-
لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
عرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیر محترم و همه دوستایی که به نوعی اینجا همکاری دارن
راستش من و شوهرم 7 سال هست ازدواج کردیم و یه دختر کوچولو داریم .
شوهرم به شدت عادت به دروغ گفتن داره و مخفی کاری خودش این ضعف رو قبول داره و بارها و بارها خودش در این باره گفته که می دونم کارم صحیح نیست می دونم اشتباه میکنم و گاهی حتی خوشد میگه حالم از خودم بهم میخوره که دروغ گفتم ( که البته اینم من فکر کنم دروغ میگه بازم) اما باز........
یکی از بیشترین چیزایی که توی مورد دروغ گوییش ناراحتم میکنه اینه که هردومون کارمندیم گاهی حقوق من از اون بیشتره خداییش هیچ قت هیچ منتی سرش نزاشتم و همیشه بی کلک و دروع و پنهون کاری از یک ریال تا یک میلیون رو به خاطر زندگیم هرچی داشتم بهش دادم... حتی چکهایی رو که بابت حق الزحمه هام هست رو میدم خودش بره پاس کنه که یه وقت براش شک و شبه توش نباشه ..... ولی مثلا بعد از 6 ماه یه دفعه متو جه میشم که از کرایه خونه (که بیشتر مبلغش رو من با بدبختی جور کردم) یه مقدارش رو برداشته و مثلا الان شش ماه هست اون مبلغ رو به صاحبخونه بدهکاره ( وقتی دلیلش رو می پرسم میگه اون موقع تصادف کردم این مقدار باید خسارت میدادم پول نداشتم از اجاره برداشتم ) میگم خوب این یه اتفاق بوده از نظر من مشکلی بوده که باید حل میشده خوب چرا بهم نگفتی؟ چرا باید من بعد 6 ماه بی خبر از همه جا از یه غریبه بشنوم فقط سرش رو میندازه پایین
از موارد این چنینی خیلی زیاد پیش اومده تو زندگیم از طرف شوهرم و این موضوع دیگه واقعا برام غیر قابل تحمل میشه
من چکار کنم؟
چه برخوردی کنم؟
واقعا بریدم از دست دروغاش
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
به همسرتون بگین که راضی نیستین به تنهایی بار زندگی رو به دوش بکشه و اگه جایی لازمه که مشکلی حل بشه دوست دارین که کمکش باشید. به شکلی باید این قضیه رو مطرح کنین که به غرورش لطمه نخوره و از سوی دیگه با تصمیم گیری اشتباه زندگیتون رو دچار مشکل نکنه. اگه مشکلتون ادامه داشت حتما با مشاور صحبت کنین.
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
به همسرتون بگین که راضی نیستین به تنهایی بار زندگی رو به دوش بکشه و اگه جایی لازمه که مشکلی حل بشه دوست دارین که کمکش باشید. به شکلی باید این قضیه رو مطرح کنین که به غرورش لطمه نخوره و از سوی دیگه با تصمیم گیری اشتباه زندگیتون رو دچار مشکل نکنه. اگه مشکلتون ادامه داشت حتما با مشاور صحبت کنین.
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام خانمی:43::72:
امیدوارم خوب باشی:46:
یک راست می رم سر اصل مطلب:
گاهی آدما دروغ می ره تو ذاتشون و واسه هر چیز کوچیکی دروغ می گن
می دونم چقدر حس بدیه چون پدر من هم اینجوریه
قرار بود گوشیم رو بده درست کنن ازش پرسیدم گوشیم رو دادی؟ گفت آره دیروز دادم به فلان دوستم... رفت محل کارش و بعد چند ساعت زنگ زد گفت برو از تو کیفم شماره ی فلانی رو بده بهم, دیدم گوشیم تو کیفشه و الکی گفته دادم درست کنن! خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم چرا واقعا دروغ گفت؟ اگه می گفت نبردم مگه چی می شد؟ نه من آدم گیر غر غرویی هستم نه قرار بود مجبورش کنم.
می دونی؟ این دروغ گفتن باعث عدم اعتماد می شه و ریشه تو روان فرد داره
از نظر من چیزیه که باید ساعتها حضوری با اوهن طرف صحبت بشه
من فکر می کنم مشاور بهترین راه حل باشه با توجه به اینکه بهش گفتی که دوست نداری دروغ بشنوی و گه گاهی بهش تلنگر زدی
نمی دونم رابطه تون در چه حد صمیمی هست اما اگه فکر می کنی دلیلی وجود داره که نیاد بهت حرفهاش رو بزنه اون دلیل رو از بین ببر
مشاورم می گفت آدما به چند دلیل دروغ می گن
اینکه طرفشون پذیرای حقیقت نباشه و اون رو مورد شماتت قرار بده
بخاطر ترس از دست دادن طرف
بخاطر غرور
اما بیشتر ریشه تو ترس داره
شاید هم این ترس ناشی از رفتار شما نبوده باشه و ریشه ش تو بچگی ش بوده باشه
اما به هر حال حالا دست شماست و شما هستید که باید به درمانش اقدام کنید
گاهی آدم بی منظور دروغ می گه و از روی عادت
پس در کنار همسرتون باشید و بهش کمک کنید.:72:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
دوستای عزیزم
ممنون که به کمکم اومدید
samanis عزیز صحبت شما درست اما من همیشه خیلی بیشتراز توان و حد یه زن کنارش بودم ، کمکش بودم، پابه پاش اومدم، مواظب غرور و شخصیت و همه و همه چیز زندگیم و اون بودم - این چیزی نیست که من بخوام تعریف ازخود کنم نه اصلا ......چیزی هست که همیشه غریب و خودی گفتن و خودش بیشتر از همه معترف هست هیچ وقت هم هیچ منتی نداشتم بی چشم داشت کردم . تنها چشم داشت و انتظارم شنیدن حرف راست هست که متاسفانه .....
tell me عزیزم دقیقا حرفم همینه آخه چه دلیلی برای دروغ داری؟؟؟؟؟؟؟ وقتی نه محاکمه ایی در انتظارات هست و نه غرغر و بحثی ؟ فکر کنم شوهر من جز دسته آدمایی هست که بی منظور و از روی عادت دروغ میگه البته به قول خودش ....... اما همین منو خیلی رنج میده .....
از روابط صمیمانه امون پرسیدی که باید بگم به خاطر همین دروغگویی ها و رنج کشیدنهای من هر روز داره سرد تر و سردتر میشه تا جایی که مطمئنم اگر پای فرشته کوچیکم در میون نبود حتما ازش جدا میشدم چونواقعا دیگه تحمل این همه دروغ شنیدن برام سخته
بازم ممنون از همدردی و راهنماییتون
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
باهاش آروم و شمرده و در آرامش صحبت کنین و بگین که این رفتار رو دیگه نمیتونین بپذیرین. بگین که اون و زندگیتون رو دوست دارین اما اگر به رفتارش ادامه بده نمیتونین مثل سابق بهش کمک کنین. اون در مرحله اول باید متوجه بشه که این رفتار شما رو آزار میده. ممکنه از عوارض رفتارش با خبر نیست یا دلیل خاصی داره که این رفتار رو انجام میده. اون باید متوجه باشه که شما دیگه این رفتار رو نمیتونین تحمل کنین و این صحبت ها در زمان عصبانیت نباید زده بشه. نتیجه گفتگو در آرامش و بدون جنگ معمولا به نتیجه میرسه.
در صورت جواب ندادن گفتگو های چندباره به مشاور مراجعه کنین ، ممکنه همسر شما نیاز به درمانی داشته باشد.
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
samanis جان ممنونم از راهنمایی های خوبت فکر میکردم کسی اینجاهم به دادم نرسه و راهنماییم نکنه
نمیدونم واقعا خیلی درمونده شدم ........ سر همین کاراش کارمون داره به جاهای باریک میکشه
چیزی که هست ایشون اصلا باور نداره که ممکنه زندگیش رو سر این چیزا از دست بده و فکر میکنه اینا یه تهدید الکی از طرف من هست ...... تا حالا حاضر نشده باهم پیش مشاور برم و من مطمئنماگر تنهایی برم حتمن ازم میخواد که خودشوهرم هم تو جلسات مشاوره شرکت کنه که متاسفانه راضی نمیشه با اینکه کاملا قبول داره که کارش اشتباه هست و مخرب اما تن به مشاوره نمی ده.
به خاطر دروغ گویی های زیادش همه پرده ها و حریمهای بینمون داره برداشته میشه ..... منم این وسط دارم له میشم له
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب عزيز سلام:72::43:
عنوان تايپيکتون رو از حرفايي که تو تايپيکم زديد تونستم پيدا کنم وکنجکاو شدم ببينم موضوع چيه،ميدوني من نميتونم خودم رو جاي شما تصور کنم چون همسر منم با اينکه اين مشکل رو نداره يه سري مشکلات ديگه رو داره که زندگي رو برام تلخ کرده،ولي فکر ميکنم بهتره فعلا که همسرتون پيش مشاور نميره خودتون فعلا اقدام کنيد از هيچي که بهتره ببينيد نظر مشاور چيه اون چه پيشنهادي ميده.در ضمن به قول دوستان بعضي آدمها هستن که دروغگويي تو وجودشون ميشه و بي جهت دروغ ميگن،نميدونم اين احتمال رو ميديد که شايد شوهرتون باهاتون راحت نيست و چون راحت اون موضوع رو نميتونه براتون بازگو کنه تن به دروغ ميده که البته ممکنه حرف غر زدن يا بازخواست نباشه به صرف اينکه باهاتون اونقدر احساس راحتي و صميميت نميکنه که تن به دروغ ميده شايد لازم باشه بيشتر بهش نزديک بشيد...:72:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنون می می جان که به اینجا سر زدی و بازم عذرخواهی از اینکه از تاپیک شما استفاده کردم برای پیدا کردن راه حل
می بینی گلم هرزنی به نوعی تو زندگیش درگیر یه سری مسائل خاص هست .. ... شوهر من هیچکدوم از خصوصیات منفی شوهر شما رو نداره اما همین یک خصوصیت منفیش داره زندگیمون رو از هم می پاشه.
