنه ناراحت بشن 1% هم تو زندگیمون تاثیر ندارن به جای این کارات اگه همه جا از رفتارای خوبش(حتی اگه به دروغ) بگی بخدا نصف این تلاش را نمیخواد که اون عوض بشه
پس دیگه تکرار نشه به خاطر دیگران زندگی کردنت داره زندگیتو ازهم می پاشه
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
lilio ی عزیز خیلی ممنون از پاسخت.در اینکه علت مسئله رو درست گفتی شکی ندارم.اما آیا طبیعیه و من میتونم بی تفاوت باشم بگم بیخیال حرف همه ی مردم ؟پس معنی عرف چیه؟مردم حرف بیخود زیاد میزنن اما من کلاهمو قاضی میکنم میبینم درست میگن-هنوز کسی به روم نیاورده چرا نامزدت اینطوریه.چرا اینو گفت چرا اونو نگفت.فکر میکنن خودش متوجه میشه کم کم. اما نه نتها منوجه نشد به قول شما اذیت هم میکنه .
در هرحال من دوسش دارم -
به خاطر خودش میگم.دلم میخواد همه دوسش داشته باشن.بهش احترام بذارن.این چیزیه که همه از همسرشون توقع دارن.آیا من پر توقعم که میخوام درست برخورد کنه؟؟؟آیا رفتار اون درسته و من دارم بیخودی گیر میدم؟؟
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان سلام
هر حرفی که بهت زدم از روی تجربه خودم بود منم عین تو دلم میخواست همه دنیا بگن به به چه شوهری واقعیتش میخواستم تک باشه سر همین خیلی بهش گیر میدادم اما به خودم اومدم دیدم بهتر که نشده هیچ رابطمونم داره خراب میشه و اگه اینجوری برم جلو شوهری نیست که بهترین باشه یابدترین
نه شما پر توقع نیستی اما این راهش نیست بهتره یه کم بی خیال باشی چون مردا هرچند به حق هم باشه اما دوست ندارند از زنا حرف درست و آموزشی بشنون چرا که همیشه خودشونو جنس برتر میدونن
تو تنها کارد که میکنی هر جا میشینی ازش تعریف میدی این هم رو نامزدت تاثیر داره هم رو تفکر دیگران
شاد باشی
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
lilio جان واقعا ممنون از پاسخت.کاملا منو و نامزدم همینطوریم که گفتی.من میخوام همه بگن به به چه شوهری و حتی زندگیمون الگوی همه باشه.حالا ما دو تا آدم تحصیلکرده و ...رابطه مون واقعا بد شده.اونم عمرا" کاری که بگم رو نمیکنه.
البته مشکلات بیشتری هم هست.من دوست دارم با هم قدم بزنیم...بهم تلفن یا پیام بزنه و روزا خبرمو بگیره..وقتمونو دو نفری بگذرونیم.......
همدیگه رو میینیم خیلی خوب هست و هر 5دقیقه بهم میگه دوست دارم
اما اینکه گاهی روزا تا غروب تماسی نمیگیره..اگه بیاد پیشم ترجیح میده خونه تو جمع خونواده باشه تا با من...
همیشه هم یا میگه بنزین ندارم...خسته ام...فکرم مشغوله...الان تو وضعیت بدی هستم...
خواسته من نه هزینه میخواد نه وقت.میگم اگه 2ساعت میخوای منو ببینی و این راهو میای به جاش بریم قدم بزنیم..یا بریم پارک...اینم نمیپذیره
اینها که همه رو هم میاد عقلم به من میگه خانم!تو داری خودتو فریب میدی!این آدم یکی دوماه بعد عقد اینه بعد عروسی چی میشه
کاملا متوجه میشم که هیچ ذوقی برای با من بودن نداره-حالا نمیفهمم من دارم اشتباه میکنم یا همه مردها همینن؟؟همه اینها رو هم داره منو دیوونه میکنه
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
عزیزم شاید رفتارهای خودت و اینکه خواستی بهش درس بدی و آموزش بدی باعث شده ازت دوری کنه
همونطور که لیلیو گفتن مردها به هیچ وجه دوست ندارن که زنشون معلمشون باشه و اینطوری حس غرور و مردانگیشون زیر سوال میره و وقتی حس مردانگی مردی زیر سوال رفت صد در صد از کسی که این حس رو زیر سوال برده دوری می کنه
ضمنا گلم لازم نیست زندگی ما شهره عام و خاص و الگوی خوبی باشه بری همه ، ما خودمون با هم سازش کنیم و جور در بیایم کافیه، درونمون خوب باشه و احساس راحتی کنیم کافیه
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان خودتو ناراحت نکن.وقتی آدم از یه چیز ناراحته همه چیزای بد می یاد تو ذهنش.نذار این چیزا ذهنتو مشغول کنه.