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خیلی درمونده شدم
نمیدونم بچکاری صحیح هست
باز باید ببخشم و عادی باشم ؟
همچنان قهر باشم و سر سنگین ؟
باهاش تند برخورد کنم؟
خانواده اش در جریان کاراش قرار بگیرن؟
نمیدونم واقعا نمیدونم
خیلی درمونده شدم ------ اعصابم حسابی بهم ریخته است
بیچاره طفل معصوم کوچولوم این وسط
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب خواهر عزيزم،
چقدر اين روزها هوا گرم شده.... مراقب دختر كوچولوت باش! از كرمهاي ضد آفتاب مخصوص كودكان استفاده كن... با SPF بيشتر از 15! هم خودت و هم خانوم كوچولو مايعات بخوريد... شير بيرون نخوريد!
دروغ گويي يك عارضه است... خيلي هم بده! اما به نظرم مي رسه كه اين براي شوهر شما يك واكنش محسوب مي شه نه عارضه! يعني ايشون عادت به دروغ گفتن نداره... آدم خوبيه! نكات مثبت زيادي داره اما نسبت به مسائلي واقعيت رو يا به شما اصلا نمي گه! يا دروغ مي گه! كه به نظر مي رسه اصلا نمي گه.. مثل جريان اجاره خونه!
و اين موضوع طبيعتا شما رو رنجونده!
خب بياييد يه سري به زندگيتون بزنيم و ببينيم برخورد شما دو نفر با هم چگونه است؟ به نظرم صميمت بين شما كمي خدشه دار شده...
- آيا شما در هنگام گفتگو پرخاشگر هستيد؟ پرخاشگري به معني فحش و ناسزا گفتن نيست ها! يعني او را سرزنش و متهم مي كنيد؟ از عباتي مثل " تو هميشه... " يا " تو هرگز ... " استفاده مي كنيد؟ او رو مسئول احساسات نا مطلوب خودتون مي دونيد؟
- يا بطور غير متقيم خشمتون رو ابراز مي كنيد تا او با استفاده از قوه دركش، منظور شما رو بفهمه؟
- آيا فكر مي كنيد تنها مشكل شما همين عدم صميمت است؟
درد دل كردن آزاد...
سوالهاتون رو بپرسيد...
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
توی آخرین ارسال می بینم زده آقای SCI با خوشحالی خیلی زیاد وارد شدم ولی چرا پست ایشون رو نمی بینم
خداااااااااا
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب عزیز تو صحبتهات نوشته بودی اینکه فکر می کنه تهدید های شما الکی هست
شاید بهتره جذبه و جدیت بیشتری به خرج بدید البته اصلا منظورم طلاق نیست اما می تونید چند روزی ازش دور شید اما بازم می گم همه ی این کارها فرار از مشکلاته و در نهایت اگه تغییر نکرد این کارا شاید تاثیر گذار باشه می گم شاید چون با روحیات و روابط بینتون دقیقا آشنا نیستم
از نظر من بهترین راه مشاوره ی حضوریه
اون آدم باید از اول بچگی ش تا به امروزش برسی بشه تا متوجه بشید ریشه ی مشکل کجاست و از بین ببریدش
باز هم می گم که کنارش باش... همسرش باش
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
جناب SCi اول که یه دنیا ممنونم که به خواستم توجه کردید و زحمت کشیدید اینجا رو دیدید واقعا دوست دارم زندگیمو نجات بدم
ببخشید طولانی می نویسم
سوال آخرتون رو با اجازه اول جواب بدم – مشکل اصلی و سخت من عدم اطمینانی هست که از ایشون در من بوجود اومده که داره باعث کمرنگ شدن صمیمت بینمون میشه
شاید بشه گفت هزارتا خصوصیت مثبت خوب داره و شاید بدترین و بزرگترین مورد منفی اش همین دروغگویی یا پنهون کاریش باشه که البته این یک مورد تمام موارد خوب دیگه رو هم زیر سوال می بره و آدم رو در موارد مثبت دیگه اش هم دچار شک و تردید میکنه....
دقیقا همینطوره که یه سری چیزایی رو کاملا مخفی میکنه مثلا اقدام برای گرفتن یه وام غیر ضروری که فقط زندگیمون رو این وسط دچار کلی ضرر و زیان مالی میکنه و بادر نظر گرفتن اینکه وقتی قراره پرداخت این وامه از حقوق من باشه از خرجی زندگیمون باشه چرا نباید حتی یه مشورت کوچولو با من داشته باشه یا نظرمو حداقل بدونه بعد از گذشت یه مدت که البته میدونه پوله الکی رفته بدون اینکه به زخمی از زندگی برسه و حالا که تو بازپرداختش درمونده شده و حمابت مالی منو میخاد به من میگه خوب این موضوع واقعا برام خیلی خیلی سنگینه (( درواقع موقع تصمیم من هیچم موقع ببخشید حمالیش من هستم ))
*
*
و یه جاهایی بی دلیل دروغ میگه ..... مثلا یه سوال رو با مسیج ازش می پرسم جوابشم خیل یکوتاه در حد یک بله یا نه میتونه بهم بده .. جواب نمیده ظهر که می بینمش میگم خیلی منتظر جواب مسیجم بودم میگه چیزی بدستم نرسیده ...... درحالیکه مطمئنم که رسیده .... بعد یه دفعه وقتی خودش سوتی می ده در مورد همون مطلب مسیج صحبت میکنه بهش میگم خوب چرا گفتی بهت نرسیده ؟ خیلی راحت میتونستی بگی وقت نشد جوابت رو بدم یا خواستم حضوری بهت بگم چرامیگی اصلا نرسیده ؟؟؟؟؟؟ این یه مورد خیلی خیلی خیلی کوچیک بود
یا مثلا رفتیم عابر بانک پول بگیریم می بینم کارت پول تو کیفم نیست اون اظهار میکنه که خیلی مضطربه و به من اخم و برخورد که حتما حواست نبوده کارت رو گم کردی فرداش می بینمش که کارت رو یواشکی داره میزاره تو کیفم وقتی دلیلش و میپرسم میگه من یه مقدار پول میخواستم به همین خاطر برداشتم میگم خوب اون فیلم جلو عابر بانک چی بود و این پولو رو برای چی میخواستی بدون هیچ توضیحی فقط میگه ببخشید همین ........
ار نظر صمیمت میتونم دقیق و با جرات بگم تا قبل از عید امسال باهمه دروغ و مخفی کاریهای ریز و درشتش باهم خیلی صمیمی بودیم یا حداقل من یکی اینطوری فکر میکردم و میکنم...... همیشه از اول آشنایی ازش خواستم برای هم دوست باشیم رفیق باشیم تا یه زن شوهر سنتی و تنها در حد زن و شوهر .... واقعا دوست واقعا شریک خودمم همه سعیمو میکنم خیلی مطالعه میکنم که بتونم این موضوع رو محقق کنم اما متاسفانه به نظرم چیزی که تا الان دیدم نارو بوده ----------- به خدا اما همیشه باهاش صادق بودم یه نقطه من پنهان و یا دروغی هم تا حالا باهاش نداشتم خودشم اینو خوب میدونه
*
از نظر پرخاشگری خودم اوایل نه اما وقتی دو سه مورد بزرگ که لطمه های زیادی به زندگیمون میزد ازش دیدم که مخصوصا تو زمان بارداریم بود و در آستانه راهی که مسئولیتومون دوچندان میشد آره آستانه تحملم خیلی کم شده و قبول دارم که گاهی منم باهاش بد حرف میزنم و این یکی از چیزایی که شدید در موردش ازتون کمک میخوام
tell me عزیز ممنون از همراهی و کمکت یه مشکل اولیه من اینه که فعلا حاضر نمیشه بیاد مشاوره اینه که گفتم اگر بشه من مشاوره رو ازاینجا از خودم شروع کنم
سر آخرین دروغ و مخفی کاریش یک هفته ایی رو باهاش تقریبا قهر بودم البته فقط من اون با یه ببخشید فکر میکنه همه چیز حل شده و خیلی عادی برخورد میکنه انگار هیچ مورد بدی پیش نیومده -- من به خاطر بچه ام که پیش مادرم میزارم هر روز میرم خونه مامانم اینا تا بچه رو بردارم . دیروز بابام دیده بودن من چند روزیه درهم هستم باهاش یه مقدار صحبت کرده بودن البته به طور کلی که دوست ندارم دخترم رو ناراحت و افسرده و اینا ببینم فقط در این حد----- البته شوهرم نمیدونه که من در جریان صحبت پدرم باهاش هستم ...... اونم شب با یه دسته گل اومد خونه و مجدد کلی عذر خواهی و قول ( که البته طبق تجربه های قبل مطمئنم به سه روزم نمیکشه) و من دوباره اشتی کردم باهاش
راستش نمیدونم چی و کجا کم گذاشتم که باعث شده دروغ بگه . و یا مخفی کنه .........
کاراش باعث جنگ و جدل بینمون میشه و این جنگ و جدله که هر روز داره بیشتر باعث از بین بردن خط قرمزها و حرمت ها میشه
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام خانم گل:72:
نوشته هات رو خوندم
اگه به حد کافی برای اینکه ببرید پیش مشاور تلاش کردی و راضی نشده می تونی بواسطه ی بزرگترهای فامیل (فکرمی کنم اگه بزرگ فامیل خودش باشه بهتره) و اگه صلاحه و فکر می کنی بهش بر نمی خوره یکی از بزرگترهای فامیل خود شما باهاش صحبت کنه
شما خانم صبوری هستی که تونستی این موارد رو تحمل کنی و آفرین به صبرت
گفتی قهر که کردی بعد 3 روز آشتی.... من می گم این روند واسش تکراری شده و دروغ می گه و مطمئنه که شما بعد از سه روز دوباره....
فقط در این بین به فکر روحیه ی کوچولوت باش و سعی کن متوجه چیزی نشه که تو روحیاتش در آینده تاثیر بذاره چون تجربه ش رو دارم
می تونم ازت بخوام در مورد روابطش با خانوادش و بچگی ش و نوجوانی ش بنویسی؟ چیزایی که فکر می کنی مربوط به این موضوعه, باز هم می گم ممکنه ریشه ی این موضوع تو شما نباشه و مربوط به قبل شما باشه,
ممکنه از برادرش الگو برداری کرده باشه چون آدما معمولا از رفتار منفی اعضای خانوادشون دو نوع الگو برداری می کنن یا مثبت یا منفی
منفی به این صورت که اون کار رو تکرار می کنن چون فکر می کنن به نفعشونه و مثبت اینکه چون به بد بودنش پی بردن و برای خودشون آزاردهنده بوده دیگه اون رفتار رو خودشون انجام نمی دن
با توصیفاتی که کردید و رفتار منطقی شما بجز در دوران بارداری که افسردگی و استرس وجود داره و با اون اوضاع هر کس دیگه ای هم جای شما بود رفتار مثبتی نشون نمی داد دلیلی برای ترس از شما نیست البته شما بهتربه واقعیت های زندگی تون واقفید و بهتر می تونید بسنجید
:72:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنون tell me عزیز از همراهیت
در خصوص خانواده اش من الان با احتساب دوران نامزدی حدود 8 ساله که تو این خانواده هستم .... راستش متاسفانه این خصلت مخفی کاری رو همشون دارن حداقلش جلو من که اینطور بوده و برداشت من این بوده ....... 4تا خواهر دارن با مادرشون همیشه تو خودشون به قول معروف پچ پچ و حرف درگوشی زیاددارن من هیچ وقت تو این سالها خودمو تو صحبتهای یواشکیشون به هبچ وجه دخالت ندادم .... همیشه گرم و خوب بوده برخوردامون اما هر وقت دیدم دارن با هم پچ پچ میکنن از محیط درو میشم تا راحت باشن
*
اینا رو که میگم چون از امکان وجود ریشه مشکل در خانوادشون گفته بودید هست شاید کمک کننده باشه
*
مثلا شوهر من قبل از ازدواج یه شوک عصبی بهش وارد میشه و یه دو سه روز تو حالت کما بوده و یه یک ماهی اسیر بیمارستان و دکترو غیره ........... این موضوع رو شوهرم تو همون چند جلسه اول آشنایی بهم گفت اما هنوز بعد از 8 سال با اینکه خانواده اش کامل میدونن من در جریان هستم اما باز تا صحبتی بشه که اون بیماری بخواد یادورای بشه سریع بحث رو عوض میکنن و طوری به همدیگه اشاره میکنن و وانمود میکنن که نمیخوان در این خصوص به من بگن .... حتی شوهرم یه جراحی داشت چهار سال پیش ما برای اطمینان خاطر با متخصص بیهوشیشون موضوع رو در جریان گذاشتیم و مواردی که با بعضی داروهای آنتی بیوتیک و اینا حساسیت دارن دکتر گفتن اگر بشه پرونده رو ببینم خیلی بهتره .. ........... وقتی پرونده رو از مادر شوهرم خواستیم اصلا حاضر نشد حتی پرونده پزشکی رو بده ...... هرچی شوهرم گفت مامان خانم من در جریان هست و الان اینو لازم داریم فقط هی با ایما و اشاره میگفت نه و دست آخر هم حاضر نشد پرونده رو بده (((( میخوام بگم مخفی کاری تا این حد هست ))))))
زمانی که باردار بودم تا ازم پرسیدن مشخص نشد بچه چی هست سریع گفتم چرا بچه ام دختره .... خودشون میگفتن وای چه جالب چه زود گفت .... گفتم خوب چرا نباید بگم ؟ چه اشکال داره ...... خودشون هم خندشون میگرفت که تو اونا همچین موضوعی رو(جنسیت بچه ) تا آخر بارداری مخفی نگه میداشتن..... یا درمورد انتخاب اسم باز دقیقا به همین شکل
به هرحال من هیچوقت رو خانواده اش حساسیت نشون ندادم و همیشه با لبخنده از کنار کاراشون رد شدم چون اهل درگیری و حرفای خاله زنک بازی نیستم...... و فقط تو بعضی موارد محدوده برای روابطمون مشخص کردم.....
میدونید بچه من الان 2 سالشه---- اما بچه خیلی باهوشیه قدرت درکش از محیط و آدمهای دور و اطرافش فوق العاده است ..... اینکه این دروغ گویی ها و مخفی کاریها شوهرم اینقدر منو میرنجونه و عذاب میده همه ی همش بحث الان من و زندگیم نیست ..... من میترسم از آینده بچه ام ....... از بچه ایی که خیلی راحت از الان همه چیز رو درک میکنه و هر چیزی رو سریع متوجه میشه ....... نمیخوام اول از الان شاهد جنگ و جدل منو پدرش باشه و دوم اینکه یه روز اون پدرشو دروغگو خطاب کنه و حس بدی از داشتن همچین بابایی داشته باشه ........
دوست دارم زودتر بتونم مشکل رو حل کنم ....... ضمن اینکه دلخوریهای من از پدرش بالطبع متوجه اونم خواهد شد و ممکنه اثرات بدی روی دیدش به زندگی و پدرش بشه
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم.. مهتاب
خب پس ميبينم فقط دروغ نمي گه! گاهي اوقات اصلا به شما چيزي كه خيلي مهمه مثل وام رو اصلا نمي گه!
بيايد ببينيم ريشه اين داستان كجاست؟!
نظر من اينه كه:
1. ريشه حاد شدن مشكل فعلي در تربيت منزل پدري ايشون نيست... تاثير اون تربيت در اين بوده كه ايشون جرات محور نيست! منفعل عمل مي كنه و نمي تونه پاي تصميماتش ايستادگي كنه..براي اخذ تصميم ها اعتماد به نفس كافي نداره و احتمالا در منزل پدري بابت اين تصميم ها سرزنش مي شده! بنابراين يا اونها رو كتمان مي كنه / يا پنهان مي كنه و يا دروغ مي گه و اين دروغ به نحوي گفته مي شه كه او مورد سرزنش قرار نگيره! دقت كرديد؟ اين مشكل پس وجود داره و بايد از طرف شما پذيرفته بشه...
2. ريشه مشكل ايشون در حال حاضر متاسفانه در خطاهاي مهارتي و رفتاري شماست.
مثالهايي مي زنم تا روشن بشه منظورم:
الف) شما نوشتيد: "درحالیکه مطمئنم که رسیده .... بعد یه دفعه وقتی خودش سوتی می ده در مورد همون مطلب مسیج صحبت میکنه بهش میگم خوب چرا گفتی بهت نرسیده ؟ خیلی راحت میتونستی بگی وقت نشد جوابت رو بدم یا خواستم حضوری بهت بگم چرامیگی اصلا نرسیده ؟؟؟؟؟"
خطاها:
=شما از يك موقعيتي كه براتون مبهمه ، تفسير منفي كرديد و گفتيد مطمئنم رسيده! (شايد واقعا نرسيده، شايدم رسيده! اينكه مطمئن باشيم رسيده.و داره دروغ مي گه!!!.. خطاست!)
= سرزنش مي كنيد! راهكار مي دهيد! اين عمده خطاي رفتاري شماست كه وضعيت گفتگوي شخص شما رو اصطلاحا اگرسيو مي كنه و شوهرتون رو پاسيو... يعني شما تهاجم مي كنيد و شوهرتون منفعل عمل مي كنه!
پس دقت كنيد شما به جاي اعتبار بخشي، بي اعتبار سازي مي كنيد... سرزنش مي كنيد/ مقايسه مي كنيد/ تشويق نمي كنيد و ايراد مي گيريد! درسته ايرادهايي كه مي گيريد منطقي است اما نداشتن اعتماد به نفس رو در ايشون تقويت مي كنه و ايشون براي اينكه مرود سرزنش قرار نگيره، مثل گذشته به شما چيزي نخواهد گفت!
در چنين مواردي اگر جايي ايشون رو تاييد كنند سريعا جذب خواهد شد!!! دقت كنيد و ظريف زندگي كنيد
حالا چي كار كنيم:
از شما مي خواهم
1. تمرين تنفس رو انجام دهيد... روزي يك بار! با هفت نفس... اين تمرين موجب مي شه گفتگوي دروني شما كه دائما شوهرتون رو متهم مي كنه و بي اعتماد خاموش بشه! اين گفتگوي دروني همونيه كه مي گه: ببين مهتاب! دروغ ميگه! پيغامت بهش رسيده! همش داره بهت دروغ ميگه! اونقدر حرف مي زنه تا خستت كنه! تا صدات در بياد!
نمي دونم مي شنويش يا نه! اون خيلي ورراجه!! و يكسره مي گه و مي گه! و كارش بزرگنمايي كردن اتفاقات اطراف تو هست...