یکم انتظاراتو مسکوت بذار بمونه.اصلا می دونی چیه مشکل تحصیلات بالاست که انتظاراتو می بره بالا.چون تحصیل کرده ای باید همسرم....
شاید به خاطره همین مادران و مادربزرگامون خوشبخت تر از ما بودن
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
بله.من آدم پر توقع و ایده آلیسم ای هستم .و اونم میدونه-
انتظاراتمو یه مدت مسکوت گذاشتم.دیدم بدتره.هم نمیفهمه ناراحتم.هم اینکه از کجا بدونه من چی میخوام چی نمیخوام
غیر مستقیم و مستقیم هم گفتم تاثیرش یه هفته بود.البته قبلش یه گریه زاری مفصل و بحث هم داشتیم که این یه هفته رو خوب بود:311:
حالا من به این فکر میکنم که آیا اصلا منو میخواد یا فقط به صرف اینکه تحصیلکرده و کارمند بودم جلو اومد.
البته هیچ بدرفتاری نداره.اما یادم نمیاد کاری هم کرده باشه که منو خوشحال کنه
حالا من با یه بستنی یا پفک هم کلی ذوق میکنم.و تو انتظاراتم کلی هم پیش خود حسابی میکنم تا به زحمت و دردسر نیفته
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
ای خدا از دست ما زنها که اینقدر حساسیم. می دونید من بعد از 5/5 سال زندگی مشترک تازه همسرم داره به من محبتش رو نشون می ده. اگر از اول این کارهایی که الان می کنم رو هم می کردم بازم 2 سال طول می کشید تا همسرم هوای منو اینطور داشته باشه. یکم روی انتظاراتت کار کن . درسته باید مستقیم خواست هاتو بگی ولی در شرایط خاص و با تملق از خصوصیات مثبت همسر. جوری که اون فکر کنه با بر اورده کردن انتظار شما به مردانگیش اضافه می شه و شما واقعا قدر دانش خواهی شد. شما باید قدر دانی رو هم خوب نشون بدید.
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ای خدا از دست ما زنها که اینقدر حساسیم. می دونید من بعد از 5/5 سال زندگی مشترک تازه همسرم داره به من محبتش رو نشون می ده. اگر از اول این کارهایی که الان می کنم رو هم می کردم بازم 2 سال طول می کشید تا همسرم هوای منو اینطور داشته باشه. یکم روی انتظاراتت کار کن . درسته باید مستقیم خواست هاتو بگی ولی در شرایط خاص و با تملق از خصوصیات مثبت همسر. جوری که اون فکر کنه با بر اورده کردن انتظار شما به مردانگیش اضافه می شه و شما واقعا قدر دانش خواهی شد. شما باید قدر دانی رو هم خوب نشون بدید.
شدیدا تایید میشه...همون طور که قبلا گفتم شما باید کاری بکنید همسرتون ،شما رو بهترین دوست خودش بدونه و خرف ها و توضیه های شما رو با جون و دل گوش کنه(به جای اینکه در مقابلشون گارد بگیره!)...
بیشتر روش کار کن و سعی کن بیاریش تو مسیری که برای هر 2 تاتون خوبه...
خوشبخت بشید اشالا:72:
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان سلام
یه مدته من مطالب روانشناسی راجع به شناخت آقایون زیاد میخونم :303: در مورد مشکل شما فقط میتونم بگم وقتی ما خانوما به همسرامون افتخار میکنیم انگار دنیا رو بهشون دادیم ، این حس ما به اونها قدرت ، مردونگی و اعتماد به نفس میده ، آقایون دوست دارن ما اطمینان داشته باشیم باور داشته باشیم که اونها حلال همه مشکلاتن ، و یه تکیه گاه خوب برای ما !! شوهران عزیز دوست دارن مفید باشن برای خانوماشون ، وقتی حس کنن خانومشون هیچ نیازی بهشون نداره خرد میشن تحقیر میشن ......
شما حق داری ناراحتیا من درکت میکنم خانومی ، اما اگه اینجوری ادامه بدی شوهرت داره حس میکنه که بهش افتخار نمیکنی ، اونو در شان خانواده ات نمیدونی ، اون وقت تحقیر میشه و کم کم رابطه تون سرد میشه ...
اول از همه سعی کن ریلکس باشی. دقیقا وقتی ما روی یه نکته حساس میشیم اوضاع بدتر میشه ، مهسا جون یه توصیه اینکه همیشه برای خودت زندگی کن ، الان تو و همسرت از هر کسه دیگه مهمترین !!! :72:
گلم با آرامش و صبوری به خودت و همسرت کمک کن ، ترک عادات ( هورت کشیدن چای) یه شبه ممکن نیست زمان میبره عزیزم:305:
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان بازم سلام
دختر خوب این چه حرفیه به خاطر کارمند بودن جلو اومه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم تو خودت اگه کسی را دوست نداشته باشی با ثروت قارونیش هم میسازی؟؟؟(اگه داشته باشه)
این چه فکریه؟ همین طرز فکراست که عذابت میده
شاید دوست داشته زنش کارمند و صد البته اجتماعی باشه اما مطمئن باش تنها دلیلش نبوده خدایی نکرده کاری کرده که اینو میگی یا همینجوری یه چی پروندی؟؟؟؟؟؟؟؟/:163::163::163::163:
خب گلم دلیل شاد نبودن همسرت صد البته گیرهای جور راجور جنابعالیه
منم دلم نمیخواد پیش کسی برم که مدام بکن نکن مواطب باش و خلاصه ازین حرفا ازش بشنوم تو یه کلام کسی که شخصیتمو ببره زیر سوال دوس ندارم صداشو بشنوم حتی اگه عاشقش باشم
یه راه میگم یه مدت امتحان کن جواب نداد من دیگه تو این سایت به کسی مشاوره نمیدم:311::311:
تو یه مدت اصلا نگو بهش گیر نده و البته که باید قبول کنی ایشون را همینجوری انتخاب کردی و دوست داری
پس لازم نیست حتی خودت حرص بخوری بیخیال بیخیال
بعدشم هی نگو کجا بریم چیکار کنیم بزار خودش حس کنه که به تنها بودن با تو نیاز داره تو فقط دایم محبت کن اگه اون سراغتو نمیگیره تو برو سراغش س م س بده بگو دلت پر میکشه واسه دیدنش و ازین حرفا ، عزیزم این حرفا فیلو از پا در میاره مردا که خیلی بچه ترند:310::310::310:
راستی دلیل بیرون نیومدنش باهاتو حدس میزنم بدونم چیه اینکه اینقد تو تنهاییاتون (هرچند اندک) بهش گفتی این کارت ال بود اون کارت بل ترجیح میده تو جمع باشید تا دیگه گله و شکایت نشنوه
پس اول محبت بی حد و مرز و غر زدن و ایراد و آموزش تعطیل ( بابا نا سلامتی خودت میگی تحصیل کرده اس پس اونقدرام بد نیست تو زیاد حساسی رو حرفاش) بعدش خودش لحظه میشماره باهات بره بیرون
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
من نه.اما قبول کن خیلی ها به خاطر پول ازدواج میکنن.داشتن پدر زن پولدار...زن کارمند...شوهر پولدار پیرمرد....مرد 40ساله که خونه و ماشینش ردیفه....کم نیست تو جامعه ما عزیزم.و در حال توسعه اند:311:
اوکی !
دیگه بکن نکن ها...عیب و ایراد...ال بود بل بود:311:هاااااااااااااااا...ه مه رو تعطیل میکنم.البته یه مدتی دارم سعی امو میکنم حتی برای اینکه حرص نخورم خودمو با یه چیز مشغول میکنم صحبتشو نشنوم و بعدا بهش گیر ندم
من قبل عقد خیلی صادقانه حرف زدم از اعتقادم-بیماری کاملا بی اهمیتم-شخصیتم-حتی چیزایی که ممکن بود نظرشو راجع به من عوض کنه.خیلی رک گفتم.اما تو این مدت من دارم چیزای جدید کشف میکنم.یا یه چیزیو نگفت.یا دو پهلو گفت که من طور دیگه برداشت کنم.
وقتی میگم تو دروغ گفتی خودش گفت :نه!من فقط یه چیزی گفتم که طوری باشه که دروغ نباشه و تو برداشتی کنی که من میخوام.
حالا این آدم که اصلا معنی دروغ رو نمیدوونه قابل اعتماده؟ترسناک نیست؟
یا گفته درسم تموم شه کارم آماده.حالا میگه منظورش این بود که آدمایی داره که واسش دنبال کار باشن و پیدا کنن
یا راجع به دست دادن به نامحرم من حساسیت خودمو گفته بودم.جوابش این بود که در حد دست دادن به پیرزن همسایه که جای مادرشه...جالا راحت با خنده میگه همیشه عروسیهاشون کاملا قاطیه و پای ثابت رقصیدن با دخترخاله هاشه
یا راجع به وضعیت مالی میگفت ما فقط بیست میلیون هزینه عمل پدرمو دادیم والا الان جای پراید پرشیا زیرپامون بود.در صورتی که پدرش گقته اداره اش ماهی 30-40هزارتومن از حقوقش کسر میکنه.اینم که پولی نیست...و چیزای دیگه ...
عاقلانه هست که بازهم من حرفهای این آدمو باور کنم ؟ساده لوحی نیست؟
این همه دروغ و بلف همون اول تو دوران خواسنگاری؟البته باید بگم ما اصلا دوست نبودیم و همه چی رسمی بود-من دیگه چی بگم به شما بیشتر درک کنید؟
و من نشونه علاقه ای هم نمیبینم که بگم عاشق شده بود و نمیخواست از دستم بده.