شيوه تمرين:
برای این تمرین در اتاقی ساده و تمیز موسیقی بدون هدفون در حدی که خودت بشنوی پخش کن. بدون کلام... بدون خاطره.
بخواب... آرام و کاملا آزاد... با لباسی کاملا راحت.. مثل نوازدی که روی تخت خوابیده...
سعی کن تمام عضلاتت شل باشن و هیچ کدوم تنش نداشته باشند... از سر شروع کن و بعد گردن، بعد دستها، و بعد پاها.. همه رو گام به گام منقبض و رها کن... خیلی آرام! هیچ عجله ای نداریم
چشمانت رو ببند و با 2 شماره هوا را از طریق بینی به داخل ریه ها جاری کن.... تصور کن نوری رنگی به رنگی که دوست داری و مقدس می دانی وارد ریه ها می کنی... هوا را تا چهار شماره نگاه دار... بگذار نوری که وارد بدن تو شده تمام بدنت را فرا بگیرد و به سر تو راه یابد... هم بدنت را رنگین و نورانی تصور کن... با یک شماره هوا را از طریق دهان به خارج بران! مثل حالت سوت... به تنفس فکر کن و نگذار افکار ذهن سطحی تو را درگیر کنند.. این تنفس را تا 10 بار انجام بده! یک بار در روز...
اگر در طول روز دوباره افکار به تو هجوم آوردند، تمرین تنفس به شیوه بالا را در هر حالتی که هستی انجام بده...
طی این تمرین ذهن سطحی تو خاموش خواهد شد...
2. ايشون بايد به شما اعتماد كنه! كه سرزنشش نمي كنيد! هر شب به مدت 15 دقيقه با سوالات باز، ايشون رو ترغيب و تشويق به صحبت كنيد. مثلا نگيد كار خوب بود؟ (سوال بسته) بگيد : كار چطور بود؟ سوالات باز سوالاتي هستند كه جوابشون بله و خير نيست... توضيح لازم دارن ! پس اول سوال رو آماده كنيد و بعد بپرسيد! بداهه اقدام نكنيد
وقتي صحبت مي كند : همدلي كنيد! سرزنش نكنيد/ مقايسه نكنيد/ بي توجهي نكنيد/ تو چشماش نگاه كنيد/ به احساسش توجه كنيد/ ايراد نگيريد/ راهكار ندهيد/ احساسش رو انكار نكنيد/ شما در فرايند همدلي تاييد نمي كنيد كمي بالاتر از احساسات خودتون، ايشون رو درك مي كنيد/
3. ايشون رو سه بار در هفته جاري تاييد كنيد و كارش رو تمجيد كنيد و يك بار بهشون بگيد بهت افتخار مي كنم... يكبار بابت كار مهمي كه كرده كافيه! دلائلتون براي افتخار كافي و محكم باشه...
4. دقت كنيد چگونه صحبت كنيد: از جملات "من" استفاده كنيد و الگوي XYZ
اين الگو اين گونه است:
هنگامي كه در موقعيت X، عمل Y رو انجام دادي، احساس Z كردم
عملا با اين شيوه اطلاعات كاربردي به ايشون مي دهيد! غر نمي زنيد! رفتار ويژه ايشون، بافتي كه در رفتار در آن اتفاق افتاده، و آنچه احساس كرده ايد!!! توجه كنيد كه ترتيب X و Y و Z مهم نيست
مثلا متوجه شديد كه مبلغي از روي اجاره برداشته و به شما نگفته:
وقتي شما پول احتياج داشتي و در موقعيت بدي قرار داشتي، و اين پول را از روي اجاره برداشتي و به من نگفتي تا در صورت امكان بهت كمك كنم، احساس خوبي نداشتم...
5. استقلال مالي ايشون رو به رسميت بشناسيد ( اما در كنترل داشته باشيد) / در مرود مساول مالي فكر مي كنم بايد باهم صحبت كنيم..
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
آفرین به sci عزیز که اینقدر زیبا و پر محتوا نوشتند من هم کلی از صحبت هات استفاده کردم sci عزیز
مهتاب جان تاثیر اصلی ایشون از خانوداشون هست و خیلی بارزه از رفتار خانواده ی ایشون البته تاثیر اصلی... ولی شما می تونی خنثی ش کنی شاید بهتر باشه رفت و آمدتون رو اگه زیاد هست با خانواده ی ایشون کم کنی (کم نه قطع چون با قطع رابطه مشکلات بیشتر خواهند شد) و شروع کنی به تغییر رفتار و برخورد با همسرت, تغییر لحن معجزه می کنه, مثل همون بشین و بتمرگ که تاثیرش خیلی متفاوته
قبل از اینکه بخوای با همسرت صحبت کنی به صحبت هات فکر کن, روی صحبت هات برنامه ریزی کن که چطوری بگی نتیجه ی بهتری داره
بشین به روحیات همسرت فکر کن و بعد کلماتت رو انتخاب کن, حتی جملاتت رو بنویس, سعی کن وقتی عصبانی یا ناراحت هستی با همسرت صحبت نکنی و بری تو اتاق یا بری بیرون و فکر کنی بعد باهاش صحبت کنی چون وقتی آدم از کسی دلگیره رو صحبت هاشظ نمی تونه فکر کنه و حرفهایی می زنه که اوضاع رو خراب تر می کنه
:72:واقعا مادر خوبی هستی که به فکر روحیه ی دختر خانمت هستی, اگه همه مثل شما از اول به فکر مشکلاتشون و رفعش بودند اینقدر اختلالات و افسردگی تو این جامعه وجود نداشت, واقعا بهت تبریک می گم:72:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
جناب Sci و tell me عزیز و گرامی
واقعا ازتون ممنونم ----- خیلی محبت و لطف دارید که بی چشم داشت برای هموطنا و هم نوعاتون اینطوری وقت میزارید و از راهنمایی و کمکتون اونها رو بی بهره نمیزارید......
واقعا از صمیم دل ازتون سپاسگزارم
جناب SCi نکته های خیلی ظریف و جالبی رو از برخوردامون برام روشن کردید که هیچ وقت بهشون اهمیت نمیدادم و فکر نمیکردم تا این حد تاثیر گذار ...... من حتما مو به مو دستورالعملهاتون رو اجرا میکنم و ازتون صمیمانه خواهش میکنم بازم راهنماییم کنید ....... توی چندتا پست قبلترم اشاره کرده بودم که قبول دارم جدیدن منم خیلی بد باهاش حرف میزنم ... این موضوع خودم رو هم خیلی اذیت میکنه ....... اما واقعا تو یک لحظه وقتی یادم می اوفته به کارهایی که انجام داده و ضربه هایی که از کاراش خوردم به قول هایی که هزار هزار بار داده و عملی نکرده در مورد همین مخفی کاری و دروغ گویی یه لحظه کنترل اعصابمو از دست میدم . جدیدن اینطوری شدم وقتی میبینم انگار هرچی قهر و آشتی میشه و جنگ و جدل یه مدت من محلش نمیزارم و بعد هی اون میاد عذر خواهی و بعدم تموم ....... و دوباره یه مدت دیگه روز از تو روزی از نو ( به قول tell me عزیز انگار براش عادت شده که من ناراحت شم بعد دوباره زندگی روال عادی بگیره ) اون لحظه آتیش میگیرم واقعا و شاید تو اون موقعیت سرزنش زیاد میکنم و به قول شما پرونده های بایگانی رو بیرون میکشم.......
چون شوهرم خودش به ضعف خودش اعتراف داره و منم میدونم گاهی تو اعصبانیت حرفای نباید میزنم ...... دوست دارم حتمن سعی کنم مشکل کمرنگ بشه و از بین بره ....... ازتون خواهش میکنم بازم کمکم کنید و تنهام نزارید تو این راه
توی یکی دوماه اخیر تو بعضی بحثها حرفهایی بینمون پیش اومده که من حس می کنم پردههای حرمت بینمون از بین رفته و این موضوع خیلی اذیتم میکنه
دوست دارم زندگیم برگرده به دوران خوشش.......
tell me عزیز از اینکه تشویقم میکنی به زندگی بهتر ازت ممنونم
و ممنونم که وقت میزاری برام صحبتات خیلی آرامش دهنده است و کمک کننده
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم مهتاب،
تنها نيستي... هستيم تا مشكلتون حل بشه
آنچه دقت دارم اينه كه پست رو به دقت بخوني و نت برداري كني...
ديگه هرگز به زبون نياري كه دروغ مي گه و سرزنش نكني و به عنوان يه ضعف ي بهش گوشزد نكني!
حتي قول هم لازم نيست بگيري...
در مورد پرده هاي حرمت كه گفتي، پرده هاي حرمت بين همسران، معمولا خيلي زخيم تر از اين حرفها هستند... و خيلي زود ترميم مي شوند! با احترام باهاش صحبت كن... دو برابر به تو احترام خواهد گذاشت...
روابط زناشوييتون رو تنوع بده...(كم نذار، فورپلي و پيش نوازي رو فراموش نكنيد)
موفق باشيد
سوالي بود بپرس..
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
................................