دروغهاش خیلی هم تاثیر گذار نبود.ولی اصل سر دروغگو بودنه-من فقط نتیجه میگیرم اون خواسته با یه کارمند تحصیلکرده ازدواج کنه.همین.شما چی فکر میکنید؟؟الان کار درست چیه که من انجام بدم؟؟؟؟؟خواهش میکنم منو تنها نذارید.دارم میمیرم از گیجی و منگی.
میترسم روز به روز حقایق بدتری رو ببینم
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
یک جا اشاره کرده بودم که شما همسر خودتان را در حد خودتان نمی بینید
با این پستتان باز هم به این نتیجه رسیدم که ریشه مسئله ممکن است همین باشد، همه این دروغهایی که شما ردیف کردید باور کنید در عمل و در زندگی 5 هزار نمی ارزد
با دختر خاله هایش می رقصید؟ از این به بعد مهمانی ها مختلط را نمیروید و تمام
این که پول عمل پدرش را ایشان داده یا خیر و یا 40 تومان چیزی هست یا نیست چه تاثیری در زندگی شما می تواند داشته باشد؟
به شخصه فکر می کنم همسرتان احساس کمبود کرده و خواسته با چند به قول شما بلوف اینها را جبران کند
به هر حال چندان اهمیتی ندارد از نظر من
آنچه که مهم است این است که آیا شما همسرتان را دوست دارید و به زندگیتان علاقه دارید یا خیر!
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سابینای عزیزم مهم صادق نبودنش هست.پاسخت خیلی آرومم کرد.خداکنه درست بگی و فقط برای جبران کمبودش دروغ گفته باشه نه فریب دادن من
بینهایت دوسش دارم و با این فکر باهم ازدواج کردیم که ما دونفری توانایی ساختن یه آینده روشن رو داریم
اما این حقایق سستم میکنه.
پست اولت رو دوباره خوندم.راجع به اینکه لیاقت منو داره یا نه پرسیده بودی-من همون اول به خونواده ام میگفتم من یک ساله لیسانسم اون تازه دانشجوی سال آخر لیسانس-من کارمندبانکم اون بیکار-من تیزهوشانی اما اون هنرستانی-فکر میکردم در یک طبقه نیستیم.اما خانواده ام گفتن اونم درسش تموم میشه.حتما میره سر کار تازه جای دیگه ای هم2سال کار کرد.وخلاصه بهم فهموندن من دارم خودمو زیادی تحویل میگیرم-البته برای من هم یه آدم با عرضه ی بیکار به پولدار تنبل نادان برتری داشت.
در نهایت خودم قبول کردم و اجباری در کار نبود.چون به این نتیجه رسیدم اون اینقدر جای پیشرفت داره که رو دست منم بلند میشه.باهوش.باسیاست.با اراده.سختکوش.یه مرد کامل چند بعدی بود.نه ازین پسربچه های سوسول که بابای پولدار داشتن یا چلمنگهایی که جز درس خوندن کاری بلد نیستن.هم درس خوند هم کار کرد.کاردانی رو کرد کارشناسی-چندین سال دور از خونواده و مستقل بود
همه ی اینها معیارهای من بود که اون داشت-و دوست دارم خودت بگی سابینا جان که به نظر شما ما چند درصد به هم میخوریم؟؟؟
و یه چیز دیگه که فکر میکنم اون برای کارمند بودنم با من ازدواج کرد بعد عاطفی رابطه ماست که سرده
اگه 4روز مسافرت باشی و همسرتو نبینی در اولین فرصت پیشش میری یا مثه نامزد من 48ساعت بعد ازجلو خونه نامزدت رد میشی میری از دوستت یه کیف سی دی!!!!!1:311:میخری و بعد پیش نامزدت میری؟
یا تقریبا 6 ماه بعد عقدمون یعتی 1ماه پیش دیدم تماس هاش نم کشیده.خودم مرتب اس میدادم .میگفتم دوست دارم.دلم تنگ شده.از دور میبوسمت.تو بهترین همسر دنیایی و.....و حداقل حداقل 3ساعت طول میکشید جواب بده.میگفت گوشیم سایلنت بود.صدای پیامکش کمه و زیاد نمیشه-گوشیم تو کیفم مونده بود-داشتم درس میخوندم حواسم نبود و....و بعد یه ماه که اوضاع اینطور بود و من متوجه میشدم حتی از من دوری میکنه و از من بدش میاد و منو همیشه میپیچونه گفتم دیگه هرگز بهت نه پیام میدم نه زنگ میزنم و احساس بدی دارم که دارم خودمو بهت تحمیل میکنم و آویزونت هستم-فقط شب ها پیام شب بخیر میدادمو وفقط وقتی که مسافرت بود زنگ میزدم حالشو میپرسیدم.که نتیجه اش همین قضیه 48ساعت رخ داد:316: از دیروز هم به توصیه بچه های همین سایت دارم روزی یکی دوبار باهاش تماس میگیرم و گذشته رو فراموش کردم و دوباره از نو...