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنونم ازتون
از همراهیتون و کمکتون
حتمن این کارهایی رو که فرمودید انجام میدم
یه سوال که ذهنمو خیلی مشغول میکنه به نظرتون لازم هست که خانواده اش ( پدر و مادرش) در جریان بعضضی کارهاش قرار بگیرن تا حدودی ؟؟؟؟
منظورم در جریان بی مشورت کار کردن شوهرم تو امور مالی هست ------ آخه راستش الان من و شوهرم از نظر مالی یه مقدار داریم دوران بحران رو سپری میکنیم با توجه به کارهای بی برنامه و بی مشورتی که شوهرم انجام میده که خوب یه سری ضررهای مالی دنبال داشته ( که شاید ریشه همه اختلافهای منو اون هست ) و باز با توجه به اینکه چون من هم شاغل هستم خوب یه مقدار سطح توقع خانواده (منظورم خانواده اونا هست) از ما و زندگیمون بیشتر هست و گاهی اینو بازگو میکنن" به نوعی دخالت تو زندگیمون هست اما باز می گم شایدم نگرانی پدر و مادری باشه "
مثلا یه موردش اینکه اونا خوب تقریبا دسته جمعی با بچه ها و همه سالی یکی دوبار سفر می روند اما به دلیل اینکه هر مدت یه بار شوهرم با دروغ ومخفی کاری و کارهای بی مشورتش یه سری ضررهای مالی زیادی بهمون زده ما نمیتونیم همراهشون بشیم .... اونا اصرار میکنن که بیاین و ما میگیم نه و میندازیم تقصیر کار اداره و مرخصی ندادن و به نوعی بهانه میاریم . و یا موارد دیگه که خوب پیش میاد که میگن یا نشون میدن که خوب پس پولا چی شد و غیره ......
به نظرتون لازم هست که اونا در جریان مخفی کاریها و پنهون کاریهای شوهرم باشن اگر بله تا چه حد؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم ؛
- با توجه به اينكه خانواده ايشون داراي خصوصيات خوبي نيستند،مسلما نخواهند توانست درك درستي از موضوعي كه شما مطرح مي كنيد داشته باشند و بنابراين نه تنها كمكي نخواهند كرد كه موضوع رو پيچيده تر مي كنند
- اصلا نيازي نيست كه مسائل بين شما و همسرتون به كسي خارج از خونه شما گفته بشه مگر مشاور كه بتونه شما رو در انجام بهتر امور كمك كنه... پس باز هم لزومي نداره به خانواده ايشون چيزي بگيد. در هيچ حدي!
- در مورد مسائل مالي در همون پست اول شما متوجه شدم. اما مشكلات رو يك دفعه نمي شه حل كرد و بايد يكي يكي جلو بريم... وقتي يك دفعه به مشكلات حمله كنيم شما در ميون انبوه مطالب گم مي شي و كنترل مجددا از دست شما خارج مي شه... پس ابتدا كارهايي كه گفتم رو انجام دهيد... سپس مسائل مالي رو حل مي كنيم
- فعلا يك دفترچه داشته باشيد و خرج هاتون رو توي اون دفتر يادداشت كنيد... اما به هيچ وجه، در مورد اين دفتر با شوهرتون صحبت و گفتگو نكنيد.. ( مثلا نگيد ببين اين دفتر رو درست كردم مه فلان و بهمان) اين دفتر رو جايي بگذاريد كه ايشون هم ببينه... خرجهاي ايشون رو هم يادداشت كنيد.. اصراري هم نداشته باشيد و حساس نكنيد موضوع رو!
- دخالتهاي خانواده شوهرتون رو هم بايد بررسي كنيم. فعلا زياد حساس نباشيد
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
واقعا ازتون ممنونم جناب SCi رفتم ایمیلامو ببینم وقتی دیدم از طرف شما پاسخی اومده بی حد خوشحال شدم
از اینکه اینجا اومدم و همراه و ناجی خوبی پیدا کردم خیلی خوشحالم و البته این چند روز خیلی امیدوارتر
ممنونم
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
با عرض معذرت
یه سوال دیگه هم داشتم
اگر ضمن این مدت که من دارم با همراهی و مشاوره شما روی خودم و رفتارهای خودم کار میکنم ..... متوجه مخفی کاری و یا دروغ جدیدی شدم چکار کنم ؟ چه رفتاری نشون بدم ؟ چه واکنشی داشته باشم
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم،
پست 18 رو بخونيد... گفتم
شماره 2. 3 . 4 بويژه جواب شماست...
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام مهتاب جون دیر اومدم...
همه ی گفتنی ها رو دوست عزیز sci گفتند می خوام روی این 2 تاکید کنم:
با خانواده ی همسرتون در میون نذارید اگه لازم بود فقط به بزرگتری که بشه روش حساب کرد و مورد اعتماد شما و همسرتون باشه که در مرحله ی آخر... الان فقط دلگرمی و محبت و صحبت کردن محتاطانه با در نظر گرفتن تمام جوانب راه حله, می دونم چقدر سخته همسر آدم بدون دلیلی دروغ بگه اما وقتی احساس می کنی داری عصبانی می شی از اون محیط دور شو و فکر کن.... به زندگیت, به دختر کوچولوت, به خودت, به همسرت و آینده ی همگی تون, باور کن ارزش داره تلاش کنی, مشکلت مشکل حادی نیست فقط به صبر نیاز داره که مطمئنم می تونی... از رفتارت با خانواده ی همسرت و همسرت مشخصه که چقدر صبر داری:104:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
tellme عزیز و جناب sci ممنونم ازتون بابت راهنمایی های خوبتون
میدونید من یه کار کردم نمیدونم خرابکاری بوده یادرست ( که احتمال زیاد خرابکاری بوده )
میدونم گفتنش یکم حوصله اتون رو سر می بره اما در موردش کمک میخوام
ببخشید اگر طولانی میشه
پنجشنبه هفته گذشته بود که موضوع اون کرایه خونه رو در حالی بهم گفت که داشتیم برای صحبت برای تمدید مدت قراردادمون پیش صاحبخونه می رفتیم و میدونست که صاحبخونه این موضوع بدهکاری رو عنوان میکنه و مثلا خواست قبلی اینکه صاحبخونه جلو من بگه اون گفته باشه دقیقا پشت در خونه صاحب خونه ......و دقیقا همون روز بحث اون کارت عابر بانکه پیش اومد هنوز موارد مشابه قبلی که بار آخر قبل از اینا تو ذهنم بود برام پررنگ بود و برام آزار دهنده که پنجشنبه این دوتاهم بهش اضافه شد خیلی خیلی ناراحت بودم شاید میشه گفت تو اون روز نفرت ازش وجودمو گرفته بود که چرا؟؟؟ خوب چرا اینکارا رو میکنه ....... خدایا من چی دریغ کردم از این که این کارا رو میکنه همون پنجشنبه هم خودش باز گفت ببخشید خاک برسرم که بازم بهت دروغ گفتم دست خودم نیست و از این حرفا من خیلی ناراحت بودم فقط بهش گفتم اصلا دیگه نه خودت و نه کارات برام مهم نیستید... اگر میدونستم همچین کاری با پول صابخونه کردی اصلا همراهت نمیومدم برای چک و چونه زدن با صاحبخونه (( اینو تو پرانتز بگم که : شوهرم از من خواست همراهش برم میگفت تو باشی و باهم صحبت کنیم بهتر میتونیم راضیش کنیم برای مبلغ کمتر به منم میگفت تو بهتر از من حرف میزنی و من یه دفعه یه چی میگم اونم خیلی اضافه میکنه یا میگه بلند شید تو باشی بهتر میتونی راضیش کنی)) .......