بیرون هم اگه میرفتیم همون اوایل عقد زود برمیگشتیم چون یا خسته بود.یا به دستشویی احتیاج داشت.یا سردش بود...
یا میاد خونه ما وقتی فقط منو مادرم هم خونه باشیم میاد تو سالن پیش مامان
اگه ساعت 6بخواهیم با هم به کلاس بریم زودتر از 5:15 نمیاد.نامزد شما هم همینقدر برای دیدنتون لحظه شماری میکنه؟
بهش اینارو میگم میگه جبران میکنم و الان شرایط روحی خوبی ندارم وتو فکر درس و کار و خونه و...هستم .همیشه یه دلیل داره.آخه آدم زنده بی گرفتاری که نمیشه همه مردم دنیا گرفتارن-و به نظر من همش داره منو میپیچونه
کلا شوقی نداره -اوایل به خودم میگفتم چه بااراده..از درسش به خاطر من نمیگذره...الان میبینم رفتارش غیر عادیه-
دیروز که بعد از 4روز و و:163: از سفر اومده بود و به دیدنم اومد (دیروز کلاس هم داشتیم )نمیدونین چقدر سخت بود که حرفی بهش نزنم و خوش اخلاق باشم
منو ببینه 40بار میپرسه دوسم داری؟40بار میگه دوست دارم
ولی فقط زبونه و من در عملکردش چیزی نمیبینم
تروخدا بگید من پرتوقع هستم یا اون واقعا احساسی به من نداره؟فکر میکنم از من بدش میاد
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
ببخشید من الان نفهمیدم ایشون چه عملکردی داشت که شما فکر کردید ایشون شما رو دوست نداره؟
بعضی اقایون قبل از ازدواج تمام تلاششون رو می کنند تا خانمی رو بدست بیارن و بعدش خیالشون راحت میشه میرن با ارامش به کارهای دیگشون می رسن. شما باید بدونید مردها با زن ها فرق دارند و مثل ما نیستند که دائم حس کنند باید کاری انجام بدن تا عشقشونو ثابت کنند. ولی ما زن ها بر عکس.
خوب رفته سی دی بگیره چون اگر اول به دیدن شمامیومد از ذوقش یادش می رفت بعدش بره بگیره. یا شاید م خواسته بین اون CD ها یه چیزی پیدا کنه تا یادش نرفته و ذهنش در گیر بوده. این که ناراحتی نداره. شما هم حالشو بپرس خودتو براش لوس کن ( البته با توجه به شرایط روحی که همسرتون داره) ولی خودتو زیادی اویزون نشون نده. اول بهتره با خصوصیات اخلاقی همسرتون اشنا بشیدو بعد با استفاده از اونها به اهدافتون برسید.
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
دلجو جان عملکرد بدی نداشت.کلا عملکردی نداشت.ولی من چطور میتونم مطمئن باشم اون برام اهمیت قائله؟اگه چند سال گذشته بود من حرفتو قبول میکردم که مردها اینطورین.اما تازه 7ماه هست با همیم
همین امشب که منو رسوند خونه کسی خونه نبود و بقیه دیر وقت میومدن.اومد یه ساعت موند و بعدش گفت میره.کاری هم نداشت.دلیلش این بود که پدر و مادرش تا این نرسه نمیخوابن و ممکنه تو راه(10کیلومتر)خوابش ببره
این بشر همیشه دلایل خوب و منطقی داره !!!!!!!!
دید ناراحت شدم موند ولی خب هر 5دقیقه میپرسید برم؟
اخرش من گریه افتادم ده دقیقه ای موند و وقتی میپرسید برم بااینکه میخواستم بمونه گفتم برو.بازهم حس اینکه میخواد زودتر بره و من دارم آویزونش میشم بهم دست داد. رفت.الان خونه تنهام
اگه لازم باشه منم سعی میکنم احساساتی نشم و وقتی دلتنگ شدم خودمو با چیز دیگه سرگرم کنم.اما میترسم رابطه مون دور و سرد بشه.و به ندیدن هم عادت کنیم
قبول داری که میگن از دل برود هر آنکه از دیده برفت...؟تماس تلفنی رو قطع کرده بودم تا وقتی دلش تنک میشه به دیدنم بیاد اما فرقی نکرد
میترسم برای دیدنش هم جلوی خودمو بگیرم اونم خوشحال بشه و دیگه اصلا" به دیدنم نیاد
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا خانم،
روابط جنسی شما به چه صورت است؟
ممکنه در این زمینه مشکلی داشته باشند؟
مردها جونشون بره از این یکی نمی گذرن. عجیبه که شما را تنها گذاشته خونه و رفته چون مامانش اینا نمی خوابن.
البته اگر مایل نیستی و خصوصی است لازم نیست اینجا مطرح کنی. ولی دقت کن در این زمینه مشکلی نداشته باشه.
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان می بخشی دیر کردم
ببین عزیزم این حدس من درسته آیا: شما نمیدونم چند سالته و شاید چون زیاد خواستگار رد کرده بودی فشاری روت بوده که کیس های خوب رو قبول کنی و این رو قبول کردی!
درمورد اینکه آیا شما با ایشون جور در میاید و یا خیر اگر اینطوری جمع ببنیدم خیلی از زن و شوهرهای تالار و یا زندگی واقعی با هم نمره شون یکی نیست، ولی خوب اگر شوهرت جوهره این رو که کار کنه و پیشرفت کنه داشته باشه در عرض چند سال این تفاوت ها به خوبی تعدیل میشه، از طرفی با این حرفهایی که زدی احساس می کنم از لحاظ محبت ارضا نمیشی و شاید واسه همین هست که اینقدر این تفاوت ها رو بزرگ می بینی، آخه ما خانومها نود درصد قضایا رو در احساس و محبت می بینیم و با محبت خیلی سریع همه تفاوت ها یادمون میره
درمورد مسئله جنسی با شب نم موافقم
و بیا یه چیزی رو امتحان کنیم:
یک مدت شما به برتری های احتمالی خودت به شوهرت فکر نکن، نمی گم قربون صدقه ش برو ولی اصلا بهش امر و نهی و معلمی نکن ، ایرادهاشو نادیده بگیر، یک ماه امتحان کن ببینیم ریشه این بی توجهی به شما در این کنترل کردن شما هست؟
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
عزیزم اینهایی که گفتی اصلا به این معنا نیست که همسرتون احساسی نسبت به شما ندارند . خوب مشکل ما زنها هم در همینه که مسائل رو خیلی خوب به هم مربوط می کنیم و به نتیجه نادرست می رسیم. من فکر می کنم همسر شما مردیه که معمولا دارای مشغله ذهنیه؟ درست می گم؟ همیشه نگران و یا در حال فکر کردن به مساله ایه که این باعث می شه به شما توجه لازم رو نکنه؟
اگر اینطوریه تنها راه حل اینه که بهش کمک کنید که از دغدغه های ذهنیش صحبت کنه البته اگر دوست داشت و شما باهاش همدلی کنید . اینطوری ذهنش ازاد می شه و می تونه با شما راخت باشه و در زمانی که با شماست فقط در گیر شما باشه. اگر نتونستید کاری کنید که حرف بزنه اشکال نداره همیشه باهاش همدلی داشته باشید ( نه مثل یک معلم و با منتقد) و یک ارامشی رو در خودتون ایجاد کنید تا ایشون جذب ارامش شما بشن. این راه رو من در مورد شوهرم امتحان کردم . امیدوارم مشکل همسرتون همین باشه و به نتیجه برسید ضمن اینکه من صحبتهای همه دوستان رو تایید می کنم.
مخصوصا که شما الان نامزد هستید و شاید ایشون نتونند ( حالا به دلایلی که خودشون می دونند) با شما رابطه جنسی که دوست دارند داشته باشند و برای همین سعی می کنند اینطوری با کم دیدن شما خودشون رو راضی نگه دارند.
بازم می گم اول سعی کنید خصوصیات مثبت ایشون رو پیدا کنید تا بتونیم با کمک هم از این طریق وارد بشیم تا شما به خواسته هاتون برسید.
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
ممنون بچه ها از محبتتون.شما بهم دلگرمی میدین که این مسئله حل شدنیه
جوابتونو به ترتیب میدم
اول راجع به رابطه جنسی پرسیده بودی شب نام جان که من راضی ام .نامزدم هم فکر میکنم راضی باشه چون اگر نبود میگفت.کلا تو این رابطه هر کاری که میخوایم و نمیخوایم رو به هم میگیم.یعنی من هرچی مطلب روانشناسی میخونم میبینم ما خودمون همین کارها رو میکردیم-از رابطه مون راضی هستم البته نامزدم طوری نیست که این مسئله براش در اولویت باشه..یعنی تاحالا پیش نیومده برای با من بودن کاری رو کنسل کنه یا عقب بندازه .اما پیش بیاد من ازش راضی ام-حالا ازش میپرسم که اونم راضیه یا نه؟حالا چجوری بپرسم که تعارف نکنه و راستشو بگه؟
سابینای عزیز من 24 سالمه و تا خواستگاریمون اگرپسر شاه هم میومد با ازدواج مخالف بودم.چون مانع پیشرفت میشه و به هرحال آدم باید خودشو با یکی دیگه مچ کنه سخته-حالا ایشون که پیشنهاد داد من کاملا جادو شدم!!!و هرچی ایده داشتم یادم رفت!!!!!!!همه میگفتن خوبه البته منم بدم نیومده بود باید بگم خوشمم اومده بود ازش-تحت فشار واجبار نبودم اما میدونستم بین یک میلیارد پسر من همین یه دونه رو قبول دارم.در اصل انتخاب آزادانه ام شکی نیست.کاری که گفتی رو میکنم.تا 26 ام ماه آینده!در مورد محبت هم بله .من واقعا کمبود محبت دارم.