جمعه اش یه مهمونی باغ یکی از فامیلا دعوت بودیم تو راه داشتیم میرفتیم مسافت طولانی بود- دخترم هم خوابش برد ....هی گفت خوب چرا ساکتی چرا یه چیز نمیگی خودش یکم از این شاخه به ان شاخه صحبت کرد تا مثلا سر صحبت بازشه اما اینقدر ازش ناراحت بودم که نمیتونستم یه کلمه هم بهش حرف بزنم خلاصه اینقدر هی گفت چرا ساکتی چرا باهام قهر کردی چرا ؟چرا؟چرا ؟ و اینکه من که گفتم ببخشید حالا چرا قهر میکنی و اینا تا بالاخره منفجر شدم و با حالت داد و عصبانیت بهش گفتم بهت چی بگم ؟ میخوای از گل و بلبل بگم ؟ نمبتونم .... نمی تونم شاد باشم با این کارایی که میکنی ..... میخوای از احساسم بهت بگم؟ باشه میگم حالم ازت بهم میخوره از این همه دروغ گویی هات .و خلاصه حرفایی که تو دعوا و عصابنیت گفته میشه و کار بالا گرفت تو همون حالت گفتم ببین خودت رو تبرعه نکن از بیرون به قضیه نگاه کن فکر کن زندگی کسی دیگه ایی باشه وقتی مردی در مورد امور مالی به زنش دروغ میگه ، مخفی میکنه ، یا یواشکی از کیف زنش بر میداره ..... زنی که نه متوقع هست نه ولخرج و نه چیز پنهونی ازشوهرش داره و هرچی در میاره رو هم تقدیم شوهرش میکنه پس دو حالت داره مرده یا معتاده یا پولش رو خرج زندگی دیگه ایی میکنه ....... اینو که گفتم خیلی عصبانی شد و خلاصه دعوامون بالا گرفت گفتم بهش از زندگیت میرم بیرون ....... دیگه دوست ندارم تو خونه ایی باشم که توش همش دروغه ...... گفت جایی نداری بری ... (( میدونه که پدر من به شدت خانواده دوست هست و به بچه هاش و عروس و دامادش احترام خاصی میزاره)) گفتم باشه حالا ببین همون موقع بابام زنگ زدن که ببین چرا ما هنوز نرسیدیم و متوجه شدن صدای من گرفته و حالت گریه داره منم خیلی عصبانی بودم چون چندبار به تمسخر گفت جایی نداری بری ...... به بابام گفتم داریم میرسیم اما همین امروز تکلیفمو باید با این مرد روشن کنی بابا بیچاره از همه جا بی خبر خیلی جا خورد (( چون همیشه جلو خانواده ام خیلی بردمش بالا و همیشه فقط جلو خانواده ام خوبی هاش عنوان شده و جلو اونا همیشه به قول معروف روابط عاشقانه بوده حتی زمانیکه باهاش قهر بودم)) اصلا باورش نمیشد ........ تارسیدیدم و خلاصه بابا منو کشید کنار که چی شده منم گفتم هیچی همش دروغ میگه و منم دیگه تحمل این همه دروغ شنیدن ندارم و حالا گفته اگر بخوای بری جایی نداری و من میخوام بهش ثابت کنم که بی پشت و پناه نیستم ...... خلاصه..... بابام هم که همیشه خیلی باهاش رفاقتی برخورد میکنه خیلی دوستانه به بهانه لاستیک عوض کردن ماشین کشیدنش کنار و باهاش صحبت کرده بودن که چکار کردی من هیچوقت دخترمواین همه ناراحت عصبی ندیده بودم و حالا مهتاب گفته نمی خواد برگرده خونه ....... پس شب موقع برگشت سوار ماشین ما میشه و با ما میاد تا هر وقات خواست هم خونه خودش هست واز اینجور حرفا ...... شوهرم پیش بابام خیلی اظهار شرمندگی کرده بود و حتی دست بابامو رو بودسیده بود که اشتباه کردم غلط کردم ببخشید وبعدشم یواشکی منو کشید کنار و عذرخواهی و غلط کردم و دیگه تکرار نمیشه منم اولش لج کردم که نه من میرم تا هر وقت تو تصمیم بگیری درست بشی ...... اما به خاطر التماسش به بابام نتیجه این شد که من شب باهاش برگشتم خونه اما با حالت قهر تو راه برگشتم مامان اینا بچه ام رو بردن ماشین خودشون تا ما مثلا یکم باهم صحبت کنیم ....... و صحبت ما شد دوباره یک عذرخواهی از طرف شوهرم و یه قول .......... تا چند روز واقعا من نمیتونستم ببخشمش و باهاش صحبت نمیکردم ........ باز چند روز بعدش بابام بهش تلفن زده بودن که بره جایی که خودشون بودن و بابا به تنهایی کلی باهاش صحبت کرده بود که دختر من چیزی از رفتارهای تو نگفته اما این غم تو صورتشم از ما مخفی نمونده و کلی دوستانه باهاش صحبت کرده بودن البته نه فقط به طرفداری من یه صحبت کاملا مردونه و دوستانه و دست آخرم بهش گفته بودن به نظر من برو از دل زنت در بیار و ازش دلجویی کن نه به خاطر اینکه دختره منه که به خاطر زندگیت به خاطر بچه ات و بابا بهش گفته بودن مهتاب چیزی نمیدونه از صحبت ما ....... شوهرم هم شب با دسته گل و شیرینی اومد خونه (( البته من میدونستم بابا خواسته بره و باهاش صحبت کنه اما اون نمیدونست که من مطلعم و اصلا تا امروز به روی خودش نیاورده )) ومنم مجدد آشتی کردم
حالا مسئله :
چندین و چند بار از اون هفته تا حالا گفته که خیلی ناراحتم که بعد چند سال بابات اینا متوجه مشکل ما شدن...... خیلی حالم گرفته شد اون روز تو باغ بابات اینا متوجه شدن ......... ( که البته خودم حس خوبی ندارم که پدر و مادرم متوجه مشکلم شدن )
و دوم اینکه از اون روز تا حالا بارها تو صحبتهای مامان و بابام به خودم البته نه جلوی شوهرم متوجه شدم که خیلی نگرانم هستن و مدام می پرسن رفتارش باهات خوبه الان ؟ و سوالای این چنینی که خیلی برای اونا ایجاد فکر و خیال کرده اما در ظاهر اصلا توی رویه رفتاریشون نسبت به قبل هیچ تغییری نسبت به شوهرم نداشتن و مثل همیشه خیلی گرم و صمیمی و مهربون باهاش برخورد میکنن.... انگار اصلا هیچ اتفاقی نیافتاده مخصوصا مامانم اصلا به روی خودش نیاورده که از قضیه چیزی میدونه (مثلا یعنی مامان اصلا نمیدونه) و مثل همیشه خیلی با احترام رفتار میکنن باهاش
اما من از خودم خیلی ناراحتم که بهشون گفتم - * اول اینکه : از اینکه اونا رو این همه تو فکر و خیال انداختم ناراحتم -* دوم که : احساس میکنم آبروی زندگیمو بردم -* سوم اینکه : حس می کنم این موضوع دیدشون رو نسبت به شوهرم ممکنه عوض کنه و بالاخره پدرو مادرن یه دفعه اون ته تهای دلشون حس بدی ازش داشته باشن.........
برای این اولش گفتم نمیدونم یه کاری کردم که شاید اسمش خرابکاری هست
حالا من جلو خانواده ام چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟ اگر دوباره بخوام به شیوه قبل باشم که دوباره شوهرم میگه خوب همه چی برگشت سرجای اولش و دوباره همون کارا تکرار میشه
اگر بخوام مثل سابق نباشم مامان و بابام میافتن تو فکر و خیال و ناراحتی
از طرفی هم واقعیتش اینه که من واقعا فعلا نمیتونم مثل قبل باهاش باشم ....... اصلا فعلا حس خوبی نسبت بهش ندارم که بخوام مثل قبل تو جمع خانواده باهاش رفتار کنم
ببخشید خیلی حرف زدم
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
اصلا دیگه نه خودت و نه کارات برام مهم نیستید
چون شما همسرمی و پدر بچمون هستی تمام کارهات برام خیلی مهم هست و روی من و بچه مون تاثیر داره
اینقدر ازش ناراحت بودم که نمیتونستم یه کلمه هم بهش حرف بزنم
(فکر می کنم باید باهاش صحبت می کردی اما نه در مورد رفتارش در مورد چیزهای دیگه و در موقع مناسب تری این مسئله رو عنوان می کردی)
میخوای از احساسم بهت بگم؟ باشه میگم حالم ازت بهم میخوره از این همه دروغ گویی هات
(مورد شماتت قرار دادن افراد بخاطر اشتباهی که کردند روی اونها تاثیر منفی داره, بهتره به جای اینکه خیلی مستقیم اشتباهش رو بکوبی تو صورتش خیلی آروم و با جملات مثبت بهش عواقب اشتباهش رو بفهمونی.... چه بهتر وقتی باهاش صحبت کنی که مشکلی نیست و بیشتر به هم نزدیک هستید از لحاظ احساسی... مثلا: عزیزم نمی دونی چقدر دلم می خواد بهت کمک کنم و یار و همراهت باشم, دوست دارم هم دلی م رو بهت ثابت کنم و از تو می خوام که این موقعیت رو برام بوجود بیاری, مسائلت رو بهم بگی و با هم حلش کنیم, اینطوری هم بار مشکلاتت سبک تر می شه و احساس خوبی خواهی داشت هم من می تونم سهمی از برطرف کردن خواسته هات داشته باشم... به دخترمون فکر کردی؟ قراره من و تو سرمشقش باشیم و باید یه الگوی کامل براش باشیم, اگه ما به هم اعتماد نکنیم و حرفهامون رو به هم نزنیم دخترمون به ما نگاه می کنه و از ما الگوبرداری می کنه و نمی تونه در آینده زندگی موفقی داشته باشه چون معنی همدلی رو یاد نگرفته... این چیزیه که ما باید بهش یاد بدیم
(مهتاب جان می دونم اشتباه از شما نیست اما همیشه به جای اینکه انگشتت رو به سمت طرف مقابلت بگیری دستش رو بگیر, بشین کنارش و بگو ما باید... گاهی لازمه آدم حتی خودش رو شریک جرم بدونه تا طرفش احساس نکنه بهش جبهه گیری کرده چون اون هم جبهه می گیره).
وقتی مردی در مورد امور مالی به زنش دروغ میگه ، مخفی میکنه ، یا یواشکی از کیف زنش بر میداره ..... زنی که نه متوقع هست نه ولخرج و نه چیز پنهونی ازشوهرش داره و هرچی در میاره رو هم تقدیم شوهرش میکنه پس دو حالت داره مرده یا معتاده یا پولش رو خرج زندگی دیگه ایی میکنه .......
تهمت زدن ممنوع!
این ایده ها رو تو سرش ننداز عزیزم اینها همه ایده ست که این انتخابها روهم داری! و وقتی روش به روت باز شه پرده های حیا برکنده می شه...
به بابام گفتم داریم میرسیم اما همین امروز تکلیفمو باید با این مرد روشن کنی
کاش جلوی خودش اینطور به پدرتون موضوع رو نمی گفتی حتما شکه شده, من هم بودم شکه می شدم, بهتر بود این راز رو پیش خودت نگه می داشتی اما حالا اتفاقیه که افتاده و نباید افراد بیشتری بدونند, به خانوادت بگو که مشکلمون به امید خدا داره حل می شه, نگران نباشید, اگه به کمکتون احتیاج داشتم حتما ازتون کمک می گیرم, فقط خواهش می کنم به کسی این موضوع رو نگید و به روی همسرم هم نیارید.
نه من میرم تا هر وقت تو تصمیم بگیری درست بشی
این نوعی تحریک کردنه که وقتی طرف شما ببینه واکنشت بعد مدتی به حالت عادی برگشته دیگه توجه زیادی نشون نمی ده پس سعی کن به جای اینکه تهدید به رفتنش کنی مشکلت رو حل کنی اینطوری اعتبارت رو هم از دست نمی دی و جدیتت بهش ثابت می شه (منظورم از جدیت خشونت و بی محلی نیست منظورم از لحاظ اعتبار حرفته اینکه قاطعیت داری و حرف اگه بزنی عمل می کنی)..