دلجو ی عزیز خصوصیاتش همونه که گفتی و درگیری ذهنیش بالاست.من دقیقا چطور میتونم باهاش همدلی کنم؟ازش چی بپرسم؟وقتی حرف میزنه من سکوت کنم؟امیدواری بدم؟...لطفا چند تا جمله که آرومش میکنه رو بگو
خصوصیت مثبت:همیشه تمیز و منظم ومرتب-به احترام گذاشتن به دیگران و خودش خیلی اهمیت میده و میخواد من همیشه بهش افتخار کنم-همیشه شاد و همه رو شاد میکنه-همیشه سعی میکنه منو بخندونه-با همه جور آدمی میسازه و رفتارهای بد منو تحمل کرده و چیزی نمیگه-درمورد بیشتر چیزها بدون من تصمیم نمیگیره ومخالف باشم انجام نمیده- اصلا لج باز وبی نزاکت و دیکتاتور ومردسالارو...نیست-اکثرا حدس درست میزنه-چیزی که بخواد رو حتما با تلاش زیاد بدست میاره-تو رابطه جنسیمون حواسش هست من اذیت نشم.خیلی تیز و زیرک وباهوش.بسیار آینده نگر و اهل حساب وکتاب-نه ولخرجه نه خسیس-اگرباهاش بد رفتاری(کم محلی یا لجبازی) داشته باشم جلو پدر و مادرم اون اصلا خم به ابرو نمیاره و رفتارش هیچ تغییری نمیکنه-سالم و قابل اطمینان و اعتماده-
درموررد رابطه جنسی طوری که میخواد نیست رو ازش میپرسم.من خواستم که کامل! نباشه و با توجه به اینکه ما عروسی نکردیم فکر کنم خواسته ام کاملا عادیه
خیلی ممنون که کمکم میکنید.همیشه شاد و بر فراز باشید
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سلام ببخشيد يه سوال دارم كه نميدونم كجا بايد مطرح كنم به خاطر همين اينجا ميگم .من نمي دونم چطوري بايد تاپيك جديد ايجاد كنم؟
يه جايي خوندم كه گفته بود از صفحه اول تالار به انجمن خانواده وارد شويد و در زير شاخه مربوطه يك موضوع جديد ايجاد كنيد.
ولي نمي دونم چطوري بايد وارد صفحه اول تالار بشم از شنبه تا حالا هر كاري كردم نتونستم تورو خــــــــــــــــــــــدا كمك كنيد:316:
اي خدا چرا كسي راهنماييم نميكنه:302:
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سلام
1- اول از همه وقتی با همسرت هستی و احساس می کنی فکرش مشغوله بهتره جملات سوالی و یا اعتراضی و یا در خواستی رو نداشته باشی و بیشتر صحبتهات جنبه خبری داشته باشن . برای بهتر شدن و فعال کردن همسرت در صحبت می تونی از مسائلی صحبت کنی که می دونی همسرت به اونها علاقه داره (مثل ورزش، مسائل مالی و ...و یا هر چیزی که خودت می دونی) .
2- لینک مشاوره برای همه (چطور توجه همسرم رو به خودم جلب کنم ( قسمت بنفش رنگ رو مخصوصا ) ) بخون http://www.hamdardi.net/thread-14510-post-138618.html#pid138618
3- وقتی همسرت از مشغله های ذهنیش حرف می زنه شنونده خوبی باش و مشغله های ذهنیشو با بیان خصوصیات مثبتی که در بالا اوردی کم کن. مثلا اگر گفت پدر و مادرم بدون من نمی خوابن : بگو :
خیلی خوشحالم که اینقدر نگران کسانی هستی که دوستشون داری ( که در واقع شامل خودت هم می شه)و می خواهی همه رو شاد و راضی نگه داری. ( تا اینجا از اون تعریف کردی و خصوصیات مثبتشو گفتی حالا وقتشه از اونها به نفع خودت استفاده کنی). بعد بگو برای همینه که اینقدر دوستت دارم و دوری ازت برام سخته. دوست داشتم ساعات بیشتری با هم بودیم ( در این موارد لازم نیست گریه کنی چون نه تنها مشغله ذهنیش کم نمی شه بلکه با گریه بیشتر هم می شه. ضمن اینکه شما رو اویزون نشون می ده و بدون عزت نفس). هر وقت هیچ حربه ای نداشتی اونوقت گریه کن.
در مورد مسائل دیگه هم با خودت تنهایی تمرین کن ببین در هر موقعیتی می تونی از کدوم خصوصیتش بیشتر استفاده کنی.