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم مهتاب،
می دونم که چقدر ناراحتید...
متاسفانه بله... کار شما درست نبوده و به قول خودتون خراب کاری کردید
نگران پدر و مادرتون نباشید... اونها سرد و گرم روزگار رو دیده اند... نه ابی ریخته و نه ابرویی رفته... تکرار نکنید
پستهای قبلی رو با دقت بیشتری بخونید
واقعا راهکارهای ویژه شما در اون پستها اومده
اگر سوالی بود بپرسید
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم،مهتاب
ازتون می خوام با مراقبه بخشش ایشون رو ببخشید... اگر نمی دونستید چگونه بپرسید تا بگویم
ضمنا پستهای قبلی رو بخونید...و مطمئن باشید با کمی صبر و البته تمرین مهارتها مشکل شما به کل حل خواهد شد
تو پرانتز نکته ای رو بهتون بگم : اگر توصیه های قبلی رو جدی نگیرید و این شیوه رو ادامه دهید اتفاقی که خواهد افتاد این است که به محض اینکه در جمع دیگه ای ایشون تایید بشه، بی شک جذب اون جمع و حتی فرد خواهد شد و اون موقع برای برگردوندن اوضاع حتی به وضع کنونی خیلی سخت تره
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنون از تون که پرحرفیهامو تحمل میکنید و میخونید و نکاتش رو بهم متذکر میشید
الان اوضاع خونمون آرومه - اون در ظاهر آرومه و دوباره داره محبت میکنه ....... اما دل من داغونه ...... نکات رو نت برداری کردم همیشه همراهمه هر روز بهشون نگاه میکنم و میخوونم که یادم نره نباید سرزنشش کنم. ایراد نگیرم بی توجهی نکنم . راهکار ندم و غیره ........
اما واقعیتش خودم خیلی از درون نسبت بهش زده شدم - خسته شدم از رو دستایی که خوردم و همیشه اینقدر احمق بودم که نفهمیدم دارم رودست میخورم. ------ واقعیت اینه که از ته دل نمیتونم بهش محبت کنم
این چند روزه که گذشته نتونستم که تو کاریش تاییدش کنم........ نتونستم بابت کاریش بهش بگم بهت افتخار می کنم..........
در ظاهر منم ارومم....... در ظاهر باهاش صحبت میکنم...... د رجریان ماوقع روزم میزارمش ازش می پرسم امروز کار چطور بود؟ یا میخوام غذا درست کنم چی دوست داری؟ یا همچین چیزای رو مره ایی یا بعضی چیزایی رو که میدونم اصلا یادش نمیمونه فقط در حد یادآوری صبح که میخوام بیام اداره فقط یه بار بهش میگم .(مثلا: هدیه خواهرت یادت باشه - یا تماس با فلانی )
از طرفی دلم براش میسوزه. پسر خوبیه .... حسنای زیادی داره که شاید مردای دیگه ندارن........ دلم میسوزه که خودشم این همه به کارش اعتراف میکنه ...... اما از طرفی وقتی کارهاش یادم میاد احساس میکنم نمیتونم ببخشمش . گاهی وقتی داره در مورد چیزی صحبت میکنه وقتی به چشماش خیره میشم مدام حس میکنم چشماش داره یه چیزی رو قایم میکنه اصلا به روش نمیارم اما مدام به قول شما ذهن سطحیم فعاله که حتمن داره الانم دروغ میگه و تو بیچاره یه مدت دیگه میفهمی ......... این ذهن سطحیه حتی با تمرینهای تنفس هم دهنش بسته نمیشه .........
این روزا تو اداره هم رو کارم تمرکز ندارم ......... دوست دارم منم از این ماه حقوقمو ازش قایم کنم........
در مورد مراقبه بخشش تو اینترنت سرچ کردم مطالبش خیلی مفمصل بود اگر بشه برام بگید ممنون میشم
میدونید همین چیزا باعث شده که برای کارهای دیگه اش هم زود بهم بریزم و عصبانی بشم ...... دوست ندارم عصبی و افسرده بشم . همیشه شادی و شیطنت و شوخ طبعی من زبون زد بوده ......اینقدر همیشه حداقل شده در ظاهر خودمو شاد نشون میدادم که همه فکر میکنن من تو قصری از خوشبختی دارم دست و پا میزنم ........ اما جدیدن تو ظاهر هم دارم رفتارهای عصبی نشون میدم و زود گریه ام میگیره ....... حرف اول به دوم یا گریه ام میگیره یا عصبی میشم........
منیکه عااشق شیطنت بچه ها بودم حالا گاهی حوصله شیطونی های دخترمو ندارم . البته سعی میکنم رابطه ام با دخترم خیلی خوب باشه و اصلا خستگی و عصبانیتم و به دخترم نشون نمیدم اول اینکه هنوز خیلی کوچیکه دوم اینکه نصف روز پیشش نیستم نصفه دیگه رو براش سخت نمیکنم
اما این عصبانیتها میریزه توی خودم و بعد تبدیل میشه به سردردهای میگرنی و یا جوش های صورت
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب جونم می دونم چه شرایطی داری عزیزم, آدم خسته می شه, نا امید می شه, گاهی می شکنه و دلش می گیره اما همه ی این چیزها تو زندگی همه هست و شما مستثنی نیستی, سعی کن خودت رو آروم کنی خودت رو با علایقت سرگرم کن, دخترت رو بسپار دست خانوادت و برای چند ساعت برو یه گوشه ای و خلوت کن... خیلی خیلی موثره, من این کار رو کردم, امروز رفتم پارک بانوان تنهایی و ذهنم رو از همه مشکلاتم برداشتم و به هیچ چیز منفی فکر نکردم فقط به چیزای مثبت مثلا خنده ی یکی از نی نی های فامیلمون که خیلی دوستش دارم یه موسیقی بی کلام هم گذاشتم و خیلی آروم شدم, الان دیگه انرژی دارم:72:
شما هم سعی کن انرژی ت رو تجدید کنی, سعی کن با خودت خوش بگذرونی شده حتی یک ساعت با خودت تنها باشی, برقصی, استراحت کنی, به چیزای خوب فکر کنی:43:
اصلا دیگه به این فکر نکن که رو دست خوردی و ...
فکرای منفی راجع به شوهرت نکن باشه؟:46::72:
به جاش سعی کن به مثبت هاش فکر کنی... بگو تمام آدمها یه مشکلی دارند و هیچ کسی بی عیب نیست, به خودت بگو که می تونی با مثبت اندیشی ت و مثبت فکر کردنت رفتار همسرت رو عوض کنی
اون صحبت هایی رو که تو پست پیشم گفتم رو جوری که خودت راحتی به همسرت بگو, راجع به کوچولوت باهاش صحبت کن, وقتی باهاش صحبت می کنی دستهاش رو بگیر, بذار احساس امنیت کنه پیشت, بذار ترس تو وجودش بریزه:72::82:
وقتی تو چشماش نگاه می کنی بگو چقدر همسر خوبی دارم, بگو مطمئنم داره تغییر می کنه فقط و فقط مثبت
مهتاب عزیز وقتی کسی اشتباهی می کنه نباید شما اشتباه کنی که اشتباهش رو بهش متذکر بشی, این مثل این می مونه که یکی شوهرش معتاد باشه بگه خب چون من شوهرم معتاده من هم معتاد می شم.... خب این به خودت صدمه می زنه... اونوقت بچه تون دیگه امیدی نخواهد داشت, الان امید کوچولو شما هستی اگه شما هم بخوای این رفتار رو انجام بدی که...:300:
کار خوبی کردی که نت برداری کردی اما اجراش هم بکن, شاید اوایل سخت باشه و نتونی اما سعی کن اون اتفاق ها رو فراموش کنی و یاد روزهای اول آشنایی تون بیفت و فکر کن تازه می خواید با هم ازدواج کنید... کینه هات رو دور بریز و با یه دل صاف و اروم شروع کن, تو می تونی باور کن.
:46::72:
در مورد مراقبه sci عزیز راهنمایی بفرمایند:72:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام خواهرم مهتاب،
- شروع اجرای مهارتهای زندگی سخته... صبر می خواد! تفکر می خواد! تصمیم قوی می خواد... شروع کنید! وقتی وارد بشوید و اجرا کنید، می بینید چقدر ساده بود و شیرین! چقدر تاثیر داشت و شما فکر می کردید نداره...شروع کن خواهرم! ظریف زندگی کن! وقت زیاد نیست!
- هنوز تفسیر منفی می کنید... ( اون در ظاهر آرومه...) بهشون یک استپ قوی بگید!
- هنوز ذهن سطحی شما خاموش نشده... تمرین تنفس رو انجام نمی دید؟ روزانه ده نفس برای خاموش کرده ذهن سطحی شماست و آرامش از دست رفته... خیلی توجه کنید که آرامش رو باید سریع برگردونیم!
- یک ورزش هوازی، شنا و یا رقص رو روزانه 30 دقیقه به شما توصیه می کنم... حتما انجام بدید! اگر نرقصیدید، ورزش هوازی حتما با موسیقی همراه باشه!