در مورد رابطه جنسی نگران نباش بعد از عروسی که تونستید رابطتون رو کامل کنید مسائلتون بهتر حل می شه. زیاد لازم نیست ازش بپرسی گاهی هم لازمه حدس بزنی.
4- در مورد اینکه از طرز رفتار همسرت در جلوی خانوادت ناراحتی باز هم از همین طرفند استفاده کن ولی در جمع خانوادگی اینبار ازش تعریف کن (یا به اصطلاح ما همسرتو تو رو دروایسی بذار). از اینکه به همه احترام می ذاره و ایتقدر شوخ طبعه و به شوخیهاش جلوی دیگران بخند تا از بودن پیش شما لذت ببره.
موفق و شاد باشی
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
اوکی-پس وقتی مشغوله سوال و اعتراض و درخواست ممنوع.از ترفندها استفاده میکنم.این لینک رو هم خوندم
ممنون از کمکت دوست خوبم
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
آسمان آبی عزیزم توی انجمن مربوطه برو مثلا درگیری و اختلاف زن و شوهر، پایین صفحه سمت راست یک دکمه می بینی ایجاد موضوع جدید، اون رو بزن و مشکلت را مطرح کن، صفحه اول هم از بالای همین صفحه می تونی بری سمت راست گزینه دوم صفحه اصلی انجمن را بزنی تا برات بیاره
درمورد دوست عزیزم مهسا خوب حالا که خودت انتخاب کردی و به قول خودت از بین چندین نفر اینو انتخاب کردی و با توجه به خصوصیات مثبت همسرت شما مشکل اساسی نداری و باید سعی کنی با مهارت ها توجه همسرت را جلب کنی و زندگیتو بگیری توی دستت و اینم بهت بگم که خوشبختانه خصوصیاتی از همسرت که دوست نداری قابل تغییر هستند ولی با مهر و محبت و آرامش و به دور از رفتارهای کنترل گرانه . درمورد این که رابطه جنسی شما در حد نامزدی هست خیلی تصمیم درستی داری و راهی که میری درست هست. من فقط حدس زدم در زمینه مشکل جنسی که الحمدلله نداری و شاید نیازی نباشه مستقیم از همسرت راجع به این موضوع چیزی بپرسی ولی خوب سعی کن هر چه بیشتر توجه و رضایتش رو در هر زمینه ای جلب کنی .
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سابینا جان مرسی .دلگرمم کردی که این مشکلات اساسی نیستن
یه جمع بندی کوچولو میکنم .
1-ندیدن من احتمالن بخاطر رفتار کنترل کننده و بکن نکن ها یم بوده که قرار شد تا 26ام ماه آینده این رفتارها رو نداشته باشم ببینیم چی میشه
2-وقتی گرفتاره اعتراض و درخواست وسوال نداشته باشم و به قدری آرامش داشته باشم که اون جذب من بشه
3-به سوتی هاش اهمیت ندم تا دیگران هم توجهی نکنن (احتمال اینکه دیگرون هم اهمیت ندن از نظرم تنها دو درصده)
4-مثل یک معلم و منتقد و مادر نباشم و فقط همدلی کنم.
5-استفاده از خصوصیات مثبت و صبر در تغییرش بدون رفتارهای کنترل کننده
6-تعریف در جمع خانوادگی
میتونم اینکارها رو بکنم واسم سخت نیست
اما مسئله اولی که مطرح کردم حرفهای ایشون بود.نتیجه من از راه حل هاتون این بود:
1- رفتارمو درست کنم تا بیشتر بهم محبت کنه و از این طریق عیب هاش برام کمرنگ تر بشه
2-وقتی محبتمون زیاد تر شد با استفاده از خصوصیتهای مثبت و ترفندها تغییر پیدا کنه
3-مثل یک دوست باشم تا اگر چیزی گفتم بهم اعتماد کنه نیت خوبی دارم و سرزنشی در کار نیست
تغییرات ایجاد شده رو بهتون میگم تا ببینید راه ها و عملکرد من صحیح بوده یا نه
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سابينا جون از راهنماييتون ممنون
راستي من امروز پست شما رو خوندم.
ولي ديروز موفق شدم تاپيك ايجاد كنم اسمش هم اينه "ادامه زندگي مشترك يا ج.د.ا.ي.ي.؟؟"
خوشحال مي شم اگه به ما سر بزنيد.
-
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان سلام
ببخش من یه مدت نبودم اما همه را خوندم اگه این کارا رو بکنی بی شک جواب میده فقط یه ایراد تو نظر آخرت دیدم گفتی تا 26 ماه آینده عزیزم اگه با این تفکر ربی جلو از خود 26 ام منتظر تغییری و اگه نبینی به هم میریزی پس وقت تعیین نکن
بسپار به خدا و تو کار خودتو بکن
موفق باشی