- هر شب 10 دقیقه به پوست صورت خودتون برسید... از نظر زیبایی
* هر شب با یک پاک کننده غیر از شیر پاک کن، صورتتون رو بشویید. به هیچ وجه صابون نزنید و آرایش رو پاک کنید
* بعد با آب بشورید ( آب ولرم متمایل به سرد)
* یک کرم تقویتی که زیاد چرب نباشد روی پوست خودتون ماساژ دهید ( 3دقیقه)
اگر مشکلی روی پوستتون اذیتتون می کنه مطرح کنید/
- رابطه زناشوییتون رو متحول کنید... متنوع کنید! اگر نمی دونستید بپرسید
- قرار نیست حقوقتون رو پنهان کنید.. ببینید شما بعد از اینکه آرامش رو در خودتون ایجاد کردید می تونیم به مسائل دیگه هم بپردازیم... پس الان فقط به آرامش فکر می کنیم/
- براي اينكه آرامش داشته باشي مي خوام بهتون يك مراقبه (مديتيشن ) رو ياد بدهم و اون اينه كه سعي كنيد ايشون و هر كسي كه شما رو آزدره رو ببخشيد...بعد از خوندن اين پست اين كار رو در اولين فرصت انجام دهيد:
ببين بخشيدني كه مي گم با اين كه بگي مقصر كيه؟! تقصير من بود! عذر مي خوام! فرق مي كنه... با آزاد گذاشتن فردي كه خطا كار هم هست فرق مي كنه... اين بخشش آزاد كردن روح خودت هست..
موسيقي آرامي رو كه خاطره اي از آن نداري در اتاقي خلوت كه نه تلفن باشد و نه كسي مزاحم شماباشد پخش كن... به پشت روي زمين مانند كودكي كه روي تخت افتاده آرام بخواب... و همه عضلات خودت را روي زمين بگذار...كاملا رها كن! چند نفس عميق بكش...
يك صندلي در مقابل خودت تصور كن كه خالي است... حالا كسي را كه مي خواهي ببخشي و ذهنت را ازرده كرده با تمام جزئيات حتي رنگ مو،لباس، رنگ چشم... كاملا واضح تصور كن و سعي كن به جزئيات لباسي كه پوشيده دقت كني...
دو دقيقه وقت داري هر آنچه دوست داري به او بگويي!!! شايد دو دقيقه طول نكشد
سپس بگو : من تو را می بخشم و رها می کنم، من از تو دیگر هیچ کینه ای ندارم . بخشش من در مورد تو کامل است و من آزادم و تو هم آزاد هستی
بگذار از روي صندلي بلند شود و برود...
حال خودت رو روي صندلي تصور كن... با تمام جزئيات... به ترتيب بالا خودت را ببخش و رها كن... بگذار از روي صندلي بلند شوي و بروي...
آرام بخواب... سريع چشمانت را باز نكن! چند نفس عميق بكش... بلند شو و موسيقي را قطع كن!
- سوالی داشتی بپرس
آرام باشی
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
tell me , Sci عزیز ازتون ممنونم
از همراهیتون / کمک تون / راهکارهای عالی تون / وقتی که میزارید برای خوندن و پاسخ دادن -- واقعا ممنونم
جناب Sci گفته بودید : اگر مشکلی روی پوستتون اذیتتون می کنه مطرح کنید
بحث وضعیت پوستم هم بر می گرده به وضعیت اعصابم ...... البته اوضاع پوست من از مشکل گذشته خیلی بد شده ...... از مدتی بعد از ازدواج پوستم داغون شده -- خیلی زیاد دکتر رفتم و دارو استفاده کردم البته تا سه سال پیش اما متاسفانه با هزار جور آزمایش و ... خیلی دیر مشکل رو شناسایی کردن و به همین علت اثرات بدی برام یادگاری گذاشت......
الان هم بعد هر اعصاب خوردی و ناراحتی سریع جوش های زشت و بزرگی میزنم که چون خیلی عمیقا تا بخوان رفع بشن حسابی پوستم رو خسته میکنن و گاهی رو پوستم حفره ایجاد میکنن.......
تا وقتی ارامش دارم و اوضاع خوبه پوست منم شفاف و صاف و خوب همین که قاطی میشم پوستمم افتضاح میشه
مدتی هست دیگه دکتر نمیرم اما هروقت حوصله ام بشه ماسک های گیاهی استفاده میکنم
ببخشید مشکلم با شوهرم کم بود که مشکل پوستم رو هم عنوان کردم :163:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم مهتاب،
تو پرانتز:
((
مشكل جوشهاي صورت شما، به چند دليل هست: استرس، اختلالات هورموني در هنگام قاعدگي، استفاده از محصولات آرايشي چرب، عدم رسيدگي به پوست در دوره هاي ماهانه. فقط سعي نكنيد با فشار چربي رو از اونها خارج كنيد. به شدت اجتناب كنيد از دست كاري اونها... باهاشون كمي حوصله كنيد
از صابون چه مايع،چه جامد، براي پاك كردن صورت اجتناب كنيد
يك پاك كننده بصورت ژل يا بصورت تونر Cleanser از داروخانه براي تميز كردن صورتتون تهيه كنيد و هر شب صورتتون رو تميز كنيد.
صبح ها قبل از آرايش، حتما كرم مرطوب كننده استفاده كنيد.
در هفته آخر بخصوص آرايش كمتري داشته باشيد و سعي كنيد از محصولات آرايشي كم چرب استفاده كنيد
))
توصيه هاي قبلي رو هم توجه داشته باشيد
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب عزیز اینجا همه از مشکلاتشون میگن و اصلا اظهار ناراحتی نکن خانمی
:72:
در مورد پوستت پیشنهاد من اینه که بجای دکتر پوست و کرم های گرون و جورواجور که اکثرا آنچنان تاثیری هم ندارن از شامپو و لوسیون بچه استفاده کن
:72:
روزی دو بار صورتت رو با شامپو بچه ی فیروز و لیف آروم بشور و بعد لوسیونش رو بزن به صورتت
:72:
علاوه بر اون دو بار وقتی از لوازم آرایشی استفاده می کنی و می خوای پاک کنی هم با آب و شامپو بچه و لیف صورتت رو بشور عزیزم
:72:
قوی ترین دارو هم اینه که حرص نخوری و خودت رو آروم کنی... با همون کارهایی که گفتم, برقصی و شاد باشی, مراقبه انجام بدی, واسه خودت وقت بذاری, تنهایی بری بیرون و هر چیز دیگه ای که برات لذت بخشه.
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنون از راهنماییتون بابت مشکل پوستم ...
دارم سعی میکنم تا با راهکارها و دستور العمل های شما دو تا دوست عزیز آرامش زندگی زناشوییم رو دوباره احیا کنم ....... البته اگر مشکلات مادی اجازه بدن ما هم رنگ آرامش رو بچشیم ......... زندگیمون شده هر دم از این باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری می رسد (البته از بد بیاری های مادی)
برامون دعا کنید
بعد از مدتها که دوست نداشتم خیلی کنارش باشم حتی دوست نداشتم خیلی خونه باشه یا خیلی پیشم باشه . درست وسط یه جلسه کاری دلم براش تنگ شد همش پیش خودم میگفم کاش میشد الان باهم بودیم . الان پیشش بودم و مثل اوایل با آرامش سرم رو شونش میزاشتم و ...... وسط جلسه بهش مسیج دادم .جوابمو مسیجمو با کلی حرف عاشقانه داد...... خوشحال بودم - خیلی - دوست داشتم زودتر جلسه تمام شه حتی دوست داشتم بهش بگم اگر میتونه بیاد دنبالم دو ساعت آخر رو مرخصی بگیرم بریم بیرون باهم باشیم .... وقتی زنگ زدم بهش با کلی ذوق وشوق قبول کرد اومد دنیالم اما همین که نشستم تو ماشین و گفتم چطوری ؟ چه خبرا ؟ گفت: قبل از مسیجت بد بودم روز بدی داشتم اما با مسیج تو خوب شدم . گفتم بد نباشه چرا بد بودی ؟ گفت : از بانک بابت اقساط عقب افتاده تماس گرفتن و خلاصه یه چندتا گیرو گرفتاری مالی دیگه که همه باهم پیش اومده و این خیلی به دردسرمون میندازه همه باهم پیش اومده ... روزم به کلی خراب شد ------ اعصابم حسابی دوباره ریخت بهم -------- انگار دوباره ازش بدم اومد از اون و زندگی که اون برام اینطوریش کرده بدم اومد ------گریه ام گرفت ----حالم از زندگی کردن با اون بد شد ----- اگر اشتباه نمیکرد اگر یکم بیشتر اینده نگری میکرد موقع تصمیم اگر مشورت میکرد الان اینقدر گرفتار نبودم -------
میدونم که نباید مسائل مالی رو قاطی روابط عاشقانه کرد ....... اما به خدا اینا شعاره - شعره ------- آدم وقتی افتاد تو بدبختی پول همه چی یادش میره .......
ببخشید که درد دلام زیادن ........
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام مهتاب خانم . در پست آخرتون راجع به مشكلات مالي گفتيد واينكه خيلي آزارتون ميده .سوال من اينه كه چرا مسايل مالي را كلا به شوهرتون واگذار نميكنيد چرا اينقدر تو اين مساله خودتونو دخالت ميديد به عقيده من اداره زندگي وظيفه مرده اگه ما زنها بخايم زياد دخالت كنيم شرايط زندگي اونقدر سخت شده كه از لحاظ روحي وجسمي اسيب ميبينيم
بهتر نيست مسايل مالي ومسئوليت زندگي را كلا به همسرتون واگذار كنيد درگيري خانمها تومسايل مالي به روحيه زنانشون لطمه ميزنه به هم خوردن آرامش زن وهمسر وخانواده ار تبعات اين مساله است
درسته كه شرايط اقتصادي سخت شده ودرامد مرد به تنهايي كافي نيست به نظر من درامد زن بايد به عنوان پسانداز وپشتوانه مالي خانواده بايد باشه البته اين نظر منه وخودم اين روش را تو زندگيم پياده كردم